مشروطه و رویارویی با اصلاحات در اصفهان و تهران در دوران قاجار – بخش ششم

1397/8/6 ۱۱:۳۸

 مشروطه و رویارویی با اصلاحات در اصفهان و تهران در دوران قاجار – بخش ششم

در اینجا دو مسئله مهم وجود دارد که خبر از پیچیدگی و در عین حال ، تفاوت طلاب شهر تهران با طلاب صاحب نفوذِ شهر اصفهان می دهد. طلاب مشروعه خواه تهرانی فی المثل کسی همچون شیخ فضل الله نوری ، قبل از حرکت ارتجاعیِ پیوستنش به نیروهای مخالف مشروطه ، در ابتدا روحانی مبارزی بود که هم معترض نفوذ بیگانگان در ایران بود و هم مشروطه خواهی بود که تنها تفاوتش با سید محمد طباطبایی در این بود که مشروطیت را تحت نفوذ دین می خواست

پژوهشهای فرهنگی مدرن در ایران

زهره روحی: در اینجا دو مسئله مهم وجود دارد که خبر از پیچیدگی و در عین حال ، تفاوت طلاب شهر تهران با طلاب صاحب نفوذِ شهر اصفهان می دهد. طلاب مشروعه خواه تهرانی فی المثل کسی همچون شیخ فضل الله نوری ، قبل از حرکت ارتجاعیِ پیوستنش به نیروهای مخالف مشروطه ، در ابتدا روحانی مبارزی بود که هم معترض نفوذ بیگانگان در ایران بود و هم مشروطه خواهی بود که تنها تفاوتش با سید محمد طباطبایی در این بود که مشروطیت را  تحت نفوذ دین می خواست . سخن از هستیِ سیاسی و اجتماعیِ مشروطیتِ تحت لوای «مجلس شورای ملی» و «آزادیِ» فاقد کنترل و نظارت حیطه ی «مشروعیت» است که  مسیر متمم های سکولار و دموکراتیک قانون اساسی را هموار میکرد (33). متمم هایی که ضمانت اجراییِ برابریِ حقوق اجتماعی و سیاسی طبقه روحانیت با عامه مردم بود ؛ که همانا محدود کردن نفوذ و قدرت و اختیار روحانیون بود . حال آنکه به نظر می رسد علمای اصفهان که ظاهرا همگی یا حداقل اکثراً به حمایت مشروطه (ی فاقد مشروعه ) اعلام موضع کرده اند ،  یا بی خبر از  چنین دانشی بودند؛ دانشی که شیخ فضل الله نوری از آن با خبر بوده و یا اگر از آن مطلع بودند ، عمداً آنرا به روی خود نمی آورند . شاید به این دلیل که جریان رقیبِ سکولاری در شهر نداشتند و یا اگر هم بودند  تعدادشان چنان اندک و انگشت شمار بود که در خور توجه نبودند  و یا شاید هم فکر می کردند که با پیوستن به نهضت مشروطه و به عهده گرفتن رهبریتِ مشروطه خواهی در اصفهان ، میتوانند قوانین ناشی از مشروطیت را به گونه ای که در ساختار و تحت نظارت دین باشد مدیریت کنند؛ که بدین ترتیب اختیارات و قدرت رهبری برای طبقه روحانیت همچنان محفوظ می ماند . 

 

از اینها که بگذریم ، برای آنکه تا حدی به تحولات فرهنگیِ شهر تهران و تمایل مردم این شهر در «تجربه مظاهر مدرن» ، حتی از جانب روحانیِ مشروعه خواهی همچون شیخ فضل الله نوری پی ببریم ، شاید بد نباشد به مورد سینما رفتن وی اشاره کنیم. جهانبگو در گفتگویی که (در خصوص مدرنیته در ایران) با فرخ غفاری داشته ، از وی می پرسد : «آیا روحانیون نسبت به سینما واکنشی نشان نمی دادند ؟» و غفاری با نقل گفته روسی خان می گوید : «روسی خان تعریف می کرد که شیخ فضل الله نوری ، یک بار به یک سالن سینما در دروازه قزوین رفته بود و بدون اعتراض از آن خارج شده بود. اما به هر حال این مسئله مطرح است ، به خصوص که هیچ متنی علیه سینما وجود ندارد که روحانیون آنرا نوشته باشند. موضوع وقتی جالب تر می شود که می بینیم که در چند مورد، مطالبی در محکومیت عکاسی نوشته می شود اما در عین حال ملاها خودشان جلوِ دوربین عکاسی می نشستند» (34) .  و اگر مطابق با اسناد و مدارک ، نخستین سینما در شهر تهران را متعلق به دوران مظفرالدین شاه قاجار در سال 1282 ش. (1321 ق.) ـ واقع در خیابان چراغ گاز ، قبل از تعریض و تغییر کاربریِ کارخانه گاز به چراغ برق ـ بدانیم ،  در خصوص شهر اصفهان باید بگوییم که نخستین سینما در این شهر که «سینما ایران» نام داشت ، 41 سال بعد از تاریخ اولین سینمای شهر تهران ، تأسیس گردید.  یعنی در سال 1315 ش. ( 1356 ق. ) در دوران رضا شاه . زمانی که رضا شاه در حال اجرای برنامه مدرنیزاسیون از «بالا»ی خود بود.  و زمینه را برای تأسیس سینما از سوی برخی از ساکنین شهر به وجود آورده بود. به بیانی پس از تحولات اصلاح طلبانه ای که جنبش کارگری ایجاد کرده بود.

 

حال آنکه در تهران فردی به نام میرزا ابراهیم خان صحاف باشی ، در سال 1283 ش. (1322 ق.) حیاط پشتِ مغازه آنتیک فروشی خود را که واقع در خیابان لاله زار بود ، به محلی برای نمایش فیلم تبدیل کرد . ظاهراً اشتیاق تهرانی ها به واسطه طبقه روشنفکر و تحصیل کرده اش، تهران را به سرعت آماده ظهور مظاهر بیشتری از مدرن کرده بود؛ حتی به نظر می‌رسد «غرب گراییِ» پادشاهان قاجار (ناصرالدین شاه و پس از آن مظفرالدین شاه) ، در این اشتیاق بی تأثیر نبوده است . ساکنین تهرانی، در شهری زندگی می‌کردند که جایگاه قدرت مرکزی و از اینرو تا حدی پاسخ گو به گرایشات فرهنگی شاهان قاجاری بود . بدین معنی که ظهور نخستین سینمای مورد استفاده عموم مردم در تهران ، همزمان با  بازگشت مظفرالدین شاه از سفرش به فرنگ است . و یا در مثالی جزئی در این باره ، خوب است به یاد آوریم که چگونه به تدبیر مشیرالدوله ، درباریان ناگزیر به استفاده از کارد و چنگال در ضیافتی شدند که مشیرالدوله، قصدش از آن ضیافت ، آموزش غیر مستقیم صَرف غذا به روش اروپاییان به ناصرالدین شاه بود. (نگاه شود به بحث اولِ این سلسله مباحث : «ناصرالدین شاه در فرنگ»). رخدادی که خبرش در شهر تهران تازگی داشت و چنانچه مردم شهر باخبر می‌شدند، می‌توانست به عنوان مزاح و مسخرگی، سرخوشی و نشاط به بار آورد.

 

 رخدادیهایی از این دست به ما میآموزد که گوشها و چشم ها ،  و یا به طور کلی تمامی حواس ، اعضائی هستند که پیشاپیش توسط پیش فهم های فرهنگی و اجتماعی ، کُد گذاری شده اند. و از اینروست که بر خلاف حیوانات ، دارای واکنش‌های متفاوتی ، از سرِ اشتیاق و مجذوب شدگی ، طنز ، مسخرگی، و یا نفی و خشونت ، ترس و وحشت در برابر چیزی می شویم که برایمان «غریب» است . و بالاخره اینکه ، این کُدهای فرهنگی و اجتماعی هستند که به ما میگویند چگونه با پدیده های جدید و بی آزار ، به لحاظ  فرهنگی آشنایی پیدا کنیم  و سپس ، عادت پذیریِ آن فرهنگ را در خود جا اندازیم . و مسلماً هر چه از الگوهای بسته ی مبتنی بر سنت فاصله گرفته باشیم ، راحت تر و سریع تر با پدیده های جدید کنار می آییم و مشتاق تجربه امر جدید خواهیم شد .  به طوری که پس از مدتی کاملا فراموش می کنیم که این چیزی که وجودش در زندگی روزمره تبدیل به عادتی به ظاهر حیاتی شده است، تا چه اندازه تازه و فاقد قدمت است.

دقیق تر بگوییم ، صحبت از «چشم و گوشی» است که در شهر تهران بسیار زودتر از شهر اصفهان در معرض ورود به کُدهای «دیدن، شنیدن و درک» جهان نو قرار گرفته بود . حال آنکه در اصفهانِ همان ایام  ساختار فرهنگی و اجتماعی همچنان در مدار الگوهای سنتی قرار داشت . و چنانچه گفتیم،  حتی زمانی که می خواهیم در خصوص جریانهای با نفوذِ اجتماعی ـ سیاسی این شهر (اصفهان) ، و مشروطیت صحبت کنیم ، به یاد می آوریم که مطابق اسناد و مدارک ، اولین نشستی که در ارتباط با مشروطیت صورت گرفته بود در 5 شعبان 1324 قمری بود  : «با حضور علمای اصفهان ، در خانه آقا نجفی ؛ در این نشست راجع به تحولات تهران گفتگو شد» (35 ). گفتگویی که در خانه آقا نجفی صورت می‌گیرد، درباره اعتراضات مردم اصفهان به عنوان مثال در میدان نقش جهان نیست ، که به طور عینی خود درگیر مبارزات باشند، بلکه گفتگویی است درباره «اعتراضات مردمیِ شهر تهران». اما پرسش اینجاست که  اگر همان نزاعی که در تهران بین مشروطه خواهان سکولار و مشروطه خواهان مشروعه طلب جریان داشت، در اصفهان هم جریان داشت،  با این حال آیا همچنان همه علمای اصفهان از مشروطه خواهانِ سکولاری که رهبریت نهضت را به کلی در دست خود گرفته بودند حمایت می‌کردند !؟ شاید آنچه باعث می‌شد تا علمای اصفهان توان همدلی با شیخ فضل الله نوریِ مشروعه خواه را نداشته باشند (36)،  به دلیل عدم مواجهه با تجربه ی ستیزی است که در تهران جریان داشت. خوب است این نکته را یادآوری کنیم که شیخ فضل الله نوری از ابتدا جزو مرتجعین و بر علیه مشروطه طلبان نبود. او از مبارزینی بر علیه حکومت قاجار بود که حتی موضعی سخت در برابر بیگانگان داشت. زمانی که جدایی بین مشرعه طلبان و مشروطه طلبان پر رنگ شد که مسئله اهداف ، مواضع و برنامه هایشان مطرح شد. وی به  نیرویی واپس گرا و ارتجاعی تبدیل شد؛ تا جایی که از سر خشم همانند متحدان محمد علی شاه عمل کرد و همرنگ آنها شد. بنابراین پرسش همچنان به قوت خود باقی است. آیا مشروعه طلبان تهرانی، همانهایی که مشروطه را تحت نظارت و کنترل دین می‌خواستند، به راستی فاقد حمایت در اصفهان بودند. (37 ) .

 

جدا از این مطلب ، برخی از علمای اصفهانی بر خلاف آقا نجفی و دیگر علمای مشروطه خواه اصفهان، حامی حکومت قاجار بودند و در زمان استبدادِ صغیر محمد علی شاه (1326 ق.)  ، یعنی همان ایامی که اصفهانی ها تلگرافی جهت اعلام آمادگی خود  برای کمک رسانی به تهران فرستادند (38 )، آنها هم پیشنهادی شگفت به تهران و مشروطه خواهانِ در حال مبارزه با محمد علی شاه میکنند، مبنی بر خلع قدرت از محمد علی شاه و جانشینی ظل السلطان . چنانچه در بحث های پیشین دیده بودیم ظل السلطان (حاکم اصفهان) یکی از پسران ناصرالدین شاه بود و در زمان حکمرانی اش در ولایت اصفهان، ستمکاری‌ اش زبانزد همگان بود. ضمن آنکه همواره حمایت روسیه تزاری را هم داشته است. و از اینرو از نگاه مردم، خائن و وطن فروش بوده است. که این به معنی ضدیتش با مشروطه و مشروطه خواهانی است که تمام تلاششان این بوده تا به حکومت افرادی چون ظل السطان خاتمه دهند. با چنین اوصافی شگفتی آور است وقتی متوجه میشویم،  برخی از اهالی اصفهان در پَسِ عناوینی همچون « انجمن اتحادیه طُلاب ، انجمن ایمانی ، انجمن سعادت»، ظل السطلان را کاندید مقام «نایب السطلنه» معرفی میکنند.  قسمتی از این تلگراف را که در تاریخ 1326 قمری ، برابر با 1286خورشیدی / 1908 میلادی، نوشته شده در زیر می‌آوریم :

 

 «... رفع تمام ماده ی فساد و آسایش ملت ، خصوصا تهران به تعیین نایب السلطنه است. شماها آسوده شوید و سایر ولایات طرف می شوند و فوری تمامی قوای ملت تسلیم و مساعد نایب السلطنه خواهد شد. چون مراتب مشروطه طلبی و عقل و خیر خواهیِ ملت را در وجود مبارک حضرت اقدس والا، ظلل السطان به اعلی درجه احساس کرده ایم ، چنانچه مجلس مقدس تصویب فرمایند حضرت والا ظل السلطان نایب السلطنه ایران باشند. عموم ملت اصفهان بلکه ایران کمال رضایت و تشکر را خواهند داشت و عین سعادت و خوشبختی ملت ایران است . عموم ملت اصفهان و انجمن های اصفهان ، انجمن اتحادیه طلاب ، انجمن ایمانی ، انجمن سعادت ، حضور مبارک مجلس مقدس شیدالله ارکانه ، این تلگراف عرض و استدعای صادقانه خالصانه عموم ملت اصفهان است. (محل مُهر تمام انجمن ها) »(39).  و جالب است بدانیم که این انجمن تبریز است که با نفی ظل السطان، به طور ضمنی هم پیشنهاد کننده ها و هم ظل السطلان را افشاء می‌کند و بدین ترتیب خطی پر رنگ بین مواضع هشیارانه مشروطه طلبِ انجمن تبریز و انجمنهای فوق الذکرِ اصفهانی در تلگراف میکشد. در ضمن ناگفته نماند که ظل السلطان در آن ایام به «اختلال حواس» دچار شده بود. چیزی که صریحاً در تلگراف انجمن تبریز بدان اشاره شده است: «دیگر محال است ملت آذربایجان زیر بار سلطنت این شخص ملت فروش خائنِ مختل الشعور برود» (40).

 

مسئله ظل السطان از این نظر جالب است که ضمن آنکه ما را با عدم حضور آن چیزی که می‌بایست مانع شکل گیری مجدد فضای استبداد در اصفهان باشد مواجه می‌سازد. به بیانی با فقدان جریان اجتماعی و سیاسیِ مشروطه خواهِ سکولار؛  منظور همان آگاهی و دانشیِ سیاسی ای است که به عنوان مثال در انجمن تبریز و یا تهران وجود داشته و به همین دلیل هم باعث افشاءگری از ظل السطان میشود و یا همان آگاهی و دانش سیاسی ای که در روشنفکران تهرانی وجود داشته و در زمان حساس و حیاتی، مانعِ توقف و بسنده کردن برخی اصلاح طلبان به «عدالتخانه» می‌گردد؛ به طوری که با توسل به همان آگاهی و دانش توانستند مسیر مبارزاتی را تا گرفتن «مجلس شورای ملی» ادامه دهند (و در بحثهای پیشین از آن گفتیم).

 

و باز جالب است بدانیم که ظل السطان  تا مدتها از تلاش برای حکمرانی مجدد اصفهان دست برنمی دارد. به طوری که سالها بعد با همکاری برخی از علمای محلی و حمایت مجدد روسیه که (از زمان ناصرالدین شاه) همواره از آن برخوردار بوده، دوباره به فکر تصاحب اصفهان می افتد: «در سال 1290 ظل السلطان ، در برابر بختیاریها با روحانیون محلی همدست شد، این اتحاد [با روسها] مستحکمتر گشت. بر اساس گزارش کنسول انگلیس، ظل السلطان و علما با بهره گیری از نارضایتی های عمومیِ ناشی از برداشت بد محصول و قیمتهای بالای مواد غذایی و با ایجاد شورشی علیه زرتشتی های محلی و ترتیب دادن حادثه عجیبی برای شعله ور ساختنِ "حرکتهای رقابت آمیز در میان دسته های پایینتر "، حکمران بختیاری اصفهان را بیرون کردند (41).

 

اما این به معنای تأیید بختیاریها و ارجحیت آنها نسبت به ظل السلطان نیست. چرا که پس از شکست نیروهای محمد علی شاه، اصلا انتخاب صمصام السلطنه، به حکمرانی اصفهان، از سوی حکومت مرکزی، به واقع بازگشتی بود به سیستم قاجاری؛ و جز رویکردی واپس گرایانه نام دیگری نمیتوان بدان داد؛ هم از سوی حکومت مرکزی و هم از سوی مردم اصفهان در پذیرش صمصام السلطنه : «مردم اصفهان، خواستار عزل سردار اشجع و انتصاب یک نفر غیر بختیاری به حکومت این شهر بودند. اما دولت، حکم فرمانرواییِ اصفهان را برای بار دوم به نام صمصام السلطنه نوشت. اعتراض اصفهانی ها دوباره بالا گرفت. ناصر الملک، نایب السلطنه ، این بار حکومت اصفهان را به لطف علی خان امیر مفخم پیشنهاد کرد. این پسرعموی صمصام، همان کسی است که تا دقایق آخر همراه با محمد علی شاه با مجاهدین جنگیده بود. آتش اعتراض اصفهانی ها شعله ورتر شد و سرانجام به حکومت صمصام السلطنه رضایت دادند . بدین ترتیب دومین دوره حکومت صمصام السلطنه بر اصفهان آغاز گشت» (42) . به بیانی چنانچه دیده می‌شود، حکومت مرکزی ، و یا ناصرالملک که مقام نایب السلطنه گی را در آن ایام به عهده داشت، همچنان از روش انتصاب به شیوه قاجار استفاده میکند: روش تیول داری و ایلاتی و یا فئودالی: «صمصام السلطنه که اخیراً مقام ایلخانی بختیاری را به سود امیرمفخم از جناح ایلخانی از دست داده بود، نیروهای قبیله ای خود را جمع کرد ، با سردار اسعد بختیاری از کمیته انقلابی تهران متحد شد، نزاعهای قدیمی مربوط به زمین میان خانواده خود و طوایف عرب همسایه را حل کرد و با تصرف اصفهان ، نیروهای خود و داوطلبان اصفهانی را به سوی تهران حرکت داد (43 ). سردار اسعد و صمصام السلطنه پس از تصرف اصفهان، به مثابه غنیمت جنگی، به سوی تهران حرکت می‌کنند تا نه بدانگونه که معولا تاریخ نویسان از آن به منزله «آزاد سازی» یاد می‌کنند ، بلکه به عنوان ستاندنِ سهمی از ثروت کشور،  به «خود» و «اعضای خانواده ایلخانی»؛ واقعیت شگفت و تناقض آمیزی که از چشم وزیر مختار انگلیس پوشیده نمی ماند چنانکه در گزارش خود به طعنه می‌نویسد:

 

«خوانین بختیاری در مورد دولت مرکزی هم مطابق سنت تقسیم و تسهیم ثروت قبیله ای عمل می‌کردند و تصمیمات اصلی در شوراهای خانوادگی گرفته می شد. همچنین هنگامی که یکی از اعضای خانواده ایلخانی، صاحبِ مقام و منصبی می‌شد،  یکی دیگر از اعضای خانواده حاج ایلخانی نیز پنهانی با او هم دست میشد تا از این خوان یغما بی نصیب نماند  (44) .

 

منابع

33. اسناد محرمانه وزارت انگلستان، به کوشش حسن معاصر ، تهران ، انتشارات ابن سینا ، 1347 ، ص 472 ؛ نقل از  آجودانی ، لطف الله ؛ روشنفکران ایران در عصر مشروطیت ، نشر اختران ، 1387 ، ص 154  .

34. جهانبگلو رامین ، ایران و مدرنیته ؛ گفتگو با فرخ غفاری ، تهران: نشر گفتار ، 1380 ،    ص 169.

35. رجایی عبدالمهدی. اصفهان ؛ از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول (گزیده روزنامه ها)، اصفهان: دانشگاه اصفهان ، 1386 ، ص 7.

36. عقیلی احمد، نگرشی بر مشروطیت اصفهان؛ مشاهیر عصر مشروطه مدفون در تخت فولاد ، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان ، مرکز اصفهان شناسی و خانه ملل ، 1385، ص22 ، 23.

37. عقیلی احمد، نگرشی بر مشروطیت اصفهان؛ مشاهیر عصر مشروطه مدفون در تخت فولاد ، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان ، مرکز اصفهان شناسی و خانه ملل ، 1385، ص22 ، 23.

38. رجایی عبدالمهدی. اصفهان ؛ از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول (گزیده روزنامه ها)، اصفهان: دانشگاه اصفهان ، 1386 ، ص 197 ، 198.

39. رجایی عبدالمهدی. اصفهان ؛ از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول (گزیده روزنامه ها)، اصفهان: دانشگاه اصفهان ، 1386 ، ص 199 ، 200

40. رجایی عبدالمهدی. اصفهان ؛ از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول (گزیده روزنامه ها)، اصفهان: دانشگاه اصفهان ، 1386 ، ص ، 200

41. آبراهامیان یرواند ؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم 1377 ، ص 135

42. رجایی عبدالمهدی. اصفهان ؛ از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول (گزیده روزنامه ها)، اصفهان: دانشگاه اصفهان ، 1386 ، ص 235

43. آبراهامیان یرواند ؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم 1377 ، ص 126

British Minister to the Foreign Office, Report on Bakhtiari khans, F. O. 371/Persia 1914/34 – 2073 .44  ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم 1377 ، ص 138

بخش پنجم مقاله را اینجا بخوانید.

منبع: انسان شناسی و فرهنگ

 

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: