1396/1/20 ۰۸:۲۴
ایرانیان در عین تأیید هستى موجودات عالم مادى، به این امر اعتقاد داشتند که صورت عالم مُلک و یا این جهان خاکى، سایه و ظلّ حقایق عالم بالا و جهان برین یا همان عالم فرشتگى است که از دیرباز تعیینکنندة دید مردم این سرزمین نسبت به عالم عینى است
ایرانیان در عین تأیید هستى موجودات عالم مادى، به این امر اعتقاد داشتند که صورت عالم مُلک و یا این جهان خاکى، سایه و ظلّ حقایق عالم بالا و جهان برین یا همان عالم فرشتگى است که از دیرباز تعیینکنندة دید مردم این سرزمین نسبت به عالم عینى است… همین توجه به امتیاز بین عالم فرشتگى و سایه زمینى آن، به نحوى دیگر در فرهنگ ایران تجلى کرده است و آن امتیاز بین «صورت» و «معنى» است که عرفاى بزرگ به زیباترین وجه از آن سخن گفتهاند، درحالى که همین حقیقت در زندگى روزانه مردم و شیوه رابطه آنان با یکدیگر نمایان است. واقعیتهاى این عالم فقط صورت آنها و اشیا محدود به نمود آنها نیست. هر صورت را معنایى است و هر برونى را درونى و هر مظهرى را منشأ و ظهورى، گرچه صورت لازمة ظهور است. حقیقت هر شئ مستلزم درک معناى آن است و لازمه معرفت و نیل به سعادت همانا سیر از صورت به معنى است:
پاک کن از نقش صورت سینه را روى در معنى کن این آیینه را
تا شود گنج معانى سینهات غرق نـور معرفت آیینهات
امتیاز بین صورت و معنى از لحاظ مسأله معرفت، بنیاد دید عرفانى در سرزمین ایران بود و آن دریاى عرفان که همان مثنوى مولوى است، بر این اصل قرار دارد؛ چنان که میفرماید:
جمع صورت با چنین معنى ژرف
نیست ممکن جز ز سلطانى شگرف
امتیاز بین ظاهر و باطن
فرهنگ ایران به نحو دیگرى نیز رابطه بین صورت و معنى را تلقى کرده است و آن امتیاز بین ظاهر و باطن است. هر واقعیتى را ظاهرى است و باطنى و نمیتوان به صرف شناخت ظاهر، به تمامیت حقیقت پى برد. خود حقیقت مطلق، باطنى است که ظهور مییابد؛ ولى ظهور در نظرگاه اهل بصیرت، غیر از باطن نیست و وجود حقیقتى است وسیع که هم عالم ظاهر را شامل است و هم باطن را. اصل «وحدت وجود» قطب و محور معنوى فرهنگ ایران است و اساس عرفان اسلامى را تشکیل میدهد و در عین حال یکى از اصول کیشهاى کهن ایرانى به شمار میآمده است. «اصل توحید» را که پایه عقاید اسلامى است، بزرگان به این نحو تعبیر کردهاند.
که یکى هست و هیچ نیست جز او وحـده لا الـه الا هـو
در عین این وحدت که ظاهر را تجلى و در نهایت امر عین باطن میداند، امتیاز این ظاهر و باطن در مرحله نخستین شناخت و رویارویى روزانة انسان با واقعیتهاى پیرامون او، امرى اساسى است. تشیع بر این اصل تکیه میکند و «تأویل» را که همان رفتن از ظاهر به سوى باطن است، کلید معرفت میشمارد و کتمان و «تقیّه» را با توجه به اهمیت باطن در قبال جامعه عالم ظاهر تأیید میکند، لکن این دروننگرى و امتیاز بین ظاهر و باطن امور، از دیر زمان از خصائل فرهنگ ایرانیان بوده و در شیوه رفتار آنان با یکدیگر و برداشت از گفتار و پندار دیگران و نحوه بیان و اندیشه و آفرینش آثار هنرى عمیقترین اثر را از خود بهجا گذاشته است.
نمیتوان از فرهنگ ایران سخن گفت، مگر با توجه به مراتب وجود عینى و درونى و حجابهاى ظاهرى که عالم باطن را مستور میدارد و در عین حال با عنایت به اهمیت عالم ظاهر، به عنوان وسیلة وصول به عالم باطن به شمار میآید. شاید یکى از رازهاى بقا و استمرار فرهنگ معنوى ایران در طى قرون، همانا حفظ باطن و درون، علیرغم تمام عوامل برونى بوده است که بر ظاهر و صورت خارجى زندگى و اندیشه و هنر نفوذى ژرف بر جاى نهاده که در بعضى از ادوار، با ماهیت و خصائص فرهنگ ایرانى ناسازگار بوده است. این فرهنگ در چنین مواردى به درون پناه برده و با بردبارى و شکیبایى در انتظار فرصتى بوده است تا عوامل خارجى اجازه دهد بار دیگر عالم ظاهر را مطابق با حقیقت درونى بسازد و جلا بخشد.
پیام طبیعت
از آنجا که عالم ظاهر مظهر عالم باطن است، دنیاى خاک نیز آیینة عالم پاک است. طبیعت و مظاهر آن براى انسان پیامى معنوى به همراه دارد. مردمان ایرانزمین ـ چه در دوران باستانى و چه در عصر اسلامى ـ آسمان و زمین و کوه و دشت و بیابان و دریا را نه فقط جوانب گوناگون عالم طبیعت و عنصر لازم براى حیات انسان دانستهاند، بلکه آنها را در پیوند معنوى میان عالم طبیعت و انسان هم در نظر آوردهاند، رابطهاى که در یکى از شاهفکرهاى سنت فکرى ایران یعنى انطباق بین «عالم کبیر» و «صغیر» خلاصه شده است. «آسمان» تجلى عالم معنى و «خورشید» به مثابه عقل الهى و «درخت»، رمز مراتب وجود است و برخى از کوهها و دشتها و رودها و دریاچهها به صورت خاص، تجلیگاه قدرت پروردگار بوده است و به طور کلى آنچه مظاهر طبیعت در نظر هوشیار است، تذکارى از جلال و جمال پروردگار و آفریننده آنهاست؛ چنانکه سعدى میفرماید:
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند، نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند
نه همه مستمعى فهم کند این اسرار
خصلت فرهنگ ایران طى قرون چنان بوده است که انسان با وجود محیط دشوار و سخت طبیعى که در دامن آن زندگى میکرده است، در الفت و محبت با عناصر طبیعى زیسته و در هماهنگى با محیط زیست خود یکى از شگفتآورترین نظامهاى آبیارى و معمارى و شهرسازى را با توجه خاص به زندگى طبیعت و آهنگ ضربان حیات مخلوقات و با نهایت استفاده از «آب و باد و مه و خورشید و فلک» در عین گرامیداشت و رعایت حقوق سایر مخلوقات بهوجود آورده است. این الفت و پیوند با طبیعت که در بالاترین مراتب، به عشق به طبیعت از دیدگاه عرفانى صعود و تعالى مییابد، سرشت همیشگى فرهنگ ایران بوده است و فقط در تلاقى با تمدن غرب که از جهت حس استیلا و استثمار همهجانبه طبیعت رهاورد آن بود، این ویژگى در نهاد برخى از شهرنشینان به فراموشى سپرده شده است. لکن این خصلت آنچنان استوار و عمیق است که اصل آن با هستى انسان ایرانى عجین شده است و در دل کسانى که به این فرهنگ ایمان دارند، این حقیقت همواره آشکار بوده است که:
حسن روى تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
این همه عکس میو نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقى است که در جام افتاد
در عالمى که همه پدیدههاى آن نشانهها و آیات حکمت و قدرت الهى است، انسان داراى مسئولیت و وظیفهاى خاص است. حیات او مقدس است و وجود او از ارجى خاص برخوردار؛ از آنجا که او رسالتى ویژه در این عالم خاکى برعهده دارد، چه در لباس افسانه به صورت قربانى «کیومرث» و چه با تعبیر عرفانى پیرامون انسان کامل، معارف و حکمت ایران همواره انسان را «خلیفه خداوند» بر روى زمین و مسئول حفظ و تعادل بین موجودات دانسته و براى زندگى او معنى و ارزشى خاص قائل بوده است. در برخى از تمدنها به حیات اخروى بیش از حیات دنیوى توجه شده و ناپایدارى زندگى این جهان تا آن حد تأیید شده است که گروهى از مفسران پیام معنوى این تمدنها در اصل منکر اهمیت زندگى انسان در این عالم و تأثیر آن بر آینده و فرداى انسان در عالم جاویدان شدهاند.
در دینهاى اصلى که حیات معنوى ایرانیان را تحت نفوذ خود داشتهاند، یعنى آیین زردشتى و دین اسلام، برعکس بر روى اعتدال و ایجاد هماهنگى بین نیازهاى معنوى و مادى انسان تأکید شده و رفتار و کردار انسان را در زندگى جسمانى خود مؤثر در حیات روحانى و عاقبت و فرجام کار او در آن جهان دانستهاند. آیین زردشتى بر اصول اخلاقى استوار بود و اسلام انسان را در همه اعمال خود در بارگاه خداوند مسئول میداند. انسان را گریزى از انسان بودن خود نیست و مسئولیت انسان بودن، همواره از دوران بلوغ تا واپسین دم حیات برعهده اوست؛ زیرا انسان را در الست با خداوند خود عهد و میثاقى است که حتى بر آفرینش جهان تقدم دارد و تعیینکننده نهاد و ذات او نسبت به مبدأ و خلقت است:
گفتم: این جام جهان بین به تو کى داد حکیم؟
گفت: آن روز که این گنبد مینا میکرد
فرهنگ ایران همیشه انسان بودن انسان را در توجه او به این امر دیده است که انسان برتر از بشر و والاتر از یک موجود صرفا خاکى است. تعریف انسان در تعالىجویى اوست و مقصد او وصال به حقیقت. حس بشر دوستى که در نهاد این فرهنگ نهفته است، مبتنى بر احساسات گذران نیست، بلکه متکى بر حقیقت است که بر زمین و زمان حکمفرماست و آن همانا میثاق در عهد الست است که انسان را موجودى مسئول میسازد و به حیات او ارزشى نهایى میبخشد و رفتار او را از اخلاق و اصول معنوى جداناشدنى میسازد. همین وظیفه است که بار امانت انسان بوده است؛ آن امانتى که سنگینى آن را آسمان و زمین برنیامدند و تحمل نکردند. تنها انسان بود که با بستن پیمان الست این ودیعه الهى را پذیرفت و خلیفه و نماینده پروردگار بر روى زمین شد:
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
ادامه دارد...
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید