1400/4/21 ۰۹:۳۰
افرادی که از طریق هنر بشری خود را عرضه میکنند، در سلک پیامآوران هستند. ونسان ونگوگ که از یک خانوادۀ تاجرمآب هلندی بیرون آمده، یک موجود استثنائی است. کسی است که میشود به عنوان پیامآور هنر زمان از او نام برد.
دهقانی: چرا داستان«شور زندگی» را انتخاب کردید؟ آیا دلیلش احساس همدلی با ونگوگ بود؟
اسلامی ندوشن: شور زندگی انتخاب من نبود؛ مؤسسۀ فرانکلین این کتاب را جزو برنامۀ کارش گذاشته بود و به من پیشنهاد کرد که ترجمه کنم. کتاب را خواندم و دیدم چه اثر ارزندهای است. بعد هم پی بردم که نویسندهاش در زندگینامهنویسی فرد معتبری است و تخصصش در این است که راجع به چند نفر از بزرگان هنری کتاب بنویسد و همه مقبول واقع شده و به زبانهای مختلف ترجمه شده و از آنها فیلم ساختهاند. یک بار هم به ایران آمد که دیدمش و این کتابش اتفاقا بسیار گل کرد، برای اینکه خیلی کتاب انسانیای است. برای بررسی آخرین چاپ یک بار دیگر آن را خواندم، برای اینکه چاپ سیزدهم یا چهاردهم آن قرار بود منتشر شود، واقعا خیال کردم که از نو آن را میخوانم. برای آخرین بار که آن را میخواندم، احساس شعف کردم که چهل سال پیش توفیق ترجمۀ آن را یافته بودم. در مقدمهاش هم نوشتم چنانکه میخواستم امروز این کتاب را ترجمه کنم، به این خوبی از عهده برنمیآمدم، برای اینکه آن موقع شاید فراغت و شوق بیشتر داشتم.
افرادی که از طریق هنر بشری خود را عرضه میکنند، در سلک پیامآوران هستند. ونسان ونگوگ که از یک خانوادۀ تاجرمآب هلندی بیرون آمده، یک موجود استثنائی است. کسی است که میشود به عنوان پیامآور هنر زمان از او نام برد. به علت شخصیت او کتاب خیلی مؤثر واقع شد و البته نگارش کتاب هم در حد عالی بود. اینها واقعا کار را سرسری نمی گرفتند، هر کتابی که میخواستند بنویسند، چندین سال میرفتند، مطالعه و مصاحبه و جستجو میکردند؛ از نقطهای که قهرمان کتاب ساکن بوده دیدن میکردند، یادداشت برمیداشتند و حاصل همۀ اینها یک کتاب میشد. تنها زائیده استعداد و اندیشه نبود، زحمت بر سر آن کشیده شده بود و خلوص به کار افتاده بود.
دادبه: حضرت عالی در حوزۀ تحقیقات ادبی بر حافظ و فردوسی تأکید کردهاید، با نگاهی تازه. دوستان اشاره کردند که کارهای شما به مثابۀ پلی بوده است بین ادبا. آنچه هم در حوزۀ ادبیات تطبیقی نوشتهاید واقعا با همین نگاه بوده است، و به همین جهت هم آن گزارشها خواندنیتر از خیلی از کارهاست. پرسش من این است که اولا توجه ویژۀ شما به این دو شاعر، آیا معلول اصل ایرانگرایی در جهانبینی حضرت عالی نیست و نیز بدان سبب که این دو شاعر پیامآوران برجستۀ فرهنگ ایرانی بودهاند؟ دوم آنکه در این روزگار که متأسفانه شاهنامه آرام آرام به دست فراموشی سپرده میشود و بیم آن هست که حافظ هم با همۀ حضوری که در زندگی معنوی مردم ما دارد، مشمول این فراموشی بشود چه میتوان کرد و چه توصیههایی میفرمایید تا این رویداد نامیمون رخ ندهد و بر اصلها گرد فراموشی ننشیند.
اسلامی ندوشن: من گمان میکنم که موضوع پیامآوری خیلی مهم است؛ یعنی کسی که بتواند به عمق زندگی بشری چنگ بزند و چیزی از آنجا بیرون بیاورد و جلوی چشم مردم بگذارد. این است که یک سخنگو را از سخنگویان دیگر جدا میکند، یک نقاش، شاعر، یا موسیقیدان را برتر از امثال خود قرار میدهد. در زبان فارسی صدها کتاب شعر نوشته شده، ولی چند تا را میشود اسم برد که مانده باشند و بین آن چند تا که ماندهاند، چند تاست که در متن زندگی جامعۀ فارسیزبان جای گرفته باشند؟ البته فردوسی و حافظ خیال میکنم که پیامآور اول هستند. هر کدام در کار و قلمرو خودشان.
فردوسی یک کار عظیم کرد که وقتی میگوید ایران دیگر بعد از این هیچ وقت نابود نخواهد شد، «عجم زنده کردم»، یعنی زندگی همیشگی دادم، واقعا همین است. یعنی او چنان زندگی ایرانی را بیمه کرده که میشود تصور کرد که این ایران ممکن است که به دردسر بیفتد، به سختی بیفتد، ولی به نابودی به آن معنا نخواهد افتاد، مگر اینکه یک حادثۀ خارقالعاده پیش بیاید. به هر حال این پیام اصلی فردوسی راجع به ایران است که روح یک مملکت را در دست گرفته و نگه داشته است و این در دوران بعد از اسلام آشکار است و کسی دیگر این مقام را نتوانسته اشغال کند، حتی مولوی و سعدی با همۀ اهمیتی که دارند؛ البته آنها به جای خود در مجموع اهمیتشان از فردوسی و حافظ کمتر نیست؛ اما مأموریتشان نوع دیگری بوده، مأموریتی بوده که بیشتر یک حوزۀ معینی را در بر میگرفته و حال اینکه فردوسی و حافظ حوزۀ عمیقتر، وسیعتر و نهانیتری، یعنی قعر زندگی ایرانی را گرفتهاند. برای همین است که مقام جداگانهای برای خودشان دارند. فردوسی یک دوران «سرافرازی» و حافظ یک دوران «پَرشکسته» را میسراید.
دهقانی: آیا سعدی را در کنار اینها قرار میدهید؟
اسلامی ندوشن: بله، کاملا. من شرمندهام که دیر به سراغ سعدی رفتم. کمی غفلت به خرج داده شد، به علت نبودن وقت و فضای فکری. در هر صورت سعدی در نوع خود به هیچ وجه اهمیتش کمتر از حافظ و فردوسی نیست؛ بهخصوص که اگر او نبود، حافظ به این صورت به وجود نمیآمد. چهار تنی که من در کتاب «چهار سخنگوی وجدان ایران» آوردهام، در ادبیات جهانی بینظیر هستند. در کمتر تمدنی نظیر آنها را میتوان یافت که اینگونه بُعد وسیع زندگی بشری منعکس شده باشد.
عابدی: یکی از راههایی که خیلی موثر است برای اینکه ادبیات کلاسیک و کل سنتهای فرهنگی ما به نسل جدید منتقل شود، این است که از امکانات مختلفی که در بازنویسی هست و از جذابیتهای بصری و کلامی در مجموع استفاده کرد؛ یعنی کتابهایی که هم مخاطبان عام از آنها استفاده کنند، هم مخاطبان خاص.
دادبه: مشکل بزرگ، بیگانگی با کتاب و کتابخوانی است. چندی پیش من و همکارانم در یکی از دانشکدهها از دانشجویان خوب و بالنسبه خوب و متوسط پرسیدیم: «غیر از کتاب درسی چه کتابهایی خواندهاید؟» پاسخ اکثریت قریب به اتفاق آنان این بود که: «چیزی نخواندهایم!» بعد از اینهمه سال از زمان ناصرالدینشاه تا کنون تیراژ چاپ کتاب، حدود ۲۰۰۰ نسخه است، تکلیف روشن است! در دوره ناصرالدینشاه که جمعیت ایران ظاهرا ۴ ـ ۵ میلیون بود، تیراژ کتاب ۵۰۰ نسخه بود. اکنون با افزایش جمعیت و فعالیت آنهمه مدرسه و دانشگاه، رسیده است به ۱۵۰۰ و ۲۰۰۰ نسخه! یکی از دوستان میگفت: «این تعداد نسخه هم تقسیم میشود بین خودمان»، یعنی شماری اهل کتاب ماندهاند که کتابهای یکدیگر را میخرند! باید کاری کنیم و شیوه ای در پیش گیریم تا نوآموزان از همان آغاز به کتاب خواندن عادت کنند و بپذیرند که باسواد شدن و فرهیخته شدن از دو راه حاصل میشود: یکی از راه شنیدن یعنی تلاش معلم، دوم از راه دیدن یعنی کتاب خواندن.
روزی چشمم به صفحه تلویزیون افتاد که با یکی از دوستان کتابشناس مصاحبه میکنند. قصه این بود که مردم میگویند: «کتاب گران است و چون گران است و امکان خریدن نیست، لاجرم میزان مطالعه پایین است.» آن دوست جعبه دستمال کاغذی را برداشت و گفت: «تا ۲۰، ۳۰ سال پیش این دستمال جز کالاهای اساسی نبود و با آنکه قیمتش بسیار نازل بود، کسی نمیخرید. در بعضی از خانوادهها به عنوان کالایی تجملی تهیه میشد و ماهها هم یک جعبه آن در مهمانخانه میماند؛ اما اکنون با آنکه قیمتش گران است، تقریبا تمام خانوادهها میخرند و مصرف میکنند؛ چون پذیرفتهاند که جز کالاهای اساسی زندگی است!» تا وقتی نپذیریم که کتاب جز کالاهای اساسی زندگی است و کتابخوانی امری است که در زندگی معنوی، نقش بنیادی دارد، کار به سامان نمیشود. چگونه این باور به وجود میآید؟ با آموزش و از همان آغاز شکل گرفتن شخصیت کودک در خانه و مدرسه. در گذشته شبها بچهها و بزرگها به جای فیلم و سریال، گلستان و بوستان و حافظ و شاهنامه میخواندند و شعر ناب شاعران بزرگ را به خاطر میسپردند و مفاهیم و معانی عالی این اشعار با جان و دلشان میآمیخت. مدرسههای آن روزگاران هم با شمار قابل توجه معلمان عاشق که در آنها معلمی میکردند، تا حدی معتنابه در ادامه این راه میکوشیدند؛ اما امروز غالب فیلمها و سریالهای تلویزیونی حداکثر میل بیننده را به تفریح و تماشا و وقتکشی ارضا میکنند و کمتر مروج معانی و مفاهیم فرهنگ خودی هستند.
فرنگیان وقتی میخواهند رمان «بینوایان» را با جان و دل نوجوانان و جوانان امروز بیامیزند، از این داستان برای کودکان و نوجوانان و جوانان، کارتون میسازند برای بزرگترها فیلم سینمایی فراهم میآورند و از این طریق آنچه را که باید آموزش بدهند، آموزش میدهند. از آن سو گزارشهایی متناسب با سنین مختلف از داستان تهیه میکنند تا فرزندانشان بخوانند و سرانجام به خواندن اصل داستان راه برند؛ اما ما چه میکنیم؟ حاصل کار که جوانان باشند و میزان علاقه و ارتباط آنان با فرهنگ کتاب و مسائل فرهنگی گواهی است صادق بر این معنا که کاری که بایسته است انجام نمیدهیم! و تا وقتی که آنچه باید در خانه، در کار ساختن برنامههای تلویزیونی و در کار آموزش در مدرسه انجام ندهیم، کار سامان نمیپذیرد و روز به روز بدتر هم میشود.
عابدی: آقای دکتر اسلامی ندوشن با نوع کتابهایی که نوشتهاند و نقد ادبیی که در آثارشان استفاده کردند، در این موضوع کوشیدهاند. من خیلی از دانشآموزان را دیدم که نسبت به ادبیات کهن بیتوجه بودند، ولی کتابهای ایشان دریچهای شده که بروند به سمت این باغ بسیار درخت. روش دکتر اسلامی در نقد و تحلیل ادبی این است که سعی میکنند آن شاخ و برگهایی را که در آثار هست و معمولا اجازه نمیدهد خطوط کلی را ببینیم، کنار بزنند و ما را به خطوط کلی اثر راهنمایی کنند. در واقع برخلاف شیوه دانشکدههای ادبیات که صرفا تکیه بر جزئیات است و فروماندن از کلیات. شیوۀ ایشان تلفیقی است؛ یعنی یک نگاه فرهنگی و تاریخی عام همراه با نوع جهانبینی خاص که به مرور به آن رسیدند. با این جهانبینی به آثار نگاه میکنند. در عین حال، از نکتههایی که در نقد نو هست، استفاده میکنند و پلی ایجاد میکنند بین نسلهایی که نسبت به آثار ادبی توجه کمتری دارند و کسانی که بیشتر به آثار ادبی توجه میکنند. کتابهای ایشان طوری است که هم دانشکدههای ادبیات و فارغالتحصیلان دانشگاهها میتوانند استفاده کنند، هم کسانی که هیچ تخصصی را در ادبیات دنبال نمیکنند.
اسلامی ندوشن: اصل قضیه این است که بچۀ ایرانی از همان اول طوری پرورده نمیشود که واقعا مسائل زندگی برایش جدی حساب بشود، نه یک چیز شوخی، سطحی و گذرا. ترمیم این وضع در گرو تغییر بنیادی در سازمان زندگی این کشور است که از خانواده شروع میشود و کل اجتماع و دستگاههای تأثیرگذار مانند روزنامه، فیلم و سینما را در بر میگیرد. اگر این کار نشود، نمیشود هیچ تغییری ایجاد کرد. باید این احتیاج به دانستن ایجاد شود. جامعۀ درست این است که احتیاجهای مثبت را تقویت کند، نه احتیاجهای منفی را. باید انسان از زندگی روزمره کمی فراتر برود و به مسائل دیگری روی کند. گذشتگان ما مقداری این کار را میکردند. جامعۀ ایران در گذشته میتوانست هم زندگیاش را بگذراند و هم به امور دیگر توجه و پایبندی داشته باشد. پایبندیهای ما واقعا گسیخته است. همه چیز در نظر ما رواست، به شرطی که گرهای از کار روزانۀ ما باز کند! باید جامعه روی جریانی جدی قرار بگیرد.
گره ادبیات هم در این است. باید به وسایل آن پرداخت که چه کتابهایی باید نوشت، چه کسانی باید درس بدهند و چگونه درس بدهند. تا زمانی که اصل بنیاد درست نشود، بقیه چیزها هم درست نمیشود. در سیاست و روابط اجتماعی هم باز همین مشکل برقرار است. یک کوه مشکلات است که معلوم نیست چطور از جلوی پا برداشته شود؛ برای اینکه جاهای دیگر هم اگر توانستهاند به جایی برسند، از همین راهها رسیدهاند. اولین وظیفۀ انسان این است که به طور جدی با مسائل جهانی روبرو شود. جدی شدن یعنی اینکه استعدادهایی که دارد و این فرصتی که دارد، در جهتی کارساز به کار اندازد.
باید به ایران به عنوان کشوری که بار گرانی بر دوش آن است، نگاه کرد؛ آنگاه باید دید با چه رشتهای میشود آن را به پایۀ محکمی اتصال داد. این مملکت حداقل سههزار سال بر سر پا بوده و با تمام گرفتاریها و مشکلاتی که بر سر راهش بوده، ادامه داده است. باید دید چه باعث شده که دوام آورد، در حالی که کشورهای دیگر تغییر ماهیت دادند، مثل مصر و چند جای دیگر. اگر بتوانیم سرنخ این رشته را پیدا کنیم، میتوانیم امیدوار باشیم که به آیندهای که شایستۀ این مملکت باشد، دست یابیم. حرف بر سر پیدا کردن این سرنخ است که ببینیم از گذشته برای امروز چه میتواند به دست آید. برای اینکه هر تمدنی دو جنبه دارد: یک جنبۀ زنده و قابل دوام، دیگری جنبه مندرس، یعنی جنبهای که تل حوادث است که پشت هم میآیند و هیچ چیز از آنها عاید نمیشود.
ما با یک سلسله عناصر زنده در ایران روبرو هستیم که اگر بتوانیم دوباره آنها را احیا کنیم، جلوی چشم بیاوریم و کارساز بکنیم، کمک خواهند کرد که خود را به طرف آینده ببریم؛ وگرنه آن تل بزرگی که مانع و ناکارساز است و جزو دور ریختههای تمدن ایران بوده است اگر بخواهد راه بر ما ببندد، زیر انبوهی از زوائد دست و پا خواهیم زد. چون آنها حجمشان بیشتر از زندههاست. باید بدانیم که دنبال چه میگردیم.
اگر من در حد توان اندک خود به تذکار و تکرار بعضی نکتهها پرداختهام و چند کتاب در این زمینه به دنبال «ایران را از یاد نبریم» آمده، برای این بوده است که ضرورت زمانی ما، را به بازیابی خود فرا میخوانده است. کشوری که در یک نقطه و دورۀ بسیار حساس زندگی میکند، نباید فرصت را از دست بدهد. ما با جمعیت جوان انبوهی روبرو هستیم و با یک سلسله درخواستهای فوری که باید به آنها جواب داده شود، از جمله همین مسئلۀ گسیختگی که یک نمونهاش، گسیختگی از آثار گذشته است. ولی وقتی گسیختگی از واقعیات، علم، اخلاق و آن چیزهایی که ستون زندگی هستند پیش آید، معلوم نیست که کار به کجا خواهد کشید. اصلا مسئلۀ وطنپرستی مطرح نیست، موضوع «حیات ملی» مطرح است. مسئولیت ما در برابر نسل آینده مسئولیت کوچکی نیست. برای آنکه ایرانی را که ما امروز در آن هستیم، باید به آنها تحویل بدهیم. آیا داریم به نسل آینده کشوری تحویل میدهیم که هنوز قابل زیست باشد؟ این مسئله حیاتی مطرح است که ادبیات، جزء کوچکی از آن است. مسائل عمدهتری هستند که پایههای زندگی بر آنها قرار دارد.
دادبه: در واقع فراموشی تعهدات است و آن تنهایی هم که در کتاب «ایران و تنهائیاش» از آن یاد شده، به دلیل نبودن تعهدات است. بعضیها میپندارند این توجه ممکن است همان ناسیونالیسم باشد، در حالی که به طور قطع میدانم در کار شما اصلا صحبت آن نیست.
اسلامی ندوشن: اصلاً ناسیونالیسم معنا ندارد. ما که فاشیست نیستیم که بخواهیم حرفش را بزنیم. ایران مقدار زیادی عیبهایی داشته، مقداری محاسن هم داشته که آن محاسن برایش تمدنساز بوده است. اینها هر کدام به جای خود. این که عنوان کتاب را «ایران و تنهائیاش» گذاردم، منظورم این بود که اوضاع و احوالی بوده است که ایران را یک کشور استثنایی کرده است: نخست، موضع جغرافیایی است. هیچ کشوری در جهان موقعیت جغرافیایی ایران را ندارد. این موقعیت مقداری آثار تاریخی ایجاد کرده، هجومهای پیاپی آورده و حوادث بسیار سنگین بر این کشور عارض کرده. تاریخ، دومین عاملی است که ایران را تنها کرده است. هیچ کشور کهن، تاریخش به تاریخ ایران شباهت ندارد. سومین قضیه، اقلیم ایران است که این نیز در نوع خود کم نظیر است. کشوری با اینهمه روشنایی و تنوع و البته با مشکلات زیاد، که یکی از آنها کمآبی است؛ بنابراین خصوصیاتی دارد که میشود اسمش را «ایران تنها» گذاشت. از این عنوان نه منظورم «غربت» بود و نه «بیبدیل» بودن، منظورم منحصر به فرد بودن است.
دهقانی: شما در آثارتان خیلی به فرهنگ پرداختهاید. بفرمائید تعریفتان از فرهنگ چیست و چه فرقی میکند با culture در معنای جامعهشناسانه آن؟
اسلامی ندوشن: در این که هر جامعهای فرهنگ دارد، شکی نیست؛ ولی فرهنگ خودش چیزی است که عوامل مثبت و منفی در آن وجود دارد، یعنی فرهنگ فقط به عامل مثبت اطلاق نمیشود. فرهنگ یعنی جهانبینی و طرز تلقی ما نسبت به دنیای خارج و آنچه از آن دریافت میکنیم. خرافهها هم جزو فرهنگ هستند. گاوبازی اسپانیا که در قلب اروپا انجام میشود، یک نوع فرهنگ است. منظور کل دریافتهاست. منظور آن است که آنچه دریافت درونی انسان است، به بیرون انتقال مییابد و استخوانبندی فکری جامعه اگر به گونهای حرکت کند که مختل یا سر درگم و منفی باشد، در آن صورت، باز تابش بر محیط بیرون، ویرانگر خواهد بود. دریافتهای انسانی نسبت به دنیای خارج باید طوری باشد که بتواند یک جامعۀ قابل قبول ایجاد بکند. هیچ جامعهای بیفرهنگ نیست، منتها فرهنگ کارساز داریم و در مقابل، فرهنگی که دم به واپسگرایی، بازدارندگی و اختلال میزند. البته افرادی که مادیاندیش هستند، میگویند این دنیای بیرون است که فرهنگ را القا میکند، چون یک آدم گرسنه که در نیاز مادی کامل به سر میبرد، نمیتواند فرهنگی که حاصل سیربودگی است از خود بیرون دهد؛ بنابراین دنیای خارج همه چیز را به ما دیکته میکند. مسئله این است که دنیای خارج و دنیای دورن دائما در داد و ستد هستند و همانطوری که دنیای خارج فرهنگ ما را شکل میدهد، فرهنگ ما هم دنیای خارج را شکل میدهد. حرف بر سر آن است که انسان بتواند در حد اختیار، مسلط بر دنیای خارج باشد. باید تنظیمات اجتماعی طوری باشد که بتواند فرهنگی به افراد بدهد که آنان بتوانند افراد مثبتی بشوند.
آنچه ما نگرانش بودیم، این بود که عوامل فرهنگساز مورد کمتوجهی بودهاند. مسائلی خیلی عادی و زودگذر مورد توجه بوده، اما مسائل عمقی نه، که یکی از بنیادیترین آنها، آموزش است. آموزش است که آماده کردن نسل آینده را بر عهده دارد. آموزش چیز کوچکی نیست. در آن محدود نمیماند که مقداری زبان فارسی، یا جدول ضرب یا ریاضی و فیزیک به بچه یاد داده شود و یک دیپلم به دستش بدهند، بلکه باید انسانی بپرورد که طرز تفکر و تربیتش بتواند شهروند مفید به جامعه عرضه کند و نه آدمی که مصرفگر و سربار باشد و یک انسان پر توقع. البته جوانها خودشان مقصر نیستند. آنها میگویند: «به هر دست که میپروردم، میرویم!» الان در همۀ کشورها تمام وزنۀ دنیا روی آموزش حرکت میکند که این آموزش چقدر بتواند بازده داشته باشد و از چه نوع. اگر به آموزش فکر نکنیم، همه چیز هدر میرود، تمام بودجهای که برای آن در نظر گرفته شده، تمام وقت و انرژیی که صرف میشود. تمام گسیختگیها از چگونگی آموزش آغاز میشود. آموزش است که تفکر و جهانبینی ما را شکل میدهد و وقتی درست نباشد، این جهانبینی مختل میماند. حرف و قضیۀ ایران بر سر این است. هر کسی در خانهای که زندگی میکند، طبیعتا دلخواهش آن است که محیط آرامی داشته باشد. ما هم حق داریم در وطنی که زندگی میکنیم، تا حدی آن را مطلوب ببینیم. نمیگویم ایدهآل، ولی به هر ترتیب قابل زیست.
فرهنگی که در این چهل یا پنجاه ساله، نضج گرفت، طوری بود که هر کس پولی به دست آورد، چمدانش را ببندد و به کشورهای دیگر مهاجرت کند. یک پا اینجا، یک پا آنجا. بقیه هم بدْو بدْو، دنبال سکهای که روی زمین سُر میخورد بدوند. خوب، این طرز فکر نمیتواند یک مملکت را بر سر پا نگه دارد. باید طوری بشود که بگوییم به هر قیمتی که شده، ما اینجا زندگی میکنیم و کاری میکنیم که قابل زیست باشد. الان صد سال است که در ایران بحث بر سر این است. دائما به این طرف و آن طرف و اینجا و آنجا میچرخد، ولی نتوانسته درست جا بیفتد. باید دید علت چیست. باید رفت به سرچشمه و مشکل اصلی را پیدا کرد.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید