1397/4/25 ۱۲:۲۱
نظامی، شاعر قرن پنجم هجری حکیمی بود که از علوم مختلف بهره داشت. او در سرایش خمسة خود از این علوم استفاده کرد و از آنها در شکل بخشیدن به اشعار خود بهره گرفت. یکی از علومی که از قرنها پیش رواج خویش را آغاز کرده بود و تا زمان وی نیز اشاعه یافت، علوم هرمسی بود. نظامی از طریق نهضت ترجمهای که در دورة اسلامی رخ داد
نظامی، شاعر قرن پنجم هجری حکیمی بود که از علوم مختلف بهره داشت. او در سرایش خمسة خود از این علوم استفاده کرد و از آنها در شکل بخشیدن به اشعار خود بهره گرفت. یکی از علومی که از قرنها پیش رواج خویش را آغاز کرده بود و تا زمان وی نیز اشاعه یافت، علوم هرمسی بود. نظامی از طریق نهضت ترجمهای که در دورة اسلامی رخ داد، با این مکتب و کتابهای آن آشنا شد و تحت تأثیر آن بخشی از خمسة خود را سرائید. شرفنامه و خردنامه، دو بخش از خمسة نظامی هستند که در آنها به زندگی و احوالات اسکندر پرداخته است. این دو بخش که به اسکندرنامه نیز موسوماند، از مکتب هرمسی بسیار متأثر شدهاند به گونهای که حتی نام اشخاص منتسب به این مکتب نیز در آن ذکر شده است. یکی از این اشخاص، بلیناس یا آپولونیوس طیانی است که نظامی در جای جای اسکندرنامه از او نام برده و گاه به زندگی او پرداخته است. بلیناس در قرن اول میلادی در آسیای صغیر میزیست و به خرق عادت و کرامات مشهور بود. او در نزد غربیان و مسلمانان به صاحب طلسمات معروف بود. نظامی در یکی از داستانهایی که به وی منتسب کرده، او و اسکندر را مقارن یکدیگر پنداشته، از شباهت زندگینامة آن دو استفاده کرده و بلیناس را نابودکنندة اژدهایی میداند که بنا بر اسکندرنامة سریانی اسکندر، نابودکنندة آن است. میتوان علت تغییری را که نظامی در داستان اسکندرنامة سریانی ایجاد کرده در امکان پهلوی و سریانی دانستن وی و دسترسی به ادبیات یونانی از آن طریق و تعلق خاطر وی به مکتب هرمسی دانست. این مقاله به این احتمالات میپردازد و آنها را بررسی میکند.
***
نظامی گنجوی، شاعر و عالم بزرگ ایرانی برای شکل بخشیدن به اثر سترگ خود از داستانهای گوناگونی استفاده کرده، به آنها شاخ و برگ داده و گاه داستان جدیدی خلق کرده است. برخی از داستانهای او همچون لیلی و مجنون که در ادبیات عرب و تاریخ، مابهازائی دارند، از شهرت بسزایی برخوردارند و برخی دیگر کمتر شناخته شدهاند. همچنین نظامی که به جامعالعلومبودن معروف است، از منابع گوناگونی نیز استفاده کرده است که گاه خود به آن اشاره میکند. او در میان منابع مختلف به فردوسی نظر خاصی داشته و سعی کرده خمسة خود را طبق شاهنامة فردوسی بسراید و در جای جای کتاب خود و به اشکال مختلف به فردوسی اشاره میکند. اسکندرنامه(و یا شرفنامه و خردنامه) یکی از خمسة اوست که به پیروی از شاهنامه سروده شده است. نظامی در اسکندرنامه به شرح زندگی اسکندر پرداخته و اسکندرنامهای ساخته و پرداخته که با اسکندرنامههای اصلی متفاوت است. پس از مرگ اسکندر، داستانهای زیادی دربارة او گفته شد و هر سرزمینی داستان خاص خود را دربارة اسکندر به وجود آورد. این داستانها از ادبیات یک ملت به ادبیات ملت دیگر سریان یافت و در هر ملتی، کهنالگو و موضوع خاصی را در خود گنجانید. در میان اسکندرنامههایی که وجود دارد، میتوان به منابع قبطی، سریانی، عبری، عربی، یونانی، پهلوی، ارمنی و اسلامی اشاره کرد. داستانهای اسکندر در اصل از داستانهای اسکندر یونانی کالیستنس جعلی، نشأت گرفتهاند. کالیستنیس یکی از همراهان اسکندر بود(Wolohojian, 1969: 1) که با او به کشورهای مختلفی سفر کرد. او پس از مرگ اسکندر به مصر سفر کرد و همانجا درگذشت. کالیستنیس زندگینامهای دربارة اسکندر تحریر کرد که بنمایة اسکندرنامههای دیگر است. همچنین داستانهایی که دربارة اسکندر وجود دارد، به این شخص منتسب شده است. به همین دلیل نویسندة آن کالیستنیس دروغین لقب گرفته است. البته باید توجه داشت که نظامی در سرایش اسکندرنامه از منابع دیگری همچون طبری1 و دیگر اسکندرنامهها نیز استفاده کرده است.
این مقاله به رویارویی اسکندر با اژدها در اسکندرنامة نظامی و مقایسة آن با اسکندرنامة سریانی میپردازد. این بخش از زندگی اسکندر، فقط در اسکندرنامة سریانی ذکر شده و فردوسی و نظامی نیز آن را در شعر خود تکرار کردهاند. اما توصیفی که نظامی از رویارویی اسکندر با اژدها میآورد، کاملاً با توصیف فردوسی متفاوت است. از آن رو که نظامی در این بخش اسکندر را نابودکنندة اژدها نمیداند، بلکه بر این باور است که اسکندر از بلیناس کمک میگیرد و این بلیناس است که اژدها را نابود میکند. در این مقاله برای یافتن پاسخی مناسب در ابتدا دربارة مواجهة اسکندر و اژدها در اسکندرنامة سریانی و داستان نظامی پرداخته و سپس به دلایل انتخابهای نظامی در شکل دادن داستان خود پرداخته میشود.
در زندگینامة سریانی اسکندر، آمده است که وقتی اسکندر به هند رسید، شب را در مکانی سرکرد. اما وقتی صبحهنگام خواست به راه خود ادامه دهد، مردمان آن مکان او را از وجود اژدهایی برحذرداشتند که راه را بسته بود. بنا بر باور مردم، اژدها یکی از خدایان بود و آنها مجبور بودند برای جلوگیری از پیشروی و حمله به شهر، روزی پنج گاو فربه به او بدهند. نفَس سمّی او پرندگانِ در حال پرواز را مسموم میکرد و با دو حلقة مویش، فیلی را به بند میکشید. اسکندر در صدد کشتن او برآمد. از این رو به افراد خود دستور داد دو روز به اژدها غذای کافی ندهند و او را گرسنه نگاه دارند. سپس به دستور اسکندر، دو گاو فربه که با گچ، قیر، سرب و سولفور پر شده بودند، برای اژدها فرستاده شد و اژدها نیز گاوها را بلعید و اسکندر دستور داد با تیرهای آتشین او را نابود کنند (Budge, 1889: 107). البته باید توجه داشت که علت واقعی انفجار و نابودي اژدها به خاطر فعل و انفعالات شیمیایی مخلوطی بود که به اژدها خورانده شد و نیز آتشین بودن دم او و تیرهای آتشینی که بسوی او پرتاب شد. (Ogden, 2012: 278) فردوسی نیز این داستان را با تغییراتی چند بیان میکند.2
اما در اسکندرنامة نظامی آمده است که وقتی اسکندر به اصفهان رسید و آتشکدهها را از وجود مغان پاک کرد، مردم از جور اژدهایی که در آتشکده سکنا داشت، به ستوه آمدند و از اسکندر کمک خواستند. اما به جای آنکه اسکندر اژدها را نابود کند، از بلیناس کمک گرفت. زیرا او بر این باور بود که این اژدها محصول جادوست و فقط بلیناس راه نابودي آن را میداند و بلیناس با سداب جادوی اژدها را که دختری به نام آذرهمایون بود، از بین برد.
تشابه این دو داستان صرفاً در رویارویی اسکندر و اژدهاست. داستانی که بنمایة اصلی خود را از اسکندرنامة سریانی وام گرفته است. تحریر اسکندرنامة سریانی در زمان ساسانیان از اصل یونانی یا پهلوی آن آغاز شد3و از قرن هفتم میلادی به بعد، مسیحیان سریانی زبان ایرانی، ترجمة اسکندرنامه را آغاز کردند. این ترجمه همزمان با پیروزی شاپور اول بر رومیان صورت گرفت. در این زمان، سیل بردگان رومی که از فرهنگ یونانی متأثر بودند، به ایران سرازیر شد و ایرانیان را با فرهنگ یونانی آشنا کردند. این احتمال وجود دارد که ترجمة سریانی در دورة جنگ هراکلیتوس با ایران صورت گرفته باشد و بیشتر جنبة تبلیغ داشته است(Zuwiyya, 2011: 42- 43). اما در کل، مدارک تاریخی و ادبی بسیاری وجود دارد که اهمیت فرهنگ هلنی در این دوره را نشان میدهند. ایرانیان نیز نهتنها به این فرهنگ علاقه نشان دادند که از آن متأثر هم شدند. به طوری که دینکرد از فلسفة یونانی مخصوصاً ارسطو تأثیر پذیرفته است(Daryaee, 2009: 118). ترجمة متون یونانی، فقط منحصر به متون فلسفی نبود و متون پزشکی، ستارهشناسی، ریاضیات(Nasr, 1975: 397) و ادبیات را نیز دربرمیگرفت. این متون از یونانی به سریانی و از سریانی به پهلوی ترجمه میشد و گاه فقط به سریانی ترجمه میشد. به طوری که متون سرگرمکنندهای همچون وامق و عذرا از یونانی به پهلوی ترجمه شد4Boyce, 1968: 65 ایرانیان، بدین نحو توانستند با فرهنگ یونانی آشنا شوند و از داستانهای آنها متأثر شوند. از این رو با فرض پهلوی یا سریانی بلد بودنِ نظامی، میتوان ادعا کرد که وی از این ادبیات متأثر بوده است و به همین دلیل است که میبینیم داستان او با اسکندرنامة سریانی در یک نقطهنظر مشترک است و آن، وجود معبد و آتشکده و خدا یا دختری در آن است. با بررسی این دو داستان درمییابیم که او آتشکده را به جای معبد و زن جادوگر یا آذرهمایون را به جای خدایی در معبد در نظر گرفته است. اما اشاره به خدایی در آتشکده و دختری در آن، آدمی را به سوی این سمت و سو سوق میدهد که او به منابعی غیر از منابع فردوسی دسترسی داشته است(باید توجه داشت که اسکندرنامة سریانی با اسکندرنامة عربی متفاوت است و بخشی که اسکندر با اژدها روبهرو میشود، فقط در این اسکندرنامه آمده است. هرچند که فردوسی نیز این بخش از داستان را در کتاب خود آورده و نظامی میتوانسته این بخش را عیناً از کتاب او آورده باشد) و آن اشاره به داستانهای یونانی است که در آنها معبدی وجود دارد و در آن معبد اژدها یا ماری است به همراه دختر یا دختران باکرهای که به آن مار یا اژدها خدمت میکنند(Ogden, 2012: 282). نمونهای از اینگونه داستانها که به ادبیات رومی نیز سریان یافته، در کتابی به نام اعمال سیلوستر5، اواخر قرن چهارم، ذکر شده است. در این داستان آمده که مردم روم از نفَس اژدهایی که در دهانة غاری زندگی میکرد و باکرههایی در خدمت او بودند، به ستوه آمده بودند(Ogden, 2012: 282). در داستان مار لاوینیوم6 آمده که دختران باکره برای اثبات باکره بودن خود، برای ماری که در غاری مقدس بود، کیک میبردند. این دختران با چشمان بسته، قدم به غار میگذاشتند. اگر مار کیک را میپذیرفت و آن را میخورد، نشاندهندة پاکدامنی دختر بود و اگر کیک غذای مورچهها میشد، دختر گناهکار بود(Aelian, 1959: 281). اینگونه داستانها از ادبیات یونانی و لاتین به زندگینامة پادشاهان ایرانی نیز سریان یافت. چنانکه داستان کرم هفتواد، واگویة دیگری از معبد، اژدها و دختر است. داستان کرم هفتواد نیز داستان دختری ایرانی است که از کرم کوچکی مراقبت میکند و بعدها کرم تبدیل به اژدهای بزرگی میشود.7 این داستان در شاهنامه و کارنامة اردشیر پاپکان ذکر شده است(Ogden, 2012, 286).
همچنین این امکان نیز وجود دارد که نظامی از طریق ترجمة مسیحیان به زبان سریانی یا پهلوی و بعدها به عربی به منابع یونانی دسترسی داشته است.8 حتی ممکن است او داستان کرم هفتواد را دستمایة داستان خود قرار داده باشد. در نزد او که از علوم مختلفی سررشته داشته، دانستن زبان پهلوی و حتی سریانی امری بسیار طبیعی بوده است. باید دانست که زبان گویش نظامی که در گنجه میزیست، پهلوی شمال غربی بوده است(ریاحی، 1375: 29). او حتی در خمسه به پهلوی خواندن شاعران اشاره میکند و خود اذعان میدارد که در سرایش خمسه از منابع مختلف به زبانهای گوناگون استفاده کرده است.9
اما اکنون این سؤال پیش میآید که چرا نظامی، آتشکده را به جای معبد انتخاب کرده است. باید دانست که نظامی از وجود آتشکدة بزرگِ اصفهان که قدمت آن به دورة هخامنشیان و پیش از آن میرسد، اطلاع داشته است.10 این بنا در دوران ماد و هخامنشیان تختگاهی برای سکناگزیدن شاهان بود و در دورة اشکانیان کارکرد دینی داشت و در این دوران بود که تندیسهایی از مهر و ناهید در آن قرار گرفت. اما در دوران ساسانیان، تندیسها از آن مکان بیرون برده شدند و آتش مقدس در آن جایگاه قرار گرفت(کاظمی، 1387: 74). ممکن است خاطرة وجود تندیسهای این محل به دوران نظامی رسیده و نهتنها نظامی اسکندر را مسئول نابودي این بتان میدانسته بلکه تفکری رایج در میان مردم ایران زمین بوده باشد.11
اکنون که بخشی از گرههای داستان نظامی باز شد، به این پرسش مهم میرسیم که چرا از دید نظامی بلیناس میتوانسته اژدها را نابود و یا به عبارت بهتر جادوی آذرهمایون را باطل کند. در پاسخ، همانطور که پیشتر گفته شد، زندگینامة اسکندر شباهت زیادی به زندگینامة بلیناس دارد. بلیناس که به یونانی به آپولونیوس طیانی موسوم است، از حکیمان نوفیثاغوری و نوافلاطونی قرن اول میلادی بوده است. او نیز مانند اسکندر به نقاط مختلف جهان سفر کرد و شاید به همین دلیل است که نظامی بلیناس را همراه اسکندر میداند. بلیناس در هند با اژدها روبهرو میشود و به جای آنکه به نابودکردن اژدها مشهور گردد، با خوردن دل و جگر اژدها میتواند زبان پرندگان را دریابد (De Beauvoir, 1856: 86).12بلیناس پیش از اسلام و پس از آن از شهرت خاصی برخوردار بوده است. احتمال دارد که زندگینامة یونانی او نیز به همراه دیگر متون به سریانی ترجمه شده باشد و اینچنین در دسترس نظامی قرار گرفته و او از زندگینامة مشترک اسکندر و بلیناس مطلع بوده باشد.
اما چرا نظامی بلیناس را برای نابودي اژدها انتخاب کرده است؟ پاسخ این است که نظامی به مکتبی با نام مکتب هرمسی تعلق خاطر داشت و بلیناس یکی از شخصیتهایی است که به این مکتب منسوب است. اما پیش از پرداختن به این موضوع، باید توجه داشت که بررسی زندگینامة سریانی اسکندر و زندگینامة یونانی بلیناس نشان میدهد که این دو تشابهاتی چند با یکدیگر دارند. نخست آنکه هر دو شخصیت، مسافرتهای بسیاری کردند، هر دو به هند سفر نمودند و هر دو با اژدها روبهرو گشتند. زیرا نزد او و دیگر مسلمانان، بلیناس از علم طلسمات و نیرنجات برخوردار بود و یکی از هرمسیان محسوب میشده است. مکتب هرمسی از برخورد جریانهای هلنی- اسکندرانی در زمان استیلای یونانیان بر مصر در اسکندریه آغاز گردید. این مکتب در اوج شکوفایی خود در دورة ساسانیان در ایران مجال بروز یافت(Boyce, 1968: 36) ، (Nasr, 1975: 397) و ایرانیان به واسطة کتبی که به دستور شاپور اول و در قرن سوم میلادی به پهلوی ترجمه گردید (Bladel, 2009: 31- 37) و کتبی که در زمان خسرو دوم ترجمه شد، با مکتب هرمسی آشنا شدند.13 این مکتب در قرن سوم هجری و با نهضت ترجمهای که در دورة عباسیان به راه افتاد، جانی تازه گرفت(Nasr, 1975: 403) 14و شخصیتهایی را به دنیای اسلام معرفی کرد که تصور میشد از پیروان هرمس بودند. یکی از این شخصیتها بلیناس یا آپولونیوس طیانی بود. بلیناس نزد مسلمانان آن دوران، جایگاه ویژهای داشت. مسلمانان نیز مانند مسیحیان و یونانیان او را برخوردار از نیروی جادو میدانستند و او را صاحب طلسمات و نیرنجات تصور میکردند. مسلمانان در سدة هفتم میلادی و با فتح سوریه با شخصیت بلیناس آشنا شدند و نام بلیناس در مقام شخصیتی اسرارآمیز با ادبیات هرمسی و علوم غریبه وارد متون اسلامی شد. در واقع، نخستین یادکرد از بلیناس در جهان اسلام در متنی از زوزیموس اسکندرانی در سال سی و هشت هجری قمری دیده میشود که در آن به کتاب سرّ الحلیقة بلیناس اشاره شده است(کریمی، 1391: 215).15 این کتاب از قول جلدکی در زمان خالد بن یزید(85 هجری/ 704 میلادی) به عربی ترجمه گردید(Karimi, 2016: 438). اکثر آثاری که به بلیناس منسوباند، در سدة پنجم میلادی تألیف شدهاند. البته این کتب، دربردارندة آرای بلیناس هستند(کریمی، 1391 :216). اما باید توجه داشت که نظامی به این کتب که به عربی ترجمه شده بودند، دسترسی داشته است. نظامی در میان دیگر منابع از طریق مبشر بن فاتک نیز با آثار هرمسی آشنا شده بود(Bladel, 2009: 231) و در واقع میراثخوار علومی بود که با نهضت ترجمة اسلامی به وی رسید. با طلوع اسلام و نهضت ترجمهای که در دورة عباسیان رخ داد، کتب مختلفی به عربی ترجمه شد که وامدار علوم یونانی و هندی بود(Ruymbeke, 2007: 7). در این دوره بود که به ستارهشناسی و علوم غریبه، بهای زیادی داده شد و کتب منسوب به بلیناس از آن جملهاند. نظامی مانند دیگر مسلمانان، بلیناس را حکیمی هرمسی میدانست و این به خاطر کثرت تألیفات در زمينه جادو و طلسمات بود که به وی منسوب گشته و حتی در امپراطوری روم شرقی کهن نیز رواج داشته است. در واقع، هم در امپراطوری روم شرقی و هم در میان مسلمانان از تندیسها و ستونهای طلسمی بلیناس نام برده شده است(کریمی،1391: 216) و(Dzielska, 1986: 99-127) در منابع اسلامی بلیناس حکیمی صاحب طلسمات است(کریمی، 1391 : 215). ابنالندیم، بلیناس را نخستین کسی میداند که از طلسمات سخن گفت(ابن الندیم: 372). همچنین در سنت اسلامی و کتب عربیای که به بلیناس منسوب است، میبینیم که بلیناس برای دفع بیماری در شهرها طلسمهایی قرار میدهد. مثلاً در اصفهان طلسمی برای دفع حشرات مؤذی میسازد و در تیسفون، طلسمی برای عقربها و ککها قرار میدهد(کریمی، 1391: 216). صاحب طلسمات بودن بلیناس، بدین معناست که وی از نیروی جادویی برخوردار بود و برای جادو و طلسم تعویذ مینگاشت. با این توصیفها، نظامی که از شخصیت خاص بلیناس (صاحب طلسمات و نیرنجات بودن) و وابستگی او به مکتب هرمسی اطلاع داشته است، او را برای نابودي اژدهایی که محصول جادو بود، انتخاب کرد و بلیناس با سُداب، جادوی آذرهمایون را از بین برد. سُداب، گیاهی است که از دیرباز برای دور کردن جن و طلسم استفاده میشده است و نظامی به خاطر برخوداری از دانش گیاهشناسی با خواص سُداب آشنایی داشته است.16
نتیجه
نظامی یکی از اشعار اسکندرنامة خود را به داستانی اختصاص میدهد که ریشه در ادبیات سریانی دارد. او در داستان مواجهة اسکندر با اژدها، بلیناس را نابودگر اژدهایی میداند که محصول جادوی دختری ایرانی است و برای ساختن این قسمت از داستان به داستانهایی اشاره دارد که در آن دختر یا دخترانی باکره به اژدها خدمت میکنند و شاید در این راه داستان کرم هفتواد را که قدمتی دیرینه در ادبیات ایران دارد، دستمایة خود قرار داده باشد. وصال بلیناس با آذر همایون یا همان دختر جادوگر که بلیناس جادوی او را باطل میکند، نشان میدهد بلیناس که در دنیای اسلامی آن روزگار به صاحب طلسمات و نیرنجات معروف بوده، از دختری ایرانی جادو فراگرفته است تا با این کار، اصل و منشأ علوم غریبه را به زرتشت و پیروان او نسبت دهد. همانطور که چنین اطلاعاتی بهوسیلة ساسانیان پاگرفت و رواج یافت. اما آنچه در این داستان اهمیت دارد، پرداختن به داستانی است که نظامی به آن تعلق خاطر داشته است. از این رو، این داستان را با جرح و تعدیل فراوان با مطالب بسیاری در هم میآمیزد تا به خواستة خود که سخن رفتن از مکتب هرمسی باشد، برسد. او بدین منظور از اسکندر و ارتباط او با بلیناس سخن میگوید. در واقع نظامی بلیناس را از همراهان اسکندر میداند که در لشکرکشیهای او با اسکندر همراه است. از طرفی دیگر میبینیم که هم اسکندر و هم بلیناس به هند که از دیرباز مهد علوم خفیه بوده است، سفر میکنند. چنین اشارهای به هند برای نشان دادن ارتباط این دو فرد با طلسمات و نیرنجات ضروری بوده است. زیرا فقط بلیناس صاحب طلسمات نبوده و در دنیای اسلامی طلسمی به بلیناس و اسکندر معروف است و این نشان میدهد که مسلمانان از دیرباز این دو شخصیت را با یکدیگر تصور میکردند. حتی در منابع کهن اسلامی کتابی وجود دارد با نام ذخیرة اسکندر که به ارسطو منسوب است و تاریخ بلعمی نیز بلیناس را معاصر اسکندر پسر فیلیپ میداند(Karimi, 2016: 440). آنچه در این مقاله آمد، تلاشی بود برای گشودن رمز و رازهایی که نظامی، استاد داستانسرایی ایران در یکی از کوچکترین بخشهای اشعار خود به آن پرداخته بود. او با آميختن تاریخ و افسانه، داستان منظوم زیبایی آفرید تا نشان دهد که چرا نام حکیم نظامی گنجوی به او اطلاق شده است.
*کارشناس ارشد ادیان و عرفان تطبیقی
پینوشتها
1.طبری در کتاب تفسیر جامعالبیان و تاریخ طبری خویش از اسکندر به عنوان ذوالقرنین نام میبرد. اخبار اسکندر از سال 514 میلادی و قبل از اسلام از زبان سریانی به اعراب رسید و در مکه و مدینه به صورت شفاهی جمعآوری شد و با نام ذوالقرنین در قرآن سورة کهف/ 98-83 وجود دارد. به نظر میرسد طبری هم منابع عربی را در دست داشته که اسکندر را با ذوالقرنین یکسان دانسته است و هم منابع فارسی که در آنها آمده است که اسکندر بر ضد ایرانیان برخاسته است (Zuwiyya, 2011: 87) // 2.ولی در شاهنامه آمده است که مردم آنجا هر شب پنج گاو به او میدهند تا مبادا به شهر بیاید و آنها را از بین ببرد. اسکندر دستور میدهد یک روز به اژدها غذا ندهند و با این کار چند نفر از سربازانش را از دست میدهد و در نهایت اژدها با صدای طبل جنگی دور میشود. پس او حیلهای میاندیشد و پنج گاو تهیه میکند. درون آنها را پر از چربی و سم میکند و از کوه بالا میرود و اژدها که نزدیک میشود، مانند ابری سیاه به نظر میرسد با چشمانی سرخ و زبانی قرمز. سربازانش لاشهها را جلوی اژدها میاندازند و اژدها ناگهان همه را میبلعد. سم در او اثر میکند و او سرش را ناامیدانه به کوه میکوبد و سربازان او به طرفش تیر میاندازند. اسکندر اژدها را در جای خود میگذارد و به راه خود ادامه میدهد. (OGDEN, 2012: 277) // 3.نولدکه بر آن بوده است که متن پهلوی اسکندرنامه از یونانی(احتمالاً قرن ششم) گرفته شده است و الگویی برای ترجمة سریانی بوده است. در حالی که کلودیا اِی سیانکاگلینی(Claudia A. Ciancaglini) بر این باور است که این متن سریانی است که از یونانی گرفته شده و سپس به پهلوی ترجمه گردیده است. حدود قرن هشتم میلادی، چندین ترجمة عربی از این نسخة سریانی صورت گرفت که برخی از آنها رنگ و لعاب مسیحی دارند. این ترجمهها قبل از قرن دهم میلادی به فارسی نو ترجمه شدهاند. فردوسی از ترجمة عربی کالیستنس دروغین به همراه شخصیت اسلامی شدة اسکندر که دربردارندة برخی نشانههای مسیحی از ترجمههای عربی مسیحی است استفاده کرده است(Rubanovich, 2015: 210- 211- 213). // 4. اصل این داستان با نام متیوخوس و پارتنوپه که در زمان استیلای رومیان از اهمیت خاصی برخوردار بود(HÄGG& UTAS, 2003: 50) در زمان اسلام به عربی ترجمه شد و عنصری، از روی آن وامق و عذرای کنونی را منظوم کرد.
5. Acts of Silvester // 6.Lavinium.
7.این داستان و داستانهای منسوب به پادشاهان ساسانی در خداینامهها آمده است. خداینامهها، آمیزهای از داستانهای پهلوانی، نقلقولهایی از پادشاهان و خردمندان، گفتارهای پیامبرگونه، رسالههای فلسفی، دستورات اخلاقی، بیانات و سخنرانیهای سلطنتی بودند. پس خداینامهها نهتنها کتابهای تاریخی نیمهرسمی بودند، بلكه سرگرمی ادبی و آموزش اجتماعی نیز به شمار میرفتند. پرداختن به زندگی پادشاهان و پهلوانان و خردمندان نشاندهندة به تصویر کشیدن کمال مطلوب پادشاهان ساسانی بود. همچنین شاهنامهها سنتهای تاریخ جهانی را با تاریخ ایران درهممیآمیخت. در ابتدا هر کدام از بخشهای ایران خداینامههای مستقلی داشتند. از این رو، تاریخ پادشاهان شرقی کشور از آنچنان محبوبیت و شهرتی برخوردار بود که رفتهرفته تاریخ دیگر مناطق، بهخصوص تاریخ جنوب غرب ایران را در خود جذب کرد و یا از بین برد. این دلیلی بر این مدعاست که در سنت دینی زرتشتی از هخامنشیان نامی برده نشده است. از این روست که دربار اشکانیان به حماسه و اشعار اهمیت میدادند و در جمعآوری و نگهداری سنتهای دینی کوشش بسیار کردند(Zuwiyya, 2011: 118). // 8.پس این مسیحیان بودند که متون مختلف را ترجمه میکردند و آنچنان در فرهنگ ایرانی مستحیل شده بودند که نامهایی ایرانی داشتند. این مسیحیان سریانی زبان، بیشترِ کتب پزشکی را از زبانهای یونانی و هندی ترجمه میکردند، ولی کتاب مقدس بهخصوص عهد جدید، کتاب انوخ و زبور نیز از جمله کتبی بودند که به پهلوی ترجمه شدند(116, 108, 2009 ,Daryaee). در واقع مسیحیان در ارتش و سیاست ایران نیز نقشهای مهمی ایفا میکردند و ایرانیان با آنها مدارا نمیکردند، بلکه دیدی مساعد داشتند. یزدگرد(399-421) پسر شاپور سوم، کلیسای مسیحیان نسطوری را به رسمیت شناخت. خسرو اول انوشیروان جان مار آبا katholikos Mar Aba را نجات داد(Ciancaglini,2001: 136). خسرو پرویز نوة خسرو دوم، عبادت مسیحیان را به رسمیت شناخت و پزشک مخصوص و همسران خود، مریم و شیرین را از میان آنها برگزید. خسرو دوم چندین زیارتگاه برای قدیس سرگیوس Sergius ساخت که در جنگ به او کمک کرده بود و صلیبی طلایی به کلیسای سرگیوپولیس Sergiopolis در سوریه هدیه کرد(Ciancaglini,2001: 137). // 9.او در خمسة خود در چندین جا از پهلوی خواندن نام برده است که نشان میدهد ترانههای پهلوی هنوز در میان مردم ايران رواج داشته است:
پهلوی خـوانِ پارسـی فرهنــگ پهلـوی خوانـد بر نـوازش چنـــگ
و حتی خود در سرایش خمسهاش اذعان داشته که از کتب ملل مختلف استفاده کرده است:
ز هر نسخــه برداشتــم مایـهها برو بستــم از نظــم پیــرایـــههـا
زیـادت ز تاریـخهـای نـــوی یهــــودی و نصــرانی و پهلـــوی
10.ابنخردادبه (ف. 300 ه.ق) و ابنفقیه (290 ه.ق) این بنا را به تهمورث نسبت میدهند(ابنخردادبه : 24) و (ابن فقیه : 100) مسعودی نیز از این مکان نام میبرد و بیان میدارد که در آن مکان، بتهایی برای پرستش خورشید و ماه بوده و بشتاسف(گشتاسب) پادشاه، وقتی به حکومت رسید، بتها را بیرون ریخت(مسعودی، :589). حمزة اصفهانی نیز در کتاب خود آورده که تهمورث آن محل را انباشته از بتان کرده بود و اسفندیار به دستور گشتاسب بتان را نابود کرد(کاظمی، 1387: 81). // 11.از طرفی اگر این احتمال قریب به یقین باشد، میتوان اژدها را به دین زرتشتی و دختر را به ایزدبانوی آناهیتا نیز نسبت داد. همانطور که گفته شد در اسکندرنامة سریانی آمده است که هندوان تصور میکردند خدایی در هیئت اژدها در معبد است و نظامی نیز دختری به صورت اژدها را ساکن آتشکده میداند. // 12.زندگینامة بلیناس را شخصی به نام فیلوستراتوس به دستور ملکه جولیا دومنا(Julia Domna) همسر قیصر سوروس (Severus )(211- 145م) به رشتة تحریر درآورد. نمیتوان به طور قطع گفت که آنچه فیلوستراتوس نوشته حقیقت کامل بوده است. چرا که بلیناس با عیسی مسیح معاصر بوده است و این احتمال وجود دارد که طرفداران آیین هلنی همچون ملکه دومنا قصد داشتهاند که از بلیناس شخصیتی بسازند که با عیسی مسیح برابری کند و شاید به همین دلیل است که بلیناس نیز مانند مسیح به کرامات و جادو و خرق عادت(که نزد مسلمانان از جایگاه ویژهای برخوردار است) منسوب است(Levick, 2007: 119, 201). حتی ابنعبری، مورخ قرن سیزدهم میلادی در کتاب خود آورده است که «افولونیوس طلسماطیقی میگوید در اعجاز از مسیح پیشی گرفته است»(ابنعبری، 1890: 119). بنا به گفتة فیلوستراتوس بلیناس به شهرها و کشورهای مختلفی سفر کرد. هند یکی از کشورهایی است که او به آنجا قدم گذاشت و آنجا با اژدها روبهرو شد. او در هند کسانی را دید که اژدها شکار میکردند و دل و جگر اژدها را میخوردند تا از دانش زبان پرندگان برخوردار شوند. // 13. البته باید اذعان داشت که نام هرمس در خاورمیانة ساسانی به صورت خاستگاه علوم غریبه به کار میرفته است(حتی در اسکندرنامة نظامی هرمس یکی از همراهان اسکندر است). به همین دلیل است که عامه از نام او در حکم یک طلسم استفاده میکردند. اخیرا دو کاسة آرامی طلسم در نیپور عراق یافت شد که زمانی به دولت ساسانی تعلق داشتهاند. طلسمی که روی این کاسهها حک شده بود، در بردارندة نام هرمس است که نشان میدهد این نام در زمان ساسانیان شناخته شده بوده است. حتی یکی از این کاسهها برای شخصی به نام یزیداد پسر یزدان دخت تعلق داشته است(Bladel, 2009: 25-26). // 14.اما چندی نگذشت که اسلام نواحی مختلف از جمله شام را زیر سلطة خود گرفت و مسلمانان با سرزمینهایی از جمله شام آشنا شدند که متأثر از فرهنگ یونانی بود و حتی مردمان آن ناحیه به یونانی سخن میگفتند. از این رو مسلمانان خیلی زود و از زمان عبدالملک و پسرش هشام و در دوران بنیامیه به ترجمة متون یونانی همت گماشتند. ترجمه در این دوره به این صورت بود که شخص مترجم میبایست هم عربی بداند و هم یونانی و او واسطهای بود بین یک راوی یونانی و یک کاتب عرب. اتفاقی که حمزة اصفهانی(350 ه.ق) نمونة آن را در کتاب خویش ذکر کرده است. (Gutas, 1999: 23) روند ترجمه در دورة منصور عباسی ادامه یافت و بعدها در دوران هارون و مأمون و با تأسیس بیتالحکمه و توسط مترجمان خبره تداوم پيدا كرد. // 15.در این کتاب دربارة بلیناس آمده است: من یتیمی بودم از اهل طوانه و چیزی نداشتم. در شهر ما یک مجسمه سنگی وجود داشت که بالای ستونی چوبی نصب شده بود و بر آن نوشته شده بود: «من هرمس هستم که خداوند او را به نعمت خود مخصوص داشت. من این نشانه را آشکارا در اینجا قرار دادم و سرّ آن را پنهان کردم برای آنکه به آن سرّ آگاه نشود مگر حکیمی مانند خودم. بر سینة آن مجسمه نوشته بود: هر کس میل دارد به سرّ خلقت و صنعت طبیعت آگاه شود به زیر پای من نگاه کند. مردم متوجه مقصود حقیقی این جمله نمیشدند تا آنکه من بزرگ شدم و سنم مقتضی شد و آنچه بر سینة مجسمه نوشته شده بود خواندم و مقصود را دریافتم. پس زیر آن ستون چوبی را که زیر مجسمه بود حفر کردم و در آنجا حفرة تاریکی یافتم که هیچ نور در آن داخل نمیشد و از طرفی ممکن نبود آتشی برای روشنایی آنجا برد. زیرا باد مخصوصی به شدت میوزید و آتش را خاموش میکرد. از این جهت زیاد اندوهگین شدم و در این حال خواب بر من غلبه یافت، پس ناگاه صورتی که مانند صورت خودم بود بر من آشکار شد و گفت برخیز ای بلینوس و داخل این حفرة زیرزمینی شو! من گفتم آنجا تاریک است و رفتن مقدور نیست، پس به من دستور داد که آتشی را به کیفیت خاصی در داخل یک جسم شفاف قرار دهم تا باد نتواند آن را خاموش کند و ضمناً بتوانم از آن نور استفاده کنم. پس من بسیار خوشوقت شدم و دانستم که راه مقصود را دریافتم. پس گفتم تو کیستی که چنین منّتی بر من نهادی؟ در پاسخ گفت من معنا و سرّ باطن خودت هستم. پس، از خواب با خوشوقتی بیدار شدم و طبق دستور عمل کردم، همین که داخل آن حفرة تاریک شدم مجسمة مردی را دیدم که لوحی در دست داشت و کتابی در پیش، در آن لوح نوشته بود «صنعت طبیعت در اینجاست» و در آن کتاب نوشته بود «این است سرّ خلقت» و من از آنجا علم علل اشیاء را آموختم و نامم به حکمت مشهور شد(کلباسی، 1386: 43- 44). // 16.در ادامة داستانِ نظامی آمده است که بلیناس، آذرهمایون را به همسری میگیرد و از او جادو میآموزد.
در او دخـتری جادو از نسل ســام پـدر کـرده آذرهمایونـش نـام...
برآموخـت زو جادوئـیها تمــام بلیناس جادوش از آن گشـت نـام
چگونه شخصی که از دوران هلنی به طلسم و جادو معروف بوده، از شخصیتی ایرانی که به خاطر در آتشکده بودن وی به مغان منسوب است، جادو میآموزد. پاسخ در این حقیقت نهفته است که از روزگار ساسانیان زرتشت و مغان را صاحب دانش و جادو میدانستهاند و حتی معتقد بودند که اسکندر، دانش ایرانیان را با خود به یونان برد.
خـردنامــــهها را ز لفـــظ دری به یونـانزبان کرد کسـوتگـری
منابع
1- Zuwiyya, David, 2011, A Companion to Alexander Literature in the Middle Ages, Brill Academy Publishers. // 2- Rubanovich, Julia, The Reconstruction of a Storytelling Event in Medieval Persian Prose Romance [The Case of Iskandarnam], Edebiyat 9, 1998, pp. 215- 47. // 3- Luck, Georg, 2006, Magic and the Occult in the Greek and Roman Worlds, Arcana Mundi ,The Johns Hopkins University Press // 4- Scholefield, A.F., 1959, Aelian, [on the Characteristics of Animals], Volumes II, Harvard University Press. // 5- Frye, R. N, 1975, The Cambridge History of Iran, The period from the Arab Invasion to the Saliuqs, [Zoroastrian Literature after the Muslim Conquest], Volume 4, Cambridge University Press. // 6- 6- Hagg , Thomas, 2003, The Virgin and Her Lover,[ Fragments of an Ancient Greek Novel and a Persian Epic Poem], Bo Utas, Boston, Brill Leiden. // 7- Stoneman , Richard , 2012, The Alexander Romance in Persia and the East, Kyle Erickson, Ian Netton, , Barkhuis Publishing & Groningen University Library Groningen. // 8- Budge, E.A.W, 1889, The History of Alexander the Great, [Being the Syriac Version of the Pseudo-Callisthenes, Edited by Five Manuscript], Cambridge University Press Warehouse. // 9- Meyer, Marvin W., 1987, the Ancient Mysteries, [A Sourcebook of Sacred Text], Philadelphia, University of Pennsylvania Press. // 10- Gtuas, Dimitri, 2009, “Bayt al-hikma,” Kevin van Bladel, Encyclopaedia of Islam, Part Three, Leiden, Brill. // 11- Beauvoir Priaulx , Osmond De , 1859, The Indian Travels of Apollonius of Tyana, Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland, Art. III. Volume 17. // 12- Whittaker, T., 1902, Apollonius of Tyana, The Monist, Vol.XIII., , No.2 // 13- Ciancaglini, Claudia A., 2001, Le Museon, Revue D’etudes Orientales, Subventionne Par L’universite’ Catholique De Louvain, Tome 114- Fasc. 1-2, Extrait, Louvain- La- Neuve,. // 14- Goold , G.P, 1989, Philostratus I, [The Life of Apollonius of Tyana], The Loeb Classical Library (Founded by James Loeb), English translation: F.C. Conybeare, Edinburgh, Harvard University Press. // 15- Spuler, Herausgegeben Von B., 1968, Middle Persian Literature, Boyce, Mary , Handbuch Der Orientalistik. // 16- Dzielska Maria: 1986, Apollonius of Tyana in Legend and History, Rome. // 17- Daryaee, Touraj , 2009, The Rise and Fall of an Empire, , I.B.Tauris & Co. Ltd in association with the Iran Heritage Foundation. // 18- van Bladel, Kevin , 2009, The Arabic Hermes, [From Pagan Sage to Prophet of Science], New York, Oxford University Press, Inc. // 19- Hanaway, William L., 2012, ESKANDAR-NĀMA, Encyclopedia Iranica [On line].
20. نظامی گنجوی، جمال الدین، 1376، کليات نظامي گنجوي، [مطابق با نسخة تصحيح شدة وحيد دستگردي]، به اهتمام پرويز بابايي، دو مجلد، مؤسسه انتشارات نگاه – انتشارات علم // 21. خلیل شروانی، جمال، 1375، نزهت المجالس، تصحیح و تحقیق محمد امین ریاحی، تهران انتشارات علمی. // 22. مسعودی، علی بن حسین، 1390، مروجالذهب و معادنالجوهر، ترجمة ابوالقاسم پاینده، جلد اول، انتشارات علمی و فرهنگی. // 23. طبری، محمد بن، 1362، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، جلد اول و دوم، چاپ دوم انتشارات اساطير. // 24. ابنعبری،[العلامه ابیالفرج غریغوریوس بن اهرون الملطی المعروف]، 1418، تاریخ مختصر الدول، وضع حواشیه خلیلالمنصور، بیروت، دارالکتب العلمیه. // 25. ابنعبری،[ العلامه ابیالفرج غریغوریوس بن اهرون الطبیب الملطی]، 1890، تاریخ مختصر الدول، وقف علی طبعه: الاب انطون صالحانی الیسوعی، بیروت، المطبعه الکاثولیکیه للاباء الیسوعیین. // 26. ابنالندیم [ابوالفرج محمد بن ابی یعقوب اسحق المعروف به الوراق] الفهرست، بی تا، تحقیق: رضا تجدد، بی جا. // 27. فردوسي، ابوالقاسم، 1388، شاهنامه، به کوشش سعيد حميديان، چاپ دهم، تهران، نشر قطره. // 28. بهار، مهرداد، 1375، اديان آسيايي، نشر چشمه. // 29. زرین کوب، عبدالحسین، 1372، پیرگنجه در جستجوی ناکجاآباد، چاپ دوم، انتشارات سخن // 30. کریمی زنجانی اصل، محمد، 1391، «الاصنام السبعه»، دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، انتشارات مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 1، صص 529 ــ 534 // 31. معین، محمد، 1328، بلیناس حکیم(2)، مجله دانش، دی و بهمن، پیاپی، شماره 10 // 32. کلباسی اشتری، حسین، 1386، هرمس و سنت هرمسي، انتشارات علم.
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید