گفت و گودرباره جستارهای زیبایی‌شناختی دیوید هیوم ترجمه محسن كرمی

1399/10/23 ۱۲:۲۸

گفت و گودرباره جستارهای زیبایی‌شناختی دیوید هیوم ترجمه محسن كرمی

زیبا چیست؟ زشت كدام است؟ هنر چیست؟ چطور می‌توان گفت كه این چیز از دیگری زیباتر است؟ آیا معیارها و قواعد و قانون‌هایی معین برای تعیین زشت و زیبا و زشت‌تر و زیباتر وجود دارد؟ این قوانین و قواعد كجا هستند؟ در ذهن هر یك از ما یا در بیرون؟ شاید هم در ذهنیت جمعی گروهی از ما؟ در جشنواره‌ها و فستیوال‌های هنری، چطور و بر چه مبنایی میان آثار هنری قضاوت می‌كنند؟ اصولا به چه چیزی می‌گوییم اثر هنری و هنرمند كیست؟

 

آفرینش و زیبایی

محسن آزموده: زیبا چیست؟ زشت كدام است؟ هنر چیست؟ چطور می‌توان گفت كه این چیز از دیگری زیباتر است؟ آیا معیارها و قواعد و قانون‌هایی معین برای تعیین زشت و زیبا و زشت‌تر و زیباتر وجود دارد؟ این قوانین و قواعد كجا هستند؟ در ذهن هر یك از ما یا در بیرون؟ شاید هم در ذهنیت جمعی گروهی از ما؟ در جشنواره‌ها و فستیوال‌های هنری، چطور و بر چه مبنایی میان آثار هنری قضاوت می‌كنند؟ اصولا به چه چیزی می‌گوییم اثر هنری و هنرمند كیست؟ آیا تعبیر امر مصنوع زیبا برای اثر هنری بسیار مبهم نیست؟ اینها و ده‌ها پرسش دیگر مسائلی است كه قرن‌هاست ذهن انسان‌ها را به خود مشغول داشته و اندیشمندان در طول تاریخ،پاسخ‌های متنوع و گوناگونی به آنها داده‌اند. روشن است كه فیلسوفان نیز در پاسخگویی به این پرسش‌ها مساهمت داشته‌اند و در این زمینه بسیار نوشته‌اند. البته در گذشته تقسیم‌بندی حوزه‌های دانش به شكل امروز صورت نمی‌گرفت و میان حوزه‌هایی چون فلسفه هنر، زیبایی‌شناسی، جامعه‌شناسی هنر، روانشناسی هنر و... تمایز و مرزبندی‌های امروزین حاكم نبود. دیوید هیوم (1776-1711م.) فیلسوف بزرگ تجربه‌گرا هم در آثارش تاملات مهمی در زمینه هنر و زیبایی دارد. نظرات او را در این باب باید در جای‌جای آثارش یافت: در رساله‌ای در باب طبیعت بشری، در پژوهشی در باب فهم بشری، در پژوهشی در باب اصول اخلاق، در جستارهای اخلاقی، سیاسی، ادبی و حتی در نامه‌های او. به تازگی نشر كرگدن مجموعه این دیدگاه‌ها را در كتابی با عنوان «جستارهای زیبایی‌شناختی» با ترجمه محسن كرمی، عرضه كرده كه در 8 جستار تنظیم شده است. در میان این جستارهای هشتگانه «در باب معیار ذوق» و «در باب تراژدی» بیش از دیگران  شناخته شده‌اند اما 6 جستار دیگر نیز اهمیت بسیار دارند و سخت درخور پژوهش و وارسی‌اند؛ خاصه برای آن پژوهشگرانی كه مطالعات هنر را منحصر در زیبایی‌شناسی فلسفی نمی‌دانند و به دیگر شاخه‌های هنرپژوهی نظیر نقد هنری، روانشناسی هنر، تاریخ اجتماعی هنر و جامعه‌شناسی هنر نیز عطف توجه دارند. به این مناسبت اولین جلسه چهارشنبه‌های گپ و گفت نشر كرگدن در محیط اینستاگرام به صورت لایو به این كتاب اختصاص داشت. در این جلسه حسین شیخ‌رضایی استاد فلسفه پرسش‌هایی را با محسن كرمی مترجم كتاب در میان گذاشت كه گزارشی از آن از نظر می‌گذرد.

*********

فلسفه هنر یا هنرها؟

حسین  شیخ‌رضایی: كتاب «جستارهای زیبایی‌شناختی» با ترجمه محسن كرمی، مجموعه‌ای از چند جستار از دیوید هیوم(1776-1711م.) فیلسوف معروف اسكاتلندی است. محسن كرمی دبیر مجموعه هنرشناسی در نشر كرگدن است. اگر ممكن است ابتدا راجع به عنوان كتاب توضیحاتی ارایه فرمایید. یعنی وقتی امروزه از زیبایی‌شناسی سخن به میان می‌آید، چه مباحثی ذیل آن مطرح می‌شود؟

محسن  كرمی: من معمولا برای روشن كردن معنای زیبایی‌شناسی یا فلسفه هنر 7 مقوله را از یكدیگر تفكیك می‌كنم. معنای نخست واژه استتیكس(statics) یا زیبایی‌شناسی در انگلیسی به معنای زیباسازی یا علم زیباسازی است. این ربطی با بحث ما به عنوان یك دیسیپلین فلسفی ندارد. استیتكس در زمان الكساندر باومگارتن (1762-1714) فیلسوف آلمانی و قبل از او به معنای علم امر محسوس در مقابل علم امر معقول بود كه باز به معنای زیبایی‌شناسی به عنوان یكی از شاخه‌های فلسفه نیست. همچنین در كشور ما مرسوم است كه هر حرفی از هر منظری راجع به هنر و زیبایی را مباحث زیبایی‌شناختی می‌خوانند كه درست نیست. اما زیبایی‌شناسی به معنای دقیق كلمه با بحث نظری یا فلسفه درباره زیبایی(theory of beauty) شروع می‌شود. دركنار این مبحث فلسفه هنر است كه در آنجا بحث فلسفی و نظری راجع به آثار هنری صورت می‌گیرد. این دو شاخه، یعنی نظریه هنر و نظریه زیبایی با یكدیگر هم‌پوشانی‌های زیادی دارند. از قدیم بسیاری از زیبایی‌های عالم، زیبایی‌های هنری تلقی می‌شوند و بخشی نیز زیبایی‌های طبیعی هستند. بنابراین نظریه زیبایی وارد حیطه هنر هم می‌شود. از سوی دیگر طبق معروف‌ترین تعریف هنر،كار هنر تولید زیبایی است در نتیجه فلسفه هنر و نظریه زیبایی با یكدیگر در هم تنیده‌اند. از این رو در یكی‌، دو سده اخیر دو تعبیر فلسفه هنر یا زیبایی‌شناسی تقریبا به یك معنا به كار رفت البته در دو مقطع از تاریخ از فلسفه هنرها بحث شده است، نخست دوران قدیم قبل از رنسانس كه مفهوم هنر به معنای امروزی یعنی fine art هنوز ابداع نشده بود و ما از هنرها سخن می‌گفتیم یعنی مثلا رساله در نقاشی، رساله در موسیقی و رساله معماری داشتیم، یعنی فلسفه هنرها را یكان یكان بحث می‌كردیم. در دوره معاصر هم بعد از ویتگنشتاین كسانی مدعی شدند كه ما مفهومی عام به نام هنر نداریم و باید از هنرها و در نتیجه فلسفه هنرها یعنی فلسفه تئاتر، فلسفه نقاشی و... سخن گفت. مثلا در فارسی كتاب گوردن گراهام با عنوان «فلسفه هنرها» با ترجمه مسعود علیا منتشر شده است. خلاصه اینكه آنچه امروز استتیكس در فلسفه خوانده می‌شود، بحث فلسفی و نظری راجع به هنر یا هنرها یا زیبایی است.

 

هنر چیست؟

شیخ‌رضایی: وقتی از فلسفه هر چیزی بحث می‌شود، یكی از مباحث مهم، پرسش از چیستی آن موضوع است. مثلا در فلسفه هنر یا زیبایی‌شناسی یكی از مباحث كلیدی، این است كه هنر چیست؟ اما غیر از این، آیا ممكن است غیر از این پرسش مبنایی چند مساله مهم دیگر را نیز مطرح كنید؟

كرمی: فیلسوفان هنر یا زیبایی‌شناسان به مسائلی از این قبیل می‌پردازند كه هنر چیست؟ یكی هنر را تولید اشیای زیبا می‌خواند، بعد پرسش مطرح می‌شود كه زیبایی چیست؟ بعد ممكن است كسی مثل كانت، فیلسوف آلمانی قرن هجدهم بگوید كه زیبایی نوعی احساس لذت‌بخش است كه از مواجهه با برخی از اشیا در ما تولید می‌شود. بعدا كسانی آن احساس لذت‌بخش را احساس زیبایی‌شناختی خواندند. باز پرسش پدید می‌آید كه این احساس لذت‌بخش به چه معناست؟ آیا ما انواعی از لذت داریم؟ اگر چنین است، تفاوت لذت زیبایی‌شناختی با سایر انواع لذت در چیست؟ همچنین این پرسش پدید می‌آید كه شما بر مصنوع بودن یا ساختگی بودن اشیای هنری تاكید كردید و از تولید سخن گفتید. اگر چنین است مفهوم مصنوع بودن به چه معناست؟ جورج دیكی از آخرین نظریه‌پردازان هنر، نظریه نهادی یا نظریه نهادگرایانه در هنر را مطرح كرد و بر مفهوم مصنوع بودن امر هنری تاكید كرد. اینك مساله پدید می‌آید مصنوع بودن به چه معناست؟ یكی از معروف‌ترین هنرمندان معاصر مارسل دوشان (1968-1887) نقاش و مجسمه‌ساز فرانسوی در اثر معروفش «چشمه» یك سنگ دستشویی ساخته شده را در موزه گذاشت. یعنی خود هنرمند آن را نساخته بود و یك امر حاضر و آماده را در گالری گذاشت. پس از او هم هنرمندان دیگری آثار مشابهی را عرضه كردند. در نتیجه خود مصنوع بودن هم اهمیت می‌یابد.

 

هیوم و زیبایی‌شناسی؟

شیخ‌رضایی: اهل فلسفه معمولا هیوم را به عنوان یك فیلسوف تجربه‌گرا و شكاك می‌شناسند و سایرین نیز معمولا او را به عنوان یك مورخ تاریخ انگلستان و اهل سیاست می‌شناسند و با نظریه‌های زیبایی‌شناختی او كمتر آشنایی دارند. اگر ممكن است درباره جستارهای زیبایی‌شناختی هیوم توضیحی ارایه دهید و بفرمایید این مباحث چقدر با آنچه امروز زیبایی‌شناسی خوانه می‌شود، همپوشانی دارد؟

كرمی: مباحث هیوم راجع به زیبایی‌شناسی را نمی‌توان به زور ذیل مباحث شناخته شده امروزین زیبایی‌شناسی یا فلسفه هنرگنجاند. او به معنای موسع‌تری از زیبایی‌‌شناسی سخن می‌گوید. مراد هیوم از زیبایی‌شناسی را امروزه می‌توان هنرپژوهی یا مطالعات هنر خواند. همه مباحث علمی راجع به هنر و زیبایی را می‌توان زیبایی‌شناسی هیوم خواند. به این اعتبار هیوم هم راجع به هنر به معنای عام آن و هم در مورد هنرهای خاص مثل هنرهای ادبی كه بسیار به آنها علاقه داشت و هم درباره زیبایی بحث‌های فلسفی و علمی دارد. او همچنین ذیل آنچه روانشناسی هنر خوانده می‌شود، مباحث مهمی مطرح می‌كند. در تاریخ تفكر در حوزه روانشناسی هنر كه علمی تجربی است به دو فیلسوف بیش از همه ارجاع داده می‌شود: هیوم و نیچه. مباحث هیوم راجع به تقسیم‌بندی احساسات و عواطف انسانی و جایگاه خاص احساس زیبایی در این میان بسیار اهمیت دارد. همچنین هیوم مباحثی ذیل جامعه‌شناسی هنر به معنای امروزین آن دارد. همچنین مباحثی چون ارتباط هنر با سیاست و فلسفه نقد و نقد هنری در هیوم وجود دارد. بنابراین در هیوم زیبایی‌شناسی به معنای اعم آن یعنی مطالعات هنر یا هنرپژوهی قابل پیگیری است. برخی نظریه‌پردازان معاصر مثل تاتاركیه ویچ مورخ برجسته هنر و پل گایر كانت‌شناس برجسته از تمایز میان زیبایی‌شناسی فلسفی و زیبایی‌شناسی غیرفلسفی بحث می‌كنند.

 

هیوم در مقام هنرمند

شیخ‌رضایی: یكی از نكات مهم كار هیوم، نثر قدرتمند اوست.كسانی كه تاریخ نثرهای فاخر زبان انگلیسی را می‌نویسند از زیبایی، پیراستگی و هنرمندانه بودن نثر هیوم یاد می‌كنند.

بنابراین جستارهای زیبایی‌شناختی هیوم را هم می‌توان درباره زیبایی به خصوص زیبایی نگارش خواند و هم نمونه‌ای از نثر زیبا. او جایی راجع به خصلت درمانگرانه هنر می‌نویسد:«اما شاید گزافه‌گویی كرده باشم در اینكه ذوق پرورده برای هنرهای فاخر آتش انفعالات را فرو می‌نشاند و به آن اموری كه سایر انسان‌ها با آن همه شیفتگی دنبال‌شان می‌كنند، بی‌تفاوت‌مان می‌كند. با تامل بیشتر درمی‌یابیم كه كم‌‌وبیش حساسیت‌مان را به همه انفعالات دلپذیر و مطبوع افزایش می‌دهد و در عین حال ذهن را از ابراز عواطف تندتر و شدیدتر عاجز می‌كند.»

او كمی جلوتر می‌افزاید:«به این خاطر گمان می‌كنم در اینجا بتوان این دو دلیل طبیعی را اقامه كرد: اولا هیچ چیزی به اندازه مداقه در زیبایی‌ها، خوی را نمی‌پرورد، خواه مداقه در شعر باشد، خواه سخنوری، خواه موسیقی و خواه نقاشی.

اینها وقار احساسی خاصی به فرد می‌بخشند كه سایر انسان‌ها با آن غریبه‌اند... در ثانی لطافت ذوق به واسطه محدود كردن انتخاب ما به چند كس و بی‌تفاوت كردن‌مان به مصاحبت با گفت‌وگو با بیشتر كسان برای عشق و دوستی مساعد است.» اینجا هیوم به یك كاركرد(function) پرورشی هنر اشاره دارد یعنی هنر فقط لذتبخش نیست بلكه كاری با منش افراد می‌كند و آنها را به یك سطحی از فرهیختگی می‌كشاند. این دیدگاه در كتاب تكرار می‌شود.

 

فلسفه در خدمت زندگی

كرمی: به نظر من هیوم از ابتدای جوانی كه وارد فلسفه می‌شود به مباحث كلاسیك و آكادمیك فلسفی می‌پردازد. در آثاری چون رساله در باب طبیعت بشری و رساله در باب اخلاقیات، دغدغه‌هایی آكادمیك دارد و تشكیك در علیت و استقرا و... مباحثی تخصصی و آكادمیك محسوب می‌شوند.

یعنی گویی فلسفه را در برج عاج فلسفه می‌بیند. اما به تدریج از میانسالی تا پایان عمر به آنچه امروز فلسفه برای عمل خوانده می‌شود، نزدیك می‌شود و اصلا جستارنگاری پیش می‌گیرد و رساله‌نویسی به سبك جوانی را كنار می‌گذارد و می‌كوشد با انسان‌ها ارتباط برقرار كند و فلسفه‌اش در خدمت زندگی باشد. این دیدگاه در زیبایی‌شناسی هیوم هم مشهود است. زیبایی‌شناسی او كمتر به مباحث كلاسیك مثل تعریف زیبایی و تعریف هنر از منظر فیلسوفان كلاسیك می‌پردازد. پرداختن او به این پرسش‌ها در ارتباط كامل با زندگی است و مثلا به كاركرد و نقش لطافت ذوق یا لطافت خیال تاكید دارد. این مباحث بر كسانی چون شیللر و در دوره‌های بعد بر كسانی چون دیویی و ویلیام جیمز اثر گذاشت. اصلا فلسفه تعلیم و تربیت جان دیویی بسیار متاثر از هیوم است و می‌گوید برای انسان شدن صرف متخصص شدن كفایت نمی‌كند و باید مجموعه‌ای از چیزها را آموخت كه یكی از 5 یا 6 امر مهم، هنر است. دیویی می‌گوید همه انسان‌ها باید با هنر حشر و نشر داشته باشند و ذوق هنری‌شان را بپرورانند تا بتوانند انسان شوند.

 

آفرینش و آزادی

شیخ‌رضایی: هیوم در كتاب تلاش می‌كند، مكانیسم و سازوكار ایجاد و پرورش هنر را به شرایط مادی جوامعی كه این فرآیند در آنها اتفاق می‌افتد، مرتبط كند. یعنی به تعبیر امروزی می‌كوشد جامعه‌شناسی هنر و ذوق و فرهیختگی را مطرح می‌كند یعنی چطور ایجاد، شكل و پرورش این هنرها متاثر از آن فرهنگ مادی(material culture) است كه اثر هنری در آن پدید می‌آید. این نكته به ویژه برای خواننده هیوم كه از او انتظار بحث درباره روانشناسی احساسات و تاثرات و عواطف درونی و انفسی دارد، جالب توجه است. مثلا می‌گوید:«اما مطمئنم كه در بسیاری از موارد دلایل محكمی می‌توان عرضه كرد بر اینكه چرا فلان ملت در زمانی خاص با فرهنگ‌تر و فرهیخته‌تر از همه همسایگانش هستند.

دست‌‌كم این موضوع آنقدر طرفه هست كه به كلی رها كردنش پیش از آنكه دریافته باشیم كه پذیرای استدلال و تحلیل‌پذیر به اصولی عام هست یا نه، تاسف به بار آورد. نخستین ملاحظه‌ام در این مبحث این است كه ممكن نیست هنرها و علوم نخست در میان مردمانی پیدا شوند كه برخوردار از حكومتی آزاد نباشند.» یعنی هیوم صراحتا تاكید دارد كه نظام سیاسی پیش‌شرط مهمی برای شكل‌گیری هنر است. او جلوتر می‌گوید:«بسیار بعید است كه هنرها ابتدا در جوامع استبدادی ایجاد شده باشند... خیلی محتمل‌تر است كه هنر در جمهوری ایجاد شود تا نظام‌های سلطنتی».

كرمی: چنانكه اشاره شد، هیوم هنر و زیبایی را در ارتباط با زندگی می‌بیند و در كنار تاثیر نظام‌های سیاسی به تاثیر فرهنگ‌ها هم توجه دارد و مثلا می‌گوید در فرهنگ بربرها(به عثمانی اشاره دارد) هنر و علم پرورش نمی‌یابد. البته هیوم در برخی جاها می‌گوید اگر نظام استبدادی به سلطنت مشروطه بدل شود، هنر بهتر می‌تواند رشد كند و چه بسا رشد بهتری از نظام‌های دموكراتیك داشته باشد. او معتقد است در نظام‌های دموكراتیك، ویژگی پوپولیسم(عوام‌زدگی) غلبه می‌كند و عمق هنر كم می‌شود. اما در نظام‌های سلطنت مشروطه احتمالا كسانی كه فرهیخته‌تر هستند، مجال بیشتری برای بروز هنری دارند. اما به ‌طور كلی معتقد است در نظام‌های جمهوری هنر و علم می‌تواند ببالد یعنی نظام‌هایی كه در آنها هنر و علم وجود دارد. اما در كنار اهمیت شرایط سیاسی به فرهنگ هم بسیار توجه دارد. او معتقد است فرهنگ‌هایی كه به زن بها نمی‌دهند قطعا نواقصی در كارشان هست. عكس آن هم درست است یعنی حتما در فرهنگ‌ها و جوامعی كه در آنها هنر پرورده شده به زنان بیشتر بها می‌دهند.

شیخ‌رضایی: دو عنصر بیرونی دیگری كه در هنر موثرند، جالب توجه است. یكی نقش تنوع و تكثر محیط بیرونی در پیدایی نوعی رقابت است. هیوم می‌نویسد:«ملاحظه بعدی كه در این مبحث طرح خواهم كرد این است كه هیچ چیزی برای پیدایی ادب و دانش مساعدتر از شماری دولت همسایه و مستقل نیست كه از طریق تجارت و سیاست با یكدیگر مرتبط‌اند. رقابت كه در میان این دولت‌های همسایه طبعا به وجود می‌آیدیكی از منابع مشخص پیشرفت است. اما تاكید من عمدتا بر موانعی خواهد بود كه چنین قلمروهای محدودی بر سر راه قدرت و اقتدار هر دو ایجاد می‌كند.» این گفته هیوم به نظرم طنینی داروینی دارد، در حالی كه متن خیلی پیش از داروین نوشته شده است زیرا داروین هم می‌گوید وقتی تنوعی هست، رقابتی پدید می‌آید و آنچه بهتر است، موفق می‌شود. هیوم این ایده را راجع به فرهنگ و هنر مطرح می‌كند و از اهمیت فضاهای آزاد و متكثر و متنوع سخن می‌گوید.

كرمی: البته هیوم تاكید می‌كند وجود همسایگانی كه در رقابت سالم با یكدیگر باشند، اهمیت اساسی دارد. اما معتقد است گاهی در مواردی نادر، وجود این همسایگان كه بسیار از ما جلوتر هستند، باعث ناامیدی می‌شود. مثلا می‌گوید وقتی فاصله انگلستان با رقبایش مثل فرانسه اینقدر زیاد است، نوعی ناامیدی یا یأس پدید می‌آورد و مانع از خلاقیت می‌شود. یعنی او بر میزان كمی از تفاوت تاكید دارد.

 

زنان و هنر

شیخ‌رضایی: یعنی او یك حد و مرزی برای رقابت مشخص می‌كند اما نكته دوم ارتباط میان جنسیت و هنر است. هیوم می‌گوید یكی از راه‌های تقویت ذوق در جامعه حضور زنان است و هنرمندان را تشویق می‌كند كه نقادی زنان به آثارشان را مد نظر قرار دهند و معتقد است كه زنان در ذوق‌ورزی شاید حساسیت و برتری بیشتری از مردان دارند. مثلا می‌نویسد:«چه مكتب و مدرسه‌ای برای ادب‌آموزی بهتر از مصاحبت با زنان فضیلت‌مند كه در آن تلاش متقابل برای لذت بردن علی‌القاعده به نحوی نامحسوس ذهن را می‌پرورد. الگوی عطوفت و نجابت زنانه علی‌القاعده، عطوفت و نجابت را به تحسین‌كنندگان اینها منتقل می‌كند و ظرافت طبع این جنس سبب می‌شود كه همه مراقب رفتارشان باشند، مبادا كه با هر نقض برازندگی به او بی‌حرمتی كنند.» و در جستار دیگری می‌گوید:«اگر بخواهم صریح باشم و تعریض را پیش از آنكه بخواهد نخ‌نما شود،كنار بگذارم باید بگویم به نظرم زنان، یعنی زنان صاحب ذوق و فرهیخته در مقایسه با مردان برخوردار از همان مرتبه از ذوق، داورانی بسی بهتر برای همه آثار ادبی‌اند و ترس‌شان واهی است». بعد تاكید می‌كند كه زنان نباید بهراسند و باید راجع به هنر اظهارنظر كنند. جالب است كه دقیقا در بند بعدی تاكید می‌كند كه زنان در زمینه عشق به درستی نمی‌توانند قضاوت كنند اما در سایر موارد ذوق‌ورزان بهتری هستند.

كرمی: نوعی برابری‌انگاری(egalitarianism) در فلسفه از دكارت به این سو شایع شد، یعنی این بحث كه انسان‌ها از آن رو كه انسان هستند در هر زمینه‌ای به‌ طور متوسط می‌توانند بفهمند. به نظر می‌رسد هیوم مشابه دیدگاه‌های سنتی این برابری‌انگاری را قبول ندارد اما جالب است كه بر عكس جوامع سنتی اتفاقا این نابرابری را به سود زنان می‌انگارد. یعنی معتقد است زنان به دلیل ویژگی‌های ذهنی و روانی، آمادگی بیشتری برای تمیز هنر از ناهنر و هنر خوب از هنر بد دارند. این امر به مباحث عمیق روانشناسی زیبایی و روانشناسی هنر او ربط دارد زیرا معتقد است، روان و ذهن زنان لطافت و ذوق بیشتری دارد.

 

قضاوت هنری

شیخ‌رضایی: مفهوم اساسی دیگر در هنر، ارزشمندی است یعنی اینكه قضاوت می‌كنیم و می‌گوییم یك اثر هنری زیباست. این نوعی ارزش‌گذاری است. در نگاه اول به نظر می‌آید برای فیلسوف كلاسیك تجربه‌گرایی كه با مفاهیمی مثل ضرورت و هنجار و باید قائل نیست از این معیارهای ارزش‌گذاری دفاع كند. اما در یكی از جستارها از این ارزش‌گذاری سخن می‌گوید و بر خلاف تصور اولیه از معیار ذوق بحث می‌كند و معتقد است كه هر چیزی را نمی‌شود زیبا تلقی كرد. هیوم چطور از این ارزش‌گذاری سخن می‌گوید؟

كرمی: برای درك این موضوع بد نیست به مفهوم زیبایی و نظریه هنر نزد هیوم اشاره كرد. اما برای توضیح این موضوع تفصیلی از نظریه معرفت هیوم ضروری است. هیوم كل ذهن بشر را به دو بخش تقسیم می‌كند: قوای ذهنی و ادراكات. قوای ذهن مثل قوه تخیل كه برای هیوم بسیار اهمیت دارد و قوه حافظه و... ذهن در كنار این قوا، ادراكاتی دارد یعنی چیزهایی را از جهان هستی درك می‌كند. خود ادراكات به دو دسته بزرگ تقسیم می‌شوند: 1- انطباعات(impressions) یا تاثرات؛ 2- تصورات (ideas). تفاوت این دو این است كه وقتی مثلا به سیب می‌نگرم، مادام كه به آن نگاه می‌كنم، تاثر سرخی در من هست اما وقتی دیگر به آن نگاه نمی‌كنم، تصور سرخی سیب در ذهنم هست. انسان تصورات را از طریق تخیل یا حافظه از انطباعات به دست می‌آورد. خود انطباعات به دو دسته تقسیم می‌شوند: الف: انطباعات حسی: مستقیما از طریق حواس پدید می‌آیند مثل همان انطباع سرخی سیب كه هنگام دیدن سیب قرمز پدید می‌آید یا انطباع شیرینی هنگامی آن را می‌خورم یا... ب: انطباعات تاملی: من وقتی سیب را خوردم 3 ساعت بعد از طریق حافظه می‌توانم تصوری از طعم سیب را به یاد بیاورم. وقتی این طعم یعنی تصور طعم را به یاد می‌آورم، میل به سیب در من می‌جوشد. او این میل را انطباع تاملی می‌خواند یعنی انطباعی كه از تامل در یك تصویر یا تصور از یك انطباع حسی به وجود می‌آید. او همچنین انطباعات را به دو دسته دیگر تقسیم می‌كند: ج: انطباعات آرام مثل احساس زیبایی یا احساس ناشی از مواجهه با یك عمل فضیلت‌مندانه؛ د: انطباعات تند: انطباعاتی كه به تعبیر امروزی در ما تكانه ایجاد می‌كنند مثل عشق یا نفرت یا غضب. ما این نوع دوم را امروزه در روانشناسی جدید emotion می‌خوانیم یعنی انعكاسات و بروزات ظاهری در ما دارند. اما هیوم تصورات را هم به دو دسته اولیه و ثانویه تقسیم می‌كند. تصورات اولیه مثل تصویر ذهنی از اسب و گاوی كه قبلا دیده‌ایم و اكنون با قوه حافظه یادآوری می‌شود. اما تصور ثانویه تصوری است كه از طریق قوه خیال یا تخیل ساخته می‌شود. یعنی قوه خیال می‌تواند با استفاده از تركیب دو تصور اولیه اسب و گاو، تصور ثانویه اسب شاخدار بسازد. از قدیم معروف است كه قوه خیال دو كار می‌كند: تفصیل المركب و تركیب المفصل. بنابراین قوه خیال می‌تواند تصورات مركب بسازد. از دید هیوم، همه تصورات ناشی از انطباعات‌اند. اما این تصورات یا اولیه‌اند یا ثانویه. تصورات ثانویه بر اساس خیال ساخته می‌شوند.

 

هیوم در جایگاه نیوتن

شیخ‌رضایی: این تقسیم‌بندی‌ها و طبقه‌بندی‌های هیوم ناظر به فیزیك نیوتن(1727-1643م.) است. هیوم خیلی دوست دارد كاری را كه نیوتن درباره جهان فیزیك كرده در جهان ذهن صورت دهد، یعنی تمایل دارد پایه‌های علمی را بریزد كه فیزیك حاكم بر ذهن را توضیح دهد و قوانین حاكم بر ذهن را بگوید. به عبارت دیگر هیوم می‌كوشد، روانشناسی حالات ذهنی را بسازد و دوست دارد قوانین حاكم بر ذهن را كشف كند. او تحلیلش از علیت مبتنی بر قوانین تداعی، عادت و... است. بنابراین، این نوع روانشناسی ذهن هیوم، تلاش برای به دست آوردن یك علم برای عناصر و تیله‌های ذهن است.

كرمی: خلاصه در اینجا به خیال می‌رسیم كه برای اهل هنر اهمیت اساسی دارد. حلقه پیوند هنر و فلسفه نزد هیوم به خیال و قوه تخیل می‌رسد. هیوم از همین طریق برای زیبایی معیار به دست می‌دهد. بنا به آنچه گفته شد، هیوم زیبایی را انطباع تاملی آرام می‌خواند. احساس زیبایی، انطباع تاملی است به این معنا كه در لحظه آن مستقیما با شیئی بیرونی مواجه نیستیم. مثلا برای احساس زیبایی تابلوی نقاشی گل‌های آفتابگردان ون گوگ، نخست باید با آن مواجه شد اما در خود نقاشی(تابلوی فیزیكی) زیبایی نمی‌یابید بلكه بعد از مواجهه در ذهن ما در روابطی كه میان عناصر مختلف نقاشی هستند یعنی رنگ‌های مختلف و صورت‌های متفاوت و كل تركیب‌بندی تامل می‌كنیم و از تامل در آن انطباع از نقاشی، یك انطباع تاملی پدید می‌آید كه آرام است. احساسی كه ما از مواجهه با آثار هنری می‌یابیم یك احساس عمیق و در عین حال آرام است. بنابراین از دید هیوم، زیبایی یك پدیده‌ای در عالم بیرونی نیست كه از مواجهه با آن، انطباعی زیبا پدید آید بر خلاف رنگ سرخ یا...كه مسامحتا در اشیا وجود دارد اما زیبایی حاصل تامل من انسانی در آن روابط و تناسب و تركیب‌بندی‌های نقاشی است. از همین جا می‌رسیم به این نظر مشهور هیوم كه زیبایی در ذهن یا چشم مخاطب است نه در شیئی كه به آن نگاه می‌كند.

 

ممارست در پرورش قریح

شیخ‌رضایی: هیوم در بخشی از كتاب به داستانی از شاهكار سروانتس یعنی دن كیشوت اشاره می‌كند و می‌نویسد:«سانچو به ارباب دماغ گنده‌اش می‌گوید من دلیل خوبی دارم كه در تشخیص شراب مهارت دارم. این ویژگی در خانواده ما موروثی است. روزگاری نظر دو تن از خویشانم را در خصوص شرابی خواسته بودند كه گمان می‌رفت، ناب و كهنه باشد و از انگور خوب گرفته شده باشد. یكی از ایشان آن را چشید و سنجید و پس از تامل دقیق اعلام كرد، شراب خوبی نیست. البته اگر این كیفیت خوب ناشی از ته مزه چرمی نباشد كه در شراب می‌یابد و دیگری نیز با رعایت همان احتیاط‌ها حكم به خوبی آن شراب داد، البته با لحاظ كردن ته مزه آهنی كه او خیلی خوب در شرابش حس می‌كرد. نمی‌توانید تصور كنید كه چقدر به ریش هر دو به خاطر داوری‌شان خندیدم. اما در آخر كه بود كه می‌خندید. چلیك شراب را كه خالی كردند، كلید كهنه‌ای در ته آن پیدا شد كه بند چرمینی به آن بسته شده بود.» شباهت چشمگیر موجود میان ذوق ذهنی و ذائقه جسمی به سادگی می‌آموزد كه این داستان را به كار ببندیم. این مثال نشان می‌دهد كه هیوم در تشخیص زیبایی و حس هنری نوعی استعداد و قریحه را دخیل می‌داند. اما قریحه امری است كه در ممارست پرورش پیدا می‌كند. البته می‌شود بحث كرد كه آیا این ممارست جنبه اجتماعی هم دارد یا خیر.

كرمی: آن چیزی كه مغفول است، این است كه هیوم زیبایی را یكی از خاصه‌های ابژكتیو نمی‌داند اما خاصه(property) سوبژكتیو به معنای دقیق كلمه هم نمی‌دانست. او زیبایی را ویژگی یا خاصه ابژكتیو- سوبژكتیو اشیا می‌داند یعنی زیبایی در تعامل میان ذهن من و عین بیرونی ایجاد می‌شود. از اینجاست كه هیوم می‌تواند برای درك زیبایی و هنر قاعده قائل شود.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: