زیستن اخلاقی از منظر ابن‌عربی/ حسن بلخاری

1400/3/3 ۰۸:۱۵

زیستن اخلاقی از منظر ابن‌عربی/ حسن بلخاری

محیی‌الدین ابن عربی (درگذشته به سال 638 هجری و 1240 میلادی) كه اتفاقا متولد مُرسیه اسپانیاست یكی از بزرگ‌ترین عرفای مسلمان محسوب می‌شود. انتساب لقب شیخ اكبر به او روشن‌ترین دلیل اثبات این ادعاست. وی كه در قرن ششم و هفتم هجری (معادل دوازدهم و سیزدهم میلادی) می‌زیست و صاحب آثار گرانقدر مهمی چون فتوحات مكیه و فصوص‌الحكم بود، تـاثیر عظیمی بر عرفان اسلامی پس از خویش گذاشت.

 

شهپر وصول انسان به حق

الف: محیی‌الدین ابن عربی (درگذشته به سال 638 هجری و 1240 میلادی) كه اتفاقا متولد مُرسیه اسپانیاست یكی از بزرگ‌ترین عرفای مسلمان محسوب می‌شود. انتساب لقب شیخ اكبر به او روشن‌ترین دلیل اثبات این ادعاست. وی كه در قرن ششم و هفتم هجری (معادل دوازدهم و سیزدهم میلادی) می‌زیست و صاحب آثار گرانقدر مهمی چون فتوحات مكیه و فصوص‌الحكم بود، تـاثیر عظیمی بر عرفان اسلامی پس از خویش گذاشت. شروح بسیاری كه بر آثار او نوشته شده و حكما و عرفای بزرگی كه در مكتب او پرورش یافتند (همچون صدرالدین قونوی، عبدالرزاق كاشانی، قیصری، سیدحیدر آملی، جامی و ...) نشان از تاثیر عظیم این عارف و حكیم بزرگ بر سیر عرفان در جهان اسلام دارد. اثر مهم او فتوحات مكیه در چهار مجلد عظیم و بیش از سه هزار صفحه، تفصیل كتاب مهم دیگر او فصوص‌الحكم است. فصوص كه در یك مجلد نگاشته شده اجمال و خلاصه كتاب عظیم فتوحات است. ابن‌عربی بنیادی‌ترین مباحث عرفانی را در این دو اثر خویش بیان كرده است.

ب: در جهان اسلام، مباحث مربوط به اخلاق و زیست اخلاقی در حوزه حكمت و كلام مورد توجه قرار می‌گیرد. حكمت در اندیشه اسلامی اعم از فلسفه بوده و تلفیقی از مباحث شهودی و استدلالی یا عرفانی، قرآنی و فلسفی است و علم كلام نیز همان الهیات است. بنابراین روشن می‌شود چرا اخلاق هم در حوزه مباحث كلامی مطرح است و هم از طریق حكمت، در مباحث عرفانی ظاهر می‌شود. گرچه مهم‌تر از این نكته، محوریت و موضوعیت بحث انسان در دو حوزه كلام و عرفان است كه حضور مباحث اخلاقی را در هر دو قلمرو مشروع می‌سازد.

در شرح این معنا تاكید می‌كنیم كه اولا در جهان اسلام، مفهومی جامع و عام و كامل به نام حكمت وجود دارد (همان كه هنری كربن با عنوان Theosohpia از آن نام می‌برد) نوعی خرد و دانش الهی كه از سوی خداوند به انسان‌های پاك الهام می‌شود: (به تعبیر قرآن: یوتِی الْحِكْمه منْ یشاءُ و منْ یوت الْحِكْمه فقدْ أُوتِی خیراً كثِیراً - و خداوند حكمت و بینش را به هر كس بخواهد (و شایسته ببیند) می‌دهد و به هركس حكمت داده شود، همانا خیری فراوان به او داده شده است. (سوره بقره آیه 269) این دانش كه نوعی لوگوس (Logos) و بارقه الهی محسوب می‌شود در جوهر خود شامل عرفان، فلسفه، كلام و حتی اصول و مبانی فقهی است. علم حكیم از یك سو ریشه در علم الهی دارد و از دیگر سو تمامی شامل دانش‌هایی است كه می‌تواند در تبیین و تعلیم و تفهیم مبانی مورد استفاده قرار گیرد.

ثانیا اخلاق از جمله مفاهیمی است كه هم در حوزه عرفان و هم در حوزه كلام از مهم‌ترین سرفصل‌هاست. متكلمان دینی كه وظیفه شرح و بسط مفاهیم دین در حوزه الهیات را به عهده دارند، اخلاق را به عنوان زیربنای زیستن انسان از نظر زیست معنوی و نیز مادی مورد توجه بنیادین قرار می‌دهند. از دیدگاه متكلمان، اگر انسانی زیربنای اخلاقی خویش را بر بنیاد آموزه‌های وحیانی مورد تخلیه (پاك كردن نفس از رذایل اخلاقی) و تجلیه (آراستن نفس به فضایل اخلاقی) قرار ندهد قطعا در دریافت مفاهیم دینی و نیز عمل به آنها ناتوان خواهد بود. پیراستن و آراستن به عنوان روحِ اصلی اخلاق در اندیشه اسلامی متاثر از آیات قرآن است. آنجا كه خداوند در سوره شمس به نفس انسان (و نه روح، روح در الهیات اسلامی فراتر و متعالی‌تر از نفس است و در قلمرو تقسیم به رذایل و فضایل قرار نمی‌گیرد) قسم می‌خورد: و نفْسٍ و ما سواها یعنی قسم به نفسی كه مُسّوی (یعنی در حالتی متساوی برای پذیرش خیر و شر) آفریده شده و سپس به او زشتی‌ها و پاكی‌ها الهام شده: فألْهمها فُجُورها و تقْواها. آنگاه قرآن از تخلیه نفس سخن می‌گوید یعنی رستگار می‌شود كسی كه نفس خویش را از زشتی‌ها پاك كرده (قدْ أفْلح من زكّاها) و بر عكس زیان می‌بیند آن كس كه نفس خویش را به ناپاكی‌ها آلوده و پلید گردانیده است. (و قدْ خاب منْ دساها) . مفهوم موافق این آیات این است كه نفس باید به پاكی‌ها آراسته شود (تجلیه) و از رذایل پاك شوند (تخلیه).

از آن سو در قلمرو عرفان نیز بنیادی‌ترین اصل در طریقت آن است كه سالك در آغاز طریقت، نفس خویش را پاك كرده و مهیا و مستعد قبول و پذیرش فضایل گرداند. كسانی می‌توانند از شریعت فراتر رفته و پای به طریقت نهند كه نفسی مصفا و پاك‌شده داشته باشند. نفوس آلوده و نیز اسیر در مفاسد اخلاقی، هرگز امكان استشمام بوی حقیقت در قلمرو طریقت را ندارند. بنابراین نسبتی وجود دارد میان بحث اخلاق در عرفان و الهیات. ذكر مثال كوتاهی این بحث را روشن‌تر می‌سازد: در عرفان اسلامی بحث مهمی در باب احوال و مقامات وجود دارد. احوال از دیدگاه عرفا، وارداتی است كه بر قلب انسان وارد می‌شود همچون مراقبه، قرب، محبت، وجد، خوف، رجا، شوق، انس، قبض، بسط، طمأنینه، رضا، یقین، هیبت، ذوق و مشاهده و جالب اینكه همه این معانی در حوزه اخلاق مورد بحث و تحقیق كامل هستند.

ج: و اما دیدگاه ابن عربی در باب اخلاق و زیستن اخلاقی. كلام و نظر او در این باب، بسیار جامع و مفصل است و اگر بگوییم وی در تمامی آثار خویش مهم‌ترین اصل مباحثات خود را تبیین جایگاه اخلاقی انسان قرار داده، اغراق نكرده‌ایم. شاید متاثر از این كلام پیامبر اسلام كه فرمود: من برای تكمیل مكارم اخلاق برگزیده شده‌ام (انما بُعِثْتُ لِأُتمِّم مكارِم الْأخْلاقِ)

از دیدگاه ابن‌عربی، اخلاق نه از حوزه نظر كه از قلمرو عمل آغاز می‌شود. به عبارتی ابن‌عربی زیستن اخلاقی یا اخلاقی بودن انسان را اول و بالذات یك امر عملی می‌داند و نه یك امر نظری كه دستاورد آن غرقه شدن در مباحث نظری است كه هیچ‌گاه پایانی ندارد. این بدان معناست كه از منظر او، زیست اخلاقی، محور و بنیاد است نه فربهی نظری در حوزه اخلاق و این مساله بسیار مهمی است.

بنابراین او با انجام امور خیر توسط انسان سخن خود در باب اخلاق را آغاز می‌كند. از منظر شیخ، انجام امور خیر در جامعه اعم از اعمال خیر معنوی و خیر مادی، سبب ظهور ملكات اخلاقی در نفس انسان می‌شود. به عبارتی، چنانكه اشاره كردیم سیر زیستن اخلاقی با عمل آغاز و در مسیر خود تبدیل به صفات فاضله نفسانی در روح و نفس انسان می‌شود. تكرار می‌كنم این آغازگری از عمل، نكته‌ای بسیار مهم و بنیادی در مباحث اخلاقی ابن‌عربی است. مفهوم ذاتی زیستن در این اصل تبلور می‌یابد زیرا تردیدی نیست، عمل در صحنه زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان ظهور می‌یابد. تاكید ابن‌عربی بر عمل معنوی و مادی و ایجاد ارتباط میان این دو، سالك و عارف را از انفكاك و جدایی از خانواده و جامعه نجات داده و او را از مهلكه در خود فرو رفتن و نسبت به خانواده و جامعه بی‌مسوولیت بودن نجات می‌دهد. از همین روست كه در اندیشه اسلامی رهبانیت اگر مقصد آن انفكاك فرد از جامعه باشد، مردود اعلام می‌شود.

از دیدگاه ابن‌عربی، كسی كه سیر زیستن بر بنیاد اخلاق را از عمل آغاز كرده و در این راه با نیت خالص طی مسیر كند مبدل به رجل الهی یا مرد خدا می‌شود. مرد خدا از دیدگاه او، كسی است كه بر نفسِ خویش حاكم بوده یا به تعبیری بر آن سلطنت دارد. وی این‌گونه مردان را دو دسته می‌داند گروهی كه سلطنت مطلقه بر نفس خویش دارند و به جایی رسیده‌اند كه حقیقت را به عینه مشاهده می‌كنند و گروهی كه حكومت مطلقه بر نفس خویش ندارند اما از طریق انجام اوامر الهی و عدم انجام نواهی او به ملاقات حق در قیامت نایل می‌شوند. از دیدگاه ابن عربی، هر دو گروه بر بنیاد زیست اخلاقی بدین جایگاه و مقام رسیده‌اند.

نكته مهم در آرای ابن‌عربی و دیگر عرفای مسلمان، در زیستن اخلاقی حركت از جسم به نفس و سپس روح است. انسان ابتدا باید در مقام جسم، رذایل اخلاقی را از خود دور نگه داشته و سعی وسیع و بلیغ نماید در دام شهوات و هواهای نفسانی اسیر نشود. اگر چنین اسارتی رخ دهد نفس نیز آلوده و این آلودگی سبب رنج و عُسرت روح می‌شود. این بدان معناست كه صحت و سلامتِ روح بستگی كامل به رعایت مسائل اخلاقی و تلاش در نیل به مكارم اخلاقی دارد.

اجازه دهید یكی از مباحث مرتبط با زیستن اخلاقی را به نقل از فصوص‌الحكم ابن‌عربی كه نگین تالیفات اوست بیان كنم تا نوع مواجهه عرفای مسلمان و به ویژه شیخ اكبر با مسائل اخلاقی و جایگاه آن در عرفان اسلامی آشكار شود.

ابن‌عربی در فصل پانزدهم فصوص‌الحكم كه عنوان «الحكمه النبویه فی الكلمه العیسویه» (حكمت نبوی در كلمه عیسوی) را دارد، بحث بسیار زیبا و شگفتی ارایه می‌دهد. از منظر او، حق در بطن و متن هستی به صورت مطلق جریان دارد و اصولا بقا و دوام عالم به این سریان حضرت حق در متن هستی است. شرح این ماجرا چنین است ابن‌عربی با بیان بیتی:

كن حقا و كن خلقا تكن بالله رحمانا

مرز میان انسان و خداوند را برمی‌دارد زیرا انسان را آیینه كامل اسما و صفات الهی می‌داند. سپس شیخ اكبر به تبیین این معنا می‌پردازد كه خداوند هستی را از نام الرحمن خود تغذیه می‌كند و حاصل این تغذیه، روح و ریحان است یعنی نشاط و آرامش ذاتی انسان. از آن سو انسان نیز عهده‌دار آشكار كردن كمالات اسما و صفات الهی است یا به عبارتی این انسان است كه ظرف ظهور اسما و صفات الهی می‌شود.

بدین‌صورت ابن‌عربی انسان را در عالی‌ترین مدارج و مراتب هستی قرار می‌دهد اما انسان این مرتبه را چگونه به دست می‌آورد؟ ابن‌عربی و مفسران آثار او، در باب چگونگی رسیدن به این مقام به یكی از زیباترین و شگفت‌ترین روایات اسلامی كه همزمان در هر دو حوزه اخلاق و عرفان جایگاه بسیار برجسته‌ای دارد، استناد و اتكا می‌كنند روایتی شگرف كه بیانگر قرب نوافل است. شرح ساده این حدیث چنین است: هر كس علاوه بر واجبات (اعمالی كه در اسلام انجام آنها واجب شمرده شده و عدم انجام آنها عذاب الهی در پی دارد) مستحبات را نیز انجام دهد (اموری در زندگی فردی و جمعی كه انجام آنها واجب نیست و عدم انجام آنها عذابی در پی ندارد اما انجام آنها پاداش بسیار دارد) خداوند او را بسیار دوست خواهد داشت و نوع ظهور این دوستی از سوی خداوند چنین است كه می‌فرماید: در چنین موقعیتی من گوش او می‌شوم كه به واسطه آن بشنود (پس در حقیقت، شنونده، خداوند است) دستش می‌شوم كه با آن عمل می‌كند و در اصل عمل‌كننده منم (و این معنا اشاره به یكی از آیات قرآن دارد كه خداوند به رسول خویش می‌فرماید تو تیر نینداختی بلكه من انداختم و ما رمیت إِذْ رمیت و لكِن‌الله رمی‌) چشم او می‌بیند و بیننده منم. از دیدگاه ابن‌عربی، یك انسان در چنین عرصه‌ای به وحدت با حق می‌رسد و مرز میان او و خداوند از میان برداشته می‌شود.

عرفان اسلامی غایت اخلاق را نه رسیدن به خداوند بلكه وحدت با او می‌داند و این وحدت اُولی و اكمل از رسیدن است. متكلمان، غایت را رسیدن به او می‌دانند عرفا اما «او شدن» یا دست‌كم تشبه به او می‌دانند و جالب اینكه چنین رویكردی با تعریف حكمت در یونان و جهان اسلام نسبتی دارد زیرا در حكمت یونانی و اندیشه اسلامی، فلسفه و حكمت یعنی تشبه به خداوند به قدر و وُسع انسان.

اما مهم‌ترین و بنیادی‌ترین ابزار رسیدن به این وحدت همانا تخلّق به اخلاق الهی است. تخلّقی كه از جزیی‌ترین و محسوس‌ترین رفتار اخلاقی آغاز و به متعالی‌ترین مرتبه خود می‌رسد. از این روست كه می‌گوییم تجربه اخلاقی یا زیست اخلاقی در ملموس‌ترین رفتار یك عارف ظاهر می‌شود و خود، اطرافیان و جامعه انسانی را در بر می‌گیرد. این نوعی زیست اخلاقی آفاقی است یعنی تجربه زیستی و عملی در حوزه اخلاق. پس از توفیق در این عرصه است كه انسان امكان حضور در ساحت زیست اخلاقی انفسی را می‌یابد و این همانا عرصه وحدت با حقیقت جامع و مطلق هستی است. حكما و عرفای مسلمان این معانی را از كلمات خداوند استنباط و بیان كرده‌اند. آنجا كه از یك سو خداوند انسان را از خود خوانده است:« إِنا لِلهِ وإِنا إِلیهِ راجِعُون - همانا ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم.» (156 بقره)

و نیز آنجا كه به نفوس پاك و مطهر خطاب می‌شود به سوی خداوندتان باز گردید كه او از شما خشنود است و شما نیز از او خشنودید: یا أیتُها النّفْسُ الْمُطْمئِنّه ارْجِعِی إِلى ربِّكِ راضِیه مرْضِیه فادْخُلِی فِی عِبادِی و ادْخُلِی جنّتِی »؛ تو‌ای نفس آرام یافته، به سوی پروردگار بازگرد در حالی كه هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم در‌آی و در بهشتم وارد شو.» (30-27 سوره فجر)

 خلاصه اینكه اخلاق شهپر وصول انسان به حضرت حق و حقیقت جامع هستی است. هم در اخلاق هم در عرفان.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: