«سال‌های دانشجویی من» در گفت‌وگو با استاد دکتر علی اشرف صادقی

1393/6/22 ۰۹:۲۶

«سال‌های دانشجویی من» در گفت‌وگو با استاد دکتر علی اشرف صادقی

زبان و ادبیات فارسی با قلب و سرنوشت او گره خورده‌است، چه آن سال‌هایی که پدر با ادامه تحصیل‌اش در رشته ادبی مخالفت می‌کرد و چه آن زمان که «علی اشرف صادقی» به عنوان جوان‌ترین عضو لغتنامه دهخدا وارد عرصه فرهنگ نویسی شد و اتفاقاً ورودش به مذاق برخی خوش نیامد. اما، این شرایط نبود که به او سمت و سو می‌داد، هدفش هادی‌اش بود. می‌خواست میراثی برای زبان و ادبیات فارسی به یادگار بگذارد بنابراین بدون توجه به جو حاکم در جامعه آن روزگار، وارد عرصه تحقیق و نگارش زبان و ادب فارسی شد. او در سال 1341 با رتبه ممتاز از دانشگاه تهران لیسانس ادبیات گرفت و به عنوان دانشجوی بورسیه به مدت پنج سال راهی دانشگاه سوربن شد و دکترای زبان‌شناسی خود را از این دانشگاه اخذ کرد

 فاطمه فرامرزی: زبان و ادبیات فارسی با قلب و سرنوشت او گره خورده‌است، چه آن سال‌هایی که پدر با ادامه تحصیل‌اش در رشته ادبی مخالفت می‌کرد و چه آن زمان که «علی اشرف صادقی» به عنوان جوان‌ترین عضو لغتنامه دهخدا وارد عرصه فرهنگ نویسی شد و اتفاقاً ورودش به مذاق برخی خوش نیامد. اما، این شرایط نبود که به او سمت و سو می‌داد، هدفش هادی‌اش بود. می‌خواست میراثی برای زبان و ادبیات فارسی به یادگار بگذارد بنابراین بدون توجه به جو حاکم در جامعه آن روزگار، وارد عرصه تحقیق و نگارش زبان و ادب فارسی شد. او در سال 1341 با رتبه ممتاز از دانشگاه تهران لیسانس ادبیات گرفت و به عنوان دانشجوی بورسیه به مدت پنج سال راهی دانشگاه سوربن شد و دکترای زبان‌شناسی خود را از این دانشگاه اخذ کرد. پس از بازگشت در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد و در سال 1386 با رتبه استادی و به درخواست خود بازنشسته شد، چراکه دغدغه او از همان ابتدای ورود به این رشته، صیانت از فرهنگ غنی ادبیات فارسی بود و بر همین اساس کار تدوین «فرهنگ جامع زبان فارسی» را مدنظر قرار داد، کاری که شاید بتوان جرقه شکل‌گیری آن را در دورانی جست که به عنوان دانشجوی ادبیات فارسی وارد لغتنامه دهخدا شد و در کنار بزرگانی چون دکتر معین کار کرد.

امروز اما بیش از 47 سال از آن روزگار می‌گذرد، زمانی که دکتر علی اشرف صادقی، دوران دانشجویی خود را سپری کرده و تنها به یک هدف می‌اندیشید: معرفی و گسترش فرهنگ این مملکت با استفاده از مهم‌ترین عامل انتقال فرهنگ یعنی «زبان» و گسترش فرهنگ زادبوم ایران از مسیر «زبان فارسی» مسأله‌ای که تا به امروز نیز مهمترین هدف او در فرهنگستان زبان و ادب فارسی به‌شمار می‌رود. او اکنون سرپرست تدوین «فرهنگ جامع زبان فارسی» است؛ طرحی که حدود 16 سال پیش با حمایت فرهنگستان زبان و ادب فارسی و زیر نظر او آغاز شد و ماحصل آن فرهنگنامه‌ای بالغ بر 25 الی 30 جلد 1000 صفحه‌ای خواهد شد. گروه اندیشه روزنامه ایران، اما این‌بار می‌خواهد نگاهی متفاوت به کارنامه علمی دکتر علی اشرف صادقی داشته باشد و دوران دانشجویی وی را با هدف شناساندن منش اندیشوران این سرزمین در دوران تحصیل و علم آموزی، ‌بررسی کند. با هم این گپ‌وگفت را می‌خوانیم:

***

استاد! مدت طولانی از زمانی که سیر زندگی علمی شما بر پایه انتخاب رشته زبان و ادبیات فارسی شکل گرفت می‌گذرد، می‌خواهم به سال‌ها قبل برگردیم، چه شد که چنین علاقه‌ای نسبت به ادبیات در وجودتان شعله ور شد؟ به هرحال فضای جامعه آن روزگار ایران، قطعاً میانه‌ای با انتخاب این رشته برای ادامه تحصیل نداشت چرا که اصطلاحاً «پول ساز» نبود.

واقعیت آن است که پدر من خودش فرهنگی بود و به ادبیات علاقه داشت و گاهی شعر می‌خواند، من هم از همان ابتدا و تقریباً از سال ششم ابتدایی بود که متوجه شدم به ادبیات علاقه‌مند هستم و به سایر رشته‌ها گرایشی ندارم.

آن موقع بعد از آنکه سه سال اول دبیرستان را به پایان بردم متوجه شدم که هیچ علاقه‌ای نسبت به ریاضیات و علوم طبیعی در من وجود ندارد و تصمیم قطعی گرفتم که وارد رشته ادبی شوم.

به خاطر دارم که پدرم سخت با این تصمیم من مخالف بود و می‌گفت: نان در این رشته نیست و در ادبیات باید گرسنگی بکشی، می‌خواهی بروی این رشته چه کار کنی. به هرحال پدرم مرد سرسختی بود و من نیز این ژن را از او به ارث برده‌ام و پایم را در یک کفش کردم و گفتم می‌خواهم همین رشته را بخوانم. پدرم انواع و اقسام آدم‌ها را واسطه کرد تا مرا از این تصمیم منصرف کند حتی گفت برو حقوق بخوان اما گفتم: دوست ندارم.

ضمن اینکه از همان زمان تحت تأثیر دکتر معین و فروزانفر بودم و علاقه داشتم بروم دانشکده ادبیات و شاگرد این افراد شوم. همچنین ‌به زبان‌های قدیم ایران نیز علاقه‌مند شده بودم.

 

در دورانی که آرزوی شاگردی بزرگانی چون فروزانفر را داشتید، آیا کتاب و مجلات ادبی آن زمان در دسترس‌تان بود که بتوانید بعضاً مقالات این استادان را بخوانید؟

بله، من در قم متولد شده‌ام و تا دوره دبیرستان نیز در قم ادامه تحصیل دادم، دبیرستان ما در قم کتابخانه خوبی داشت، در عین حال هر وقت این امکان پیش می‌آمد مجلاتی چون «یغما» و «ارمغان» و جز آنها که از مجلات معروف ادبیات آن زمان محسوب می‌شدند قرض می‌گرفتم و می‌خواندم. تمامی نوشته‌ها و محفوظات آن زمان در ذهنم هست.

در دوره دوم دبیرستان دبیر دانشمند و فاضلی به نام «علی اصغر فقیهی» داشتم. من مطالبی را که او سرکلاس ارائه می‌کرد می‌بلعیدم. بعدها همین دبیر یک بار جلو دیگران گفت: وقتی من سر کلاس درس می‌دادم نگران بودم که تو به سبب علاقه و میزان مطالعه بالا سر کلاس از من ایرادی بگیری. ‌

به هر ترتیب بعد از پایان تحصیلات متوسطه در رشته ادبیات دانشگاه تهران قبول شدم و با رتبه اول لیسانس گرفتم.

 

پس به آرزوی خودتان رسیدید و توانستید بسیاری از استادان بزرگ آن زمان را ملاقات کرده و دانشجوی آنها باشید، کمی از استادان خود بگویید، از کدام یک از آنها تأثیر بیشتری گرفتید؟

استادان من همگی از بزرگان و استادان درجه یک ادبیات فارسی بودند؛ از جمله آنها می‌توانم به مرحوم جلال‌الدین همایی، مرحوم استاد بدیع‌الزمان فروزانفر و ‌استاد ابراهیم پورداوود اشاره کنم. از هرکدام از آنها چیزهایی یاد گرفتم، اما همیشه کلاس‌های فروزانفر برای ما جذابیت دیگری داشت. او آدم نابغه‌ای بود و محفوظات زیادی داشت، ضمن اینکه از بیان خوبی برخوردار بود و بحث می‌کرد در نتیجه دانشجو مجذوبش می‌شد. البته هنر او در سخنوری به گونه‌ای بود که نقص معلوماتش را جبران می‌کرد، هنری که دیگران آن را نداشتند.

مثلاً یک دفعه بحث را به مسائل فلسفی و سیاسی می‌کشید و از بحث اصلی دور می‌شد. او مانند سخنوری ماهر بود که شنونده را به خود جذب می‌کرد. به هرحال ما دانشجوی او بودیم و با این فن سخنوری فروزانفر، نقص معلوماتش را در آن زمان متوجه نمی‌شدیم.

به هر صورت کسانی چون فروزانفر و همایی از استادان قدیمی بودند که در حوزه درس خوانده بودند و معلومات عربی داشتند، بعدها به دارالفنون آمده بودند و زمانی که دانشگاه تشکیل شد برای تدریس در دانشگاه اقدام کردند.

باقی استادان از کسانی بودند که با نوشته‌ها و تحقیقات فرنگی آشنایی بیشتری داشتند که در این بین دکتر معین و خانلری نسبت به دیگران رویکرد آکادمیک‌تری داشتند.

 

در آن دوره تضارب آرا و مباحثه علمی‌ بین دانشجو و استاد و میان نخبگان در فضای دانشگاه وجود داشت؟

به‌طور کلی اگر بخواهم بگویم فضا برای گفت‌و‌گو وجود داشت و عمده بحث‌ها در مورد موضوعات دانشگاهی بود و عموماً مباحث اجتماعی و سیاسی مطرح نمی‌شد چراکه فضای اختناق حاکم بود و فشارها بعد از گذشت چندسال از جریان کودتا همچنان وجود داشت. بنابراین مباحث سیاسی و اجتماعی عمدتاً جایی نداشت اما در مورد مباحث علمی همان طورکه قبلاً اشاره کردم بستگی داشت که سر کلاس کدام یک از استادان باشید، به هر صورت همه معلومات بالایی نداشتند، ‌به خاطر دارم که برخی استادان تاب نمی‌آوردند که دانشجو سؤالی بپرسد که جوابش را ندانند، این مسأله برای من هم پیش آمده بود و بچه‌های کلاس می‌گفتند این قدر سؤال نکن و ایراد نگیر. نمره‌ات را نمی‌دهد.

 

قدرت حاکمه در آن دوره با دانشگاه چه تعاملی داشت؟ اساساً در آن سال‌ها نظام دانشگاهی با سیاست چه نسبت و رابطه‌ای برقرار می‌کرد؟

در مورد مواجهه دولت با دانشگاه باید بگویم که آن زمان تازه شش سال از کودتای 28 مرداد سال 1332 گذشته بود. البته زمانی که من وارد دانشگاه شدم تب و تاب سیاسی خوابیده بود، فقط گاهی دانشجویان به مناسبت مسائل صنفی و گاهی سیاسی سر و صدا می‌کردند اما ساواک کاملاً بر محیط دانشگاهی مسلط بود و کاملاً اختناق بر فضا حاکم بود.

البته تا زمانی که «دکتر علی اکبر سیاسی» ریاست دانشگاه را بر عهده داشت در مقابل قدرت حاکمه می‌ایستاد. او مردی مقتدر و متشخص بود و ریاست دانشگاه ادبیات، ‌دانشسرای عالی و دانشگاه تهران را در کارنامه مدیریتی خود داشت. قبل از آن‌که قانون را عوض کنند انتخاب رئیس دانشگاه به عهده استادان بود، اما بعد از آن قانون تغییر کرد و انتخاب رئیس دانشگاه حالت انتصابی یافت. زمانی که من دانشجو بودم «دکتر سیاسی» رئیس دانشکده ادبیات بود.

 

از همدوره‌ای‌هایتان بگویید، دانشجویان دیروز که امروز خود استاد دانشگاه هستند.

برخی از کسانی که طی دوران دانشجویی با من همدوره بودند، ادامه تحصیل دادند. من قبل از اینکه به خارج بروم یک سال ماندم تا بورس تحصیلی‌ام درست شود؛ در این مدت در کلاس‌های دکتری استاد فروزانفر حضور می‌یافتم و استفاده می‌کردم.

به خاطر دارم در این مدت افرادی چون «اسماعیل حاکمی»، «جلیل دوستخواه»، «یدالله ثمره»، «محمد استعلامی»، «علی بلوک باشی» و «غلامرضا ارژنگ» نیز در کلاس‌ها حضور یافتند که هرکدام بعدها وارد عرصه تحقیقات ادبی شدند و آثار قابل قبولی را برجای گذاشتند.

 

کمی فضای بحث را عوض کنیم، فکر می‌کنم حضورتان در لغتنامه دهخدا نیز باید در همین دوران دانشجویی کلید خورده باشد؟

بله، درست دو سال قبل از اینکه بورس من درست شود و به خارج بروم به دعوت دکتر معین به لغتنامه دهخدا رفتم و مسئول تنظیم حرف «گاف»‌شدم، این حرف در واقع در دست فرد دیگری بود که بعد از ورود من از او گرفته شده و حرف «سین» را برای تنظیم به او دادند.

 

بنابراین در دوره دانشجویی همزمان درس می‌خواندید و کار می‌کردید؟

بله، قبل از فعالیت در لغتنامه در یک آموزشگاه شبانه توانستم زبان و ادبیات فارسی تدریس کنم. پدر و مادر من در قم بودند و پدرم با حقوق معلمی و در نهایت تنگدستی مرا فرستاد تهران تا درس بخوانم. این بود که تدریس می‌کردم و بعدها توانستم به عنوان کارمند وارد وزارت فرهنگ و هنر شوم. این اتفاقات در هنگام تحصیل در دوره لیسانس من در جریان بود. وقتی کارمند این وزارتخانه شدم وضع دولت خوب نبود و ده ماه طول کشید تا حقوق ما را بدهند. آن زمان یعنی حدود سال 1340‌دولت دکتر علی امینی روی کار بود اما بعدها که بتدریج وضعیت حقوق‌ها درست شد و با توجه به اینکه در لغتنامه نیز حضور داشتم اوضاع مالی‌ام روبه راه شد.

 

از خاطراتتان در دوره‌ای که در لغتنامه دهخدا مشغول به کار بودید، بگویید.‌وضعیت فرهنگ‌نویسی در آن زمان چطور بود، با توجه به اینکه به هرحال چندین سال از آغاز به کار تدوین لغتنامه می‌گذشت؟

من در واقع جوان‌ترین عضو لغتنامه دهخدا بودم و با بیست سال سن در حالی که سال سوم دانشگاه را می‌گذراندم وارد این مجموعه شدم. مرحوم دکتر جعفر شهیدی که به عنوان معاون دکتر معین در لغتنامه حضور داشت سفارش کرد که به من حرف «گاف» را بدهند. این بود که کار را شروع کردم و در ابتدا در اتاقی نشستم که از همه جوان‌تر بودم. ‌به خاطر دارم مرحومان دکتر «محمد پروین گنابادی»، «جعفر شعار»، دکتر «موسوی بهبهانی» و آقای «عبدالحسین حائری» و تنی چند از استادان دیگر حضور داشتند و بعضاً برخی صحبت‌های من باعث می‌شد بعضی برنجند، چراکه گاهی اوقات مطالبی می‌گفتم و اشتباهات آنان را می‌گرفتم تا جایی که برخی نزد دکتر معین رفته بودند و گفته بودند چرا این جوان‌ها را در لغتنامه می‌آورید که دکتر معین نیز به روی خودش نیاورده بود.او به من لطف داشت.

ظاهراً مرحوم گنابادی گفته بود فلانی(یعنی من)‌باسواد است و به دیگران ایراد می‌گیرد و بقیه ناراحت می‌شوند، بعدها به خاطر دارم دکتر معین یک بار مرا در فرانسه دید و گفت: ‌خیلی نجابت به خرج دادی که به آنها هیچ نگفتی.

شخصی در لغتنامه حضور داشت که بسیار آدم کم سوادی بود، او جزو حزب زحمتکشانی بود که دکتر مظفر بقایی در زمان دکتر مصدق دایر کرده بود، این افراد ‌اول با مصدق بودند و بعد جدا شدند و در تقابل و دشمنی با مصدق قرار گرفتند و بعد هم رئیس شهربانی دولت مصدق را کشتند و خلاصه شناسایی و محاکمه شدند و بعد که کودتا شکل گرفت و مصدق برکنار شد این افراد را از زندان آزاد کردند، خلاصه این چنین فردی در لغتنامه مؤلف شده بود و ضرباتی هم به بدنه لغتنامه زد.

 

می‌توان گفت سنت فرهنگ‌نویسی در ایران به نوعی کاملاً کلاسیک و نسبت به روش‌های جدید بیگانه بود؟

می‌توان چنین گفت. ببینید لغتنامه دهخدا کار سنتی و فاقد روش بود، کاری بود که دهخدا شروع کرده بود و خود نیز تصوری از روش‌های فرهنگ‌نویسی و دایرئ‌المعارف‌نویسی در غرب نداشت. بعد هم که فوت کرد عده‌ای این کار را دست گرفتند. برای مثال مرحوم معین اسماً رئیس لغتنامه بود اما هیچ نظارتی نمی‌کرد و مشغول نگارش فرهنگ خودش بود. او تمامی کارها را به دکتر شهیدی واگذار کرده بود و دکتر شهیدی نیز دانش‌آموخته حوزه علمیه بود و با زبان‌های دیگر آشنایی نداشت و نمی‌دانست روش علمی تدوین و تألیف فرهنگ‌لغت به چه شکل است. در نتیجه عده‌ای از دانشجویان دکترای ادبیات فارسی و دبیران در این مجموعه حضور داشتند و هرکسی بخشی از فیش‌ها را کامل کرده و چاپ می‌کرد و این است که هر گوشه این لغتنامه یک‌سازی می‌زند. واقعیت این است که از همان ابتدا که این کار کلید خورد روشمند نبود.

من نیز تا وقتی آنجا بودم تصوری جز این از فرهنگ‌نویسی نداشتم اما زمانی که برای ادامه تحصیل در رشته زبان‌شناسی به فرانسه رفتم و کتاب‌ها و فرهنگ‌های مختلف را دیدم متوجه شدم که ماجرا جز این است که در مورد فرهنگ‌نویسی در ایران در جریان است. این بود که همانجا به این فکر افتادم تا بعد از بازگشت به ایران طبق موازین علمی فرهنگ‌نویسی را آغاز کنم.

 

حضور در سوربن تا چه اندازه افق دیدتان را نسبت به جریانات علمی تغییر داد؟

من شاگرد بزرگترین زبانشناسان آن زمان بودم. آنها ذهن مرا براستی تغییر دادند، البته زمانی که در ایران بودم ذهن من این آمادگی را داشت، اما با حضور در فرانسه و شرکت در کلاس‌های مختلف نگاهم نسبت به کار علمی و تحقیق عوض شد.

بیشتر زمان من به مطالعه می‌گذشت. در هر کلاسی که وقتم اجازه می‌داد شرکت می‌کردم و می‌خواستم از دوره محدودی که بورس به من تعلق گرفته بود حداکثر استفاده را کرده باشم، چون بر مبنای این بورس تحصیلی تعهد هشت سال خدمت در ایران داشتم.

 

خاطره‌ای از آن زمان به یاد دارید؟

یادم هست یک بار دکتر معین شش ماه مأمور شده بود در پرینستون امریکا تدریس کند؛ در برگشت یک سر به پاریس آمد و من بواسطه یکی از دوستان که با او مرتبط بود متوجه شدم درفرانسه حضور دارد و به دیدارش رفتم.

دکتر معین در این دیدار به من گفت: تو استعداد ‌داری و وظیفه‌داری خوب درس بخوانی. من نیز پاسخ دادم از این وظیفه آگاهم و نهایت تلاش خودم را می‌کنم.

همچنین استاد ابوالحسن نجفی نیز در آن دوران با ما بود البته او قبل از من به فرانسه آمده بود و دوازده سال از من بزرگ‌تر بود، ‌او راه و چاه را به من نشان می‌داد و برای مثال کتاب و مجلاتی که به درد می‌خورد به من معرفی می‌کرد.

در این هنگام هفتگی جلساتی نیز برگزار می‌شد و چند نفری که در رشته زبانشناسی در سوربن درس می‌خواندیم در این محافل خودمانی جمع می‌شدیم و مانند طلبه‌ها با هم مباحثه داشتیم. در واقع مطالب و یافته‌هایمان را حلاجی می‌کردیم.

 

حوالی سال 1346 به ایران بازگشتید، بعد از آن برنامه‌تان چه بود، آیا مستقیماً به عنوان استاد دانشگاه تهران به تدریس مشغول شدید؟

خیر، ‌من بعد از بازگشت یک سال و نیم به خدمت سربازی رفتم و بعد به استخدام دانشگاه تهران در آمدم.

 

فضای دانشگاه به نسبت شش سال قبل‌تر از آن که خودتان به عنوان دانشجو در این فضا حضور داشتید ‌چگونه بود؟ ‌آیا همچنان همان اختناق حاکم بود یا بعضاً فضا برای گفت‌وگوهای همه جانبه وجود داشت؟

بهتر که نشده بود. ‌فضا، فضای دیکتاتوری بود. شمشیر دیکتاتوری بالای سر ملت بخصوص جوانان بود. البته فضای علمی هم حاکم بود و افراد می‌توانستند هر چهار سال یک بار فرصت مطالعاتی بگیرند و بروند معلوماتشان را به روز کنند.

در این بین کسانی که اهل مباحث سیاسی بودند به امثال من می‌گفتند «جنت مکان» و می‌گفتند شما عضو گروه پیرپاتال‌ها شده‌اید و فقط کار علمی انجام می‌دهید!

به هرحال این شرایطی بود که گذشت، اما امروز با توجه به اینکه امکانات گسترده‌تری در اختیار دانشجویان است فکر می‌کنم فرصت برای شکوفایی بیشتر وجود دارد.

 

در پایان این گفت‌وگو، می‌خواهیم بدانیم در فضای امروز، دانشجو چگونه می‌تواند در راستای گسترش علم نقش‌آفرین باشد؟

زمان ما هیچ‌کدام از وسایل ارتباطی امروز نبود، ‌فقط رادیو و تلویزیون ملی وجود داشت، روزنامه‌هایی هم بود که تمام این وسایل ارتباطی نیز توسط حکومت کنترل می‌شد. اما امروز فضا برای تحقیقات علمی در سطح وسیعی وجود دارد و ارتباطات زیاد شده است. اینترنت آمده و می‌توان با اندیشه‌های دیگران بدون هیچ زحمتی آشنا شد و کار کرد. موضوع مهم آن است که سیر اندیشه در طول تاریخ همواره در جریان بوده و اندیشه همیشه در میان اصحاب دانش نفوذ دارد. ‌امروز دنیا ظروف مرتبطه شده است بنابراین دانشجوی امروز با بهره‌گیری از چنین امکانات وسیعی با اندکی همت می‌تواند پژوهش‌های خود را به سرانجام برساند و اثربخش هم باشد.

روزنامه ایران

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: