زندگی و هنر غلامعلی پورعطایی در گفت ‌وگو با عبدالعزیز احمدی، پیشكسوت موسیقی مقامی

1399/7/30 ۱۱:۰۰

زندگی و هنر غلامعلی پورعطایی در گفت ‌وگو با عبدالعزیز احمدی، پیشكسوت موسیقی مقامی

هر كس اندكی به هنر فولكلور علاقه‌مند باشد بی‌شك نام «غلامعلی پورعطایی» را شنیده و با آثار این هنرمند آشنایی دارد؛ از «سرحدی» و «الله‌مدد» گرفته تا قطعه آشنای «نوایی». خنیاگری كه خطه جام را بسیار دوست می‌داشت و دست‌هایش با دوتار و حنجره‌اش با شعر آمیخته بود.

 

سیمین سلیمانی: هر كس اندكی به هنر فولكلور علاقه‌مند باشد بی‌شك نام «غلامعلی پورعطایی» را شنیده و با آثار این هنرمند آشنایی دارد؛ از «سرحدی» و «الله‌مدد» گرفته تا قطعه آشنای «نوایی». خنیاگری كه خطه جام را بسیار دوست می‌داشت و دست‌هایش با دوتار و حنجره‌اش با شعر آمیخته بود. این آمیختگی از زبان خود او نیز ثبت شده است كه می‌گوید: «طناب چوب دارم را بیارید/ غبار كوی یارم را بیارید/ وصیت می‌كنم بر جمله یاران/ شب مرگم دوتارم را بیارید». طرفه اینكه همین اتفاق نیز شب درگذشت ایشان رخ داد و در حالی كه بنا بود مهر ماه 93 در شهرستان تربت‌جام برنامه‌ بزرگداشتی برای او برگزار شود و دوتارنوازان و خنیاگران و بسیاری از هنرمندان بنا بود برای سلامتی ایشان گرد هم آیند و یاد این استاد را بزرگ بدارند اما شوربختانه این برنامه درست مصادف با درگذشت او شد؛ اما این برنامه بزرگداشت لغو نشد و درواقع مراسم بزرگداشتی كه بنا بود، دعا برای سلامتی‌اش باشد به مراسم سوگش بدل شد و دوستان و همسازان و هم‌آوازان او نیز آن شب گرد هم آمدند و با بغض و اشك به یادش تا پاسی از شب خواندند و نواختند و بنا به وصیت خود او شب مرگش دوتارش را آوردند. جمعیت فراوانی از دوستداران این هنرمند مردمی برای گرامیداشت یاد او نیز به سالن آمدند در حالی كه سالن مملو از جمعیت شده بود بسیاری از مردم در محوطه بیرونی، یاد همشهری خود را كه عاشق فرهنگ خطه‌اش بود، بزرگ داشتند. وقتی در سالن قطعه «الله مدد» پخش می‌شد، اشك‌های آن جمعیت نشان از علاقه مردمی می‌داد كه سال‌ها به هنر همشهری‌شان مباهات كرده بودند و حالا طاقت خاموشی خنیاگرشان را نداشتند. خیلی‌ها این جملات پورعطایی را خوانده یا شنیده‌اند: «دوتار ساز دل است. هیچ كس از عبارت دوتارنوازی استفاده نمی‌كند و همه می‌گویند؛ دوتارزنی. دوتار را می‌زنند ولی بقیه سازها را می‌نوازند. دوتار یك جور فریاد است اما این زدن به معنای خشونت نیست. بیشتر جوشش و عصیان روح است. روال دوتار زدن این‌گونه است كه از یك دعوا شروع و به آشتی ختم می‌شود.» پورعطایی بسیار مردم‌دوست بود و سخاوتمندانه هر آنچه داشت با هركسی كه طالب بود در میان می‌گذاشت. غلامعلی پورعطایی از هنرمندان و اساتید برجسته هنر فولك ایران بود او مهرماه سال ۱۳۹۳ دیده از جهان فرو بست. زندگی او در مطالعه و پژوهش و آموزش و ساز و آواز خلاصه می‌شد؛ پورعطایی جز ایران هنر ساز و آوازش را از خطه جام به خارج از مرزهای سرزمین مادری برد؛ او همچنین در كارنامه هنری خود همكاری با بهرام بیضایی و واروژ كریم‌مسیحی را نیز دارد. به مناسبت سالگرد درگذشت غلامعلی پورعطایی درباره هنر و زندگی او با عبدالعزیز احمدی از پیشكسوتان موسیقی مقامی گفت ‌وگو كردم.

 *********

آشنایی شما با آقای پورعطایی چگونه شكل گرفت؟

من همسایه استاد پورعطایی و عضو گروه مولانا بیدل دهلوی بودم، مسافرت‌های هنری و نشست و برخاست‌های خانگی زیادی با او داشتم. رابطه من با استاد بسیار نزدیك بود و من سال‌ها همراه با او بودم و جدا از همسایگی و... استاد پورعطایی برای من مثل برادر بود.

نقش ایشان در زندگی هنری خود شما چه بود و حضور ایشان در زندگی‌تان چه تاثیری بر شخص شما گذاشت؟

باید بگویم من سال‌ها خوشه‌چین كشتزار پورعطایی بوده‌ام و هر چه بار هنری و به ‌طور كلی هر چه دارم از همین استاد پورعطایی است.

شما كه رابطه تنگاتنگی با آقای پورعطایی داشتید، چه ویژگی بارزی برای ایشان می‌توانید تعریف كنید؟ خیلی‌ها از مردم‌دوستی و تواضع ایشان صحبت می‌كنند.

استاد پورعطایی از آن استادهایی نبود كه ساعتی وقت می‌دهند یا بابت آن وقتی كه گذاشته‌اند، پول و هزینه دریافت می‌كنند یا مثلا اتاق كار دارند و... به هیچ عنوان! درِ خانه پورعطایی همیشه و به روی همه باز بود. در واقع اگر ایشان در خانه حضور داشت، زمان برای او هیچ معنایی نداشت و برای آموزش نیز اصلا قیمت و بها و پول مطرح نمی‌كرد. همه كارهایی كه انجام می‌داد از روی محبت بود چون پورعطایی این طور نبود كه با كسی قرار هزینه بگذارد و چیزی بابت آموزش بگیرد؛ بسیار متواضع بود و این طور نبود كه ایشان چون استاد هستند باید دیگران در مقابلش سكوت كنند و مردم با او بسیار راحت بودند.

پورعطایی معتقد بود «روال دوتار زدن این‌گونه است كه از یك دعوا شروع می‌شود و به آشتی ختم می‌شود » این یعنی چه؟ درك شما از این جمله استاد چیست و در ساز زدن ایشان این آشتی را چه طور احساس می‌كردید؟

وقتی از استاد در مورد رابطه با دوتار می‌پرسیدم، می‌گفت وقتی دل آدم از یك دوست می‌گیرد و ناراحت می‌شود، اول كه با آن دوست مواجه می‌شود یك‌سری حرف‌های خشن می‌گوید بعد كه تخلیه شد، می‌نشیند و او را نوازشش می‌كند و با هم گریه و خنده می‌كنند و پای درددل یكدیگر می‌نشینند و در نهایت با هم به آشتی می‌رسند؛ دوستی با دوتار هم مثل همین است، هم دوتار و هم كسی كه دوتار می‌زند هر دو تخلیه می‌شوند. خود من هم این تجربه را داشته‌ام. همان‌طور كه اسب، سواركارش را می‌شناسد؛ دوتار هم نوازنده‌اش را خوب می‌شناسد و اگر نوازنده سر حال باشد، دوتار هم سر حال خواهد بود.

اگر بخواهید درباره سبك هنری آقای پورعطایی صحبت كنید، چه می‌گویید و به نظر شما چه چیزی او را در هنرش از دیگران متمایز می‌كرد؛ چون ایشان به لحاظ شهرت یكی از اساتید فولكلی بود كه بین مردم محبوبیت زیادی داشت.

استاد پورعطایی سبك مخصوص به خود را داشت و هیچ شاگردی هم شاید نتواند كار او را انجام دهد؛ در واقع سبك او مختص خود او بود. استاد در هیچ كاری از دیگران تقلید نمی‌كرد، اصلا اهل تقلید نبود و خودش دنبال كارها را می‌گرفت و درباره آنها تحقیق می‌كرد و مقام‌هایی را كه از آبا و اجداد مانده بود، می‌گرفت و به كارها خوب گوش می‌داد ولی در نهایت آنها را به سبك خودش پیاده می‌كرد. پورعطایی هم با پنجه می‌نواخت هم ریز و هم سرپنجه. در تمام كارها تبحر داشت و در هر موقعیتی هر سبكی را كه لازم بود، نواخته شود توانایی‌اش را در حد بالایی داشت و به اجرا می‌گذاشت.

كسانی كه با آقای پورعطایی رفت‌ وآمد داشته‌اند به تواضع ایشان و وقتی كه برای تمام افراد می‌گذاشتند، گواهی می‌دهند. شما كه از نزدیك با ایشان نشست و برخاست داشتید، زندگی هنری ایشان را همچنین نوع برخورد او با مردم را چه‌طور دیدید؟

زندگی پورعطایی با هنرمندان دیگر فرق داشت و نوع برخوردش هم با مردم متفاوت بود. من هیچ هنرمندی را ندیدم كه همیشه درِ خانه‌اش به روی مردم باز باشد؛ حتی برای استاد فرقی نداشت میهمانش چه كسی باشد، روستایی باشد یا شهری، بی‌سواد باشد یا تحصیلكرده، هركسی كه نیاز هنری داشت به منزل استاد می‌رفت چون در خانه‌ا‌ش به روی همه باز بود.عقیده پورعطایی این بود كه هنری كه ما داریم مدیون فرهنگ مردم سرزمین‌مان است و ما مدیون مردم خطه جام هستیم. هنر و فرهنگ آن منطقه به ما عزت داده، فرهنگ و هنر خطه مردم ما بسیار ارزشمند است و ما از مردم طلبكار نیستیم؛ ما به خاطر دل خودمان و به خاطر ایرانی بودن‌مان و به خاطر فرهنگ این مرز بوم سراغ این هنر رفتیم و از هیچ كسی هم توقعی نداریم. استاد پورعطایی می‌گفت آنهایی كه می‌دانند كه خوب می‌دانند ولی آدم از كسانی كه نمی‌دانند و نمی‌فهمند كه توقعی ندارد، شیوه خود من هم همین طور است.

درباره سرآواز سرحدی كه استاد می‌خواندند، بگویید؛ اصلا خود ایشان بیش از همه با كدام قطعه حال‌شان خوب می‌شد؟

قطعه‌ای كه خیلی خود ایشان دوست داشت، همین سرآواز سرحدی منطقه جام بود؛ در هر زمانی و هر موقعیتی برای سرحدی‌خوانی آمادگی كامل داشت و خودش هم می‌گفت كه سرحدی من را بسیار تخلیه می‌كند و به من آرامش می‌دهد البته مقام‌های دیگر هم خوب است ولی سرحدی چیز دیگری است. سرحد یعنی مرزبان و مرزدار و به قول ما مردم مرزنشین، سرحددار یعنی مرزنشین. مركزیت این سرحدی تربت‌جام بود و استاد پورعطایی نیز سرحدی را از همه سرآوازهای دیگر بیشتر دوست داشت؛ مخصوصا سرحدی میانه؛ به‌طور كلی سرحدی 3 نوع بالا و میانه و پایین دارد كه میانه بسیار دلچسب است و استاد پورعطایی هم به آن بسیار علاقه داشت.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: