حزین لاهیجی و گوشه چشمی به فرهاد و شیرین* / حسین مسرّت

1400/10/4 ۰۹:۵۰

حزین لاهیجی و گوشه چشمی به فرهاد و شیرین* / حسین مسرّت

داستان افسانه گونۀ فرهاد و شيرين سده‏‌هاست دست‌مايۀ سخنوران نامى ايران شده است تا با گزارش آن به بیان سوز درونی خود بپردازند.گویا نخستین بار با هنر نظامى گنجوى، حديث خسرو شيرين به جاودانگى پيوست

 

چکیده: داستان افسانه گونۀ فرهاد و شيرين سده‏‌هاست دست‌مايۀ سخنوران نامى ايران شده است تا با گزارش آن به بیان سوز درونی خود بپردازند.گویا نخستین بار با هنر نظامى گنجوى، حديث خسرو شيرين به جاودانگى پيوست، از آن هنگام بود كه فرهاد با درخششى ديگر در ادب پارسى رخ نمود و چنان شد كه سده‏‌هاى پس از آن، سخنوران توانایی چون وحشى بافقى و ديگران جداگانه به نظم عشق نامۀ فرهاد و شيرين پرداختند و فرهاد از آن شخصيّت حاشيه ‏اى داستان خسرو شيرين به درآمد و حديث عشق و دلدادگى او به شيرين را بیشتر سخنوران  بدان عنايتى داشتند.

    حزين لاهیجی همچون ديگر سخنوران پاک نهاد ادب پارسى، متوجّه راستى و درستى فرهاد شده و با بها دادن بدو نقش وی را روشن تر و آشكارتر كرد. و در حقيقت با عنايت به فرهاد، داستان دل خود را شرح داد. حزين بنا به انتظار، بجز چند مورد، نامى از خسرو نمى‏برد و شيرين نيز آنجا جلوه دارد كه در كنار فرهاد مى‏‌نشيند و غير از اين جلوه‌‏اى كمرنگ دارد.

    فرهاد در شعر حزين، آهنين بازو، مردكار، خونين دل، تردست، هنرمند، محبّت گر و ناكام است. فرهاد در ابيات حزين، گاه مستقيم و گاه با استعاره و تلميحاتى چون تيشه، كوهكن، بيستون و غيره از او ياد مى‌‏شود.

کلید واژه: حزین لاهیجی / فرهاد / شیرین/ خسرو

****

فرهاد، نام عاشق دلباختۀ شیرین، دختر شاه ارمنستان و از قهرمانان نامور داستان خسرو و شیرین است . فرهاد در پیکار عشق شیرین ، رقیب خسرو پرویز می شود و خسرو برای دور کردنش ، با نیرنگی به کندن کوه بیستونش وا می دارد . تا در نهایت شیرین را بدو سپارد . فرهاد برای رسیدن به شیرین ، به تراشیدن کوه می پردازد تا در گیتی به فرهاد کوهکن مشهور شود :

به گرد عالم از فرهاد رنجور               حدیث کوه کندن گشت مشهور

( خسروشیرین : 48 )

در متون کهن نخستین بار نامش را در تاریخ طبری می یابیم :

« و این شیرین آن بود که فرهاد برو عاشق شد و از بهر شیرین، کوه بیستون به کندن از هم پراکند و هر پاره که فرهاد از آن کوه کنده است ، به ده مرد بلکه صد مرد از جای بر نتوان داشتن و امروز همچنان است » (1)

دیگر بدبیاری فرهاد این بود که حتّی شیرین هم باور به عشق او نداشت . شیرین نیز همچون خسرو در اندیشۀ دور کردن فرهاد بود ؛ و از اینرو دستور داد جوی شیری بکند تا شیر از همان کوهستان و راه های دور به آسانی به سوی کاخش روانه گردد . فرهاد از هر دو این آزمایش سربلند بیرون می آید . امّا در نهان نیرنگی دیگر برایش به کار می بندند . پیرزنی مأمور می شود تا به دروغ خبر مرگ شیرین را به او بدهد . فرهاد پس از شنیدن این خبر ناگوار همان تیشۀ معروف را بر سرش زده و از بالای کوه خود را به زیر می افکند :

چو افتاد این سخن در گوش فرهاد       ز طاق کوه چون کوهی در افتاد

( خسروشیرین :256 )

***

داستان افسانۀ گونۀ فرهاد و شیرین سده هاست دستمایۀ و بهانۀ سخنوران نامی ایران شده است تا با شرح و بیان آن به حدیث نفس و سوز درون خود بپردازند :

قوّت فرهاد و ملک خسروت چون یار نیست    دعوی اندر زلف و خال و چهرۀ شیرین مکن

دیوان سنایی ( رضوی ) : 508

نیز مسعود سعد سلمان گوید :

نابرده به لفظ نام شیرین      در کوه بمانده ام چو فرهاد

دیوان مسعود سعد ( رشید یاسمی ) : 94

تا اینکه به دست سخنور توانا ، نظامی گنجوی ، حدیث خسروو شیرین به جاودانگی پیوست ، از آن هنگام بود که فرهاد با درخششی دیگر در ادب پارسی نمود و حضور یافت و چنان شد که سده ها بعد سخنوران توانمندی چون وحشی بافقی و دیگران جداگانه به نظم عشق نامۀ فرهاد و شیرین پرداختند و فرهاد از آن شخصیّت حاشیه ای داستان خسروشیرین به در آمد و به چنان مرحله ای رسید که حدیث عشق و دلدادگی فرهاد به شیرین را کمتر سخنوری باشد که بدان عنایتی نداشته باشد .

نکتۀ روشن حدیث فرهاد ، عشق پاک ، بی ریا و آلایش این ستمکش روزگار به شیرین است که بر خلاف بسیاری از داستان های عاشقانه ، آلوده به امیال و هوس های آنی و زودگذر نیست :

به ذوقی کوهکن را کام شیرین     غزال عیش رام ویس و رامین

« حزین »

فرهاد ، عاشقی راستروست که تنها به عشق شیرین و امید وصل او ، حاضر به تحمّل هرگونه سختی و دشواری است و سرانجام جان خود را در این راه می نهد که : « عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد . » فرهاد کارگر در معرکه ای پا نهاده است که رقیبی قدرتمند و صاحب دولتی را در برابر دارد . رقیبی که سرانجام با به کار بستن نیرنگ های گونه گون به شیرین می رسد . بگذریم از آنکه خود نیز اسیر نیرنگ پسرش شیرویه می شود و آرزوهایش را با خود به خاک می برد . امّا نخستین قربانی کوهکن است .

فرهاد در ادب پارسی نشانۀ عشّاق ستم کش و بلادیده ای هستند که تمامی سختی ها را به جان می خرند تا به محبوب رسند . نقش فرهاد در منظومه های عاشقانۀ خسرو و شیرین کمرنک است و همین دلیل انگیزه ای شده است برای دیگر سخنوران که حقّ این عاشق صادق را ادا کنند . چنانکه بنا به نظر بسیاری از اندیشمندان ، هیچ کس بهتر از وحشی بافقی ، چنین حقّی را ادا نکرده است :

« از قرن ششم به بعد کمتر غزلسرای ایرانی است که بارها در اشعار خود تمثیلی از داستان فرهاد نیاورده و به داستان عشق ناکام او اشاره ای نکرده باشد . شک نیست که این اشتهار فرهاد حاصل هنر شاعر بزرگ ایران نظامی است ... پس از نظامی شاعران بسیاری از او پیروی کرده و داستان خسرو و شیرین را که شامل عشق ناکام فرهاد نیز هست ، از نو سروده اند ، امّا این تقلید ها هیچ یک در مقابل اصل، رواج و رونقی نیافته و تنها منظومۀ ناتمام فرهاد و شیرین وحشی است که سبب بعضی خصایص مقبول اهل ذوق گردیده است . » (2)

بررسی اشعار حزین لاهیجی

از دیوان حزین تاکنون چندین چاپ و دو ویرایش مشهور در دسترس اهل ادب قرار گرفته : نخست چاپ های هند . دیگر چاپ ممتاز حسن در کراچی، سدیگر به کوشش بیژن ترقّی و آخرین بار بوسیلۀ ذبیح الله صاحبکار در سال 1374ش . برای بررسی و تدوین این مقاله بنا به اعتبار و جامعیّت بدین تصحیح عنایت شد .

با پیش زمینۀ ذهنی که تاکنون از کتاب های چاپی ایران و بویژه فهرست اعلام آن در دست بود ، به فهرست کتاب توجّهی نشد ، چنانکه پس از پایان کار ، همان نتیجۀ همیشگی دست یاب شد . به چند نمونه بسنده می شود :

فرهاد در متن 29 بیت ، در فهرست 5 بیت / بیستون در متن 22 بیت در فهرست هیچ بیت .

کوهکن در متن 12 بیت ، در فهرست 3 بیت / منصور حلّاج در متن 24 بیت در فهرست 5 بیت .

***

جایگاه فرهاد در اشعار حزین لاهیجی

حزین همچون دیگر سخنوران روشن ضمیر ادب پارسی ، متوجّه راستی و درستی فرهاد شده و با بهاء دادن بدو در دیوان خود نقش فرهاد را روشن تر و آشکارتر کرده است . و در حقیقت با عنایت به فرهاد ، داستان دل خود را شرح داده است . حزین بنا به انتظار به جز چند استثناء نامی از خسرو نمی برد و شیرین نیز آنجا جلوه دارد که در کنار فرهاد می نشیند و غیر از این جلوه ای کمرنگ دارد .

فرهاد در شعر حزین ، آهنین بازو ، مردکار ، خونین دل ، تردست ، هنرمند ، محبتّگر و ناکام است . فرهاد در ابیّات حزین گاه حضوری مستقیم و گاه با استعاره و تلمیحاتی چون تیشه ، کوهکن ، بیستون و غیره از او یاد می شود .

کاش می شد پذیرفت ، این بیت زیبا که در برخی از نسخ دیوان حزین و تذکره ها به نام حزین ثبت است ، از آن اوست . شاید مقاله هم نامی دیگر می یافت . مثلاً : خواب شیرین :

آواز تیشه امشب از بیستون نیامد                                   شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد

امّا چه می شود کرد که بیژن ترقّی می نویسد :

« مصحح هنگام مقابلۀ دیوان ، غزل مشهور حزین ( ای وای بر اسیری ... » را با بیشترین متن ها و تذکره ها تطبیق داده ... بیشتر صاحبان تذکره ، بیت مشهور : « آواز تیشه ... » را متفّقاً از حزین دانسته و ضمیمۀ غزل او آورده اند . از جمله تذکرۀ مقالات الشعرا و مجمع الصفحا و کتاب گنج سخن . حتّی در نسخۀ خطّی همزمان شاعر که در اختیار نگارنده قرار داشت . این بیت با خطّی کاملاً شبیه خطّ متن در حاشیۀ کتاب نوشته شده بود . به همین علّت و با این احتمال که اغلب شعرا در زمان حیات خود تجدید نظرهایی در اشعارشان می نموده و ابیاتی به آن می افزوده اند . این بیت را ضمیمۀ این غزل دانسته و در متن کتاب چاپ نمود .

لیکن بعد از اتمام چاپ کتاب ، هنگام مراجعه به مآخذ در یکی از دو تذکره ، از جملۀ سفینۀ هندی که صاحب آن معاصر حزین بوده . این بیت را از صاحب سفینۀ خوشگو دانسته ، نوشته اند این غزل مورد استقبال بیشتر شاعران آن عصر قرار گرفته ... همچنین خوشگو در سفینۀ خود اشاره به این بیت نموده ، می نویسد : وقتی این غزل در شاهجهان آباد طرح شده بود ، این بیت مؤلّف ( یعنی خوشگو ) در این زمینه رنگ قبول یافت ... بخصوص که در دیوان چاپی آن [ چاپ هند ] هم این بیت نیامده است » .  (3) 

غزل مورد بحث که اتفاقاً جزء بهترین و مشهورترین غزل های حزین بوده به قرار زیر است :

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد       در دام مانده باشد ، صیّاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را          روزی که کوه صبرم ، بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری ، کز گرد دام زلفت      با صد امیدواری ، ناشاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی       گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشد

آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله       در خون نشسته باشم ، چون باد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا       صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد

پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا      مجنون گذشته باشد ، فرهاد رفته باشد (4)

***

چون در بین ابیات حزین ، برخی ابیات بود که به تمامی عناصر داستان فرهاد و شیرین اشارت می کرد و تقسیم این ابیات به این عناصر باعث می شود که هر شعر در چند جا تکرار شود ، برای پرهیز از این تکرار ، نخست ابیاتی گواه امد که در آن نام فرهاد درج است ، سپس به ابیاتی پرداخته شد که به تک تک این عناصر اشاره می کرد :

فرهاد

محبّت بر سر هر سنگ فرهاد گر دارد     چه ها در عالم امر است عشق کار فرما را ( ص 90 )

سر خط تعلیم شد ، شیوۀ استاد را         کلک کهن مشق من، تیشۀ فرهاد را ( 103 )

پس از فرهاد باید قدر این جان سخت دانستن     که بعد از روزگاری ، مرد  کاری می شود پیدا ( 108 )

از کوهکنی تیشۀ فرهاد فرو ماند      داری به خراش دل ما ناخن غم را ( 570 )

جورکش می طلبد غنچۀ شیرین کارت      ورنه در چنگ بخت خسرو و فرهاد یکی است ( 140 )

ز شیرین کاری من بیستون آباد می گردد      قلم در پنجۀ من تیشۀ فرهاد می گردد ( 496 )

دهد بیستونش ز فرهاد یاد                 همان کارپرداز عشق اوستاد ( 724 )

فرهاد غم تو آهنین بازو بود             بیهوده دل صبور خارایی کرد ( 526 )

پرشور از حزین است امشب کوه و صحرا   مجنون گذشته باشد ، فرهاد رفته باشد ( 193 )

قوّتی داده به فرهاد و به مجنون ضعفی     هر که را عشق ، ز راهی به سرکار برد ( 207 )

کاوش ناخن غم با جگرم کرد حزین     آنچه در کوهکنی تیشۀ فرهاد نکرد ( 244 )

به آب زندگی فرهاد ندهد تشنۀ کامی را      که جانبازی به تیغ کوهساری در نظر دارد

نظر پوشد چه سان از بیستون فرهاد خونین دل   که از هرپارۀ سنگش ، لاله زاری در نظر دارد (256)

شکوهی عشق بخشیده ست بازوی ضعیفان را   که تیغ کوهسار از تیشۀ فرهاد می لرزد (277)

ناخن به خراش جگر خویش شکستیم     این کوهکنی تیشۀ فرهاد نداند (292 )

مزد تردستی فرهاد رسید آخرکار    بازوی تیشه به فریاد رسید آخرکار ( 299 )

برآرد ناز شیرین شعله ها از خرمن خسرو    چو گیرد بیستون را زیر برق تیشۀ فرهادش (314)

رقم زد عشق شیرین کار نقش بیستون از دل     خراش ناخنی سر مشق  فرهاد است می دانم ( 336 )

پاس ناموس هنرمندی فرهادم بود    در ره عشق اگر دست به کاری نزدم ( 341 )

تمنّای جهان از تلخ کامان می شود حاصل    ز جان خویش ، کام تیشه شیرین کرد فرهادم ( 353 )

ناخن به خراش سینه داریم حزین   نبود هنری امّت فرهاد شدن ( 542 )

بگو کز سعی ناخن برکنم بنیاد هستی را    گر از جان کندن فرهاد شیرین است کام تو ( 404 )

این بیستون هزار چو فرهاد دیده است    افتاده کار بر سر هم ، مرد کار کو ( 405 )

ای عاشق محزون دل ناشاد تو کو   وی کوه گران درد فرهاد تو کو ( 544 )

نتواند که رود از دل فرهاد برون     نقش شیرین اگر از صفحۀ خارا رفته ( 411 )

ای خسروشیرین دهنان این نه وفا بود   یک ره گذری جانب فرهاد نکردی ( 423 )

زرشک امشب نمک در دیده سودی خواب شیرین را  مگر من مرده ام کافسانۀ فرهاد می کردی (453 )

کو همنفسی تا نفسی شاد برآرم    مجنون تو کجا رفتی و فرهاد کجایی ( 444 )

چو فرهاد ار به تیغ بیستون مردانه آویزی   ز بی تابی به برق تیشه چون پروانه آویزی ( 457 )

***

کوهکن

صفتی است که جانشین نام فرهاد شده – چنانکه کمالی گوید :

کوهکن شهره نگردید به شیرین کاری    تا که گلگون رخش از تیشۀ فرهاد نشد ( لغت نامه )

کوهکن نیز از نام های پُر بسامد در اشعار شعرای پارسی زبان است : حزین گوید :

ظاهر شدی به عالمیان عجز کوهکن    گر می فتاد با دل ما کار ، تیشه را ( 81 )

عیار عشق چون زد بر محکِ اندیشه دانستم   که خون کوهکن آخر ز جوی شیر می آید ( 187 )

سزد گر بیستون نازد به بازو عشق ظالم را    کدامین لاله رنگین تر ز خون کوهکن دارد ( 233 )

به بیستون قدم آهسته تر نهم ترسم    که پاره های دل کوهکن فرو ریزد ( 209 )

شیرین به کام خسرو و ناکام کوهکن   ای رشک تیغی از کمر بیستون برآر ( 294 )

طرفه دستی ست غمت را به خراش جگرم            تیشۀ سعی نزد کوهکنی بهتر از این ( 389 )

به ذوقی کوهکن را کام شیرین    غزال عیش ، رام ویس و رامین ( 692 )

به جانبازی اگر چون کوهکن شیرین شود کامت    به شیرینی ّ جان خویش ، کی طفلانه آویزی ( 457 )

تو را افتاده غم جان کوهکن ورنه     به کاوش مژه ای ، بیستون بیارایی ( 430 )

***

بیستون

انگاری بیستون نیز باید مدیون فرهاد باشد که در فرهنگ و ادب پارسی چنین نامور گشته است ، چنانکه صائب گوید :

ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد   بی هم آوازی نفس از دل کشیدن مشکل است

دیوان صائب : 229

حزین گوید :

فریاد ناله گر نخراشد درون ما   گرد وغبار خاطر ما ، بیستون ما ( 68 )

نفس بر لبم جوی خونی شده است    غبار دلم بیستونی شده است ( 774 )

بی شفقّت است ناخن خارا تراش عشق   نزدیک شد غبار دلم بیستون شود ( 202 )

لبش گر دل نپردازد به شیرین کاری حرفی   هجوم غم غبار خاطرم را بیستون سازد ( 219)

ز آهم بیستون چرخ آتش تاب می گردد   ز برق تیشۀ من کوه آهن آب می گردد ( 265 )

خطّ سرنوشت یلان راست ، کیش    تراشیدن بیستون راست ، نیش ( 717 )

برق ریزم ز آه و سوزم ز سنگ    بیستون می کنم به ناخن و چنگ ( 795 )

اگر من بیستون عشق را تعمیر می کردم   به آهی سنگ را چون سینه ناخن گیر می کردم ( 347 )

دست زن در دامن مژگان بی باکی حزین    بیستونی چون دلت دادند به فکر تیشه کن ( 393 )

به خواب مرگ نگذارند هجوم لرزۀ خسرو را    زند بر بیستون گر تیشۀ بازوی دلیر من ( 398 )

***

تیشه

تیشۀ فرهاد در شعر و ادب پارسی ، همان اشتهاری را دارد که فرهاد چنانکه صائب گوید :

هرچند روی صحبت شیرین به خسروست    آئینۀ راز تیشۀ فرهاد می کنند

دیوان صائب تبریزی : 437

حزین گوید:

عبث عمری است با دل ناخن غم کاوشی دارد   به سعی تیشه نتوان کند کوه سخت جانی ها ( 108 )

چون کوه تراشیدم ، بر فرق زنم تیشه    در کارگه صورت بیکار نباید شد ( 253 )

ناله های من مخمور ، اثر داشت حزین    غلغل تیشه به فریاد رسید آخر کار ( 299 )

حزین افکندی از کف خامۀ شیرین نوا امّا   چو بانگ تیشه در کوه و کمر پیچید فریادش ( 314 )

ناخن از بهر خراشیدن دل در کف ماست    سینه تا هست چرا تیشه به کهسار زنیم ( 375 )

ناخنم تیشه شد و سینۀ من کوه غم است   زده ام دست ، دلیرانه به کار عجبی ( 451 )

***

ناخن خراشیدن

گوهر به دو کف می دهم و ناخن آن نیست    کز سینۀ معدن بخراشم رنگ سنگی ( 432 )

ناخن زدن

نتوان ستردن از دل خون گشته داغ عشق   ناخن عبث مزن ، جگر لاله زار را ( 67 )

جوی شیر

دهد جوی شیرین ز شیرین نشان   شکر خیز خاکش بود اصفهان ( 724 )

شیرین

حسن نمکین سخنم ساخته مجنون   لیلی عرب زاده و شیرین عجم را ( 555 )

شیرین من از تلخ عتاب تو به شکرم    با لعل تو دل را به شکرابی به میان نیست ( 150 )

گر رسد بر سر ما خسروشیرین حرکات   سر چه باشد که غبار ره شبدیز کنیم ( 380 )

نمودی جلوه ای شیرین شمایل در خیال من   حنای پای گلگونت شود خون حلال من ( 391 )

***

و در پایان ذکر این نکته لازم است که بنابر تشابهات برخی لغات و ترکیبات و اصطلاحات حزین با وحشی بافقی و نیز برخی استقبالاتی که در دیوان حزین از اشعار وحشی دیده می شود ، همچون :

ترسم در این دل های شب از سینه آهی سر زند   برقی ز دل بیرون جهد ، آتش به جایی در زند

( نخعی : 65 )

و نیز وجود و کاربرد واژۀ « وحشی » در اشعار حزین که گاه معنی دوگانه ای را در ذهن تداعی می کند ، می توان پذیرفت که حزین در کاربرد داستان فرهاد و شیرین به جوهرۀ فرهاد و شیرین وحشی بافقی نیز نظر داشته است .

پی نویس:

(1):ترجمۀ تاریخ طبری ص 221 به نقل از فرهنگ تلمیحات.

(2) پرویز ناتل خانلری ، هفتاد سخن ، ج 3 .

(3) دیوان حزین لاهیجی : بیژن ترقّی ، ص 614 . نیز رجوع شود : تذکره نویسی فارسی در هند و پاکستان : علیرضا نقوی ، همچنین : شاعری در هجوم منتقدان : شفیعی کدکنی ص 105 که انتساب به حزین را رد می کند.

(4) دیوان حزین لاهیجی : 193

منابع :

ترقّی ، بیژن : دیوان حزین لاهیجی ، تهران : خیّام ، چاپ دوم 1362 .

دهخدا ، علی اکبر : لغت نامه ، تهران : دانشگاه تهران ، چاپ مکرّر، حرف ک .

شمیسا ، سیروس : فرهنگ تلمیحات ، تهران : فردوس + مجید ، چاپ دوم 1369 .

صاحبکار ، ذبیح الله : دیوان حزین لاهیجی ، تهران : سایه ، 1374 .

ناتل خانلری ، پرویز : هفتاد سخن ، تهران : توس ، 1369 . جلد سوم .

نخعی ، حسین : دیوان وحشی بافقی ، تهران : امیر کبیر ، چاپ هفتم، 1366 .

یاحقّی ، محمّد جعفر : فرهنگ اساطیر ، تهران : سروش ، 1369 .

*ماخذ: کتاب پاژ ،س10، ش2، پیاپی ش41 (تابستان 1400):77-89.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: