چنین جشن فرخ از آن روزگار

1396/12/27 ۰۸:۱۴

چنین جشن فرخ از آن روزگار

تاریخ چند هزار ساله‌ای كه بر كشور ما گذشته، جابه‌جایی‌های فرهنگی زیادی را از سر گذرانده است. چه بسیار آداب و سننی كه در فراز و فرود روزگار به محاق رفته‌اند و جای خود را به آیین‌ها و رسوم دیگر داده‌اند. اما در همه این گردش‌های دوران‌ساز تاریخ، «نوروز» قدر و منزلتی بی‌بدیل داشته كه هیچ توفانی نتوانسته است آن را از رونق بیندازد.

 

عظیم محمودآبادی: تاریخ چند هزار ساله‌ای كه بر كشور ما گذشته، جابه‌جایی‌های فرهنگی زیادی را از سر گذرانده است. چه بسیار آداب و سننی كه در فراز و فرود روزگار به محاق رفته‌اند و جای خود را به آیین‌ها و رسوم دیگر داده‌اند. اما در همه این گردش‌های دوران‌ساز تاریخ، «نوروز» قدر و منزلتی بی‌بدیل داشته كه هیچ توفانی نتوانسته است آن را از رونق بیندازد. هجوم اسكندر، حمله اعراب و یوروش مغول‌ها خیلی چیزها را عوض كردند اما نوروز را نه. حتی برخی جریان‌های افراطی و كج‌سلیقه‌ای كه در نخستین سال‌های انقلاب، هوس حذف نوروز از تقویم رسمی را در سر می‌پروراندند عاقبت ناكام ماندند و نوروز همچنان كام كسانی كه به فرهنگ این آب و خاك تعلق دارند را شیرین می‌كند. اما در مورد نخستین روزی كه آن را «نوروز» نامیدند افسانه‌هایی نقل شده كه احتمالا نباید با واقعیت تاریخی آن سراسر بیگانه باشد. بر اساس این افسانه‌ها، سابقه نوروز به دوران سلطنت جمشید می‌رسد آن هم در دورانی كه پادشاهی او در اوج قدرت قرار گرفته بود. در تاریخ ایران باستان، جمشید پادشاهی خوش صورت و نیكوسیرت است كه در دوران فرمانروایی‌اش منشا خیر و بركات بسیاری برای ملك و ملت ایران شد. در نسبت جمشید با تهمورث البته اختلافاتی وجود دارد. برخی آن را برادر تهمورث خوانده‌اند(١) و برخی دیگر فرزند او. در این میان حكیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه قول دوم را برگزیده است.(٢) هرچه بود جمشید وارث تاج و تخت تهمورث شد؛ «همه جهان وی [تهمورث] داشت و سخت نیكوروی بود و معنی شید روشنایی بود و جم‌شیدش از بهر آن خواندند كه هر جا كه می‌رفتی روشنایی از وی می‌تافتی.»(٣) نوشته‌اند كه جمشید از مشورت با صاحبنظران در امر حكومت دریغ نمی‌ورزید و با تدبیر و توصیه آنها به تمشیت امور می‌پرداخت. چنانچه نوشته‌اند در آغاز پادشاهی خود مجلسی ترتیب داد و «علما گرد كرد و از ایشان پرسید: چیست كه این پادشاهی بر من باقی و پایند دارد؟ گفتند: داد كردن و در میان خلق نیكی. پس او داد بگسترد و علما را بفرمود كه: روز مظالم، من بنشینم شما نزد من آیید تا هرچه در او داد باشد مرا بنمایید تا من آن كنم.» (٤) نوروز در واقع همان روزی بود كه جمشید بر تخت سلطنت به دادخواهی نشست كه از قضا اولین روز فروردین بود: «و نخستین روز كه به مظالم بنشست، روز هرمز بود از ماه فروردین، پس آن روز را نوروز نام كرد، تا اكنون سنت گشت. [... ] و اندرین روزگار روزی دردسرش نخواست و دشمنی بر او بیرون نیامد و رنجی و غمی ندید.» (٥) فردوسی نیز در تصویر‌سازی از شكوه و شكوت جمشید و تخت پر از بخت او، هیچ كم نگذاشته و حق هنر را در بیان داستان او به نیكویی هرچه تمام‌تر ادا كرده است. پر بیراه نیست اگر گفته شود دوران جمشید حقیقتا شاهكاری درخشان در شاهنامه فردوسی است.

 

برآمدن جمشید به پادشاهی ایران در شاهنامه چنین روایت شده است؛ «برآمد بر آن تخت فرخ پدر/ به رسم كیان بر سرش تاج زر/ زمانه برآسود از داوری/ به فرمان او دیو و مرغ و پری». فردوسی با عنایت به آیین یكتاپرستی جمشید در آغاز حكومتش می‌افزاید: «منم گفت با فره ایزدی/ همم شهریاری همم موبدی/بدان را ز بد دست كوته كنم/ روان را سوی روشنی ره كنم». فردوسی در ادامه با بلاغتی مثال‌زدنی به توصیف ثبات سیاسی، آرامش اجتماعی، رونق اقتصادی، پیشرفت عمران و آبادانی و شاخص بالای سلامت و تندرستی در عصر پادشاهی جمشید – دست‌كم بنا بر روایت افسانه‌های كهن- می‌پردازد. شكوه سلطنت و ثبات سیاسی حكومت جمشید در مرتبه‌ای قرار داشته كه به تعبیر فردوسی حتی مفهوم «شگفتی» نیز در بیان اعجاب آن، درمانده است؛ «به فر كیانی یكی تخت ساخت/چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت/چو خورشید تابان میان هوا/ نشسته برو شاه فرمانروا/ جهان انجمن شد بر آن تخت او/ شگفتی فرو مانده از بخت او». رونق تولید و تجارت از سویی و اعمال عدالت اقتصادی از سوی دیگر را به طور فشرده می‌توان در این ابیات دید؛ «گذر كرد از آن پس به كشتی بر آب/ ز كشور به كشور گرفتی شتاب/ بیاموخت‌شان رشتن و تافتن/ به تار اندرون پود را بافتن/ بكارند و ورزند و خود بدروند/ به گاه خورش، سرزنش نشنوند». پیشرفت عمران و آبادانی نیز در سخن وی چنین آمده است؛ «به سنگ و به گج [گچ] دیو، دیوار كرد/نخست از برش هندسی كار كرد/چو گرمابه و كاخ‌های بلند/چو ایوان كه باشد پناه از گزند». فردوسی با اشاره به شاخص بالای سلامت و تندرستی نیز می‌افزاید: «پزشكی و درمان هر دردمند/ در تندرستی و راه گزند». حتی رونق تجارت مشك و عنبر نیز از چشم فردوسی نیفتاده است؛ «دگر بوی‌های خوش آورد باز/كه دارند مردم به بوی‌اش نیاز/ چوبان و چو كافور و چون مشك ناب/چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب». در نهایت چنان سایه همای رحمت بر سراسر ایران گسترده شد كه گویی روزگاری گذشته بود و روزی «نو» برای پدران و نیكان ما در این سرزمین پدید آمده بود و از همین جهت آن را «نوروز» نامیدند كه از قضا مصادف با اولین روز از فروردین بود؛ «به جمشید بر گوهر افشاندند / مر آن روز را روز نو خواندند / سر سال نو هرمز فرودین / برآسوده از رنج روی زمین». نشستن چنین پادشاه دادگستری بر سریر قدرت، چنان اوضاع ملك ایران را بر وفق مراد اهل آن كرده بود كه گویی غرق در نعیم عمیم فردوس برین بوده‌اند؛ «به فرمان مردم نهاده دو گوش / ز رامش جهان پر ز آوای نوش / چنین تا برآمد برین روزگار/ ندیدند جز خوبی از كردگار». «هرمز فرودین» هرچند برای ایرانیان به «نوروز»ی ماندگار تبدیل شد اما آن بخت و تخت دوام زیادی نیافت. آن طور كه در افسانه‌ها آمده جمشید سرانجام پا را از گلیمش فراتر برد و گزاف گویی را در حق خود چنان وسعت داد كه باز به تعبیر فردوسی «شكست اندرآورد و برگشت كار». اما نه آن گزاف‌گویی و نه آن شكست هیچ كدام مانع ماندگاری نوروز در تاریخ بلند فلات ایران نشد.

 

منابع:

١- تاریخ بلعمی، تصحیح ملك‌الشعرای بهار، نشر هرمس، چاپ دوم، ١٣٩٥، ص١٧٧. ٢- شاهنامه ابوالقاسم فردوسی، بر پایه چاپ مسكو، جلد اول، ص ١٩. ٣- تاریخ بلعمی، تصحیح ملك‌الشعرای بهار، نشر هرمس، چاپ دوم، ١٣٩٥، ص١٧٧.

٤- همان، ص١٧٨. ٥- همان.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: