ملاحظاتی در باب روشنفکری دینی / رضا داوری اردکانی

1395/9/2 ۰۷:۱۸

ملاحظاتی در باب روشنفکری دینی / رضا داوری اردکانی

من با لفظ روشنفکری دینی مشکل ندارم و معتقدم که صاحبنظران و متفکران حق دارند که اصطلاح بسازند. آنها با زبان انس و رفاقتی که دارند حتی می توانند اصطلاحات را به معنای تازه به کار برند، اما در جایی که تفکر ضعیف است، زبان و اصطلاح سازی هم دچار پریشانی و آشفتگی می شود

 

 

من با لفظ روشنفکری دینی مشکل ندارم و معتقدم که صاحبنظران و متفکران حق دارند که اصطلاح بسازند.

آنها با زبان انس و رفاقتی که دارند حتی می توانند اصطلاحات را به معنای تازه به کار برند، اما در جایی که تفکر ضعیف است، زبان و اصطلاح سازی هم دچار پریشانی و آشفتگی می شود.

روشنفکری، روشنی فکر نیست بلکه معنی اصطلاحی خاصّ دارد، اما وقتی این تعبیر در زبان ما به کار می رود، شاید به ذهنها متبادر ‌شود که روشنفکر در مقابل تاریک‌اندیش است و آن را مدح تلقی کنند؛ ولی فکر، روشن و تاریک ندارد.

پیداست که بعضی افکار پیچیده‌تر است و بعضی دیگر، چندان پیچیده نیست. نمی‌دانم فکر روشن که دکارت طالبش بود و تا حدی هم حق داشت و نتایجش هم حاصل شده است، چگونه وصف می شود؟ ولی می دانم که دکارت مطالب بسیار مبهم نیز در آثارش دارد.

ما وقتی اصطلاح روشنفکر را به کار می‌بریم، باید از معانی فکر و روشنی نظر برداریم؛ زیرا اگر به معانی اجزاء این اصطلاح توجه کنیم، روشنفکری دیگر به دنیای جدید متعلق نخواهد بود.

ولی روشنفکری یک وضع فکری- سیاسی است که در اواخر قرن نوزدهم در اروپا به وجود آمده و از آنجا به جاهای دیگر رفته است.

هیچ کس بوذرجمهر حکیم را به صفت روشنفکری نستوده است. به شیخ مفید و بیرونی و غزالی و بیهقی نیز صفت روشنفکر داده نشده است.

روشنفکری در اروپا عمری در حدود ۱۰۰ سال دارد و در کشور ما نیز عمر آن قریب به ۸۰ سال است. در تاریخ اروپا، قرن هیجدهم به دورة منورالفکری معروف است. در پایان قرن نوزدهم روشنفکری جای منورالفکری را می گیرد.

روشنفکر در زبان ما ترجمه لفظ انتلکتوئل است. این عنوان را امیل زولا و بعضی دیگر از نویسندگان فرانسه در هنگامی که از یک افسر متهم به جاسوسی دفاع می کردند، به خود دادند.

توجه کنیم که اولین مصداق روشنفکری دفاع از متهمی بود که می گفتند مظلوم است. من از صحّت و سقم قضیه افسر فرانسوی اطلاعی ندارم ولی می دانم که نام و عنوان روشنفکری از کجا پدید آمده است.

روشنفکری، موضع گرفتن جمعی از صاحبان قلم و نظر در مقابل عمل حکومت بوده است و به همین جهت گفته اند روشنفکری نظارت بر عمل حکومت و به قولی سخنگوی مظلوم بودن و گفتن کلمه حق به حکومت است.

ما معمولاً فیلسوفان را روشنفکر نمی‌خوانیم. ما نمی‌گوییم کانت روشنفکر بود. ملاصدرا را هم روشنفکر نمی نامیم . افلاطون و سقراط و دکارت هم روشنفکر نبودند، حتی نویسندگان سابق بر امیل زولا در فرانسه را هم روشنفکر نمی‌گوییم. هیچ کس به آنها روشنفکر نگفته است. نه اینکه در گذشته کسی از مظلوم دفاع نمی کرده و به حکومت هم تذکر نمی داده اند.

در آئین ما گفتن کلمه حق در برابر سلطان جائر یک فضیلت است و مولای متقیان دانایان را موظف دانسته است که حق مظلوم را از ظالم بگیرند و خود نیز حکومت را برای ایفای این عهد پذیرفته است.

در اینجا من نمی‌خواهم سابقة روشنفکری را بیان کنم بلکه می‌خواهم بیان کنم که هر کسی که قلم می‌زند، روشنفکر نیست. روشنفکر با صاحب فکر نباید اشتباه گرفته شود.

بسیاری از صاحبان ‌فکر هستند که به آنها روشنفکر نمی‌گویند. در آغاز آشنایی ما با تجدد اروپایی، نویسندگان ما تعبیر منورالفکری را به کار بردند. «میرزاآقاخان نوری»، «ملکم خان» و «آخوندزاده» منورالفکر بودند.

عمر رسمی منورالفکری در ایران چندان طولانی نبوده است. از اوایل این قرن هجری شمسی که در آن به سر می‌بریم، منورالفکری به تدریج دچار رکود شده است. شاید کسانی بگویند این وضع تعدیل شده و روشنفکری به جای آن نشسته است.

منورالفکری و روشنفکری از لحاظ لفظی و معنوی با هم مناسبت دارند؛ یعنی روشنفکری به جای منورالفکری آمده است اما منورالفکری ترجمة Aufklarung بود و روشنفکری ترجمه‌ Intellectual بود.

منورالفکر و روشنفکر در ظاهر و از جهت لفظ با هم فرقی ندارند؛ یعنی یک جزء عربی را برداشتند و یک لفظ فارسی را به جای آن گذاشتند. البته تعبیر و اصطلاح منورالفکری ترجمة درستی بوده است.

امیل زولا وقتی از سروان دریفوس دفاع کرد و برای اولین بار خود و دوستانش را Intellectual خواند، منظورش این نبود که ما دارای فکر روشنیم.

اینکه یک افسر یهودی را در آغاز قرن بیستم به جرم جاسوسی متهم کردند و عده‌ای از نویسندگان فرانسه به سردمداری «امیل زولا»، نویسندة ناتورالیست فرانسه، به دفاع از افسر متهم پرداختند، ربطی به فکر روشن و تاریک نداشت.

من این مقدمه را گفتم برای اینکه بعد وقتی می‌خواهم نتیجه بگیرم، سوءتفاهم کمتر حاصل شود. حالا که به مفهوم روشنفکر دینی فکر می‌کنیم، اگر بگوییم Intellectual دینی چه می شود؟ افلاطون گفت الفاظ مموّهند؛ یعنی الفاظ انسان را فریب می دهند. تعبیر انتلکتوئل دینی هم فریب دهنده است؛ زیرا Intellectual به معنی عقلی، عاقل، باشعور و هشیار است و البته عاقل بودن و دینداری با هم می سازند؛ اما اینجا بحث عقل و عاقلی به معنای متداول آن در نظر نیست.

معهذا شاید لفظ انتلکتوئل از روشنفکر کمتر فریب دهنده باشند. اگر به تاریخ رجوع کنید، تاریخ به شما می‌گوید که روشنفکری که جانشین منورالفکری شده است، بعد از مارکس به وجود آمده است و برای اصلاح جهت و مسیر مدرنیته بوده است.

از وجهه نظر منورالفکری، جهان آینده، جهان صلح و سلم و سلامت و رفاه و آسایش بود. مارکس کشف کرد که جامعه بورژوازی و نظم سرمایه‌داری، نه فقط جامعه صلح و سلامت نیست، بلکه نظم ظلم است و نفی آن در درونش نهفته است و با خودآگاهی پرولتاریا ویران می‌شود. سرمایه‌داری گور خودش را می‌کند.

تعبیر مارکس، تعبیر اوتوپیایی نبود. او اوتوپیا ننوشت، کتاب اقتصاد نوشت. البته در تحلیل اقتصادی- اجتماعی او نتیجه‌ای مضمر بود که مارکس آن را از پیش در نظر آورده بود. این طور نبود که نتیجه‌ای صرفاً علمی داشته باشد و همه در مورد آن اتفاق نظر پیدا کنند. اگر این طور بود که جامعه‌شناسان و اقتصاددانان می‌بایست همگی با مارکس موافقت می کردند و نظر او را می-پذیرفتند.

مارکس پیش فرضی داشت و با پژوهش و تحقیق به جستجوی شواهدی برای تأیید آن پرداخت. روشنفکری با طرح مارکس به ‌وجود آمد و در حقیقت از مظاهر بحران مدرنیته بود و از ابتدا به جناح چپ تعلق داشت.

ممکن است کسانی وقتی می شنوند و می خوانند که ماکس وبر مدرنیته را عقلانیت دانسته است، گمان کنند که مدرنیته حکومت عقل است و هیچ ناروایی و نارسایی در آن نیست، غافل از اینکه کمونیسم و استالینیسم و نازیسم و هیتلریسم و فاشیسم از عوارض و آثار مدرنیته اند و اینها می پندارند که اگر اینها دفع شود، مدرنیته به کمال خودش می‌رسد و بشر به صلاح و آرامش و رفاه نائل می‌شود.

اینها از عوارض مدرنیته است، چنانکه مارکس و مارکسیسم هم از عوارض مدرنیته بودند. مارکسیسم برای نجات مدرنیته و مقابله با عوارض آن پدید آمده بود. اگر کسانی از خیانت روشنفکران گفتند و روشنفکری را متهم کردند که به مدرنیته آسیب ‌رسانده است و همچنان با مدرنیته مخالفت می‌کنند، شاید هم چندان بی‌حق نبودند زیرا روشنفکری راهگشای نقد مدرنیته هم بود یا راهگشای نقد مدرنیته شد.

با توجه به آنچه گفته شد، هنوز ما نمی‌دانیم مصداق روشنفکر کیست و روشنفکری و به‌خصوص روشنفکری دینی مفهوم مبهمی است. مثل مفهوم کتاب نیست که مصداقش معلوم باشد، اما مشکل روشنفکری دینی در ابهام آن نیست.

روشنفکری دینی امر غریبی است که ماهیت ندارد، اما روشنفکران دینی وجود دارند. ملاحظه می فرمایید که چگونه اینجا هم روشنفکر دینی به خدا تشبّه می کند؛ یعنی آن هم مثل خدا که ماهیت ندارد و صرف وجود است، فقط وجود دارد.

روشنفکری دینی در مفهومش چیزی است مثل مثلث هشت ضلعی یا آهن گچی یا آبغوره فلزی. این مفهوم اگر در جهان مصداق ندارد، در کشور ما مصداق دارد و ما ممکن است به بعضی غیرایرانیان هم چنین صفتی بدهیم.

در دنیا حتی در آمریکای لاتین هم که یک نهضت دینی به‌وجود آمده است، نشنیده ایم که به صاحبان آن فکر و نهضت، صفت روشنفکر داده باشند، پس در این تردید نمی کنیم که در کشور ما روشنفکر دینی وجود دارد و کسانی هستند که به این صفت شناخته می‌شوند. گاهی هم به آنها نواندیشان دینی می گویند.

البته نواندیش دینی معلوم نیست لفظ درستی باشد، اما به هرحال روشنفکری دینی غیر از نواندیشی دینی است. شاید روشنفکری دینی در آغاز رنسانس نواندیشی بوده است، اما اکنون دیگر تکرار حرفهای قرون شانزدهم و هفدهم اروپا را نباید نواندیشی دانست.

پروتستانیسم، نواندیشی دینی بود. بنیانگذاران رفورم، کلیسا و کلیسائیان را نقد کردند. «بوکاچیو»، نویسندة ایتالیایی نیز کتابی نوشت به اسم «دکامرون» و در آن به شدت کلیسا و کلیسائیان را نقد کرد. در کتابهایی که در سیاست نوشته شد، کمتر جایی برای دین در نظر گرفته شده بود.

این نقدها را کسی روشنفکری دینی نخواند. شاید کاری که لوتر کرد و بعد افراد دیگری در پی او آمدند و آن را ادامه دادند، صورتی از نواندیشی دینی یا یک نوع تفسیر جدید مسیحیت بود. تفسیر جدید در درون مسیحیت و مأخوذ از منابع آن.

در آن زمان هنوز مدرنیته به وجود نیامده بود. وقتی مسیحیت، کاتولیک را نقد کردند و تفسیر تازه پیش آوردند و عهد جدید را به زبان آلمانی ترجمه کردند، از درون مسیحیت و با ملاک‌‌های مسیحیت، مذهب پروتستان به وجود آمد، اما گاهی هست که دین را با موازین غیر دینی نقد می کنند. نام این را دیگر نمی‌شود دینی گذاشت.

کار «لوتر» یک کار دینی است، اما اگر شما با مفاهیم مدرنیته دین را نقد کردید، اسم آن را نواندیشی دینی نباید گذاشت. هرکس هرچه می خواهد بکند، اما اگر دین را تفسیر به رأی کرد، هرچه بشود، متفکر دینی و نواندیش دینی نیست؛ حتی اگر متفکر باشد. متفکر غیردینی است؛ منتها دارد دین را مثلاً متجدد می‌کند.

ما تعدادی شرق‌شناس، اسلام‌شناس را می شناسیم که اطلاعات بسیار خوبی درباره اسلام دارند. آنها اسلام را احیاناً با مبانی خودشان تفسیر کرده اند. آیا به اینها نام روشنفکر دینی می‌توان داد؟ اگر به مقام بلندی برسند که معمولاً نمی رسند، شاید بشود گفت اینها متفکر دینی هستند، امّا نواندیش دینی نیستند؛ زیرا نوسازی دین با مواد بیرون از دین نوسازی دینی نیست و با آن، دین چیز دیگری می‌شود؛ یعنی تبدل پیدا می‌کند. اگر تبدیل چیزی به چیزی را نوشدن می گویید، مسامحه است و مضایقه ای نیست.

در دوران ۳۰، ۴۰ ساله اخیر در کشور ما جریانی پیدا شد که ریشه در قرن ۱۸ اروپا داشت. در تمام طول تمدن جدید، کلیسا و مسیحیت نقد شده است و کو‌شیده اند که مسیحیت از دایره حکومت و قدرت کنار گذاشته شود و سکولاریزاسیون به نهایت برسد. کسی هم بحث از سکولاریزاسیون نمی‌کرد. این امر طبیعی و عادی صورت می گرفت.

مدرنیته در ذات خود سکولاریزه است. جامعة سکولاریزه، دین، مسجد، کلیسا، روحانی، آداب و رسوم و عبادات دارد، اما اینها امور فرعی و عرضی است.

مگر در غرب، در اروپا، در آمریکا، در آفریقا و در آسیا مراسم دینی انجام نمی‌شود؟ مگر دین وجود ندارد؟ دین هست اما در قواعد حکومت، در قانون و در انتظامات دخالتی نمی‌کند و ندارد و اگر اکنون می بینیم که یک بیداری دینی در دنیا پیدا شده است و رجوع به تفکر دینی و به حقیقت دین می شود، آیا برای کسانی که به نام روشنفکری دینی از مدرنیته دفاع می‌کنند می‌توان سمت و صفت دینی قائل شد؟

من مدرنیته را بد و شر نمی‌دانم. من ضدّ مدرن نیستم، اما می‌گویم اگر کسی بیاید و بگوید که من روشنفکر دینی هستم و به نام دین عاقلانه و نه با خشونت، بلکه از روی مهر و معرفت و صفا، در مقابل ظلم قدرتهای جهانی می‌ایستم، نام این وضع را روشنفکری دینی می توان گذاشت.

البته اگر کسی می‌گوید که من به نام دین از مدرنیته دفاع می‌کنم، آزاد است این کار را بکند، اما اگر دعوی روشنفکری دین داشته باشد، این دعوی جای بحث دارد و باید پاسخ بدهد که چگونه به نام دین، از قواعد و اصول و رسوم مدرنیته دفاع می‌کند. وقتی دین را تفسیر می‌کنند تا مدرنیته دوام داشته باشد، گمان نمی کنم که این مقصود حاصل شود.

اگر ما بگوییم که متعلق به زمان مدرنیم، از یک جهت درست گفته ایم، اما اگر بگوییم مدرنیته جزء اعتقادات ما محسوب می‌شود، مطلب دیگری است. مدرنیته بد نیست. اصلاً هیچ چیز در تاریخ و در دار وجود بد نیست.

 

سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود

اگر تسبیح می‌فرمود اگر زنّار می‌آورد

و مطلب آخر اینکه اگر می‌بینید روشنفکری دینی در کشور ما نفوذ کرده است، جهات خاصّ تاریخی و فرهنگی دارد و یکی از جهاتش این است که مدرنیته قوی است و بنیان قوی دارد و نه فقط مواد اولیه و نیروی کار ارزان جهان را در تصرّف می آورد، بلکه اذهان را مسخّر می کند و هرجا لازم باشد، قوّه تمییز و تفکر را از کار می اندازد.

دشواری ما در درک جهان کنونی و شیفتگی نسبت به ظاهری‌ترین وجوه و آثار ناشی آن از کندی فهم و کوتاهی ادراک نیست بلکه قدرت غرب حجاب عقل و ادراک می شود و کسان می‌پندارند که دستگیر و راهنمایشان است و چون راه غرب تا آنجا که چشم می بیند، راه بی رقیب می نماید، این پندار را بی‌چون و چرا می‌پذیرند. اگر کسی دردمندانه شکوه کند که:

 

لعلی از کان مروّت برنیاید سالهاست

تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد

شاید از زبان حضرت لسان الغیب پاسخ بشنوند که:

طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید

همچنان در عمل معدن و کان است که بود

ما سخن متوسط، اندیشه متوسط و علم متوسط را دوست می‌داریم. ما این متوسط‌ها را کامل و عالی می‌انگاریم و ملاک ما همین متوسط‌ها یعنی امور عادی و معمولی است.

روشنفکری دینی هم وقتی به غرب رو می‌کند، دست در دامن متوسط ها می زند و حرفهای متوسط می زند و دریغا که تأیید و انکارش هم با اندیشه متوسط صورت می گیرد و اگر غیر از این باشد، منتقد مورد عتاب و خطاب شدید قرار می‌گیرد.

اگر می گوئید بدبینم، استدعا می کنم یکی دو کتاب یا مقاله – زیاده خواه نیستم، بیست کتاب و سی کتاب نمی‌خواهم- متعلق به دهه‌های اخیر به من معرفی کنید که متضمن فکر بکر و نظر بدیع و راهیابی در جهان آینده باشد. شهرت زودگذر ملاک نیست و صرف شهرت مایه اعتبار نمی‌شود.

من خوشحال نیستم که روشنفکری دینی رو به افول می‌رود ولی می‌دانم که تفکّر می ماند. ما باید از نزاعها بگذریم و به فکر تفکر باشیم.

 

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: