1396/1/15 ۰۷:۳۹
ایران واقعیتى است گسترده در زمان که از دورترین لحظات تاریخ حیات انسان بر روى این کره خاکى آغاز میشود و مستقر در مکانى است که همچون فرشى پرنقش و نگار قلب آسیا را به باختر این قاره پهناور میپیوندد.
ایران واقعیتى است گسترده در زمان که از دورترین لحظات تاریخ حیات انسان بر روى این کره خاکى آغاز میشود و مستقر در مکانى است که همچون فرشى پرنقش و نگار قلب آسیا را به باختر این قاره پهناور میپیوندد. برگهاى تاریخ این سرزمین مشتمل است بر صفحاتى بیشمار که هریک نمایانگر حیات ملتى است که ادوار تابناکى از عظمت و شکوه را توأم با دورههایى از عسرت و رنج و مرارت سپرى کرده است؛ تاریخى که نخستین فصل آن با چشمانداز سپیدهدم معرفت و آگاهى آدمى پیوند میخورد و در دل لحظات تاریک آن سحرگاه تمدن نهفته است.
سرزمین ایران مانند سینه آدمى که در انشراح و انقباض است، در لحظات حیات طولانى این ملت شامل قلمرو گستردهاى بوده است که مرزهاى آن طى فراز و نشیبها و سایه روشنهاى تاریخ، کاست و فزود بسیار یافته است؛ ولى در هر حال سرزمین اصلى آن که فلات ایران باشد، همواره برقرار و پایدار بوده و استمرار و پویایى حیات آن همچون سایه سرمدیت بر ساحت زمان ادامه یافته است.
ایران در آیینه تاریخ جهان بیش از هر چیز به صورت حقیقى فرهنگى و معنوى که در فعالیت و زندگى ملتى که علیرغم تغییر مرزها و حتى تهاجم اقوام گوناگون آهنگ خلاقیت فرهنگى و هویت ملى خود را حفظ کرده است، نمودار است. از این دیدگاه ایران بیش از آنکه تنها یک واقعیت سیاسى و اجتماعى باشد، یک حقیقت فرهنگى و معنوى است در قلب آسیا که همچون حلقهاى زنجیرة هستى معنوى و فرهنگى شرق و غرب را به یکدیگر پیوند میدهد.
فضاى فرهنگى و معنوى ایران از یک سو جهان «هندو» و «بودایى» و از دیگر سو عوالم معنویت «ادیان ابراهیمى» را در کنار دارد. از یک طرف راههاى آن به آسیاى صغیر و یونان کشیده شده و با عناصر حیات فکرى و معنوى مردمان کنارة دریاى مدیترانه پیوستگى دارد و از سوى دیگر اتصال آبهاى خلیج فارس با اقیانوس هند همواره جوانبى از کیفیت زندگانى روحانى و معنوى متفکران شبه قاره هند را از راه خشکى و دریا به ارمغان آورده است.
در تاریخ این سرزمین که در قلب خشکى مسکون آن روزگار قرار گرفته، فصول مشخصى دیده میشود از آثار متعلق به پیش از تاریخ که در کاوشهاى باستانشناسى «سیلک» و «مارلیک» و «لرستان» و «ایلام» به دست آمده گرفته تا دوره کوچ مهاجرت قبایل آریایى و آغاز عصرى نوین در فلات ایران و سپس بنیاد نخستین آیین شاهنشاهى جهان به دست کوروش و پیدایى و گسترش دین زردشتى در ایران و بعد حمله اسکندر و آنگاه احیاى حیات ملى در دوران اشکانى و بازگشت به نهادهاى عصر هخامنشى در دوران ساسانى و سرانجام پذیرش دین اسلام و آغاز عصر تابناک اسلامى که در اندک مدت، ایران را به صورت یکى از والاترین و معتبرترین مراکز فرهنگى جهان درآورد.
با همه این تحولات، هیچ گاه رشته استمرار حیات ملت ایران گسسته نشد. ملت ایران از استمرار برخوردار بود و هویت ملى آن با اتکا به اصول اساسى خود همچنان پابرجا مانده و آوازه میراثهاى معنوى آن در فضاى تاریخ بشر ـ چه در شرق و چه در غرب ـ طنین افکنده است؛ چنان که گویى دست سرنوشت پاسدارى از پیوستگى حوزههاى فرهنگى تمدنهاى گوناگون بشرى را براساس استمرار حیات این اقلیم مرکزى استوار ساخته و ضرورت وجود محیطى را که در آن روحانیتى مشخص و شاخص که در دامن آن معنویت یکتاپرستى «ابراهیمى» به فیض روحانى «مهابهاراتا» و «بهار گارادگینا» بپیوندد، همچون نشانى محوناشدنى برجبین چهره انسان خاکى منقش ساخته است، به نحویکه تا پایان تاریخ بشریت پایدار ماند.
دل جهان
سرزمینى که زادگاه این فرهنگ درخشان است، هزاران سال عمر را سپرى کرده است. این سرزمین در نظر جغرافیادانان قدیم مرکز هفت کشور و اقلیم معتدل در میان اقالیم هفتگانه به شمار میآمد و به منزله «دل» در پیکر جاندار نیروى حیات را در اطراف خود گسترده میساخت. فلات ایران از یک سو با کنارههاى دریاى مدیترانه پیوند دارد و از طرف دیگر با آسیاى هندى و تبتى. مرزهاى شمالى آن، وزیدنگاه نسیمهاى آسیاى مرکزى و قفقاز است و از جانب خراسان و سرزمینهایى که خود روزى از مهمترین ولایات ایران بود، با چین و خاور دور مرتبط بوده است. وانگهى دریاهاى جنوبى ایران را به عمان و یمن و حتى فراتر از آن به شرق آفریقا میپیوندد.
بدین ترتیب ایران زمین را تقدیر متعالى آفریدگار در چنان مکانت جغرافیایى قرار داده است که همواره نه تنها در رابطه با هندوستان و عربستان و مناطق ترکنشین در شرق و غرب خود باشد، بلکه با چین و سایر سرزمینهاى خاور دور همچنین با همه ملل شرقى و شمال شرقى آفریقا و به عبارت دیگر تقریبا با کلیه عناصر فرهنگى دنیاى قدیم تلاقى و ارتباطى نزدیک داشته باشد.
عظمت طبیعت
در محدوده این کشور پهناور، عظمت طبیعت به نحوى شگرف مردمان این سرزمین را با قدرت و حکمت بالغه خالق روبرو ساخته است و اثرى عمیق در روحیه آنان برجاى نهاده است. در کمتر کشورى تضادهایى آنچنان گیرا در تجلیت جهان طبیعت دیده میشود؛ کوههایى سر بر آسمان ساییده و در دامنه آنها، دشتهایى پهناور و گسترده که گویى به ابدیت پیوسته و جاى به جاى جنگلهایى انبوه و در عین حال صحراهایى خشک که پندارى فعالیت جهانگیر نیروى حیات و مایه زندگى آنها را به فراموشى سپرده است و بر فراز این مظاهر گوناگون طبیعت، آسمانى فیروزهگون که انگار به زمین نزدیک شده است تا آن را در آغوش تحسین گیرد، نیز بر پهنه آن منابعى محدود از آب جارى است که ارزش این ماده حیات را آن چنان در اذهان مردمان این دیار والا ساخته که آن را «رحمت الهى» نامیدهاند.
گرچه محدوده جغرافیاى ایران امروز در مقایسه با مرزهاى پهناور گذشته کوچکتر به شمار میآید، باز ایران به لطف پروردگار سرزمینى است بزرگ و گسترده و از لحاظ کیفیت اقلیمى، آن چنان متنوع که تقریبا در هر روز از سال میتوان هر یک از چهار فصل را در گوشهاى از آن یافت و تفاوت دماى نقاط گوناگون کشور در یک زمان به میزان اختلاف فصلهاى سال در یک ناحیه است. امروزه بسیارى از خود ایرانیان براین تنوع و غناى طبیعت کمتر وقوف دارند؛ ولى همگان چه صاحب نظر و چه ناآگاه در عمق روح خود تحت تأثیر این طبیعت عظیم و سرکش و مقهور ناشدنى و در عین حال لطیف و چشمنواز قرار دارند و تلألؤ انوار تابناک و آسمان درخشان و رنگهاى گوناگون و اختلافهاى دگرگونکننده مظاهر طبیعت و تعادل ظریف بین موجودات این سرزمین آنان را سخت تحت تأثیر قرار میدهد.
لازم به تذکر است که وجود حیات در فلات ایران، چه زندگى نباتات و چه حیوانات و چه انسان، براساس هماهنگى و اعتدالى بسیار لطیف استوار است. در سرزمینى که «آب» چندان کمیاب است که محل زندگى مردمان را «آبادى» مینامند و جایى را که قابل زیستن نیست «بیابان»، ایرانى همواره مانند یک نقشآفرین چیرهدست در میان گنبدها و فرشها و نقش و نگارها و تزیینات پیرامون خود محیط طبیعى خود را نه با عنف و تعرض به محیط، بلکه با ظرافت طبع و ملاطفت و محبت و حتى همدمى تحت سلطه خود در آورده است.
شاید براى کسى که از خارج به این سرزمین پاى مینهد، امکان زندگى در بسیارى از مناطق ایران به نظر مستبعد نماید و عجب دارد که چگونه این ملت توانسته است طى قرنها و بلکه هزاران سال به رغم نه تنها مشکلات طبیعى، بلکه با وجود جنگها و مهاجرتها و آشوبهاى تاریخى به حیات خود ادامه دهد. ولى پیوند ایرانیان با عوامل طبیعى سرزمینى که خالق عالم کاشانه و میهن آنان قرار داده است، عمیقتر از آن است که دیدة ظاهر بین بتواند آن را مشاهده کند؛ پیوندى آن چنان اساسى که طى هزاران سال با همه تغییرات بزرگ اقلیمى و جوّى و تاریخى، ادامه زندگانى این ملت را میسر ساخته است. لکن نباید فراموش کرد که کمبود آب و گیاه از طریق وجود دیگر نعمتهاى گوناگون جبران شده و ایران را به صورت یکى از غنیترین کشورهاى جهان از لحاظ منابع طبیعى در آورده است.
اقتصاد و بازرگانى
در طى تاریخ نیز سهم ایران در زمینه اقتصادى و بازرگانى اساسى بوده است. به احتمال قوى آهن براى بار اول در فلات ایران به شکل فلز ناب درآمد و مورد استفاده قرار گرفت؛ چنان که بسیارى از محصولات کشاورزى نیز براى نخستین بار در این سرزمین در دسترس بنیآدم قرار گرفت.
نظام استخراج آبهاى زیرزمینى به شکل «قنات» و «کاریز» از این کشور به اقصینقاط آفریقاى شمالى و حتى اسپانیا راه یافت. گویى خداوندى که همواره حافظ این سرزمین بوده است، نعمتهاى خود را براى مردم ایرانزمین آن چنان تکمیل کرده که حتى با تغییر شگرف نحوه ساختنافزار و آلات و ایجاد صنایع جدید که براى اولین بار در غرب آغاز شد و توسعه یافت، بازهم ایران در رده کشورهایى قرار دارد که از مواهب استثنایى طبیعى برخوردارند. فرآوردههاى داخلى میتواند تمام احتیاجات کشاورزى مملکت را برآورده سازد.
در اهمیت منابع نفتى و گازى که جاى هیچگونه سخن نیست و معادن و ذخایر زیرزمینى آن بیشتر از آن است که حتى در تصور بسیارى از صاحبنظران گنجیده است. وانگهى در شمال و جنوب دریاهاى غنى ایران را احاطه کرده و خواهد توانست در آینده از منابع اصلى مواد غذایى باشد. و بالاخره کوشایى و استعداد مردمى که برخى از زیباترین آثار هنرى را در صنایع خود بهوجود آوردهاند و میآورند، شاید بیش از هر منبع طبیعى موهبتى عظیم و سرچشمه اصلى ثروت ملى حتى در زمینه مادى و صنعتى جدید بهشمار آید.
اقوام و قبایل
مردمانى که طى هزاران سال در فلات ایران زیستهاند، مرکباند از اقوام و قبایل و گروههاى گوناگونى که در ادوار مختلف به این سرزمین روى آوردهاند؛ ولى درعین حال از وحدتى انکارناپذیر برخوردارند. نشانههاى حیات انسان در فلات ایران به صدها هزار سال پیش باز میگردد و قدیمیترین آثار شهرنشینى در این سرزمین دیده میشود. قریب سه تا چهار هزار سال پیش اقوام آریایى به این کشور مهاجرت کردند و آن چنان ساکنان قبلى را درخود جذب کردند که این سرزمین سپس به نام آنان یعنى «ایران» نامبردار شد و در هزارههاى بعدى علیرغم کوچ و مهاجرت یا هجوم ملل گوناگون همچون یونانیان، اعراب، ترکان و مغولان، خصلت قومى وخصوصیات نژادى ایرانیان بهکلى از بین نرفت. گرچه اصل وحدت بخشنده به مردمان ایرانزمین همواره «فرهنگ» بوده است نه «نژاد»، چنانکه اهمیت زبان فارسى در حفظ وحدت ایران در سدههاى گذشته بهترین شاهد آن است.
بدینترتیب در قلب آسیاى غربى و در چهارراه بین شرق و غرب، از پیوند مردمانى اصیل با سرزمینى با شکوه و زیبا تمدنى به وجود آمد که همواره توانسته است استمرار خود را طى قرون حفظ کند و همچون پلى شرق را به غرب بپیوندد و درعین حال تجلیگر دیدگاهى باشد از جهان مبتنى بر پیوند بین زمین و آسمان و جستن راهى براى گسستن از عالم خاک و پیوستن به افلاک که همان جهان مینوى و معنوى است.
بنابراین به عبارتى میتوان ایران و فرهنگ شکوهمند آن را «پل فیروزه» خواند؛ پلى که نه تنها شرق را به غرب مرتبط ساخته و میسازد، بلکه جهان مادى را به عالم معنوى و دنیاى فانى را به دار بقا و خاک تیره را به آسمان بلند فیروزهگونى که همرنگ فیروزه آن گوهر یا سنگ پربها و معروف این سرزمین است، متصل میسازد.
راز استمرار
بررسى تاریخ طولانى و پرفراز و نشیب ایران، آدمى را در مقابل مسأله چگونگى استمرار آن به اندیشه وادار میسازد. چگونه بود که ایران آریایى جایگزین تمدنهاى کهن این سرزمین شد و در نیمروز تاریخ بشر و در میان آگاهى کامل تاریخى عصر ساسانى، به دوران اسلامى پیوست؟ یقینا تحولى عمیق براثر اسلامى شدن جامعه و فرهنگ ایران رخ داد. نهادهاى اجتماعى و رابطه بین طبقات دگرگون شد و وضع انسان در نیایش و عبادت بهصورتى دیگر درآمد و احکام عبادى تغییر شکل یافت. البته حقیقت درونى دین که به شرط حفظ اصالت خود یک حقیقت بیش نیست، همواره مانند آفتاب لایزال به نورافشانى خود ادامه داد. بدون شک با تغییر چهره معنوى و دینى این سرزمین باب جدیدى در تاریخ آن آغاز شد. ایران به صورت مرکز یک تمدن جهانى درآمد و توانست خود سهمى اساسى در ایجاد اولین تمدن واقعا بینالمللى در تاریخ جهان داشته باشد و در دامن این تمدن گسترده، نفوذ اندیشگران و ذوق هنروران خود را از مالزى و بنگال تا شمال اسپانیا و حتى در داخل اروپاى غربى گسترش دهد؛ لکن ایران در عین استحکام پیوندهاى برادرى با سایر ملل اسلامى، هیچگاه از گذشته درخشان خود غافل نماند.
به عللى که هنوز به نحوى کاملا رضایت بخش قابل توجیه نیست، زبان فارسى ولادت یافت و ملت ایران عربى زبان نشد، در حالى که عمیقا به اسلام گروید و حتى مرکز گسترش اسلام و فرهنگ اسلامى درسراسر آسیا شد. برعکس بسیارى از ملل دیگر که مراکز بزرگ تمدنهاى برجسته کهن بودند و نه تنها دین اسلام را پذیرفتند، بلکه در حوزه عربى تمدن اسلامى جذب شدند، تنها ایران بود که در آغاز تاریخ اسلام در عین گرایش به «دارالاسلام»، خود کانون حوزه ایرانى فرهنگ و تمدن اسلامى شد و حتى در حوزه عربى این تمدن اثرى عمیق از خود برجاى گذاشت.
در همین سرزمین مفسرانى همچون زمخشرى و طبرى و محدثانى مانند ابن ماجه و کلینى و فقهایى نظیر ابوحنیفه و متکلمانى مانند غزالى و فخرالدین رازى پاى به عرصه هستى نهادند و در عین حال بزرگانى مانند فردوسى، تاریخ باستانى ایران را از نو زنده کردند و مردمان ایران بدون هیچ گونه احساس کشمکش و تضاد به حیات گذشته خود در آیینه معرفت اسلامى ادامه دادند.
در حکایتهاى عرفانى سهروردى، حماسه شاهان ایران باستان مانند فریدون، به حیات درونى عرفا و حکماى خلف پیوست و استمرارى معنوى بین ادوار گوناگون تاریخ ایران توسط متفکران بزرگ عصر اسلامى بهوجود آمد که خود یکى از بزرگترین و مهمترین نتایج و ثمرات فرهنگ ایران اسلامى است، به نحوى اعجابانگیز انوار اسپهبدى در نور منبعث از مشکات نبوت محمدى ادغام شد. ایران در عین آنکه به صورت قلب و یکى از مراکز اصلى معارف و تمدن اسلامى درآمد، خاطره تاریخ کهن خود را در دامن جهان جدید معنویکه دست سرنوشت براى زندگى آن برگزیده بود، پایدار داشت و طى قرون با آگاهى به گذشتهاى طولانى به خلاقیت و فعالیت در نگارش صفحات جدیدى از تاریخ خود پرداخت؛ چنان که امروزه یکى از تمدنهاى بسیار معدود جهان است که در عین داشتن یک زندگى فعال و پرجنب و جوش در صحنه حیات جهان امروز، از تاریخى درخشان و مستمر که همواره بر زندگى هر نسلى از نسلهاى این ملت پرتو افشانده، برخوردار است.
ادیان گوناگون
جهانهایى معنوى، هریک با خصائص مشخص و در عین حال برخوردار از حقیقت کلیکه بر سراسر ادوار حیات بشرخاکى پرتو افکنده است، برتاریخ ایران و دل و اندیشه مردم آن حکومت کرده و هر کدام اثرى در ضمیر و نهاد آنان به جا گذارده است. در ادوار بسیار قدیم اقوام ایرانى را دین و آیینى بود از تبار ادیان هند و اروپایى به مثابه بزرگترین نمونه این نوع ادیان که هنوز به صورت زنده باقى است یعنى آیین «هندو». از این زمینه خاص دینى، مصلح و پیامبر ایران باستان ـ زردشت ـ برخاست و کیش و آیین ویژهاى آورد که در عین حفظ جوّ کلى ادیان هند و اروپایى، داراى خصوصیات بارز خود بود و توانست آن را به صورت یکى از ادیان بزرگ تاریخ در جهان شهرت بخشد؛ دینى که تا حد زیادى مانند پلى است بین ادیان یکتاپرستى سامى و معنویت هند و اروپایى. زردشتیان تنها به یک شخصیت تاریخى به نام «زردشت» معتقد نیستند، بلکه برآنند که در ادوار مختلف دیگر بزرگانى هم با چنین مقامى از جانب خداوند براى اصلاح مردمان فرستاده شدهاند، ولى بههر حال زردشتى که «گات ها» را سرود و حیات دینى ایرانیان را عمیقا تحت نفوذ خود قرار داد، شخصیتى تاریخى بود و نه اساطیرى.
«آیین مزدایى» پیش از هزار سال پایه و اساس تمدن و فرهنگ ایران باستان را تشکیل داد. در عین حال که نهضتهاى مهم دیگر دینى و آیینى همچون «مهرپرستى» به صورت آمیخته با مذاهب بابلى و یونانى و سپس «مانویت» و بالاخره نهضت هاى سیاسى آمیخته با تفکر مذهبى در آیین «مزدک» یکى پس از دیگرى در ایران جلوهگر شد و درخت تنومند آیین زردشتى را بدون اینکه بتواند آن را ریشه کن کند، به لرزه درآورد. سرانجام در عصر ساسانى، خود دین زردشتى از لحاظ عقیدتى و فکرى در کسوتى نوین تجلى کرد و به نام «آیین زروانى»، عقائد دیرین خود را به لباس فلسفى و جهانشناختى عرضه کرد و آثار مهمى در زمینه اندیشه همچون «بُندهشن» و «شکند گمانیک ویچار» و «دینکرت» از خود به جاى گذارد، و بالاخره دوران حیات آن به عنوان دین اصلى ایرانیان سپرى شد و جاى خود را به اسلام بخشید، در عین حال که بسیارى از جوانب مثبت مزدایى در دریاى پهناور تعالیم اسلامى تلفیق شد.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید