شعر پس از حافظ درگفت وگو با دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن - کریم فیضی - بخش دوم و پایانی

1393/9/5 ۰۸:۳۴

شعر پس از حافظ درگفت وگو با دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن - کریم فیضی - بخش دوم و پایانی

در بخش نخست این گفتگو از تأثیر تازش مغولان بر اوضاع فرهنگی ایران و به‌ویژه شعر فارسی و نشیب آن از حافظ به این سو سخن به میان آمد و در بیان سیر حوادث بحث به دوره مشروطیت کشید و اینک دنباله سخن.


اشاره: در بخش نخست این گفتگو از تأثیر تازش مغولان بر اوضاع فرهنگی ایران و به‌ویژه شعر فارسی و نشیب آن از حافظ به این سو سخن به میان آمد و در بیان سیر حوادث بحث به دوره مشروطیت کشید و اینک دنباله سخن.

آیا شعر دوره مشروطه موفقیّتى کسب کرده است؟
از لحاظ ارزش شعرى، در این دوره کار چندان ارزنده‏اى عرضه نمى‏شود؛ ولى از لحاظ فکرى، ما شاهد بیدارى زمان و شور سیاسى هستیم. مسائل انسانى‏مطرح مى‏شود، شعر سیاسى است. به هر حال، ‏جریان تازه‏اى پدیده آمده و طبیعى است که مسائل انسانى با تأثیرگیرى ازغرب مطرح شود.

مقارن با عصر مشروطه رگه‏هایى از تفکرات الحادى وارد عرصه شعر مى‏شود و رو به‏گسترش مى‏گذارد که نمونه‏اى از آنها را مى‏توان درشعر ایرج میرزا دید. آیا این نشان مى‏دهد که ارتباط چندانى میان‏شعر قبل و بعد مشروطه وجود ندارد و شروع تازه‏اى ایجاد شده‏است؟
شروع تازه، هم هست و هم نیست. قالب شعر همان قالب‏بندى گذشته‏است. در مضامین شعر، پایه‏ها همان قبلى‏ها هستند، ولى شعر عاشقانه تا حدودى‏به عشق وطنى و عشق انسانى تبدیل مى‏شود و صراحت مى‏یابد. در واقع غزل‏همچنان غزل است، با این تفاوت که یک بُعد سیاسى به آن داده مى‏شود، همراه ‏بعد عاشقانه. همیشه به سیاست روز گریز زده مى‏شود و آزادى و مسائل روزمرّه‏مردم مطرح مى‏گردد.
طبیعى است که در این شعر جایى براى عرفان و مضامین صوفیانه وجودندارد.
این مسائل کنار گذاشته مى‏شود و مجالى براى بیانش نیست. مجال فقط براى‏مسائل روز است.

یکى از شاعران آن دوره عارف قزوینى است.
عارف شاعر مهمى نیست، اما انسان خوبى است؛ انسانى دلسوخته‏که شعرهایش از نوعى عمق رنج ایرانى و دلسوختگى ایرانى و مشکلات زندگى‏حکایت دارد. این گروه شاعران روزنامه‏اى هستند؛ عارف، عشقى، فرّخى و نسیم‏شمال و چند نفر دیگر که اندیشه روزنامه‏اى را در قالب شعر عرضه مى‏کنند؛ یعنى‏مى‏خواستند نظر سیاسى خودشان را به مردم زمان القا کنند و فکر زمانه را براى‏حق‏گیرى و ورود به مرحله‏اى از سیاست مردمى، تهییج نمایند و در این زمینه توفیق‏یافتند.
در بین سیاسى گوهاى مشروطه، تنها دو نفر ادیب بودند: یکى‏ادیب‏الممالک فراهانى و دیگرى ملک‏الشعرا بهار. این دو در عین سیاسى بودن،معلومات کافى شعرى هم داشتند که در شعرشان اثرگذار بود و بنیه شعریشان بسیارقوى است.

ایرج‌میرزا هم از شاعران این دوره است.
حساب ایرج میرزا جداست. او هم مقدارى شعر سیاسى و مردمى دارد؛ ولى شاعرى است که به تفنّن شعرى و مطایبه بیشتر از چیزهاى دیگر علاقه نشان‏مى‏دهد. او ادعایى مبنى بر سرودن شعر اجتماعى نداشت، بلکه به نوعى‏شوخ‏طبعانه با اجتماع روبرو مى‏شد. برخى کارهاى او مانند «عارفنامه» و قطعاتى‏دیگر نشان مى‏دهد که در شعر به نحو تفنّنى عمل مى‏کند، ولى مشخص است که در ساده‏گویى و روان‏گویى بسیار تواناست.

ظاهر این است که در شعر مشروطه قله و شاخصى غیر از ملک‏الشعرا بهارنداریم.
مهمتر از همه بهار است. بهار از جهات مختلف شاعر معتبرى است. فکر مى‏کنم روى هم رفته نمونه‏قابل‏توجهى است که در طى چند صد سال بعد از حافظ به‏وجود آمده است. بعد ازحافظ، شاید بتوان گفت از همه شاخص‏تر اوست.

عده‏اى معتقدند که بهار بزرگترین قصیده‏سراى بعد ازانورى و سعدى است.
انورى شاعر خاصى است. شاعرى قوى است، ولى مضامینش دوگانه است؛از یک جهت یک خط فکر انسانى را دنبال مى‏کند و از جهت دیگر شاعرى‏ مدیحه‏گوى و زندگى‏دوست است که زیاد اخلاقى نیست. اینکه بگویند انورى درقصیده از همه بالاتر است، نظرى درست نیست. شاید بعضى از تذکره‏نویسان چنین‏چیزى را عنوان کرده باشند. انورى چند قصیده خوب دارد، ولى بقیه شعرهایش‏معمولى است. او جزو چند قصیده‏سراى خوب زبان فارسى است.

حساب سعدى که در قصیده جداست. بهار را در مقایسه با انورى چگونه‏مى‏بینید؟
نمى‏توانیم بهار را به دنبال انورى بیاوریم. میان آنها دورانى دراز گذشته است.دوران آن دو متفاوت است. بهار کسى است که به ادبیّات معاصر مربوط است. انورى در رده پیشینیان است، از رده مسعود سعد و فرخى سیستانى و عنصرى و امیرمعزّى و دیگران و با آنها مقایسه مى‏شود. بنابراین انورى را نباید به دوره معاصرکشاند.

آیا سبک قصیده گویى بهار بر آن اسلوب نیست که انورى قصیده مى‏گفت؟
هست، ولى بهار مضامین روز را به کار مى‏برد. سبک بهار در دنباله سبک فرّخى و مسعود سعد قرار مى‏گیرد، ولى‏مضامین روز را به کار مى‏برد.

آیا همین که کسى بتواند مضامینى چون جنگ جهانى یا مسائل روز را با سبک بیانى قرن ۵ و ۶ بیان کند، کار مهمى انجام نداده است؟
این توانایى بهار را مى‏رساند. اگر همین شعرهاى بهار با بیان ضعیف‏ترى بیان‏مى‏شد، شاید چیز جالبى از آب در نمى‏آمد؛ ولى قدرت بیان بهار طورى است که‏توانسته مضامین روز را در آن قالب و سبک گذشته جا بدهد. ادیب‏الممالک فراهانى‏هم تا حدى چنین است. ادیب کمتر سیاسى بوده، ولى شاعر مقتدرى است.

آیا مى‏توان گفت بهار اگر در قصیده از نوع سعدى زورآزمایى مى‏کرد، موفق‏تر مى‏شد؟
نه، هر چیزى اقتضاى زمان خودش را دارد. دوران سعدى در عهد بهار سپرى‏شده بود. سعدى نصیحت مى‏کند و در روزگار مشروطه دوره نصیحت گذشته بود و همه چیز سیاسى شده بود و سخن مى‏بایست در قالب سیاست بر زبان آید. دوران‏سعدى به روزگار دیگرى با شرایط دیگرى تعلّق داشته. در زمان بهار کسى به‏نصیحت گوش نمى‏داد.

در مورد دیگر شعرهاى بهار چه نظرى دارید؟
«دیوان بهار» در دو جلد منتشر شده است که بیش از هزار صفحه است. اوشاعر توانایى است، ولى دیوانش نیاز به انتخاب دارد. خیال مى‏کنم اگر از مجموع‏آثار شعرى او منتخبى در حدود ۳۰۰ـ۲۵۰ صفحه صورت بگیرد، مجموعه‏ارزنده‏اى خواهد بود. بهار هم مثل برخى دیگر از شاعران، مقدارى شعر درجه دو دارد که ارزش وى به آنها نیست.

در این انتخاب آیا فقط مضامین مهم است یا ارزش شعرى ملاک است؟
یا هر دو باهم است.
این را به این جهت مى‏گویم که شعرهاى وطنى بهار استثنایى است.
شعرهاى وطنى بهار به این جهت خوب است که بیان خوشى دارند. به‏طورکلى، شعرهاى خوب بهار همان شعرهایى هستند که حالت زندة روز در آنها دیده‏ مى‏شود.
شاعرى که بعد از بهار مطرح است و در حدّ خود شاعر خوبى است، پروین‏اعتصامى است.
پروین اعتصامى اولین شاعر زن دوره معاصر است؛ لااقل اولین زنى است که‏ در زبان فارسى از او دیوان شعر برجاى مانده است؛ چون از شاعران زن قبل ازپروین، دیوانى برجاى نمانده. دومین ویژگى پروین اعتصامى این است که او زندگى‏جدید را درک کرده و شاهد برخورد قدیم و جدید بوده و آن را در شعر خود انعکاس‏داده است. پروین از کسانى است که از زن دفاع مى‏کند. او در عین حال، اخلاقیّات‏زمان را در شعر از یاد نمى‏برد و از این جهت هم اهمیت دارد.
بیان پروین اعتصامى هم بیان قابل قبولى است. فکر مى‏کنم که باید حق‏پروین را به او بازگرداند که در این چند دهه در سایه مانده است. در دیوان پروین هم بایدانتخاب صورت گیرد. بخشى از شعرهاى پروین حالت هماهنگى با زمان خودش راندارد. او زنى خوش‏قلب و ساده‏دل بوده که بیانش براى دوره تجدد و نیاز زمان زیاد جا نیفتاده است و به همین علت هم جایگاهى که متناسب با اوست، به اوداده نشده است. شخصاً فکر مى‏کنم که پروین اعتصامى شاعر ارزنده‏اى است که درخارج از ملاحظات متجدّدانه باید او را ارزیابى کرد.
معمولاً پروین را با فروغ فرخزاد مقایسه مى‏کنند که فروغ براى خانمهاى‏روزآمد دلچسب‏تر است. علت موضوع را باید در تجددخواهى تند جستجو کرد که‏فروغ فرخزاد به آن جواب مى‏دهد، ولى پروین جواب نمى‏دهد. در مجموع، پروین‏براى جامعه زن ایرانى، الگوى شایسته‏ترى مى‏تواند به حساب آید.

مضامین شعر پروین اعتصامى را چطور مى‏بینید؟
مضامین پروین اعتصامى بیشتر حالت زنانه دارد: بانویى که نمودار زن‏نجیب و پارساى ایرانى است و به سنّ معینى رسیده و تجربیّات زندگى‏خودش را ساده‏دلانه، با علاقه‌مندى و با زبان نصیحت بیان مى‏کند. از این رو خیلى‏باب طبع زنان تجددخواه و زندگى‏دوست نیست.

سؤال از مضمون در شعر پروین اعتصامى به این جهت اهمیت دارد که بعد از سعدى از لحاظ اندرزى، مضمون تازه‏اى وجود نداشته است و بعد از حافظ هم دیگر مضمون تازه‏اى درباره عشق و زندگى گفته نشده است؛ ولى پروین با الگویى وارد بیان مضامین کهنه مى‏شود که شنیدنى است. به ‏عنوان مثال مهر مادرى، مست و محتسب و… همچنین‏شیوه او در مکالمه و نیز مناظره‏ها تقریباً منحصربه فرد است. در دیوان پروین‏ پدیده‏هاى گوناگون با هم مناظره مى‏کنند. آیا در این حوزه نمى‏توان ‏اعتبارى ویژه براى وى قائل شد؟
توجه پروین به برخى از مباحث معمول باعث شده است که او تا حدودى‏عقب‏زده شود. عده‏اى از تندروها و چپ‏ها، با همین بهانه اظهار کرده‏اند که پروین «شاعر نخود و لوبیا»ست، چون عدس و ماش در شعر او در دیگ با هم صحبت‏مى‏کنند! همین مسائل باعث شده است که پروین تا حدودى کنار زده شود، پروین‏بیشتر سخنگوى زنانى است که سعدى درباره‏شان گفت: «زن خوب فرمانبر پارسا…» طیف زنان مخاطب پروین، کسانى هستند که با زندگى و شوهر خود سازگارند و باخوب و بد زمانه مى‏سازند و نجابت خودشان را حفظ مى‏کنند. زنان پروین زندگى را تحمل مى‏کنند. البته در زمان او هنوز مسائل‏مربوط به حقوق زن در آغاز کار نبود.

مى‏دانیم که مقارن با پروین اعتصامى، انشعابى در شعر فارسى صورت ‏مى‏گیرد و جریان شعر نو نیمایى عمومیّت پیدا مى‏کند. شعر سنتی کم‏کم‏رونق خود را از دست مى‏دهد. در این دوره و دوره بعد، از شاعران سنتی ‏چه کسانى را قابل اعتنا مى‏دانید؟
تعداد شاعر کم نیست، ولى همه آنان شعرهایشان خوب نیست. هر کدام ازآنها تعداد کمى شعر خوب دارند. شاعرى را در این دوره نمى‏شناسم که بتوان در اوجامعیّت سراغ گرفت. حساب ایرج میرزا جداست. ایرج شاعر زبردستى است. در روان‏گویى، بعد از فرخى سیستانى و سعدى، کمتر کسى به پاى او مى‏رسد؛ ولى‏همان گونه که گفتم، او با سلیقه‏اى خاص و شوخى‏مآبانه با شعر روبرو مى‏شود. به‏ همین جهت هم هست که او را چندان داخل در جرگه شاعران برجسته به‏شمارنیاورده‏اند. ادیب‏الممالک هم شاعری قوى است، ولى مضامینش کهنه است.
هم ایرج و هم ادیب‏الممالک شاعران قبل از پروین اعتصامى هستند، در حالى که سؤال من دوره زمانى بعد از پروین را در برمى‏گیرد.
بعد از پروین دیگر دوره رضاشاهى است که مرحوم رشید یاسمى در کتاب «ادبیّات معاصر ایران» عدّه‏اى از شاعران آن دوره را اسم برده است؛ ولى هیچ‏کدام‏ از آنهابه ‏عنوان شاعر جامع قلمداد نشده‏اند، بلکه از هریک برحسب پایگاه ادبى واجتماعى‏اش قضاوت مى‏شود.

فکر نمى‏کنید مى‏توان شهریار را آخرین شاعر از این گونه دانست؟
شهریار شاعر معروفى است و بخصوص آذربایجانى‏ها توجه زیادى به اودارند. او بعد از منظومه‏هاى موفقى که در زبان ترکى آذرى ساخت، آوازه تازه‏اى‏پیدا کرد. شعرهاى فارسى او هم خوب و متوسط دارد و محتاج گزینش است.من توفیق دیدن شهریار را نداشتم؛ ولى او دورادور به من لطف داشت‏و یک شعر هم درباره من گفت.
من تمام شعرهاى شهریار را نخوانده‏ام. بنابراین نمى‏توانم قضاوتى صائب‏داشته باشم. او چند قطعه خیلى معروف دارد که نشان مى‏دهد طبعش بسیار روان‏است. در عین حال، در زبانش مقدارى کلمات از نوع روزنامه‏اى و کوچه‏اى مى‏توان ‏دید که با شعر کلاسیکى که او متعلّق به آن است و غزلسرا شناخته مى‏شود، زیادمتناسب نیست. همین مسئله، از انسجام شعر او کاسته است. در هر حال، شهریار کسى است که تعدادى از شعرهاى او در بین مردم معروف و مشهور است. شاید بتوان گفت که در عصر ما بعد از بهار، شهریار بیش از همه جا افتاده است.آذربایجانى بودن هم به او کمک کرده است، چون شاعر مهم آن دیار است.

شخصى که از چند دهه پیش، هم غزل از نوع سعدى و حافظ سروده و هم در شعر نو طبع‏آزمایى کرده و در هر دو هم موفق بوده، استادشفیعى کدکنى است. پایگاه او را در شعر سنّتى چطور مى‏بینید؟
در اینکه دکتر شفیعى کدکنى شاعر مهمى است، شک نیست. شفیعى از جمله‏معدود کسانى است که ادبیات گذشته را خوب مى‏شناسد، اخوان ثالث نیز ‏همین‏گونه است. بنابراین شعر آن دو نمى‏تواند با همه نوگرایى، از سنّت و روال،بیگانه بماند. این تفاوتى است که این دو با نوپردازهاى دیگر دارند. این آشنایى باادب فارسى در شخصى چون شفیعى کدکنى، حسنى است براى کار، چون پایه ومایه به کار مى‏بخشد؛ اما بقیه‏اش به جوهرة شعر برمى‏گردد. چیزى که هست، گمان‏ مى‏کنم که دکتر شفیعى بیشتر به ‏عنوان استاد ادبیات و محقق ادبى شناخته شده ‏است تا شاعر.
*زندگی عشق و دیگر هیچ (انتشارات اطلاعات)
روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: