علل عقب‌ماندگی ایران از نگاه غلامحسین ابراهیمی‌دینانی

1395/5/19 ۰۷:۳۸

 علل عقب‌ماندگی ایران از نگاه غلامحسین ابراهیمی‌دینانی

غلامحسین ابراهیمی دینانی استاد بازنشسته فلسفه تهران در میان علاقه‌مندان غیر حرفه‌ای فلسفه بسیار پر طرفدار است، كلاس‌هایش در انجمن حكمت و فلسفه ایران همیشه شلوغ است و برنامه‌اش در تلویزیون با عنوان معرفت پربیننده. تخصصش در فلسفه اسلامی به ویژه حكمت اشراق سهروردی است، با این همه آثاری نیز درباره سهروردی، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن رشد، ابن سینا و... نوشته است.


آبگوشت یا فست‌فود؛ مساله این است
انتقاد استاد فلسفه اسلامی به بی‌رونقی تعمق فلسفی در ایران

غلامحسین ابراهیمی دینانی استاد بازنشسته فلسفه تهران در میان علاقه‌مندان غیر حرفه‌ای فلسفه بسیار پر طرفدار است، كلاس‌هایش در انجمن حكمت و فلسفه ایران همیشه شلوغ است و برنامه‌اش در تلویزیون با عنوان معرفت پربیننده. تخصصش در فلسفه اسلامی به ویژه حكمت اشراق سهروردی است، با این همه آثاری نیز درباره سهروردی، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن رشد، ابن سینا و... نوشته است. او متولد پنجم دی ماه سال ۱۳۱۳ در روستای دینان، از توابع درچه، خمینی شهر اصفهان است. دینانی تحصیل را در روستای خود در مدرسه علمیه نیم آورد اصفهان آغاز كرده و پس از گذراندن دوره سطح و مقدمات فلسفه، در سال ١٣٣٣ خورشیدی به حوزه علمیه قم رفته و همراه با سایر علوم اسلامی، فلسفه اسلامی را نزد علامه طباطبایی آموخته است. سپس در سال ١٣٤٥ به تهران آمده و در دانشگاه تهران فلسفه را به صورت دانشگاهی آموخته است. او بعدا با ادامه تحصیل فلسفه، در سال ١٣٥٢ با نگارش پایان نامه‌ای با موضوع قواعد كلی فلسفی در فلسفه اسلامی دكترای فلسفه گرفت و از همان سال‌ها به تدریس فلسفه اسلامی در دانشگاه تهران مشغول شد.

دینانی اخیرا در گفت‌وگویی با خبرگزاری مهر، از احوال و روزگار خود سخن گفته است. او در آغاز سخن درباره علت عقب‌ماندگی ایرانیان می‌گوید: چون خوب فكر نمی‌كنیم و فلسفه نمی‌خوانیم. فلسفه با همه‌چیز مرتبط است و به زندگی معنی می‌دهد. هم با دین هم با اقتصاد هم با خانواده، با همه‌چیز در ارتباط است. فلسفه می‌گوید كه زندگی چیست. ما فلسفه نمی‌خوانیم، برای همین عقب هستیم. توصیه من این است كه از بچه‌ها تا بزرگسال همگی فلسفه بخوانند. به همین خاطر است كه بر آموزش فلسفه از كودكی تاكید می‌كند و معتقد است اگر آموزش فلسفه به بچه‌ها به نحو درست انجام شود، خیلی مفید است. ضمن آنكه به باور او بهتر است جوانان هم به جای رمان خواندن، فلسفه بخوانند. بدون فلسفه، گفتن از چیزهای دیگر مثل تاریخ و اینها درست نیست. هر چیزی كه بگوییم بدون تحلیل به درد نمی‌خورد. تحلیلی حرف زدن یعنی فلسفه. كسانی كه از اسم فلسفه می‌ترسند و فكر می‌كنند رشته خاصی است كه فقط عده‌ای باید آن را بخوانند، ذهن تحلیلی ندارند و اهل تحلیل مسائل نیستند. آنها عادت كرده‌اند كوركورانه یك چیزی را بخوانند، ببینند یا بشنوند. مثال آنها شبیه افرادی است كه به خودشان زحمت آبگوشت درست كردن نمی‌دهند و فقط می‌خواهند فست‌فود بخورند و بروند. آنها فقط می‌خواهند یك چیزی بشنوند و بروند حاضر نیستند درباره چرایی و چگونگی تحلیل بشنوند. اغلب‌شان هم قدرت فكر كردن ندارند. دینانی در این گفت‌وگو درباره صراحت كلام و تندی بیانش در بعضی موارد می‌گوید: ظاهرا این خواست خداوند است كه من آدم صادقی باشم. ریاكاری و دروغ بلد نیستم. به همین ترتیب با آدم‌های صاف و ساده هم ارتباط خوبی دارم و حتی اگر مرا كتك هم بزنند، ناراحت نمی‌شوم ولی در مواجهه با آدم ریاكاری كه نمی‌خواهد خود واقعی‌اش را نشان بدهد یا سوال می‌كند و حرف گوش نمی‌دهد و به عبارتی سمبل‌كاری می‌كند، عصبانی می‌شوم. می‌دانید سمبل‌كاری، ریاكاری و مغرور بودن، بیشتر از همه‌چیز عصبانی‌ام می‌كند و موجب می‌شود من به صورت جدی پرخاش كنم، چون من می‌خواهم با آدم‌ها صاف و صادق باشم، اگر یك آدمی با من صاف و صادق باشد با او خیلی رفیق می‌شوم ولی اگر ببینم می‌خواهد ناصافی كند، اوقات تلخی می‌كنم و بعد هم آنجا را ترك می‌كنم و می‌روم. او همچنین درباره شیوه گفت‌وگو  و سوال و جوابی درسگفتارهایش چنین توضیح می‌دهد: باورم این است كه گفت‌وگو خیلی مفید و منشا اثر است. فهم در جایی اتفاق می‌افتد كه گفت‌وگو باشد و بهترین راه شروع گفت‌وگو سوال است. من اگر سوالات مقایسه‌ای می‌پرسم به این خاطر است كه می‌خواهم فرد به هركدام اینها جداگانه فكر كند، مقایسه كند و بعد حرف بزند نه اینكه به داشته‌هایش چیز جدیدی اضافه و تلنبار كند. تا سوالی پرسیده نشود، فهم نمی‌آید. كسی كه سوال نمی‌پرسد، تقلیدی یاد گرفته و می‌خواهد تقلیدی هم به دیگران یاد بدهد و در تقلید اندر تقلید فهم اتفاق نمی‌افتد. من با سوالم شما را بیدار می‌كنم كه قرار است چه چیزی از من بپرسید. ذهن بدون سوال بیدار نیست و ذهنی كه سوال ندارد ذهن نیست. دینانی البته تاكید می‌كند كه در مواجهه با افراد خانواده به این شیوه رفتار نمی‌كند، زیرا «تا از من چیزی نپرسند من با آنها از این گونه حرف‌ها نمی‌زنم.» در واقع تنها یكی از دو فرزند دینانی فلسفه خوانده است، او خود در این باره می‌گوید: «آن فرزندم هم كه فلسفه می‌خواند انتخابش به اصرار و توصیه من نبوده است.» تازه او با همین فرزندش هم بحث فلسفی نمی‌كند زیرا «آنها اصلا فلسفه من را قبول ندارند. بعد هم من در خانه و زندگی شخصی خیلی حرف‌های فلسفی نمی‌زنم. مثل همه آدم‌ها درباره خانه و غذا و مسائل روزمره حرف می‌زنیم و تا وقتی از من سوال نپرسند، من حرف فلسفی نمی‌زنم و خب تقریبا همیشه هم از من چیزی نمی‌پرسند. اصولا من زندگی را زندگی می‌كنم، فلسفی‌اش نمی‌كنم. فلسفه بد نیست ولی نمی‌گذارد به زندگی‌ات برسی. زندگی فیلسوفانه زندگی سختی است
او درباره رابطه فلسفه‌ورزی با جامعه می‌گوید: «هیچ فیلسوفی خارج از اجتماع نیست. فیلسوفان به صورت مستقیم وارد عمل نمی‌شوند ولی با حرف‌های‌شان و كتاب‌های‌شان وارد عمل می‌شوند. فیلسوف در جامعه حرف می‌زند و می‌نویسد، این مشكل جامعه است كه حرف‌های فیلسوف را نمی‌خواند. طبیعی است كه فیلسوف به طور مستقیم وارد میدان دعوا نمی‌شود ولی با كتاب‌ها و نوشته‌هایش وارد عمل می‌شود. اینكه مردم نمی‌خوانند مشكل مردم و جامعه است نه فیلسوف. سقراط یك كلمه ننوشت ولی وقتی در خیابان راه می‌رفت، با بچه‌ها و با مردم حرف می‌زد و سوال می‌كرد. برخلاف او ارسطو هرچه می‌خواست بگوید، می‌نوشت ولی وارد معركه نمی‌شد، چون فیلسوف كه روزنامه‌نگار نیست، فیلسوف به همه مسائل جامعه هم كلی هم جزیی می‌پردازد و با نوشته‌هایش وارد معركه می‌شود. اینكه كسی آنها را نمی‌خواند به من چه ارتباطی دارد؟ اغلب افراد می‌خواهند به صورت فست‌فودی و حاضر و آماده فقط یك چیزی را بخورند. در فهرست كتاب «هستی از پرسش و پرسش از هستی» از مفاهیمی چون حقیقت، خوبی و خدا حرف زده شده است، آیا اینها مسائل اجتماع نیستند؟ آیا مردم دنبال خوبی هستند یا نه؟ آیا مردم دم از حقیقت می‌زنند یا نه؟ آیا مردم به خدا باور دارند یا نه؟ مردم آیا وقتی زندگی می‌كنند دنبال معنی هستند یا نه؟ حالا من همه اینها را نوشتم و چاپ كردم ولی نمی‌توانم به زور بگویم بیایید اینها را بخوانید
از دید دینانی ورود فلسفه به مسائل زندگی روزمره و اجتماعی اما به معنای دخالت در امور تخصصی مثل مسائل جامعه‌شناسی یا حقوقی نیست. دینانی در این زمینه می‌گوید: «ورود مستقیم به موضوع طلاق، كار جامعه‌شناس و حقوقدان است، ولی من با كتابم در مورد اینها حرف زده‌ام. به این شكل كه اگر یك نفر معنی زندگی را بداند كمتر طلاق می‌گیرد. اگر حقیقت و خوبی خدا را بداند كمتر دچار مشكل می‌شود. ولی وقتی نمی‌خواند من چه كار كنم؟ به عبارت دیگر فلاسفه همه جا هستند ولی به نحوه خاص خودشان و به صورت فلسفی با مسائل برخورد می‌كنند. اگر بنا باشد فیلسوف مثل جامعه شناس و زیست شناس برخورد كند كه دیگر فیلسوف نیست
به همین خاطر است كه در پاسخ به این سوال كه اگر یكی از مسوولان از او درباره مشكلات سوال كند، می‌گوید: «اولا كه یك نفر به تنهایی نمی‌تواند كاری بكند، در ثانی فیلسوف هیچ كاری را نمی‌تواند دفعتا انجام بدهد. همه‌چیز باید به تدریج اتفاق بیفتد. وقتی به تدریج همه فلسفه بخوانند و فكر كنند كم‌كم مسائل درست می‌شود كه البته این پروسه زمانبری است. فیلسوف كاری فوری نمی‌تواند انجام بدهد. فیلسوف كودتاگر نیست. فكر می‌كند و كار می‌كند و خب بله فكر همزمان می‌برد.» در بخش دیگری از گفت‌وگو دینانی درباره برخی نظرات كه درباره دوره‌بندی حیات فكری او صورت گرفته می‌گوید: «خب ببینید هركسی در دوران زندگی‌اش متقدم و متاخر دارد، ولی من برای خودم یك هویت مستمر از بچگی تا امروز داشتم، به همین دلیل من خیلی پایبند به این تقسیم بندی‌ها نیستم. هرآدمی تحول و تغییرات دارد. من هم دغدغه‌ام در طول این سال‌ها تغییر كرده ولی هویتم تغییری نكرده است. اگر منظورتان متقدم متاخری از مدل ویتگنشتاین است، باید بگویم نه به آن معنا هیچ‌وقت متقدم و متاخر نداشتم، با اینكه تحولاتی داشتم ولی تحولاتم ۱۸۰ درجه نبوده است. ممكن است در طول این سال‌ها به مطالب جدیدتری رسیده باشم ولی چیزهایی كه ۵۰ سال قبل گفتم و نوشتم را هم رد نمی‌كنم.» او در پاسخ به این سوال كه اخیرا عمده تمركزش بر مسائل هستی شناخته بوده می‌گوید: «من همیشه با هستی در ارتباط بودم و در همه آثارم هم به آن اشاره كردم ولی دلیل پرداختن بیشتر من در سال‌های اخیر این است كه فكر می‌كنم هستی را بهتر فهمیدم و نظریاتم در این باره پخته‌تر شده است. فلسفه با هستی سر و كار دارد. این روزها حوزه معرفت‌شناسی را از وجود‌شناسی جدا می‌كنند ولی به این توجه ندارند كه معرفت‌شناسی بدون وجودشناسی امكان پذیر نیست. چگونه می‌توان از معرفت‌شناسی حرف زد ولی به وجودشناسی كار نداشت؟ عنوان كتاب «پرسش از هستی و هستی پرسش» هم همین دو معنی را می‌دهد. به بیانی می‌توان عنوان دیگر كتاب را وجود‌شناسی و معرفت‌شناسی گذاشتیكی دیگر از بخش‌های جالب توجه گفت‌وگو نظر او درباره فردید است. دینانی در این زمینه می‌گوید: «من نه از شاگردان فردید بودم و نه با او همدوره و همكلاس بودم. رابطه من با ایشان به این شكل بود كه ایشان فرد دغدغه‌مندی بود، كتاب‌های من را می‌خواند و چون ما با یكدیگر اختلاف نظر فلسفی داشتیم با من تماس می‌گرفت و درباره آرای فلسفی من بحث و گفت‌وگو می‌كردیم. اغلب تماس‌های ما هم دو سه ساعت طول می‌كشید. ایشان كه كتاب نداشت من بخوانم و بحث كنم ولی او كتاب‌های من را می‌خواند. مثلا فردید با ملاصدرا مخالف بود و می‌گفت ملاصدرا غرب زده مضاعف است. درباره همین مسائل باهم بحث می‌كردیم یا مثلا فلسفه اسلامی را قبول نداشت و می‌گفت كه یونانی‌زده است. همین‌ها باب بحث را میان ما باز كرد. با وجود همه این بحث‌ها نه من مرید او بودم و نه او مرید من و گاهی اوقات بین‌مان اوقات تلخی هم می‌شد و حتی تلفن را قطع می‌كردیم ولی با هم دوست هم بودیم و اغلب هم او دوباره زنگ می‌زد

منبع: اعتماد

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: