1393/5/18 ۰۹:۵۳
محمود دولتآبادی، استاد توانمند ادبیات داستانی ما، پنجشنبهای که گذشت(16 مردادماه)، 74 سالگی خود را در جمع دوستان، همقطاران و همپالکیهای خود جشن گرفت؛ مردی که حتی درک حضورش- همانطور که احمد شاملو از محضر نیما گفته بود- افتخار بزرگی است.
هادی حسینینژاد: محمود دولتآبادی، استاد توانمند ادبیات داستانی ما، پنجشنبهای که گذشت(16 مردادماه)، 74 سالگی خود را در جمع دوستان، همقطاران و همپالکیهای خود جشن گرفت؛ مردی که حتی درک حضورش- همانطور که احمد شاملو از محضر نیما گفته بود- افتخار بزرگی است. در نگاهش، پشت آن چشمهای روشن، بخشی از تاریخ معاصر را میتوان جست و جو کرد؛ بزرگمردی که با چه بزرگانی هم نفس بوده! غلامحسین ساعدی، جلال و سیمین، پرویز شاپور، احمد شاملو، مهدی اخوان و خیلیهای دیگر که به واقع تاریخ فرهنگی معاصر ما را رقم زدند. به انگشتان نحیف و شکنندهاش که نگاه میکنی، برایت عجیب است مشاغلی که از کودکی تجربه کرده: کار روی زمین، صاف کردن میخهای کج، دندهپیچی در کارگاه تخت گیوهکشی، دوچرخه سازی، سلمانی، چوپانی، پادویی کفاشی، حروفچینی در چاپخانه، سلمانی کشتارگاه، کنترلچی سینما، ویزیتوری روزنامه کیهان و... و از سوی دیگر چه شاهکارهایی از این سرانگشتان زاییده نشده: جای خالی سلوچ، سلوک، روزگار سپری شده مردم سالخورده، از خم چنبر، آن مادیان سرخ یال....؛ و بالاخره «کلیدر»؛ رمانی که به تایید بسیاری از بزرگان ادبیات، فخر ادبیات داستانی ماست. بله؛ اهالی فرهنگ و ادبیات، تعلق خاطر و احترام شان به بزرگمرد ادبیات داستانی ایرانزمین را با حضور در مراسم سالروز تولدش که به همت پسرش فرهاد در کافه کتاب «نزدیک» برپا شده بود، ابراز کردند. چهرههایی همچون بهاءالدین خرمشاهی، نجف دریابندری، مسعود کیمیایی، جواد مجابی، گلاب آدینه، محمود غفاری، شیرین بینا، افسر اسدی، اصغر همت، علی دهباشی، لاله اسکندری و... حضور داشتند.
در این مراسم صمیمی؛ اگرچه قرار بر سخنرانی نبود اما دو تن از چهرههای سرشناس فرهنگ و ادب کشور، لب به سخن گشودند و مطالبی را در شأن و جایگاه محمود دولت آبادی ایراد کردند:
بهاءالدین خرمشاهی: محمودی ما به دولتآبادی ماست
روز تولد آقای دولتآبادی با چهارم مرداد فاصله کمی دارد، یعنی یادمان و سالروز مشروطیت به عنوان اولین حرکت منتج به نتیجه ایرانیها که در جهت مردمسالاری صورت گرفت؛ که البته بعدها همانند خیلی از دستاوردهای اجتماعی دیگر ما، خشک شد. سابقه دوستی من و آقای دولتآبادی بسیار طولانی است. اوایل دهه پنجاه بود که من ایشان را دیدم و برای یکی از داستانهای ایشان که بعدا فیلم شد و «اوسنه باباسبحان» نقدی نوشتم و در مجلهای به اسم «رودکی» منتشر شد. دوستی که این مجله را برایم آورد، از من پرسید میخواهی با آقای دولتآبادی دیدار کنی؟ گفتم چه سعادتی بالاتر از این! و به همراه ایشان به کانون پرورش فکری رفتیم و ایشان را آنجا دیدم. الفت زیادی بین ما پدید آمد و از آن زمان 40 سال می گذرد. در طول این چهاردهه من به سهم خودم خاموش نبودم و نقدها و شعرهای متعددی برای ایشان نوشتم. مثلا در عکسِ شعر سعدی، برای ایشان سرودهام که :«سعدی از مصر و شکر از شیراز/ هر متاعی ز معدنی خیزد/ دولت آبادی از خراسان خاست/ تا بسی طرح نو برانگیزد». یک قصیده بالابلند 60 بیتی هم سرودم برای یک شخصیت در سایه مانده اما خیلی بزرگ از نظر هنری و پرداخت آقای دولتآبادی: «زنی که مادر غم، زیور کلیدر بود/ زنی که بچه نزاییده بود و مادر بود».البته من گرد هنرآفرینی آقای دولت آبادی نمی رسم اما خواستم بگویم آن شخصیتی که ایشان در کلیدر آفریدند، ولو اینکه از چشم خیلیها در سایه مانده باشد، چقدر برمخاطبان این اثر اثرگذار بوده است. و در پایان یک رباعی جدید که برای ایشان سرودهام را قرائت میکنم: «میلاد تو یادمان آزادی ماست/ آثار تو سرمایه دل شادی ماست/ خواهیم ز حق که عاقبت کن محمود/ محمودی ما به دولت آبادی ماست».
جواد مجابی: دولتآبادی؛ نماد شرافت قلم است
دوست عزیزم آقای دولتآبادی، نماد شرافت قلم در روزگار ما و سرزمین ما هستند. نویسندهای است مستقل و آزاداندیش که شأن قلم را حفظ کرده است. من می خواهم راجع به شأن قلم چند کلمه بگویم؛ در طول تاریخ ایران چه شعرا و چه نویسندگان مهم ما؛ از رودکی، حافظ و سعدی بگیرید تا ... همواره بر شأن قلم تاکید داشتهاند و تعریفهایی که از آثارشان کردهاند، تعریف از خود نبوده بلکه تعریف از نویسنده و اهالی قلم بوده. وقتی که می گویند شعر ما در آسمانها نوشته شده و... در واقع می خواستند روی شأن، شرافت و اهمیت قلم تاکید کنند. هرچند در دورههایی این شأن کاستی گرفته و برخی از هنرمندان قدر خود را ندانستهاند و متوجه این نکته نبوده اند که نویسنده به خودی خود؛ قدرت و منبع قدرت است و نیازی به هیچ قدرتی ندارد. بلکه قدرتی است معنوی که تنها از مردم نشات می گیرد. در زمانه ما نیز این تاکید وجود دارد که نویسندگان و اهالی قلم، شأن قلم را حفظ کنند و نویسندگان مستقل ما بتوانند با تکیه بر نیروی خلاقه، در کنار مردم به آزادی و صلح و زیبایی بیندیشند و خلق اثر کنند. دولتآبادی در این مسیر همواره پیشگام و نمونهای شاخص بوده. او خود و قلمش را در تمام دورهها حفظ کرده، برای نوشتن اهمیت بسیاری قائل بوده و به همین دلیل محبوبیتی از سوی مردم یافته که به واقع موجب رشک بسیاری از هنرمندان است. بنابراین با آرزوی ادامه این خلاقیت شگرف و آرزوی تندرستی برای این دوست عزیز و اینکه شأن قلم از سوی سایر اهالی قلم؛ با الهام از ایشان حفظ شود، برای مردم ایران روزهای خوشی را آرزومندم.
علی دهباشی: برگ های زرین تاریخ ادبیات داستانی ایران
آقای محمود دولت آبادی ، از تابستان 1341 که نخستین داستان شما « ته شب» منتشر شد تا به امروز بیش از نیم قرن میگذرد. در این چند دههای که از عمر داستاننویسی میگذرد، در هر دوره ما شاهد خلق آثار درخشانی از شما بودهایم که هر کدام برگ زرینی است در تاریخ ادبیات داستانی ایران. این رشد و کمال در طی نیم قرن حاصل عشق شما به زبان فارسی ، فرهنگ و هنر ایران است. دولتآبادی با خلق چنین آثاری راه را برای معرفی ادبیات معاصر ایران به جهان غیرایرانی گشود. ترجمههایی که از داستانها و رمانهای شما به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، هلندی، عربی و روسی انجام شد دوستداران ادبیات ایران را در جهان با فرهنگ مردم ایران از لابه لای نوشتههای شما آشنا کرد. سخنم را با قطعهای از شاعر بخارایی به پایان میبرم: «اگر از دل حصار شاید کرد/ جز دل من ترا حصار مباد/ مهربانیت را شماری نیست/ زندگانیت را شمار مباد».
نامه جمالزاده به دولت آبادی: این همه فهم و ذوق بی سابقه....!
در بخش دیگری از این مراسم، علی دهباشی نامهای از جمالزاده؛ پدر داستان نویسی مدرن ایران به محمود دولت آبادی که در مردادماه سال 62 نگاشته شده، قرائت کرد:«با سلام و دعای کاملاً قلبی خدمت دوست گرامی هرگز نادیده ولی سخت پسندیدهام حضرت آقای محمود دولتآبادی سبزواری. به عرض میرساند که دو جلد «کلیدر» رسید و مرا سرشار از مسرت و امتنان ساخت و سخت گرم مطالعه هستم و مدام بر تعجبم میافزاید که این مرد عزیز این همه فهم و ذوق بیسابقه و فکر و واقعبینی را از کجا آورده است. من رمانهای زیادی خواندهام. از غربیها خیلی خواندم. تصور نمیکنم کسی به حّد دولتآبادی توانسته باشد اینچنین شاهکاری بیفریند. بر من مسلم است روزی قدر و قیمت «کلیدر» را خواهند دانست و به زبانهای زیادی ترجمه خواهدشد. روزی را میبینم که دولتآبادی عزیز ما جایزه نوبل را دریافت خواهد کرد. البته ممکن است منِ پیرمرد آن روز نباشم. ولی اطمینان دارم ترجمه «کلیدر» به زبانهای زنده دنیا دولتآبادی را به جایزه ادبیات نوبل خواهد رساند. «کلیدر» برترین رمانی است که تاکنون خواندهام. محمودجان، محمود عزیزم دلم میخواهد بتوانم آنچه را که با مطالعه کتابهای تو بخصوص «کلیدر» درمییابم نه تنها به هموطنان بلکه به تمام کسانی که به کارهای تو علاقهمند هستند بگویم. ولی میبینم خدا را شکر چنان مینماید که لااقل هموطنان با ذوق و با فهم خودشان دستگیرشان شده چنانکه در همین اواخر از دور و نزدیک به من نوشتهاند که «کلیدر» را خواندهاند و آنها هم مثل خود من غرقه تعجب هستند. من بهقدری یادداشت برای تهیه مقاله برداشتهام که خودم گیج شدهام و منتظر فرصت هستم (زنم کما فیالسابق مریض است و سخت احتیاج به مراقبت و مواظبت هر ساعت و حتی هر چند دقیقه دارد و خودم هم باز از نو دچار درد دندان هستم). باید در فرصت بهتر و طولانیتری بنویسم. دولتآبادی عزیزم چندی پیش خواستید با تلفن با من صحبت بدارید گوش من سنگین شده است و در تلفن صدا را درست نمیشنوم. زنم اسم شما را برایم گفت ولی درست دستگیرم نشد که چه مطلبی به او گفتید. همینقدر که دیدم در فکر ارادتمندتان هستید بهراستی خوشحال شدم. چرا برایم کاغذ مفصل نمینویسید. چرا خودداری میکنید. اگر به دوستی و به حرفهای من اعتقاد دارید باید تشریفات را به کنار بیندازید و قدری بیشتر با من درددل بکنید. امیدوارم وضع و روزگارتان روبراه باشد و دردسر و عذاب رزق و روزی نداشته باشید. من به قدرت فکر و واقعبینی و سبک و شیوه داستانویسیات عقیدة راسخ دارم. احساس میکنم که آدم با فکر و شرافتمندی هستید و فریب شهرت و حرفهای پوک و پوچ افراد متملق را نخواهید پذیرفت و راهِ خودتان را خواهید رفت. در هر صورت من شما را دوست میدارم و آرزومندم همان باشد که دستگیرم شده است و میپندارم. خدا یار و یاور من و مددکارتان باشد. با ارادتمندی و طلب توفیق صادقانه/ سید محمدعلیجمالزاده/ ژنو/ مرداد 1362»
اهدای قلم منقش به چهره دولتآبادی
در بخش دیگری از این مراسم، قلم ویژهای که مخصوص محمود دولت آبادی طراحی شده بود از سوی کمال گلستانی، مدیر بازرگانی گلستانی به محمود دولت آبادی تقدیم شد. این قلم، از مجموعه قلم هایی است که برای 50 شخصیت هنرمند؛ در دو نسخه طراحی شده.
چند نامه از راه دور....
پیام سروش حبیبی:
دریغ که در این دیار غریب افتادهام و از آن مجلس انس دورم و نمیتوانم از این ستاره فیضی ببرم. ناچار با نوشتههایش خلوت میکنم و به یاد شما عزیزان و خاصه دولتآبادی عزیز حال میکنم عزیز دلم، تاج سرم، عمرت دراز باد. و نیز درود به دهباشی گرامی، که این مجلس عزیز را بانی است و گروهی اهل دل را گرد این شمع فروزان جمع کرده و دلهاشان را گرمی و روشنی میبخشد.
جلیل دوستخواه:
پایگاه والای دولت آبادی در گستره ادب و فرهنگ ایران معاصر. از محمود دولت آبادی و رنگین کمان ِ اثرهای درخشانش در دهه های پشت سر، می توان و باید به گستردگی، سخن گفت و بخش بخش آنها را با نقدی فرهیخته و کارشناختی کاوید و بررسید و ارزیابید. .....او نویسنده ای کافه نشین و متجدّدنما و نان به نرخ روزخور و پهلوان اتاق های گرم، نیست؛ بلکه – به وارونه آن – قلم سالاری جامعه شناس و دمساز با تپش ِ دلهای مردم رنج آزموده میهن ِ خویش است و پژواک ِ صدای نبض ِ مهجورترین مردمان را در سطر سطر ِ نوشتههایش، میتوان به گوش ِ جان شنید. .....کارنامه درخشان دولت آبادی، دنباله طبیعی و منطقی کُنش ِ ادبی و فرهنگی دهخداها، جمالزادهها، هدایتها، علویها، به آذینها، چوبکها، آل احمدها، دانشورها، گلشیریها و دیگران است. او بار امانت را با آگاهی بر دوش گرفته و راه دشوارش را با عزم راسخ و بردباری، پیموده است. .....این خویشکاری یکایک ما ایرانیان است که دستاورد دولت آبادی را دلسوزانه بخوانیم و نیک بشناسیم و به دیگران بشناسانیم و جای والای او را در کارنامه ادب امروز، قدربدانیم و ارج بگزاریم.
محمد رضا قانون پرور
محمود جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر ما دارد و این نه تنها به خاطر کلیدر که من آن را یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر میدانم ولی به خاطر همه آثارش که در شکوفایی ادبیات ما سهم بسزایی دارد. محمود عزیز زادروزت خوش و خجسته باد.
کلاوس پدرسن (رئیس بخش ایرانشناسی کپنهاک)
آقای محمود دولتآبادی عزیز، بسیار آرزو داشتم که امشب از نزدیک روی شما را ببوسم و از نزدیک سالگرد تولد شما را تبریک عرض کنم.خاطره دیدار شما از دانشگاه کپنهاک و سخنرانی ارزشمند شما در آن دانشگاه هنوز برای ما خاطرهای است که فراموش نشده است. امیدواریم سال آینده در چنین روزهایی در دانشگاه کپنهاک میهمان ما باشید و جشن تولدتان را در جمع دوستدارانتان برگزار کنیم.
پیام پری صابری
استاد ارجمند، آقای دولت آبادی ، از صحنه « باغ دلگشا» در تالار رودکی با شما سخن میگویم . من و همکارانم دقایقی دیگر اجرای نمایش « باغ دلگشا» را آغاز میکنیم . علاقهمند بودیم در این شب خجسته در کنار شما و دوستدارانتان بودیم. نمایش به زندگی سعدی بزرگ میپردازد که یکی از پنج ستاره درخشان آسمان ادب فارسی است. بدون تردید قلم شما در ادامه سنت نوشتن به آن زبانی است که سعدی مینوشت و ما توانستیم با چنین پشتوانههایی آثاری ماندگار خلق کنیم. شادباش ما را از این صحنه تئاتر در تالار رودکی بپذیرید
محمود دولتآبادی: زندگی هم نمیتواند از رفتن بایستد
محمود دولت آبادی در پایان این مراسم، ضمن تشکر از مدعوین و میهمانان؛ متنی را که به مناسبت این روز و ناآرامی های منطقه خاورمیانه منتشر کرده بود، اشاره کرد. این متن به شرح زیر است:«با درود به شما و ابرازِ قدرشناسی، خوب است که انسان رغبت کند خودش را به یاد بیاورد، و به یاد بیاورد سال - ماه - روز تولدش را؛ مهمتر از آن خوب است از بودن و هستنِ خود به نسبتی از رضایت برسد از این بابت که عمرِ یکباره را به باد ِهوا نسپرده است؛ امّا این همه در گروِ شرایطی است که انسان در آن به سر میبرد. حقیقت این است که با توجّه به شرایط دشوار و بسیار نابهنجار و ضدّبشریای که چندی است روزگارِ مردمانِ منطقه خاورمیانه را درمینوردد،راستش دل و دِماغی برای من یکی باقی نمانده است که سالروزِ تولّد خود را جشن بینگارم! اما از آنکه زندگی هم نمیتواند از رفتن بایستد، و نباید اجازه بدهد که مرگ بر آن سیطره یابد، کوششِ شما را در یادآوری روزی از ماه مرداد که من، محمود در آن زاده شدهام، سپاس میگزارم و از یکایکِ شما و همه جوانانِ کشور که مرا در این روز و ماه به یاد آوردهاند، قدرشناسی میکنم. آرزومند ِصلح و بهروزی/محمود دولتآبادی، مردادماه ١٣٩٣، تهران».
روزنامه آرمان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید