اهمیت علمی بوعلی / دکتر مهدی محقق - بخش اول

1396/5/30 ۰۸:۰۹

اهمیت علمی بوعلی / دکتر مهدی محقق - بخش اول

یا من لایُرجی الشفاءُ إلا من جوده و لا یطلب النجاه إلا من فیض وجوده. فی کتابه إشارات إلی حقائق الملک و الملکوت و فی خطابه تنبیهات علی کیفیه الوصول إلی قدس الجبروت

 

 

یا من لایُرجی الشفاءُ إلا من جوده و لا یطلب النجاه إلا من فیض وجوده. فی کتابه إشارات إلی حقائق الملک و الملکوت و فی خطابه تنبیهات علی کیفیه الوصول إلی قدس الجبروت.

ابوعلی، حسین بن عبدالله بن سینا که در اروپا به اویسنا (Avicenna) مشهور است، در سال ۳۷۰قر۹۸۰م متولد شد و در ۴۲۸قر۱۰۳۷م رخت از این جهان بربست. حاصل زندگی نسبتا کوتاه این نابغه دوران، تربیت شاگردان دانشمند و مبرر و تألیف کتابهای علمی و مفید بود. شاگردان او همچون بهمنیار بن مرزبان و ابوعبید جوزجانی و ابوعبدالله معصومی و ابوالحسن علی نسائی و ابن زیله و مانند اینها هر یک به سهم خود اندیشه‌ها و افکار استاد را، به شرق و غرب عالم اسلامی، گسترش دادند. آثار ارجمند شیخ بسیار زود از دروازه‌های حوزه‌های علمی کشورهای اسلامی بیرون رفت و تا قلب اروپا مراکز علمی و معاهد فلسفی را منور و درخشان ساخت.

پیش از ابن‌سینا، حنین بن اسحاق با ترجمه متجاوز از صد اثر از جالینوس دانشمند فرغامسی، آن پزشک نامدار را به عنوان سیدالطب به عالم اسلام معرفی کرد و همچنین ابونصر فارابی با نقل و تحلیل آثار ارسطو، آن فیلسوف عهد باستان را به عنوان حکیم علی‌الاطلاق بر جهان علمی اسلام عرضه داشت؛ ولی ظهور ابن‌سینا و احاطه او به طب و فلسفه و گسترش و نوآوری‌هایش در هر دو فن، ارسطو و جالینوسی تازه‌نفس را وارد میدان علم و تمدن اسلامی کرد و الحق که او نمونه‌ای کامل از «طبیب فاضل و فیلسوف کاملی» بود که جالینوس توصیف آن را در رسالة «فی أن الطبیب الفاضل یجب أن یکون فیلسوفا» بیان داشته بود، چنان‌که اثر اندیشه ابن‌سینا در همه پزشکان و فیلسوفان پس از او در جهان اسلام نمودار و نمایان است.

در این نوشتار کوتاه مجال آن نیست که به شرح احوال و برشمردن آثار این حکیم بزرگ بپردازیم. چه آنکه صدها کتاب و مقاله به زبان‌های مختلف در شرح احوال و افکار او نوشته شده و برای آگاهی از آثار فراوان او در زمینه‌های مختلف علوم اسلامی کافی است که خوانندگان به دو کتاب مؤلفات ابن‌سینا از جورج قنواتی (قاهره ۱۹۵۰م) و فهرست نسخه‌های مصنفات ابن‌سینا از دکتر یحیی مهدوی (تهران ۱۳۳۳ش) مراجعه بفرمایند و مناسب حال و مقام در این گفتار، آن است که کلماتی چند درباره دو اثر مهم او یعنی «شفا» و «قانون» آورده شود.

قانون شفا

ابن‌سینا کتابهای متعددی در فلسفه از جمله کتاب النجاه، الاشارات والتنبیهات، عیون‌الحکمه، و دانشنامه علائی به رشته تحریر درآورده، ولی از همه مهمتر و مبسوط‌تر کتاب شفاست که در واقع نخستین دایره‌المعارف علوم و فلسفه در عالم اسلام به شمار می‌آید، چنان‌که مهمترین و مفصل‌ترین کتابهای پزشکی او، کتاب قانون است که ظهور آن کتابهای پیشین را متروک و منسوخ کرد.۱

برخی از دانشمندان بر تسمیه این دو کتاب خرده گرفته‌اند که «شفا» مناسب با پزشکی است و «قانون» با فلسفه تناسب دارد و برخی دیگر در توجیه این نامگذاری گفته‌اند که ابن‌سینا با این عمل خواسته بفهماند که اهمیت طب نفوس نزد او کمتر از طب اجساد نیست و نیز فلسفه‌اش متأثر از طب، و طب او متأثر از فلسفه بوده است۲ و این تعبیر پیشینیان که فلسفه طب روح و طب فلسفه بدن است، ناظر به همین حقیقت می‌باشد.۳

ابن‌سینا در کتاب شفا از هیچ بحث و مطلبی در فلسفه و علوم فروگذاری نکرده و آن را به گونه‌ای تدوین کرده که خوانندگان از کتابهای دیگر بی‌نیاز باشند، چنان‌که خود می‌گوید: «وقد قضیت الحاجه فی ذلک فیما صنفته من کتاب الشفاء العظیم المشتمل علی جمیع علوم الاوائل حتی الموسیقی بالشرح و التفصیل»۴ و در جایی دیگر گوید: «و من أراد الحق علی طریق فیه ترض ما إلی الشرکاء و بسط کثیر، و تلویح بما لو فطن له استغنی عن الکتاب الآخر، فعلیه بهذا الکتاب».۵

نظر به اهمیت این کتاب بوده است که او خود در زمان حیاتش با وجود مشاغل اداری و گرفتاری‌های دنیوی به تدریس آن می‌پرداخته است. چنان‌که بیهقی می‌گوید: «طالبان علم هر شب در خانه استاد جمع می‌شدند. ابوعبید پاره‌ای از کتاب شفاء، و معصومی پاره‌ای از قانون، و ابن‌زیله پاره‌ای از اشارات، و بهمنیار پاره‌ای از حاصل و محصول را بر او قرائت می‌کردند.»۶

درباره کیفیت تدوین شفا بهترین مأخذ همان سرگذشت ابن‌سیناست که به وسیله شاگردش ابوعبید جوزجانی تدوین و تکمیل شده و ارباب تراجم احوال حکما، همچون قفطی و ابن ابی‌اصیبعه و بیهقی و شهرزوری از آن استفاده و در کتابهای خود نقل کرده‌اند. این ابوعبید که از نزدیکترین شاگردان و ملازمان استاد بوده، کیفیت پیوستن به استاد و ملازمت او را که حاوی بسیاری از نکات مهم در روش علمی ابن‌سینا و چگونگی تدوین آثار اوست، به تفصیل شرح داده که در نسخه‌های کتاب شفا پیش از مقدمه ابن‌سینا نقل شده است و چون سخنان ابوعبید از اهمیت فراوانی برخوردار است، مناسب دانسته شد که ترجمه فارسی آن در این گفتار آورده شود:

«دوستی و رغبت من در علوم حکمی و اقتباس از معارف حقیقی، مرا به ترک خانه و دیار و مهاجرت به بلاد اقامتگاه شیخ‌الرئیس ـ خداوند روزگار او را پایدار بداراد ـ فراخواند؛ زیرا اخباری که از او به من رسید و سخنانی که از او بر من عرضه شد، موجب گردید که از میان کسانی که مذکور به این صناعت و منسوب به این علم‌اند؛ فقط به او روی آورم. از اخباری که از او به من رسیده بود، اینکه او در عنفوان جوانی که هنوز دو دهه از عمرش نگذشته بود، ماهر در این علوم شده و کتابهای بسیاری تألیف کرده است؛ جز آنکه او به آثارش کم‌توجه و به ضبط نسخه‌های آنها بی‌اعتنا بوده است. از این روی رغبت من راست آمد که قصد او کنم و به ملازمتش بپیوندم و از او خواهش و التماس کنم که بر تألیف اهتمام ورزد و من به ضبط تألیفات او همت گمارم.

سپس من به سوی او شتافتم هنگامی که در گرگان اقامت داشت و سنش قریب به ۳۲ سال بود و در آن هنگام او گرفتار خدمت سلطان و تصرف در اعمالش شده بود و این امر همه اوقات او را اشغال می‌کرد و فقط در فرصت‌های کم بود که در آن قسمتی از منطق و طبیعیات را بر من املاء کرد و هرگاه از او می‌خواستم که کتابهای بزرگ و شروح را تألیف کند، مرا به متون و شروحی که در دیار خود تألیف کرده بود، حواله می‌داد و شنیده بودم که آن تألیفات متفرق و متشتت گشته و مالکان نسخه‌های آنها بر خواهندگان بسیار بخل می‌ورزند. اما او عادت نداشت که برای خود نسخه‌ای نگه دارد. همچنان‌که از عادتش نبود که کتاب را از روی دستور (= پیش‌نویس) بنویسد و یا از سواد به بیاض درآورد، بلکه نسخه‌ای را می‌نوشت و یا املا می‌کرد و آن را به خواهندگان آنها می‌بخشید و با وجود این، خود گرفتار محنت‌های پی ‌در پی شده و کتابهایش در معرض دستبرد حوادث قرار گرفته بود.

من چند سالی با او ماندم و از گرگان به ری و از ری به همدان نقل مکان کردیم و او به وزارت ملک شمس‌الدوله مشغول گردید و این اشتغال او مایه اندوه و تباهی روزگار ما شد و امید ما از به دست آوردن تألیفات نایاب او سست گردید و از او خواستیم که آنها را دوباره بنویسد و او در پاسخ گفت: «وقت من به اشتغال به الفاظ و شرح آنها نمی‌رسد و نشاطی هم برای آن ندارم. اگر می‌خواهید با آنچه برای من میسر است کتابی جامع بر ترتیبی که مرا پیش آید، برای شما تألیف می‌کنم». ما بدان رضایت دادیم و خواستیم که از طبیعیات آغاز کند و او چنین کرد و نزدیک بیست ورقه نوشت. سپس مشاغل سلطانی سبب انقطاع این کار گردید.

روزگار ضربات خود را وارد ساخت و آن سلطنت منقطع گردید و او مصمم شد که در قلمرو آن دولت نماند و به آن خدمت برنگردد و اندیشه‌اش بر این استوار گشت که راه احتیاط و سبیل مطلوب او این است که پنهان بماند و فرصتی طلبد تا از آن دیار دور گردد و من این خلوت و فراغت او را مغتنم شمرده و او را وادار به تمام کردن کتاب شفا کردم و او خود با جدی وافر به تصنیف آن روی آورد و طبیعیات و الهیات را ـ به جز کتاب الحیوان و کتاب النبات ـ در مدت بیست روز به پایان رساند بدون اینکه به کتابی حاضر مراجعه کند و فقط بر طبع خود اعتماد کرده بود. او از منطق آغاز کرد و خطبه و آنچه‌را که به آن مربوط بود، نوشت.

سپس اعیان آن دولت بر پنهانی او خشم گرفتند و عزلت و جدائی او را ناخوش داشتند و گمان بردند که آهنگ مکیدت و یا میل بر دشمنی را در سر می‌پروراند. برخی از خادمان خالص او کوشیدند او را در مهلکه‌‌ای بیفکنند تا از اموالش بر متاع دنیا دست یابند و جماعتی از شاگردان او ـ که سابقه احسان وی به آنان اگر به یاد می‌آوردند باید مانع از آزردنش می‌شد ـ بدخواهان را بر محل اختفای او آگاه ساختند و سپس او گرفتار شد و به قلعه فردجان محبوس گردید و به مدت چهار ماه در آنجا ماند تا آنکه اسباب آن ناحیه بر فیصله امر تقرر یافت و منازعان آنجا را رها کردند و او آزاد گشت و در بازگشت به وزارت نامزد شد و او اعتذار جست و مهلت خواست، سپس او را معذور داشتند.

او در آنجا به منطق مشغول گشت و کتابهایی در اختیارش قرار گرفت و پا به پای آن کتب و بر روشی که قوم در آنها اتخاذ کرده بودند، آن را عرضه داشت و بر روشی سخن گفت که اقوال آنان را مورد انکار قرار دهد، از این روی منطق به طول انجامید و در اصفهان پایان یافت.

و اما ریاضیات را بر روش اختصار در زمان گذشته نوشته بود و سپس آن‌ را به کتاب شفا افزود و کتاب الحیوان و النبات را نیز تألیف کرد و از این کتابها فارغ گشت و در بیشتر کتاب الحیوان از کتاب ارسطو طالیس فیلسوف پیروی کرد و اضافاتی را بر آن افزود و در این هنگام سن او به ۴۰ رسیده بود.۷

 

روش کار

ابن‌سینا خود در آغاز منطق شفا مقدمه‌ای دارد که در آن ترتیب تألیف کتاب و روشی را که در آن به‌کار برده با مقایسه با روشی که در کتابهای دیگر خود منظور نموده، بیان می‌دارد و چون این مقدمه خود دارای فوائد علمی است و نیز مکمل مقدمه ابوعبید است، ترجمه فارسی آن نیز در این گفتار یاد می‌گردد: «غرض ما در این کتاب، که امیدواریم روزگار مهلت ختم آن و توفیق خداوند نظم آن را برای ما میسر گرداند، این است که نتیجه اصولی را که در علوم فلسفی منسوب به قدما مورد تحقیق قرار داده‌ایم، در آن بیاوریم. همان اصول که بر نظر مرتب و محقق پایه نهاده شده و با نیروی فهم بر ادراک حق استنباط گردیده و در رسیدن به آن، زمانی دراز کوشش شده است، تا آنکه پایان آن بر جمله‌ای استوار گردیده که اکثر آرا بر آن متفق و پرده‌های اهواء از آنها مهجور است.

در تدوین این کتاب نهایت کوشش خود را به کار بردم که بیشتر مباحث این صناعت را در آن بگنجانم، و در هر جایی به موارد شبهه اشاره کنم و آنها را به اندازه توانایی خود با آشکار نمودن حقیقت حل نمایم و همراه با اصول، فروع را یادآور شوم؛ مگر آنچه اطمینان داریم که تبصیر و تصویر آن بر مستبصران منکشف و متحقق است، و یا آنچه از یاد من رفته و برای فکر من آشکار نگردیده است.

در اختصار الفاظ و دوری از تکرار، نهایت جد و جهد را به کار بستم، مگر آنچه از روی خطا و سهو واقع شده است و در نقض مکتب‌هایی که بطلان عقایدشان آشکار است و یا تقریر و تعریف اصول و قوانین ما را از اشتغال به آن مذاهب بی‌نیاز می‌کند، از تطویل و بسیارگویی اجتناب کردم و در کتابهای پیشینیان مطلب مهمی یافت نمی‌شود که من آن را در این کتاب یاد نکرده باشم و اگر در جایی که عادت اثبات مطلبی در آنجا باید باشد آن مطلب یاد نگردیده، در جایی دیگر که من آن را مناسب‌تر دانسته‌ام، یافت می‌شود و آنچه فکر من آن را دریافته و نظر من آن را به ‌دست آورده، خاصه در علم طبیعت و مابعد طبیعت و منطق، به کتاب افزودم. عادت بر این جاری شده است که دانشمندان مطالبی را که ارتباط با منطق ندارد، بلکه جزء صناعت حکمت یعنی فلسفه اولی است، همراه با مبادی منطق ذکر کنند و من از این عمل خودداری جستم و زمان را بدان تباه نساختم و ذکر آن مطالب را برای جای خود به تأخیر انداختم.

سپس اندیشیدم که کتابی دیگر پس از این کتاب تألیف کنم و آن را کتاب اللواحق بنامم که آن به آخر عمرم پایان پذیرد و به اندازه‌ای که هر سال تمام می‌شود مورخ گردد و آن کتاب همچون شرحی برای این کتاب و تفریعی برای اصول آن و بسطی برای معانی موجز آن خواهد بود.

غیر از این دو کتاب، مرا کتابی دیگر است که در آن فلسفه را بنابر آنچه در طبع است و رأی صریح آن را ایجاب می‌کند، آوردم و در آن جانب شریکان این صناعت رعایت نشده و از مخالفت با آنان پرهیز نگردیده، آن‌گونه که در غیر آن کتاب پرهیز شده است و این کتاب همان کتاب است که من آن را فی‌الفلسفه‌ المشرقیه موسوم ساخته‌ام.

اما این کتاب (= الشفاء) مطالبش بیشتر بسط داده شده و جانب شریکان مشّائی بیشتر رعایت گردیده است و آن که طالب حقی است که در آن شائبه‌ای نباشد، بدان کتاب (= فی ‌الفلسفیه المشرقیه) روی آورد و آن که طالب حقی است که در آن رضایت‌‌مندی شریکان و بسط فراوان در آن باشد و نیز روشنگر چیزی باشد که اگر فهمیده گردد، از کتاب دیگر بی‌نیاز می‌شود، باید به این کتاب (= کتاب الشفاء) بپردازد.

در افتتاح این کتاب از منطق آغاز کردم و کوشیدم که در آن ترتیب کتابهای صاحب منطقه (=ارسطو) را رعایت کنم و اسرار و لطائفی در آن وارد ساختم که در کتابهای موجود یافت نمی‌شد. پس از آن به علم طبیعی پرداختم و در این صناعت نتوانستم در بیشتر اشیا به محاذات و پیروی تصانیف و تذاکیر پیشوا (=ارسطو) گام بردارم. سپس به علم هندسه روی آوردم و کتاب اسطقسات اقلیدس را با لطافتی خاص مختصر کردم و شبهه‌های آن را گشودم و بر همین اکتفا کردم و همزمان با آن، به همان کیفیت کتاب مجسطی در هیئت را مختصر کردم که با وجود اختصار بیان، تفهیمی را در بر داشت و بعد از فراغت از آن، اضافاتی را که دانشجو واجب است برای تکمیل آن صناعت بداند و در آن احکام رصدیه را با قوانین طبیعی مطابقت دهد، به آن افزودم.

پس از آن کتاب المدخل فی‌الحساب را به اختصار آوردم و سپس صناعت ریاضیون را با علم موسیقی بر وجهی که برای خود آشکار بود، با بحثی طویل و نظری دقیق به پایان رساندم و پس از آن کتاب را با علمی که به مابعدالطبیعه منسوب است، با اقسام و وجوه آن ختم و در آن به‌گونه اجمال در علم اخلاق و سیاسات اشاره کردم تا اینکه در آن کتابی مفرد که جامع باشد، تألیف کنم. و این کتاب با وجود خردی حجم دارای علم بسیار است و از متأمل و متدبر آن تقریبا چیزی از این صناعت فوت نمی‌گردد و دارای زیاداتی است که عاده در کتابهای دیگر یافت نمی‌شود.»۸

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ‌ تاریخ الحکماء، ص۳۲۱٫

۲ـ مقدمه کتاب الشفاء، ص۲٫

۳ـ مطالعاتی درباره طب اسکندرانی در دوره متأخر، ص۴۱۸٫

۴ـ المباحثات، ابن‌سینا در کتاب ارسطو عندالعرب، عبدالرحمن، بدوی، ص۱۲۱٫

۵ـ کتاب‌الشفاء، المنطق، المدخل، ص۱۰٫

۶ـ تاریخ حکماء‌الاسلام، ص۶۲٫

۷- مقدمه ابوعبید جوزجاتی، المدخل از منطق‌ شفا، صص۱ـ۴٫ ۸٫ المدخل از منطق شفا، ص۱۱٫

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: