پندهای ایرانیان باستان / دکتر وحید سبزیان‌پور

1393/10/6 ۰۹:۱۵

پندهای ایرانیان باستان / دکتر وحید سبزیان‌پور

اشاره: ملتهای قدیمی و دیرینه می‌کوشیدند تجارب ارجمند خویش را در الفاظ کم و معنی بسیار به نسلهای بعدی منتقل کنند. ایرانیان نیز یکی از آنها بوده‌اند که مطالب بسیاری از این دست دارند. آنچه در پی می‌آید، به همین موضوع اختصاص دارد و عنوان اصلی‌اش، «نگاهی به مکتوب بر ابزار و لوازم زندگی و اثر آن بر ادب فارسی و عربی» است که با اندکی تلخیص از پایگاه اینترنتی حلقه کاتبان برگرفته شده است.

 

 

اشاره: ملتهای قدیمی و دیرینه می‌کوشیدند تجارب ارجمند خویش را در الفاظ کم و معنی بسیار به نسلهای بعدی منتقل کنند. ایرانیان نیز یکی از آنها بوده‌اند که مطالب بسیاری از این دست دارند. آنچه در پی می‌آید، به همین موضوع اختصاص دارد و عنوان اصلی‌اش، «نگاهی به مکتوب بر ابزار و لوازم زندگی و اثر آن بر ادب فارسی و عربی» است که با اندکی تلخیص از پایگاه اینترنتی حلقه کاتبان برگرفته شده است.

***

ایرانیان باستان به پندهایی پایبند بودند که آنها را به منزله دستورالعملی در دسترس و تذکری دائمی برای دست‌یافتن به زندگی بهتر و مبارزه با انواع مصائب اجتماعی به کار می‌بردند، به این سبب، همگان موظف به آگاهی و اطاعت از آنها بودند. این پندها را در روزهای خاصی به سمع مردم می‌رساندند و آنها را بر ابزار و لوازم زندگی خود می‌نوشتند تا دائماً در دسترس و مورد توجه آنها باشد.تنوع و کثرت این پندها از یک سو نشانه­ دامنه­ گستره و عمق بسیار این پدیده است و از دیگر سو تناسب این حکمت­‌ها با ابزار و وسایلی که بر آنها نوشته شده بود، بیانگر باریک­‌اندیشی و نکته­‌سنجی آنهاست و با اینکه سخن از تأثیر حکمت­‌های ایران باستان در ادب عربی سخنی نو نیست، ولی با باریک کردن مسیر این پژوهش به حکمت­‌های مکتوب بر ابزار و لوازم زندگی و تأثیر آنها بر ادب عربی و فارسی، می‌توان از یک سو عمق و گستره­ی پندهای حکمی ایرانی را دریافت و از دیگر سو با این زاویه­ تنگ، عمق تأثیر فرهنگ و ادب ایران را در ادب عربی نشان داد.

دیگر اینکه نشان بدهیم که با وجود اهتمام کم‌­نظیر ایرانیان باستان به پند‌های حکمت­‌آمیز و تأثیر شگرف آن در ادب عربی و فارسی، در شرح و تعلیقات منابع ادب فارسی، امثال و اشعار عربی یکه‌تازی کرده، نشانی از حکمت‌‌های ایرانی دیده نمی‌شود و شایسته است که در این نوع پژوهش‌ها به پندهای ایرانی توجه بیشتری صورت گیرد.

۱ـ پند و اندرز ایرانی و عقاید دینی

سنت پندشنیدن و پندگفتن در ایران باستان رنگ و بوی دینی دارد؛ زیرا محتوای کیش دینی ایرانیان، سرشار از پندها و اندرزهایی است که به حکیم جاودانه و خداوند یگانه منسوب است. (عاکوب، ۱۳۷۴: ۳۳) در دعاهای موجود در اوستا، یکی از درخواستهای بنده به درگاه خدا، طلب حکمت و دانایی است. (ایرانی، ۱۳۶۱: ۶۰) به علاوه پندها و اندرزهای فراهم آمده در اوستا به منزله‏ قوانینی بود که ایرانیان موظف به حفظ و اجرای آنها بودند. «دینکرت» ششم مشتمل بر بیش از صد صفحه پند و اندرز است، در این بخش از تفسیر اوستا، اندرزهایی به «آذر نرسه»، «آذرمهر»، «بهداد آذر اورمزد»، «آذر بوزید» و «اورمزد سگزی» که از روحانیان دوره‏ ساسانی بوده‏اند، نسبت داده شده است. (تفضلی، ۱۳۷۵: ۱۸)

این پندها از آدمی می‏خواهند که خوب رفتار کند، خوب سخن بگوید، و چون با خود تنها شد خوب بیندیشد. (آربری، ۱۹۵۹: ۴) این خواسته‏های سه‌گانه، «کردار نیک»، «گفتار نیک» و «پندار نیک» است. اوستا تأکید می‏کند که سه چیز بر آدمی واجب است: «دشمن را به دوست تبدیل کند، پلید را پاک سازد و نادان را دانا گرداند.» (دورانت، ۱۳۳۷: ۱ر۵۴۴) این حکمت‌ها در غالب سخنان موجز و کلمات قصار موجب ترغیب به آموزه‏های دینی می‏شد و به شکل روایتهای ساده درمی‏آمد…این اندرزها، بخشی از اوستا را تشکیل می‏دهد که پر از گفتار و بیانات علم و آگاهی است و مجموعه دانشهای ضرب‌المثلی و اندرزی را شامل می‏شود.(نک: بویس، ۱۳۷۷: ۱۰۳ـ ۱۰۷)

اصول اخلاقی در قالب پند و اندرز و به شکل بایدها و نبایدها از عوامل مهمی است که جامعه ایرانی قبل از اسلام را از بسیاری آسیب های اجتماعی حفظ کرده بود. ایرانیان باستان برای مبارزه با زیاده­‌خواهی و تجاوز مردم به حقوق یکدیگر و نیز ایجاد زندگی مسالمت­‌آمیز و توأم با صمیمیت و گذشت، آشنایی با شایست و ناشایست، التزام به آنها را از زمان بلوغ بر همگان واجب می دانستند. مجموع اندرزنامه‌های پهلوی که خیم و خرد فرّخ‌مرد را شایسته تحسین می‌ساخته است. در همه طبقات اجتماعی هرکس از خرد و کلان به پانزده سالگی می‌رسید، آشنایی با آن گونه افکار را که جالب خیر و اخلاق متعالی است بر خود واجب می‌دید. (زرین‌کوب، ۱۳۸۵: ۵۳)

۱ـ۱ـ مجالس پند و اندرز در ایران

علاوه بر متون دینی، در آثار به جا مانده از منابع قدیم ایران، پندهای بسیاری از انوشروان، اردشیر بابکان، شاپور پسر اردشیر، بهمن، هوشنگ، و وزیرانی چون بزرگمهر دیده می‏شود. (نک: ابن مسکویه، بی‌تا: ۶ ـ ۸۸) همچنین از شاهان افسانه‏ای مثل فریدون، بهمن و دارا و نیز از حکیمانی مانند مهبود، مه‌آذر، آذرگشسب، برزگمهر، شاپور، بهروز، هرمزدآفرید، نرسی و سینا برزین، پندهایی دیده می شود. (تفضلی، ۱۳۷۵: ۲۰۲ ـ ۲۰۶)

مؤلف کتاب تاریخ گزیده می‌گوید: «اول پادشاهی که در پندیات سخن گفت، هوشنگ بود.» سپس پندهای بسیاری را از او نقل می‌کند، همچنین بخش­هایی از این کتاب اختصاص به پندهای اردشیر و کسری دارد. (مستوفی، ۱۳۳۹: ۷۶ ـ ۷۹ و ۱۱۷ـ۱۱۸)، پندنامه‏ بزرگمهر ـ وزیر خسرو انوشروان ـ نیز از مشهورترین نمونه‏ حکمت ایرانی است. (نک: آربری، ۱۹۵۹: ۲۶۱) از این میان «عهد اردشیر» از نمونه‏های برجسته‏ ذوق و اندیشه‏ ایرانی است. او در این منشور، مسائل گوناگونی را بیان کرده و پذیرفتن و به کاربستن آن را ضامن دوام و ماندگاری سلطنت دانسته است. (نک: اردشیر، ۱۹۷۶)

از سخنان ابن فقیه (۱۳۸۲: ۸۳) برمی‌آید که انوشیروان رغبت بسیار به شنیدن پندهای بزرگمهر داشت. در خردنامه (۱۳۶۷: ۴۷ـ ۵۲) بخشی با عنوان سؤال­های انوشروان از بزرگمهر آمده، در بهارستان جامی (۱۳۸۷: ۴۱) به مجالسی اشاره شده که تبادل­ نظر بین خردمندان از جمله بزرگمهر و کسری صورت می‌گرفته است:

پیش کسری ز خردمند حکیمان می‌رفت

سخن از سخت‌ترین موج درین لجه غم

آن یکی گفت که بیماری و اندوه دراز

وان در گفت که ناداری وپیری ست به هم

سومین گفت که قرب اجل وسوء عمل

عاقبت رفت به ترجیح سوم حکم حکم

در دیوان ابن یمین با عنوان «انوشیروان و موبدان» آمده است که انوشیروان موبدان شهرها را فرا خواند و از آنها گنجی از پند و اندرز خواست که بر دیوار دخمه بنویسند تا برای آیندگان مفید افتد:

شنیدم که کسری شه دادگر

که دیهیم از او بود با زیب و فر

ز هر کشوری موبدی بخواست

فراوان سخنها ز حکمت براند

بخواهم که ماند ز من یادگار

یکی گنج پر گوهر شاهوار

که تا هرکه بر خاک من بگذرد

از آن گنج حکمت گهرها برد

وزان پس به دیوار آن دخمه‌بر

سخن ها نوشت آن شه دادگر

(ابن یمین، بی تا: ۵۹۴ـ ۵۹۵)

۱ـ۲ـ اهمیت و اهتمام به پند و اندرز

در ایران باستان، التزام اخلاقی در قالب پند و اندرز، با جمله‌های کوتاه و پرمغز که حاصل تجربه‌های تلخ و شیرین بود از نسلی به نسلی دیگر منتقل می‌شد به گونه‌­ای که آنها را مقدس می‌دانستند. (فرهنگ انجمن آرا­ی ناصری، نقل از دانش‌پژوه، ۱۳۵۹: بیست و هشت) و در روزهای خاصی منادیان، پندها را با صدای بلند، در مراکز شهرها به گوش مردم می‌رساندند. (مستوفی، ۱۳۳۹: ۱۱۸) این پندهای حکیمانه را به سبب اهمیتی­ که داشت، با گرانبهاترین و زیباترین ابزار و وسایل می‌نوشتند و در معرض دید همگان قرار می‌دادند. در نوشتن این پندها از طلا (مسعودی، ۱۴۰۴: ۱ر۲۹۵ و عنصرالمعالی، ۱۳۶۶: ۵۰)، زعفران، گلاب (بلاذری، ۱۹۸۷: ۶۵۰) و چوب آبنوس (مستوفی، ۱۳۳۹: ۱۱۱) استفاده می‌شد و آنها را در گنجینه‌های شاهان، چون گوهر و مروارید نگهداری می‌کردند. در خردنامه بخشی با این عنوان آمده است: «گفتار اندر نکته‌هایی که اندر گنج شاپور یافتند». (نک: خردنامه، ۱۳۷۶: ۵۳ و ۵۴) در یادگار بزرگمهر که پندهای بزرگمهر به انوشروان است، در پایان بند اول آمده است: «این یادگار به یاری یزدان و…به فرمان خسرو شاهنشاه…به گنج شایگان نهادند.» (نوابی، ۱۳۳۸: ۳۰۵) فردوسی هم که این پندها را به نظم درآورده، اشاره‌ای به نگهداری آنها در خزانه شاهی دارد:

نوشتم سخن چند بر پهلوی

ابر دفتر و کاغذ خسروی

سپردم به گنجور تا روزگار

برآید، بخواند مگر شهریار

(همان: ۳۲۱)

۱ـ۳ـ سنت پندنویسی

این پندها در همه جا دیده می‌شد؛ از جمله: حاشیه فرشها، (ابن یمین، بی تا: ۵۸۹) کناره‏ سفره‏ها، در میان ظروف (مسعودی، ۱۴۰۴ ۲ر۱۰۴)، عصا (آبی، ۱۹۸۷: ۵ر۳۲۴)، دیوارهای قصر (ماوردی، ۱۴۰۷: ۲۵۱)، تخت شاهان (ابن جوزی، ۱۴۱۲: ۲ر۱۱۳)، سنگ قبر (سعدی، ۱۳۶۸: ۲۳۷)، لوحهای مکتوب (ابشیهی، ۱۴۲۱: ۲ ر ۵۰۱)، در مقبره‌ها (واعظ کاشفی، بی تا: ۳۸)، کمربند (ابن عبد ربه، ۱۹۹۹: ۲ر۲۸)، بازوبند (ابن قتیبه، بی تا: ۳ر۱۹۱)، تابلوهای طلا (خردنامه، ۱۳۷۶: ۵۲ـ ۴۷)، انگشتر (ابن‌الحداد، ۱۹۸۳: ۶۷)، طاق ایوان (سعدی، ۱۳۶۸: ۴۹)، حاشیه چادر و خرگاه (سعدی، ۱۳۶۸: ۶۰۲)، پرده (ترجمه‏تفسیر طبری، ۱۳۳۹: ۱ر ۳۴۳)، دیوار مجالس (ابن مسکویه، بی‌تا: ۶۴)، تاج شاهان (مستوفی، ۱۳۳۹: ۱۱۸ـ۱۲۰)، سردر کاخ­ها (راغب اصفهانی، ۱۴۲۰: ۱ر۲۰۸)، صخره‌های بزرگ (جاحظ، ۱۹۶۹: ۵)، سکه (اسداللهی، ۱۳۶۶: ۹۱۶)، گنبد (طرطوسی، بی تا: ۱ر۹۲)، تابوت زمامداران (واعظ کاشفی، ۱۳۰۷: ۱۷۵)و دروازه شهرها. (جاحظ، ۱۹۶۹: ۵)

هدف ما در این مقاله معرفی این امثال حکیمانه است تا نشان دهیم بسیاری از مفاهیم حکمی که امروز به نام ادب عربی شهرت یافته، در ایران باستان رایج بوده و در منابع عربی به آنها اشاره شده است و خود آنها منشأ الهام شاعران و ادیبان عرب شده است. البته به هیچ روی ادعا نداریم که شاعران و ادیبانی که در این مقاله از آنها نام برده‌­ایم، در آثار خود بی­‌واسطه و مستقیم متأثر از اندیشه‌های ایرانی هستند، بلکه معتقدیم این مفاهیم در ایران قبل از اسلام وجود داشته و بسیاری از آنها از طریق فرهنگ شفاهی و کتاب­هایی چون شاهنامه، گرشاسب‌نامه و… و برخی دیگر در دوره عباسی از طریق اختلاط ایرانیان و عرب­ها و نهضت ترجمه به فرهنگ و ادب عربی منتقل شده است. این مضامین بعدها مانند کالاهایی که مواد اولیه آن صادر می شود و به شکل دیگری به خاستگاه خود بر می‌گردد، از طریق منابع عربی به ادب فارسی منتقل شده است.

با اینکه بنا به قول مشهور «الفضلُ ما شهدت به الاعداء» جای تردید در صحت این سخنان وجود ندارد، احتمال جعل و تحریف به سبب دشمنی با عرب­ها و گرایشهای شعوبی منتفی نیست؛ ولی تنوع و گستردگی آنها نشان از اهمیت بسیار آنها در ایران باستان و نفوذ عمیق و پر حجم آنها به فرهنگ و ادب عربی دارد.

در این مقاله برای نشان دادن تأثیر این پندها در ادب فارسی، آنها را به امثال و حکم دهخدا ارجاع داده‌ایم؛ زیرا این کتاب ارزشمند به منزله دائره‌المعارفی از امثال و اشعار عربی و فارسی است و نمونه‌هایی از ادب فارسی و عربی را به‌ویژه از شرح­های منابع فارسی چون گلستان، بوستان، مثنوی و شاهنامه آورده‌ایم تا علاوه بر نشان دادن میزان این تأثیرگذاری، نشان دهیم که جای حکمت­‌های ایرانی در شرح و توضیح منابع ادب فارسی خالی است و سخت نیازمند به بازنگری و تجدیدنظر است. از نکات قابل توجه، مولد بودن این امثال است. میدانی به عنوان یک کارشناس و صاحب‌نظر، با مهر مولد بودن، ایرانی بودن آنها را تأیید کرده است.

کتابها و مقاله‌های بسیاری درباره تأثیر پند‌های ایرانی بر ادب عربی نوشته شده؛ از جمله می توان به کتاب عیسی عاکوب «تأثیر پند پارسی بر ادب عرب» و کتاب ثعالبی «الاعجاز و الایجاز» و نیز مقالاتی مانند «نقبی به روشنایی در جستجوی امثال ایرانی در نظم عربی» و «ریشه‌های ایرانی امثال و حکم عربی در شعر بهار» اشاره کرد. لازم به یادآوری است که بر اساس اطلاعات نظام‌مند، تا به حال تحقیقی در این زمینه با قید مکتوب بر لوازم زندگی دیده نشده است. ضمناً منابع برخی از شواهد این مقاله، از متون فارسی است که برای اطمینان و تأیید بیشتر سعی کرده‌ایم معادل آنها را از منابع عربی نیز ذکر کنیم.

۲ـ پند‌های ایرانی بر لوازم زندگی

۲ـ۱ـ انگشتر

الف) چنان‌که از منابع برمی‌آید، ایرانیان سخت علاقه‌مند به نوشتن پند بر نگین انگشتر بودند. از جمله مواردی که به آنها دست یافته­‌ایم:

۲ـ۱ـ۱ـ انوشروان:

۲ـ۱ـ۱ـ۱ـ مالیات و عدالت

«کان لأنوشروان أربعُ خواتیم: فخاتمٌ للخراج نقشُهُ: العدلُ وخاتمٌ للضیاع نقشُهُ العمارهُ، وخاتمٌ للمعُونه نقشُهُ: الأناهُ، وخاتمٌ للبرید نقشُهُ: الوحی.» (توحیدی، بی تا: ۳ر۳۲۵)، (آبی، ۱۹۸۷: ۵ر۱۲۴) و (مسعودی، ۱۴۰۴: ۱ر۲۹۴)؛ ترجمه: انوشروان چهار انگشتر مختلف برای خراج، آب و زمین، کمک و چاپارخانه داشت که به ترتیب نقش عدالت، آبادانی، صبر و وحی بر آنها حک شده بود. (توحیدی، بی‌تا: ۳ر۳۲۵ و آبی، ۱۹۸۷: ۵ر ۱۲۴)همچنین برای اطلاع از نقش نگین انوشروان، نک: (غزالی، ۱۳۵۱: ۱۳۸؛ راوندی، ۱۳۳۳: ۷۲ و تفضلی، ۱۳۷۵: ۲۱۱)

۲ـ۱ـ۱ـ۲ـ منافات ستم و آبادانی

«لا یکونُ العمرانُ حیثُ یجورُ السلطان.» (زمخشری، ۱۴۱۲: ۳ر۳۱۰) و (آبی، ۱۹۹۰: ۷ ر ۶۹)؛ ترجمه: هرجا ستم شاه باشد، آبادانی وجود ندارد. (نک: مستوفی، ۱۳۳۹: ۱۲۰)

۲ـ۱ـ۱ـ۳ـ نیکی…

«انعم تُشکر، وأرهب تُحذر، ولا تهزل فتُحقر؛ فکتبها الملکُ علی خاتمه…» (توحیدی، بی تا: ۱ر ۶۱ و قیروانی، ۱۳۷۲هـ: ۲ ر۹۹۱)؛ ترجمه: بزرگمهرگفت: نیکی کن تا سپاس شوی، بترس تا از تو دوری شود، و مسخرگی مکن؛ زیرا ذلیل می‌شوی، انوشروان این پندها را بر انگشترش نوشت.

۲ـ۱ـ۱ـ۴ـ ارزش عدالت

«عدلُ السلطان أنفعُ من خصب الزمان.» (ابن الحداد، ۱۹۸۳: ۶۷)؛ ترجمه: عدالت شاه بهتر از برکت روزگار است.

۲ـ۱ـ۱ـ۴ـ عزت و بزرگی

«بِهْ مِهْ، نه مهْ بهْ.» (غزالی، ۱۳۵۱: ۱۳۸) غزالی پس از نقل داستان مأمون که دخمه انوشروان را گشود، می‌گوید: «مأمون در انگشت انوشروان انگشتری دید که بر نگین آن عبارت «به مه، نه مه به» نوشته بود.» (برای اطلاع بیشتر نک: راوندی، ۱۳۳۳: ۷۲)

۲ـ۱ـ۱ـ۵ـ مدارا، مشورت و یاری درماندگان

«۱ـ با دوست و دشمن مدارا کن. ۲ـ در کارهای بی مشورت خردمندان مشورت منما. ۳ـ رعایت رعیت فرو مگذار.» مؤلف اخلاق محسنی (واعظ کاشفی، بی تا: ۳۸) می‌گوید: «مأمون وقتی دخمه انوشروان را باز کرد سه انگشتر در آنجا یافت که سه عبارت بالا بر آنها نقش بسته بود.»

۲ـ۱ـ۲ـ بزرگمهر:

۲ـ۱ـ۲ـ۱ـ خدا، زنده باقی

«ایزد است که نمرده است و نمیرد.» (ابن فقیه، ۱۳۱۷: ۱۰۸٫ نیز نک: مرزبان راد، ۲۵۳۶: ۸۳)

۲ـ۱ـ۲ـ۲ـ موجود نه مفقود

«مُعالجهُ الموجود خیرٌ من انتظار المفقود.» (توحیدی، بی تا: ۴ر ۱۰۶)؛ ترجمه: پرداختن به موجود بهتر از انتظار چیزی است که وجود ندارد.

۲ـ۱ـ۲ـ۳ـ سازش با زندگی

«من لم یُدار، عیشه ضنک.» (توحیدی، بی تا: ۱ر ۴۴۳)؛ ترجمه: هر کس با زندگی خود مدارا نکند، دچار تنگنا می‌شود.

۲ـ۱ـ۳ـ رستم:

۲ـ۱ـ۳ـ۱ـ شوخی، دروغ و ستم

«الهزلُ مُبغضهٌ و الکذبُ منقصهٌ و الجورُ مُفسده». (طرطوشی، ۱۹۹۰: ۵۳۲)؛ ترجمه: شوخی عامل کینه، دروغ مایه نقصان و ستم عامل فساد است. طرطوشی رستم را به غلط از شاهان ایران دانسته است.

۲ـ۱ـ۴ـ شاپور:

۲ـ۱ـ۴ـ۱ـ صبر و ظفر

«الصبرُ درکٌ». (توحیدی، بی تا: ۲ر۱، ۶۹)؛ ترجمه: صبر موجب رسیدن است.

۲ـ۱ـ۵ـ بهرام گور

بنا به گفته مسعودی، نگین بهرام گور دارای نوشته‌های پندآمیز بود. (نقل از تفضلی، ۱۳۷۵: ۲۱۱)

۲ـ۱ـ۶ـ خسروپرویز

۲ـ۱ـ۶ـ۱ـ ارزش مال و ثروت

«بالمال ینالُ الفرح»؛ ترجمه: شادی با مال می‌رسد.

مسعودی از نه انگشتر پرویز سخن می‌گوید که بر نگین یکی از این انگشترها عبارت بالا نوشته شده بود. (برای اطلاع بیشتر نک: مسعودی، ۱۴۰۴: ۱ر۳۰۷)

۲ـ۲ـ بازو

۲ـ۲ـ۱ـ حرص، شادی و فریب دنیا

«ان کانت الحُظُوظُ بالجُدود فما الحرصُ؟و ان کانت الأشیاءُ غیر دائمه فما السرورُ؟و ان کانت الدُنیا غرارهً فما الطُمأنینه؟» (ابن­ قتیبه، بی‌­تا: ۳ر۱۹۱)؛ ترجمه: وقتی بهرة آدمی به بخت و اقبال است، حرص چه فایده‌ای دارد؟ وقتی امور زندگی همیشگی نیست شادی چه معنایی دارد؟ و اگر دنیا فریب است آرامش چه معنایی دارد؟ (قیروانی، ۱۳۷۲هـ : ۲ر۹۹۱) بنا به قول ابن قتیبه و قیروانی، عبارت بالا بر بازوی بزرگمهر نوشته شده بود.

۲ـ۳ـ پرده

۲ـ۳ـ۱ـ خوردن و کار کردن

«کار کردن، خوردن باید و خوردن، مردن باید.» در ترجمه تفسیر طبری (۱۳۳۹: ۱ر ۳۴۳) آمده است: بر روی دو پرده‏ سرخ و سبز که در دربار انوشروان آویزان شده بود، دو اندرز بالا در معرض دید همگان قرار داده شده بود.

۲ـ۴ـ پندنوشته‌های کنار شاهان

از منابع عربی برمی‌آید که برخی شاهان ایرانی پندهایی را در کنار خود قرار می‌دادند که دائماً در مقابل دیدگان آنها باشد و یا آن را به دست نزدیکان خود می‌دادند که در مواقع لازم چون علامت بازدارنده‌­ای، مانع تندروی آنها باشد.

2ـ۴ـ پندنوشته‌های کنار شاهان

از منابع عربی برمی‌آید که برخی شاهان ایرانی پندهایی را در کنار خود قرار می‌دادند که دائماً در مقابل دیدگان آنها باشد و یا آن را به دست نزدیکان خود می‌دادند که در مواقع لازم چون علامت بازدارنده‌­ای، مانع تندروی آنها باشد. از جمله:

۲ـ۴ـ۱ـ رحم کن تا به تو رحم شود

«ما لَک و الغضب؟ انّما أنت بشرٌ. ارحم من فی الأرض، یرحمک من فی السّماء» (ماوردی، ۱۴۰۷: ۲۲۲ و طرطوشی، ۱۹۹۰: ۲۶۷)؛ ترجمه: چرا خشمگین می‌شوی؟ تو انسانی هستی که به مرگ نزدیکی. به کسانی که روی زمین هستند، رحم کن تا آن که در آسمان است به تو رحم کند. ماوردی و طرطوشی نوشته‌­اند: یکی از پادشاهان ایرانی نوشته بالا را به وزیرش داد و به او گفت: هرگاه خشمگین شدم، آن را به من ده.

ابن عبدربّه (۱۹۹۹: ۲ر۱۹۱) عبارت«ارحم تُرحم» را ذیل امثال بزرگمهر و اکثم صیفی به گونه‌­ای قرار داده که معلوم نیست از کدام یک است؛ ولی با قرینه بالا می‌توان آن را به بزرگمهر نسبت داد.

۲ـ۴ـ۱ـ۲ـ شواهد فارسی و عربی:

ایزد کند رحمت بر آن کس که او

رحمت کند بر مردم ممتحن

(فرخی، نقل از دهخدا، ۱۳۷۰: ۳۲۵)

۲ـ۴ـ۲ـ عدالت بهتر از حاصلخیزی

«عدلُ السلطان أنفعُ للرعیه من خصب الزمان.» (ابن جوزی، ۱۴۱۲: ۲ر۱۱۳)؛ ترجمه: «عدالت شاهان بهتر از حاصلخیزی و برکت روزگار است.» ابن جوزی نوشته است: عبارت بالا از مکتوبات کنار کسری بوده است.

۲ـ۵ـ تابوت

۲ـ۵ـ۱ـ گم نشدن خوبی و بدی

«هر چه نیکی ورزیدیم، نزد کسی است که پاداش را کم نمی دهد و هر چه بدی کردیم، نزد کسی است که از کیفر دادن ناتوان نیست.» ابن فقیه (۱۳۸۲: ۱۲۸) نوشته است: عبارت بالا وصیت انوشروان است که بر پیشانی تابوتش نوشته بودند. (همچنین نک: حمزه اصفهانی، ۱۳۴۰: ۴۱؛ مستوفی، ۱۳۳۹: ۱۱۷؛ واعظ کاشفی، ۱۳۰۷: ۱۷۵ و قزوینی، ۱۳۶۳: ۸۹)، ترجمه عربی عبارت بالا در همین مقاله (سنگ قبر) آمده است.

۲ـ۵ـ۲ـ بی ارزشی دنیا

«این جهان هیچ چیز نیست و درنگرید بدین تن که چندین اموال دنیا جمع کرد و چگونه دست بازداشت و جهان را آبادان کرد و آخر کار، مرگ، تن وی را خراب کرد.» (ابن فقیه، ۱۳۱۷: ۱۰۸، وصیت انوشروان بر تابوت)، این سخنان شباهت به پندهای بهرام در بخش (سنگ قبر) دارد. اسدی طوسی در گرشاسب­نامه، حکمت‌هایی را از روی تابوت زرین سیامک به شعر درآورده است. (برای اطلاع از این پندها نک: اسدی طوسی، ۱۳۱۷: ۱۷۸ـ ۱۸۲)

۲ـ۶ـ تاج

۲ـ۶ـ۱ـ ناپایداری دنیا

چه سال­های فراوان و عمرهای دراز

که خلق بر سر ما بر زمین بخواهد رفت

چنان که دست به دست آمده‌ست ما را

به دست­های دگر همچنان بخواهد رفت

(سعدی، ۱۳۶۸: ۱۲۰)

سعدی دو بیت بالا را از نوشته‌های تاج کیخسرو نقل کرده است. حمدالله مستوفی (۱۳۳۹: ۱۱۸ـ۱۲۰) نزدیک به۱۰۰ پند حکیمانه را از تاج انوشروان نقل کرده است. سعید نفیسی ۱۰ پند مفصل را که بر تاج انوشروان نوشته شده بود، به تفصیل آورده است. (برای اطلاع از این پندها، نک: نفیسی، ۱۳۱۰: ۶۲۳ ـ ۶۲۶) خاقانی در بیت زیر اشاره به پندهای تاج انوشروان کرده است:

بس پند که بود آنگه بر تاج سرش پیدا

صد پند نو است اکنون در مغز سرش پنهان

(خاقانی، ۱۳۷۵: ۲۴۶)

یکی از پندهای تاج انوشروان که نویسندگان عرب بازگفته‌اند، این پند نغز و زیباست: «آن مِهْ که آن بهْ، نه آن به که آن مه»، (نقل از کزازی، ۱۳۷۶: ۱۴۶، نیز نک: سبزیان پور، نکته‌ای…، ۱۳۸۸: ۲۵؛ زاکانی، ۱۹۹۹: ۳۱۷) عبید زاکانی در ابتدای رساله صدپند می‌گوید: «از پندهای بسیار استفاده کرده‌ام علی‌الخصوص…پندنامه پادشاه عالم خسرو کامگار عادل انوشروان بن کسری که بر تاج مرصعش نبشته بود.»

۲ـ۷ـ تخت

۲ـ۷ـ۱ـ وابستگی دولت و مردم به یکدیگر

ابن الجوزی نوشته است: بر تخت کسری نوشته شده بود: «الدینُ لا یتمُّ الا بالمُلک، والمُلکُ لا یتمُّ الا بالرجال، والرجالُ لا یتمُّون الا بالمال، والمالُ لا یجیءُ الا بعماره الأرض، والعمارهُ لا تتمُّ الا بالعدل.» (ابن جوزی، ۱۴۱۲: ۲ر۱۱۳)؛ ترجمه: دین جز با ملک، حکومت جز با مردم، مردم جز با مال کامل نمی‌شوند و مال و ثروت جز با آبادانی به دست نمی‌آید و آبادانی جز با عدالت ایجاد نمی‌شود. (نیز نک: تحفه، ۱۳۴۱: ۴۸)

مطلب بالا در عهد اردشیر به شکل زیر آمده است: «لا مُلک الا برجال، ولا رجال الا بمال، ولا مال الا بعماره، ولا عماره الا بعدل. (قرطبی، بی تا: ۱ر۳۳۴)؛ ترجمه: حکومت، بدون مردم، مردم بدون مال، مال بدون آبادانی و آبادانی بدون عدالت ممکن نیست.

این مضمون در اشعار ابوالفتح بُستی و شاهنامه به شکل زیر آمده است: اذا وُلیت فاعمُر ما تلیهر بعد ذلک فالامارهُ بالعماره (بستی، ۱۹۸۰: ۲۵۵٫ برای مزید اطلاع نک: مرسی الخولی، ۱۹۸۰: ۱۳۸)

چو خشنود داری جهان را به داد

توانگر بمانی و از داد، شاد

(فردوسی، نقل از دهخدا، ۱۳۷۰: ۱۷۵)

۲ـ۸ ـ چادر و خرگاه

۲ـ۸ ـ۱ـ نیکی به بدان

فریدون گفت نقاشان چین را

که پیرامون خرگاهش بدوزند:

بَدان را نیک دار ای مرد هشیار

که نیکان خود بزرگ و نیک‌روزند

(سعدی، ۱۳۶۸: ۶۰۲)

۲ـ۹ـ دروازه شهرها

جاحظ (۱۹۶۹: ۵) در المحاسن و الاضداد از سخنان حکیمانه‌­ای سخن می‌گوید که بر دروازه سمرقند نوشته شده بود.

۲ـ۱۰ـ دستار

واعظ کاشفی، ۴ پند زیر را از اندرزهای مکتوب بر دستار انوشروان دانسته است: «۱ـ گیتی که یزدان کرد، از من چه کوشش؟ ۲ـ زندگی که نبشته بر من، چه کوشش؟ ۳ـ گیتی که نه جاوید بر من، چه رامش؟ ۴ـ که شاید که نشاید دانست.» (واعظ کاشفی، ص۱۷۵، نقل از مرزبان راد، ۲۵۳۶: ۸۴)

۲ـ۱۱ـ دیوار

عنصرالمعالی (۱۳۶۶: ۵۰) می‌گوید: «در اخبار خوانده‌ام که مأمون بر گور انوشروان حاضر شد و از دخمه‌­ای که انوشروان در آن دفن شده بود، نوشته­‌ای به خط طلا بر دیوار یافت که در قسمتی از آن آمده بود: اکنون چون عاجزی آمد، هیچ چاره ندانستم جزین که این سخنها برین دیوار نبشتم تا اگر وقتی به زیارت من کسی بیاید، این لفظها بخواند و بداند، او نیز از من محروم نمانده باشد، این سخنها و پندهای من پای مزد آن کس باشد و آن پندها این است که نبشته آمدست.»

صاحب قابوس­نامه پس از نقل این مطلب، این پندها را در ۵۴ فقره نقل کرده است: قیروانی نیز این داستان را به تفصیل نقل کرده است. (۱۹۵۳: ۹۱ـ ۹۶)

ابن مسکویه (بی تا: ۶۴) نوشته است: عادت ایرانیان قدیم این بود که بر دیوار مجالسشان این چهار جمله را بنویسند:

۲ـ۱۱ـ۱ـ خشونت و نرمش

أولُها: الشدهُ فی غیر عُنف و اللینُ فی غیر ضعف؛ ترجمه: «سخت­گیری بدون خشونت و نرمش بدون ضعف.» در بوستان سعدی آمده است:

چو نرمی کنی خصم گردد دلیر

وگر خشم گیری شود از تو سیر

درشتی و نرمی به هم در به است

چو رگزن که جراح و مرهم‌نه است

(سعدی، ۱۳۷۹: ۴۵)

۲ـ۱۱ـ۲ـ پاداش نیکوکار و مجازات بدکار

الثانی: المحسنُ یُجازی باحسانه و المُسیءُ یُکافأُ باساءته؛ ترجمه: «نیکوکار به خاطر نیکی‌­اش پاداش و بدکار به خاطر بدی‌اش مجازات می‌شود.»

۲ـ۱۱ـ۳ـ زمان هدیه و رزق

الثالثُ: العطیاتُ و الارزاقُ فی حینها و اوقاتها؛ ترجمه: «هدیه و روزی در زمان خودش صورت می‌گیرد.»

۲ـ۱۱ـ۴ـ مرزبان و مسافر شب

«لا حجاب عن صاحب ثغر و لا طارق لیل»؛ ترجمه: مرزبان و مسافر شب مانعی ندارند.

۲ـ۱۲ـ دیوار قصرها

۲ـ۱۲ـ۱ـ صبر و ظفر

ماوردی، (۱۴۰۷: ۲۵۱) از ابن مقفع نقل کرده که در قصر اردشیر نوشته شده بود: «الصّبرُ مفتاحُ الدّرک»؛ ترجمه: صبر کلید دست یافتن است.

۲ـ۱۲ـ۱ـ۱ـ نمونه‌ه­ایی از منابع عربی:

أنوشروان: «الصّبرُ کاسمُهُ وعاقبتُه العسل.» (راغب اصفهانی، ۱۴۲۰: ۱ر۵۲۵؛ نک: دباشی، ۱۳۷۰: ۹۴ و سبزیان پور، تأثیر پند…، ۱۳۸۸: ۱۰۶)، برای اطلاع از پندهای مکتوب در کاخ فریدون. نک: (ابن فقیه، ۱۳۱۷: ۶۰ـ ۶۱)

۲ـ۱۲ـ۲ـ تحمل دوست

بر دیوار قصر فریدون این سخن نوشته شده بود:

از دوست به هر زخمی افگار نباید شد

وز یار به هر جـوری بیزار نباید شد

(ابن فقیه، ۱۳۸۲: ۴۸)

۲ـ۱۲ـ۲ـ۱ـ شواهدی از متون عربی:

از حکمت­‌های ایرانی: «ان لم تغض علی القذی لم ترض أبدا.» (ثعالبی، ۲۰۰۳: ۳۹)؛ ترجمه: اگر از خاشاک چشمپوشی نکنی، هرگز راضی نمی‌شوی.

از پندهای حکیمان ایرانی: «صفهُ الصّدیق أن یبذُل لک مالهُ عند الحاجه، ونفسهُ عند النّکبه، ویحفظک عند المغیب.» (ماوردی، ۱۴۰۷: ۲۹۴)؛ ترجمه: «ویژگی دوست خوب این است: مالش را در زمان نیاز به تو ببخشد، خودش را در زمان بلا و مصیبت در اختیار تو گذارد، و در نبود تو حافظ حقوق تو باشد.» برای اطلاع از ده پند نوشته شده بر دیوار کاخ فریدون. نک: (ابن فقیه، ۱۳۸۲: ۶۹)

۲ـ۱۳ـ سردر کاخ

۲ـ۱۳ـ۱ـ کار و حقوق آن

بر سردر خانه کسری نقاشی طلایی بود که بر آن نوشته شده بود: «العملُ للکفاءه، وقضاءُ الحقوق علی بیوت الأموال.» (آبی، ۱۹۸۷: ۲ ر۱۷۳ و راغب اصفهانی، ۱۴۲۰: ۱ر۲۰۸)؛ ترجمه: کار برای بی­‌نیازی است و دادن حق به عهده بیت‌المال است.

۲ـ۱۴ـ سفره

بر سفره کسری جمله‌هایی نوشته شده بود که محور اساسی آنها بر اجتناب از حرص، پرخوری و تشویق به مال حلال و کمک به نیازمندان است:

۲ـ۱۴ـ۱ـ خودداری از حرص

«اتقّ الشُحّ، فانّه أدنسُ شعار، وأوحشُ دثار.» (زمخشری، ۱۴۱۲: ۴ر۳۹۹)؛ ترجمه: از حرص دوری کن؛ زیرا بدترین لباس ظاهر و باطن است.

۲ـ۱۴ـ۱ـ ۱ـ نمونه‌هایی از ادب فارسی و عربی

چنین است گیتی پر از آز و درد

از او تا توانی گرد بیشی مگرد

(فردوسی، نقل از دهخدا، ۱۳۷۰: ۱۱۶۷)

عبدُ المطامع فی لباس مذلّه

انّ الذلیل لمن تعبّدهُ الطمع

(ابو العتاهیه، ۱۴۲۵: ۲۲۹٫ نک: سبزیان پور، مضامین…، ۱۳۸۷: ۱۶۳)

۲ـ۱۴ـ۲ـ خوردن با اشتها

«ما طعمته وأنت تشتهیه فقد أکلته. وما طعمته وأنت لا تشتهیهُ فقد أکلک.» (راغب اصفهانی، ۱۴۲۰: ۱ر۷۳۱ و مسعودی، ۱۴۰۴: ۱ر۲۹۶)؛ ترجمه: «هرچه را با اشتها خوری، تو آن را خورده‌­ای و هرچه را بی اشتها خوری، او تو را خورده است.»

۲ـ۱۴ـ۳ـ خوراک حلال و کمک به نیازمندان

«لیهنأ طعامه من أکله من حلّه، وعاد علی ذوی الحاجه من فضله.» (مسعودی، ۱۴۰۴: ۱ر۲۹۶)؛ ترجمه: گوارا باد خوراک آن کس که از راه حلال به دست آورد و افزودنی آن را به نیازمندان بخشد.

۲ـ ۱۵ـ سنگ قبر

۲ـ۱۵ـ۱ـ ارزش سخاوت

نبشته‌ست بر گور بهرام گور

که: دست کرم بهْ ز بازوی زور

(سعدی، ۱۳۶۸: ۲۳۷)

۲ـ۱۵ـ۲ـ پاداش و مکافات اعمال

انوشروان در آستانه مرگ دستور داد بر سنگ قبرش بنویسند: «ما قدّمناهُ من خیر فعند من یُحسنُ الثواب و ما کسبناهُ من شر فعند من لا یعجزُ عن العقاب.» (ثعالبی، بی تا: ۵۷ و زمخشری، ۱۴۱۲: ۲ر۹)؛ ترجمه: «کارهای نیکی که کردیم نزد کسی است که به نیکی پاداش می‌دهد و بدیهای ما در نزد کسی محفوظ است که از عقوبت ناتوان نیست.» نیز (نک: مستوفی، ۱۳۳۹: ۱۱۷)، برای اطلاع از بیش از ۱۰۰ نمونه عربی و فارسی از این مضمون نک: (دهخدا، ۱۳۷۰: ۱۵۸ـ۱۶۰)

۲ـ۱۵ـ۳ـ چاره نداشتن از مرگ

ابشیه و زمخشری از شخصی به نام عمرو بن میمون نقل کرده‌­اند: شهری را در فارس فتح کردیم و به غاری وارد شدیم که در آن تختی از طلا بود، مردی روی تخت نشسته و بالای سرش این نوشته بود: «أنا بهرام ملکُ فارس، کنتُ أغناهُم بطشاً، وأقساهُم قلباً، وأطولهُم أملاً، وأحرصهُم علی الدُّنیا، قد ملکتُ البلاد، وقتلتُ الملوک، وهزمتُ الجیوش وأذللتُ الجبابره وجمعتُ من الأموال ما لم یجمعه أحدٌ قبلی، ولم أستطع أن أفتدی به من الموت اذ نزل بی.» (ابشیهی، ۱۴۲۱: ۲ ر ۵۰۱ و زمخشری، ۱۴۱۲: ۵ر۱۳۷)؛ ترجمه: «من بهرام، شاه ایران هستم، من غنی‌‌ترین، خشن‌ترین، آرزومندترین و حریص‌­ترین شاهان نسبت به دنیا بودم، حاکم بر کشور شدم، پادشاهان را کشتم، سپاهیان را شکست دادم، بزرگان را ذلیل کردم و اموالی به دست آوردم که هیچ کس به دست نیاورده بود؛ ولی هنگامی که مرگ به من نزدیک شد، نتوانستم آن را با مال و ثروت بخرم.»

۲ـ ۱۶ـ شمشیر

۲ـ۱۶ـ۱ـ بدی شتاب و خوبی صبر

«التأنّی فیما لا یخافُ الفوت أفضلُ من العجله فی ادراک الأمل»؛ ترجمه: «شکیبایی در چیزی که ترس از دست دادن آن را نداری، بهتر از شتاب برای رسیدن به خواسته‌هاست.»

ابشیهی (۱۴۲۱: ۲ر۱۱۳) عبارت بالا را بدون توضیح از پندهای مکتوب بر یک شمشیر دانسته است. با توجه به سنت پندنویسی بر ابزار و لوازم در ایران باستان و نقل عین این جمله در الحکمه الخالده (ابن مسکویه، بی­تا، ۹) و در پندهای آذرباد، شکی نمی‌ماند که شمشیر و پند مذکور متعلق به ایرانیان بوده است.

۲ـ۱۷ـ صخره

ابن مقفع در ابتدای ادب الکبیر (۱۴۰۷: ۶۳ـ۶۵) اشاره به گذشتگان می‌کند که پند و اندرز بر صخره‌ها می‌نوشتند و می‌گوید که من برخی از سخنان آنها را در این کتاب جمع­‌آوری کرده‌­ام. جاحظ در المحاسن و الاضداد (۱۹۶۹: ۵) می‌گوید: «ایرانیان سخنان خود را بر صخره‏های عظیم به یادگار می‌‏گذاشتند.» همچنین ابن الفقیه جهانگرد و جغرافیادان معروف، در کتاب البلدان (۱۸۶۱: ۲۴۳) صخره عظیمی در همدان دیده است که دارای دو طاق بزرگ حجاری شده بوده و در هر طاق سه لوح از سنگ تراشیده و در هر لوحی بیست سطر در حکم و نصایح مندرج بوده است. برای اطلاع بیشتر. نک: (محمدی، ۱۳۸۴: ۲۶۰)، در منابع مختلف، پندهای زیر را بر صخره‌ها یافته‌­ایم:

۲ـ۱۷ـ۱ـ چاره‌­ناپذیری از مرگ

شنیدم که جمشید فرخ سرشت

به سرچشمه­‌ای بر به سنگی نبشت

بر این چشمه چون ما بسی دم زدند

برفتند چون چشم بر هم زدند

گرفتیم عالم به مردی و زور

ولیکن نبردیم با خود به گور

(سعدی، ۱۳۷۹: ۵۲)

این ابیات شباهت به سخنان بهرام در همین مقاله (سنگ قبر) دارد.

۲ـ۱۷ـ۲ـ توأم بودن سلامت و بیماری، رنج و آسایش، امنیت و ترس

«العافیهُ مقرونهٌ بالبلاء و السلامهُ مقرونهٌ بالعطب والأمنُ مقرونٌ بالخوف»؛ ترجمه: «سلامت همراه بلا و رنج است و امنیت همراه ترس است.» طرطوشی (۱۹۹۰، ۵۳۴) عبارت بالا را از سنگ نوشته­‌ایی در فاصله­ اصفهان و فارس نقل کرده است.

۲ـ۱۸ـ طاق ایوان

۲ـ۱۸ـ ۱ـ دل بستن، فقط به خدا

بر طاق ایوان فریدون نبشته بود:

جهان ای برادر نماند به کس

دل اندر جهان آفرین بند و بس

مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت

که بسیار چون تو پرورد و کشت

(سعدی، ۱۳۶۸: ۴۹)

۲ـ۱۸ـ۱ـ۱ـ نمونه‌­ای از منابع عربی:

بزرگمهر گفته است: «الرُّکونُ علی الدنیا مع ما نُعاینُ من الموت جهل.» (توحیدی، بی تا: ۳ر۲، ۶۴۱) و (ابن حمدون، ۱۹۸۳: ۱ر۸۹ نقل از علی (ع))؛ ترجمه: «تکیه و اعتماد به دنیا با دیدن مرگ، نادانی است.»

۲ـ۱۹ـ عصا

در منابع عربی ۹ عبارت حکیمانه که بر عصای ساسان حک شده بود، نقل شده است. این امثال همگی در جهت تشویق به حرکت و تلاش و دوری از تنبلی و تن پروری است و با عصا که وسیله حرکت است، نوعی تناسب دارد.

۲ـ۱۹ـ۱ـ برکت در حرکت

«الحرکهُ برکه». (آبی، ۱۹۸۷: ۵ر۳۲۴ و زمخشری، ۱۴۱۲: ۳ر۳۹۹)؛ ترجمه: «برکت در حرکت است.» میدانی (۲۰۰۳: ۱ر۲۵۳) این ضرب المثل را از امثال مولد دانسته و ابشیهی (۱۴۲۱: ۲ر۱۱۱) از اقوال حکما و ثعالبی در المحاضره و التمثیل (۲۰۰۳: ۱۳۱) آن را بی نام و نشان آورده‌اند.

جاحظ (۱۹۶۹: ۹۵) جمله فارسی «هر که روَد، چرد و هرکه خسبد خواب بیند» را از توقیعات انوشروان دانسته و معادل آن را به شکل «من سعی، رعی و من لزم المنام، رأی الاحلام» نقل کرده است. این جمله شباهت بسیار با بیتی از ناصر خسرو دارد:

در جهان دین بر اسب دل سفر بایدت کرد ر گر همی خواهی چریدن مر تو را باید چرید. (ناصر خسرو، نقل از محقق، ۱۳۶۳: ۵۹)، این مضمون در ادب عربی به شکل «البرکاتُ فی الحرکات» (یوسی، ۱۹۸۱: ۱ر۲۱۳) نیز آمده است[۱۹].

۲ـ۱۹ـ۲ـ تنبلی موجب سرزنش

«التوانی هلکهٌ، و الکسلُ شؤمٌ، و التوانی زادُ العجزه.» (آبی، ۱۹۸۷: ۵ر۳۲۴؛ زمخشری، ۱۴۱۲: ۳ر۳۹۹)؛ ترجمه: «تنبلی هلاکت، کسالت شوم و ناتوانی توشه افراد ناتوان است.»

۲ـ۱۹ـ۲ـ۱ـ دو نمونه از ادب فارسی و عربی

دع التکاسُل فی الخیرات تطلُبها

فلیس یسعدُ بالخیرات کسلان

(بستی، ۱۹۸۰: ۳۱۵)

ترجمه: در کارهای نیکی که خواستار آنها هستی، تنبلی را رها کن، زیرا تنبل به نیکی دست نمی‌یابد.

که چون کاهلی پیشه گیرد جوان

بماند منش پست و تیره‌روان

(فردوسی، نقل از دهخدا، ۱۳۷۰: ۱۱۵)

۲ـ۱۹ـ۳ـ اهمیت نشاط و حرکت

«کلبٌ طائفٌ خیرٌ من أسد رابض.» (آبی، ۱۹۸۷: ۵ر۳۲۴ و زمخشری، ۱۴۱۲: ۳ر۳۹۹)؛ ترجمه: «سگ راه رونده بهتر از شیر نشسته است.»

۲ـ۱۹ـ۴ـ فقر، نتیجه تنبلی و ناتوانی

«من العجز و التوانی نتجت الفاقه.» (زمخشری، ۱۴۱۲: ۳ر۳۹۹) و (آبی، ۱۹۸۷: ۵ر۳۲۴)؛ ترجمه: «ثمره ناتوانی و تنبلی فقر است.»

۲ـ۱۹ـ۴ـ۱ـ نمونه‌های عربی و فارسی

انوشروان: «ثمرهُ التوانی الفاقهُ و الضُرّ.» (ابن مسکویه، بی تا: ۵۴)؛ ترجمه: «نتیجه تنبلی، فقر و زیان است.» درخت کاهلی، بارش گرسنگی است. (دهخدا، ۱۳۷۰: ۱۱۹)، من دام کسلُهُ خاب املُهُ. (ابشیهی، ۱۴۲۱: ۱ر۴۷)

۲ـ۱۹ـ۵ـ آرزو، سرمایه ناتوان

«الأملُ زادُ العجزه.» (آبی، ۱۹۸۷: ۵ر۳۲۴)؛ ترجمه: «آرزو، توشه افراد ناتوان است.»

۲ـ۱۹ـ۵ـ۱ـ نمونه‌های فارسی و عربی:

عقل دست و زبان کوته خوان

آرزو رأس مال مفلس دان

(سنایی، نقل از دهخدا، ۱۳۷۰: ۲۹)

ولا تکُن عبد المُنی فالمُنی رُءُوسُ أموال المفالیس

(ثعالبی، ۲۰۰۳: ۸۲)

ترجمه: «بنده آرزو مباش، آرزو سرمایه افراد مفلس است.»

۲ـ۱۹ـ۶ـ شغل و حرفه

«من لم یحترف لم یعتلف.» (آبی، ۱۹۸۷: ۵ر۳۲۴)؛ ترجمه: «هر کس حرفه‌­ای نداشته باشد، خوراک و روزی ندارد.»

۲ـ۱۹ـ۶ـ۱ـ نمونه‌­ای از امثال عربی

الصناعهُ فی الکف امانٌ من الفقر. (میدانی، ۲۰۰۳: ۱ر۴۲۳)؛ ترجمه: صنعت و حرفه مانع فقر است.

۲ـ۱۹ـ۷ـ جوینده یابنده است

«من طلب، جلب و من جال، نال.» (آبی، ۱۹۸۷: ۵ر۳۲۴؛ حریری، ۱۳۹۸: ۴۰۷)؛ ترجمه: «هر کس بخواهد، دست می‌یابد و هر کس برود، می‌رسد.» فروزانفر (۱۳۸۵: ۷۰) بیت زیر از مثنوی را با یک ضرب المثل عربی مقایسه کرده است:

سایه حق بر سر بنده بود

عاقبت جوینده یابنده بود

«من طلبَ، وجد و من طلب شیئاً، نالهُ أو بعضه.» (ابن قتیبه، بی تا: ۲ر۱۳۴) دامادی (۱۳۷۹: ۳۰۱) همان بیت مثنوی را با عبارتی از نهج البلاغه مقایسه کرده است: « من طلب شیئاً، نالهُ أو بعضه.»

۲ـ۱۹ـ۸ـ تنبلی، موجب بدبختی

«ایّاک و الکسل فانّهُ عنوانُ النّحوس و لبوسُ ذوی البوس ومفتاحُ المتربه ولقاحُ المتعبه وشیمهُ العجزه الجهله.» (آبی، ۱۹۸۷: ۵ر۳۲۴)؛ ترجمه: «از تنبلی به دور باش؛ زیرا تنبلی سبب بدبختی و لباس افراد بدبخت و کلید خاک‌نشینی و عامل رنج و شیوه افراد ناتوان و نادان است.»

۲ـ ۱۹ـ ۹ـ راحت طلبی موجب محرومیت

«وما اشتار العسل، من اختار الکسل ولا ملأ الراحه، من استوطأ الراحه.» (آبی، ۱۹۸۷: ۵ر۳۲۴)؛ ترجمه: «کسی که تنبلی را برگزیند، عسل برداشت نمی‌کند و کسی که راحتی را بطلبد، به آسایش نمی‌رسد.»

۲ـ۲۰ـ فرش

۲ـ۲۰ـ۱ـ دل بستن به دنیا، قضا و قدر، رزق

شنیدم که کسری یکی فرش داشت

بر آن فرش هرگونه چندی نگاشت

نخست آنکه دنیا نجوید کسی

که داند بدو در نماند بسی

دوم آنکه سودی ندارد حذر

ز کاری که رفته‌ست اندر قدر

سوم آنکه دانای خالق شناس

ز مخلوق بر سر نگیرد سپاس

چهارم چو روزی مقدر شده‌ست

چرا مرد آزاده چاکر شده‌ست؟

(ابن یمین، دیوان، بی تا: ۵۸۹)

این ابیات شباهت بسیار دارد با نوشته‌های بازو و کمربند بزرگمهر (در همین مقاله).

*پایگاه اینترنتی حلقه کاتبان (با تلخیص)

روزنامه اطلاعات

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: