فرمان مالک و حکمت اصول سیاسی اسلام / دکتر فضل‌الله صلواتی

1395/8/25 ۰۷:۳۱

فرمان مالک و حکمت اصول سیاسی اسلام / دکتر فضل‌الله صلواتی

اساس سیاست مُدُن و تدبیر زندگی در کلمات دُرربار حضرت علی(ع) آشکار است. مولای متقیان که خود رهبر جهان بشریت و زیرکترین فرد (أدهی ‌العرب) و از همه بندگان خدا بر امور سیاست واقف‌تر است (و ساسه العباد) در عهدنامه‌ای که برای مالک‌اشتر مرقوم می‌فرماید، رموز کشورداری و رهبری جامعه و برخورد با مردم را به نحو احسن می‌نماید. قانونی وجود ندارد که کاملتر و با ارزش‌تر و جامع‌تر از نوشته حضرت علی(ع) باشد؛ چنان که برخی آن را با اعلامیه حقوق بشر مقایسه کرده‌اند و با دلایل بسیاری ثابت کرده‌اند که عهدنامه امام علی(ع) از اعلامیه حقوق بشر بالاتر، جامع‌تر و مردمی‌تر است

بمناسبت 25 آبان، سالگرد درگذشت علامه محمد تقی جعفری (ره)

اساس سیاست مُدُن و تدبیر زندگی در کلمات دُرربار حضرت علی(ع) آشکار است. مولای متقیان که خود رهبر جهان بشریت و زیرکترین فرد (أدهی ‌العرب) و از همه بندگان خدا بر امور سیاست واقف‌تر است (و ساسه العباد) در عهدنامه‌ای که برای مالک‌اشتر مرقوم می‌فرماید، رموز کشورداری و رهبری جامعه و برخورد با مردم را به نحو احسن می‌نماید. قانونی وجود ندارد که کاملتر و با ارزش‌تر و جامع‌تر از نوشته حضرت علی(ع) باشد؛ چنان که برخی آن را با اعلامیه حقوق بشر مقایسه کرده‌اند و با دلایل بسیاری ثابت کرده‌اند که عهدنامه امام علی(ع) از اعلامیه حقوق بشر بالاتر، جامع‌تر و مردمی‌تر است.

علی(ع) منادی عدل و آزادی بوده و پیامش تأمین‌کننده آزادی انسان‌ها و اجرای عدالت بین آنهاست، وجدان‌های پاک و بیدار بایست از پیشگاه مبارک آن اسوه بشریت و آن امام اول و وصی پیامبر(ص)، درس عدالت و آزادگی و مردم‌دوستی را فرا گیرند. حضرت علی(ع) بر اساس وحی سخن می‌گوید و مبنای اندیشه‌های او کتاب خدا و سنت رسول‌الله(ص) است، کلامش اعجاز در فصاحت و بلاغت و فوق کلام همه انسان‌هاست و کجا کسی می‌تواند به مقام رفیع اندیشه‌های او دست یابد و به آسمان فضائل او ارتقا پیدا کند؟

ز خدا طلب دل مقبلی، به علی ز جان متوسلیر که اگر رسد به علی دلی، به خدا قسم به خدا رسد

)صغیراصفهانی(

تمام اندیشه‌های علی(ع) خدایی است. او وصی لایق و با استعداد پیامبراکرم (ص) است که می‌فرماید: «انا و علیٌ ابوا هذه الامه: من و علی پدر این امت هستیم.»

ما علی را خدا نمی‌دانیمر از خدا هم جدا نمی‌دانیم!(صغیر اصفهانی)

سیاستی را که آن امام هُمام مطرح می‌کند، مسیر ترقی و تعالی جامعه را در جهت حیات طیبه نشان می‌دهد، هر چه برای خدا و با هدف الهی باشد، آن راه کوشش و کمال است، سعادت دنیا و آخرت توده‌ها را تأمین می‌کند، راه اولیا و راه اشقیا را می‌نمایاند، باشد که مؤمنان مسیر اولیای الهی را در پیش گیرند و مدینه فاضله را ببینند و در آن جهت افتند و به سعادت ابدی دست یابند.

مالک اشتر، شایسته‌ترین کسی بود که کلام علی(ع) را درک می‌کرد و توان اجرای فرمان آن حضرت را داشت. او شاگرد لایق مکتب علی(ع) بود، استاد و شاگرد، یکدیگر را خوب درک می‌کردند، سخن علی(ع) در وجود مالک جایگیر می‌شد، مالک به مصر نرسید و در میانة راه به دست ایادی معاویه به شهادت رسید؛ ولی پیمان‌نامه ماند و نام مالک‌اشتر، جاودانه شد و والاترین نامه علی(ع) بر تارک انسانیت درخشید. والاترین سند افتخار انسان‌ها که همه بشریت را یکسان می‌داند و اعلام می‌کند که حاکم باید خدمتگزار همه مردم باشد و جامعه را با مدیریت صحیح اداره کند و همه قدرت‌ها را در دست مردم و برای مردم قرار دهد. در کجا و به دست چه کسی چنین فرمانی صادر شده؟ و چه کسی آن درک و بینش را دارد که علی‌گونه، راهنمای همه انسان‌ها باشد؟ و حق‌گویی و حق‌پرستی و مردم‌دوستی را برای خلق مجسم کند؟

همیشه در جهان، تمامیت‌خواهان، خودکامگان، جباران، یکه‌سالارها، قدرت‌پرستان و خودمحورانی بوده‌اند که مانع حق‌گرایی و اجرای حکومت حق شده‌اند، به حقوق مردم تجاوز کرده‌اند، مانع تلاش و پیشرفت انسان‌ها شده‌اند، آنها امثال علی(ع)، مالک اشتر، حسن‌بن‌علی(ع)، حسین‌بن علی(ع) و دیگر خدمتگزاران واقعی مردم را از جلوی راه خودکامگی‌های خویش برداشته‌اند.

علی(ع) را شهید می‌کنند، مالک را و هر کسی را که مانع راه حق‌کشی و ظلم به مردم باشد، به شهادت می‌رسانند. اگر تاریخ را مطالعه کنیم، از قابیل تا نمرود و از ضحاک تا فرعون و از قیصرها و سزار‌ها تا بنی‌امیه و بنی‌عباس، چنگیز و تیمور، موسولینی، استالین، هیتلر و… تا امروز و تا فرداهای دیگر، پاکان و شایستگان به دست ستمگران تاریخ به شهادت می‌رسیدند؛ ولی حق پایدار بوده است و حقیقت جاودانه شده است و دیکتاتورها و ستمگران به جهنم تاریخ پیوستند، تا هنگام که موعود ادیان آید لوای عدالت برافرازد و شریفة «ان الارض یرثُها عبادی الصالحون»(سوره انبیاء، آیه۱۰۵) تحقق یابد و حاکمیت زمین از آن نیکوکاران گردد.

 

شرح علامه جعفری از منشور مالک

عهدنامه مالک‌اشتر(نهج‌البلاغه، نامه۵۳) را عالمان و نهج‌البلاغه‌شناسان بسیاری ترجمه و شرح کرده‌اند که هر کدام طراوت و رنگ و بویی دلنشین دارد و برداشت‌هایی زیبا از آن شده است، در شرح این فرمان، مرحوم استاد علامه محمدتقی جعفری، کتابی نگاشته‌اند تحت عنوان: «حکمت اصول سیاسی اسلام» که علاوه بر شرح مطالب مولای متقیان حضرت علی(ع)، به بسیاری از اصول سیاست در اسلام از نظر قرآن و سنت اشاره کرده‌اند و نکته‌های ظریفی را در حاکمیت اسلامی بیان فرموده‌اند.

تعریف سیاست چیست؟ اظهارنظرهای پیشوایان مسلمان چگونه بوده است؟ کتابهایی که مسلمانان درباره مسائل سیاسی تألیف کرده‌اند، عدم موفقیت برخی سیاستمداران درباره اداره جوامع اسلامی و بلکه به انحطاط کشاندن اجتماعات انسانی را آورده‌اند. زمامداران ناصالح در بسیاری از موارد باعث عدم پیشرفت شده و یا اینکه با جنگ و خونریزی، جوامع اسلامی را به عقب‌ماندگی کشانده‌اند و اخلاق و رفتار و ایمان مردم را تباه کرده و فساد و بی‌عدالتی و ستم را رواج داده‌اند.

مرحوم علامه به طور خلاصه مفهوم سیاست را «توجیه و مدیریت انسان‌ها به حیات ‌معقول برای وصول به بهترین هدفها» دانسته‌اند.(حکمت اصول سیاسی اسلام، ۹۳) در این کتاب از اتحاد و اتفاق و انسجام مردم مسلمان سخن رفته، عامل موفقیت را همبستگی آحاد جامعه دانسته و به عدم وحدت، که اساس پراکندگی و تشتت می‌گردد، اشاره کرده است.

برای ساختن جامعه‌ای مترقی و پویا شرکت و همکاری همه افراد لازم است، گروه‌های اجتماعی وظیفه خود بدانند که در سرنوشت حیات سیاسی خود، تا آنجا که توان دارند، شرکت کنند تا به اهداف معقول برسند، قوانینی وضع کنند که عدالت و توسعه را در پی داشته باشد، به گفته ارسطو: «انسان حیوانی است سیاسی». سیاست، همکاری دیگران را می‌طلبد و زندگی انسانی همراهی با مردم است، آزادی و عدالت با دوستی و موافقت دیگر انسان‌ها امکان‌پذیر است، حیوانات نیز با آنکه سیاسی نیستند، ولی با یکدیگر همبستگی دارند و انسان با محبت و یکپارچگی است که می‌تواند اهدافش را پیش ببرد، دشمن را از پیش‌پا بردارد، جامعه را بسازد و خویشتن را به تعالی برساند. «جبایه خراجها و جهاد عدّوها و استصلاح اهلها و عماره بلادها»(نهج البلاغه، ابتدای عهدنامه مالک اشتر، ۵۳) و اینها با وجود تقوا امکان‌پذیر است و اگر تقوا و ایمان نباشد، دزدی به خانه‌ای راه یافته و آتشی است که در انباری رسوخ کرده که همه ‌چیز را تباه می‌کند!

 

حیات معقول

 

علامه هماره از «حیات معقول» دم می‌زد و زیربنای آن را کتاب خدا، پذیرش سنت نبوی و ائمه(ع) و اجماع همگانی مسلمانان، و در آخر احکام عقل می‌دانست که در چارچوب عقل و دانش می‌توان به آن حکومت مطلوب رسید: دنیا را آبادان کرد و برای آخرت توشه‌ها اندوخت، و محیط‌زیست و سرزمین‌ها و حیوانات را احیا کرد؛ همان گونه که حضرت‌ علی(ع) فرمود: «اتقوا الله فی عباده و بلاده، فانّکم مسؤولون حتی عن البقاع و البهائم» (نهج‌البلاغه،خطبه۱۶۷) رعایت تقوا کنید، در خصوص مردم (بندگان خدا)، شهرهای خدا، شما مسئول هستید، باید پاسخگو باشید، در مورد زمین‌های آبادان (محیط‌زیست) و حیوانات.

آیا بدون وحدت و یکدلی، می‌شود مسئولیت سنگین زندگی سالم را بر دوش کشید و جامعه‌ای مترقی ایجاد کرد؟ لازمه انسانیت همکاری با یکدیگر است، با تشکل در همه موارد می‌توان به پیشرفت و ترقی نایل شد، مخصوصا در دنیای روز، هیچ‌کس به تنهایی نمی‌تواند کاری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی انجام دهد، همه باید بکوشند تا به یاری یکدیگر کارها به نتیجه برسد.

مرحوم علامه می‌نویسد: «دخالت و شرکت در تنظیم و مدیریت حیات اجتماعی برای هر کسی که واجد قدرت و آگاهی است، واجب است، بالاجماع‌المحصل. حتی باید گفت: اگر تحصیل قدرت و آگاهی برای کسی که فعلا فاقد آن است، امکان‌پذیر باشد، واجب است؛ زیرا به اصطلاح فقاهتی، قدرت و آگاهی در تکالیف مطلق، در صورت امکان‌پذیر بودن، شرط امتثال است نه شرط تکلیف» (حکمت اصول سیاسی اسلام، ۱۰۳) و ادامه می‌دهند که: «اصل عقل در همه امور ارجح است، هر گامی، هر سخنی و هر عملی باید منطبق با عقل باشد».

استاد جعفری در کتاب «حکمت اصول سیاسی اسلام» با مقایسه اجمالی اعلامیه حقوق بشر و منشور مالک، به چند نکته اشاره می‌کنند: یکی توجه به رشد کمالی انسان در فرمان امام که از امتیازات این نوشتار است و دیگر اینکه حضرت علی(ع) به‌تنهایی این فرمان را تدوین فرموده و با حداقل معیشت، می‌زیسته و با این حال تفکر، دانش و بینش او فوق تصور همه عالمانی بوده که اعلامیه حقوق بشر را با دانش متنوع خود نگاشته‌اند.

علی(ع) خودش بوده و قرآن و تعالیم عالیه پیامبراکرم(ص)، ولی دوهزار دانشمند برگزیدة جهانی که اعلامیه را نگاشته‌اند، چه بسیار مطالعات و مدارک و کتابهایی که در اختیار داشتند و دانشگاه‌ها دیده و مدرک‌ها گرفته بودند؛ در حالی که علی(ع) در مزرعه کار می‌کرد و در بازارها مردم را هدایت می‌نمود و در مسجد، نمازگزاران را پند و اندرز می‌داد و بیش از هر امتیاز، عمل خود او به این قانون جهانی بود. اگرچه مالک نماند، ولی فرمان به او ماندگار شد و اندیشه علی(ع) جاودانه گردید.

علی(ع) با فرمانش، استبداد و انحصارطلبی را متلاشی ساخت، زمین را برای حرکت انسان‌ها هموار نمود، روی اجرای عدالت پایداری کرد، تا آنجا که جانش را بر سر آن گذاشت؛ به طوری که گفته شده: او را به خاطر عدالت فوق‌العاده‌اش، شهید کردند: «قتله لشدّه عدله»، پس از آنکه در طول زندگی هزار بار شهید شده بود. (جرج جرداق، الامام علی(ع) صوت العداله الانسانیه، ص۱۶۲)

 

قلمرو تقوا

در این فرمان امام(ع)، پیش از هر چیز فرماندار خود را به تقوا سفارش می‌کند، استاد جعفری، تقوا را چنین معنی می‌کند: «تقوای الهی یعنی تنظیم رابطه من با جز من، در مسیر کمال مطلق» (حکمت اصول سیاسی اسلام، ۱۳۲)، سپس توضیحاتی درباره تقوای سیاسی، صیانت ذات طبیعی، صیانت ذات مطلوب (ایده‌آل) و صیانت ذات تکاملی می‌دهد و رابطه من با جز من را تقسیم می‌کند به: ۱ـ ارتباط انسان با خویشتن، ۲ـ ارتباط انسان با خدا، ۳ـ ارتباط انسان با جهان هستی، ۴ـ ارتباط انسان با همنوعان خود. آنها را زیرساخت‌های تقوای سیاسی به حساب می‌آورد و لازمه رسیدن به آن را فرهنگ پویای سازنده و مدیریت شایسته مطرح می‌کند و بدون آن حیات را مختل می‌داند.(حکمت اصول سیاسی اسلام، ۱۴۲) و نتیجه می‌گیرد که: «تقوای سیاسی، آمادگی کامل سیاستمدار برای به دست آوردن و به کار بستن کامل معلومات و تجارب و بهره‌برداری از استعدادهای مربوط به توجیه حیات معقول مردم جامعه با کمال اخلاص می‌باشد».

سیاستمداران چون به قدرت دست یابند، فکر می‌کنند مردمان برده و بنده آنهایند و خدا همه موجودات را برای فرمانبرداری از آنها آفریده است و آنها عقل کل هستند و هر چه بگویند و یا بخواهند، باید عملی شود! آنها ورای دین و قانون و وجدان بشری هستند، بالاخره این‌چنین اندیشیدن و خود را طاووس‌علیین تصور نمودن، آنان را به خودکامگی و استبداد رأی و نابودی می‌کشاند و از ارسطو نقل شده که: «حتی خردمندترین زمامداران نمی‌تواند خود را مطیع قانون شمارد و با آن سازگاری کند!»(تاریخ فلسفه سیاسی، بهاءالدین پازارگاد،۱ر۱۳۹) و سرنوشت شاه، قذافی، صدام، پینوشه و… را مشاهده کردیم.

امام علی(ع) می‌خواهد که زمامداران، مهربان‌ترین، مردمی‌ترین، عادل‌ترین افراد نسبت به مردم باشند، می‌فرماید: «و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهُم و اللُطف بهم»(نهج‌البلاغه، نامه۵۳): ای مالک رحمت و محبت و لطف به مردم را در وجود خود جایگیر کن، سرتاپای وجودت عشق به مردم باشد و این است شرط اصلی زمامداری در مسلمانی، عشق به جامعه و مساوی دانستن همگان در برابر قانون و اجرای کامل عدالت، شایستگی و موفقیت، از آن کسی است که بیش از همه خدمتگزار مردم باشد و جامعه‌ای موفق است که ضعیف به آسانی بتواند حق خود را از قوی بازستاند. «لن تُقدّس اُمه لایُوخذُ للضیف فیها حقهُ من القوی غیر مُتتعتع» (نهج‌البلاغه، نامه۵۳).

زمامدار فکر نکند که چون از نماز فارغ شد، تا نماز دیگر آزاد است، او باید احساس کند که در هر حالی در مسیر اطاعت خداست و خدمت به مردم را همان نماز و عبادت خدا احساس کند و چون همه زندگی‌اش اطاعت شد، کینه نمی‌ورزد، اعمال نظر نمی‌کند، حکم خودسرانه نمی‌دهد، زندان نمی‌اندازد، اقدامی فوق شرع و قانون ندارد، افراد را برده خود نمی‌پندارد، از خطاهای مطیعان و دریوزگان درباری چشم‌پوشی نمی‌کند، فرمان کشتن نمی‌دهد و… هر حاکم و خلیفه و قدرتمداری باید این را به خود تفهیم کند که: هر کسی چار روزه نوبت اوست.

 

در طبع جهان اگر وفایی بودی

نوبت به تو خود نیامدی از دگران

(خیام)

 

پیشینیان رفتند، او هم دیر یا زود باید برود، مهم اعمال نیک و بدی است که توسط او انجام گردیده است.

غرض نقشی است کز ما بازماند

که هستی را نمی‌بینم بقائی

(سعدی)

 

از ابتدای دنیا تا امروز کدام صاحب قدرت و صاحب مکنتی باقی مانده که ما باشیم؟ مهم آن است که امثال مالک‌اشتر، چه کارنامه‌ای از خود باقی گذاردند. «کُلُ نفس بما کسبت رهینه»: هر کسی در گرو اعمالی است که انجام داده است.(مدثر، ۳۸)

 

تکامل روح

علامه در یکی از نتیجه‌گیری‌های خود از بحث درباره منشور مالک‌اشتر می‌نویسند: «با نظر به عظمت روح آدمی و هدف بسیار والایی که می‌توان آن را به دست آورد، همه ماده و مادیات دنیا، وسایلی ضروری برای حرکت در مسیر گردیدن‌های تکاملی روح می‌باشد؛ زیرا بدون آنها هیچ حرکتی از روح در خلأ انجام نخواهد گرفت… ما نباید ماده و مادیات را به عنوان آخرین نقطه حرکت و هدف اعلی منظور بداریم؛ زیرا خود آن امور مادی هر اندازه هم که با اهمیت و ممتاز جلوه نماید، باز در مقابل اهمیت روح و امتیاز آن با نظر به بزرگی ماهیت و هدفی که روح می‌تواند در این زندگانی به آن نایل شود، بسیار ناچیز است، به قول مولوی:

 

بقا ندارد عالم، و گـر بقا دارد

فناش گیر، که همچون بقای ذات تو نیست

 

امام(ع) ادامه می‌دهند: ای مالک، «همان‌طور که تو در امر حکومتگران پیش از خود می‌نگری، مردم در کارهای تو خواهند نگریست.» (ص۱۸۰)

عملکردها همیشه و همه‌ جا آشکار می‌گردد، چه در این دنیا و چه در آخرت، هیچ چیز از نظر خدا و خلق پنهان نمی‌شود، بعضی‌ها قیامتشان از همین دنیا آغاز می‌شود، خدا ناظر اعمال بندگان است و مردم هم نیز ناظر اعمال نیک و بد حاکمان هستند، اگر هر کسی مخصوصاً آنها که فرماندهی و حاکمیت دارند، عمل صالح انجام دهد و عمل صالح ذخیره زندگی آنها باشد، آنها موفق و پیروزند.

ای مالک، من تو را برای فرمانروائی یک ولایت می‌فرستم، این را بدان که علی(ع) بر تو فرمانرواست، و خدا بر همه ما ولایت و حاکمیت دارد، خدا به همه ما ناظر است و همه کردارها را تحت محاسبه دقیق قرار می‌دهد. والی و حاکم مطلق، خداست. تا انسان معتقد به آن موجود برین نشو، که عامل کمال و رشد انسان است، به‌تنهایی توان حرکت به سوی کمالات انسانی را نخواهد داشت.

مالک! تو باید امور زندگی مادی و معنوی مردم را کفایت کنی… مگذار دود آه و ناله دردمندان جامعه، فضای قلمرو زمامداری‌ات را چنان بیالاید که فرشتگان الهی را سر به زانوی غم ببرد… آیا می‌توانی بدون داشتن وجدان بیدار، مدیریت چشمه‌سار حیات جامعه را از مواد زهرآگین انسان‌های خودپرست دور داری؟ و مخصوصا آنها که سمتی دارند، بیشتر مورد آزمایش الهی قرار می‌گیرند و این دنیا آزمایشگاه همگان است، آیا می‌توانی جامعه را به سوی تحول و گردیدن و تصفیه قرار دهی و خود نیز تصفیه شوی؟(برداشتی از صص۱۹۶ و ۱۹۷ کتاب حکمت اصول سیاسی اسلام)

آنقدر با تن مدارا کن که جان صافی شود

گندمت چون صاف گردد، پای در غربال زن

(صائب)

 

شرایط زمامداران

استاد بزرگوار در این کتاب بحث مفصلی درباره صفات کمالیه انسان، مخصوصا برای زمامداران دارد و شرایط زمامداران اسلامی را بیان می‌کند و ۳۵ وظیفه اصلی را در سایه عدالت برای حاکم اسلامی مشخص می‌نماید و رابطه او را با مردم از قرآن و حدیث توضیح می‌دهد و اینکه حضرت علی(ع)، تساوی بین مردم را چگونه توصیه می‌فرمایند. راجع به طبقات مردم که در فرمان آمده، شرح و بسط کامل می‌دهند.

امام علی(ع) عدالت و صلح‌طلبی زمامداران مسلمان را مطرح می‌فرمایند و اهمیت آن را بیان می‌دارند. استاد در حد امکان و در حد بضاعتی که در کتاب می‌شد نوشت، آن را توضیح می‌دهند که در اسلام، اساس بر صلح و آشتی، دوستی فرقه‌ها و گروه‌ها و ادیان است: «لکم دینکم و لی دین» و جز برای دفاع و گرفتن حق مظلوم و انتقام از ظالم در اسلام جنگی وجود ندارد. آنگاه شواهدی از آیات و روایات می‌آورند و در عین حال بحث می‌کنند که زمامدار اسلامی نباید به دشمن خوش‌گمان باشد و از پلیدی و نابکاری دشمنان غفلت بورزد و جامعه اسلامی را در معرض خطر قرار دهد، در صلح با دشمنان نیز کاملا به تعهدات خود پایبند باشد، «و اوفوا بعهدالله اذا عاهدتم: به عهد خداوندی وفا کنید هنگامی که پیمانی بستید» (نمل،۹۱)، علاوه بر عهد، به هر شرطی بایست پا‌بند بود، مگر آنچه خلاف قرآن و سنت باشد، مثل انجام قتل و جنایت و ظلم به مردم «و من اوفی بعهده من الله: کیست وفاکننده‌تر از خدا به عهد خویش؟» (توبه، ۱۱۱) و در پایان به این ابیات از مثنوی مولوی استناد می‌فرماید:

 

باد ما و بود ما از داد توست

هستی ما جمله از ایجاد توست

لذت هستی نمودی نیست را

عاشق خود کرده بودی نیست را

لذت انعام خود را وامگیر

نقل و باده جام خود را وا مگیر

ور بگیری کیت جست‌وجو کند؟

نقش با نقاش چون نیرو کند؟

منگر اندر ما، مکن در ما نظر

اندر اکرام و سخای خود نگر

ما نبودیم و تقاضامان نبود

لطف تو ناگفته ما می‌شنود

(مثنوی، دفتر اول)

خدای بزرگ استاد علامه ما را غریق رحمت بی‌منتهای خود بفرماید و ما را نیز از پیروان راه حق قرار دهد.

 

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: