مشروطه محمود

1395/5/16 ۱۱:۲۹

مشروطه محمود

با مشروطیت مردم ایران از اعماق تاریك و ساكت شده تاریخ سر بر آوردند و این امكان را یافتند كه از زیر چتر سركوب‌گر شاهان و امیران و سلاطین بیرون آیند و خواست‌ها و حقوق خود را در عرصه عمومی، بیان كنند. با این همه در سال‌های اخیر برخی ساز دیگری را كوك می‌كنند و از مضمون شكست مشروطه سخن می‌گویند؛ مفهومی كه آن طور كه داریوش رحمانیان نشان می‌دهد، سابقه‌ای طولانی در مطالعات مشروطه دارد. امسال پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سلسله نشست‌هایی پیرامون مشروطیت برگزار كرد. در جلسه دوم این سلسله نشست‌ها، داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران و علیرضا ملایی توانی، استاد تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به بحث از مفهوم شكست مشروطه و ارزیابی آن پرداختند

صد و دهمین سالگرد انقلاب مشروطه ایران

محسن آزموده :  ١١٠سال از امضای قانون مشروطیت در ١٤ مرداد ١٢٨٥ خورشیدی می‌گذرد.
با مشروطیت مردم ایران از اعماق تاریك و ساكت شده تاریخ سر بر آوردند و این امكان را یافتند كه از زیر چتر سركوب‌گر شاهان و امیران و سلاطین بیرون آیند و خواست‌ها و حقوق خود را در عرصه عمومی، بیان كنند.  با این همه در سال‌های اخیر برخی ساز دیگری را كوك می‌كنند و از مضمون شكست مشروطه سخن می‌گویند؛ مفهومی كه آن طور كه داریوش رحمانیان نشان می‌دهد، سابقه‌ای طولانی در مطالعات مشروطه دارد. امسال پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سلسله نشست‌هایی پیرامون مشروطیت برگزار كرد. در جلسه دوم این سلسله نشست‌ها، داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران و علیرضا ملایی توانی، استاد تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به بحث از مفهوم شكست مشروطه و ارزیابی آن پرداختند. در این نشست رحمانیان به طور موردی به بازخوانی اندیشه‌ها و زندگی محمود محمود پرداخت و ملایی توانی با بررسی دو معنای شكست (قطعی و مقطعی) بر این باور بود كه مشروطه با وجود چالش‌ها، همچنان حال و هوایی است كه ایرانیان در آن تنفس می‌كنند. در صفحات ویژه سالگرد مشروطه روایتی از تحلیل این دو پژوهشگر تاریخ به همراه گفت‌وگویی با لطف‌الله آجدانی در این‌باره از نظر می‌گذرد:

بحث من پیرامون مفهوم شكست مشروطه و به طور كلی شكست پروژه تجدد و نهضت‌های دیگر در ادامه نهضت یا انقلاب مشروطه است. دلیل انتخاب این موضوع نیز آن است كه در سالیان اخیر تاكید بیشتری نسبت به دهه‌های قبل از سوی پژوهشگران گوناگون اعم از آنها كه در ایران قلم می‌زنند و آنهایی كه خارج از ایران هستند، نسبت به این موضوع صورت گرفته است. البته آشنایان به این دست مباحث می‌دانند كه اینگونه سخنان در موارد بسیاری با دلالت‌های خاص سیاسی همراه بوده است. به ویژه می‌توان گفت نزد پاره‌ای از محققان و پژوهشگران نظریه شكست در پیوند با نظریه توطئه و
توطئه انگاری مطرح شده است، یعنی پاره‌ای محققان بر این باورند كه شكست یكی از مهم‌ترین مفاهیم و نظریه‌ها برای بررسی تاریخ ایران است.
پارادوكس محمود
اما از آن جا كه یكی از پیشگامان این مفهوم شكست درباره انقلاب مشروطه و یكی از پیشگامان نظریه توطئه در تاریخ ایران مرحوم محمود محمود است، در ادامه بطور موردی درباره ایشان با عنوان مشروطه محمود بحث می‌كنم. مشروطه محمود یك عنوان پارادوكسیكال نیز هست، یعنی در واقع نوعی نقد نظریه محمود محمود هم هست. در بحث مشروطه محمود نخست به بررسی نظریه محمود محمود می‌پردازیم. محمود محمود معتقد بود كه انقلاب مشروطه، انقلاب اصیلی نبوده و بنا بر سیاست انگلستان در ایران و منطقه و به عنوان یك دسیسه و توطئه شكل گرفته است. اما در ادامه ضمن نفی و نقد این نظریه به ستایش از مشروطه نیز خواهیم پرداخت، یعنی مشروطه از نظر من قابل ستایش و محمود است.
محمود و دیگرانی كه مشروطه را یك توطئه می‌انگاشتند یا هنوز می‌انگارند، متاسفانه آن را مایه ننگ و رسوایی برای ایران تلقی می‌كنند و به جای آنكه آن را یك برگ افتخار آمیز در تاریخ ما تلقی كنند، طوری بحث می‌كنند كه انگار مشروطه یكی از برگه‌های سیاه و تیره و تاریك تاریخ ما است. در هر حال از نظر من مشروطه یكی از برگه‌های زرین و افتخار آمیز تاریخ ما ایرانیان است و ما ایرانیان باید خیلی سربلند باشیم كه در تاریخ مان چنین حادثه‌ای را رقم زده‌ایم و از نظر بنده انقلاب مشروطیت ایران نشان‌دهنده قابلیت و ظرفیت و توانایی‌هایی است كه در فكر و فرهنگ جامعه ایران نهفته بوده و هست و در مشروطه تحقق و تجلی یافته است. البته بحث این نیست كه ما فقط قابلیت داشته‌ایم و ظرف متناسب با آن را نداشته‌ایم یا سخن من این نیست كه ما در این زمینه گرفتاری نداشته‌ایم، البته ما در مشروطه دچار گرفتاری‌هایی شدیم و مشروطه دچار بحران شد. اینكه مشروطه در مراحلی نیز ناكام ماند و آن طور كه باید و شاید كامیاب نشد، به نقاط ضعف ما باز می‌گردد.
محمود محمود
محمود محمود در سال ١٢٦١ خورشیدی به دنیا آمد و در سال ١٣٤٤ خورشیدی در گذشت، یعنی ٨٣ سال حیات كرد و هنگامی كه در سال ١٢٨٥ انقلاب مشروطه در ایران به وقوع پیوسته، او ٢٤ سال داشته است. محمود محمود در مدرسه امریكایی‌ها درس خواند و زبان انگلیسی را به خوبی فراگرفت، بعدا هم مطالعاتش را گسترد و سفرهایی به اروپا و امریكا داشت و تسلط شگفتی به زبان انگلیسی یافت و در نتیجه آثار غربی به خصوص درباره ایران دوره قاجاریه را به خوبی مطالعه كرد. او مثل نسل اول مورخان ایرانی، بدون اینكه نزد استادان تاریخ در دانشگاه‌ها درس تاریخ خوانده باشد، خودش به مطالعه تاریخ پرداخت. این حكم در مورد برخی از مورخان معاصر چون احمد كسروی نیز صادق است، نویسنده تاریخ مشروطه تاریخ را نزد استاد و در مدرسه نخوانده بود، بلكه با یك غریزه ذاتی و شم طبیعی مورخ شد. البته در فرایند تحقیقاتش با دانشمندان زیادی حشر و نشر داشت، اما تحصیلات آكادمیك رشته تاریخ نداشت.
محمود محمود نیز چنین بود. او بعدا هم كارمند دستگاه وزارت پست و تلگراف شد و سال‌ها در این شغل خدمت كرد و همانجا نیز بازنشسته شد. یعنی كار دانشگاهی و معلمی نكرد و پژوهشگر رسمی نبود. او حسب علایق و دغدغه و شور وطن‌پرستی كه داشت، به تاریخ پژوهی و تاریخ نگاری وارد شد. همچون بسیاری از متفكران و نویسندگان و كنشگران آن زمان، محمود محمود نیز اهل روزنامه‌نگاری و مقاله نویسی بود و در روزنامه‌ها مقاله می‌نوشت. خودش هم روزنامه‌ای راه انداخت كه زیاد دوام نیاورد، اما او اندیشه‌ها و آرای خودش راجع به مسائل گوناگون ایران از جمله مسائل فكری و فرهنگی و علمی جامعه را در روزنامه‌های آن زمان منتشر می‌كرد.
جالب است كه محمود محمود، خواهرزاده عسگر گاریچی معروف بود و دستیاری او را می‌كرد، زیرا در دفاتری كه از عسگری گاریچی باقی مانده نام محمود محمود نیز آمده است. عسگر گاریچی امتیاز مسافركشی در راه تهران-قم را از حكومت گرفته بود و مردم را اذیت می‌كرد. یكی از خواسته‌های اصلی علمای مذهبی در مشروطه از دستگاه حكومتی این بود كه امتیاز عسگر گاریچی از او سلب شود، زیرا مردم را اذیت می‌كرد. در بحبوحه انقلاب مشروطه، محمود محمود یكی از فعالان مشروطه‌خواه و آزادیخواه است و كنار مشروطه‌خواهان می‌جنگد و فعالیت می‌كند. او بعدا در مجلس دوم با حزب دموكرات همراهی و همكاری دارد. رضاخان كه لقبش میرپنج است و بعدا لقب سردار سپه را از احمد شاه می‌گیرد، وقتی كه در سال         ١٣٠٣- ١٣٠٢ شناسنامه به ایران می‌آید و قرار می‌شود كه القاب را رسمی در شناسنامه بنویسند، با توجه به علایق باستان گرایانه‌ای كه دارد، نام فامیل محمود محمود، یعنی پهلوی را برای خود  انتخاب می‌كند. یعنی در آغاز لقب محمود محمود، پهلوی بود و او را به نام محمود پهلوی می‌شناختند، اما وقتی رضاخان این لقب را انتخاب كرد، دستور داد كه این نام فامیلی منحصر به او شود و در نتیجه محمود محمود ناگزیر باید سكوت می‌كرد و لقب دیگری برای خودش انتخاب می‌كرد. او نیز تصمیم گرفت همین لقب محمود را برای خودش برگزیند كه نوعی اعتراض مودبانه به لقب دزدی رضاخان میرپنج كرد كه حالا رضاخان پهلوی شده بود، از این رو محمود پهلوی به محمود محمود بدل شد.
پیشگام تاریخ نگاری دیپلماسی
محمود محمود در دوره رضاشاه عملا كاری نكرد، یعنی در سال‌های آغازین مطالبی نوشت و مثل بسیاری از اهل قلم سرش را پایین انداخت و به قلم لجام زد تا بعد از شهریور ١٣٢٠ كه رضاشاه ساقط شد و دموكراسی‌خواهی ایرانیان بار دیگر سر بر آورد. سرانجام این دهه نیز به نهضت ملی به پیشوایی محمد مصدق انجامید. محمود محمود در دهه ١٣٢٠ فعالیت قلمی قابل توجهی داشت. تحقیقاتی را كه درباره تاریخ مناسبات ایران و انگلستان از اوایل دوره رضاشاه شروع كرده بود و منتشر نكرده بود را در دهه ١٣٢٠ و در حقیقت در بحبوحه نهضت ملی مدون و منتشر كرد كه حاصل اثری ٦ یا ٨ جلدی با نام تاریخ روابط ایران و انگلیس در سده نوزدهم شد. در واقع محمود محمود یكی از مورخان و پژوهشگران موسس تاریخ ما محسوب می‌شود. منظور از موسس بودن اما چیست؟ اگر بگوییم در تاریخ شاخه‌ای به نام تاریخ مناسبات خارجی و دیپلماسی داریم، آنگاه پیشگام این شاخه در زبان فارسی محمود محمود است. البته در كنار او از نام‌هایی چون محمود افشار یزدی نیز باید یاد كرد كه رساله دكترایش در سوییس را كه سال‌ها پیش از كار محمود محمود منتشر شد، به سیاست اروپا و ایران اختصاص داد. این رساله بعدا توسط بنیاد موقوفات افشار منتشر شده است. این كتاب راجع به سیاست قدرت‌های اروپایی در دوره قاجاریه است. البته كسان دیگری نیز در این شعبه از تاریخ حضور دارند. در هر صورت تاریخ مناسبات نویسی و تاریخ دیپلماسی بسیار اهمیت دارد، زیرا سرنوشت ایران و ایرانی در قرون جدید را نمی‌توان بدون توجه به سرشت دیپلماسی ایران به پرسش گرفت. برای نمونه محمود محمود مثل بسیاری دیگر مثل حسین مكی، خود مرحوم مصدق و... رضاشاه را مخلوق سیاست بیگانه می‌دانست و دلیل آن را نیز نفت و سایر موارد آشنا معرفی می‌كرد. البته تحلیل محمود در این زمینه نیاز به بررسی دارد.
تناقضات محمود
البته تناقضاتی در نظریه‌ها و زندگی محمود محمود وجود دارد. او در آغاز مشروطه خواه است، آزادیخواه است و با حزب دموكرات همراه است، با تقی‌زاده دوست است، با قوام‌السلطنه و بسیاری دیگر از بزرگان مشروطه‌خواه مراوده دارد. اما مثل بسیاری دیگر سرنوشت مشروطه ایرانی او را دچار تحول و یاس كرد و او را به این نتیجه رساند كه این مشروطه از كجا حاصل شد؟ اما بعدا دردهه‌های بعد  به این نتیجه رسید كه این ملت لایق مشروطه نبوده است! تحلیل محمود محمود راجع به انقلاب مشروطه با توجه به تحولاتی كه بعدا در تاریخ ایران رخ داد، تغییر كرد، یعنی اول با آن موافق بود، اما
در دهه‌ ١٣٤٠ زندگی، یكی از بزرگ‌ترین منتقدان مشروطه ایران شد.  او اولا معتقد است كه ایرانیان یك سنت و نظام كشورداری قوی قدیمی داشتند كه مایه نظم در طول تاریخ‌شان و مایه بقای شان بوده است. از نظر او اگر ایرانیان ماندند و استمرار تاریخی پیدا كردند، اولا به خاطر این بوده كه یك سنت نیرومند كشورداری داشتند كه با آن توانستند در برابر همه توفان‌های تاریخ پایداری كنند و بمانند. در برابر این سنت محمود محمود می‌گوید این تجربه‌های انباشته شده اجازه می‌داد كه ایرانیان همیشه رجال بزرگ بپرورانند كه زمامدار امورشان باشند. ولی این سنت استبدادی بود و از نظر او ایرانیان به این استبداد خو كرده و عادت كرده بودند. اما این نظم استبدادی هم مایه بقا و ثبات حكومت‌ها بود و هم مایه آرامش مردم می‌شد. او می‌گوید در این نظام استبدادی شاه همه‌كاره بود و مالك علی‌الاطلاق مملكت بود و به همین دلیل او خودش ناظم می‌شود و همه امنیتی كه لازمه بقای جامعه بود، زیر سایه خودش به عنوان سلطان و ستون خیمه حكومت ایران حفظ می‌كرد. اما در دوره قاجاریه این نظام لطمه خورد. او مشكل را در خود ایرانیان نمی‌بیند، او كلا چشم به این می‌بندد كه افكار جدیدی آمد و این نظام واقعا نمی‌توانست امنیت و نظم را حفظ كند. او از این امور غافل است و بر آنها چشم می‌بندد. او می‌گوید انگلیسی‌ها آمدند در این نظام كه مخل منافع شان بود، خلل ایجاد كردند. از دید او با وجود آن نظام استبدادی اینها نمی‌توانستند در سیاست ایران رخنه كنند و منافع شان را پیش ببرند، بنابراین تلاش كردند آن را فروبپاشانند و به همین دلیل زمزمه مشروطه‌خواهی را در دهان مردم انداختند. از دید محمود محمود مشروطه ایرانیان یك فریب بزرگی بود كه از سوی انگلیسی‌ها خوردند. او گزاره مشهوری در این زمینه دارد كه عصاره نظریه او درباره انقلاب مشروطه است. محمود محمود می‌گوید: مشروطه آشی بود كه در سفارت انگلستان برای ما پخته شد!
مصیبت عظمای مشروطه
محمود محمود در این زمینه تحلیلی دارد كه خیلی‌ها از جمله كسروی نیز آن را ارایه می‌كنند. بسیاری از محققان امروز از جمله دكتر زرگری‌نژاد نیز این تحلیل را دارد. بنده معتقدم این تحلیل غلط است و عجیب است كه ما آن را طوطی‌وار تكرار می‌كنیم. آن تحلیل این است كه جنبش ایرانیان جنبش عدالتخانه‌ای بود و ایرانیان، مجلس و قانون اساسی و مشروطه نمی‌خواستند، سخنی از آزادی و برابری به معنای غربی كلمه در كار نبود و هیچ كدام از اینها مهم نبود. ایرانیان عدالت به معنای سنتی می‌خواستند. این امر دقیقا تا حادثه بست‌نشینی مشروطه‌خواهان ادامه داشت. محمود محمود می‌گوید وقتی كه متحصنین در آنجا تحصن كردند، انگلیسی‌ها موذیانه برای پیشبرد سیاست خودشان چرخش ناگهانی بزرگ در جنبش ایرانیان ایجاد كردند. تا این زمان سخنی از مشروطه در میان نبود و همه از عدالتخانه صحبت می‌كردند. این تحلیل را محمود محمود می‌گوید. جمله محمود محمود در مورد مشروطه آشی بود كه انگلیسی‌ها برای ما پختند، ناظر به این تحلیل است، یعنی حادثه تحصن در سفارت انگلیس را نقطه عطف تلقی می‌كند. او همچنین تمام حوادث بعدی تا قرارداد ١٩٠٧ و قتل اتابك را از این حیث تحلیل می‌كند. میرزاعلی‌اصغرخان اتابك، امین‌السلطان قهرمان محمود محمود در تحلیل مشروطه در مجلدات ٥ و ٦ كتابش است. در واقع از نگاه محمود محمود، امین‌السلطان عامل نظم كشور است و راه را بر توسعه نفوذ انگلیسی‌ها بسته است. انگلیسی‌ها نیز شرایط سیاست منطقه‌ای حكم می‌كند، برای نجات هندوستان كاری بكنند و اینجاست كه تصمیم می‌گیرند این مانع را از میان بردارند. قتل اتابك و قرار داد ١٩٠٧ نقطه عطفی در این میان است. محمود محمود به ما می‌گوید انقلاب مشروطه ایران سرنوشتی جز شكست نداشت. تعبیر خود او «مصیبت عظما و بلای مشروطه» است. او درباره آزادی به عنوان یك مفهوم سیاسی غربی، تعبیر آتش به كار می‌برد و می‌گوید آتش آزادی، آتشی است كه انگلیسی‌ها به جان ملت ایران انداختند. آزادی كه نظم كهن ایران را از بین برد. مشروطه به روایت محمود محمود یك عامل بحران زا شد كه به بحران‌های بعدی تا مشت آهنین رضاخان میرپنج انجامید. در حقیقت از نظر محمود محمود اینكه رضاخان به مخلوق سیاست انگلستان می‌شود، پیشینه‌اش به ماجراهای مشروطه و كمی پیش از آن بازمی‌گردد.
استبداد به مثابه طبیعت ثانوی!
نكته خیلی مهم در تحلیل محمود محمود این است كه او متاسفانه نگاه به‌شدت بدبینانه‌ای به ملت و مردم و فرهنگ و اخلاق ایرانی دارد و این جزو تناقضات كار محمود ایران دوست است. او بر این باور است كه ملت ایران و بلكه همه ملت‌های آسیایی شایستگی آزادی و قانونمداری را ندارند و مدیریت درست برای جامعه ایران و دیگر ملت‌های آسیایی مدیریت زور است. او معتقد است كه اخلاق و فرهنگ و باورهای این مردم در طول چند هزار سال با نظام استبدادی خو كرده است و استبدادپذیری طبیعت ثانوی او شده است. در نتیجه جز استبداد هر چیز دیگری برای ایرانیان ناخوشایند و بحران زا است. در روایت محمود محمود نوعی دوگانه‌انگاری (dichotomy) از نوع ذهنیت شرق‌شناسانه را می‌بینید. در واقع محمود محمود، مثل باقی مدافعان نظریه استبداد شرقی و كسانی كه این مفهوم و این نظریه را برای تحلیل سرنوشت ایرانیان و ملت‌های همانند ایرانیان به كار می‌گیرند، محمود محمود هم قایل به دو هسته ذات‌گونه و جوهرگونه و جدا از هم است: غرب و شرق، ایران و غرب، آسیا و اروپا. در واقع او معتقد است كه اینها به طور جوهری و ذاتی با هم متفاوت هستند. او معتقد است كه جوهرا و ذاتا دموكراسی برای غربی‌هاست و ما نمی‌توانیم دموكراسی‌خواهی داشته باشیم و به همین خاطر بهتر است دنبال این حرف‌ها و حدیث‌ها و آرمان‌ها نرویم. او همچنین یك حرف بسیار مهمی از نظر خودش می‌زند. البته این از نظر من كه می‌خواهم مردم‌نامه منتشر كنم، این سخن قابل نقد است. او می‌گوید با مشروطه ایرانی راه برای بالا آمدن اراذل و اوباش در تاریخ ما باز شد. او می‌گوید طبقات پست و طبقات بی‌اخلاق و بی‌فرهنگ بر سرنوشت جامعه حاكم شدند. از دید او نوعی چیرگی اراذل و اوباش از پیامدهای انقلاب مشروطه بود. البته تناقض‌هایی نیز در روایت محمود محمود هست كه از نظر دستاوردهای مشروطه قابل بحث است.
مشروطیت در بحران
شكست هم مفهوم و هم نظریه است. مفهوم و نظریه شكست كه از نظر برخی ابزار مفهومی برای تحلیل سرشت و سرنوشت انقلاب مشروطه یا نهضت ملی یا باقی حركت‌های تاریخ معاصر ایران است، از نظر بنده در طول تاریخ ما یك كاركرد سیاسی داشته و كاركرد علمی نداشته است. بیشتر كسانی كه این مفهوم را به كار گرفته‌اند، از رویكردها و روش‌های علمی دور بوده‌اند یا به درجات در آن زمینه غافل و ناتوان بودند. در حقیقت این مفهوم به نحوی سرنوشت مقدر را در تاریخ می‌پذیرد، یعنی انگار اولا كشور ما زیر سلطه چند عامل خارجی بوده و آنها می‌توانسته‌اند هر چه می‌خواستند را تغییر دهند، ثانیا گویی شكست در پیشانی حركت‌های اصلاح‌طلبانه و انقلابی ایرانیان كوبیده شده و ناگزیر بوده و هیچ راه دیگری متصور نبوده است. من زمانی با جناب دكتر آبادیان راجع به آثار ایشان راجع به مشروطه مناظره‌ای تند داشتم كه در كتاب ماه چاپ شد. خط فكری دكتر آبادیان نیز ادامه همان نگاه محمود محمود است كه تا به امروز به آقای عبدالله شهبازی هم می‌رسد. آقای دكتر آبادیان كتابی با عنوان بحران مشروطیت در ایران دارد كه رساله دكترای ایشان است و موسسه پژوهش‌ها و مطالعات سیاسی آن را منتشر كرده است. من بعد از آن مناظره به ایشان گفتم تفاوت دید من و شما در این است كه شما می‌گویید بحران مشروطیت در ایران و من می‌گویم مشروطیت ایران در بحران.


منبع: اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: