همه بهار را به شعر می‌شناسند؛ در حالی که او روزنامه‌نگار بزرگی هم بود

1400/5/17 ۱۰:۵۳

همه بهار را به شعر می‌شناسند؛ در حالی که او روزنامه‌نگار بزرگی هم بود

چهرزاد بهار، فرزند ملک‌الشعرا بهار گفت: همه می‌دانند که پدرم شاعر بزرگی است؛ اما این را هم باید بدانند که وی روزنامه‌نویس بزرگی هم بود و به علت مبارزاتش به خصوص در دوران رضاخان، نمی‌گذاشتند که روزنامه‌اش به طور مرتب چاپ شود.

همه بهار را به شعر می‌شناسند؛ در حالی که او روزنامه‌نگار بزرگی هم بود

چهرزاد بهار، فرزند ملک‌الشعرا بهار، شامگاه جمعه (15 مردادماه) مهمان برنامه «پرانتز باز» به سردبیری و تهیه‌کنندگی مارال دوستی در رادیو نمایش بود و توضیحاتی را درباره‌ی فعالیت‌های پدرش بیان کرد.

در ابتدای گفت‌وگو نیما رئیسی، مجری این برنامه ضمن اشاره به روز خبرنگار از او خواست تا از منظر خود با شنوندگان صحبت کند و بهار گفت: خیلی خوشحالم که لطف کردید و از سابقه‌ خبرنگاری، روحیه و شخصیت پدرم از من می‌پرسید. بهار از هجده‌سالگی در روزنامه‌ی خراسان می‌نوشت؛ اما مخصوصا روس‌ها در آن زمان خیلی او را اذیت کردند. پس از آن روزنامه‌ی نوبهار را به راه انداخت. در آن زمان به خصوص در خراسان اوضاع بسیار آشفته‌ بود. بعد از مشروطیت، یعنی درواقع سال 1291 که پدرم هجده‌ساله بود و در این حدود سن داشت.

وی ادامه داد: پدرم خیلی جوان بود؛ اما آدمی بود که دوست داشت بر علیه ظلم و ستم مبارزه کند که آن زمان به خصوص خارجی‌ها مثل انگلیس و روس در آن منطقه اذیت می‌کردند و مرتب این روزنامه را توقیف می‌کردند. حتی یک بار وثوق‌الدوله این کار را کرد. روس‌ها به او فشار آوردند و باز نوبهار توقیف شد و به هر حال بهار روحیه‌ی جنگنده داشت. یک روحیه‌ی مبارزه و عشق به وطن.

آخرین فرزند ملک‌الشعرای بهار با اشاره به علاقه پدرش به روزنامه‌نگاری گفت: وطن و آزادی برای بهار اهمیت عمده‌ای در زندگی‌اش داشت و به همین دلیل روزنامه‌نویسی یکی از کارهای او بود ولی وقتی که آنقدر اذیتش کردند و مدام روزنامه را توقیف کردند، انجمنی به نام دانشکده تاسیس کرد که یک عده بزرگان فرهنگ و ادب این مملکت با هم جمع شدند و پدر مجله‌ی دانشکده را به راه انداخت که این مجله یک سال هم بیشتر دوام نیاورد؛ البته تعطیلی به‌علت مشکلات مالی بود که بعد از یک سال تعطیل شد؛ با این حال دانشکده، مجله‌ای بود که سراسر بزرگان فرهنگ ایران در آن مقاله داشتند. حتی دو، سه سال پیش در اینجا مراسمی هم برای این جریان برپا شد و کتابی هم راجع به این مجله‌ی پدر نوشته شد.

در ادامه علیرضا بهرامی، یکی از کارشناسان برنامه‌ «پرانتز باز» پرسشی را با این مضمون طرح کرد: من به عنوان یک روزنامه‌نگارِ چند نسل پس از استاد بهار خیلی برایم جذاب است که بدانم آیا وی در آن زمان خیلی روزنامه می‌خواندند؛ که چهرزاد بهار پاسخ داد: بله، فراوان. من در چهارده‌سالگی پدر را از دست دادم یعنی خیلی نوجوان و درواقع کلاس هفتم دبیرستان بودم. می‌دانم که در خانه‌ی ما همیشه روزنامه جزو چیزهای اولیه بود. به خصوص عصرها که می‌شد روزنامه‌هایی که اغلب مدیرانشان هم دوستان پدر بودند، روزنامه را به منزل می‌فرستادند. من خوب یادم است و چون بچه بودم می‌گفتند که برو روزنامه‌ها را بیاور و من روزنامه‌ها را خدمت پدر می‌بردم.

وی افزود: روزنامه‌نویسی جزو یکی از خواص این شخصیت بزرگ بود. همه می‌دانند که پدرم شاعر بزرگی است؛ اما این را هم باید بدانند که وی روزنامه‌نویس بزرگی هم بود و به علت مبارزاتش به خصوص در دوران رضاخان، نمی‌گذاشتند که روزنامه‌اش به طور مرتب چاپ شود و بعد اصلا جلوی آن گرفته شد و شاید بدانید که پدر در شب عید نوروز به زندان افتاد. یعنی درست در روز عید در سال 1312 وی را به زندان بردند و بعد از مدت چند ماه او را از آنجا برای تبعید به اصفهان فرستادند.

بهرامی در ادامه پرسش دیگری را مطرح کرد و گفت، همان‌طور که اشاره کردید استاد بهار یکی از سرآمدترین چهره‌های ادبی معاصر ما بوده‌اند؛ خیلی دوست دارم بدانم که آیا وی به روزنامه‌نگاری و این مشغولیت به چشم یک ابزار برای اهداف ملی یا سیاسی که به آن اشاره کردید، نگاه می‌کرد یا اینکه واقعا به این شغل عشق می‌ورزید؟

بهار پاسخ داد: هر دو مورد. یعنی آنچه که من درک کردم و از شخصیت وی شنیدم و مادرم برای من تعریف می‌کرد این بود که وی واقعا فکر می‌کرد که با روزنامه‌نویسی می‌شود حرف زد و آدم حرف‌ها و دردهایش را بگوید و خبرها را بدهد. روزنامه‌نویسی برای پدر شغل خیلی بااهمیتی بود؛ اما به دلیل مبارزاتی که او در این راه انجام می‌داد سال‌ها جلوی چاپش گرفته شد تا زمانی که رضاخان در سال 1320 از ایران رفت و وی دوباره روزنامه‌ی نوبهار را در ایران به راه انداخت و در آنجا بسیار سخن گفت. مجموعه‌ی یک ساله‌ی این روزنامه را مادرم آماده کرده بود و به من داد و من به عنوان یک اثر مهم به موزه‌ی بهار در باغ نگارستان هدیه کردم و در آنجا این روزنامه وجود دارد.

وی ادامه داد: در روزهای آخر عمر پدر، دکترها گفته بودند که باید در ییلاق باشد. من بچه بودم و در کنار او بودم و عصرها روزنامه‌ی اطلاعات برایش می‌آمد. آن زمان جنگ کره بود، یعنی امریکایی‌ها به کره رفته بودند و آنجا را به هم ریخته بودند. کاری که الان همه جای دنیا دارند می‌کنند. وی هر شب که روزنامه می‌آمد به من می‌گفت بیا بنشین و تو برای من ماجراهای جنگ کره را بخوان و بعد آخرین قصیده‌اش را با عنوان جغد جنگ سرود که می‌گوید:

«فغان ز جغد جنگ و مرغوای او

که تا ابد بریده باد نای او»

و واقعا تا ابد بریده باد نام جنگ و خود جنگ و همه‌ی این چیزهایی که دنیا را به هم می‌ریزد و بهار چنین شخصیتی بود.

رئیسی در پایان به «مرغ سحر» شعر جاودانه‌ی بهار اشاره کرد که تصنیفی از ساخته‌های مرتضی نی‌داوود است.

منبع: ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: