1397/9/27 ۱۱:۳۲
«خدمت مولانا شمسالدین فرمود که پیش از این به حضرت حق تعالی تضرع میکردم که مرا به اولیای خود اختلاط ده و هم صحبت کن؛ به خواب دیدم که مرا گفتند که تو را با یک ولیی هم صحبت کنیم، گفتم: نیک است، کجاست آن ولی؟ شبی دیگر دیدم، باز شبی دیگر دیدم که گفتند در روم است؛ بعد از چندین مدت طلب، نیافتم و ندیدم، گفتند که وقت نیاید هنوز،ال مور مرهونه باوقاتها: کارها در گرو وقتهای خودند.»
تقدیم به استاد دکتر محمدعلی موحد
«خدمت مولانا شمسالدین فرمود که پیش از این به حضرت حق تعالی تضرع میکردم که مرا به اولیای خود اختلاط ده و هم صحبت کن؛ به خواب دیدم که مرا گفتند که تو را با یک ولیی هم صحبت کنیم، گفتم: نیک است، کجاست آن ولی؟ شبی دیگر دیدم، باز شبی دیگر دیدم که گفتند در روم است؛ بعد از چندین مدت طلب، نیافتم و ندیدم، گفتند که وقت نیاید هنوز،ال مور مرهونه باوقاتها: کارها در گرو وقتهای خودند.» در دوره دبیرستان و دانشکده ادبیات بارها از دبیران و استادان خود نام جناب دکتر محمدعلی موحد را میشنیدم، میدانستم که ایشان اهل تبریزند و به زادگاه خود عنایتی خاص دارند و چنانکه میگفتند به تبریز زیاد سفر میکنند و در محافل علمی و دانشگاهی حضور مییابند. اما به موجب و فحوای مثل الا مور مرهونه باوقاتها، زیارت ایشان نصیب من نمیشد. قریب یک سال درتهران میگذراندم، در اکثر همایشها و سخنرانیها شرکت میکردم، باز دیدار میسر نشد.
در سال 1363 و چندماهی از سال 1362 کتاب مولانا جلالالدین، زندگانی، فلسفه، آثار و گزیدهای از آنها، از مرحوم عبدالباقی گولپنیارلی را ترجمه میکردم. بر آن بودم آن بخشهایی را که استاد از متون فارسی و عربی نقل کردهاند، از روی متون بردارم و نقل کنم. از اینرو به متنهای اصلی مراجعه میکردم. در اکثر موارد در این باب موفق شدم و کتاب را از روی چاپ اول آن که به سال 1951 در استانبول چاپ شده بود، به فارسی بر گرداندم. کتاب ایشان در سال 1959 به چاپ سوم رسیده بود و نایاب بود. از اینرو ترجمه را ادامه ندادم. در سال 1358 به خود استاد مراجعه کردم. خلاصه ایشان که فقط روزهای سهشنبه در کتابخانه سلیمانیه حضور پیدا میکردند، کتاب را آوردند. آن روز مسئول فتوکپی کتابخانه نبود، تا آمدن ایشان من به «بیاضسرای» که در آن تاریخ پاساژ بزرگی بود که اکثر کتابفروش بودند، سرزدم و تصادفاً چاپ سوم از کتاب را در «مزاد» (مزایده) دیدم و خریدم. بیدرنگ به استاد زنگ زدم که زحمت کپی کردن کتاب را نکشند، که کتاب را یافتهام: الامور مرهونه با وقاتها.
ترجمه را دوباره آغاز کردم و کار مقابله متن ترکی و اساس متون فارسی را از آغاز شروع کردم.
در مقابله متن ترکی و متن اساس در مثنوی، دیوان کبیر و... اشکالی پیش نمیآمد. اما آنچه در متن ترکی از مقالات میدیدم، با متن مقالات شمس تبریزی، گفتار عارف بزرگ، مولانا شمسالدین محمدبن ملک داد تبریزی، به تصحیح و تعلقات احمد خوشنویس (عماد) دقیقاً انطباق نداشت. کتاب در سال 1349 شمسی به وسیله مطبوعاتی عطایی چاپ شده بود، نمایه نداشت. برآن کتاب نمایهای در 22 صفحه تهیه کردم، باز جوابگو نبود.
در سال 1356 شمسی تقریباً نصف مقالات، تحت عنوان مقالات شمس تبریزی، تصحیح و تعلیق محمدعلی موحد را مؤسسه انتشارات علمی دانشگاه صنعتی شریف به چاپ رساند. نیمه دوم – یا بهتر است بنویسم که باقی کتاب در سال 1369 در شرکت سهامی انتشارات خوارزمی به چاپ رسید. عبارات مبهم که از چاپ 1349 برداشته بودم، از روی این کتاب اصلاح کردم.
من که پاپی بودم استاد موحد را ببینم و نمیدیدم، نوشتههایشان را میخواندم، او را سالکی مییافتم که خود از خود میپرسد و خود پاسخ میگوید:
کیستم؟ جویندهای فرسوده پای
زاد راهم شوق و امید و نیاز
آشنایی من و مقصد بینشان
فرصتی کوتاه و راهی بس دراز
میگدازد جانم از درد طلب
آتشی دارم درون استخوان
در سکوت شام و در غوغای روز
در میان جمع و دور از دوستان
منظور من از نوشتن این سطرها آن است که عرض کنم آن امری که من در انتظار تحقق آن بودم فرا رسید. واقعاً الا مور مرهونه با وقاتها.
من بهخدمت استاد موحد رسیدم، با ایشان همسفر شدم، در قونیه، تبریز و جاهای دیگر درخدمتشان بودم.
من سفرنامه ابن بطوطه، مخصوصاً بخش 8 و 12 آن را که به تبریز، قونیه، قیصریه و ارزروم بود، خوانده بودم. خود میپنداشتم که استاد موحد متخصص حقوق بینالملل بویژه در زمینه نفتاند. چنانکه در آن باب به درجه معاونت اجرایی اپک در ژنو هم رسیدهاند. کتابی تحت عنوان خواب آشفته نفت تألیف و منتشر کردهاند.
مقالات شمس تبریزی را که دیدم، متوجه شدم که ایشان تخصصی دیگر در شناختن و شناساندن شمس و بالنتیجه مولانا هم در سطح بسیار عالی دارند.
مقدمه کتاب بهگود گتیا با مقدمه 60 صفحهای نشانگر آن است که استاد موحد هند شناس ماهری هم هستند.
سال 1369 که متن کامل مقالات شمس تبریزی با تصحیح و تعلیق استاد موحد منتشر شد، تولدی دیگر بود برای شمس تبریزی و خدمت عظیمی بود به دوستداران مولانا و مولویه و پاسخی به کسانی که میپنداشتند، شمس عامی است و با این کتاب مولویه جانی تازه یافت.
در نوروز سال 1995 مرحوم محمدزهرایی کتابی شکیل با نام شاهد عهد شباب حاوی اشعاری از استاد موحد عرضه کرد با تقدیمنامهای به عبارت زیر به استاد شفیعی تقدیم کردهاند.
به شفیعی کدکنی
توکه کیمیا فروشی نظری به قلب ماکن
بگذارید چند سطری از همین کتاب شعر به نثر استاد موحد نقل کنم که چون نثر همشهری او «شمستبریزی» با شعر پهلو میزند:
آن روزها که در آبادان بودم روزگار سختی بود که از بام تا شام در میان دو قطب امید و نومیدی، از شوق و هیجان تا دلهره و اضطراب، در نوسان بودیم. صنعت نفت ایران متوقف گشته بود و بزرگترین پالایشگاه آن روز جهان در آبادان عاطل افتاده بود. شباهنگام که غوغای خلایق فرو مینشست، من ساعتها در کنار شط راه میرفتم و آن زمان که خسته میشدم روی سنگی مینشستم و در نور چراغهایی که از آن سوی ساحل سوسو میزدند خیره میماندم و گاهی آواز غریبانه مردی عرب از دور دستها سنگینی سکوت فروپیچیده در سایه نخلها را میشکافت و بر دل من میکوفت. و شط همچنان بیاعتنا به ماجراهای روزگار، با طمأنینه و وقار در جریان بود. به یاد سعدی میافتادم که پس از قتلعامی که مغولان در تسخیر بغداد بهراه انداختند، در همین آبادان و کنار همین رودخانه ایستاده بود و زمزمه میکرد:
وقفت بعبادان أرقب وجله / کمثلی دم قان یسیل ابی البحر
یعنی: در آبادان ایستادم و جلد را مینگرم، چون سیلی از خون سرخ به سوی دریا جاری است.
و باز میسرود:
وقفت بعبادان بعد سرانها / رأیت خضیباً کالمنی بد النحر
یعنی: پس از جوانمردان در آبادان ایستادم، آنجا را چون قربانگاه یعنی آغشته به خون قربانیان دیدم. بیشتر شعرهایی که در آبادان سرودهام رقم خورده آن لحظاتند و به همین مناسبت آنها را «شطحیات» مینامم- و برای برخی از آنها درآمدی نوشتهام تا روایتگرشان نزول آنها باشد.
و باقی آنچه در این دفتر گردآمده «شطحیات» است که هر یک سنگ قبر خاطرهای یا صندوق امانت حال و هوایی از ایام جوانی است و درود بر روان سعدی که فرمود: اگر نه زبان قصه برداشتی/ کس از سردل کی خبر داشتی.
آثار استاد موحد از ترجمه، تصحیح، تألیف و مقاله بسیار است. درباره هر بخشی از کارهای ایشان باید جداگانه سخن گفت.
آنچه به زمینه کار من مرجع به حساب میآید، در وهله اول تصحیح و تعلیقات مقالات شمس است. کمی به آن کتاب بسیار ارجمند اشاره کردم.
قصه قصهها، شمستبریزی، رساله سپهسالار ، خمی از شراب ربانی همه آثاری هستند که هر علاقهمندی به مولانا و آثار او آنها را باید بارها مطالعه کند.
کار دیگری که استاد در سه ماهه آخر سال 1396 منتشر کردند، هنوز سال 96 به پایان نرسیده بود که چاپ دوم آن کتاب دو جلدی نایاب بود. مثنوی معنوی در دو جلد نفیس فعلاً آخرین اثر ارجمندی است که استاد موحد پس از سالها تحقیق و بررسی به دوستداران مولانا هدیه دادهاند.
من دوباره در مراسم رونمایی آن کتاب اظهار شادمانی کردهام و نوشتهای مفصل هم در مزایای آن اثر نوشتهام که تنها یک قسمت آن در روزنامه اطلاعات، شماره 27167، دوشنبه 19 آذر 1397، تحت عنوان «تصحیح مثنوی، نورهانی از استاد موحد» نوشتهام که ادامه خواهد داشت. لذا در این مورد دیگر اطاله کلام نمیکنم.
اما چند سطر زیر را که در کتاب با قافله شوق، ارج نامه دکتر محمدعلی موحد که انتشارات ستوده تبریز در 1393 چاپ کرده، نوشتهام:
«درباره استاد موحد، حرف تمامی ندارد. این سطرها را فقط جهت عرض ارادت قلبی و اخلاص به این انسان دوست داشتنی و برتر مینویسم. یک بار از من پرسیدند که: شما تاکنون مولانا را در رؤیای خود دیدهاید؟ پاسخ دادم: متأسفانه، نه! ولی شمستبریزی را بارها دیدهام و خدا را سپاس که اکثر او را زیارت میکنم. بیمجامله من استاد موحد را شمس حی و حاضر میدانم. هر وقت ایشان را میبینم یا نامی از ایشان به گوشم میرسد، بیاختیار شمس تبریزی در نظرم مجسم میشود. استاد موحد مردی به صلابت کوهساران، به درخشندگی نور، به زلالی آب و به لطافت پر، با حافظهای قدرتمند، ذهنی وقاد، بذلهگو و شیرین سخناند.
از خدای بزرگ برای ایشان طول عمر با عزت بیشتر و سلامت آرزو میکنم و میخواهم سایه گرامی ایشان همیشه بر سر خانواده گرانقدرشان و همه دوستداران فرهنگ این مرز و بوم و دوستداران مولانا و شمس مستدام باشد.
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید