جهان‌بینی نظامی / ذاكر ممدوف

1397/4/25 ۱۲:۱۷

جهان‌بینی نظامی / ذاكر ممدوف

ترجمه رقیه رضایی فرد، محمد رضایی فرد آنچه در این مقاله از نظر می‌گذرد، جهان‌بینی نظامی گنجه‌ای است در مسائل چالش‌برانگیزِ چرا و چگونگی آفرینندگی در قالب اثبات وجود خدا که از منظر عقل بیان می‌شود و از همین منظر نظامی ابواب مختلفی را در اندیشه می‌گشاید، از قبیل انسان و جامعۀ آرمانی، فواید عقل و تفاوت ظریف آن با وهم و خیال كه به زبان ساده بیان می‌شود.

 

ترجمه رقیه رضایی فرد، محمد رضایی فرد

آنچه در این مقاله از نظر می‌گذرد، جهان‌بینی نظامی گنجه‌ای است در مسائل چالش‌برانگیزِ چرا و چگونگی آفرینندگی در قالب اثبات وجود خدا که از منظر عقل بیان می‌شود و از همین منظر نظامی ابواب مختلفی را در اندیشه می‌گشاید، از قبیل انسان و جامعۀ آرمانی، فواید عقل و تفاوت ظریف آن با وهم و خیال كه به زبان ساده بیان می‌شود.

***

زندگی و آثار

زندگی

الیاس‌بن‌یوسف در سال 1141.م در گنجه از مادر زاده شد و تا پایان عمرش یعنی سال 1202.م در همان‌جا زندگی كرد. او در كنار تحصیلات عالی و مطالعات جدی برای افزایش دانش و حكمت، عامیانه پای صحبت‌های خلق مردم می‌نشست. علوم دینی و دانش دنیوی را در شكل عمیق آن از طریق مطالعۀ آثار باقیمانده از متفكران پیشین كسب كرد.

نظامی از زندگی درباری روی‌گردان بود. بنابراین، زندگی‌اش در نداری گذشت. او با برخی از زاهدان و بعضی از صوفیانی كه از طریق برخی مناسباتی كه با دولت‌های ثروتمند داشتند و به نعمت‌های مادی رسیده بودند، فرق داشت، به طوری كه می‌گوید:«به خاطر یك مشت آب و به خاطر نان زیر هر پایی خاك نشو». زندگی این متفكر با محرومیت و سختی گره خورده بود، چنانکه روزگار پرزحمتش را با قناعت درآمیخت و آن را در تنهایی سپری كرد.

نظامی از حكومت گنجه یك كنیز به عنوان هدیه(عاقل، كامل، زیبا و خوش قدم)، یك دختر قیپچاقی1 به نام آفاق دریافت و با او ازدواج كرد. اما مرگ ناگهانی آفاق باعث پریشانی شاعر شد. او پس از آفاق، به مراقبت از نوزاد پسر پرداخت. نظامی بعدها برای یادآوری آفاق می‌گوید: «تو مانند تركانِ تشنۀ مهاجرت، عمرم را تركانه غارت كردی. ترك من تو چادرم را ترك كردی و رفتی. الهی ترك‌زادۀ مرا نگه‌دار»2

 

آثار

نظامی گنجوی، خالق اشعار غنایی، خلق اثر در این سبك را تا پایان عمر ادامه داد. تمام اشعارش چه قصاید، غزلیات و رباعی‌ها همراه با مضامین و معانی نو، دارای استحكامی درخور و اعتباری شایسته هستند. در تاریخ ادبیات، پنج منظومۀ نظامی به پنج‌گنج معروف است كه شامل مخزن‌الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت‌پیكر و اسكندرنامه می‌باشد.

نظامی خود در آثارش آن والایی را كه اخلاق ایده‌آل می‌تواند داشته باشد، به خوبی به اجراء گذاشته است و آن كوششی كه باید در این راه به خرج داد، خود به انجام می‌رساند. «مانند كرم ابریشم اگر یك برگ بخورم در عوض ابریشم می‌بخشم. حرامم باشد اگر آبی خام بخورم و یك حرف پخته از دهان خارج نگردانم. اگر یك گنجینه نیافرینم، شب را نمی‌خوابم».3

نظامی در جواب حسودان و به حساب آن زحمت سنگینی كه متحمل بوده‌است می‌گوید: «شب بیا، معدن كندن مرا ببین. آن معدن كندن نیست بلكه جان كندن مرا ببین. هر درّی كه از دهان می‌خواهم خارج كنم با سختی و تلاش همراه است. صد بار مغزم آتش می‌گیرد طوری كه به شب‌چراغ مانند می‌شوم».4

شاعر بیان می‌دارد كه «دروازۀ خزائن گفتارش به روی همه گشوده است و درِ معدن او بی‌قفل است. زیرا مقصد عالی او خدمت‌رسانی به خلق بوده است». از یك دانه درختی می‌سازم كه هر كس میوه‌ای از آن بچیند، به درختكار آن بگوید ای خوشبخت».5

باور نظامی به زندگی ابدی، عمیق است به طوری كه در آثارش همواره از امید بزرگ و ویژه‌ای سخن می‌راند. آن شاعری كه اشعارش را چون ابدیت عظمت بخشیده  است نمی‌میرد. او می‌نویسد: «كسی كه نظامی را می‌خواند، حضور نظامی را در میان كلام پیدا می‌كند و هر بیت، سرّی را برایت می‌گشاید و چگونه پنهان بماند؟ صد سال بعد اگر بپرسند كه او كجاست؟ از هر بیت صدا می‌آید كه او اینجاست».6

زندگی در محیطی كه تب و تاب سیاسی- اجتماعی و افكار علمی و مدنی عمیقی بر آن حكم‌فرماست، باعث خلق آثار پربار فكری و فلسفی توسط نظامی شده است. آنچه در او به عنوان ادراك یا دوره‌ای از فهم مفاهیم رو به رشد حائز اهمیت است، نیل او به طور همزمان، به اسلوب خاص فردی در سخنوری است.

 

دربارۀ خدا و موجودات

نظرگاه نظامی گنجوی را ابتدا دربارۀ خدا و بعد موجودات(وجود مادی و معنوی) و آنچه در عرصه و گسترۀ آن‌هاست، بر اساس اشعار فلسفی‌اش می‌توان فهمید. نگاه او متأثر از تعلیماتش، به خصوص آموزه‌هایش در زمینۀ دین اسلام است؛ به طوری كه آثارش را بر اساس این آموخته‌ها خلق و شكل بخشیده است. او بسم الله الرحمن الرحیم را اولین مصرع در مخزن الاسرار قرار می‌دهد و می‌گوید:«كلید در گنجینۀ حكما بسم الله الرحمن الرحیم است. آغازگر فكر و پایان‌دهندۀ سخن، نام خداست».7

نظامی در آثارش برای وصف خدا به كلام و عبارات دینی نزدیك می‌شود كه هماهنگی و هم‌صدایی لازم بین آنها مشهود است. در شعرش، «خدا» قابل قیاس با هیچ چیزی نیست و معتقد است برای گفتن دربارۀ او فهم بسیار گسترده‌ای لازم است. نظامی می‌گوید: خدا اول است و اولِ بی‌ابتداست. آخر است و آخرِ بی‌انتهاست. او خدایی است كه قابل‌اندازه‌گیری نیست. اولِ وجود است و سرمدی است».8

دربارۀ آغاز ازل می‌گوید: «تو زاده نشده‌ای و غیر از تو همه زاده شده‌اند»، «ابدیت خدا در بی‌فرزندی و نابود نشدنش است». نظامی به محتوای ازلی بودن خدا می‌پردازد و می‌گوید«بودن تو از خودت است»، «هیچ‌كس غیر از تو نمی‌تواند از خودش باشد». نظامی عمومیت فلسفی بودن و دانش مربوط به آن را با مضمون‌های عمیق ارائه می‌دهد و بعد دربارۀ آن در قالب بیان منطقی اما به صورت مستقل سخن می‌‌گوید. در این زمینه به درون صوفی‌گری، اسماعیلی، پان‌تئیزم و سایز ایزم‌ها وارد نمی‌شود. 

نظامی با شرح مناسبت خدا و موجودات و بر اساس این عقیده كه احكام خدا در بین خلق ساری است، می‌گوید: خدا «هستی را خلق كرده است». بیان فكر آفریننده بودن خدا یعنی«خالق هر آنچه هستی دارد» را با اشاره به عبارت قرآنی«كن‌فیكون»(باش پس موجود می‌شود) ابراز كرده و ادامۀ سخن خود را با «هر متحرك و ساكنی كه وجود دارد با گفتن كن فیكون تو آفریده شده است»،9 تثبیت می‌كند. نظامی روند خلقت را همچون كتاب‌های مقدس به تصویر می‌كشد و در برخی مواقع به آن معنای فلسفی می‌بخشد. از منظر تفكر شاعر، این كرامت خداوند و سخاوت او بر پایۀ ابدی بودنش است كه موجودات را به عرصۀ هستی در آورده است. «برای سخاوت بود كه كرامت ابدی او بودن و نبودن را آزاد ساخت»،‌ «آفرینش موجودات از سخاوت ابدی و فضل و كرامت اوست»، «او آفرینندۀ تمام سرچشمه‌های سخاوت است و خالق هر آنچه هستی دارد».

آنچه در حكمت مشاء به عنوان وجوب وجود و در تفكر ارسطویی به شكل ضرورت بیان می‌شود و موجودات لبریز  از آن هستند، نظامی آن را قطره‌ای از دریای الهی به حساب می‌آورد و این قطره را ناشی از ارادۀ آزاد خدا می‌داند و آن‌ را «فیض» می‌نامد. «كرامت خدا فیض خود را بخشیده و از دریای خود قطره‌ای عطا كرده است، با خارج شدن آب از آن ذره بلافاصله فلك رنگین به حركت درآمد».10 او به گفته‌های فلاسفۀ ارسطویی هم نزدیك شده و می‌گوید كه خدا هر موجود را بدون واسطه آفریده است و چنین فرض می‌كند: «از این دنیای پیر غیر از خدا چه كسی می‌تواند بگوید كه بودن چیست؟»

در فلسفۀ ارسطویی واجب‌الوجود، همان علت‌العلل است و علت وجود‌های بعدی در مراتب بعدی با هم سلسله مراتبی را تشكیل می‌دهند. در ادیان، خدا برای هر وجودی یك خالق بدون واسطه است. نظامی قدرت خدا را علت گرفته و قدرت در مقام علت را قدمت می‌بخشد و می‌پرسد: «اگر آفرینش علتی دارد پس علت آفرینش آن علت چیست؟».11

نظامی نشان می‌دهد كه همزمان با هستی یافتن موجودات مادی، بخشندۀ حركت و حیات به آن‌ها خداوند است. «چه كسی غیر از تو می‌توانست به فلك گردش اعطا كند؟ و چه كسی می‌توانست در دیگ جسم نمك جان بریزد؟».12 شاعر، مطابق ایدۀ ارسطویی «اولین خالق»، می‌نویسد كه «هر گردنده‌ای را گرداننده‌ای است».13، «پیرزنی كه چرخ نخ ریسی را می‌گرداند را می‌توانی با چرخی كه در حال گردش است، مقایسه كنی. اگر در آن خللی نیابی و اولین بار آن را نگردانی نمی‌چرخد. اگر فرد خردمندی چرخ را بگرداند، گردیدن آن ساعت‌ها طول می‌كشد، این چنین است گردیدن فلك».14

نظامی هم، نوایی را كه بین موجودات عالم وجود دارد، همچون همخوانی‌ای كه در اشعارش وجود دارد، حاصل ارادۀ خداوند می‌داند كه آثارش را بدون واسطه، نشان می‌دهد: «این جهان را به زیبایی آراستی و حال آنكه از هیچ كس كمك نخواستی. گرما، خشكی و تری را به اندازه با هم آمیختی».15 «این جهان را به گفتۀ خداوند اینچنین ساختار بخشیده است.» تمام كارهای جهان را خداوند به نظم درآورده است. در یك كلام، تنها با ارادۀ خداست كه هر موجودی اداره می‌شود. نظامی مداخلۀ آسمان‌ها و ستارگان را در گذر حیات زمین و نیز در طالع بشر باطل می‌شمارد. «چگونه خوبی و بدی توسط ستارگان می‌تواند ظهور یابد؟ آن‌ها در تركیب خوبی و بدی خود عاجزند. اگر ستارگان می‌توانستند سعادت عطا كنند، كیقباد، منجم به دنیا می‌آمد».16

نظامی در آثارش نظم و ساختار حاكم بر كائنات را از عرش تا فرش و از فرش تا عرش  به ویژه آفرینش‌گری خداوند را به تصویر می‌كشد و ویژه‌تر اینكه در به تصویر درآوردن معراج پیغمبر و توصیف كرسی زمین، سنگ تمام می‌گذارد. این متفكر سیارات و آسمان‌هایی كه در اطراف زمین در حال گردش هستند را  به پرستندگان حیات این خاك تشبیه می‌كند. او هرچیزی كه روی زمین است از یك دانه جوگرفته تا پول سیاه را به عمل آمده از چهار عنصر می‌داند. اما او عنصر خاك را به بقیۀ سه عنصر دیگر(آب، باد و آتش) ترجیح می‌دهد: «به خاك وابسته باش و فكر خطر نكن و بین خاك و سه عنصر دیگر بسیار فرق بگذار. تمامی جوهرها اگر هم بدرخشند باز هم خاك از آن‌ها گرانبهاتر و به دردبخورتر است»، «خاك در هر سه عنصر دیگر وجود دارد. اما هیچ‌كدام از آن سه جوهر در خاك یافت نمی‌شود».

نظامی موجودات را داخل در مكانی محدود می‌داند كه غایت كائنات را در كمال آن می‌بیند. مانند طول شعاعی كه هنگام چرخش یک شئ بین به اوج رفتن و در افق پایین آمدنش هیچ تفاوتی ندارد: «در محیط هفت لایۀ فلك(اجرام آسمانی) هر قدر هم به چرخش ادامه دهد و نزول كند در حقیقت در اوج است. خواه در افق یا در جایگاه بالاتر از آن باشد و به هر جا برود در اوج بودن آن، حقیقت دارد. فلك در جایی كه در آن گردش می‌كند كائنات نقطۀ اوج آن را نقطۀ پایانش قرار می‌دهند».17

وجود خدا بر اساس مقوله‌های زمانی و مكانی در نظر گرفته نمی‌شود. نظامی می‌نویسد:«راه رسیدن به خدا زمان ندارد و كسانی كه به حقایق پشت پرده نائل شده‌اند از جهت بی‌جهتی راه یافته‌اند». با این تفصیل، خداوندِ فرا‌مكان و فرا‌زمان در  فكر نمی‌گنجد. نظامی هر موجودی را كه پا به عرصۀ وجود می‌گذارد، پوچ نمی‌شمارد. «از عمر جهان اگر بسیار هم بگذرد یك موی هم از سرش كم نمی‌شود». نظامی بیان می‌دارد كه هرچیزی در جهان در حال تقابل و تجدد است و تنها مواد معینی كه از شكلی به شكل دیگر تبدیل می‌شوند، محو می‌گردند. «در هر قطعه‌ از خاك چهرۀ آزاده‌ای مدفون است و در هر قدم كه برمی‌داری سر یك شاهزاده در خاك نهفته است».18

بدین ترتیب، نظامی گنجوی به دانش دینی، علم دنیوی و هستی‌شناسی، معنای عمیقی می‌بخشد و زبان شعر را برای بیان ایدئولوژی خاص خود انتخاب می‌كند و همۀ این موارد را با آنچه دربارۀ انسان و جامعه می‌گوید، وحدت می‌بخشد.

 

انسان و جامعه

نظامی گنجوی مفهوم انسان و جامعه در نگاه كلی و روابط خاص حاكم میان آن‌‌ها را در بین مناسبات جهانی در نظر داشته و همواره دنبال كرده است. این شاعر متفكر، رابطۀ بین طبیعت و جامعه و همچنین حوادث مرتبط را از دید منافع انسانی ارزشگذاری كرده است. در تفكر دینی و فلسفۀ شرقی، انسان همچون خلقت كاملش در مسیر كمال خود قرار داده شده است. قرآن براساس این آیه «ما انسان را به شكل زیبا آفریدیم» به تعالی انسان در مقایسه با سایر صورت‌های هستی شهادت می‌دهد. شاعر هم در این معنی می‌گوید:«من پسر آدمم و برتر از فرشتگانم». در آیه دیگر استثناء شدن ابلیس از سایر موجودات به علت سرخم نكردن در برابر انسان را نشان داده است. در طریقت دینی البته در بسیاری از آن‌ها از جمله در برخی مذاهب، پانتئیسم و احوال روحانی تصوف، انسان به شكل الهی درمی‌آید اما به درجۀ خدایی نمی‌رسد. مشائیان و اشراقیون، انسان را به جهت دارا بودن عقل و درك  به سایر جانداران برتری می‌دهند. به انسان خطاب می‌شود: «آن نوك قلم كه تو را به شكلی زیبا كشیده است». شاعر در مخزن‌الاسرار با شعر می‌گوید: «ای انسان روی زمین كه همچون فلك ناز می‌كنی؛ هم فلك و هم آسمان ناز تو را می‌كشند». انسان تمام اسرار كائنات را دانسته است و در بالاترین سطح دو عالم، یعنی در لوح محفوظ عكس وتصویرش منعكس است: «اگر معنای كائنات را جستجو می‌كنی، همه‌ در وجود خود توست. تو خودت همان لوح هستی».19

در آثار نظامی سیمای انسان در والاترین شكل یعنی پیغمبری(آدم، محمد، خضرو...) یا در قالب پادشاه عادل در راستای تلاش فردی یا كوشش اجتماعی به نمایش گذاشته می‌شود. انسان در قالب سیمای محمد به بالاترین درجۀ خود دست می‌یابد. او در زمان معراج نه‌تنها به بالاترین درجه موجودیت بلكه بر فوق عرش می‌رسد. «دو جهان در حلقه اطاعت او هستند»، «آن جهان منحصر به فرد و نهایی، آن تنها نقطۀ روشن كائنات، لمعه‌ای از نور خدایی را در دلش روشن كرده است. بی‌سواد اگر باشد، درس ازل را به اندازۀ ابد خوانده است».20 نظامی سیمای محمد را این چنین وصف می‌كند:

نظامی برای هیچ‌كس وحدت و یكی شدن با خدا را جایز نمی‌شمارد. شعر تنها به پیغمبر گفته می‌شود و برای انسان عمومیت ندارد. «سیر تو از دایرۀ كائنات بالاتر است و قدر و منزلت تو از دو عالم بیشتر است». گفتنی است او را فوق عالم مادی قرار می‌دهد. مجنون به پدرش می‌گوید: «ای آسمان با عظمت! از رفعت آسمان نیز بالاتری». در تفكر نظامی انسان از لحاظ خلقت یعنی آفرینش شریفش باید تشنۀ اعمال والا باشد. انسان به خاطر توانایی و قابلیتی كه دارد، سرور و آقای روی زمین است. هر چیزی در دنیا در خدمت اوست. انسان خواه پادشاه باشد، خواه رعیت در حیاتش بر اساس كیفیت‌های فردی، عقل و ادراك، كار و پیشه، درستی و راستی و صفات برجسته‌اش متمایز می‌گردد. نظامی سازگاری منافع شخصی و منافع جامعه را ضروری می‌شمارد.

این شاعر انسان‌گرا كمك به خلق و تسهیل سختی و زحمت مردم را نهاد سروری انسان عنوان می‌كند: «برای خودت زحمت و برای دیگران راحتی بخواه». او در راه خدمت به خلق، به قبول زحمت و دشواری خود را توصیه می‌كند و می‌نویسد: «باید خود را شمع در نظر بگیری و برای دیگران بسوزی»، «سعی كن برای درد مردم مرهم باشی، همان‌طور كه برای كار خیر خود جهان را می‌آرایی، مانند گل خاصیت خوشبویی داشته باش، طوری كه عطر تو تمام افق‌ها را پر كند».

طبیعت انسان‌گرای بشر، تمایلات انسانی خود را بدون واسطه در رابطه با دیگران بروز می‌دهد. نظامی با این ترفند، وطن‌پرستی، دوستی، سخاوت، درستی، عدالت در كیفیت عالی (كه بر پایۀ وحدت بنا شده)، اخلاق و مقاصد اجتماعی- سیاسی را روشن می‌كند. نظامی گنجوی، نگرش و تفكر دربارۀ انسان و جامعه، مناسبات شاه و رعیتی را در درجۀ اول اهمیت قرار می‌دهد. این متفكر نشان می‌دهد كه در یك كشور مادی و معنوی والا كه ترقی اوضاع اجتماعی- سیاسی در آن رخ نموده است، سروری كردن به این سرزمین از وظایف شهریارانۀ اصیل است. شاعر در تمامی اشعارش، روی اخلاق شهریاری و جایگزینی انصاف و عدالت به جای ظلم تمركز كرده است: «شاه كشور كسی است كه كار مملكت را به نظام درمی‌آورد و باید حقوق رعیت را رعایت كند، به طوری كه همه در برابر فرمان‌های صادر شده از جانب او سرخم كنند و او را از ته قلب و جان دوست داشته باشند». شرط اساسی پادشاهی عدالت است. «جهان بدون پادشاهِ خون‌خوار برای ما محل مناسبی است. كشور توسط عدالت می‌تواند قدرتمند و ابدی شود». كسی كه با انصاف و عدالت عمل می‌كند این طور نفع می‌برد: «داروغه اگر منصف باشد به مقام امیری می‌رسد. امیر اگر عدالت داشته باشد پادشاه كشور می‌شود» و همین‌طور: اساس تمام قلب‌ها عدالت است و ریشۀ تمام ضرر و زیان‌ها ظلم است»، «دولت ترك‌ها به این خاطر كه به مملكتشان عدالت حاكم شد؛ سرفراز گردید».

نظامی در اسكندرنامه در اشعارش سرزمین‌هایی را به تصویر می‌كشد كه ساكنانش به خاطر مهمان‌پروری و خصوصیات انسانی و جوانمردی به جویبار شباهت دارند: «دوست اگر عاجز شود كمك می‌كنیم. اگر سختی بكشد او را از آن سختی خلاصی می‌دهیم. از یكدیگر هیچ‌چیز نمی‌خواهیم. ای اسكندر! خوب‌ها روی پای خود ایستاده‌اند»، «بدون شك به خاطر انسان‌های خوب است كه دنیا می‌گردد و در جای خود آرام و قرار گرفته است و این مخلوقات، ستون‌های دنیا هستند».

 

دربارۀ علم و ادراك

تفكرات نظامی گنجوی در زمینۀ ادراك به شكل گسترده‌ای بحث‌برانگیز بوده است. چرا كه افكارش با ایده‌های علمی- فلسفی دوران خودش مطابقت دارد. انسان طبق عقیدۀ این متفكر: «خودش در زیر فلك است. اما از نظر رتبه به بالای آن می‌رسد».  انسان قبل از هر چیز به خاطر ادراك و توانایی‌هایش در روی زمین، اشرف مخلوقات است. او مالك توانایی سازگاركردن و تطابق حس ادراك با عقل و هوش است. او در مرحلۀ حس از حیوانات خاص‌تر است. اما به لحاظ اینكه در سایۀ نیروی تفكرش به یك بازدارندگی صحیح برای نائل شدن به كیفیت دست می‌یابد؛ بر حیوان برتری دارد.

نظامی، دانش علمی صرف را برای افزودن به صلاحیت و قابلیت ادراك کافی نمی‌بیند و در آثارش مسائل علمی و معرفتی را همواره مرتبط و پیوسته با هم می‌داند، به طوری كه شاعر، یادگیری علوم دینی و دنیوی را همزمان لازم می‌شمارد. او در لیلی و مجنون به پسرش نصیحت می‌كند و می‌گوید: «آن علمی را بیاموز كه نتیجه و سود داشته باشد». در یادگیری دانش، استعداد برتری و كیفیت محسوب می‌شود. اما آنچه اهمیت دارد و سخت‌تر است كوشش و جد و جهد است. «چه بسیار افراد مستعد اما تنبل در نتیجۀ سستی‌شان سفال‌فروش شده‌اند و چه بسیار كوردلانی(كند ذهن) كه در سایۀ تعلیم، قاضی‌القضات هفت اقلیم شده‌اند».21

در تفكر نظامی انسان در میان موجودات زنده به دلیل داشتن مزیت‌های بالقوه‌اش، قادر به تصمیم‌گیری و قضاوت است. «از زمانی كه خمیرمایۀ ما را سرشتند برای موجوداتی مانند ما نوشتند كه با دقت بنگریم، سرّ را بجوییم، سررشتۀ كارها را بیابیم، زمین و آسمان را ببینیم، همدیگر را، این را و آن را بجوییم».22

مطابق با ایدئولوژی قرون وسطایی در آثار نظامی، شئِ شناختی جوهر انسان، خود مجرد از عالم مادی و خداوند نیست، بلكه در یك مناسبت معین و پیوسته، از یكدیگر منتج شده و نظم یافته‌اند. انسان برای درك خودش در حدی كه زندگی‌اش اجازه می‌دهد چشم انداز و موقعیت‌ها را معلوم و مشخص می‌كند. بدین وسیله به دنیای درك اشیاء و موجودات قدم می‌گذارد. نظامی در حوزۀ ادبیات  از ‌جمله در شعر، نشان می‌دهد كه فرآیند ادراك، در روند آفرینشِ تصاویر و فنون، منطقی‌ دارد كه می‌تواند صورت و ظاهر خود را بیابد. نظامی در مورد ادراك و عدم ادراكِ دنیای مادی، قناعت روا می‌دارد. او به شكل اساسی تمركز خود را در عالم مادی روی گوناگونی اشیاءِ مختلف درون آن و مناسبت‌ها، حوادث و رویدادهای آن كه به واسطۀ عقل، امكان ادراكش وجود دارد، قرار می‌دهد. در آثار متفكران توصیف مناظر اسرارآمیز كائنات، آسمان و ستارگان و زیبایی فسون كار طبیعت و ترنم آن و وصف بی‌واسطۀ حیات پربار انسان، همه محصول ادارك و تخیل است. تمام قضاوت‌های بعدی، ناشی از فعالیت‌های عقلی و حسی است كه از فهمِ ظواهر مصنوعات بشر به آن علاوه می‌گردد. نظامی گنجوی از طریق مشاهدات پربار انتزاعی و فكری‌اش- كه این مسیر را به راحتی طی می‌كند- درس‌گرفتن از حوادث طبیعی و اجتماعی و پی بردن به رازهای پنهان را نشان می‌دهد. او می‌نویسد: «به هر چیزی نظر كنی در درون آن گنجینۀ طلایی وجود دارد. بكوش تا كلید آن از فولاد باشد نه از شیشه».23

«غفلت شجاعت نیست، علامت دیوانگی است»، «عاقل ما را به آنچه می‌داند می‌رساند»، «یا راه عقل را چنان رو كه روشنی یابی یا دامن خود را از آن دور گیر».24  نظامی نشان می‌دهد كه عقل(فهم) با امكان ادراك از عالم مادی جدا نیست. او دوباره  به خدا رجعت می‌كند و می‌گوید: «حصار فلك را تو به آن اندازه مرتفع كردی كه فهم در داخل آن به بند كشیده شده و طاق چرخ نیلوفری را آن قدر بالا بردی كه دانش از آن بالاتر نمی‌تواند برود». شاعر این ایدۀ اولیه‌اش را دوباره مطرح می‌كند و می‌نویسد: «آنچه در آسمان و زمین است، به اندازۀ فهم بشر است. فهم اگر بخواهد از اندازۀ خود بالاتر رود، نمی‌تواند از سرحد خود فراتر رود. هر دانشی آن‌قدر توان افزایش دارد كه به آخر برسد. اگر در محدودۀ كائنات به پایان نیز دست یابد در حقیقت از آن فهم، دیگر اثری باقی نمانده است».25

در اندیشۀ نظامی تمام آفریده‌ها همواره در تلاش برای درك خدا هستند بنابر این او می گوید: «تمام دانش‌ها همچون نوك پرگار همانند ما به دنبال خدا هستند».26 راه رسیدن بلاواسطه به خدا چه حسی و چه منطقی غیرممكن شمرده می‌شود. نظامی عقل و وهم(خیال) را نیز در این راه عقب‌رانده شده می‌داند: «عقل به آخر می‌رسد اما تو را نخواهد یافت. وجود تو به قدری دست‌نیافتنی است كه پیك ادراك را همیشه سنگسار می‌كند»27، «عقل دست و پا گیر كه در مقابل تو كیش و مات است و نمی‌تواند از جای خود تكان بخورد، چطور می‌تواند مسیر تو را به آخر برساند. وهم چگونه می‌تواند توان همراهی و انجام این كار را داشته باشد؟»

در قرون وسطی، درك خدا توسط عارفان دینی و تعلیمات آن‌ها توسط وحی(شهود) یعنی به طور مستقیم از یك طرف و یا توسط تحصیل‌كرده‌های دینی و تعلیمات آن‌ها ممكن شمرده شده است. در آثار نظامی درك خدا در هر دو نوع آن، نشان داده می‌شود. در حوزۀ دین، معراج پیغمبر را در شكل ادراك مستقیم یعنی مراحل «رؤیت» نشان می‌دهد. نظامی در حق پیغمبری كه به درگاه خداوند نائل شده است، می‌نویسد: «در اینجا مقدر است بگویی: خداوند مطلق را او دید در حالی كه خدا دیده‌شدنی نیست». «چشم ادراك، همان حس و احساساتی است كه در میان چشم دل گذاشته شده است».28 از گذرگاه حواس دور باش طریق تو را تنها دلت راهنماست. دل را بشناس.

بنابراین، دركِ راه خدا در اندیشۀ نظامی با درك انسان از خودش و دیگر موجودات با واسطۀ عقل روی می‌دهد. لذا، وی حدیث مشهوری از پیغمبر(ص) می‌آورد: «هر كس خود را بشناسد خدای خود را شناخته است» و نظامی بر اساس این حدیث می‌نویسد: «خدا را درك كن كه نزد اهل بصیرت است كه حجاب‌‌ها نازك می‌گردد و خودت را درك كن كه راه‌های معنی را درك كرده‌ای. پس اگر خودت را درك كنی، خدا را درك كرده‌ای». كسی كه خود را شناخت خدای خویش را نیز می‌شناسد.

یك راه دیگر درك خدا، درك موجودات است و مشائیان به این آگاه بودند و می‌گفتند كه اولین معلولِ علت، مشاهده شدنی است. پس وجود علت به سبب داشتن معلول است كه تحقق‌پذیر می‌شود. نظامی به جای مناسبت معلول با علت، مناسبت مخلوقات با خالق را قبول دارد. او می‌نویسد: «یك وجب قلاب‌دوزی اگر زیبا و چشمگیر از آب درآید، آن سازنده‌ای دارد»، «همۀ موجوداتی كه پا به عرصۀ وجود نهاده‌اند از وجود خدا خبر می‌دهند». در هفت‌پیكر در رجعت به خدا گفته می‌شود: «در برابر خداوندِ بصیرت تو زیبا هستی» در اینجا «خداوند بصیرت» عارف آگاه و یا صوفی در نظر گرفته نمی‌شود. نظامی نشان می‌دهد كه خدا به صورت نیست. صورت‌هایی كه آفریده(موجودات عالم) زیبا هستند. این فكر را در اشعار اسكندرنامه آن هم به شكل بارز بیان كرده است: «هر آفریده‌ای كه قابل رویت است آفریننده‌اش را نشان می‌دهد». نظامی: «در تمام آفریده‌ها فقط تو را می‌بینم، زیرا تو آفرینش‌گر هستی و آن‌ها آفریده‌شدهاند». می‌گوید كه مخلوقات اساساً فكر خالق را به ذهن متبادر می‌كنند. به این دلیل برای نتیجه گرفتن یادآور می‌شود: «هر یك از صورت‌ها(رسم‌ها) در نزد عقل و ذكاوت به نقاش و رسام آن دلالت دارد». «معیار درك خداوند غیر از دلیل و قیاس چه می‌تواند باشد؟ قیاس عقل هم تا بدان جا پیش می‌رود كه برای آفریننده یك دلیل آشكار وجود داشته باشد».29

از فلسفۀ نظامی گنجوی همانند بهمنیار و برخی فیلسوفان اولیه دریافت می‌شود كه فایدۀ دركِ مقولۀ هستی، داشتن اخلاقی باكیفیت است. او می‌نویسد: «تنها عقل است كه لایق دوستی است. اگر عقل داشته باشی، هر چیزی داری. از دست آدمی كه قدر عقل را نمی‌داند، فریاد. او در ظاهر انسان و در باطن دیو است».30 «اینكه وقتی طلا می‌بینی چشمت برق می‌زند، خیلی بد است. در حالی كه در دنیا این عقل است كه باعث روشنی چشم می‌شود».31

روحیۀ خوش‌بینانه در فلسفۀ بهمنیار در اشعار نظامی به شكل بسیار خاص نمود پیدا می‌كند: «از چاره‌جویی امیدت را قطع نكن. قناعت به حداقل عجیب نیست. به هر چیزی امیدوار بودن، امیدی دیگر از آن زاییده می‌شود. در ناامیدی امیدی بزرگ نهفته است. در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه سپید است».

شاعر اشعارش را با مضامین مترقی و پیشرو كه حاوی فكر و اندیشه‌اند، لبریز می‌كند: انسانی كه خود، موجودات و خدا را درك كند، تزكیه می‌شود، تكامل می‌یابد وآیندۀ پیش رو را با روحیۀ خوش‌بینانه، زیبا می‌بیند.

با این وصف، نظامی گنجوی، فلسفه‌اش را دربارۀ خدا و موجودات، انسان و جامعه و همچنین علم و ادراك را در قالب مضمون‌های درخشان كه هماهنگ با علوم رایج زمان هستند، همراه با نتیجه‌گیری بیان می‌كند و همه‌ را در مدار خدمت به اعتبار ایدئولوژی پربارش قرار می‌دهد. شاعر متفكر با افكار عمیق علمی-فلسفی‌ای كه در آثارش وارد كرده است، آفریده‌هایش را ارتقاء داده است. ایده‌های گران‌سنگ، پربار و بی‌مانندش محتوای آثارش را تأمین كرده است.

 

منبع

ذاكر ممدوف، تاریخ فلسفه آذربایجان

Zakir Mammadov. Azarbaycan felsafasi tarixi, "Şerq-Qerb"(2006), pp 161-171.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- خسرو و شیرین، نتیجه خسرو شیرین

سبك‌رو چون بـت قبچــاق مـن بـود             گمــان افتــاد خــود آفـاق من بـود

همایـون پیكــری نغــز و خردمنـــد                فرستــاده بـه مــن دارای دربنــــد

پــرنــدش درع و از درع آهنیــن‌تـر             قبـاش از پیرهـن، تنــگ آستیـن‌تــر

ســران را گــوش بر مالــش نهــاده            مـرا در همــــسری بالــش نهـــاده

2- خسرو وشیرین، نتیجۀ خسرو شیرین

چو تركان گشتـه سوی كـوچ، محتـاج           به تـركـی داده رختــم را به تـــاراج

اگــر شــد تركــم از خرگـه نهانـی             خــدایا تــرك‌زاده‌ام را تــو دانـــی

3- خسرو و شیرین، اندرز و ختم كتاب

چو كرم قـز شـدم از كـرده خویــش             بریشــم بخشـــم از برگی كنم ریش

حرامـم بـاد اگـر آبـی خـورم خـــام             حـلالـــی برنیــارم پختـــه از كـام

نخسبـم شـب كه گنــجی برنسنجــم             دری بـی‌قفـــل دارد كــان گنجــم

4- خسرو و شیرین، اندرز و ختم كتاب

بیا گو شـب ببیــن كـان كنـدنــم را             نه كــان كنــدن ببیـن جان كندنـم را

به هـر در كـز دهن خواهـم بــرآورد              زنـــم پهلــو به پهلــو چنـد نـاورد

به صد گرمــی بسـوزانــم دماغــی              به دسـت آرم به شب‌ها شب چراغــی

خـدایا حـرف‌گیــران در كمین‌انــد              حصـــری ده كـه حرفـم را نبیننـــد

5- شرفنامه، در سابقۀ نظم شر‌نامه

بــرآرم چـراغــــی ز پـروانـــه‌ای            درختــــی برآرایـــم از دانــــه‌ای

كه هر كه افكند میـوه‌ای زان درخــت             نشاننــده را گویـــد ای نیـك بخـت

6- خسرو و شیرین، اندرز و ختم كتاب

نظامی نیز كایـن منظومـــه خوانـــی            حضــورش در سخـن، یابـی عیانـی

نهان كی باشـد از تو جلــوه ســـازی           كه در هــر بیــت گویـد با تـو رازی

پس از صد سال اگر گویـی كجـــا او             ز هــر بیتـــی نـدا خیــزد كه هـا او

7- مخزن الاسرار، مقالت اول

بســم الله الرحمـــــن الرحیـــــم            هســــت كلیــد در گنــج حكیــم

فاتحـــۀ فكـرت و ختـــم سخـــن           نام خدای اسـت، بر او ختـــم كـــن

8- هفت پیكر، به نام ایزد بخشاینده

اول‌الاولیـــن بــه پیــش شمــــار            و آخــر‌الاخریـــن به آخـــر كــار

تـو نـــزادی و آن دیـگــر زادنـــد              تـو خـدایـی و آن دیگـر بـارنــــد

ای بــه ازل بــوده و نـابــوده مـــا             وی بـــه ابـــد زنــده و فرسـوده ما

9- لیلی مجنون، به نام ایزد بخشاینده

ای هــرچـــه رمیـــده وارمیـــده             در كـــن فیكــــون، تو آفـریـــده

10- خسرو و شیرین، در توحید باری

فیــض كـرم كرد مـواسـای خویـش             قطــره‌ای افكنـــد ز دریای خویـش

حالـی از آن قطـره كـه آمـد بـــرون             گشــت روان ایـن فلــك آبگـــون

زآب روان گـرد بـــرانـگیـختنـــد              جوهـر تـو ز آن عــرض آمیختنـــد

11- خسرو و شیرین، در استدلال نظر و توفیق شناخت

كه قدرت را حوالــت كـرده باشـــی           حــوالـت را به آلــت كرده باشـــی

اگر تكویــن به آلــت شـد حوالــت           چه آلــت بـود در تكــــوین آلــت

12- خسرو و شیرین، در استدلال نظر و توفیق شناخت

جز تو فلك را خــم چوگـــان كه داد           دیــگ جســد را نمـك جـان كه داد

13- خسرو و شیرین، در استدلال نظر و توفیق شناخت

بلی در طبـــع هر داننــده‌ای هســت           كه با گردنـــده گرداننــده‌ای هسـت

14- خسرو و شیرین، دراستدلال نظر و توفیق شناخت

از آن چـرخـه كـه گردانــد زن پیــر            قیـاس چـرخِ گردنـده، همـان گیـــر

اگر چـه از خلــل یـابــی درستــش            نگـــردد تا نگــردانـی نخستــــش

چون گـردانــد ورا دسـت خردمنــد            بــدان گـردش بمانـد ساعتـی چنــد

15- شرفنامه، به نام ایزد بخشاینده

جهــان را بـدیـن خوبـی آراستـــی            بــرون زان كه یـاری گـری خواسـتی

زگرمـی و سـردی و از خشــك و تـر            سرشتـــی به انــدازه با یكــدیگــر

16- هفت‌پیكر، به نام ایزد بخشاینده

بـد و نیــك از ستــاره چــون آیــد            كه خــود از نیــك و بـد زبـون آیـد

گــر ستـــاره سعـادتــــــی دادی             كیـقبــــــاد از منجمـــــی زادی

17-  لیلی ومجنون، برهان قاطع در حدوث آفرینش

گــردون كه محیــط هفت مـوج است            چنــدان كه همــی‌رود در اوج اسـت

گــر در افـق است و گر در اعــلاست              هـر جـا كه رود به ســـوی بالاسـت

18- مخزن الاسرار، مقالت سوم

خاك كشد آن كس كه برین خاك زیست            خاك چه داند كه در این خاك چیسـت

هـر ورقــــی چهــرۀ آزاده‌ایــست              هر قدمـــی، فــرق ملـك‌زاده‌ایـست

19- خسرو وشیرین، در توحید باری

حــروف كائنــــات ار بازجویـــی            همه در تســـت و تو در لـوح اوئــی

20- مخزن‌الاسرار، در نعت رسول اكرم

شمـــع الهـــی ز دل افـروختــــه              درس ازل تــا ابـــــد آموختــــه

21- هفت‌پیكر، در نصیحت فرزند خویش محمد

ای بســـا تیز طبـعِ كاهـــل كــوش            كـه شـد از كـاهلـــی سفال‌فـروش

و ای بســا كــوردل كه از تعلیــــم             گشت قاضـی‌القضـات هفـت اقلیــم

22- لیلی و مجنون، برهان قاطع در حدوث آفرینش

زان مایـــه كه طبــــع‌ها سرشتنــد              ما را ورقـــی دگــر نـوشتنــــــد

تـا در نـگریــــم و بـازجوئیـــــم              سـررشتــــه كـارهـا بـجـوئیـــم

بینیـــم زمیـــــن و آسمـــــان را            جوئیــــم یــكایـــك ایـن و آن را

23- لیلی و مجنون، برهان قاطع در حدوث آفرینش

هرچــه آن نظــری در او توان بـست               پوشیــده خزینــه‌ای در آن هســت

آن كــن كه كلیــــد آن خزینــــه               پــــــولاد بـود نـه آبـگـیـنــــه

24- مخزن الاسرار،  مقالت چهاردهم- در نكوهش غفلت

یـا بـه ره عقـــل بـرو نـور گیــــر              یـا ز درش دامـــن خـود دور گیــر

25- خسرو و شیرین، در استدلال نظر و توفیق شناخت

چنـان آفریـدی زمیـــن و زمــــان               همـان گــردش انجــم و آسمـــان

كه چنــدان كه اندیشـه گـردد بلنــد              سـر خـود بـرون نـاورد زیـن كمنـد

نبـود آفرینــــش تـو بـودی خـدای              نباشد همـی هـم تو باشـی به جــای

26- خسرو و شیرین، در استدلال نظر و توفیق شناخت

همه هستند سرگــردان چـو پـرگــار              پـــدیـــد آرنـدۀ خود را طلبــكار

27- خسرو و شیرین، در استدلال نظر و توفیق شناخت

حصـار فلــك بر كشیـــدی بلنـــد              در او كــردی اندیشــه را شهـربنــد

چنـان بستــی آن طـاق نیلـوفـــری              كه اندیشــه را نیــست زو بـرتــری

خـرد تـا ابـد در نیـابــــد تـــو را              كه تـــاب خـرد برنتـابـــد تــو را

وجـود تـو از حضــرت تنـگ‌بـــار             كنــد پیــــك ادراك را سنگـــسار

28- خسرو و شیرین، معراج

كــلام سرمــدی بـی نقــل بشنیــد              خــداوند جهـان را بـی‌جهـت دیــد

و زان دیدن كه حیرت حاصلــش بـود            دلش در چشم و چشمـش در دلش بود

29- خسرو وشیرین، در توحید باری

قیــاس عقــل تا آنجـاسـت بـركـار              كـه صانـــع را دلیــل آیـد آشــكار

30- هفت پیكر، ستایش سخن و حكمت و اندرز

خـرد اســت آن كـزو رسـد یــاری               همــه داری اگــــر خــــرد داری

هـر كــه داد خــــرد نــدانــد داد               آدمــی صــورتســت و دیـو نهــاد

31- هفت‌پیكر، ستایش سخن و حكمت و اندرز

تو به زر چشـم‌روشنــی و به دســت               چشــم‌روشـن كنِ جهـان، خرد است

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: