1397/11/3 ۱۰:۲۵
در سالروز اعدام مجتبی نواب صفوی و دیگر اعضای اصلی جمعیت فدائیان اسلام با مروری بر زندگی نواب صفوی به چگونگی شکل گیری فدائیان، فعالیت های آنها و تأثیر این فعالیت ها در فضای سیاسی ایران در دهه ۱۳۳۰ پرداخته ایم.
بیژن مومیوند: ساعت ۱۱ صبحِ روز ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ که تهران در انتظار شنیدن گزارش احمد قوام از سفرش به مسکو بود و مجلس چهاردهم آخرین روز قانونگذاری خود را میگذراند، برادران امامی ـ حسین و محمدعلی ـ وارد دادسرای تهران شدند و در اتاق ۷ بازرسی با کارد و تپانچه سیداحمد کسروی و منشیاش سیدمحمدتقی حدادپور را به قتل رسانده و متواری شدند. این جوانان پرشور عضو گروه تازه تأسیس شدۀ «فدائیان اسلام» بودند. جمعیت فدائیان اسلام با ترور احمد كسروی در عرصۀ سیاسی شناخته شدند. بعدها هم همین مشی را با ترور عبدالحسین هژیر و حاجعلی رزمآرا ادامه دادند. از اولین بیانیه اعلام موجودیت فدائیان مشی رادیکال آنها بهخوبی قابل ردیابی است؛ آنجا كه مینویسند: «ما زندهایم و خدای منتقم جبار بیدار. خونهای بیچارگان از سرانگشت خودخواهان شهوتران [...] سالیان درازی است فرو میریزد و گاه دست انتقام هر یك از اینان را بهجای خویش میسپارد و دگر یارانش عبرت نمیگیرند». آنها كه ترور ناموفق حسین فاطمی (سخنگو و وزیر خارجه دولت مصدق) و حسین علاء را هم در كارنامه خود داشتند بعد از اقدام برای ترور علاء، اعضای اصلیشان دستگیر و اعدام شدند. صرفنظر از بحث توجیه یا عدم توجیه شرعی ترورهای فدائیان اسلام، باید اذعان داشت كه ترورهای فدائیان به هدف آنها كه محقق ساختن اجرای احكام اسلام در سراسر كشور بود، چندان یاری نرساند. ترور كسروی كه عملاً سودی نداشت و تأثیری بر رواج اندیشههای او یا اندیشهها و سخنان مشابه نداشت. ترور هژیر و رزمآرا هم منجر به حاكمیت جبهۀ ملی شد كه قصد اجرای احكام اسلامی را نداشتند. ترورهای ناكام آنها و دیگر ترورهایی احتمالی كه در برنامه داشتند هم اگر انجام میشد، چیزی تغییر نمیكرد.
جوانمرگی
فدائیان اسلام را طلبۀ جوانی به نام سیدمجتبی نواب صفوی بنا گذاشت که به گفتۀ رسول جعفریان از نبوغ سیاسی استثنایی و شهامت قابل توجهی برخوردار بود. سید مجتبی فرزند سیدجواد میرلوحی (از سادات مشهور میرلوحی که اصالتاً سبزواری بودند و بعداً با آمدن به اصفهان در عصر صفوی، اصفهانی شدند) سال ۱۳۰۳ شمسی در خانیآباد تهران متولد شد. سـید مجتبی هنوز کودک بود که پدرش در جریان خلع لباس روحانیت، از این کسوت بیرون رفت و به وکالت در عدلیه پرداخت. بـه هـنگام اشـتغال به همین شغل بود که گفته میشود روزی با علیاکبر داور وزیر وقت عدلیه درگـیر و سه سیلی محکم به او زد؛ در نتیجه دستگیر و به تحمل سه سال زندان محکوم شد. سیدجواد مدت کوتاهی پس از انقضای مـدت محکومیت و آزادی از زندان، از دنیا رفت و سرپرستی سید مجتبی که نه سال داشت بر عـهدۀ دایـی او سید محمود نواب صفوی قرار گرفت که او نیز در عدلیه کار میکرد و از همین زمـان اسـت کـه احتمالاً برای در امان ماندن مجتبی از تبعات فرزندی یک محکوم، نام خانوادگی مادرش را بر او نهادند و او بـا عـنوان نواب صفوی شهره شد. سیدمجتبی به دبستان حکیم نظامی رفت و کوشش او در تحصیل چندان بود که چـهار سـال ابتدایی را در دو سال خواند و اولیای مدرسه او را بهترین دانشآموز خود میشناختند و از همین رو او را برای تقدیم گل بـه رضا شاه به هنگام حضور شاه در مجلس برگزیدند. نقل کردهاند مجتبی در آن مراسم، دسته گل را به طرف سر رضا خان پرت کـرد. کلاه از سر شاه افتاد و دستور بازداشت مـدیر مدرسه صادر شد. پس از گذراندن دوران دبـستان، مدتی در دبیرستان صنعتی ایران-آلمان به تحصیل در رشتۀ مکانیک پرداخت، اما آن را رها کرد، به استخدام شرکت نفت درآمد و به آبادان رفت و به عنوان سوهانکار در تأسیسات نفت که از سوی انگلیسیها اداره میشد، به کار پرداخت. زمانی کـه یکی از مهندسان انگلیسی، سیلی محکمی به صورت کارگری ایرانی زد، نواب برآشفت و ضمن اعتراض به کارگر ایرانی به سبب ستمپذیری، کارگران ایرانی را برانگیخت تـا مهندس انگلیسی را وادار به عذرخواهی کنند. شـورش کارگران ایرانی به زور فرو نشانده شد و نواب از آبادان گریخت و عازم نجف شد. تاریخ رفتن نواب به نجف باید در فاصلۀ سالهای ۱۳۱۹ تا ۱۳۲۱ باشد. مدت سه سال و نیم در نجف تحصیل کرد و در عین حال برای تأمین زندگی کار هم میکرد. نواب در دوران تحصیل خود در نجف پس از مطالعۀ کتاب «شیعیگری» کسروی، آن را جهت مطالعه به برخی از علمای نجف میدهد و از آیتالله عبدالحسین امینی و آیتالله حسین قمی طباطبایی فتوای قتل کسروی را میگیرد و برای انجام آن به تهران بازمیگردد. پس از ترور کسروی و هژیر، فدائیان اسلام با ترور رزمآرا مهمترین مانع پیشروی ملی شدن نفت را برداشتند و زمینه را برای نخستوزیری مصدق آماده کردند. آنها که با قول اجرای احکام اسلام پس از ترور رزمآرا به همراهی جبهۀ ملی پرداخته بودند بعد از نخستوزیری مصدق نه تنها به خواستههایشان نرسیدند بلکه نواب صفوی از ۱۲ خرداد ۱۳۳۰ تا ۱۴ بهمن ۱۳۳۱، یعنی ۲۰ ماه از ۲۸ ماه نخستوزیری مصدق در زندان بود.
در سال ۱۳۳۴ زمانی که ایران قصد پیوستن به پیمان سنتو را داشت، فدائیان اسلام تصمیم گرفتند با ترور حسین علاء نخستوزیر وقت مانع از انجام این کار بشوند. مظفرعلی ذوالقدر ۲۵ آبان حسین علاء را در مجلس ختم مصطفی کاشانی، فرزند آیتاللّه کاشانی هدف تیر قرار داد. علاء زخمی سطحی برداشت و با سر باندپیچی شده برای امضای پیـمان بـه عراق رفت. ذوالقدر دستگیر شد و اعضای فدائیان اسلام تحت تعقیب قرار گرفتند. یک هفته بعد در نخستین روز آذر، نواب صفوی و سید محمد واحدی دستگیر شدند. سیدعبدالحسین واحدی و اسداللّه خـطیبی هم که به اهواز رفتند تا در آبادان یـا بـغداد بـه ترور علاء بپردازند دستگیر شدند و ۶ آذر خلیل طهماسبی هـم دستگیر شد. عبدالحسین واحدی، شخصا به دست تیمور بختیار در دفتر او کشته شد. نواب و دیگر یارانش نیز زیر شدیدترین شکنجهها قرار گرفتند و در دادگاههای بدوی و تجدیدنظر نظامی به اعدام محکوم شدند و بـا رد فرجامخواهی آنان، دو روز پس از اعلام رأی دادگاه تجدید نظر، نواب صفوی، خلیل طهماسبی، سیدمحمد واحدی و مظفرعلی ذوالقـدر صبح روز ۲۷ دی ۱۳۳۴ تیرباران شدند و خبر اعدامشان از رادیو پخش شد.
مانیفست فدائیان
فدائیان اسلام با انتشار جزوۀ «راهنمای حقایق» در سال ۱۳۲۹ بهخوبی بیان كردند كه چه منظوری از اجرای احكام اسلامی دارند و حكومت اسلامی مطلوب آنها چه ویژگیهایی باید داشته باشد. آنها در این جزوه بر برگزاری نماز جماعت در تمامی وزارتخانهها و ادارات دولتی تاكید و همچنین پشنهاد كرده بودند كه در كنار پرچم ایران در تمامی ادارات یك پرچم سبز «لاالله الا الله، محمد رسولالله، علی ولیالله» كه نماد مذهب شیعه است وجود داشته باشد. این مانیفست ۱۴۰ صفحهای تحت عنوان «جامعه و حكومت اسلامی ضمیمه كتاب «فدائیان اسلام؛ تاریخ، عملكرد، اندیشه» نوشتۀ سید هادی خسروشاهی باز نشر شده است. جزوۀ «راهنمای حقایق» را میتوان مانیفست و قانون اساسی این گروه دانست. آنها در این جزوه بر پایۀ اسلامی كه خود میشناختند برای بخشهای مختلف جامعه و حكومت و از جمله وزارتخانههای مختلف برنامه ارائه كرده بودند. بر اساس شواهد و قرائن كارهای مقدماتی نگارش و انتشار این متن یك سال طول كشیده بود. به عبارت دیگر در همان زمانی كه بعد از ترور هژیر اعضای این گروه تحت كنترل و فشار بودند، این جزوه را نوشته و صحافی كرده بودند. اعضای فدائیان از قبل فهرستی از علما، سیاستمداران، نمایندگان، وزرا، وكلا و... به همراه آدرسشان تهیه كرده بودند و بعد از آماده شدن كتاب به تعداد كافی، همزمان برای همه آنها فرستادند؛ بهطوری كه هر یك از آنها خیال میكرد این جزوه فقط بهدست او رسیده است، اما بعداً فهمیدند كه در ساعت معینی همزمان برای همه فرستاده شده است.
تقابل فدائیان با آیتالله بروجردی، کاشانی و مصدق
فدائیان اسلام هم در نظر و هم در عمل مخالف دخالت حداقلی آیتالله بروجردی در سیاست و نگاه ایشان به رابطۀ دین و دولت بودند و این مخالفت را هم در عملشان نشان داده و هم در مانیفست خود بر آن تاكید كردهاند. این اختلافات تا جایی بود كه آیتالله بروجردی در یكی از جلسههای تدریسشان عنوان كردند: «اعضای فدائیان اسلام نمیتوانند از طلاب علوم دینی باشند و باید آنان را از ردیف طالبین علوم روحانی مردود و مطرود كرد.» چند روز پس از این سخنرانی گروهی از طلاب در ۱۴ خرداد ۱۳۲۹ عبدالحسین واحدی، سید هاشم حسینی و تعداد دیگری از طلبههای طرفدار فدائیان را كتك زدند، شهریه طلاب طرفدار فدائیان قطع شد و آنها حق ورود به مدرسۀ فیضیه را نداشتند. فدائیان هم در مانیفست «راهنمای حقایق» آیتالله بروجردی را با ادبیات بسیار تندی خطاب قرار میدهند مبنی بر اینكه چرا مقام مرجعیت با دشمنان اسلام بیشتر تماس دارد و با آنها مهربان است و با دلسوختگان و فداكاران اسلام [احتمالاً منظور اعضای فدائیان است] و علماء فداكار و رنجكشیده اسلام [احتمالاً منظور آیتالله كاشانی است] درشتی و مخالفت میكند. فدائیان طی سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۰ با رویگردانی از آیتالله بروجردی از آیتالله كاشانی حمایت میكردند و با او دست به ائتلاف زده بودند، اما بعد از ملی شدن نفت و محقق نشدن خواستهها و آرمانهایشان كه همان اجرای كامل احكام اسلامی توسط دولت مصدق بود، رابطه فدائیان با كاشانی نیز بهسردی گرایید چرا كه كاشانی تا مرداد ۱۳۳۱ حامی دولت مصدق بود، اما فدائیان یكی از مخالفان سرسخت مصدق بودند و معتقد بودند چون دولت مصدق احكام اسلامی را اجرا نمیكند فرقی با دولتهای گذشته ندارد و باید سرنگون شود. آنها بعد از ناامیدی از كاشانی و مصدق اعلامیهای صادر كردند و نوشتند: «ای مسلمانان غیور! كاشانی و جبهۀ ملی به قیمت خون فرزندان اسلام از خطرهای حتمی نجات یافتند، به حكومت رسیدند و سرانجام با تبانی با دشمنان اسلام بهقدری به فرزندان دلسوخته اسلام جنایت كردند كه روی جنایتكاران تاریخ را سفید كردند.» فدائیان درخصوص رابطۀ دین و دولت قائل به حكومت اسلامی و یا به تعبیر دقیقتر سلطنت اسلامی بودند و مثل اخوانالمسلمین معتقد بودند «اسلام راهحل همه مشكلات است» و اگر احكام اسلامی اجرا شوند مدینه فاضله محقق خواهد شد.
ارتباط با اخوانالمسلمین
فدائیان اسلام با اینكه شیعه بودند، اما با اخوانیهای سنیمذهب رابطه حسنهای داشتند و آرمان وحدت اسلامی را در سر میپروراندند و به اعتقاد سیدهادی خسروشاهی نواب صفوی برای فدائیان در آرزوی گسترش و انسجام تشكیلاتی شبیه اخوانالمسلمین مصر بود. نواب صفوی بعد از شركت در كنفرانس موتمر اسلامی قدس با دعوت سید قطب در دی ۱۳۳۲/ ۱۹۵۴ بهمنظور هماندیشی و همفكری با رهبران اخوانالمسلمین سفری هم به مصر داشت كه این سفر در همگرایی بین فدائیان و اخوان تاثیر بسیار داشته است. از طرف دیگر تأیید و بزرگداشت اخوانالمسلمین توسط نواب موجب رنجش خاطر یكی از اعضای مهم و دوستان نزدیك نواب به نام سیدهاشم حسینی (نفر سوم فدائیان) شد كه بینشی ولایتی داشت و نسبت به اهل سنت مشکل داشت.
فدائیان اسلام در بخش عمدهای از ۱۰ سال فعالیت خود بیشتر به بنیادگرایان رادیكال نسل اول و اندیشههای سید قطب نزدیك بودند، اما عدهای بر این نظر هستند كه پس از سفر نواب صفوی به مصر و دیدارهایی كه با رهبران وقت اخوانالمسلمین داشت به نظرات حسن البنا تمایل پیدا كرد. نواب پس از بازگشت به ایران تا بهحدی تحت تاثیر حسن البنا قرار گرفت كه مقاله كوتاهی از او را ترجمه و در مطبوعات منتشر كرد. علی رهنما هم معتقد است اگر فدائیان در دوران جوانی عمر ایدئولوژیك و سیاسی خود شدیداً سركوب نمیشدند و رهبران و عناصر فعالشان اعدام نمیشدند، شاید چون سایر نیروها به بلوغ سیاسی و ایدئولوژیك میرسیدند و در روش و منش خود تجدیدنظر میكردند، كما اینكه پس از پاییز ۱۳۳۰ در این اقدام راه گذاشتند. شاید اگر جبهه ملی و آیتالله كاشانی برخورد و تعامل سازندهای با فدائیان اسلام داشتند و سعی میكردند این جوانان آرمانگرا را مدیریت كنند، سرنوشت فدائیان تغییر پیدا میكرد و به جوانمرگی سیاسی دچار نمیشدند.
منابع:
ـ جعفریان، رسول (۱۳۸۹)، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، تهران: علم.
ـ خسروشاهی، هادی (۱۳۷۹)، فدائیان اسلام؛ تاریخ، عملكرد، اندیشه، تهران: اطلاعات
ـ خسروشاهی، هادی (۱۳۸۶)، زندگی و مبارزه نواب صفوی. تهران: اطلاعات.
ـ رهنما، علی (۱۳۸۷)، نیروهای مذهبی بر بستر حركت نهضت ملی، تهران: نگاه نو.
ـ منصورالاجداد، محمدحسین (۱۳۷۹)، «فدائیان اسلام»، فصلنامه گفتگو (۲۹): ۱۸۷ ـ ۲۳۳.
*********
مناسبات فدائیان با بهرام شاهرخ و ابراهیم صرافان
فدائيان اسلام طی ۱۰ سال فعاليت خود تا جايي كه امكان داشت سعي در عضوگيري و تقويت تشكيلات علني و مخفي خود کردند و حتي تلاش داشتند كه از بين پهلوانان و لوطيان نيز افرادي را جذب فعاليت خود كنند. حتي گاهي نواب در مجالس آنها منبر ميرفت و در يكي از منبرها گفته بود: «اي داش مشتيا، اي داش غلوما، اي ورزشكارها! جمع شويد كه اسلام به شما نياز دارد.» نواب با استفاده از فرصتهاي مختلف به نقاط مختلف كشور نيز مسافرت ميكرد و با ارتباط با ايلات و عشاير تلاش ميكرد آنها را با فعاليتهاي فدائيان همراه كند. در این بین ارتباط برخی افراد با فدائیان حرف و حدیثهای بسیاری به همراه داشته که بهرام شاهرخ و ابراهیم صرافان از جمله این افراد مشکوک و جنجالی بودند. بهرام شاهرخ، فرزند ارباب کیخسرو شاهرخ در زمان جنگ جهانی دوم گوینده و گردانندۀ سرشناس بخش فارسی رادیو برلن بود و با حرارت هر چه تمام از سیاستهای رایش سوم دفاع میکرد. علی رهنما در کتاب «نیروهای مذهبی در بستر حرکت نهضت ملی» دربارۀ رابطۀ شاهرخ و فدائیان مینویسد: «علیرغم هو و جنجال و بازار داغ تهمت و افترا، وجود نوعی رابطۀ مبهم میان بهرام شاهرخ با نواب و همچنین برخی اعضاء فدائیان انکارناپذیر بهنظر میآید. سابقه، شهرت، روابط و چهرههای مختلف بهرام شاهرخ، وی را در زمرۀ سیاستمداران مرموز و جنجالبرانگیز ایران قرار میدهد. نوع رابطه میان فدائیان اسلام و بهرام شاهرخ، علت آن، چگونگی بهوجود آمدن آن و نتیجه و پیامدهای آن، اگر چه برای تبیین تاریخ این دوره اهمیت ویژهای دارد، اما همواره در هالهای از ابهام باقی مانده است.» دربارۀ چرایی و چگونگی آشنایی شاهرخ با نواب صفوی روایتهای مختلفی وجود دارد. محمدمهدی عبدخدایی میگوید از آنجا که شاهرخ زرتشتی بود به بهانۀ مسلمان شدن به دیدار نواب میرود و میگوید میخواهد مسلمان شود. مظفر بقایی هم میگوید شاهرخ چون قصد داشت وزیر شود به دست نواب صفوی محرمانه مسلمان میشود و اغلب شاهرخ را واسطه میان نواب صفوی با شاه و دولت، قبل از دولت مصدق میدانند. ابراهیم صرافان از بازاریانی بود که به طرفداری از سیدضیاءالدین طباطبایی شهرت داشت و با فدائیان اسلام هم ارتباط و همکاری داشت. در گزارشی از طرف شهربانی در ۲۷ بهمن ۱۳۳۰ چنین اظهار شده است: «شهرت دارد رفیعی و صرافان که دو نفر از کارگردانان اصلی جمعیت فدائیان اسلام میباشند با مقامات انگلیسی ارتباط دارند و این ارتباط قبلاً بهوسیله شاهرخ مدیرکل سابق تبلیغات برقرار شده» در گزارش شمارۀ ۱۳۶ مورخ ۱۷ مهر ۱۳۳۱ شهربانی هم دربارۀ صرافان آمده است: «صرافان نام، یکی از فدائیان اسلام با سیدضیاالدین طباطبایی نزدیک شده و با افسران بازنشسته نیز جلساتی ترتیب میدهند.» ابوالقاسم رفیعی زمانی که در خرداد ۱۳۳۲ از فدائیان جدا میشود، برخی از گردانندگان فدائیان را به تأمین منافع بیگانگان متهم میکند. جالب است که مصاحبۀ معروف نواب با مجلۀ «ترقی» در اردیبهشت ۱۳۳۰ در منزل ابراهیم صرافان در سرچشمه انجام میگیرد و این زمانی است که نواب مخفی است.
منبع: سازندگی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید