1397/5/21 ۱۲:۳۸
طولانیترین خطبه نهجالبلاغه، «خطبه قاصِعَه» است که محتوایی اخلاقی و اجتماعی دارد و موضوع آن نکوهش تعصب و خودپسندی است. این خطبه در اواخر حکومت امیرالمؤمنین(ع) در کوفه ایراد شده و امام در این خطبه درباره تفرقه اجتماعی هشدار داده و عاملان آن را سرزنش میکند.
اشاره: طولانیترین خطبه نهجالبلاغه، «خطبه قاصِعَه» است که محتوایی اخلاقی و اجتماعی دارد و موضوع آن نکوهش تعصب و خودپسندی است. این خطبه در اواخر حکومت امیرالمؤمنین(ع) در کوفه ایراد شده و امام در این خطبه درباره تفرقه اجتماعی هشدار داده و عاملان آن را سرزنش میکند. از موضوعات فرعی این خطبه، جنگ با ناکثین، قاسطین و مارقین، شجاعت امام در دوره جوانی و به خاکافکندن بزرگان عرب، نحوۀ تربیت پیامبراکرم(ص) از کودکی، قرابت امام با آن حضرت و تربیت شدنش تحت نظارت ایشان، حیلههای ابلیس و بیان یکی از معجزات پیامبر(ص) در حضور بزرگان قریش است. از نکات اخلاقی این خطبه، فهرستوار میتوان به مواردی از این دست اشاره کرد: نفی عصبیت و فخرفروشی، تحسین فروتنی، تقبیح تفرقه در اجتماع، صبر بر آزارها در راه محبت خدا و تحمل دشواریها، آزمایش بندگان با بعضی از اموری که از آنها شناختی ندارند، حکمت عبادات، آزمایش مؤمنان با سختیها، توصیف ساعات آغازین وحی در حراء و شنیدن بانگ نومیدی شیطان و…
از این خطبه روایتهایی وجود دارد که مرحوم سیدرضی بنا بر ذوق خود آن بخشهایی را که بلاغت بیشتری داشته، برگزیده است. خوشبختانه اخیراً موسسه پژوهشی «میراث مکتوب» به نسخهای نویافته از میراث کهن حدیثی شیعه دست یافته که متن مفصلتر همین خطبه است به خط صدرالدین قونوی (م۶۷۳ق) که به همت آقای اکبر راشدینیا تصحیح شده و استاد ارجمند آقای دکتر احمد مهدوی دامغانی پیشگفتاری بر آن نگاشتهاند که از جهات متعدد حائز اهمیت است.
درآمد
خداوند منّان که مالک مفاتح الغیب است، درجات قرب عالم عارف کبیر و محدث بصیر خبیر، مؤلف کتاب مستطاب «مفاتیح الغیب والوجود» را متعالی فرمایاد که همت و زحمتش موجب احیای یکی از مواریث و مآثر شیعه که منسوب به حضرت مولی الموالی (صلوات الله علیه) شده است و صدرالدین قونوی به خط شریفش آنچه را که «خطبۀ قاصعه» دانسته است، در دفتری ثبت و ضبط فرموده است و از خود به یادگار گذاشته است.
و نیز به این مرد فاضل دانشمند که اینک سالیان درازی است که همت و زحمتش را مقصور بر نشر و ترویج بعض مواریث مکتوب فرهنگ اسلامی که قرنها در محفظۀ کتابخانههای عالم در حجاب مانده بودند، فرموده است یعنی جناب آقای دکتر اکبر ایرانی (حفظه الله تعالی و زاد فی توفیقه) که با درایت و امانت کامل مؤسسۀ «نشر میراث مکتوب» را که یکی از بنیادهای استوار و متینی است که به برکت انقلاب اسلامی ایجاد شده، به بهترین صورت اداره میکند، خدایش خیر دهاد.
و نیز به این مرد فاضل متتبع محقق که با دقت تحسینانگیزی آن مخطوطۀ گرانبها را بهخوبی خوانده و آن را با مراجعه به دهها مرجع وثیق و مأخذ معتبر بازنویسی و سپس با تحریر مقدمه جامع و مستندی در شصت صفحه، آن را در یکصد و هفده صفحه به صورت مقبول و مطبوعی و با آراستگی به پاورقیهای سودمند که از مراجع و مآخذ بهدست آورده است، فراهم آورده و برای چاپ به مؤسسۀ مذکور سپرده است، یعنی جناب حجتالاسلام آقای اکبر راشدینیا (دامت افاضاته) جزای خیر مرحمت فرمایاد و این خدمت و زحمت ارزندهاش را منظور نظر مبارک حضرت شاه مردان علی مرتضی (صلواتالله علیه) گرداناد.
فصاحت و صلابت الفاظ
در این که بسیاری از آنچه در این مخطوطه به عنوان «خطبۀ قاصعه» معرفی شده است، از سخنان دُرربار حضرت مولیالموالی (صلوات الله علیه) است، نمیتوان تردید مستدل و مستندی کرد؛ زیرا اولا فصاحت و صلابت الفاظ و کلمات آن و ثانیاً بلاغت و استواری مضامین آن و آرایههای ادبی آن، پیش از آنکه علم یا فن «بدیع» به ظهور رسد، از قبیل «تنسیق الصفات» و بیان متوالی مترادفات و رعایت سجاع مطلوب و دلنشین خالی از تعقید لفظی و جمع اضداد متناسب در مقام خود، و به خودی خود بر این که آن کلمات بر لسان مبارک آن که دربارۀ او ائمه ادب متفقاً گفتهاند که: «کلامهُ دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق» جاری شده است، شهادت میدهد.
اما طول کلام و انشاء و القاء در یک زمان و با موضوعات و مطالب متفاوت و مختلفی که پی در پی ایراد شده است نیز قرینهای بر عدم انتساب آن نیست؛ چرا که اولا قدرت بیان و سخن گفتن حضرت امیر (صلواتالله علیه) مسلم است، زیرا آن وجود مقدس همچنان که در کندن در قلعه خیبر فرموده است: «ما قَلعتُ بابَ خیبرَ بقوّه جسَدانیّه، بل بقوّه صمَدانیه» همواره از آن قوت صمدانیه بهرهمند بوده است و مستمعان و حاضران در آن مقام نیز آنچنان مسخرّ و مجذوب آن سخنان شده بودهاند که گذر وقت، در استماع و فراگیری سخنان مولی (علیهالسلام)، تأثیری بر آنان نداشته است. فراموش نباید کرد که وقتی که دختر نامدار بزرگوار او جناب امکلثوم صغری (رضیالله عنها) پس از فاجعه کربلا در کوفه آغاز به سخن و شکوی میفرماید، مورخان نوشتهاند که مردمان آنچنان مجذوب آن سخنان شدند که «کأن علی رؤوسهمُ الطّیر» و «کأنّها تنطقُ بلسان ابیه امیرالمؤمنین علیهالسلام». پس طبیعی و عادی است که آنان که سعادت این را داشتهاند که مخاطب حضرت امیر باشند، با کمال اشتیاق فرمایشات حضرت را به گوش تن و گوش دل بشنوند و بپذیرند و به خاطر بسپرند و سپس برای دیگران نقل کنند.
همچنین در نیمه دوم این خطبه در آغاز هر مطلب جدیدی، حرف تنبیه خطابی یعنی «ها» و «هی» آمده است، نشانه آن است که حضرت اندکی سکوت یا استراحت فرموده بوده است و سپس دنباله سخن را ادامه داده است؛ ولی در این که آیا بعضی از فقرات در همین نیمه دوم هم انشاء حضرت مولی الموالی باشد، بنده ناچیز از اظهارنظر قطعی عاجز است، خاصه آنکه سبک سخن در آن با قسمتهای پیش از آن متفاوت است.
اما اینکه چرا این خطبه غرّاء شریفه به صورت کامل و یکجا در متون حدیثی و ادبی نقل نشده است و فقط بخشهای مختصری از آن در آن متون آمده است نیز دلیل مقنعی بر این که بسیاری از محتویات این مخطوطه انشاء حضرت نباشد، نیست؛ زیرا بعضی از قسمتهای آن در مراجع مختلف قرون چهارم و پنجم آمده است که جناب آقای راشدینیا آن را در پاورقیهای صفحاتی که آن منقولات در «خطبۀ قاصعه» آمده است، بیان کردهاند و ثانیاً بسیار متحمل است که از باب آنکه ملاحم و پیشگوئیهایی که در این خطبه آمده است، عدم نقل و نشر تمامی آن در دوران پادشاهان اموی یا عباسی۱ شاید به سبب «تقیه» در نظر مبارک ائمه (علیهمالسلام) و یا اصحاب بزرگوار آنان (رضوانالله علیهم) مرجح شمرده میشده است.
و ثالثاً آنکه چه بسا تمامی این خطبه در آنچه از آن مکرراً در کتب اربعه به عنوان «کتاب علی علیهالسلام» یا «جامعه» ثبت و ضبط شده بوده است، و البته در این که «کتاب علی علیهالسلام» یا «جامعه» یا «صحیفه» یا «مصحف فاطمه علیهاالسلام» وجود داشته و در نزد حضرت ولیالله الاعظم صاحبالزمان (عجلالله فرجه) موجود است، شیعیان شکی ندارند. امامصادق (علیهالسلام) کتاب علی را در «قِراب» یعنی غلاف شمشیر حضرت امیر (علیهالسلام) دانستهاند و مکرر فرمودهاند: «کذا وجدناه فی کتاب علی علیهالسلام یا مصحف فاطمه علیهاالسلام» آمده است و نیز فیالمثل ابوالفرج اصفهانی در «مقاتل الطالبیین» (ص۳۰۸) سخن حضرت صادق (صلواتالله علیه) را دربارۀ اینکه محمد نفس زکیه را منصور عباسی خواهد کشت، میگوید: «… فقال (یعنی حضرت صادق علیهالسلام): أرأیت صاحب الرّداء الأصفر (یعنی منصور عباسی)؟ قال: نعم، قال علیهالسلام: فانّا والله نجدهُ یَقتُله».۲ و یا «کنتُ (جناب معلی بن خُنیس) عند ابیعبدالله (علیهالسلام) اذ اقبل محمد بن عبدالله فسلم فرق له ابوعبدالله علیهالسلام و دمعت عیناه، فقلت له: لقد رأیتک صنعتَ به ما لم تکن تصنع٫ فقال: رَقَقتُ له لأنّهُ یُنسبُ الی امر لیس له لم اجدهُ فی کتاب علی علیهالسلام من خلفاء هذه الامّه و لا من ملوکها» (ریاض الساکین: ج۱، ص۱۱۷ به نقل از روضه کافی). یا «قال ابن مسعود: جاء رجل الی فاطمه علیهاالسلام، فقال: یا بنت رسولالله، هل ترک رسولالله (صلیالله علیه و آله و سلم) شیئاً تُطرفینه؟ فقالت: یا جاریه، هاتی تلک الجریده. فطلبتها فلم تجدها، فقالت: ویحک! اُطلُبیها فانّها تعدلُ عندی حسنا و حسینا! فطلبتها فاذا هی: قال محمد النبی صلی الله علیه و آله: لیس من المؤمنین من لم یأمَن جارُه بَوَائقه… الخ» (التذکره الحمدونیه، ج۲، ص۲۲۹) و امثال این روایات فراوان است که در آن ذکر «کتاب علی علیهالسلام» و «جفر» و «جامعه» و «مصحف فاطمه علیهاالسلام» آمده است.
این که آنچه در نهجالبلاغه به نام خطبۀ قاصعه آمده است، فقط بخشهای مختصری از آنچه اینک آن را به عنوان «خطبه قاصعه» ملاحظه میفرمائید، میباشد نیز موجب تردیدی بر اصالت، اگر نه تمامی این مخطوطه، که بیشتر آن نخواهد بود؛ زیرا سید رضی (رضوانالله علیه) چند خطبه از خطب حضرت امیر (صلوات الله علیه) را که در «روضۀ کافی» موجود است و از آن جمله خطبهای را به نام «الوسیله» و دیگری به نام «طالوتیه» و سه چهار خطبه دیگر را هم در نهجالبلاغه نیاورده است. مضاف بر اینکه خود سید در مقدمه نهجالبلاغه میفرماید: «و کنتُ قد بَوَّبتُ… محاسن ما نُقل عنه علیهالسلام من الکلام القصیر فی المواعظ و الحکم و الامثال و الاداب دون الخطب الطویله و الکتب المبسوطه… و لا ادَّعی مع ذلک انّنی اُحیطُ باقطار جمیع کلامه علیهالسلام حتی لا یَشذُّ عنی شاذٌ و لا یَندُّ نادّ». پس چه بسا که سید رضی این خطبه را ملاحظه فرموده بوده است، ولی نقل آن را در نهجالبلاغه لازم نشمرده است.
آیا میتوان تصور کرد که این خطبه قاصعه جزئی از «کتاب علی علیهالسلام» یا «جامعه» بوده است که حضرت صادق (صلوات الله علیه) آن را به «عبدالله بن جعفر الازهری» املاء فرموده است؟ و آیا سید رضی (رضوانالله علیه) تمامی این خطبه را دیده و خوانده است و سپس به همان مقدار از آن که در نهجالبلاغه آورده است، در نقل از آن اکتفا فرموده است؟ یا تمام خطبه را ندیده است؟ و آیا ابن بابویه صدوق (رضوانالله علیه) که در التوحید (ص۳۴۱ـ ۳۴۲، چاپ بیروت) آنچه را که مربوط به «سُبَّخت» است و آن را مسنداً از حضرت صادق روایت میکند، آیا به تمامی خطبه دسترسی داشته است؟ به هر صورت آیا این معنی که عالم بزرگ مشهوری که هم عارف کاملی بوده و هم محدثی بصیر، این خطبه را به خط خود بنویسد و در ابتدای آن بگوید: «حدَّثنا عبدالکریم قال حدَّثنا عبدالله بن جعفر الازهری عن ابیه عن جعفر بن محمد عن ابیه عن جده» مسلمالصدور بودن آن را از حضرت مولیالموالی علیهالسلام مسلم و معین میسازد؟
خداوند متعال به آقای راشدینیا مزید توفیق مرحمت فرمایاد که در مقدمه مفصل خود در این کتاب به حد کافی دراینباره بحث کرده است. آنچه روشن است، این است که شیخ صدوق (رضوانالله علیه) آنچه را که از این خطبه به شرحی که عرض شد، مسنداً و به واسطۀ هفت راوی از حضرت صادق (سلامالله علیه) نقل میکند، دلیل آن است که در طول زمان حضرت صادق (علیهالسلام) تا زمان شیخ صدوق، این خطبه در میان محدثان و راویان شیعی معلوم و معین بوده است و آن را سینه به سینه و یا به صورت مکتوب نگهداری میکردند.۳
این که از این خطبه در بعضی از تألیفات محدثان یا راویان قرون دوم تا چهارم امثال «قربالاسناد» حمیری یا «الاشعثیّات» ابن الاشعث کوفی یا «المحاسن» أبیجعفر احمد بن خالد برقی یا «تحفالعقول» ابن شعبه حرانی (رحمهالله علیهم اجمعین) نمونه و نشانی نیست، از آن است که ظاهراً قربالاسناد و أشعثیات بیشتر حاوی مسائل اصول و فروع و احکام خمسه است و المحاسن و تحف العقول نیز متضمن احادیث سنن و فروع میباشد.
در دعای معروف به «ندبه» که علی المشهور انشاء حضرت امام هادی (سلامالله علیه) است، فقرات متعددی از آنچه در این خطبه هست وجود دارد، فیالمثل: «… تَقضی دَینی و تُنجزُ عِداتی و انتَ غَداً علی الحوض خلیفتی… و شیعتک علی منابر من نور مُبیضّه وجوههم حولی و یکونون فی الجنّه جیرانی و انّ سلمک سلمی… و الایمان مُخالط لحمک و دَمک کما خالط لحمی و دمی و لو لا انت، لم یُعرَف المؤمنون بعدی».
جایگاه علمی قونوی
صدرالدین قونوی که از مشاهیر علمای حکمت و عرفان است و در علم و نقل حدیث هم علیالقاعده دستی داشته است، زیرا که قطبالدین شیرازی و معینالدین پروانه کتاب «جامعالاصول» ابناثیر را بر او قرائت کردهاند.۴ پس مسلم مینماید که صحت صدور این خطبه از حضرت مولیالموالی (صلوات الله علیه) بر او ثابت شده است. البته این بنده ناچیز را حد آن نیست که مقام صدرالدین را در حدیث مشخص سازد؛ ولی کمالالدین حسین خوارزمی ـ شارح مثنویـ از صدرالدین با عنوان «ملک المشایخ و المحدثین» یاد میکند.۵
فقها و محدثان شیعه متفقالقولند که «مراسیل» حضرت ابن بابویه صدوق (رضوان الله علیه) در حکم مسانید است؛ ولی آیا میتوان گفت این روایت مرسل یا منقطع صدرالدین را ـ با توجه به اینکه بسیاری از عبارات و جملاتی که در این خطبه است، در متون حدیثی شیعه به شرح و تفصیلی که فاضل گرامی آقای راشدینیا در مقدمه و در پاورقی بعضی از صفحات یادآور شده است، وجود دارد ـ میتوان در حکم «حدیث مسند» شناخت؟ پاسخ این پرسش بر عهده فقها و محدثان و کارشناسان متبحر و دانشمندان محقق و مدقق است و این بنده را نرسد که قطعا در این باره عرضی کند و نظری داشته باشد. محتمل است که صدرالدین این «خطبه» را از شیخش و «والد مقامی»اش یعنی «محییالدین ابنعربی» تلقی و استماع کرده باشد و ابنعربی کسی است که درباره بعضی از احادیثی که به عنوان «حدیث نبوی صلی الله علیه و آله» در نزد عرفا و متصوفه شناخته شده است، میفرماید: «… هذا الحدیثُ إن لم یَثبت بطریق النقل، فقد ثبت بطریق الکشف…» و خداوند داناتر است.
طومارهای بحرالمیت
در آیات شریفۀ ۱۵ مائده و ۹۱ انعام حق تعالی این را که یهودیان بعضی از «تورات» را پنهان کردهاند، اعلام میفرماید و این معنی در این خطبه بدین صورت آمده است که: «… و انّه ما من نبی الا و له تحت الصّخره ودیعهٌ و کتابٌ فیه: بسمالله الرحمن الرحیم من فلان النبی الی محمد رسولالله، بذلک اخذ علینا المیثاق و ادّیناهُ الی الامّه و بشّرنا به من بعدنا… الخ».*
بیش از هفتاد سال پیش، یعنی در سال ۱۹۴۷م (۱۳۲۶ش) به بعد، طومارهایی در غارهای اردن و سوریه و مصر و سرزمینهای اشغالی فلسطین، در اطراف «بحرالمیّت» متدرّجاً کشف شد که از آن طومارها به «طومارهای بحرالمیت» (Dead Sea Scrolls) تعبیر میشود. این ناچیز تفصیل مختصری از آن را و این که هم کنیسه یهودیان و هم کلیسای مسیحیان از افشا و اظهار مندرجات آن طومارها بهشدت جلوگیری میکنند تا آنجا که وقتی که مجله باستانشناسی توراتی (Bibilical Archaeology Review) که تصویر صدوبیست قطعه از آن طومارها را در مجلدی چاپ کرده بود، قاضی محکمه شهر «تلآویو» فروش آن تصاویر را ممنوع ساخت، پیش از این نوشتهام.۶ این کشفیات تا کنون همچنان ادامه دارد و در ماه نوامبر سال گذشته میلادی، روزنامه فرانسوی «فیگارو» مورخه ۲۷ نوامبر ۲۰۱۷ (۸ آذر ۱۳۹۶) خبر از کشف دوازدهمین غار در صحرای یهودیه۷ که از سال ۱۹۶۷ در تصرف دویست اسرائیلی درآمده است، داده که در آن، طومارهای جدیدی مانند طومارهای صحرای «قُمران» به دست آمده است که قدمت آن به بیش از دوهزار سال قبل بازمیگردد و در حال حاضر نیز حفاریهایی در آن قسمت از صحرا که در تملک دولت اردن است، توسط حفّاران یهودی صورت میگیرد و اینان امیدوارند که به طومارهای دیگری دست یابند و این حفاریها با موافقت دولت غاصب اسرائیل صورت میگیرد!
طالبان اطلاع بیشتر در این باره و کشفیات اخیر، به روزنامه فیگارو که تصویر بعضی از آن مخطوطات موجوده در آن طومارها را منتشر کرده است، مراجعه فرمایند. این ناچیز از سال ۱۹۹۰م که مطالبی از این طومارهای بحرالمیت در روزنامههای «نیویورکتایمز» و «بوستون گلاب» و مجله «تایمز» و «یو.اس٫تودی» و اخیراً روزنامه فرانسوی «فیگارو» مندرج شده است و تصاویر بعضی از آن طومارها را نگهداری کرده است که شاید قریب به چهارصد پانصد صفحه باشد و امیدوارم که انشاءالله قریباً آن را به کتابخانه ملی ایران تقدیم کنم.۸
حضرت امام ابوجعفر الباقر (صلوات الله علیه) نیز ظهور و اکتشاف این «طومارها» و یا به تعبیر آن حضرت «تورات» از کوههای انطاکیه را ضمن حدیثی اعلام فرمودهاند (کتاب مستطاب عللالشرائع چاپ قدیم، ص۱۶۱، حدیث سوم از باب ۱۲۹؛ و ص۱۶۰ چاپ جدید مؤسسۀ الاعلمی بیروت) و این حدیث را که حضرت شیخ صدوق (رضوانالله علیه) مسنداً روایت میفرماید، این است: «حدَّثنا ابی رحمهالله قال: حدثنا سعدُ بن عبدالله عن الحسن بن علی الکوفی عن عبدالله بن المغیره عن سُفیان بن عبدالمؤمن الانصاری عن عَمرو بن شمر عن جابر قال: اقبل رجل الی ابیجعفر علیهالسلام و انا حاضر، فقال: «رحمکالله! اقبِض هذه الخَمسمائه درهم فضَعها فی موضعها، فانّها زکاه مالی». فقال له ابوجعفر علیهالسلام: بل خُذها انت فضَعها فی جیرانک و الایتام و المساکین و فی اخوانک من المسلمین. انّما یکون هذا اذا قام قائمنا فانّه یَقسم بالسّویه و یَعدل فی خلق الرحمن البرّ منهم و الفاجر. فمن اطاعَه، فقد اطاع الله و من عَصاهُ، فقد عصی الله. فانّما سُمّیَ المهدی لأنّه یَهدی لأمر خَفیٍّ حتی یَستخرج التّوراه و سائر کُتبالله من غار بأنطاکیه؛ فیَحکمُ بین اهل التّوراه بالتّوراه، و بین اهل الانجیل بالانجیل، و بین اهل الزّبورِ بالزبور، و بین اهل الفرقان بالفرقان… الخ».**
تردید و تعجب
برخی از عبارات این خطبه و یا کلمات آن به نظر این فقیر ناچیز تعجبآور است و از آن جمله است: «… تالله انّ الانبیاء صلواتالله علیهم لم یُوَرّثوا دیناراً و لا درهما و لا عُروضا، ورَّثو العلم و الدین» (ص۷۴) «یا کیفانیه» و «ایانیه» و «حیثانیه» (ص۱۰) یا «… و انّ اسمی کان مقرونا باسمه حیث کان اسم محمد صلیالله علیه فی وصیه آدم و السفر الاول بارقلیط اُمّیٌ هادیٌ و القرن الصدیق ذوقرنیها بَطلٌ بَطل» (ص۵۸). این کلمۀ «بارقلیط» یا «فارقلیط» را که معرّب کلمه «پراکلیتوس» یونانی است که در جمله شانزدهم فصل چهاردهم انجیل یوحنا آمده است و در انجیل ترجمه به عربی به «معین» و در انجیل ترجمه به فارسی، به «تسلیدهنده» ترجمه شده است و «مانی» منصرف به خود دانسته است (الفهرست ابنندیم، چاپ فلوگل، ص۳۲۸) آیا حضرت امیر (علیهالسلام) در سخن خود آورده است؟ شک نیست که حضرت امیر به تورات و انجیلی که در قرآن مجید از آن یاد میشود، دسترسی داشته است و این که راهبی نصرانی به ایشان عرض کند: «انّی وجدتُ فی الانجیل نعتک، و انت تَنزلُ ارضَ بَراثا بیتَ مریم و ارضَ عیسی علیهالسلام» (أمالی طوسی، ۲۰۳)، مسلّم است.
جای پرسش
معنای بسیاری از آنچه در صفحات اخیر این مخطوطه آمده است (پیش از روایت عمر بن محمد بن عمر بن علی)، مبهم است و برای ما منتظران ظهور حضرت قائم آل محمد (علیهالسلام) هرچند هم که دقیقا معانی مذکور را ندانیم، موجب این نیست که منکر آن شویم. نمیدانم چگونه عرض کنم: آیا ابنعربی با توجه به بعضی زمینههای فکریاش و این که گاه خاتمالأولیاء را حضرت عیسی مسیح (علی نبینا و آله و علیه السلام) میشناسد، در تحریر یا تقریر آن چند صفحه به صدرالدین قونوی دستی داشته است یا نه؟ معروف است که «فرّاء» نحوی گفته است: «اَموتُ و فی قلبی من الهمزه شئ» آیا میتوانم عرض کنم که درباره برخی از عبارات آن صفحات، «فی قلبی شئ»؟ خدا داناست و آیا میتوان گفت بسیاری از عبارات آن صفحات در حکم متشابهات از سخنان حضرت مولیالموالی (صلواتالله علیه) است و إنشاءالله معانی آن در ظهور حضرت بقیهالله (عجلالله فرجه) روشن خواهد شد؟ پس عرض کنیم: «اللهم أرنا الطلعه الرّشیده و الغُرّه الحمیده و اجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته و موالیه». آمین آمین!
ناگفته نماناد که مناسب است بخشهای اخیر این خطبه مخطوطۀ قونوی، با احادیث وارده در بخشهای «خروج مهدی»، «خسف و مسخ و قَذف»، «خروج دجال»، «خروج یأجوج و مأجوج»، «نزول عیسی علیهالسلام» و «خروج دابه» کتاب «کنزالعمّال» (ج۱۴، از حدیث شمارۀ ۳۸۶۵۱ تا ۳۸۸۸۲ و حدیث ۳۹۶۷۹) و با کتاب «الفتن و أشراط الساعه» (از حدیث ۲۸۹۹ تا ۲۹۴۰) در «صحیح مسلم» و آنچه علامۀ مجلسی (رضوانالله علیه) در بحارالانوار (ج۱۳ چاپ سنگی مرحوم کمپانی) آورده است، مقایسه و تطبیق شود.
ممکن است بعضی از خوانندگان این کتاب آنچه را که در اواخر این مخطوطه در ملاحم و پیشگوییهای پس از ظهور حضرت صاحبالزمان آمده است، مطالبی همانند «ارداویرافنامۀ» زردشتیان یا رسالههای «حزقیال» و «زکریا» و «دانیال» عهد قدیم کلیمیان یا «مکاشفه و رؤیای یوحنّا»ی مسیحیان بشمارند، به آنان باید گفت اگر با نظر دقیق و خالی از تبادرهای تعصبآمیز این مخطوطه را ملاحظه بفرمایند، خود توجه خواهند فرمود که این «خطبه قاصعه» به قول بیهقی «از لونی دیگر» است و به تعبیر فضلای حوزوی: بین این خطبه و آن رسالات «بَونی بعید» است و به بیانی دیگر:
آن کس که ز شهر آشنایی است
داند که متاع ما کجایی است
صدرالدین قونوی
اینک چند کلمهای دربارۀ نویسندۀ والامقام این مخطوطه، یعنی جناب صدرالدین قونوی (رحمهالله علیه) به عرض رساند: «صدرالدین ابوالمعالی محمد بن اسحاق» اصلا اهل قونیه و از بزرگان علماء تصوف و مشاهیر شاگردان محییالدین عربی است که آثار و تألیفات او در میان عرفا و اصحاب تحقیق شهرت بسیار دارد و به واسطه آنکه مادرش به زوجیت محییالدین عربی درآمده بود، در حجر تربیت آن عارف محقق پرورش یافت و از همه کس بهتر به مشرب محییالدین در مسائل عرفان، خاصه وحدت وجود، آشنایی به هم رسانیده بود و در حقیقت او طریقۀ استاد خود را به وجهی که مطابق شریعت باشد، تقریر کرد و در میان عرفا و مسلمین مشهور و اصل و مرجع مسلم گردانید.» (زندگانی مولانا جلالالدین محمد مشهور به مولوی، تألیف شریف مرحوم استاد علامه فروزانفر رحمه الله علیه، ص۱۱۸) صدرالدین متولد سال ۶۰۵ است و با حضرت مولانا مصاحبت و مجالست داشته است و بر طبق وصیت آن حضرت بر جنازه مولانا نماز خوانده است و گفتهاند که از شدت بیخودی و درد، بیمار شد و پس از هشت ماه به عالم باقی شتافت به سال ۶۷۳٫
شاعر و عارف عالیمقام فخرالدین عراقی و شیخ مؤیدالدین جَندی و شیخ سعیدالدین فرغانی از شاگردان صدرالدین قونوی هستند. شیخ سعدالدین حَمّویه با آن جناب معاصر و مباشر بوده است. از تألیفات او کتاب «مفتاح الغیب و الجمع و الوجود» است که گاهی اختصاراً «مفتاح الغیب» یا «مفتاح الغیب و الوجود» یا «مفتاح الغیب و الجمع» از آن یاد میشود و این کتاب از امّهات کتب عرفان است و آن را شمسالدین فنّاری (متوفی ۸۳۴ق) شرح کرده است و آن شرح که معضلات مفتاحالغیب را توضیح میدهد و بیان میکند، قرنهاست که از متون تدریس عرفان شمرده میشود.۹ از کتابهای دیگر صدرالدین، یکی «اعجازالبیان فی کشف بعض اسرارالقرآن» است که تفسیر سوره مبارکه فاتحه است و دیگری «شرح الاحادیث الاربعینیه» است که نام آن کشفالاستار و جواهرالحکم است و دیگری «النصوص» است و دیگری «مفاوضات» است که جواب مسائلی است که صدرالدین قونوی (رحمهالله علیه) با حضرت خواجه نصیر طوسی (قدسالله تربته) داشته است. ازجملۀ مکاتبات او با حضرت خواجه نصیر نامهای است که به فارسی شیوایی نگاشته شده و حاکی از این است که صدرالدین به زبان فارسی کاملاً مسلط بوده است (مکالمات و مذاکرات او با حضرت مولانای رومی به فارسی صورت میگرفته است). صدرالدین که به مقتضای مقام، شعر هم میسروده است، نامۀ خود را با این دو بیت به خواجه نصیر عرض میکند:
ما زالَ سمعی یَعی من طیب ذکرک ما
یُزری عَلی الرّوض غِبَّ العارض الهَتن
حتی حَللتَ حمَی قلبی و لا عَجبٌ
فرُبّ ساع الی قلب من الاُذُن
و پاسخ خواجه به این نامه چنین آغاز میشود:
اتانی کتابٌ ما أراهُ مشابهاً
بغیر کتاب الله من سائر الکُتب
اتی من امام نَوّرَ الله قلبَه
و صُیّرَ مرفوعا لدی سرّه الحُجُب
خطاب عالی مولانا، امام الاعظم، هادی الامم، کاشف الظلم، صدر المله و الدین حجهالاسلام والمسلمین، لسان الحقیقه، برهان الطریقه، قدوه السالکین الواجدین، و مقتدی الواصلین المحققین، ملک الحکماء و العلماء فی الارضین، ترجمان الرحمن، افضل و اکمل جهان، ادام الله ظله و حرَسه و بَلّه و طَلّه، به خادم دعاء و ناشر ثنا، مرید صادق و مستفید عاشق، محمد طوسی رسید؛ بوسید و بر سر و چشم نهاد و گفت:
از نامه تو ملک جهان یافت دلم
وز لفظ تو عمر جاودان یافت دلم
دل مرده بُدم، چو نامه شد برخوانده
از هر حرفی، هزار جان یافت دلم
هرچند که در ماتقدم صیت فضائل و آوازۀ مناقب آن ذات بیهمال استماع کرده بود و به مشاهده جمال مبارک و مطالعه شمائل آن وجود بینظیر مشتاق شده، و به وصول به خدمت او نیازمند گشته، روزگار در نیل آن مأمول مساعدت مبذول نمیکرد، و همت بر آن نمیگماشت که به کتابت راه استفادت گشاده گرداند، و به مراسلت به آن حضرت بزرگوار توسل جوید. ناگاه بخت خفته بیدار گشت، و مطلوب حقیقی روی نمود و به ایراد خطاب جانافزای و مفاوضه دلگشای این بیچاره مشتاق را مشرف گردانید… (نقل از احوال و آثار قدوه محققین و سلطان حکما و متکلمین استاد بشر و عقل حادی عشر، محمد بن محمد بن الحسن الطوسی ملقب به خواجه نصیرالدین، تألیف نفیس مرحوم مغفور حضرت استاد سید محمدتقی مدرس رضوی أطابالله ثراه، ص۲۷۲ـ۲۷۷)
این چند سطر را که از نامۀ جوابیه حضرت خواجه نصیر نقل کردم، برای آن است تا خوانندگان ملاحظه فرمایند که خواجهطوسی با چه عناوین و القاب و نعوتی از صدرالدین قونوی نام میبرد. خداوند بر درجات این هر دو بزرگوار بیفزایاد. گاهی صدرالدین قونوی شعر هم میسروده است که عریضه خود را به حضرت خواجه به آن دو بیت آغاز کرده است.
در پایان «فهرست رسالههای نسخه ۵۶۹۴ کتابخانه یوسفآغا به دستخط صدرالدین قونوی برگ [۲A] ص۷۵ کتاب حاضر نیز به دو بیت به خط صدرالدین قونوی مسطور است که:
تَصرّمَ عُمری فی الجنایه و الهوی
فما لی الی طرُق الهدایه من نهج
و قد عمّ جیشُ الرّوم و الزّنج مفرقی
فان طال عُمری صارَ روماً بلا زنج
که ظاهراً این دو بیت را در وقتی سروده است که لااقل چهلپنجاه سالی داشته است و موی سر و محاسن او به اصطلاح معروف «فلفل نمکی» بوده است، والله اعلم.
به پایان رسید آنچه به درخواست دوست ارجمند و استاد دانشمند، آقای دکتر اکبر ایرانی برای چاپ مخطوطه «خطبه قاصعه» به عنوان پیشگفتار این ضعیف ناچیز میبایست عرض کند. و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین و صلیالله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین والسلام علی مولانا علی امیرالمومنین و سلّم.
فیلادلفیا، فقیر فانی احمد مهدوی دامعانی
۲۰ر۱۲ر۱۳۹۶
پینوشتها:
۱ـ من بندۀ ناچیز هیچگاه از این غاصبان حقوق مسلمانان به عنوان «خلفاء اموی یا عباسی» یاد نکرده است و همواره حدیث و سخن پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را در مقدّمۀ صحیفۀ سجّادیّه «ثم تدور رحی الاسلام علی رأس خمس و ثلاثین سنه… ثم مُلک الفراعنه» منظور نظر داشته و دارم.
۲ـ ضمیر فاعلی به منصور عباسی و ضمیر مفعولی به محمد نفس زکیّه راجع است.
۳ـ سیّد بن طاوس (رضواناللهعلیه) آن را از کتابی که در سال ۲۰۸ نوشته شده است، نقل میفرماید. ص پنجاه و دو مقدمۀ کتاب حاضر.
۴ـ زندگانی مولانا جلالالدین، تألیف استاد اجلّ فروزانفر، ص۱۳۸٫
۵ـ همان، ص۴۳٫
[* با پوزش از استاد مهدوی دامغانی، برای آنکه جمع بیشتری از خوانندگان گرامی بتوانند مضمون این مطالب را دریابند، به صورتی شکستهبسته ترجمه شد: هیچ پیغمبری نیست مگر اینکه زیر آن صخره، امانت و نوشتهای در آن دارد که: به نام خداوند بخشندۀ مهربان. از فلان پیامبر به محمد فرستادۀ خدا، بدینگونه از ما پیمان گرفته شده و ما آن را به امت رساندهایم و به [ظهور] او پس از خود، بشارت دادهایم…]
برای اطلاع بیشتر رجوع فرمائید به: حاصل اوقات، ص۳۳۳ـ۳۳۴٫
۷ـ برای اطلاع از مساحت و حدود واقعه در این منطقه رجوع فرمائید: قاموس کتاب مقدس، ص۹۷۹ـ۹۸۳٫
۸ـ علیالظاهر مقصود از «صخره» در این خطبه، ص۱۶۹ـ۱۷۰ همان است که در حدیث شریف نبوی (صلیالله علیهوآله) آمده است که: «الصخره صخره بیتالمقدس علی نخله و النخله علی نهر من أنهار الجنه…». کنزالعمّال، حدیث ۳۴۴۰۷٫
[**مردی نزد امام باقر(ع) آمد و پانصد درهم تقدیم کرد و گفت: «این زکات مالم است، بگیرید و در جای خود مصرف کنید.» امام فرمود: خودت بگیر و صرف همسایگان و یتیمان و مستمندان و برادران مسلمانت بکن. هر گاه قائم ما قیام کند، یکسان تقسیم میکند و دادگرانه در میان آفریدگان خدا رفتار میکند، چه نیکوکار باشند و چه تبهکار. هر که از او فرمانبرداری کند، از خدا فرمانبرداری کرده و هر که نافرمانی کند، نسبت به خدا نافرمانی کرده است. او بدین جهت مهدی نامیده شده است که به امری پنهانی هدایت میکند تا اینکه تورات و دیگر کتابهای الهی را از غاری در انطاکیه بیرون بیاورد؛ آنگاه میان پیروان تورات با تورات داوری میکند و میان پیروان انجیل با انجیل، و میان پیروان زبور با زبور و میان پیروان قرآن، با قرآن.]
۹ـ مرحوم مغفور رهبر انقلاب (رضوانالله علیه) در سالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹شمسی این کتاب را برای بعضی از فضلاء حوزۀ علمیۀ قم تدریس میفرمودند و از جمله مستفیضان آن استاد مسلّم عرفان، مرحومان آقایان آیتالله مطهری و آیتالله حاج آقا رضا صدر و حاجآقا مهدی حائری یزدی و استاد جلالالدین آشتیانی (أطابالله ثراهم) بودند و این فقیر ناچیز که در آن ایام گاهی برای دیدار با آقاسیّد جلالالدین آشتیانی به قم مشرّف میشدم، چند بار در صفّ النعال آن مدرس محترم نشستهام و از بیانات شیوا و شیرین امام خمینی (رضوانالله علیه) به قدر فهم خودم مستفیض بودهام. کتاب شریف «مصباحالهدایه إلی الخلافه و الولایه» تألیف امام خمینی (رضوانالله علیه) که با مقدّمۀ مبسوط و تعلیقات فراوان و سودمند مرحوم استاد جلالالدین آشتیانی منتشر شده است، در حقیقت عصارۀ لطیف و دقیق از کتاب مصباحالأنس است.
مخفی نماناد که اخیراً به لطف جناب مستطاب حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج سیدمحمود دعائی (دامتبرکاته) دو جلد کتاب «تحریر توحید» که ترجمهای از شرح مقدمۀ قیصری بر فصوص ابن عربی است زیارت کردم. کتاب، تألیف حضرت حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج سیدحسن خمینی (دامتبرکاته) است و مؤلف دانشمند آن ثابت فرموده است که الحمدلله هنوز تعلیم و تعلّم عرفان اسلامی باقی و برقرار است. خداوند سلامتش بدارد که شیر را بچه همی ماند بدُو.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید