1395/6/24 ۰۷:۳۱
در بخشهایی از کتاب «سوانح» ساختار و ترکیب کلام، ساختار و ترکیب نثر بهمنظور انتقال صریح معنی به مخاطب نیست و مخاطب، بیش از آنکه معنی را دریابد، از ترکیب کلام و تکرار واژهها و تعدد تصویرهای ساخته شده با دو عنصر ثابت، مثلاً روح و عشق و آهنگی که از ساختار مشابه جملهها احساس میشود، لذت میبرد.
اگرچه مقایسه و تقابل دو عنصر در عبارات شاعرانه اندکی راه ورود به تفسیر و تأویل آنها را تسهیل و به دریافت معنی، یا معنایی از میان معانی محتمل، یاری میرساند، اما گاهی نیز این مقایسه و تقابل از میان برمیخیزد و عنصر «عشق» خود بهتنهایی مجمع مفاهیم متقابل میشود و راه ورود به تفسیر و تأویل متن از طریق نظام نخستین نشانهشناسی زبان را میبندد و کلام یکسره نقش زیباییشناختی زبان را در معرض تماشای مخاطب قرار میدهد (از جمله، توصیف عشق، نک: همان، ص۱۳). نویسنده تحت تأثیر موضوعی که خود آن را با تمام وجود تجربه کرده است و یاد آن حساسیت عاطفی او را بهشدت برمیانگیزد، بیش از آن به وجد میآید که مجال اندیشیدن دربارة عشق برای او بماند. زبان او با استغراق در عناصر و پیرایههای شاعرانه، قدرت دلالت منطقی معتاد خود را از دست میدهد و نشانههای زبانی به مدلولهایی فاقد مصداق در قلمرو تجربههای عمومی دلالت میکنند.
زبانی شاعرانه از این دست را در سخنان بایزید بسطامی که ترجمة نمونههایی از آن را عطار در تذکرةالاولیاء آورده است، میتوان ملاحظه کرد، چنان که این سخن مشهور او نمونهای از شعر منثور است: «به صحرا شدم، عشق باریده بود و زمین تر شده؛ چنان که پای مرد به گلزار فرو شود، پای من به عشق فرو میشد» (ج۱، ص۱۵۵). نمونههایی از این شعرهای منثور را که در شمار آثار نوع سوم عرفانی است، در تفسیرهای نوبت سوم کشفالاسرار میبدی، با استفاده از دیگر عناصر شعر نیز میبینیم.
در تفسیر نوبت سوم آن، که گاهی برگرفته از سخنان پیر طریقت خواجه عبدالله انصاری است، اگرچه در بسیاری موارد معنی چندان در برجستگی و تشخص نثر محو نمیشود که نتوان آن را دریافت و از این نظر میتوان آنها را در شمار نوع دوم آثار عرفانی به حساب آورد، اما گاهی نیز فقرههایی از آن، بهسبب سرشت عاطفی زمینة معنایی و غلبة عناصر شاعرانه، به آثار نوع سوم نزدیک میشود و خواننده را بیش از معنی، مجذوب صورت کلام میکند.این جنبه از تفسیر کشفالاسرار بهخصوص در مناجاتگونههای پیر طریقت، بسیار بارز میشود:
«پیر طریقت گفت: الهی! نسیمی دمید از باغ دوستی، دل را فدا کردیم؛ بویی یافتیم از خزینة دوستی، به پادشاهی بر سر عالم ندا کردیم؛ برقی تافت از مشرق حقیقت، آب و گل کم انگاشتیم و دو گیتی بگذاشتیم؛ یک نظر کردی، در آن نظر بسوختیم و بگداختیم؛ بیفزای نظری و این سوخته را مرهم ساز و غرقهشده را دریاب که میزَده را هم به می دارو و مرهم بوَد» (میبدی، ج۱، ص۱۳۱).
در کلام عینالقضات معنی کمتر تا آن حد رنگ میبازد که بتوان آن را در ردیف نوع سوم آثار عرفانی شمرد، اما در اکثر مواقع، بهخصوص در کتاب «تمهیدات»، اعتقاد راسخ و حساسیت عاطفی او چندان عمیق است که زبان استوار و صمیمانة او را بسیار شورانگیز میسازد. این شورانگیزی کلام وقتی با تصویرهایی که غالباً یک سوی آن با آیه یا حدیثی توأم میشود که خود در بر دارندة استنباطی تأویلی و جسارتآمیز از آیه و حدیث نیز هست، سخن او را تا حد شعری پرتأثیر ارتقا میدهد.
در دو اثر مهم فارسی روزبهان بقلی، «عبهرالعاشقین» و «شرح شطحیات»، تزاحم ترکیبهای اضافی، تشبیهی و استعاری است که سخن را آرایش میدهد و به روشنشدن معنی و نمایش احوال عاطفی نویسنده کمک میکند. این ترکیبات اضافی، تشبیهی و استعاری غالباً از افزودن عنصری طبیعی و فرهنگی و اساطیری به مفهومی انتزاعی و غالباً در حوزة مفاهیم عرفانی یا آیهای قرآنی ساخته میشود و در آنجا که نویسنده از خود و تجارب خود سخن میگوید، همراه با سجعهای گهگاه و جملات متناظر، روی به افزایش میگذارد.
در آثار روزبهان معنی چندان پنهان نمیشود که آن را نتوان با توضیح و تفسیر دریافت؛ اما در پس همین تصویرها، مبهم و دیریاب میشود، و گاهی نیز وقتی که تجربة او به علت فردیت خاص خود، مصداقی برای مخاطبان ندارد که چیزی از آن دریابند، و وقتی که بیان این تجربة بیمصداق با تزاحم تصویرها نیز میآمیزد، متن کاملاً پیچیده و معنی تا آن حد پنهان میشود که بهآسانی قابل کشف نیست و جز با تأویل و تفسیر نمیتوان آن را استنباط کرد. این قسمتها را که از آثار نوع سوم ادبیات عرفانی است، بهخصوص در کتاب شرح شطحیات میتوان یافت؛، اما نه در تفسیر شطحهای دیگران، بلکه در وصف و بیان احوال خویش که آن هم به نوبة خود شطحی است که دیگران باید به تفسیر و تأویل آن بپردازند. به هر حال زبان روزبهان زبانی فصیح، دشوار و آراسته به زینتهای کلامی و بهخصوص ترکیبهای تشبیهی اضافی است. (مثلاً. نک: عبهرالعاشقین، ص ۵۹ـ۶۰، ۱۱۱؛ شرح شطحیات، ص۸۲).
«معارف» بهاءولد از جمله آثار بسیار برجسته ادبی است، با نثری بسیار دلکش، که در آن مخاطب غالباً خود نویسنده است. اگرچه این کتاب را نمیتوان کتاب عرفانی محض گفت، اما حال نویسنده و استنباط تأویلی او از آیات و فضای گهگاه سوررئالیستی اثر و رازگویی با خویشتن، فارغ از وجود و فهم مخاطب، به اثر صبغه عرفانی آشکاری بخشیده است. برای بهاءولد (نک: ج۱، ص۹۳) هر پرسشی، هر پدیدهای، هر آیهای و هر یادی بهانهای میشود تا او در حال و هوایی مقدس شناور شود و به اقتضای آن سخن گوید. سخنان او در هر زمینهای که باشد، بیان معارفی است از نگاه مردی اهل شریعت با تمایلات عرفانی؛ به همین سبب هر سخنی با استشهاد به آیات قرآنی و حدیث و استنباطی از آنها، بر حسب سخنانی که موقعیت سخن گویی پیشآورده است، به پیش میرود.
غالباً نمیتوان پیشبینی کرد که آنچه محرک حال عاطفی بهاءولد بوده است، او را بر مرکب خیال تا کجا میبرد. گاهی او به جایی میرسد که در این جهان و قلمرو تجربههای آن، جا و مصداقی ندارد. در همین جاست که پیوند سخن با جهان تجربی و قابل درک میگسلد و بهاءولد در جهان تجربههای روحی خاص درمیآید؛ جهانی که با عقل و حس و ادراک ما یکسره بیگانه است: «و الله را دیدم که صدهزار ریاحین و گل و گلستان و سمن زرد و سپید و یاسمن پدید آورد و اجزای مرا گلزار گردانید و آنگاه آن همه را الله بیفشارد و گلاب گردانید و از بوی خوش وی، حوران بهشت آفرید و اجزای مرا با ایشان درسرشت. اکنون حقیقت نگاه کردم، همه صورتهای خوب صورت میوه الله است. اکنون این همه راحتها از الله به من میرسد درین جهان. اگر گویند تو الله را میبینی یا نمیبینی، گویم که من به خود نبینم که لَنتَرانی، اما چون او بنماید، چه کنم که نبینم؟» (همان، ج۱، ص.۱ـ۲)
اگرچه عناصر شاعرانه و ادبی را در نثرهای غیرعرفانی فارسی نیز میتوان از طریق افزایش انواع تزیینهای بلاغی، از جمله تصویرها و صنایع ادبی و نیز سجع، ملاحظه کرد و این عناصر ادبی در کتابهایی از قبیل «سفرنامه» ناصرخسرو، «سیاست نامة» خواجه نظامالملک، «چهار مقاله» نظامی عروضی، «تاریخ بیهقی»، «قابوسنامه»، «منشآت خاقانی»، «کلیله و دمنه»، «مرزباننامه» و بسیاری دیگر کموبیش به چشم میخورد، اما بیگمان متصوفه و عارفان بودند که شور عاطفی و روح و جوهر شعر را، جدا از زینتهای ظاهری، در کالبد نثر فارسی دمیدند، تا جایی که میتوان بعضی از آثار منثور عرفانی را از بسیاری از نمونههای نظم فارسی به شعر ناب نزدیکتر یافت.
شعر عرفانی
عرفان بهسبب سرشت جهانبینی و استنباط خاص خود از شریعت و گرایش به حال، از همان آغاز با شعر آمیخته بود. در زبان فارسی با پیدایی و گسترش عرفان، شعر عرفانی پدید آمد و سبب تحولی برجسته در صورت و معنی شعر فارسی شد. عرفان بهسبب موضوع و اوضاع تاریخی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، جاذبهای داشت که تنها در میان اهل خانقاه نماند و بسیاری از مردم عادی را نیز به خود جذب کرد. تغییر مخاطبان شعر عرفانی را به شعری مردمی بدل کرد و این نوع شعر وسیلهای مؤثر، هم برای تبلیغ و تعلیم جهانبینی عرفانی و هم برای حفظ بخش عظیمی از فرهنگ مردمی گردید؛ امری که شعر درباری که مخاطبان اصلیاش درباریان کم و بیش اهل فضل بودند، حضور آن را در قلمرو خود برنمیتافت. تجربههای روحی و عاطفی عرفانی از یک سو و وظیفه تعلیم مریدان و مردمی که جذب تعالیم متصوفه میشدند از سوی دیگر، شعر عرفانی را در دو حوزة «شعر تعلیمی» و «شعر غنایی»، بهخصوص قالب غزل، گسترشی بسیار بخشید. علاوه بر دو قالب مثنوی و غزل که شاعران عارف برای بیان احوال و معارف خود به شعر، به اقتضای سنت آنها را پذیرفتند، قالب رباعی نیز به خدمت بیان موجز اندیشههای عرفانی درآمد.
علاوه بر دو قالب مثنوی و غزل که شاعران عارف برای بیان احوال و معارف خود به شعر، به اقتضای سنت آنها را پذیرفتند، قالب رباعی نیز به خدمت بیان موجز اندیشههای عرفانی درآمد. گاهی نیز قالب قصیده را به جای مدح شاهان و بزرگان دربار، برای بیان زهد و پارسایی و تعلیم تصوف و عرفان به خواص، به کارگرفتند. اگرچه در دوبیتیهای باباطاهر، به فرض آنکه از آن او باشد، و ابیاتی که بر زبان ابوسعید ابوالخیر جاری شده است، نشانههایی از شعر عرفانی را میتوان یافت و نمونههای بارزتر شعر عرفانی را قبل از آن دو از ابوذر بوزجانی (متوفی اواخر قرن چهارمق)، از شاعران وابسته به مذهب محمدبن کرام (م۲۵۵ق)، در دست داریم و نیز از شاعران بعد از نسل او که شعرهایی از آنان در کتاب «الستین الجامع» از آثار نیمة دوم قرن پنجمق آمده است (شفیعی کدکنی، زبور پارسی، ص۴۵ـ۴۶)، اما کسی که در پرتو طبع لطیف و فکر بلند و استعداد شگفتانگیز خود، هم نوع تعلیمی و هم نوع غنایی شعر عرفانی را به اوج شکوفایی رساند، سنایی غزنوی (م۵۲۹ ق) بود. قدر و اعتبار سنایی هنگامی بیشتر آشکار میشود که بدانیم او راه را برای پدیدآمدن دو شاعر بزرگ عارف دیگر، یعنی عطار و مولوی، هموار کرد.
قرآن پارسی
کتاب «حدیقهالحقیقه وشریعه الطریقة» سنایی در قالب مثنوی است و در چاپ مدرس رضوی، ۱۱۵۰۰ بیت دارد. این کتاب مشتمل بر ده باب است. سه باب اول آن در توحید و ذکر کلام باری تعالی و نعت پیامبر اکرم(ص) و فضایل و صفات اصحاب اوست. باب هشتم آن، بنا بر ملاحظات و سنت عصر، در مدح بهرامشاه و ارکان و امرای دولت اوست و نصیحت به دادگستری و رعیتپروری، و بابهای دیگر به مسائل و اندیشههای عرفانی اختصاص دارد. این کتاب را میتوان دایرهالمعارف منظومی از میراث علمی و فرهنگی تا عصر شاعر دانست.
عامل تغییر مخاطب در شعر عرفانی، و عامل تغییر جهانبینی که سبب حضور فردیت شاعر و جدایی شعر از دربار شد، بسیاری از جلوههای فرهنگ مردمی را در شعر رخصت حضور داد و زبان فخیم و اشرافی شعر درباری را به سمت سادگی و روشنی سوق داد. کار سترگی که با سنایی آغاز شد، بعدها با عطار و مولوی به اوج کمال رسید. سنایی در نامة منظومی که همراه با نسخهای از حدیقه برای امام اجل برهانالدین ابیالحسنعلیبن ناصر الغزنوی (معروف به بریانگر) به بغداد میفرستد، این اثر را چون «رُخ حور دلبر و دلبند» وصف میکند و میگوید آنچه از انواع علوم میدانسته است، در آن خلق را معلوم کرده است و آنچه نص و اخبار و آثار است، در آن گرد آورده است. ملکوتیان اگر آن را بخوانند، حرز و تعویذ خویش میگردانند. عاقلان را غذای جان است و عارفان را بهتر از روان. یک سخن از حدیقه برابر عالمی دانش است و میتوان آن را قرآن پارسی خواند (نک: ص۷۴۵).
سنایی غیر از حدیقه، مثنویهای دیگری نیز دارد که تعداد ابیات هیچ یک از آنها به هزار بیت نمیرسد. از همه مشهورتر مثنوی «سیرالعباد الی المعاد» است که بر وزن حدیقه است و ۷۷۰ بیت دارد. این مثنوی بیانی رمزی دارد و سفر روح را از عالم ناسوت و مراحل آن تا صعود به عالم افلاک و وصول به نفس عاقله شرح میدهد.. مشابهت موضوع این کتاب با موضوع «کمدی الهی» دانته که در حدود یک قرن و نیم پس از آن پدید آمده است، سبب شهرت بیشتر سنایی در غرب شده است و بعضی از محققان اروپایی آن را جالب توجهترین اثر سنایی شمردهاند (زرینکوب، جستجو در تصوفایران، ص۲۳۸)
سالک فکرت
اگر از منظومه عرفانی و رمزی شمسالدین محمدبن طغان کرمانی به نام «مصباح الارواح» که مهمترین منظومه عرفانی بعد از حدیقهالحقیقه سنایی است، بگذریم، عطار مشهورترین شاعر عارفی است که در تکامل شعرعرفانی نقشی بسیار برجسته دارد. شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری بعد از سنایی، شعر تعلیمی عرفانی را ادامه داد. به عطار که وفات او را گروهی از محققان ۶۱۸ق و بعضی ۶۲۷ق دانستهاند، آثار متعددی نسبت دادهاند که امروزه جعلیبودن آنها ثابت شده است و آنچه مسلماً از آن عطار است، دیوان قصاید و غزلیات، چهار مثنوی تعلیمی «اسرارنامه»، «الهینامه»، «منطقالطیر»، مصیبتنامه و مجموعه رباعیات او به نام «مختارنامه» و نیز «تذکرهالاولیا»ست.
فخامت و دشواری زبان سنایی و آشفتگی طرح و تدوین مطالب و پیچیدگیهای ناشی از اشارات و تلمیحات گوناگون در حدیقهالحقیقه، در مثنویهای عطار به سادگی و نظم و روشنی گرایید. غیر از مثنوی اسرارنامه که در آن مطالب مختلف همراه با حکایات و تمثیلات کوتاه و بلند آمده است و با حدیقهالحقیقه مشابهت دارد، سه مثنوی دیگر او هر یک شامل داستانی جامع است که حکایات و تمثیلات کوتاه و بلند بسیار در درون آنها جای داده شده است.
انبوه حکایات مثنویهای عطار، که شخصیتهای آنها از اصناف مختلف مردم است، به مثابه آیینهای است که جلوههای گوناگون زندگی مردم عصر او و رفتار و اخلاق و اعتقادات آنان را میتوان در آن مشاهده کرد. در میان این حکایتها حکایات دیوانگان و گستاخی شوریدهوار آنان در اعتراض به شاهان و بزرگان عصر و خردهگیریهای تأملانگیزشان در کار خالق جایگاهی برجسته دارد (پورنامداریان، دیدار با سیمرغ، ص نوزده ـ.سی.)
موضوع فنای از ماسویالله و از خویش که باید به سقوط کامل اوصاف بشریت بینجامد تا وصال الهی تحقق یابد و در بقای بعد از فنا ارادة عارف در ارادة حق بهکلی مستهلک شود، به شوریدهحالی دیوانگان از نظر عطار رنگی از تقدس میبخشد که گویی خود در حسرت وصول به آن است. به این مقام از طریق درد، درد عشق، میتوان رسید که به عاشق توانایی ترک همه چیز در راه وصول به معشوق را ارزانی میدارد. دوستی و دلبستگی عطار نسبت به متصوفه، که از کودکی در دل او جای گرفته بود (عطار نیشابوری، همان، ج۱، ص ۵)، سبب شده است که عطار از روی کمال اعتقاد حتی خارقالعادهترین رفتارها و کرامتها و ریاضتها را در حق پیران صوفیه بپذیرد و با شور و شوق آنها را نقل کند. بهندرت نکتهای در عالم تصوف و عرفان میتوان یافت که در آثار عطار، به تفصیل یا به اجمال، مطرح نشده باشد.
مسئلة مرگ و بیاعتباری محنتسرای دنیا، که از بُنمایههای جهانبینی عرفانی است، در اسرارنامة او برجستگی چشمگیری دارد. او مثل خیام ـ همشهری دانشمند و تلخاندیش خویش ـ به عبرت در کار جهان مینگرد و صحرای عالم را پر از تن سیمین و زلف سیاه و قد سرو میبیند که در زیرخاک خفتهاند و از هر برگ گیاهی که میروید آهی برون میآید؛ اما برخلاف خیام از این واقعیت پردرد و دریغ، اغتنام فرصت و لذتجویی از زندگی را نتیجه نمیگیرد، بلکه به ترک شادی و غرور و خودداری از برکشیدن باغ و منظر و انفاق مال سفارش میکند. کسی که به دنیادوستی مشغول شود، عمر به رایگان میدهد و با مردن از محنت سرای جهان نمیرهد، بلکه محنت و بلای او آغاز میشود (نک: اسرارنامه، ص ۱۴۳ـ۱۵۳).
در دو کتاب «اسرارنامه» و «الهینامه» که توجه به زهد و شریعت، بیشتر است، شریعت گهگاه از دریچه طریقت و طریقت غالباً از دریچه شریعت نگریسته میشود و عطار خواننده را به راه امن و سلامت شریعت و پیروی از عقل و ایمان و پرهیز و عبادت دعوت میکند. ولی از «منطقالطیر» است که دعوت به راه پرخطر عشق و بدنامی طریقت آغاز میشود؛ راهی که باید سرانجام سالک را به دیدار معشوق و فنای از خویش برساند.
عطار این تجربه دشوار و بیان گریز فنا را با استفاده از تشابه لفظی و تفاوت معنایی دو کلمه سی مرغ و سیمرغ ، و در طی داستانی رمزی، که سیر تکاملی روحی سالکان طریقت را به سوی معشوق حقیقی بازمینماید، به زیباترین و رساترین صورت بیان میکند. از صدهاهزار مرغ که به سوی سیمرغ پرواز میکنند، سرانجام پس از طی هفت وادی، سیمرغ به درگاه سیمرغ میرسند و در درگاه آیینهوار سیمرغ درمییابند که سیمرغ همان سیمرغ و سیمرغ همان سیمرغ است (نک: منطقالطیر، ص۲۴۵). کشف همهویتی انسان و خدا، که در طی تجربهای عرفانی و وصول به خداگونگی در مقام فنا برای مرغان سالک حاصل میشود، آنان را به مقام فراانسانی بقای بعد از فنا ارتقا میدهد.
قهرمان کتاب «مصیبتنامه» که سالک فکرت است، فکرتی که قلبی است و نه عقلی، انسانی است که به این مقام خداگونگی بقای بعد از فنا رسیده است. گفتگوی این سالک فکرت با جبرئیل و عرش و کرسی و آسمان و زمین و پیامبران حاکی از جریان وقوع این داستان در فضایی ورای تجربههای عادی و طبیعی است. این کتاب نه صورت واقعینمای الهینامه را دارد و نه صورت رمزی و تمثیلی منطقالطیر را؛ به همین سبب است که عطار خود اشاره میکند که این داستان در زبان قال، کذب است و در زبان حال، صدق!
ادامه دارد
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید