1395/8/18 ۰۷:۲۳
امروز روشن است که در امر ترجمه و بسیار مهمتر از آن، تدوین فرهنگ، آنچه از میان ویژگیهای مترجم یا سرویراستار فرهنگ اهمیت بسیار زیادی دارد، چیرگی بر زبان مقصد است و این چیرگی هر چه ژرفتر و هنرمندانهتر باشد، میتوان به ترجمه یا فرهنگر دانشنامه رده بالاتری امید داشت و بیگمان ورود کسانی با پیشینه و مشخصات قابل توجه در کار تهیه و تدوین فرهنگر دانشنامه، برای زبان و فرهنگ ما امری پراهمیت بوده و خواهد بود.
از حدود هشت سال پیش که وقفهای چندساله در روند تهیه «فرهنگ ـ دانشنامه کارا» پیش آمد، در جریانش بودم و با شروع دوباره فعالیتها، این امکان برایم فراهم شد که فعالیت حاشیهای در این کار داشته باشم و تا اندازهای در جریان امور قرار بگیرم و یا واژگان پیشنهادی را با گزارش توضیحی تقدیم کنم که بعضی را استاد بهاءالدین خرمشاهی پذیرفتند و در کارا به عنوان یکی از معادلها آمد و برخی نیز مقبول نیفتاد و در متن این دانشنامه نیست. البته دلیل دیگری نیز در این خصوص وجود داشت و آن اینکه واژة پیشنهادی دیر یا خیلی دیر به ذهن میرسید و دیگر زمان افزود و کاست به آن بخش یا کل کار، گذشته بود.
به نظر میرسد همة آنان که دوستدار زبان فارسی هستند و علاقهمندند که فارسیخوانان درک بهتری از مفاهیم ورودی به فضای فرهنگی ما داشته باشند، نگاه ویژهای به واژههای ساخته شده و یا پرداخته شده دارند. به سهم خودم خوشحال هستم که بیشتر تفاخر زبانی جامعة ما، امروز با به کار بردن واژههای نوین فارسی و برساختههای خوب، منظوررسان، کارا و رسا صورت میگیرد؛ همچنان که تفاخرات زبانی در عصر قاجار با عربیگویی بود، در دورة پهلوی اول با فرانسهگویی، در دورة پهلوی دوم با انگلیسیگویی، در اوایل انقلاب باز هم عربیگویی بود و امروز با رشد خودباوری اجتماعی و خدمات ارزنده فرهنگنگاران و فرهنگستانهای ما به مرحلهای رسیده است که به شکل استفاده از برساختههای نوین فارسی خود را نشان میدهد. خدمات ارزندهای که امثال محمدعلی فروغی، بدیعالزمان فروزانفر، مهرداد بهار، پرویز خانلری، غلامحسین مصاحب، علیاکبر دهخدا، محمد معین، سلیمان حییم، آریانپور (هر دو استاد)، عمید و… پیشگامان آن بودند و نزدیکتر نیز آشوری، بهاءالدین خرمشاهی، کریم امامی، محمدرضا باطنی، احمد آرام، علیاکبر سیاسی، شمسالدین ادیب سلطانی، علیمحمد حقشناس و بسیاری دیگر در این مسیر کوششهای ارزنده و شایان تقدیری دارند.
در این نوشته فقط به بررسی چند واژه پیشنهادی نویسندة این سطور برای فرهنگ ـ دانشنامة کارا میپردازم و امیدوارم در جهت روشنشدن حجم فعالیت انجامگرفته برای تدوین چنین کارهای بزرگی تا حدی روشنگر باشد.
فضای مجازی ـ فضای موازی
عبارت «فضای مجازی» در زبان فارسی برابر Virtual world انتخاب شده که در عین اینکه انتخاب دقیق و صحیحی است، ذهن شنونده را به سمت درک و مفهوم درستی از این فضا نمیبرد. ممکن است گفته شود که همه میدانند فضای مجازی چیست و اگر هم این واژه دقیق نیست، اهمیتی ندارد؛ اما اگر این منطق را بپذیریم، آنگاه به جای هر واژهای، هر واژه دیگری را میتوانیم قرار دهیم و قرارداد کنیم. در فرهنگ کارا در برابر واژه Virtual برای حوزة کامپیوتر و فیزیک همان واژة «مجازی» انتخاب شد و در نهایت تصمیم این شد که از آنجایی که «جهانهای موازی» در مباحث فرا روانشناسی داریم، ممکن است با آن اشتباه شود؛ اما خلاصهای از صحبتهای مرتبط را در زیر میآورم:
نخست اینکه این فضا کاملاً واقعی است، به این معنی که در آن وقایع بسیار زیادی وقوع مییابد. امروزه مدتهاست در این فضا تجارت صورت میگیرد و بیش از ۷۰درصد این فضا را تجارت به خود اختصاص داده است. در این فضا کلاسهای درس بسیار زیادی برپاست و انسانها در آن میآموزند و میآموزانند. معاشرت و گپوگفت دوستانه در آن جریان دارد. فرزندان و مادران و پدران دور از هم، در آن با یکدیگر به صحبت میپردازند و از دلتنگیهای خود میکاهند. حجم زیادی کار، در قالب دورکاری در این فضا در حال انجام است. جحم عظیمی از نامههای الکترونیکی بین افراد و سازمانها ارسال و دریافت میشود. انواع و اقسام تقاضاها برای بیمه، یارانه، ثبتنام کنکور و دانشگاه، در این فضا انجام میگیرد و در حال گامزدن به سمت مفهومی هستیم که از آن با عنوان «دولت الکترونیک» یاد میشود. جرم و جنایت و اغفال اتفاق میافتد، به حدی که در کشور خودمان برای این منظور پلیس تخصصی با عنوان «پلیس فتا» راهاندازی شده. در این فضا جنگهایی اتفاق میافتد که امروز از آن با عنوان «جنگ سایبری» یاد میشود. انقلابها در این فضا شکل میگیرد و یا تغییر شکل میدهد و…
آمارگیری دقیق کار دشوار و شاید ناممکنی باشد؛ ولی اگر ممکن بود، جالب و دیدهگشا بود که حجم، تعداد و اهمیت وقایعی را که در داخل این فضا اتفاق میافتد، با فضای خارج آن سنجید و درک روشنتری از این فضا و سهمش در زندگی امروز داشت. علاوه بر این حتماً میتوان با درنظر گرفتن آنچه پیش از این روشن شده دریافت که کشورها و شرکتهایی که صاحبان و سازندگان این فناوریها هستند، در حال حاضر از فناوریهای پیشرفتهتری در این فضا بهره میبرند و فعالیتهایی دارند که ما از آن بیاطلاعیم که میتوان پیشبینی کرد که فردا و فرداها وارد زندگی روزمره خواهد شد و بهتر است از امروز با واژهگزینی بهتر مسیر درک بهتر جامعه امروز و فردا را از این فناوری فرهنگ گستر و تمدنساز، هموار کنیم.
حال احتمالاً تأیید میکنید به فضایی که این حجم از وقایع در آن وقوع مییابد، و فضایی کاملاً واقعی است بهرغم اینکه معادل دقیقش در زبان مبدأ «مجازی» هم باشد، بهتر است که مجازی گفته نشود؛ زیرا درک نادرستی از این فضا در ذهن فارسیزبانان متبادر میکند. علاوه بر این «مجازی» در ذهن و زبان ما، نوعی بار منفی دارد که در خصوص این فضا نمیتوان به آن تعمیم داد، در حالی که انبوهی از امور اداری، تحصیلی، درمانی، بانکی، تفریحی و… مردم ما در همین حال حاضر در این فضا انجام میشود.
با توجه به این موضوع که این فضا به صورت «موازی» در کنار اکثر امور زندگی ما قرار دارد و از سوی دیگر در داخل خود آن فضاهای موازی بسیاری همزمان در کنار هم هستند، به نظر میرسد «فضای موازی» معادلی گویاتر و درستتر است و پیشنهاد این است که به جای «فضای مجازی» از «فضای موازی» استفاده کنیم.
برند ـ نامیک
«برند» واژهای است که امروز در زبان ما هیچ برابر رایجی ندارد. در بدنة جامعه استفاده از این واژه نوعی تفاخر زبانی است و در عمدة موارد منظور گوینده، «مارک» و آن هم در بیشتر موارد مارکهای معتبر و گرانقیمت خارجی است. به دست آوردن رشد اقتصادی قابل قبول پیشنیازهای فرهنگیای دارد که از جمله آنها پیداشدن فهم عمومی صحیح از مفاهیمی است که کاربرد اقتصادی دارند. از جمله مفاهیم فرهنگی ـ جامعهشناختی که کاربرد گستردة اقتصادی دارند و شناخت کافی و صحیح آنها از لوازم رشد اقتصادی مقبول است، مفهوم نامیک (برند) و فرآیند نامیسازیر نامیکسازیر نامیکساختن (برندینگ) است.
امروزه از تقدم رشد فرهنگی بر رشد اقتصادی زیاد میشنویم؛ اما آنچه کمتر به آن پرداخته شده، این است که اگر رشد فرهنگی قابل قبولی حاصل نشود، به نظر نمیرسد که رشد اقتصادی از حد معینی فراتر برود. در واقع این سؤال دیگر چندان مطرح نیست که اولویت با رشد اقتصادی است یا رشد فرهنگی، این نکته مطرح است که بدون رشد فرهنگی، رشد اقتصادی اساساً ناممکن است. به سخن دیگر، آنچه ما آن را رشد اقتصادی مینامیم، پیامد و امتداد رشد فرهنگی در شاخهها و مفاهیم مرتبط با اقتصاد است که بالتبع در عرصة اقتصاد هم نمایان شده است.
برای داشتن رشد اقتصادی لازم است که زمینههای آن از حوزههای خیلی دور نسبت به اقتصاد آغاز شود. شاید رشد ادبیات با رشد اقتصادی بیارتباط به نظر برسد، اما اگر در نظر بگیریم تمام قراردادها، دستورها، نامهها، مذاکرات و… چه در فهم و چه در بیان، نیازمند زبان و ادبیات توانمند مرتبط هستند، اهمیت رشد ادبی برای رشد اقتصادی نیز نمایانتر میشود. جامعهای که نتواند واژههای مناسب برای مفاهیم اقتصادی بیابد یا بسازد و زبان شفاف، موجز و منظوررسانی هم در بین افراد جامعه جاری نباشد، به احتمال زیاد نخواهد توانست که این مفاهیم را پیادهسازی کند و از رشد اقتصادی مرتبط با آن بهرهمند گردد.
«برند» برخلاف تصور بسیاری از افراد جامعه، یک مفهوم اقتصادی صرف نیست. باید گفت نامیک (برند)، یک مفهوم فرهنگی ـ جامعهشناختی است که کاربرد وسیعی در اقتصاد دارد. مفاهیم از این دست بسیارند، مثل وظیفهشناسی، وجدان کار، وقتشناسی، اعتماد عمومی و… که همگی مفاهیمی فرهنگی هستند با کاربرد فراوان در حوزة اقتصاد، تا آنجا که رشد اقتصادی بدون رشد آنها ممکن نیست. در فرهنگ کارا در برابر واژه «برند» علاوه بر واژه مصوب فرهنگستان که «نما نام» است، نام و نشان، علامت تجاری، نامواره و «نامیک» آمده است.
شناخت مفهوم نامیک (برند) در جامعة ما نیز جدید نیست. در زمانهای قدیم در حاشیة پارچهها نوشته یا علامتی وجود داشته که از آن با عنوان «طراز» یاد میشود که میتوان آن را نمونة خوب و روشنی از نام و نشان تجاری دانست و وجودش را دلیل شناخت مفهوم نامیک (برند) در جامعة آن روزگار به حساب آورد. از آنجا که ما بخش مهمی از تاریخمان را باید در ادبیاتمان جستجو کنیم، برای این نمونه نیز میتوانیم به اشاره حافظ در این خصوص استناد کنیم (حافظنامه، بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات علمی ـ فرهنگی، ج۲، ص۹۷۷(.
برای پیادهسازی درست و اصولی یک مفهوم در ذهن و زندگی مردم ما، رواج یافتن معادل فارسی آن مفهوم، یک گام بسیار مؤثر است. به این دو جمله چند لحظه فکر کنیم:
ـ الیوم پروگرام طلبههای فکولیته، معاینه فابریکاست.
ـ برنامة امروز دانشجویان، بازدید از کارخانه است.
به نظر شما جامعه فارسیزبانی که یکی از دو جمله بالا، زبان رایجش باشد، امید بیشتری میتواند به آینده داشته باشد؟ زبان ابزار اندیشیدن، فهمیدن و منظوررسانی است. اگر این ابزار در کاراترین و منظوررسانترین شکل خود در دسترس همگان نباشد، چه بسا برای بسیاری معلوم نباشد دقیقاً چه میگویند و چه میشنوند. پیامد نامفهوم گفتن و نامفهوم شنیدن و اندیشیدن با کلمات گنگ، حالتی است که انسانها را شبیه افراد کندذهن جلوه میدهد!
با یک بررسی ساده میدانی معلوم خواهد شد که اگر امروز، یعنی در اواسط سال ۱۳۹۵ و در شهر تهران، از بسیاری افراد نسبتا مطلع جامعه بپرسید که «برند یعنی چه؟» به شما پاسخ خواهند داد «یعنی مارک»! به عبارت دیگر تصویری که امروز در جامعه ما از مفهوم برند وجود دارد، غلط است. در جامعهای که مفهوم برند روشن نیست، آیا میتوان برندهایی در سطح جهانی ساخت؟
یک گام تأثیرگذار در راستای ایجاد هر مفهومی ـ از جمله برند ملی مطلوب برای ما ـ ساختن و به کارگیری واژة مناسب فارسی است که معادل شفاف و منظوررسانی برای «برند» باشد. واژة برند که از زبانهای شمالی اروپا وارد زبان انگلیسی و سپس وارد زبان ما شده، در اصل به معنای «داغنهادن بر روی حیوانات اهلی» بوده و بهتدریج معنای امروزینش، بر آن بار شده است.
با توجه به مفهوم برند میتوان گفت یک کالا، یک خدمت، یک مجموعه و به هر حال یک «نام» با گذشت زمان و با داشتن حضوری مداوم و کیفیتی ثابت، از خود در ذهن مخاطب شناخت ایجاد میکند و «شناخته شده»، «مشهور» و «نامی» میشود و این «نام» آن زمان که «نامی» بشود، یک «برند» شده است. پس اگر بخواهیم مفهوم برند را به فارسی منتقل کنیم، میتوانیم بگوییم «برند» یک نام نامی شده است. با توجه به این مفهوم و با گرفتن راهنمایی و تأیید از استاد خرمشاهی که واژگان موفق، زبانپذیر و جامعهپذیری نظیر «یارانه» (سوبسید) و «راهبرد» (استراتژی)، را به ادبیات فارسی تقدیم کردهاند، این نتیجه دست داد که: با افزودن «ایک» (که یک پسوند صفتساز در زبان فارسی است و صفتهایی مثل «تاریک»، «نزدیک»، «باریک» با آن ساخته شده) به «نام» (نام + ایک)، واژه «نامیک» ساخته شود و به عنوان معادلی مناسب و منظوررسان برای «برند» پیشنهاد گردد. خوشبختانه معنای واژه «نامیک» در فارسی بسیار به تعریفش نزدیک است و به مراتب از خود واژة «برند» که با استحاله، معنای جدید فعلی در زبان انگلیسی به آن بار شده، برتر و پیشتر به نظر میآید.
مدرنیته ـ نوینگرایی
واژة مدرنیته از آنجا که واژهای فرانسه است در فرهنگ ـ دانشنامه کارا نمیتوانست باشد؛ ولی آنچه ذیل این مفهوم به آن پرداخته شده، معادل انگلیسی این واژه یعنیmodernity است. در برابر واژه modernity در فرهنگ کارا، «تجدد، نوینگری، نوگرایی، جدید بودن و نو بودن» آورده شد. گمانم این است که واژة «نوینگرایی» را من دیر پیشنهاد دادم و احتمال میدهم که اگر به موقع پیشنهاد شده بود، پذیرفته میشد.
مدرنیته از مفاهیمی است که جامعة ما امروز بسیار با آن در تماس است و لازم است که واژهای منظوررسان، روشن و روشنگر جای آن را در ذهن و زبان مردم بگیرد تا بهتر بدانند آنچه به سویش رهسپارند، چیست. فارغ از گذشتههای دورتر، زمانی که در آستانة انقلاب مشروطیت بحث مدرنیته (نوینگرایی) مطرح شد، ایران کشوری بود سنتی که رگههای بسیار ناچیزی از نوینگرایی (مدرنیته) در آن به چشم میخورد و امروز ایران کشوری است نوینگرا (مدرن)، که تکمیل فرآیند نوینگرایی در آن جریان دارد.
علاوه بر این، دو نکته خوب است که مورد توجه قرار داشته باشد: یکی اینکه نوینگرایی و توسعه در کُنه خود به یک جا میرسند و آنچه امروز «توسعه» خوانده میشود، فرآیند نوینگرا شدن است. و دیگر اینکه نوینگرایی برای جوامعی که مدرنیته در آنها متولد شد، امری درونی و بدون برنامهریزی بود که در یک فرآیند بلند چند صدساله و بسیار پر هزینه طی شد؛ اما برای جوامعی مثل ما امری وارداتی است که سرعت و هزینة تحققش میتواند خیلی کمتر باشد؛ ولی جامعه در دورهای آن را مثل یک عضو پیوندی پس زده بود.
آنچه امروز توسعه خوانده میشود، نمیتوان گفت غربی است، اما شکی نیست که از غرب آمده. حال این سؤال مطرح میشود که در حال حاضر توسعهیافتگی به این معناست که از فرهنگ موجود جوامع در حال توسعه، چیزی باقی نماند؟ پاسخ منفی است؛ چرا که سوئد و فرانسه و ژاپن و استرالیا در حال حاضر توسعهیافته هستند و تفاوتهای فرهنگی زیادی هم دارند. آیا میتوان این طور نتیجه گرفت که در مسیر توسعه، تغییر فرهنگی در جوامع در حال توسعه اتفاق نمیافتد؟ پاسخ این سؤال هم منفی است. اما اینکه چه چیزی در مسیر مدرنیته و توسعه تغییر میکند، مهم است و این پافشاری بهحق سنت است که بخواهد مطمئن شود آنچه به عنوان مدرن جایگزینش میشود، زندگی بهتری برای انسانها به ارمغان بیاورد.
گفتمان سنت و مدرنیته، همیشه در تاریخ بوده است. علاوه بر این، تمام آنچه امروز «سنت» است، روزی مدرن بوده و با سنت زمانة خود درگیر، تا توانسته خود را ثابت کند و در ذهن و زندگی انسانها در بلندمدت باقی بماند و ما امروز آن را سنت بخوانیم. اگر چنین نبود و همواره پدیدههای مدرنی به جای آنچه سنت بود نمینشستند، ما امروز در عقاید توتمی باقی مانده بودیم و هنوز جادوگر قبیله زمام امور را در دست داشت! ولی از آنجا که سرعت تغییرات و دستاوردهای بشر در سدههای اخیر بالا رفته است، بین سنت و مدرنیته شکاف جدی پیدا شده و جدالهای سنگین به بار آورده است.
نوینگرایی (مدرنیته) در مفهوم امروزینش بر دو پایة «اصالت فرد» و «اصالت علم» قرار دارد. به سخن دیگر هرچه انسان را اصل قرار ندهد و به او توجه کامل نکند و یا هر آنچه پایه و استدلال علمی نداشته باشد، در مسیر توسعه کنار گذاشته میشود. جامعة سنتی بر دو پایة «سنتهای نیاکان» و «دستورات بزرگان» استوار است؛ سنتهایی که به جا مانده و باید دقیقاً پیروی شود و دستوراتی که رئیس قبیله، بزرگ قوم یا پدر صادر میکند و باید اطاعت شود. این شرط بقای جامعة سنتی است و اگر جز این بود، ادامه حیات آن جوامع ممکن نبود. با تغییرات به وجود آمده در زندگی انسان، بهویژه پیامدها و دستاوردهای انقلاب صنعتی، که به انسان این امکان را داد که از قبیله خارج شود و برای خودش زندگی کند، لزوم رعایت ارزشهای قبیلهای نیز که از لوازم زندگی گروهی بود، از بین رفت و جامعة جدیدی پا به عرصه گذاشت که تا پیش از آن امکان وجود نداشت.
این جامعه که امروز آن را جامعة نوینگرا [مدرن] میخوانیم، بر دو پایة جدید بنا شده: «خرد» و «خلاقیت». توسعه در معنای امروزینش حرکت از جامعهای است که بر پایة «سنتهای نیاکان» و «دستورات بزرگان» بنا شده و اداره میشود، به سوی جامعهای که بر پایة «خرد» و «خلاقیت» بنا شود و قرار گیرد و در آن «اصالت فرد» و «اصالت علم»، ارزشهای حاکم باشد.
نظر عدهای به ما شاید اینگونه باشد که جامعة ما کاملاً بیگانه با مفهوم مدرنیته است. این نگاه درست نیست و تنها به ذکر یک نکته اکتفا میکنیم که اگر محور دنیای نوینگرا انسان و حقوق او باشد، قدیمیترین سند حقوق بشر، منشور کوروش است و جایگاه علم را نیز میتوان از پیشرفتهای علمی در ایران باستان و امتداد آن تا حدود قرن هفتم هجری بهخوبی دریافت.
از مشخصهها و تفاوتهای دیگر جامعة مدرن و جامعة سنتی میتوان به نگاه متفاوت به مفهوم «تغییر» اشاره کرد. در جامعة مدرن «تغییر» ارزش است، ولی در جامعة سنتی حفظ وضع موجود بیشک از مهمترین ارزشها به حساب میآید و با واژههای مثبتی نظیر «ثبات» از آن یاد میشود. حال آنکه به همین وضعیت از نگاه مدرن «جمود» و «تحجّر» میگویند و با آن به شکل یک ضد ارزش برخورد میکنند.
تغییر دیگری که از دوران جامعة سنتی به دوران جامعة مدرن پیش آمده، جایگزینی گفتمان «تکلیف» با گفتمان «حق» است. به سخن دیگر با بررسی آثار مکتوب دوران سنتی درمییابیم در اکثر موارد در خصوص تکلیف انسان صحبت و سفارش میشود؛ اما آثار دوران مدرن بیشتر از حقوق انسانها صحبت میکند. حتی میتوانیم ببینیم که در این خصوص زیادهرویهای منفعتمحورانهای نیز دیده میشود.
تفاوت دیگری که به چشم میخورد، جایگاه فکر است. در دنیای ماقبل مدرن، انسان موجودی در میان طبیعت به نظر میرسد که در مواقعی فکر میکند و افکاری دارد. هرچه به عقب برمیگردیم، به نظر میرسد که نقش، کارکرد و زمان فکرکردن انسانها کمتر میشود. جالب است که بدانیم انسانهای نئاندرتال در ۳۰۰هزار سال پیش یا اجداد ما (انسان هموساپینس) در همان زمانها چقدر و به چه فکر میکردهاند. آنچه از اطلاعات موجود برمیآید، ساخت ابزار و شکار کردن، اصلیترین و بیشترین فکر آنها بوده است.
در انسان امروز به نظر میرسد این روند برعکس شده باشد. در زندگی ما فکر، سهم بسیار بیشتری برعهده دارد تا آنجا که بخش بزرگی از زندگی امروز را فکر به همه چیز تشکیل داده است. انسان امروز درواقعیت در زندگیاش فکر میکند، اما درحقیقت در فکرهایش زندگی میکند! علاوه بر این در جامعة مدرن، اخلاق به شکل حداقلی حاکم است. به سخن دیگر با جمعبندی نظرات و مشترکات بین ادیان و آیینهای بزرگ، شناختهشده و پذیرفتهشده اصل مشترک اخلاقی بین همه ادیان و آیینهای بزرگ، که اخلاق در جامعة مدرن نیز به آن محدود است، این است که: «آنچه بر خود نمیپسندی، بر دیگران مپسند!» سعدی میگوید:
هر بد که به خود نمیپسندی
با کس مکن ای برادر من
حافظ نیز به زیبایی هرچه تمامتر و با نگاهی کاملا مدرن میگوید:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
و بالأخره از تفاوتهای مهم نگاه مدرن با نگاه سنتی، تفکر انتقادی است. در نگاه مدرن این تفکر انتقادی است که به عنوان نوک پیکان تغییرخواهی و تغییرپذیری، همة مطالب را به نقد میکشد و در موارد زیادی هم نتیجه این میشود که یا مفهوم به چالش کشیده شده درست نیست، چرا که «درست» خود مفهومی است که سخت تابع موقعیت است، و یا اینکه «درستتری» از دل این نقد و چالش سر برمیآورد.
نکتة دیگری که در خصوص تفاوتها و مشخصههای جامعة مدرن و جامعة سنتی به نظر میرسد، این است که زندگی در جامعة سنتی نیاز به توان و صرف انرژی کمتری در مقایسه با جامعة مدرن دارد و آزادی و مسئولیت نیز در آن، تقریباً به همان اندازه کمتر است؛ بنابراین افراد یا جوامعی که از یک ساختار و جامعة سنتی به سمت مدرنیسم و جامعه و ساختار مدرن حرکت میکنند، از اصلیترین مواردی که لازم است از آن مطلع بود و آن را پذیرفت، این است که پیشنیاز ورود به جامعة مدرن،کنار گذاشتن کاهلی و سستی و آمادگی برای صرف توان بیشتر و پذیرش مسئولیتهای بیشتر و سنگینتر است. به علاوه این نکته نیز مهم است که صرف انرژی بیشتر و پذیرش مسئولیت سنگینتر، مدتها قبل از داشتن آزادیهای بیشتر شروع میشود.
چیزی که امروز با توجه به پیشرفتهای بشر، مدرنیته خوانده میشود، یعنی اصالت انسان، اصالت علم و… را نمیتوانیم مبنای واژهپردازی برای این منظور قرار دهیم؛ چرا که این مفهوم مربوط به امروز است و ممکن است فردا و فرداها مدرنیته مشخصات دیگری داشته باشد و حتی در تضاد با مشخصات کنونی باشد و بدیهی است که در واژهپردازی تلاش این است که واژهای با عمر بلند طراحی شود؛ برای مثال در گذشتههای دور استفاده از سکه به جای مبادلة کالا به کالا، بسیار شیوه و نگاه مدرنی بود؛ ولی امروز این یک شیوه کاملاً سنتی است.
پس آنچه به عنوان عملکردهای مدرن انجام میشود، نمیتواند مبنای واژهپردازی باشد، چون عوض میشود. اما با توجه بیشتر، درمییابیم که فصل مشترک تمام نگاههای مدرن در طول تاریخ، نوینبودن آنها و گرایشی است که به مفاهیم نوین دارند. پس با توجه به واژه «نوینگری» که به گمانم شادروان احمد آرام پیشنهاد کرده، به نظر میرسد واژة ترکیبی «نوینگرایی» معادل مناسب و منظوررسانی برای «مدرنیته» باشد. با این نگاه، واژه «نوینگرا» و یا «نوین» را نیز در جای مناسب خود میتوان به جای «مدرن» به کار برد.
نوستالژی ـ غمخوشر نوستالژیک ـ غمخوشانه از واژههای دیگری که در حال حاضر در زبان فارسی کاربرد نسبتاً زیادی دارد، ولی معادل زبانپذیر ندارد، «نوستالژی» و «نوستالژیک» است. در فرهنگ کارا در برابر واژةnostalgia ، «یاد و دریغ، حسرت گذشته، یاد گذشته، دلتنگی گذشته و غم غربت» آمده است. در برابر واژة nostalgic نیز «یاد دریغآمیز، زندهکنندة یاد گذشته، یادآور گذشته و خاطره برانگیز» آمده است.
این مفهوم به حسی در انسان اشاره دارد که شاید مشهورترین نمونهاش زمانی است که کسی پس از سالها به دیدن محله و خانه دوران کودکیاش میرود و حسی که آمیزهای از غم، همراه با حسی خوشایند است، به او دست میدهد. از آنجا که عناصر اصلی این حس، نوعی «غم» و نوعی احساس خوشایند و «خوشی» است، به نظر میرسد واژة «غمخوش» بتواند پیشنهادی قابل بررسی برای «نوستالژی» باشد. برای واژة «نوستالژیک» نیز «غمخوشانه» را میتوان قرار داد. در مواردی، از اضافهنمودن دو واژه به یکدیگر، واژة سومی ساخته میشود که از نظر معنایی کاملاً از دو واژه قبل مستقل و متفاوت است؛ مثلا واژة «دستگیره» از دو واژة «دست» و «گیره» ساخته شده، ولی مراد از دستگیره منظور سومی است که کاملاً با دست و گیره متفاوت است و معنای خود را دارد.
مانیفست ـ آرماننامه
به نظر میرسد که واژة «manifest» همزمان با رشد گروههای چپ در ایران رایج شد. احتمالاً رواج آن همزمان با صدور «مانیفست حزب توده» بوده باشد. این واژه بیشتر در خصوص نوشتهای است که احزاب و گروهها منتشر میکنند تا اهداف، برنامه و تا حدود زیادی اعتقادات و باورهای خود را بیان کنند. مرحوم شهروز رستگار که در ایران و فرانسه اقتصاد و علوم سیاسی خوانده بود و ترجمههایی از فرانسه دارد که به گفتة اهل فن شیوا و رساست، در برابر واژة مانیفست، «آرماننامه» را میآورد. معادل انگلیسی monifestبه صورت monifesto است و در فرهنگ کارا این معادلها برای آن یاد شده: «مرامنامه، مرامنما، بیانیه، مانیفست، اعلامیة خودنما». واژة آرماننامه متأسفانه دیر به ذهنم رسید تا پیشنهاد کنم و البته نمیدانم اگر بهموقع هم پیشنهاد میشد، مورد قبول قرار میگرفت یا خیر، اما آن را در اینجا آوردم تا به این وسیله مورد بررسی و انتخاب باشد.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید