1396/1/16 ۰۷:۳۶
با ظهور دین مبین اسلام، ایرانیان که در جستجوى احیاى حیات معنوى خود بودند، و حتى خیلى پیش از نزول قرآن کریم، بسیارى از مردمان ایران زمین انتظار ظهور یک منجى آسمانى را میکشیدند، توانستند زندگى معنوى و فکرى و اجتماعى خود را از نو زنده کنند و بنایى جدید در دامن تمدنى کهن به وجود آورند.
با ظهور دین مبین اسلام، ایرانیان که در جستجوى احیاى حیات معنوى خود بودند، و حتى خیلى پیش از نزول قرآن کریم، بسیارى از مردمان ایران زمین انتظار ظهور یک منجى آسمانى را میکشیدند، توانستند زندگى معنوى و فکرى و اجتماعى خود را از نو زنده کنند و بنایى جدید در دامن تمدنى کهن به وجود آورند. برعکس آنچه برخى از مورخان غربى گفته و شرقیان متجدد و متعبد به تبعیت از آنها تکرار کردهاند، ملت ایران دل نابخواه و به نیروى شمشیر اسلام نیاورد؛ زیرا پذیرفتنى نیست که جنگندگان و سپاهیانى چند بتوانند چند ده میلیون انسان را در سرزمینى گسترده از «تیسفون» تا به «مرو» به زور شمشیر به عالم دینى جدید وارد کنند. مگر اینکه این مردمان اصولا سست عنصر و بیایمان و متلونالمزاج باشند، در حالى که ایرانیانباستان در راسخ بودن در ایمان و اعتقاد به مقدسات بین سایر اقوام شهرت داشتند و حتى دشمنان در حیرت بودند که قوم ایرانى این چنین به اصول تمدن و آیین خود پایبند است.
پس باید پذیرفت که ایرانیان روى هم رفته با میل باطنى و علاقه قلبى به دین مبین اسلام گرویدند و این امر چنانکه تاریخ شاهد آن است، تدریجى بوده. از اولین تماس ایرانیان با اسلام در یمن در دوران حیات پیامبر اکرم(ص)، استیلاى کامل اسلام بر ایران بیش از سه قرن به درازا کشید و در این زمان این پیام جدید آسمانى به اعماق روح و اندیشه ایرانیان رسوخ کرد و باب جدیدى در حیات مردمان ایران زمین گشود؛ حیاتى که از لحاظ علمى و فلسفى و ادبى درخشانترین دوران تاریخ کهن ایران به شمار میآید.
حیات معنوى متفکران اسلامى ایران
در نخستین قرنهاى تاریخ اسلامى بیشتر ایرانیان که به آیین محمدى گرویده بودند، پیرو تسنن بودند و خود پایهگذار بسیارى از رشتههاى علوم نقلى شدند و در علوم دینى ومعارف اسلامى مربوط به اهل سنت نیز گوى سبقت ربودند؛ چنانکه صاحبان «صحاحسته» که پایه علم حدیث اهل تسنن است، همگى ایرانى بودند. در این دوران اندیشه بزرگان ایران زمین براى بار اول مستقیما در تماس با جهانهایى نوین قرار گرفت. متفکران اسلامى ایران در حیات فکرى و معنوى مردمان سیاهنژاد افریقا نفوذ کردند و در شرق دست سرنوشت ایرانیان را برگزید، تا هم حامل فرهنگ اسلامى به ملل آلتایىزبان باشند و حیات ترکان و اقوام همسایه آنان را بهکلى تغییر بخشند و هم توسط بزرگان معرفت همچون افراد خاندانهاى «چشتى» و «سهروردى» و «قادرى» اسلام را به شرق آسیا گسیل دهند و زندگى معنوى و اجتماعى صدها میلیون مسلمان کشورهایى را از اندونزى و مالزى گرفته تا شبهقاره هند به نحوى تغییر دهند که از آن پس هیچگاه از حیات معنوى خود ایران جدا نباشد.
عشق ایرانیان به خاندان نبوت
در عین مشارکت در ساختن تمدن جهانى اسلامى و ایجاد معارف دینى اهل تسنن که بر این جهان گسترده حکمفرما بود، ایرانیان از آغاز به خاندان نبوت و اهلبیت عشق میورزیدند و اولین ایرانى که در جستجوى پیامبر راستین به سوى حجاز شتافت و به دین اسلام مشرف شد، یعنى سلمان فارسى، این افتخار را یافت که خاتم پیامبران(ص) درباره او فرماید که: «سلمان از اهل بیت ماست»، عشق به خاندان نبوت بسیارى از اولاد آن سرور کائنات را به سوى ایران گسیل داشت و دست سرنوشت هشتمین حجت و فرزند او حضرت رضا(ع) را در آغاز سرزمین ایران به خاک سپرد.
ایران از آغاز مرکز تشیع شد و بزرگان معارف شیعه دوازده امامى همچون کُلینى و ابن بابویه از این دیار برخاستند. و حتى متفکران بزرگ شیعه اسماعیلى مانند ابوحاتم رازى و حمیدالدین کرمانى و ناصرخسرو در شهرهاى ایران تربیت یافته و بسیارى از آنان تنها پس از نیل به مقامات والاى علمى، به مصر و دیار فاطمیان مهاجرت کردند.
تشیع در نواحى مختلف ایران قرنها همچون آتشى در زیر خاکستر نهفته ماند تا زمینه تجلى یافت و پس از حمله مغول، بیدرنگ به یارى برخى از طرق تصوف و نیز براثر تحولات عمیق و مساعد سیاسى که رخ داده بود، گسترش یافت و با استیلاى خاندان صفوى بر ایران و بازیافتن وحدت ملى مبتنى بر مذهب شیعه دوازدهامامى، بار دگر فصلى جدید در حیات مردمان این سرزمین گشوده شد.
اصالت فرهنگ و قدرت ترکیب و جذب
در تمام ادوار این تاریخ طولانى که رواج جهانبینیهاى گوناگون دینى و معنوى را بر ایران زمین به همراه داشت، قدرت ترکیب و جذب و در عین حال اصالت فرهنگ ایران با توجه به اصول معنوى حاکم بر آن استوار برجاى ماند. درتمام این اعصار ایران هم به منزله پلى بود که شرق را به غرب و شمال را به جنوب پیوست و هم به مثابه آفتابى درخشان که به جهانهاى دور و نزدیک نور و حرارت بخشید و حیات معنوى آنها را سرشار از گرما و لطافت ساخت.
در دوران باستان، ایران با هند و تمدنهاى عظیم غربى آن همچون بابل و مصر داد و ستد فکرى و هنرى و اقتصادى داشت و در این رهگذر بسیارى از عناصر فرهنگى را از گامهاى موسیقى مصر باستان و نجوم بابلى گرفته تا طب هندى فراگرفت و در عوض، این ممالک را با بسیارى ازمسائل و آداب مملکتدارى و سیاست مُدُن گرفته تا فنون معمارى و صنعت آشنا ساخت. فرشتهشناسى و معادشناسى مزدایى در تفکر دینى یهود نفوذ کرد؛ چنانکه قبلا در پارهاى از شعب فلسفه یونانى، مخصوصا حوزههاى فیثاغورثى و افلاطونى اثر این اندیشهها نمایان شده بود. در عین حال در عصر ساسانى، جوانبى از فلسفه یونانى همچون جهانشناسى انباذقلس و منطق ارسطو در ایران آن زمان انتشار یافت و حتى بخشى از ارغنون معلم اول به زبان پهلوى برگردانیده شد.
آیین مانى
در همان دوران ساسانى آیین مانى درعین هماهنگى دادن میان افکار زردشتى و بودایى و مسیحى خود در قلمروى وسیع گسترش یافت؛ چنانکه تا چند قرن پیش آثار مستقیم آن از غرب چین گرفته تا جنوب فرانسه مشهود بود.
هنر این دوره نیز به دورترین نقاط جهان سفر کرد و آثار آن از موزة حیرتآور کیوتو یعنى سوشوهین گرفته تا بسیارى از بناهاى تاریخى ایتالیا و فرانسه باقى ماند.
آیین کشوردارى و مشاغل دیوانى دستگاه خلافت اموى و عباسى را سخت تحت تأثیر خود قرار داد و به وسیله خلافت اسلامى در غرب نفوذ کرد.
در زمینه عرفان اسلامى که از وحى قرآن سرچشمه گرفته است، در ایران مشایخ و پیشوایانى بزرگ و عالیقدر ظهور کردند و این ستارگان تابناک به نوبه خود جهان را منور ساختند؛ چنان که گفتهها و نوشتههاى عارفان نامبردار این دیار (همچون حلاج و جنید و شیخ ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصارى و سنائى وعطار و مولوى و شبسترى) یا شعرائى صوفى مشرب (چون سعدى و حافظ و جامى و دیگران) حیات معنوى بسیارى از اقوام را از بن دگرگون ساخت و حتى روند و مسیر ادبیات تعداد زیادى از ملل را بهکلى تغییر داد و در حوزه برخى از شاخههاى ادب غیر مکتوب موجب ولادت ادب مکتوب شد و بهصورت ادبیات عاشقانه عشق خاکسارى غرب قرون وسطى و ادبیات آن را تحت تأثیر قرار داد.
ایران، کانون اصلى فلسفه
فلسفه اسلامى نیز که ایران همواره کانون اصلى آن بوده است، هم اندیشههاى گوناگون را از منابع هندو و بودایى تا حوزههاى فکرى یونانى و اسکندرانى در خود جذب کرد و هم به سان یک درخت تناور فلسفى شاخههاى سترگ خود را به سوى شرق و غرب گسترد و بر ساحت فکرى جهانهایى بس دور ازهم مانند بنگال و فرانسه سایه افکند و سیطره افکار درخشان و ممتاز آن طى قرنها پایدار ماند.
ایرانیان نه تنها آثار متعدد به زبان عربى نوشتند، بلکه در تدوین قواعد زبان مقدس وحى اسلامى سهمى اساسى و مشارکتى مؤثر و سازنده داشتند؛ همانطور که در سایر رشتههاى معارف اسلامى با قوم عرب و ترک و هندى و غیره همکارى داشتند و آنچنان در این معارف و مخصوصا علوم عقلى که فلسفه در رأس آن قرار دارد، راسخ شدند ومنزلتى والا و ارجمند یافتند که همه ملل اسلامى و حتى مورخ اندیشگر و خردمند معروف عرب ـ ابن خلدون ـ ایران را زادگاه اصلى این علوم دانستهاند و بزرگان دانشپرور در اقطار عالم خدمات ایرانیان را در این زمینهها گرامى میشمردند و میکوشیدند تا دانشمندان این دیار را به عنوان معلم و طبیب یا سایر مشاغل دیوانى در دستگاه خود به گرد آورند و پرورش دهند.
علمدوستی
این حقیقت در مورد علوم طبیعى و ریاضى هم مصداق مییابد. ایرانیان از آموختن علوم سایر ملل کراهت نداشتند؛ چنانکه در دانشگاه جندى شاپور، علم پزشکى بقراطى و جالینوسى و هندى و نجوم هندى و بابلى در کنار هم تدریس میشد. این خصلت مخصوصا در دوران اسلامى به اوج خود رسید. از آنجا که اسلام خود را وارث تمام ادیان و حقایق آنها میداند و اندوختن دانش را از هر کجا که باشد تشویق میکند، چنان که پیامبر اسلام(ص) مسلمانان را دعوت فرمود تا براى طلب علم حتى رهسپار چین شوند، در دوران اسلامى طى مدتى کوتاه مسلمانان دانشهاى هندى و یونانى و اسکندرانى و ایرانباستان وحتى چین را در دامن معارف اسلامى درآمیختند و پایه علوم اسلامى را مستقر ساختند و باز در این امر متفکران ایرانى همچون خوارزمى و رازى و ابن سینا و بیرونى آنچنان سهمى داشتند که تا به امروز اینان را در زمره ستارگان تابناک آسمان دانش محسوب میدارند و حتى به بزرگداشت آنان، حفرههاى ماه را به نام ایشان نامگذارى میکنند. آنچه این بزرگان و بسیارى دیگر از دانشمندان دیگر ایرانى و اسلامى انجام دادند، ساحت دیگرى در علم و فلسفه به وجود آورد و حیات فکرى شرق و غرب را سخت متأثر ساخت و مسیر آن را تغییر داد.
صنایع و فنون
همین امر در مورد صنایع و فنون دیده میشود. مسلمانان ایران ساختن کاغذ را از چینیان آموختند و به سوریه و مصر منتقل ساختند و از آنجا این اختراع مهم به اروپا رسید. ذوب و گداز و پرداخت فولاد که از دیرزمان در ایران به کمال رسیده بود، در سوریه به ساختن شمشیرهاى معروف منجر شد و صنعت فولادسازى را متغیر ساخت. روش حیرتآور آبیارى ایرانیان قدیم و مخصوصا حفر قنات تا غرب گسترده شد و شیوه کشاورزى ایرانیان تقریبا تمام جهان اسلامى را دگرگون ساخت.
گفتنى بسیار است و امکان بسط گفتار محدود. تنها لازم است همواره به خاطر داشت که از لطیفترین مسائل عرفانى و فلسفى مرتبط به شناخت حقیقت عالم قدس تا کشت و زرع و استخراج و گداز فلزات، ایران در طى قرون، هم پذیراى میراث و تجربیات و نظریات اقوام همسایه خود ـ از چین و هند گرفته تا مصر و یونان و بیزانس و روم ـ بوده و هم خود به صورت مرکزى درآمده که نیرومندترین امواج اندیشه و دانش و هنر را به دورترین کرانههاى دریاى تمدن بشرى گسترش داده است.
ترویج فرهنگ اسلامى
شاید حیرتانگیزترین نمونه این خصلت بارز فرهنگ ایران، پذیرفتن وحى اسلامى است که اعراب اولین حامل آن بودند و به دست آنان این پیام آسمانى به ایران رسید؛ ولى این دین جدید آنچنان در اعماق وجود ایرانیان نفوذ یافت که هر آنچه بعدا از هستى آنان تراوش کرد، نه تنها به معنى عادى اسلامى بود، بلکه از برجستهترین تجلیات تمدن اسلامى محسوب شد. ایرانیان وحى اسلامى را پذیرفتند و سپس خود مرکز اشاعه فرهنگ اسلامى براى تمام ملل شرق خود شدند. آنان روح وحى اسلامى را در خود جذب کردند و برخى از بزرگترین شاهکارهاى هنرى و فکرى اسلامى را بهوجود آوردند.
در این دوران مانند گذشته، ولى شاید به نحوى جهانیتر، ایران وظیفهاى را که گویى پروردگار جهان براى آن تعیین کرده بود ایفا کرد؛ یعنى هم پلى بود بین شرق و غرب و هم بین حاکم و عالم پاک و در عین حال مرکزى که از آن عمیقترین اندیشهها و مآثر هنرى اقالیم مختلف جهان را فراگرفت.
در سراسر قرون پرنشیب و فراز تاریخ ایران و به رغم استیلاى ادیان مختلف بر دل و اندیشه مردمان آن، خصائلى متعالى و عمیق در درون فرهنگ ایران همواره مانند آسمان فیروزهگون آن جاویدان بهجامانده است و ادیانى که مشیت الهى آنها را در هر دوره از تاریخ وسیله رستگارى ایرانیان قرار داده است، هریک، به نحوى مطابق با ماهیت خود، این خصائل را تأیید کرده و به آن حیاتى نوین بخشیده است.
یکتاپرستی
یقینا مهمترین این خصائل ایمان به حقیقتى متعالى و برتر از عالم زمان و مکان و آگاهى از حضور الوهیت در حیات انسان است. فرهنگ ایران در همه ادوار خود با حقیقت سروکار داشته و اصالت عالم معنى را محور اساسى زندگى خود قرار داده است. گفتگو پیرامون فرهنگ ایران در واقع سخن از حق و حقیقت و تجلى آن در این عالم تغییر و تحول و کون و فساد است. هیچگاه روح ایرانى به زندانى شدن در جهان خاکى ارضا نشده و آفاق نورانى عالم ملکوتى و مینوى از نظر او دور نشده است. وانگهى تجلى حقیقت براى ایرانیان همواره توأم با دید جهانى فرهنگ آن بوده و سازگارى و تساهل بین ادیان مورد تأیید دانشوران و بزرگان آن قرار گرفته است.
در ایران باستان علیرغم برخوردهایى که با توجه به خصائص فطرى و خلق و خوى بشر امرى طبیعى است، پیروان بسیارى از ادیان در کنار هم در صلح و آرامش میزیستند. در دوران اسلامى عمیقترین و درعین حال لطیفترین وحدت معنوى میان ادیان برقرار شد و مفاهیم مربوط به کلیت تجلى حقیقت در اعیان و قالبهاى مختلف و نمادهاى گوناگون از سوى عرفا و مشایخ طریقت این مرز و بوم بیان شد؛ چنانکه یکى از بزرگترین آنان حافظ میفرماید:
در عشق، «خانقاه» و «خرابات» فرق نیست
هر جا که هست، پرتو روى حبیب هست
و خداوند عرفان و سراینده قرآن پارسى مولانا میسراید:
اختلاف خلق از نام اوفتاد
چون به معنى رفت، آرام اوفتاد
از نظر گاه است اى مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و یهود
نه تنها گوش درونى انسان ایرانى همیشه به استماع نداى عالم غیب اشتغال داشته و چشم و دل او شاهد حقایق عالم قدس بوده، بلکه با ارتباط با عالم معنى همواره با توجه به عنایت کلى حق نسبت به خلایق و مشروعیت ادیان آسمانى دیگر توأم بوده است.
نور، تمثیل جهان مینوی
حقیقت عالم معنى خود را به زبان رمز و تمثیل بر ساکنان عالم خاکى متجلى میسازد و در هر تمدن و به هر ملت به زبانى مناسب با احوال و روحیات آنان سخن میگوید. در ایران شاید مهمترین تمثیل جهان مینوى ، «نور» باشد که آنچنان در دل ایرانیان جاى دارد که فضاى برونى و درونى آنان را ازولادت تا مرگ تعیین میکند و بر روحیه آنان عمیقترین اثر را میگذارد. همان نور بود که اساس آیین زردشتى قرار گرفت و در قرآنکریم خداوند متعال خود را «نور آسمان و زمین» میخواند. همه عالم تجلى نور خداوند است و در نهایت امر ظهور جهان جز نور او نیست؛ چنان که شیخ محمود شبسترى میفرماید:
جهان جمله فروغ نور حق دان
حق اندر وى ز پیدایى است پنهان
چو نور حق ندارد نقل و تحویل
نیاید اندر او تغییر و تبدیل
عالم جز تجلى حق توسط نور خود به خود نیست و زیبایى جهان، نتیجه همین تجلى نور الهى است:
جمال مطلق از قید مظاهر
به نور خویش هم بر خویش ظاهر
همانطور که فرهنگ ایران همواره از ساحتى معنوى برخوردار بوده، توجه آن به اهمیت نور و معناى رمزى آن بر تمام شئون حیات ایرانیان از ژرفترین حقایق عرفانى و فلسفى تا هنرى تجسمى و معمارى و حتى بر زندگى روزمره پرتو افکنده است.
این یک حادثه و اتفاق نیست که «حکمت اشراقِ» سهروردى که مبتنى بر تمثیل عالم نورى و احیاى حکمت ایران باستان است، در دامن عرفان و حکمت اسلامى در ایران گسترش یافته و حیات فکرى و معنوى ایران را در هشت قرن اخیر تحت نفوذ خود قرار داده است.
«پرتو روى حبیب» از عالم غیب بر این جهان خاکى میافتد و رهنمون انسان است به سوى عالم مینوى. این نیز از ویژگیهاى فرهنگ ایران است که امتیاز بین عالم معنوى و مادى یا مینو و گیتى ایران باستان همیشه مورد توجه ایرانیان بوده است. عالم ملکوت و فرشتگان، واقعیت اصلى حیات در آیین مزدایى بود و حتى بر سایر ادیان به صورتى قابل تأمل نفوذ کرد، درحالى که عالم ملکوتى در نظر اندیشگران ایران اسلامى همواره اصل این جهان خاکى و منشأ صور و اشکال آن محسوب میشده است.
ایرانیان در عین تأیید هستى موجودات عالم مادى، به این امر اعتقاد داشتند که صورت عالم مُلک و یا این جهان خاکى، سایه و ظلّ حقایق عالم بالا و جهان برین یا همان عالم فرشتگى است که از دیرباز تعیینکنندة دید مردم این سرزمین نسبت به عالم عینى است:
هر آن چیزى که در عالم عیان است
چو عکسى ز آفتاب آن جهان است
که محسوسات از آن عالم چو سایهست
که این طفل است و آن مانند دایهست
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید