وجود متعالی انسانی و امکان علوم انسانی اسلامی / دکتر سیدموسی دیباج - بخش اول

1396/8/9 ۰۷:۵۹

وجود متعالی انسانی و امکان علوم انسانی اسلامی / دکتر سیدموسی دیباج - بخش اول

ارسطو پیش از هر فیلسوف دیگری به اهمیت تقسیم‎بندی علوم در تعریف علوم آگاه بود و هیچ‎کس را نمی‎توان همشأن ارسطو در کشف بستگی تعریف علوم به تمایز آنها از یکدیگر دانست. علم در پیدایش خود در شعبه‎های گوناگون مدیون تمایز علوم از یکدیگر است و این حقیقت برای همه ما به ‎سان حکم بدیهی می‎نماید. ارسطو بود که از این بداهت پرده برداشت؛ بنابراین امکان احکام علمی علوم گوناگون منوط به تمایز این احکام از یکدیگر است که بدیهی است.

 

درآمد

ارسطو پیش از هر فیلسوف دیگری به اهمیت تقسیمبندی علوم در تعریف علوم آگاه بود و هیچکس را نمیتوان همشأن ارسطو در کشف بستگی تعریف علوم به تمایز آنها از یکدیگر دانست. علم در پیدایش خود در شعبههای گوناگون مدیون تمایز علوم از یکدیگر است و این حقیقت برای همه ما به سان حکم بدیهی مینماید. ارسطو بود که از این بداهت پرده برداشت؛ بنابراین امکان احکام علمی علوم گوناگون منوط به تمایز این احکام از یکدیگر است که بدیهی است. علاوه بر این یکایک شاخههای علوم انسانی با فصلهای علیحده از جنس عام علوم انسانی متمایز میگردد. جنس عام علوم انسانی «موجود انسانی و ماهی منسوبالیه» است و با افزودن فصول گوناگون بر این جنس، بخش خاص از علوم انسانی متمایز میشود. علوم انسانی را نمیتوان بر پایه مقایسه موضوع این علم از علوم انسانی یا آن علم دیگر تعریف نمود. علوم انسانی موضوع واحدهای ندارد و تنها به هنگامی تعریف از علوم انسانی دقیق و جدی خواهد بود که همه علومی که ذیل عنوان کلی علوم انسانی جای میگیرد، مدّنظر باشد.

با این علوم انسانی، انسان چون یک امر یگانهای ملاحظه میشود که شناخت آن ممکن است. هر شناختی که به هر نحو به انسان بازگردد، میتواند در زمره معرفتهای انسانی قرار گیرد بیآنکه مشروط به آن باشد که در زمره احکام علوم ریاضی باشد یا علوم طبیعی یا علوم هستیشناختی. تعریف و توصیف انسان کلی شرط برای کلیت علوم انسانی است. معمای مهم در این است که انسان بهرغم آنکه در علوم انسانی مرسوم به تفصیل شناخته میشود، ضرورتا بسط و تفصیل تعریف پذیرفته شدة پیشینی از انسان در این معرفت علوم انسانی مرسوم حاصل و متحقق نشده است و همین اختلاف فضای احتمال انتقادی را موجب شده و روز به روز آن را گستردهتر میسازد.

از این رو همواره جایگاه انسان در نظام فلسفه مطلق یا فلسفه وجودی با وضعیت انسانی برآمده از علوم انسانی فاصله دارد. نمیتوان گفت که علوم انسانی مطلوب و علوم انسانی موجود رایج دارای موضوعات کاملا متبایناند و یا اینکه موضوعاتی وجود دارند که مخصوص به علوم اسلامیاند و در برابر آنها موضوعاتی که منسوب به علوم غیراسلامیاند. اما میتوان گفت شئونات انسان از منظر علوم انسانی مطلوب چه این شئون سلبی یا ایجابی باشد، متعین و مخصوصاند و در مقابل آن، علوم انسانی رایج کما بیش مایتعلق این شئون متعالیه شناخته نمیشود. هرچه این شئون متعینه و مخصوصه مظاهر اسماءاللهی در مفهوم کلی انسان کامل مورد تحقیق و تفحص گردد، مباحث عام علوم انسانی به فضای مطلوب نزدیکتر میشود.

اختلاف دو دسته علوم انسانی مطمئنه و غیرمطمئنه یادشده در حد اختلاف در موضوع و محمول و غایت و روش نیست؛ یعنی اختلاف بین این دو دسته از علوم انسانی موجود و علوم انسانی مطلوب در محدوده اختلاف موضوع و غایت و روش نیست و چه بسا که اختلاف آنها اختلاف مراتبی، یعنی اختلاف علوم ظاهریه و اختلاف علوم جوهریه باشد، بدین معنی یک علم برای دیگری حکم نهان و باطن را دارد.

 

بازگشت به انسان

این مقاله را با این پرسش آغاز میکنیم که: تقلیل یا بازگشت به علوم انسانی تا چه حد مشروط به بازگشت به انسان است؟ و آیا بازگشت غایی در علوم انسانی، غایت بازگشت انسانی است؟ بدیهی است که سرنوشت انسان در علوم انسانی دخیل است و عکس قضیه نیز تا حدودی صادق است و علوم انسانی نیز در سرنوشت انسانی دخالت دارد و با توسعه این علوم، وجود انسانی مراتبی از هستی خویش را بازخواهد یافت.

به نحو متقابل حصول شعور و آگاهی مطمئنه در اعتلای این علوم تأثیر خواهد گذارد و به نحو متقابل تخفیض و تنزیل در مرتبه فردی و اجتماعی انسانی منجر به پیدایش علومی خواهد شد که بهرغم عنوان انسانی، با جنس حیوانی و فصل غیرانسانی شناخته میشود.

از شرایط علوم انسانی مطمئنه و مطلوب این است که در تحقق انسانیت بشر ممانعت بهوجود نیاورد. پس مبانی این علوم نمیتواند چنان تعریف و تعیین شود که اصل انسانیت را برهم ریزد، آشفته سازد و یا نابود کند. در این علوم متعالی انسانیت بشر (homo) به بشریت انسان (humanus) تقلیل نمییابد. اگر چنین مخاطرهای رقم بخورد، بدین معناست که علوم انسانی دیگر متعالی نیست و مرزهای آن با علوم غیرانسانی آشفته و برهم و فروریخته است.

چگونه میتوان تصوری از علوم انسانی مطلوب یا اسلامی داشت بی آنکه ملاحظه ما از انسان همچون موجودی باشد که ذوعالمین، عالم دنیی و عالم عقبی است. عالم انسان مخصوص و محدود به عالم طبیعی در متافیزیک ارسطو نیست. این انسان طراز اسلامی، مظهر جامع جمیع اسما و صفات الهی در شئون و اطوار گوناگون است که از جمله این اسماء ربوبی، «هو الاول» و «هو الآخر» است. این انسان مربوب رب‌الدنیا و رب‌الآخره است و حقیقت دنیا چیزی جز طریقیت به آخرت نیست. بر چنین بنیادی است که تعریف نوینی از انسان که جامع و اشمل است، در قلمروها و حوزههای گوناگون علوم انسانی شکل میگیرد که در تاریخ و توصیف این علوم بیسابقه است.

بدون اینکه از عظمت تاریخی تمدن اسلامی در همه حوزههای گوناگون از علوم و فنون و فرهنگ و اداره جامعه چشم بپوشیم، اقرار میکنیم که گمشده ما در اسلام محدود به بازسازی آثار از دست رفته در خرابههای این تمدن نیست، بلکه غرض بازگشت به امکان بهرهمندیهای دو عالم و سعادت واسعة انسانی میباشد که در شریعت اسلام مفطور و مندرج است؛ به شعور و روحی که تواناتر از گذشته تاریخی بر جهان بسطیافتنی است.

مارکس در پایان قرن نوزدهم از فقر فلسفه در غرب گفته بود و هماکنون ما مواجه با فقر انسان شایسته در طراز اسلام میباشیم. تلألؤ خورشید عظمت و شرافت اسلامی در پشت ابرهای تیره و انبوه غبارهایی از شیوه زندگی مدرن و جغرافیای سیاسی ناعادلانه شرقی ـ غربی فرومانده است و میراث تمدنی ما که حامل نشانههایی از این منشأ بود، هم اینک فروریخته و درمانده به نظر میرسد. راه بازگشت به این مبنا، تنها رجوع به شیوه دوباره ساختن کهنههای تاریخی نیست؛ زیرا مقارنت حکم تاریخی با این میراث انباشته از اشیای کهن ما را به نیستگاه متافیزیک مرسوم غربی میراند، بلکه راه حقیقی همان ساختن اراده معطوف به منشأ تعالی اولی است.

از منظر علوم انسانی اسلامی، مفهوم غرب و دانش برآمده از غرب جغرافیایی خود به خود منفی و مطرود نیست. معذلک از این منظر تعیّن جغرافیایی علوم تقدیری است که بههیچ وجه نمیتواند قابلیت داشته باشد تا تقسیم علوم به متعالی و غیرمتعالی را بر مبنای موقعیتهای جهان جغرافیایی تجویز و توجیه کند و یا توضیح دهد. اینکه بخشی از علوم طبیعی و یا ریاضی در کجای جغرافیای جهان تکوین یافته است، نمیتواند تعالی و یا عدمتعالی آن را بیان کند. مراتب تقرب وجودی علوم بر اساس دوری از غربت و فراموشی وجود سنجیده میشود و نه دوری و نزدیکی زمینی و جغرافیایی؛ در همه سرزمینهایی که در آنها دانشهای متشابه انسانی ظهور یافته است. بهرغم زمینیبودن و خاکی بودن و اینجایی و آنجایی بودن این دانشها از تشاون و از مرتبت همتراز و یا حتی یکسانی برخوردار بوده است.

حقایق و احکام جغرافیایی شواهد و آیات هستیشناختیاند که انکار آنها و یا انتزاعی کردن بیوجه و علت آنها منجر به نقص مبانی هستیشناسی خواهد شد؛ اما این حقایق و احکام برخلاف نظر طرفداران محیط زیست و مکتب اکولوژی، تنها حقایق و احکام پوزیتیویستی حاکم و مسلط بر قلمرو علوم زیستی و انسانی نیستند و باید بین آنها و دیگر حقایق و احکام غیر پوزیتیویستی از علوم انسانی تاریخی مناسبت، ملازمت و ملاصقت به وجود آورد.

علیالظاهر به نظر میآید طرح کلی علوم انسانی اسلامی نسبت به مفهوم تمدن من ای هو کان بیتفاوت یا لابشرط است. این چنین نیست که تحقیق و پرسش از علوم انسانی اسلامی ضرورتا با تعریف و نوع خاصی از تمدن قرینه باشد. آنها که فلسفه بنیادی دین را با تمدن خاصی یکی میپندارند، پیشاپیش این پیش‌فرض دنیامدارانه و سکولاریستیک غربی را که دین همچون تمدن تاریخی است را پذیرفتهاند. از دیدگاه فیلسوف مؤمن و موحد، دین متعالی از تاریخی بودن است و منشأ آن در اصل چیزی جز اراده تکوینی و تشریعی حق تعالی نیست. بنا بر این با توسیع در مفهوم علوم انسانی شرقی و غربی و تعالی آن میتوانیم حدس بزنیم که اروپا حقیقتا نه اروپای جغرافیایی است که همه کشورهای داخل در نقشه اروپا را در بر میگیرد.

هرسرل ـ پدر پدیدارشناسی معاصر ـ تصریح کرده است که اروپای موردنظر او که در آن بحران علمی و فلسفی رخ داده است، همان مرجع وحدت حیات معنوی است که شامل کشورهایی چون امریکا و کانادا نیز میشود که بیرون از مرزهای جغرافیایی اروپا قرار دارند. این وحدت حیات معنوی در سراسر کره خاکی به خطر افتاده است و فلسفه و علوم انسانی موجود ناتوان از دمیدن دوباره به این روح بیمار، متشتت و عصبی است. رفتار و خلق و خو و سبک زندگی بسیار انزواگرا و خودپسندانه و آمال و آرزوهای شهوتپرستانة انسان فردی و جمعی در جوامع و نهادها و سازمانها و دولتها مراکز قدرت سیاسی و اقتصادی در آغاز هزاره سوم این بیماری را با آثار و عوارض گوناگون فزونی بخشیده است.

در عین حال، ماهیت یگانه علوم انسانی نباید به این معنی تفسیر شود که شئون جسمانی و امور روانی غیرقابل تمییز و از هم جداشدنی نیستند. چنانچه وحدت و یگانگی نفس و بدن در جوهر میبود، باز هم داستان جسم و بدن در باستانشناسی و زیستشناسی بیش از یکی بود. ملاحظه چه حیثی از حیثیات وجودی انسان، علم جامعهشناسی را به عنوان علم انسانی آشکار میسازد و یا چه حیث وجودی دیگر است که علم به آن دانش سیاست را به وجود میآورد و دیگر علوم نیز هر یک ناظر به چه حیثیتی از حیثیات وجودی انسان کلیاند؟ همه این علوم به طور کلی به انسان بازمیگردند؛ اما از چه روی اینها یک به یک از یکدیگر متمایزند؟

در تعریف مطمئن و مطلوب از علوم انسانی، همچنان امر جسمانی از امر روحی در جوهر متمایز شناخته میشود. پرسش از جسم و جسمانیت از پرسش از روح و روحانیت متمایز است و هر قسم از این پرسشها به حوزه خاصی از علوم انسانی متعلق است. بدیهی است این به آن معنا نیست که مسئله یا موضوع اتحاد روح و جسم شایسته بحث علمی نباشد. علوم انسانی بیآنکه از تمایز ذاتی بدن و شعور طفره برود، حقیقت اتحاد جسم و روح را در بدن بخشی از حقیقت وجود انسانی میداند که شایسته تحقیق و تفسیر است. تنها در ذیل اتحاد نفس و بدن است که طبیعت تاریخی میشود و در غایت و سرنوشت آن با روح گره میخورد؛ در غیر این صورت، بدن در علوم انسانی از برای خود است.

در ضمن باید تأکید کرد که هرگونه تعریف روح در روان‌شناسی که از اصل اجمال در تعریفی که در قرآن آورده شده فراتر رود، خطر گزافگویی و دوری از مرّ یقین روحی است و چه بسا افتادن در دام تعریفی مبتنی بر تصاویر خیال و وهم است. پدیدارشناسی درباره روح یک دانشی بدون پیش‌فرض است، طریق اکتساب آن هیچگاه همچون دانشهای تجربی روانشناختی مبتنی بر شیوههای علم تجربی نیست و مقاصدش ضرورتا به نتایج عملی روزمره ختم نمیشود. البته تعریف پدیدارشناسی از روح و تعریف روان‌شناسانة آن نباید در تعارض و تقابل کامل باشد. پیش‌فرض نداشتن دانش نه از این سبب است که پدیدارشناس از علوم تجربی دیگر هیچ شناختی ندارد، بلکه از این روست که از طریق تعلیق پدیدارشناختی یافتههای موجود، علم مطلق پدیدارشناسی مجالهای وسیع و مطلق و رهاشده را با اندک یافتهها مبادله نکند و برای کشف بیشتر همچنان دعوت به انتظار کند.

نباید فراموش کرد آنچه علوم انسانی را از علوم تجربی جدا میسازد، تمسک عالم علوم انسانی به عقل و عالم تجربی به تجربه نیست. در زمرة علوم انسانی همان احکام مبتنی به تجربه درباره انسان را نیز داریم. علوم انسانی آن علومی است که در موضوع و یا در حکم به حیثی از حیثیت انسان دخیل و مربوط باشد. در جهت عکس، بخشهای بزرگی از احکام پزشکی از زمرة علوم انسانی خارج میشود؛ زیرا این احکام به بدن انسان از آن حیث که بدن انسان است، تعلق ندارد؛ مثلا دانش ویروسهایی که موجوداتی بیرونیاند، از زمره اختصاصی علوم انسانی خارجاند.

در علوم انسانی موجود که غالباً علوم انسانی غربی است، انسان اصل موضوعه است؛ اما در پذیرش همین انسان اصل موضوعی این فرض فلسفی نهفته است که انسان میتواند خود خویشتن را به نحو تام بشناسد و به خویش آگاهی تام یابد. پس بهرغم اینکه در یک اصل موضوع چون و چرا نمیشود، اما در تعریف این اصل موضوع مفروض و مأخوذ است که انسان به شیوههای گوناگون علمی به خویشتن آگاه میشود و سرانجام به این آگاهی نیز آگاهی یافته و خودآگاه میشود. در علوم انسانی غربی هیچ پیش‌فرض دیگری در تعریف انسان قرار داده نشده و شاید بتوان گفت تنها پیش‌فرض انسان در علوم انسانی رایج این است که انسان در خودآگاهی قابلیت تام دارد با آنکه هنوز تمام نشده و هنوز کامل نیست.

تعریف و توصیف انسان کلی شرط برای کلیت علوم انسانی است؛ اما انسان بهرغم آنکه در علوم انسانی مرسوم به تفصیل شناخته میشود، ضرورتا بسط و تفصیل تعریف پذیرفته‌شده پیشینی از انسان در این معرفت علوم انسانی مرسوم حاصل و متحقق نشده است و همین اختلاف فضای احتمال انتقادی را موجب شده و روز به روز آن را گستردهتر میسازد. بنا بر این همواره جایگاه انسان در نظام فلسفه مطلق یا فلسفه وجودی با وضعیت انسانی برآمده از علوم انسانی فاصله دارد.

توصیف هستیشناختی از آغاز انسان را شایسته‌ طلب، کمال و تعالی و میداند؛ اما درمقابل هیچ تضمین علمی در هیچیک از شاخههای علوم انسانی نیست که بهرغم پیشرفت و توسعه در موضوع و حکم، به تعریف یا توصیف انسان متعالی و بایسته ملتزم باشد. هر یک از متفرقات علوم انسانی علم به ماهیت انسان است از یک حیث خاص. آن حیث یک حیث خارجی نیست، بلکه حیثیت درونی و به اصطلاح لازم ذات انسانی است. بهرغم نیاز ما به علوم تجربی انسانی، نباید تصور کرد که غایت شناخت انسانی منضم در مجموعه این علوم تجربی است.

دانشمندان علوم انسانی رایج با وجود ادعای علمی بودن گزارههای خود در هر یک از این علوم، هیچگاه معیاری یگانه و قابل اعتنای همگانی برای صدق و یا کذب گزارهها ارائه نکردهاند. از این شاید بتوان دریافت که ماهیت معیار و علمی بودن گزارهها نیاز به تجدیدنظر است. آنچه گزاره را علمی میسازد، نه کاشفیت از یک حقیقت پیشتر پوشیده مانده است، بلکه ارادهای است که آن امر مکتوم را مکشوف خواسته است و نیازی را بدین طریق پاسخ گفته است.

 

علم حقیقی

نباید نادیده پنداشت که علم و دانش هرچه که باشد ـ از علوم طبیعی و علوم ماوراءطبیعی و علوم الهی ـ چنانچه به حقیقت علم باشد، همه برای انسان فضیلت و کرامت است و موجب تعالی انسانی و ارتقای او به مرتبهای است که بنابر مشیت و اراده حق تعالی شایسته انسان مقدر شده است. اکتساب علم به ماهو علم، وظیفهای مقرر و مطلوب است و خداوند علیم خلیفه خویش را بر روی زمین به علم و دانش فراخوانده و آگاهی انسان را به جسم و جان و دیگر امور و اشیا برای وی فضیلت و مکرمت برشمرده است. ایمان یا کفر نیز منوط به اراده انسانی است که آن یا این را برمیگزیند و همین ترجیح ایمان در عمل، مؤمن را به عمل صالح میکشاند در برابر کافر که کفر را بر ایمان ترجیح داده و ارادهاش مغلوب اراده شیطانی او را به ضلالت و عمل باطل وامیدارد. علیهذا باید هشیار باشیم که هیچ تضمینی وجود ندارد که هر چیزی که در تاریخ انسان عنوان معرفت و دانش یافته، ضرورتا از جنس معرفت و دانش باشد. بسیاری از اندیشههای شیطانی و جهالتهای بشری نیز عنوان معرفت و دانش انسانی را استراق کرده و میکند. بر همین اساس شاید همه آنچه تحت نام علوم انسانی اسلامی صورت میگیرد، چیزی جز تأکید بر تصفیه و تزکیه و تنزیه در مایُسمّی به علوم انسانی موجود نخواهد بود.

نمیتوان گفت که علوم انسانی مطلوب و علوم انسانی موجود رایج دارای موضوعات کاملا متبایناند و یا اینکه موضوعاتی وجود دارند که مخصوص به علوم اسلامیاند و در برابر آنها موضوعاتی که منسوب به علوم غیراسلامیاند؛ اما میتوان گفت شئونات انسان از منظر علوم انسانی مطلوب چه این شئون سلبی یا ایجابی باشد متعین و مخصوصند و در مقابل آن، علوم انسانی رایج کمابیش مایتعلق این شئون متعالیه شناخته نمیشود؛ زیرا صدور گزارههایی درباره این شئون وظیفه اصلی تحقیقات علوم انسانی رایج نیست. هرچه این شئون متعینه و مخصوصه مظاهر اسماءاللهی در مفهوم کلی انسان کامل مورد تحقیق و تفحص گردد، مباحث عام علوم انسانی به فضای مطلوب نزدیکتر میشود؛ برای مثال تحقیق در زیست اجتماعی مخصوص این انسان کامل، مبانی جامعهشناسی متعالی اسلامی را تشکیل میدهد.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: