1393/4/8 ۱۰:۳۷
طبق نظریه طرفداران این مكتب، هنر باید واقعیت را با همه زشتیها و زیباییهایش بنماید و هنرمند نباید دیده بر زشتیها یا زیباییها فرو بندد و عواطف و احساسات خود را جانشین واقعیت كند. هنرمند واقعگرا به تجزیه و تحلیل دقیق یك «تیپ» میپردازد و آن را چنان كه هست، با همه خوبیها و بدیها و زشتی و زیباییهایش معرفی میكند. بنیانگذار این سبك بالزاك، نویسنده فرانسوی در قرن نوزدهم میلادی است. در انگلستان چارلز دیكنس، در روسیه داستایوسكی و تولستوی و در ایران صادق هدایت ـ دستكم در برخی از آثارش ـ از واقعگرایی پیروی كردهاند.
الف) واقعگرایی (رئالیسم: Realism)
ب) طبیعتگرایی یا فطرتنمایی (ناتورالیسم: Naturalism)
طبق نظریه طرفداران این مكتب، هنر نیز باید مانند علومتجربی، طبیعت و واقعیت را نشان دهد و هنرمند نباید چشم بر زشتیها فرو بندد و تنها به توصیف زیباییها بپردازد. تأكید ناتورالیسم بر بیان زشتیها، این مكتب را از رئالیسم جدا میسازد. بدین معنا كه هنرمند ناتورالیست تمام تلاش خود را در راه توجه به زشتیها و نمودن چهره زشت واقعیت به كار میگیرد و در این راه تا بدانجا پیش میرود كه چشم از زیباییها فرو میبندد11 و «تیپی» غیرواقعی میسازد كه جز جنبه منفی ندارد. تو گویی هنرمند ناتورالیست معتقد است كه طبیعت و سرنوشت و فطرت انسان بد است و از آن جز بدی و زشتی به ظهور نمیرسد!
مكتب ناتورالیسم در اواخر قرن نوزدهم میلادی در اروپا پدید آمد. از پایهگذاران و از برجستهترین نویسندگان این مكتب، «امیل زولا» ( 1902م نویسنده فرانسوی) درگذشته بود. گوستاو فلوبر، ویلیام فالكنر، گی دو موپاسان از نویسندگان طرفدار این مكتباند. در ایران صادق چوبك در شمار ناتورالیستهاست.
2. آنچه باید باشد (انگارگرایی: Idealism)
به نظر طرفداران انگارگرای، هنرمند باید از «آنچه هست» چشم پوشد و از «آنچه باید باشد» سخن بگوید. «آنچه هست» واقعیت نامطلوب و غیرآرمانی است و «آنچه باید باشد»، همانا حقیقت مطلوب و آرمانی (ایدهآل: Ideal) است و هنرمند باید حقیقت12 را بیان كند. به عنوان مثال «بیداد» و «فقر» در یك جامعه تحت ستم، واقعیت است و «داد» و بینیازی، حقیقت و كمال مطلوب، و هنرمند باید از «داد» و «بینیازی» سخن گوید، نه از «بیداد» و «فقر». باری «آنچه باید باشد» یعنی «حقیقت» و كار هنرمند از «حقیقت» سخن گفتن است و از «حقیقت» الهام گرفتن.
الف) حقیقت افلاطونی: حقیقت افلاطونی، حقیقت در معنی هستیشناسانه است، یعنی بود و ذات (= مثال) و حقیقت مطلق ـ كه هنر و زیبایی نیز هست ـ بالاترین مرتبه بودها یا مثالهاست. هستیهای مادی پرتو مثالها یا بودها و نهایت پرتو حقیقت یا زیبایی مطلق است. بدین سان از دیدگاه افلاطون تنها با توجه به زیبایی مطلق و الهام گرفتن از آن میتوان اثری زیبا پدید آورد. توجه به زیبایی مطلق هم جز با مهرورزی و عشق ممكن نیست. انسان به مدد عشق میتواند به شهود زیبایی برسد و از آن الهام گیرد.
ب) شخصیت هنرمند: گروهی از طرفداران مكتب انگارگرایی برآنند كه كمال مطلوب (Ideal) همانا شخصیت هنرمند است و هنرمند در آفرینش اثر هنری باید از شخصیت خود الهام بگیرد؛ فیالمثل تأكیدی را كه طرفداران مكتب رمانتیسم بر تخیل و احساسات هنرمند میكنند و آن را بر خود مقدم میدارند، بر بنیاد همین نظریه است. نیز بر همین بنیاد است كه هنرمند رمانتیست (Romantist) میكوشد تا واقعیات را چنان كه خود میخواهد بنماید، نه چنان كه هست و برآن است كه تحولات فكری و اخلاقی علت تحولات اجتماعی است.
3. راه میانه
هر دو مكتب13 راه مبالغه پوییدهاند و از حقیقت دور شدهاند. نمودن صورت كاملی كه عین طبیعت باشد، امكانپذیر نیست. همچنین به آرزوها پناه بردن و پیوسته از كمال مطلوب سخن گفتن هم نوعی واقعگریزی است. هنر باید ضمن توجه به واقعیت، كمال مطلوب را بنماید و از «آنچه باید باشد» سخن گوید. از این دیدگاه، هنر متضمن دو عنصر است: عنصر خارجی و عنصر داخلی (ذهنی). عنصر خارجی هنر همان واقعیت است و عنصر داخلی آن، شخصیت هنرمند، به قول پیكن هنر، تركیبی است از طبیعت و انسان. میتوان گفت:«هنرمند عالم خارجی را مبدل به عالم درونی میكند و سپس عالم درونی خود را هستی خارجی میبخشد.» (مراد از هست خارجی بخشیدن به عالم درونی، پدید آوردن اثر هنری است).
منشأ هنر
در باب منشأ هنر، نظریههای گوناگونی ابراز شده است. برای سهولت كار، میتوان تمام نظریهها را به دو دسته تقسیم كرد:نظریههای مبتنی بر فطرت (نظریههای فطری) و نظریه مبتنی بر نیاز (نظریه تجربی).
1. نظریه مبتنی بر فطرت: بر مبنای این عقیده، هنر از فطرت بشر میتراود؛ یعنی منشأ هنر، فطرت انسان است و انسان به مقتضای نظام دنیای درونی خود، دست به هنرآفرینی میزند. بنابراین هنرآفرینی، دارای محركی درونی، یا غریزی است و مانند خور و خواب و تولید مثل و دیگر فعالیتهای حیاتی برای حفظ زندگی انسانی ضرورتی طبیعی دارد. نظریه مبتنی بر فطرت به سه شعبه (نظریه) تقسیم میشود:
الف) نظریه بازی: طرفداران این نظریه، هنر را ناشی از غریزه «بازی» میدانند؛ بدین معنی كه معتقدند انسان مقداری از نیروی خود را در راههای لازم زندگی صرف میكند و برای صرف نیروی باقیمانده خود، به حركاتی بیهدف دست میزند. هنرآفرینی یكی از این «حركات یا بازیهای بیهدف» است و مانند بازیهای دیگر، هدفی بیرون از خود ندارد و نقشی مثبت ایفا نمیكند، بلكه فقط باعث دفع نیروی زاید بدن میگردد و بدن را سبكبار، آرام و متلذذ میسازد. اسپنسر (فیلسوف انگلیسی) و شیلر پیرو این نظریه بودهاند.
ب) نظریه جنسی: پیروان این نظریه بر آنند كه هنر زاده غریزه تناسلی است. بدین معنی كه حیوانات، خاصه نرها، ذاتاً تدابیر و وسایلی برای جلب جفت و تسهیل عمل تناسل و تولید مثل به كار میبرند؛ مثلاً بلبل برای جلب نظر جفت میخواند، یا طاووس نر برای این منظور چتر میزند. انسان نیز به همین منظور خود را میآراید و محیط خود را تزیین میكند و بدین گونه هنر پدید میآید. داروین (عالم انگلیسی) و فروید (روانكاو اتریشی) پیرو این نظریه بودند. فروید معتقد بود: هنرها از عقدههای جنسی سرچشمه میگیرد. بدین ترتیب كه وقتی میل جنسی انسان (هنرمند) ارضا نشد، به عقده جنسی بدل میگردد و عقده جنسی انسان را به هنرآفرینی وا میدارد.
ج) نظریه تزئین: به نظر طرفداران این نظریه، هنر محمول غریزه تزئین است. انسان دارای مواهب و كرامتی است ملكوتی و به حكم فطرت خود، برخلاف جانوران دیگر جمالپرست است و پایبند اشكال و الوان (رنگها) میشود و بدون چشمداشت هرگونه سود و نتیجهای، به خودی خود، از «زیبایی»، لذت میبرد. این لذت بردن از زیبایی (جمالپرستی) است كه او را به ایجاد زیبایی و هنرآفرینی برمیانگیزد. كانت ـ فیلسوف آلمانی ـ و پیروانش پیرو نظریه تزئین بودهاند.
انتقاد بر نظریههای مبتنی بر فطرت
مخالفان نظریههای مبتنی بر فطرت عقیده دارند كه: هنر محصول غریزه نیست. اینان برای اثبات نظر خود دلایلی به شرح زیر ارائه دادهاند.
1) هنر نمیتواند ناشی از غریزه بازی باشد؛ زیرا هنر دارای چنان نظمی است كه بازیهای دیگر از آن بیبهرهاند. گذشته از این، نظریه بازی از تبیین منشأ هنر ابتدایی ناتوان است؛ زیرا انسان ابتدایی از بام تا شام در پی غذا بود و تمام نیروی خود را در این راه صرف میكرد و دیگر نیروی اضافی برای او نمیماند تا خالق هنر گردد. در حالی كه به گمان انسان ابتدایی، هنرمند بود و آثاری هنری زیادی به وجود آورده است.
2) هنر از غریزه تناسبی سرچشمه نمیگیرد؛ زیرا به شهادت زیستشناسی برای جانوران، زیبایی مطرح نیست؛ مثلاً گلهای بودار پرندگان و حشرات را جلب میكنند، نه گلهای زیبا. گذشته از آن اگر هنر ـ آنچنان كه پیروان نظریه تناسلی میگویند ـ نتیجه جلبنظر جفت و آرایش محیط بود، انسان ابتدایی بر دیوارهای دور افتاده غارها نقاشی نمیكرد، یا بر روی نقاشیهای قبلی، نقاشی دیگری نمیكشید. همچنین برمبنای نظر پیروان نظریه تناسلی میبایست هنرهای تزئینی قبل از هنر پیكرسازی و نقاشی به وجود میآمدند، نه بعد از آن.
پینوشتها:
11. به همین سبب برخی، ناتورالیسم را پلشتگرایی ترجمه كردهاند. (پلشت یعنی: پلید و ناپاك و آلوده و پلشتگرایی یعنی تمایل به نمودن پلیدیها و ناپاكیها)
12. یكی از معانی «حقیقت»، آرمان یا كمال مطلوب است.
13. غیر از واقعگرایی (رئالیسم)، طبیعتگرایی یا فطرتگرایی (ناتورالیسم) و رمانتیسیسم مكاتب دیگری، همچون كلاسیسیسم، سمبولیسم، سورآلیسم، امپرسیونیسم، اكسپرسیونیسم، كوبیسم و غیره نیز وجود دارد كه برای رعایت اختصار از بحث در آنها خودداری میكنیم. برای اطلاع از این مكاتب میتوانید به كتاب مكتبهای ادبی تألیف رضا سیدحسینی، و نیز به كتاب رئالیسم و ضدرئالیسم نوشته دكتر میترا مراجعه كنید
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید