1397/12/25 ۰۹:۵۹
علی اکبر دهخدا را با صوراسرافیل و چرند و پرند می شناسیم و با لغت نامه، حاصل زحمت عمرانه او. او با گذاشتن عمر بر تحقیق و تتبع و تدوین اثری ارزشمند و سترگ چون لغت نامه پیوند میان فرهنگ و پرورش و سیاست را به خوبی نمایاند. روش و منش دهخدا نشان داد که همه راه ها به سیاست ختم نمی شود و گاه زبان فرهنگ گویاتر است و مفیدتر.
مریم گنجی: درک ضرورتهای تغییر در بنیادهای فرهنگی، فکری و اجتماعی جامعه برای بسیاری از اهالی سیاست سببساز تغییر رویکرد و حضور سیاسی اجتماعی شده است. علیاکبر دهخدا، کسی که با فعالیتهای سیاسی و روزنامهنگاری نخستین حضورهای سیاسی و اجتماعی خود را رقم زد، از آن دست کسانی است که با درک ضرورتها و اولویتهای فرهنگی و فکری و با نوعی ناامیدی از فضای سیاسی از هیاهوی سیاست کناره گرفت و از همین روست که امروز بیش از آنکه او را با مقالههای سیاسیاش بشناسیم- هرچند چرند و پرند با نام او درهم تنیده و به عنوان بخشی از سنت آگاهیبخشی نشریات آن روزگار هنوز موردتوجه است- نامش با لغتنامهاش پیوند خورده است و به ذهن متبادر میشود. اما این تحول برای دهخدا نه به معنای عافیتجویی بود و گوشهنشینی بلکه او با تحولی که در درک مشکله عصر پیدا کرده بود، اولویت را در فرهنگ تعریف کرد و از همین رو به کار سترگ فرهنگنامهنویسی مبادرت ورزید.
از کودکی تا وین
علیاکبر دهخدا متولد سال ۱۲۵۷ شمسی (۱۲۹۷ ق) در تهران از خانوادهای اصالتاً قزوینی بود. کودکی او را به قلم خودش چنین میخوانیم «مولد من در تهران [و] در کوچه قاسمعلی خان، [معروف] به محله سنگلج بود... پدرم دو ده خود را یکی موسوم به یاکند و دیگری مُسما به کیخُنان، که در حدود ناحیه ایلنشینی چگِنی یا چگینی واقع در بلوک قاقازان [...] در شمال غربی و غرب قزوین است، فروخته و به قصد اقامت به تهران آمده بود. در نُه سالگی من، پدرم درگذشت و دو سال بعد پسر عموی او مرحوم میرزا یوسف خان که [...] وصی پدرم بود بمرد. از او هفت دختر مانده بود و دامادهای او هر چه ما نزد یوسف خان داشتیم انکار کردند و آنچه برای ما ماند تنها یک خانه چهارصد ذرعی در جوار خانه مرحوم حاج شیخ هادی مجتهد نجمآبادی و اثاثالبیت بود.»
آموزش کودکی او در حضور بزرگانی چون شیخ بروجردی و شیخ هادی نجمآبادی بود. «ارادت پدر من به مرحوم شیخ هادی به ارث به من رسید و با آنکه سن من مقتضی نبود، در محضر او میرفتم و از افکار بدیع و بکر او بهقدر استعداد خود بهرهها بردم.» مدرسه علوم سیاسی وابسته به وزارت امور خارجه در سال ۱۳۱۷ قمری تأسیس شد، در آزمون ورودی شرکت کرده و به تحصیل مشغول شد. دهخدا از اولین فارغالتحصیلان مدرسه سیاسی بود. در این مدرسه نه تنها با مبانی علوم جدید و زبان فرانسه که با معلمی چون محمدحسین فروغی آشنا شد که گاه توانایی او را در تدریس ادبیات میسنجید. دهخدا نیز همچون بیشتر فارغالتحصیلان که در خدمت وزارت امور خارجه به ماموریتهای دیپلماتیک خارج از ایران میرفتند، به همراه معاونالدوله غفاری، وزیر مختار ایران در کشورهای بالکان به اروپا رفت و دو سال و نیم در وین اقامت کرد. این مدت علاوه بر آشنایی او با تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی غرب و مفاهیم اندیشه مدرن، فرصتی در اختیار او قرار داد تا زبان فرانسه خود را نیز تکمیل کند.
اقتضای جوانی و تندروی
دهخدا در سال ۱۲۸۴ مقارن با آغاز مشروطیت به ایران بازگشت. همچون بسیاری دیگر از مسافران غرب که در مواجهه با تمدن اروپایی دچار تحول فکری و سیاسی میشدند، دهخدا نیز با روح پیشرفت و تجددخواهی که تا پایان عمر در او نهادینه و پایدار بود، به میانه هیاهوی مشروطهطلبی وارد شد. دهخدا که درسآموخته مدرسه علوم سیاسی بود به تأثیرپذیری اندیشهای از غرب اکتفا نکرده و با درک اهمیت پژوهش، روشهای درست و ثمربخش علمی اروپاییها را در تحقیق و پژوهش آموخت. روحیه علمی و انضباط پژوهشی که ردپای آن را میتوان در میراث بهجاماندهاش بهخوبی و آشکارگی دید.
دهخدا پیش از آشنایی و همکاری با میرزا جهانگیرخان شیرازی و میرزا قاسم خان تبریزی در انتشار روزنامه «صوراسرافیل» که خود بنیانگذار آن بودند، چند ماهی در شرکت راهسازی خراسان که در مقاطعه امینالضرب بود، بهعنوان معاون و مترجم مسیو دوبروک مهندس بلژیکی استخدام شد. همکاری دهخدا با صوراسرافیل آغاز فعالیتهای سیاسی او بود. او به عنوان نویسنده اصلی صوراسرافیل عملاً در صحنه مبارزات مشروطهخواهی هم شرکت داشت و در کنار مردم بود. در مقابل اقدامات محمدعلی شاه در مخالفت با مشروطه، ازجمله فراخواندن علیاصغرخان امینالسلطان (اتابک اعظم) از فرنگستان، آزادیخواهان رادیکالی چون دهخدا برای نجات مشروطه، کمیته سری تشکیل دادند. عباس آقای تبریزی براساس تصمیمات اقدام به ترور میرزا علیاصغر خان امینالسلطان در جلوی در ورودی مجلس شورای ملی کرد.
تمایلات سیاسی رادیکال دهخدا موجب پیوند او با جناح تندرو سوسیالدموکرات شد. در روزنامه «صوراسرافیل» نیز حملات شدیدی علیه مشروعهخواهان تدارک میدید.
دوران تبعید
دوران تندروی و آزادی بیان دیری نپایید و با به توپ بستن مجلس و آغاز استبداد صغیر، دهخدا همراه با سیدحسن تقیزاده و عدهای دیگر از مشروطهخواهان در سفارت انگلیس متحصن شدند. این تحصن زمینهساز تبعید آنها به کشورهای همجوار و اروپا شد. پس از ورود دهخدا و آزادیخواهان تبعیدی به پاریس، گروهی از آنها از جمله میرزا آقا فرشی، سیدحسن تقیزاده، معاضدالسلطنه و محمدعلی تربیت به دعوت ادوارد براون به لندن رفتند. اما معاضدالسلطنه اندکی بعد برای همکاری با دهخدا در انتشار دوباره صوراسرافیل به پاریس بازگشت. دهخدا پس از رد دعوت براون برای انتشار صوراسرافیل در لندن، با یاری محمد قزوینی و همراهی معاضدالسلطنه پیرنیا سه شماره دیگر از «صوراسرافیل» را با همان قطع و سیاق سابق در شهر ایوردن سوئیس تهیه کرد و در پاریس به چاپ رساند.
فضای سیاسی گشوده حاصل تحولات جدید در عثمانی برخی از ایرانیان مشروطهخواه همچون یحیی دولتآبادی، محمدعلی تربیت و حسین دانش اصفهانی را به استانبول کشاند. این گروه در فروردین ۱۲۸۸ به انجمن سعادت ایرانیان پیوستند. دهخدا در استانبول با نشر چهارده یا پانزده شماره از روزنامه «سروش» در فاصله تیر تا آبان ماه ۱۲۸۸ درگیر فعالیتهای سیاسی خود بود. مؤسس و مدیر روزنامه سید محمد توفیق و سردبیر آن علیاکبر دهخدا و نویسندگان آن معاضدالسلطنه، میرزا یحیی دولتآبادی و میرزا حسین دانش اصفهانی بودند. دهخدا در تبعید هم مقالات بسیار تند و رادیکالی علیه محمدعلی شاه مینوشت تا حدی که حتی ادوارد براون که این همه تندی را مضر و خلاف مصلحت میدانست، از مقالات دهخدا عصبانی بود.
از وکالت تا عزلت
فتح تهران و خلع محمدعلی شاه، زمینه را برای بازگشت مشروطهخواهان تبعیدی فراهم کرد. در انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی، علیاکبر دهخدا درحالیکه هنوز در استانبول بود، هم از تهران و هم از کرمان به عنوان نماینده مجلس انتخاب شد و در نهایت نمایندگی مردم کرمان را پذیرفت و پس از بازگشت به ایران و در ادامه فعالیت سیاسی خود، با پیوستن به حزب اعتدالیون خلاف انتظار یاران سابق خود که غالباً در حزب رقیب یعنی حزب دموکرات جمع شده بودند، عمل کرد. آغاز جنگ جهانی اول، ورود نیروهای روسی به شمال ایران و سقوط دولت، دهخدا را ناگزیر راهی قم و سپس کرمانشاه کرد. پس از انحلال حکومت در مهاجرت، دهخدا به مدت دو سال و نیم به دعوت رؤسای ایل بختیاری در مناطق چهارمحالوبختیاری به سر برد و گوشه عزلت گزید. بخش عمدهای از این دوره را میهمان لطفعلیخان امیرمفخم در قلعه دزک در نزدیکی فرخشهر کنونی بود. اندیشه تدوین لغتنامه یا فرهنگنامهای جامع برای زبان فارسی در همین دوران عزلت در ذهن او شکل گرفت و با استفاده از کتابخانه امیرمفخم کار نگارش یادداشتهای لازم برای لغتنامه و امثال و حکم را آغاز کرد.
دهخدا در دوره نهضت ملی، با تأسیس «جمعیت مبارزه با بیسوادی» در اسفند ۱۳۲۹، در راه دغدغه همیشگی خود در پرورش و رشد فرهنگی و توجه به بنیادهای تربیتی گام نهاد. در اعلامیه جمعیت در ۱۳۳۰ میخوانیم؛ «دست استعانت و توسل به سوی هر ایرانی شهری، دهنشین و احشامپرور که خواندن و نوشتن میداند دراز و از او تمنا میکند که در هر مسلک و دین و مذهب که هست هفتهیی یک یا چندساعت وقت خود را صرف تعلیم بیسوادان کند.»
درهمتنیدگی ادب و سیاست
برای دهخدا که اسلحهاش، قلم بود بهره گرفتن از زبانی که توأمان به نقد جهل و خرافه و خفقان بپردازد و از تیغ سانسور در امان باشد و نیز به مخاطبان در جمع اندک فرهیختگان و نخبگان کفایت نکرده بلکه مردم کوی و برزن را، عامی و باسواد را با خود همراه کرده و در راستای آگاهسازی تودهای عمل کند، اهمیتی بسیار داشت. او با خلق شخصیت دخو و زبان طناز خاص خود توانست بر فرهنگ عامه تأثیر بهسزایی بگذارد. مقالات دهخدا در این دوران با عنوان «چرند و پرند» نوشتههایی سیاسی و اجتماعی بود که با پرداختن به مسائل جاری سیاسی در پوشش طنز برای در امان ماندن از خشم مخالفان و سانسور، مسائل ژرف اجتماعی و فرهنگی را چنان که افراد عامی و بیسواد جامعه از آن سردربیاورند، بیان میکرد. دهخدا در سرودههای محصول دوران مبارزات آزادیخواهانه خود در جنبش مشروطه نیز به بازتاب بعضی وقایع مهم و تاریخی روزگار اقدام کرد؛ ظلم و ستمهایی که بر دختران و زنان ایرانی میرفت، واقعه به توپ بستن مجلس و استبداد محمدعلیشاهی، کشتن مردان آزادیخواهی چون میرزاجهانگیرخان و ملکالمتکلمین، مبارزه با مرتجعان مخالف مشروطه و همه اینها در راستای هدف بزرگتر آگاهیبخشی و فرهنگسازی بود.
مضامین اشعار او را میتوان در وطندوستی، عدالتخواهی، مبارزه با خائنان وطن، آزادیخواهی، مردمدوستی، رسوا کردن ظالمان و جباران و حاکمان نالایق، بیدار ساختن مردم، مبارزه با تعصبات و خرافهپرستی عامه، زهدنمایی و ریا و تزویر خلاصه کرد. «دهخدا نماد واقعی تأثیر متقابل نهضت مشروطیت و ادبیات در یکدیگر است. اشعار و مقالات او تأثیری عمیق در به ثمر رساندن نهضت مشروطیت داشت و متقابلاً نهضت مشروطیت افکار و اندیشههای بلند او را به خود مشغول کرد» (حاجسیدجوادی، ۱۳۸۲: ۹۹)
آخرین منزل سیاست
دهخدا در دوران پختگی و پیری نزد عدهای از روشنفکران و اهالی سیاست آنقدر اعتبار داشت که در کشاکش انحلال سلطنت قاجار و سخن گفتن از جمهوری، به عنوان اولین کاندیدای مقام ریاستجمهوری در ایران مطرح شود. در فاصله ۲۴ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که نزدیکان سیدحسین فاطمی، بحث ریاستجمهوری و تغییر نظام را پیش کشیدند بار دیگر نام دهخدا بهعنوان رئیسجمهور احتمالی مطرح شد و وقتی دهخدا به دیدن مصدق رفت آتش گمانهها را بیشتر کرد که او قرار است نخستین رئیسجمهور ایران باشد.
با استقرار حکومت رضاخان، گمانهزنیهای پیشین برای ریاستجمهوری دهخدا او را در معرض خشم شاه خودخوانده قرار داد. رضاخان وجود دهخدا را خطری بالقوه میدانست، اما نمیشد دهخدا را سر پیری و به جرم طرح نام او به عنوان اولین رئیسجمهور ایران کشت. از همین رو زمینهسازی برای انزوای او فراهم شد. دهخدا نیز از فرصت دستیافته بهره برد و ایدهای را که در ییلاق ایلات جوانه زده بود پی گرفت. با کناره گرفتن از کارهای سیاسی به کارهای علمی، ادبی و فرهنگی مشغول شد. در این دوران مدتی ریاست دفتر وزارت معارف و سپس ریاست اداره تفتیش در وزارت عدلیه را برعهده داشت و در سال ۱۳۰۶ که مدرسه سیاسی به مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی تغییر نام یافت ریاست آن را به عهده گرفت.
در سال ۱۳۱۴ به عضویت فرهنگستان ایران انتخاب شد و از زمان تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ ریاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی را تا سال ۱۳۲۰ به عهده داشت و بعد از آن از خدمات دولتی بازنشسته شد و یکسره به کار لغتنامه پرداخت. در دی ۱۳۲۴به پیشنهاد عبدالحمید اعظم زنگنه و حمایت ۲۵ نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی از جمله دکتر محمد مصدق چاپ لغتنامه به تصویب مجلس شورای ملی رسید. پشتیبانی دهخدا در جریان نهضت ملی شدن نفت از مصدق و مقالات او علیه حکومت استبدادی و انگلستان سبب شد پس از ۲۸ مرداد بازداشت شده و زیر شکنجههای شدید قرار بگیرد. درنهایت پیکر نیمهجان او را در دالان خانهاش رها کردند. در سال ۱۳۳۴ و با رو به وخامت گذاشتن حال جسمانیاش به دکتر محمد معین سفارش میکند که انتشار لغتنامه را پس از مرگ وی ادامه دهد و طی نامهای به رئیس مجلس شورای ملی تمامی حقالتألیف لغتنامه را به ملت ایران بخشید. دهخدا سرانجام روز دوشنبه هفتم اسفند ماه ۱۳۳۴ در ۷۷ سالگی در خانه مسکونی خود در خیابان ایرانشهر تهران درگذشت. پیکر او به شهر ری مشایعت و در مقبره خانوادگیشان در ابنبابویه دفن شد.
مرد فرهنگ و سیاست
دغدغه فرهنگ و سیاست برای دهخدا توأمان بود. درهمتنیدگی این دو حوزه و پوششی که در زمینهسازی برای پیشرفت و تحول نسبت به هم داشتند، توجه او را به خود معطوف داشته بود. بسیاری بر این باورند که دهخدا میان فرهنگ و سیاست عاقبت دل به فرهنگ داد و در این عرصه ماندگارتر شد، اما واقع آنکه برای او این دو حوزه چندان فارغ از هم نبودند و هرگاه عرصه در فعالیت سیاسی تنگ میشد به گوشه عزلت فرهنگ میخزید و در راستای تحول فرهنگی و پرورش قلم میزد و تتبع میکرد. دهخدای جوان هرچه تندرو بود و گزنده به تدریج روی به اعتدال آورد و تغییر تدریجی و از رفتارهای انقلابی فراغت یافت. تحقیق و پژوهش بنمایه زندگی او بود و همیشه مرد روزنامه و قلم. اما هیچگاه فارغ از سیاست نبود. از همین رو بود که درنهایت با فشارهایی که پس از دوران خلع قاجاریه به سبب گمان ریاستجمهوری از سوی رضاخان بر او وارد شد، به کنجی رفت و در فراغت حاصل گرانبار عمرانه خود را برای ایرانیان به یادگار گذاشت.
ذم سلطنت موهبتی
برای درک نوع مواجهه دهخدا با مناسبات سیاسی و اجتماعی باید به مقالات سیاسی و اجتماعی او رجوع کرد که نمونهای برجسته از آن را میتوان در مقاله «طبیعت سلطنت چیست؟» که در شماره اول دوره دوم روزنامه «صوراسرافیل» در سوئیس نوشته شده و تندی و بیپروایی آن بسیاری از دوستداران مشروطه را نیز به واکنش و اعتراض واداشت، دید. در بخشی از این مقاله درباره موهبتی بودن سلطنت مینویسد: «در ممالکی که جهل جای علم، زور جای حق و اوهام جای حقایق را گرفته است سلطنت موهبتی است الهی... اگر سلطنت موهبت الهی و اطاعت ما از سطان برحسب امر آسمانی باشد، اعلام آن به بندگان یا باید بهواسطه سماوی باشد که قبل از جلوسِ هر سلطانی از آسمان نازل شود تا بندگان بر طبق آن تکلیف خود را بجا آورند و یا میبایست همان تسلط سلطان را حاکی از اراده خدایی شمرده و راه انقیاد پیمایند.
وجود فرمانی منزل را هنوز تا امروز نه هیچ سلطانی ادعا کرده و نه خیال هیچ شاعر متملق و محدث جاعلی پیرامون آن گشته و صورت دوم که تسلط پادشاه را حاکی از اراده و رضای خدا بدانیم، بلافاصله باید پادشاه را دارای همان علم و همان احاطه بلکه با کمی غور صاحب کلیه صفات ثبوتیه و سلبیه خدا تصور کنیم، چه معقول نیست خدای عادل، تقدیر سعادت و شقاوت و حیات و ممات و عز و ذل قسمتی بزرگ از بندگان خود را به اراده شخصی محول کند که مصیب را از مخطی، معصوم را از گناهکار و حق را از باطل نشناسد و اعتقاد به اینکه سلطان مجتمع این صفات باشد، موافق اصل ادیان عمومی امروز دنیا و خاصه دین اسلام معنی شرک و در صورت تنزل، اعتقاد به وجود عالمالغیب دیگری جز خدا در عرصه وجود است.»
منبع: سازندگی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید