ملاحظاتی درباره دانش، آموزش و کتاب در شاهنامه فردوسی و ایران باستان/ وحید سبزیان پور

1393/2/10 ۱۳:۲۷

ملاحظاتی درباره دانش، آموزش و کتاب در شاهنامه فردوسی و ایران باستان/ وحید سبزیان پور

شاهنامه کتاب خردورزی است، با ستایش خرد و دانش شروع می شود، خرد گرایی چون خونی حیات بخش پیکر آن را سیراب می کند و با خردورزی پایان می یابد، با اینکه درباره خرد و دانش در شاهنامه پژوهش های مفصل و ارزشمند بسیاری صورت گرفته است، در این نوشتار با رویکردی جدید به موضوع می پردازیم و آن تطبیق ابیات شاهنامه با مطالبی است که در منابع عربی از ایرانیان باستان به منزله (سر دلبران در حدیث دیگران) نقل شده است.

 

شاهنامه کتاب خردورزی است، با ستایش خرد و دانش شروع می شود، خرد گرایی چون خونی حیات بخش پیکر آن را سیراب می کند و با خردورزی پایان می یابد، با اینکه درباره خرد و دانش در شاهنامه پژوهش های مفصل و ارزشمند بسیاری صورت گرفته است، در این نوشتار با رویکردی جدید به موضوع می پردازیم و آن تطبیق ابیات شاهنامه با مطالبی است که در منابع عربی از ایرانیان باستان به منزله (سر دلبران در حدیث دیگران) نقل شده است.

در منابع عربی اخباری بسیاری وجود دارد که نشان از دانش دوستی ایرانیان و توصیه بسیار آنها به فراگرفتن دانش و ارج و مقام بسیار دانش و دانشمند دارد، مشابهت این مضامین در منابع عربی با برخی ابیات شاهنامه از یک سو هر گونه تردید در رواج دانش و عشق ایرانیان به دانش ورزی را برطرف کرده و از دیگر سو تأییدی است بر دیدگاه آن دسته از محققان که شاهنامه را اثری ایرانی و فردوسی را روایتگری امانتدار در نقل فرهنگ و ادب ایرانیان قبل از اسلام می دانند، اگرچه سیرابی فردوسی را از سرچشمه های زلال اندیشه اسلامی و قرآنی به هیچ روی نمی توان انکار کرد.

ارزش دانش و ادب

فردوسی دانش و خرد را برتر از هر چیزی می داند:

چنین داد پاسخ که دانش به است / خردمند خود بر جهان بر مه است //

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد / ستایش خرد را به از راه داد (فردوسی، 1387: 1)

در فرهنگ ایرانیان باستان، دانش بهترین موهبت الهی به بندگان است:

از حکمت های ایرانی: افضل ما أعطي العبد في الدنيا الحكمة و في الاخرة الرحمة: بهترین چیزی که در دنیا به آدمی داده شده حکمت و در آخرت رحمت است. (ابن مسکویه، بی تا: 6) و نیز (زمخشري، 1412: 4/ 42)

از پند های آذرباد: و ليكن العلم احظي الاشياء و اكرمها عليك: باید که بهترین و گرامی ترین چیز نزد تو دانش باشد. (ابن مسكويه، بي تا: 26)

از بزرگمهر نقل شده است: «حسبک من جلالة العلم ان کلا يدعيه و ان لم يکن من اهله و حسبک من خساسة الجهل ان کلا ينتفي منه و ان کان من اهله»: برای درک ارزش دانش همین کافی است که همگی مدعی آن هستند و برای بی ارزشی نادانی همین کافی است که همگی منکر آنند اگرچه نادان باشند. (مواردي، 1988: 152)

از نظر بزرگمهر، بالاترین مرتبه شرف و بزرگی، از آن دانشمندان است:

همچنین بزرگمهر گفته است: أرفع منازل الشَّرف لأهله العلم والأدب. (قرطبي، بي تا: 1/110)، بالاترين جايگاه شرف، دانش و ادب است.

بزرگمهر گفته است: العالم كبير وإن كان صغيراً والجاهل صغير وإن كان كبيراً (وطواط، بي تا: 124)؛ ترجمه: دانشمند بزرگ است اگرچه كوچك باشد، نادان حقير است اگرچه به ظاهر بزرگ باشد.

از نصایح بزرگمهر به فرزندش به روشنی می توان جایگاه والای دانش را فهمید:

أوصي بزرجمهر ابنه فقال: يا بني عليک باستنباط العلم و بثه تجد به العز في العاجله و الشرف في الآجله و لا تکونن کالبهائم ان جاعت رعت و ان شبعت نامت: بزرگمهر به پسرش وصیت کرد: ای پسرم وظیفه تو کسب علم و انتشار آن است تا در حال و آینده به عزت و بزرگی دست یابی. مثل چارپا نباش که اگر گرسنه شد می چرد و اگر سیر شد می خوابد. (مواردي، 1988: 153)

تشبیه دانش و خرد به گنج

از دیدگاه فردوسی جایگاه دانش و خرد در حدی است که آن را به گنج بی پایان تشبیه می کند:

دلی کز خرد گردد آراسته / یکی گنج گردد پر از خواسته (فردوسی، 1387: 318)

این تشبیه فردوسی در عبارت حکیمانه زیر از بزرگمهر دیده می شود:

وقيل لبزر جمهر: أيُّ الاكتساب أفضل؟ قال: العلمُ والأدب كنْزَانِ لا يَنْفَدان، وسِرَاجان لا يُطْفآن، مَنْ نالهما نَالَ أسبَاب الرشاد وعَرَفَ طريق المَعَاد، وعاش رفيعاً بين العِبَاد: از بزرگمهر پرسیده شد بهترین کسب آدمی چیست؟ گفت: دانش و ادب است که دو گنج پایان ناپذیر و دو چراغ خاموش نشدنی هستند، هر کس به آنها دست یابد به راه راست دست می یابد و راه آخرت را می آموزد و در میان بندگان با سربلندی زندگی می کند. (قيرواني، 1372: 2/511)

دانش، موجب آرامش

بیاموز و بشنو ز هر دانشی / که یابی ز هر دانشی رامشی (فردوسی، 1387: 93)

از پندهاي ايرانيان: و كن عالما لتقر عينك بما أوتيت: دانشمند باش تا چشمت به واسطه آنچه به تو می دهند روشن باشد. (ابن مسكويه، بي تا: 74)

تشبیه دانش به نور و چراغ

فردوسی در ابیات زیر دانش را مایه روشنی دل دانسته است:

ز دانش بود جان و دل را فروغ / نگر تا نگردی به گرد دروغ //

ز دانش در بی نیازی مجوی / وگر چند ازو سختی آید به روی //

کجا مرد را روشنایی دهد / ز رنج زمانه رهایی دهد (فردوسی، 1387: 2/1487)

ز شمشیر دیوان خرد جوشن است / دل و جان داننده زو روشن است (همو: 1530)

در عبارت حکیمانه زیر، انوشروان، قلب دانشمند را مانند خانه ای دانسته است که در آن چراغ روشن است:

قال أنوشروان: قلب العالم كبيت فيه مصباح، لا يضيق عن تظاهر النور فيه بل يتسع للنظر ويزيد في الضياء: قلب دانشمند مانند خانه ای است که در آن چراغی (روشن) است به سبب وجود نور تنگ نیست بلکه در دیدگان وسیع است و نورش در افزایش. (راغب اصفهاني، 1420: 1/73)

در عبارت زیر نیز دانش به نور تشبیه شده است:

از پندهاي ايرانيان: فمن فهم عن الايام أورث زيادة، و سطع نور علمه، و لم يفتقر الي غير نفسه: هركس از روزگار ياد بگيرد کمالش افزایش می یابد، نور دانشش پرتو می دهد و به كسي جز خودش محتاج نمي شود. (ابن مسكويه، بي تا: 79)

رشد عقل در سایه دانش

ارزش دانش تا آنجاست که عقل و روان هم بدون آن رشد نمی کند:

انوشروان در پاسخ به موبدی که می پرسد، دانش برای چه کسی سودمند است؟ و چه کسی از آسیب در امان است:

بپرسید دانش کرا سودمند / کدامست بی دانش و بی گزند //

می گوید:

چنین داد پاسخ که هر کو خرد / بپرورد جان را همی پرورد (فردوسی، 1387: 1581)

این دیدگاه در سخنان اردشیر نیز دیده می شود:

وقال أردشير بن بابك: نموّ العقل بالعلم: رشد عقل به واسطه دانش است. (قرطبي، بي تا: 2/1: 536)، (ابن قتيبه، بي تا: 3/207)، (آبي، 1990: 7/79)

مشورت با دانشمندان

مقام و جایگاه والای دانشمندان را از توصیه به مشورت با آنان می توان دریافت، فردوسی مشورت کردن حاکمان با خردمندان را آیین شاهان ایرانی می داند:

مزن رای جز با خردمند مرد / از آیین شاهان پیشی مگرد (فردوسی، 1387: 1241)

در جایی دیگر حاکمان را توصیه به مشورت با دانایان می کند:

چو مهتر شدی کار هشیار کن / ندانی تو داننده را یاد کن (همو: 1832)

قال بعض ملوكهم (الفرس): يكاد الملك أن يكون مستغنياً عن كل شيء إذا كان حكيماً إلا عن شيء واحد و هو المشورة. (آبی، 1990: 7/78): يكی از شاهان ايرانی گفته است: حکومت وقتی در دست فردی حکيم باشد تقريبا از همه چيز بی نياز است جز مشورت. برای اطلاع بیشتر نک: (سبزیان پور، 1389: 137)

برتری دانش بر مال و ثروت

مال و ثروت و از آن ارزشمند تر گنج، چیزی است که در نظر همه مردم و در همه ادوار تاریخی گره گشا و کارساز بوده است، فردوسی به تبع اندیشه های ایرانی با اینکه ارزش پول و ثروت را در مناسبات اجتماعی می داند، دانش را برتر از گنج می پندارد:

در دانش از گنج نامی تر است / همان نزد دانا گرامی تر است //

سخن ماند از ما همی یادگار / تو با گنج دانش برابر مدان (فردوسی، 1387: 1583)

برتری دانش بر مال و ثروت را در این سخنان بزرگمهر می بینیم:

قيل لبزرجمهر: العلم افضل ام المال؟ فقال: بل العلم. قيل: فما بالنا نري العلماء علي ابواب الاغنياء و لا نکاد نري الاغنياء علي ابواب العلماء؟ فقال: ذلک لمعرفة العلماء بمنفعة المال و جهل الاغنياء بفضل العلم: به بزرگمهر گفته شد: دانش برتر است یا ثروت؟ گفت: البته دانش، گفته شد: چرا ما دانشمندان را به در خانه ثروتمندان می بینیم ولی ثروتمندان را به در خانه دانشمندان نمی بینیم؟ گفت: زیرا دانشمندان ارزش ثروت را می دانند ولی ثروتمندان ارزش دانش را نمی دانند. (ماوردي، 1407: 25)، (ابن قتيبه، بي تا: 2/ 137) و (ابن الجوزي، 1412: 2/138)

این دیدگاه اختصاص به بزرگمهر ندارد، اردشیر به عنوان یک حاکم قدرتمند، باید همه چیز را در ثروت و قدرت ببیند ولی ارزش دانش را بیشتر از گنج می داند:

قيل لأردشير: أيها الملك الرفيع الذي حَلَب العصور، وجرّب الدهور، أي الكنوزِ أعْظمُ قدراً؟ قال: العلم الذي خفّ محمله، فثقُلَتْ مفارقته، وكَثُرَتْ مرافقته، وخَفيَ مكانه، فأُمنَ من السَّرَقِ عليه؛ فهو في الملأ جَمَال، وفي الوَحدَة أنيس، يرأسُ به الْخَسيس، ولا يمكن حاسدك عليه انتقاله عنك. قيل له: فالمال؟ قال: ليس كذلك. مَحمْلُه ثقِيل، والهمُّ به طَويل؛ إن كنت في مَلأ شغلك الفِكْرُ فيه، وإن كنت في خَلْوَة أتعبتك حراسته: به اردشیر گفته شد: ای پادشاهی که شیرِ پستانِ روزگار را دوشیدی و زمانه را تجربه کردی، کدام گنج ارزشمند تر است؟ گفت دانشی که حمل آن آسان است، جداییش سخت است و رفاقتش بسیار، جایگاهش پنهان و از سرقت در امان است، در جمع موجب زیبایی و در تنهایی موجب انس و الفت است، فرومایه با آن به بزرگی می رسد و حسود نمی تواند آن را از تو بگیرد به او گفته شد: مال و ثروت چه؟ گفت: مال اینگونه نیست حملش دشوار و اندوهش طولانی است اگر در جمع باشی فکرش تو را مشغول می کند و اگر تنها باشی محافظتش تو را به رنج می اندازد. (قيرواني، 1372: 1/219)

عزت شاهان در همنشینی با دانشمندان

به شهادت تاریخ، قدرت مطلق و امکانات مالی شاهان، اقتضا می کرد که با استبداد و خود محوری به کسی اهمیت ندهند و جز خود کسی را قبول نداشته باشند، فردوسی از زبان بزرگمهر، عزت و ارجمندی شاهان را به همنشینی با دانشمندان می داند:

بدانگه شود تاج خسرو بلند / که دانا بود نزد او ارجمند //

چو دارد ز هر دانشی آگهی / بماند جهاندار با فرهی[1] (فردوسی، 1387: 1488)

این دیدگاه فردوسی ریشه در فرهنگ باستانی ایرانیان دارد:

قال: أي الساعي خير صحبة؟ قلت: صحبة العلماء الأخيار. (ابن مسكويه، بي تا: 36، از پاسخ های بزرگمهر به سؤال ها)؛ پرسید: چه كسي براي همنشيني بهتر است؟ گفتم دانشمندان برگزيده.

از سخنان بزرگمهر: و أكثر ما ينتفع به السلطان صحبة العلماء و الاستكثار من العلم، فان من فضيلة العلم أن صاحبه كلما استكثر منه أحب أن يزداد منه و هذا هو الحرص الممدوح: بیشترین چیزی که شاهان از آن فایده می برند، همنشینی با دانشمندان و کسب دانش است، از خوبی های دانش این است که صاحبش هرچه بیشتر می یابد، دوست دارد که علمش بیشتر شود و این حرصی پسندیده است. (ابن مسكويه، بي تا: 47)

سئل بزرگمهر فقيل بأي شيء يظهر عز الملك؟ فقال بثلاثة أشياء: حب أهل الفضل[2]. (غزالي، 1968: 64)؛ ترجمه: از بزرگمهر پرسیده شد: با چه چیزی عزت شاه معلوم می گردد؟ گفت: با 3 چیز: علاقه به دانشمندان....

پادشاه روم از قباد پرسيده است: چه چيزي براي عاقل سودمند تر است؟ و چه چيزي براي او زيان بارتر است؟ گفت: أنفع الأشياء له مشاورة العلماء و التجربة و التؤدة؛ و أضرها له الكسل و اتباع الهوي و العجلة في الامور. (ابن مسكويه، بي تا: 42) سودمند ترين كار، مشورت با دانشمندان و تجربه و تأمل است و زیان بارترین كار تنبلي، اطاعت از نفس و عجله در كارهاست.

از پاسخ های انوشروان به سؤال ها: قيل: سمعناكم تقولون: هلاك الملوك في الدنيا و الآخرة في خصلة لا ترتفع معها حسنة. فنحب أن نعرف هذه الخصلة حق معرفتها. قال: استصغار أهل العلم و الفضل. (ابن مسكويه، بي تا: 57): شنیده ایم که می گویید: نابودی پادشاهان در دنیا و آخرت در یک صفت است که هیچ کار نیک دیگری با وجود آن ارزش پیدا نمی کند. دوست داریم این ویژگی را بشناسیم. گفت: (انوشروان) کوچک شمردن دانشمندان و اهل فضل

قيل: فما الخصلة الواحدة الجامعة لنفي قالة الحسدة و الأعداء عن الملوك؟ قال: (انوشروان) أن يكون متعلقا بمجالسة العلماء و أهل الفضل، آخذا بمحاسن أفعالهم: گفته شد کدام خصلت است که مانع سخنان حسودان و دشمنان در باره شاهان می شود؟ در پاسخ گفت: اینکه علاقمند به همنشینی با دانشمندان و اهل فضل باشند و از کار های نیک آنها پیروی کنند. (ابن مسكويه، بي تا: 60)

في رسالة كسري إلي الهرمزان: اما بعد: فإنه لو كان الملوك يعرفون من حاجتهم إلي ذوي الرأي مثل الذي يعرف أهل الرأي من حاجتهم إلي الملوك لم يكن عجباً أن تري مواكب الملوك علي أبواب العلماء، كما تري مواكب العلماء علي أبواب الملوك. (آبي، 1990: 7/65)؛ ترجمه: از نامه کسری به هرمزان: اگر شاهان احتیاج خود را به دانشمندان به اندازه نیاز دانشمندان به شاهان می دانستند، تعجبی نداشت که خیل شاهان را در درگاه دانشمندان ببینی همانطور که جمع علما را در دربار شاهان می بینی.

احترام به دانشمندان از پند های برگزیده و نوشته بر تاج انوشروان بوده است:

خداوند ادب را خدمت كنيد. (مستوفی، 1339: 117، از پند های مکتوب بر تاج انوشروان)

ز گهواره تا گور دانش بجوی

حکیم طوس توصیه می کند دانش بیاموزید و لحظه ای از فراگرفتن دانش غفلت نکنید، همچنین معتقد است که سزاوار است آدمی تن خود را برای آموختن و یادگیری به رنج اندازد:

ز هر دانشی چون سخن بشنوی / از آموختن یک زمان نغنوی (فردوسی، 1387: 2)

به رنج اندر آری تنت را رواست / که خود رنج بردن به دانش سزاست (همو: 3)

از نظر بزرگمهر نیز دانش آموختن زمان ندارد مادامی که آدمی از نعمت حیات برخوردار است باید بیاموزد:

بزرگمهر گفته است: من صلح له العُمْرُ صلح له التعلمُ: برای هرکس که عمر ممکن و مهیا باشد یادگیری هم ممکن است. (ابن قتيبه، بي تا: 2/142)

مطلب بالا در حکمت های منسوب به ایرانیان به تعبیری دیگر آمده است:

و لا يمنعنك من العلم تقادم السن و الكبر، فتلك حقيق بطلبه ما قدر لك العمر، لأن العلم أكثر من أيام العمر: کمی و زیادی عمر مانع دانش آموزی تو نشود تا زمانی که برای تو عمری مقرر شده است شایسته است به دنبال آن باشی زیرا میزان دانش بیشتر از روزهای زندگی است. (ابن مسكويه، بي تا: 48)

و احذر من تشبه بالعلماء و صلهم و استمع آدابهم و احفظ مواعظهم، و توق حديثهم و ما يحاموه عله من رياستهم المزورة: از کسانی که خود را شبیه دانشمندان می کند دوری کن. به آنها (دانشمندان) بپیوند، ادب آنها را بیاموز و پند هایشان را به کار بند. (ابن مسكويه، بي تا: 48)

دانش آموختن در فرهنگ ایرانیان آنقدر مهم بوده است که بر تاج انوشروان نوشته شده بود:

از آموختن ننگ مدارید. (مستوفی، 1387: 119، از پند های تاج انوشروان)

دانش آموزی همواره سخت بوده و خسته کننده، در عبارت زیر می بینیم که ایرانیان با آگاهی و ریزبینی توصیه به سخت کوشی و اجتناب از تنبلی می کنند:

از پند های ایرانیان: أحسن الاداب.... و لا يتواني في العلم اذا طلبه. (ابن مسكويه، بي تا: 17): بهترین شیوه این است... که آدمی در طلب دانش سستی نکند.

از موانع بزرگ یادگیری شرم و حیا است، بزرگمهر با فراست و باریک بینی به این نکته اشاره کرده است:

بزرگمهر: و لا تستحي من استفادة العلم و التعلم. (ابن مسكويه، 1416: 48)؛ ترجمه: در دانش و يادگيري شرم نداشته باش.

از سخنان اردشیر نیز می توان به اهمیت و ارزش یادگیری و دانش آموختن پی برد:

قيل لاردشير: ما العلم و الشرف في الاقدار؟ قال: علم تستنبطه فتعلمه من لا يعلم: جایگاه دانش و بزرگی چیست؟ گفت: دانشی است که آن را دریابی و به کسی که نمی داند آموزش دهی (مواردي، 1988: 153)

تأثیر این سخن را در قابوس نامه به صورت زیر می بینیم:

و از آموختن و شنيدن سخن ننگ مدار تا از ننگ رسته باشي. (عنصر المعالی، 1366: 33)

برتری دانشمندان نسبت به شجاعان

العلماء كانوا أحمد عند الأولين، أم الشجعان؟ قال: بل العلماء، لأن منفعتنا اليوم بعلمهم كمنفعة الذين كانوا معهم في زمانهم: از نظر پیشینیان دانشمندان برترند یا شجاعان؟ در پاسخ گفت: البته دانشمندان زیرا فایده ای که امروز از علم آنها نصیب ما می شود مانند کسانی است که در زمان آنها زندگی می کردند. (ابن مسكويه، بي تا: 42، جواب كسري قباد به پادشاه روم)

تشبيه علم و عمل به روح و بدن

فردوسی حرف زدن و عمل نکردن را پایان زندگی می داند و چنین فردی را در شمار مردگان می داند:

کسی را که آید زمانش به سر / ز مردی به گفتار جوید هنر (فردوسی، 1387: 1629)

علم بی عمل و ادعای زیادی از دیرباز روح آزادگان را می آزرده است، ایرانیان به همه زوایای زندگی توجه داشته اند به همین سبب معتقد بودند علم بی عمل ناقص و بی فایده است:

العلم روح و العمل بدن و العلم اصل و العمل فرع و العلم والد و العمل مولود. و كان العمل لمكان العلم و لم يكن العلم لمكان العمل: دانش روح است و عمل بدن، دانش اصل است و عمل فرع، دانش پدر است و عمل فرزند، عمل جانشین علم است و علم جانشین عمل نیست. (ابن مسكويه، بي تا: 7، از پند های ایرانی)

العلم و العمل قرينان كمقارنة الروح للجسد: لا ينفع احدهما الا بالاخر: علم و عمل دو همنشین مانند روح و جسمند که یکی بدون دیگری فایده ای ندارد. (همو: 7)

ملاك العلم العمل و ملاك العمل السنة و اصابة السنة لزوم القصد: ملاک دانش عمل است، ملاک عمل عرف است و عمل به عرف در میانه روی است. (همو: 6)

ثعالبي (1403: 4/103) بیت زیر را ترجمه امثال فارسی دانسته است:

صيامي إذا أفطرت بالسّحب ضلّة / وعلمي إذا لم يجد ضرب من الجهل: اگر روزه ام را با حرام باز كنم گمراهي است و دانشم اگر سودي نداشته باشد، نوعي ناداني است.

تشبیه نادان به نابینا

از تشبیه زیر نیز می توان نتیجه گرفت که دانش برای آدمی چون چشم و بینایی است و هرکس از دانش محروم باشد گویی نابیناست:

خرد چشم جان است چون بنگری / تو بی چشم شادان جهان نسپری (فردوسی، 1387: 2)

از پاسخ های بزرگمهر: قال: ما بال الحكماء لا يكثرون ملامة الجهال؟ قلت: لانهم لا يلومون العميان الا يبصروا. (ابن مسكويه، بي تا: 37)؛ ترجمه: به بزرگمهر گفته شد: چرا حكيمان افراد نادان را سرزنش نمي كنند ؟ بزرگمهر: گفتم: زيرا آنها افراد كور را به خاطر نديدن سرزنش نمي كنند.

قيل لبزرجمهر: لم لا تعاتبون الجهلة؟ قال: لأنا لا نريد من العميان أن يبصروا. (ماوردي، 1407: 32) و (ابن قتيبه، بي تا: 3/ 118) و (زمخشري، 1412: 2/23) ؛ ترجمه: به بزرگمهر گفته شد: چرا افراد نادان را سرزنش نمي كنيد؟ گفت: زيرا ما از كوران نمي خواهيم كه ببينند[3].

فرار از نادان

براستی فردوسی با کدام فرهنگ و بینش دوستی با افراد بی دانش تلخ می داند:

که ناخوش بود دوستی با کسی / که مایه ندارد ز دانش بسی (فردوسی، 1387: 896)

بعید نیست که فردوسی نگاهی به این سخن بزرگمهر داشته است: الجاهل عدو نفسه فكيف يكون صديق غيره (وطواط، بي تا:124)؛ ترجمه: نادان دشمن خودش است، چگونه مي تواند دوست ديگري باشد[4].

ارزش كتاب

کتاب در ایران باستان برای مردم چیزی آشنا بوده و تأکید فراوان بر خواندن آن صورت گرفته است:

بزرگمهر گفته است: يا ليت شعري أي شيء أدرك من فاته الأدب أم أي شيء فات من أدرك الأدب ومادته من الكتب! (بیهقی، 1432: 1/8)؛ کاش می دانستم کسی که ادب ندارد، چه دارد و کسی که ادب دارد چه چیزی را از دست داده است، در حالی که سرچشمه ادب کتاب است.

از سخنان بزرگمهر: فأکثر قراءة الكتب و النظر فيها لتزداد بصيرة و انتفاعا به: خواندن کتاب و تأمل در آن را بیشتر کن تا بصیرت و فایده ات از آن افزایش یابد (ابن مسكويه، بي تا: 48)

فلا يفوتنكم العلم و قراءة الكتاب، فانه آدب و علم قد قیده لکم من مضی من قبلکم، تزدادون به عقلا»: دانش و خواندن کتاب را از دست ندهید، زیرا ادب و دانشی است که گذشتگان برای شما به جا گذاشته اند تا عقلتان را با آن افزایش دهید (همو، ص 18)

و لا تمل دراسة الكتب فان طول دراستها انما هو تصفح عقول العالمين و العلم بأخلاق ذوي الحكمة الماضين و النبيين و جميع الامم و أهل الملل. (همو: 48)؛ از بررسی و تحقیق کتاب خسته نشو زیرا این کار جستجوی عقل مردم جهان و آگاهی از حکمت گذشتگان و پیامبران و همه ملل و مردم است.

بزرجمهر: الكتب أصداف الحكم تنشق عن جواهر الكلم، إنفاق الفضة علي كتب الآداب يخلف عليك ذهب الألباب. (ثعالبي، 2003: التمثيل و المحاضرة، 111) و (قيرواني، 1372: 1/153)؛ (ابن ندیم، بی تا: 11) ترجمه: کتاب صدف حکمت است که سخنان چون جواهر از آن خارج می شود، هزینه کردن نقره برای کتاب، طلای عقل و خرد را برای تو بجا می گذارد. (از دست دادن نقره برای به دست آوردن کتاب های ادبی، با طلای عقل و خرد جبران می شود)

همه چيز را همگان دانند

چنين داد پاسخ که دانش بس است / و ليکن پراگنده با هر کس است (فردوسی، 1387: 1/399)

در این بیت از فردوسی دو نکته مهم وجود دارد، اول گستردگی دانش و دوم اینکه شاخه های دانش در اختیار یک نفر قرار ندارد، هر کسی سهمی از آن دارد و در میان مردم پراکنده است.

فردوسی در بزم هفتم انوشروان و بزرگمهر از زبان بزرگمهر نقل می کند:

مياساى ز آموختن يك زمان / ز دانش ميفگن دل اندر گمان‏ //

چو گويى كه فام خرد توختم / همه هرچ بايستم آموختم‏ //

يكى نغز بازى كند روزگار / كه بنشاندت پيش آموزگار (فردوسی، 1387: 1497)

فردوسی با باریک بینی واقعیت هستی را تشخیص داده می گوید، هرکس گمان کند به همه رموز هستی دست یافته روزگار به او می فهماند که چنین نیست و لازم است که چیزها یاد بگیرد، این دیدگاه فردوسی در قابوس نامه به شکل زیر از زبان بزرگمهر حکیم آمده است:

چنين شنيدم که به روزگار خسرو زني پيش بزرجمهر آمد، از وي مسأله يي بپرسيد. مگر اندر آن وقت بزرجمهر سر آن نداشت که جواب بگويد گفت: اي زن اين که تو مي پرسي من آن ندانم. زن گفت: پس اگر تو اين نداني، نعمت خدايگان ما به چه مي خوري؟ بزرجمهر گفت: بدان چيز که دانم. و ملک مرا بدان چيزها که ندانم چيزي ندهد. و اگر خواهي و تواني بيا و از ملک بپرس، تا بداني که بدآنچه ندانم ملک مرا چيزي دهد يا نه؟ (عنصر المعالی، 1366: 39) و نک: (غزالی، 1389: 122)

از این داستان که در منابع عربی نیز نقل شده است[5] معلوم می گردد که ایرانیان باستان دامنه علوم را چنان وسیع می دانستند که هرگز گمان نمی کردند کسی را توان آن باشد که به همه آن دست یابد، حکایت زیر نیز مؤید این دیدگاه ایرانیان باستان است:

شنيدم که به روزگار خسرو در وقت وزارت بزرجمهر حکيم، رسولي آمد از روم. کسري بنشست، چنانکه رسم ملوک عجم بود؛ و مي خواست بارنامه کند که مرا وزير داناست. در پيش رسول با وزير گفت: اي فلان همه چيزها که درعالم است تو داني؟ بزرجمهر گفت: من ندانم اي خدايگان جهان. خسرو از آن سخن طيره شده و از رسول خجل گشت.پرسيدکه: پس همه چيز که داند؟ بزرجمهر گفت: همه چيز را همگان دانند؛ و همگان هنوز از مادر نزاده اند. (عنصر المعالی، 1366: 38)

از نظر بزرگمهر شگفتی های جهان به قدری زیاد است که انسان های آگاه رموز خلقت و پیچیدگی های آن را عجیب و غیر عادی نمی دانند.

قيل لبزرجمهر: من أعلم الناس بالدنيا؟ قال: أقلهم منها تعجباً. (عاملي، 1420: 1/17) و (زمخشري، 1412: 3/422)؛ ترجمه: از بزرگمهر پرسيده شد: چه کسي داناترين مردم است؟ گفت: آنکه کمتر از ديگران از دنيا تعجب مي کند.

فردوسی در بیت زیر اشاره به مرزهای بی انتهای دانش می کند:

چو دیدار یابی به شاخ سخن / بدانی که دانش نیاید به بن (فردوسی، 1387: 2)

كوچك نشمردن انواع علم

از نشانه های واقع بینی ایرانیان این است که هیچ دانشی را بی ارزش نمی دانستند

بزرگمهر گفته است: مِنْ الْعِلْمِ أَنْ لَا تَحْتَقِرَ شَيْئًا مِنْ الْعِلْمِ، وَمِنْ الْعِلْمِ تَفْضِيلُ جَمِيعِ الْعِلْمِ: از نشانه های دانش این است که هیچ علمی را بی ارزش ندانی و همه انواع دانش را برتر دانی. (ماوردي، 1407: 60)

این دیدگاه بزرگمهر درباره هستی و دانش آدمی موجب شده است که او از هر موجودی هر چند ناچیز و بی اهمیت چیزی ارزشمند بیاموزد:

أنوشروان از بزرگمهر می پرسد: من أدبك؟ قال: قريحتيٍ، نظرت إلي ما استحسنت من غيري فاستعملته وما استقبحته اجتنبته ولقد تفقدت من كل شيء محاسنه، فأخذت من الخنزير قناعته ومن الكلب محافظته ومن القرد مساعدته ومن الحمار صبره ومن الغراب بكوره ومن السنور لطافة المسألة عند الخوان: چه کسي تو را تربيت کرد؟ گفت: استعدادم، هر چه را از ديگران پسنديدم، به كار بستم و هرچه را زشت يافتم، از آن دوري كردم، از هر چيز خوبيهايش را جستجو كردم، از خوک قناعت، از سگ محافظت، از ميمون ياري، از الاغ صبر، از کلاغ سحر خيزي، از گربه نرمش و لطافت در مقابل سفره.. (قرطبي، بي تا: 2/200) (ابن قتيبه، بي تا: 2/ 139) (عسکري، بي تا: 2/409)

در پند های منسوب به ایرانیان آمده است: من العلم أن تعلم أنك لا تعلم[6]: اینکه بدانی که نمی دانی بخشی از علم است. (ابن مسكويه، بي تا، 74)

لأن العلم أكثر من أيام العمر: زیرا گستره دانش بیشتر از روزهای زندگی آدمی است. (ابن مسكويه، بي تا: 48)

با توجه به آنچه گفته شد معلوم می گردد که ضرب المثل «مَنْ تَرَكَ قَوْلَ لاَ أَدْرِي أَصِيبَتْ مَقَاتِلُه[7]»: هر کس کلمه نمی دانم را به زبان نیاورد به هلاکت می رسد، ریشه ای ایرانی دارد زیرا ميداني (2003: 2/340) آن را یک ضرب المثل غیر عربی و نوخاسته (مولد) دانسته است.

فردوسی ادعای دانایی را عین نادانی می داند:

هر آنگه كه گويى كه دانا شدم / بهر دانشى بر توانا شدم‏ //

چنان دان كه نادان‏ترى آن زمان / مشو بر تن خويش بر بدگمان (فردوسی، 1387: 1418)

این مضمون در شعر خواجوی کرمانی چنین انعکاس یافته است:

اهل خرد گرچه درين ره بسند / در همه چيزي نه به تنها رسند //

جمله همه راه بدين پي برند / ورنه از اين باغچه گل کي برند //

هر چه درآفاق ز خير و ز شر / هر که در آفاق، شناسد مگر //

سفره حکمت نه به يک جا نهند / تحفه دانش نه به يک تن دهند //

اهل معاني که سخن پرورند / هريک از اين گنج نصيبي برند //

عقل در اين ره همه داني نديد / او همه دانست که عقل آفريد //

هر شجري را ثمري داده اند / هر صدفي را گهري داده اند (خواجوی کرماني نقل از حلبی، 1386: 399)

از آنجا که حکمت های ایرانی مبتنی بر تجربه و شناخت درست از واقعیات هستی است، با مضامین قرآنی هماهنگی کامل دارد، زیرا در قرآن کریم آمده است: وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا: از دانش جز اندکی به شما داده نشده است (سوره اسراء، 85) و در احادیث منسوب به پیامبر آمده است: الحكمة ضالة المؤمن، أينما وجدها قيدها: حکمت گمشده مؤمن است هر کجا آن را بیابد در بندش می کشد.

در حکمت های عربی آمده است: خذ الحكمة ممن تسمعها منه، فرب رمية من غير رام، وحكمة من غير حكيم: حکمت را از هرکس که می شنوی بگیر چه بسا تیری (به هدف می خورد) که تیر اندازی ندارد و حکمتی (صادر می شود) از فردی غیر حکیم. (راغب،1420: 1/70)

جاحظ (1968: 1/207) از عمر بن عبد العزيز نقل کرده است: من قال لا ادري فقد احرز نصف العلم[8]: هر کس بگوید (نمی دانم) نیمی از دانش را به دست آورده است.

=======

فهرست مقالات

 قرآن کریم

نهج البلاغه

ابن الجوزى، ابو الفرج عبد الرحمان بن على بن محمد. (1412). المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم. دراسة و تحقيق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، راجعه و صححه نعيم زرزور. بيروت: دار الكتب العلمية.

ابن قتيبة الدينوري، ابو محمد عبدالله بن مسلم، (بی تا)، عيون الاخبار، بيروت - لبنان، دار الكتب العلمية.

ابن مسكويه، ابوعلى احمد بن محمد، (بى تا)، الحكمة الخالدة، تحقيق عبد الرحمان بدوى، بيروت، لبنان، دار الأندلس.

ابن نديم، محمد بن اسحاق الوراق، (بی تا) الفهرست، نشر مكتبة خياط، بيروت

الآبی، أبو سعد، منصور بن الحسين، (1990)، نثر الدرر، تحقيق منير محمد المدنی، مراجعة دكتور حسين نصار، الهيئة المصرية العامة للكتاب.

البيهقي، ابراهيم بن محمد، (1432)، المحاسن و المساوي، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بيروت، المکتبة العصریة.

ثعالبی ابو منصور، (1403)، يتيمة الدهر فى محاسن أهل العصر، شرح و تحقيق الدكتور مفيد محمد قميحة، بيروت، لبنان، دار الكتاب العلمية.

----------، (2003)، التمثيل و المحاضرة، تحقيق وشرح و فهرسة الدکتور قصی الحسين، بيروت - لبنان، دار و مکتبة الهلال.

الجاحظ، عمربن بحر (1968) البيان و التبيين، دارالفكر للجميع، بيروت.

حلبى، علی اصغر، (1386)، خواندنی های ادب فارسي، انتشارات زوار.

راغب الاصفهانی، ابو القاسم الحسين بن محمد بن المفضل، (1420)، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، حققه وضبط نصوصه و علق حواشيه الدكتور عمر الطباع، شركة دار الارقم بن ابی الارقم للطباعة و النشر.

رودکی سمرقندی، (1388)، دیوان، بر اساس نسخه سعید نفیسی، ی. برگینسکی، مؤسسه انتشارات نگاه

زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر،(1412)، ربيع الأبرار و نصوص الأخبار، تحقيق عبد الأمير مهنا، بيروت، لبنان، منشورات مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.

سبز یان پور، وحید، (1389)، «بازتاب عدالت ایرانیان قبل از اسلام در منابع عربی»، مجله علمی، پژوهشی لسان مبین، دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)، سال دوم، دوره جدید، شماره1، 127-156.

----------،(1387)، «بررسی ريشه­های ايرانی کليله و دمنه»، فصلنامه علمی – پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا، (س)، سال هيجدهم، شماره 73، صص 77-104

........................،(1390)، «بازتاب حکمت ایرانی در آثار سعدی»، مجله بوستان ادب دانشگاه شیراز، سال سوم، شماره سوم، پاییز 1390، پیاپی 9، 49-75

عاملى، شيخ بهاء الدين، (1420)، بيروت، لبنان، موسسة الاعلمى للمطبوعات.

عسکری، ابو هلال، (بى تا)، ديوان المعالى، قدم لها و علق عليها احمد سليمان معروف، منشورات وزارة الثقافية فى الجمهورية العربية السورية

عنصر المعالى، كيكاووس بن اسكندر، (1366)، قابوس نامه، به اهتمام غلامحسين يوسفى، چاپ سوم، شركت انتشارات علمى فرهنگى.

غزالی، ابو حامد، (1968)، التبر المسبوك فی نصيحة الملوك، مكتبة الكليات الازهرية.

---------، (1389) نصیحة الملوک، مصحّح: عزیزالله علی­زاده، تهران: فردوس.

فردوسی، ابوالقاسم، (1387)، شاهنامه، چاپ چهارم، انتشارات هرمس

قرطبی، الامام أبو يوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر النمری، (بی­تا)، بهجة المجالس و أنس المجالس و شحذ الذاهن و الهاجس، تحقيق محمد مرسی الخولي.

قيروانی، أبو اسحاق بن علی الحصری، (1372)، زهر الآداب و ثمر الآداب، مفصل و مضبوط و مشروح بقلم الدكتور زكی مبارك، الطبعة الثانية، المصر، مطبعة السعادة.

الماوردى، أبو الحسن بن محمد بن حبيب البصرى، (1407 هـ)، أدب الدنيا و الدين، بيروت، لبنان، دار الكتب العلمية، الطبعة الأولى.

مستوفى، حمد الله، (1339)، تاريخ گزيده، به اهتمام عبد الحسين نوايى، انتشارات امير كبير.ازوپ،

المسعودى، على بن الحسين، (1404)، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، ايران، دار الهجرة.

المواردي، ابو الحسن، (1988) نصيحة الملوک، تحقيق و دراسة و تعليق فؤاد عبد المنعم احمد، الاسکندرية، مؤسسة شباب الجامعة.

میدانی، ابوالفضل (2003)؛ «مجمع الأمثال»، تحقیق و شرح و فهرست الدکتور قصی الحسین، منشورات دار و مکتبة الهلال، بیروت، الطبعة الاولی.

وطواط، أبو اسحاق برهان الدين الكتبی المعروف بالوطواط، (بی تا)، غرر الخصائص الواضحة و النقائص الفاضحة، بيروت، دار الصعب

پی نوشت:

 

 

[1] - غزالی (1389: 70) اولین شرط برای داشتن فر ایزدی را خرد و دانش و تیز هوشی و دریافتن هر چیزی می داند.

[2] - غزالی دومین ویژگی یک حاکم خوب را در حرص و اشتیاق به دیدار دانشمندان می داند: (غزالی، 1389: 22)؛ برای اطلاع از همنشینی و همفکری انوشروان با دانشمندان نک: (مسعودي، 1404: 1/295)

[3] - برای اطلاع از تشبیه نادان به کور در کلیله و مینوی خرد نک: (سبزیان پور، 1387: 97)

[4] - برای اطلاع بیشتر نک: سبزیان پور، 1390: 50)

[5] - آبی و عاملی نیز این داستان را در منابع عربی نقل کرده اند:

سألت امرأة بزرجمهر عن مسألة فقال: لا أعرف جوابها، فقالت: أنت تأخذ من الملك ما تأخذ ولا تعرف جواب مسألة لي؟ فقال: إن الملك يعطيني علي ما أعلمه ولو أعطاني علي ما لا أعلمه لم يسعني بيت ماله ليوم واحد. (عاملي، 1420، 3/308) (آبي، 1990: 7/73) زني در مورد مسأله اي از بزرگمهر سوال کرد، بزرگمهر گفت: جواب آن را نمي دانم، زن گفت: تو از پادشاه هر چه مي خواهي مي گيري و جواب سوال مرا نمي داني؟ بزرگمهر گفت: آنچه پادشاه به من مي دهد در مقابل چيزي است كه مي دانم، اگر مي خواست در مقابل آنچه نمي دانم چيزي به من دهد بيت مال او براي يك روز من كافي نبود.

در منابع عربی آمده است: سئل الشعبي عن شيء فقال: لا أدري، فقيل: ألا تستحي وأنت فقيه العراقيين ! فقال: الملائكة لم تستح إذ قالت: سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا: از شعبي مسأله يي پرسيدند، گفت: نمي دانم. گفتند: از اين سخن شرم نمي داري که فقيه عراقين هستي؟ گفت: نه، فرشتگان شرم نکردند که گفتند «پاکي تراست ما را دانشي نيست مگر آنچه تو ما را ياد دهي». (زمخشری، 1412: 2/70)

[6] - عنصر المعالی (1366: 39) گوید: و سخت دانا کسی باشد که بداند که نادانست و عاجز

تا بدانجا رسید دانش من / که بدانم همی که نادانم (بوشکور بلخی، نقل از عنصر المعالی، 1366: 39)

[7] - این جمله در نهج البلاغه (کلمات قصار، شماره 81) نیز آمده است

[8] - راغب (1420: 1/72) نوشته است: سئل رجل عن شيء فقال: لا أدري ولا أدري نصف العلم. فقيل له: لكنه النصف الأخس: از مردی درباره چیزی پرسیدند، گفت نمی دانم و نمی دانم نیمی از دانش است. به او گفتند نیمه بی ارزش آن است.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: