1395/3/18 ۱۳:۲۶
برخی محققان بر این باورند كه شوالیه گری در اروپا شعبه ای از فتوتیان عصر خلافت است و برخی تنها بر تأثیر پذیری از آن صحه نهاده اند. اما گروهی دیگر نیز معتقدند كه این دو گروه، جنگجویان و سلحشورانی متمایز اند كه هر یك در سرزمین وفرهنگ خاصی متولد شده و رشد كرده اند. مقدم بر هریك از این نظریه ها لازم است ابتدا بدانیم شوالیه گری چیست و چه تاریخی داشته است؟ این مقاله در پی پاسخگویی به همین پرسش است.
گروهها و فرقههای شهسواری(شوالیهگری)، پیش از هر چیز، پدیدههای تاریخی خاصِ مسیحیت قرون وسطی هستند. در حقیقت، با تكیه بر این پیش زمینه، این گروهها به راحتی تعریف شده و به سهولت به فهم درمیآیند. یك فرقه شهسواری، گونه خاصی از یك مؤسسه است و در طی تاریخ، سازمانهای متعددی در این مقوله جای گرفتهاند. با بررسی تاریخ تكوین و تداوم گروههای شوالیهگری، البته مراحلِ گوناگونی را شاهد خواهیم بود اما شكل اصلی این سازمان، كه در زمان جنگهای صلیبی در وجود آمد، به راستی شایسته این نامگذاری بود چرا كه دربرگیرنده افرادی بود كه به واسطه نوعی قانونِ دینی مستمر در حوزه اخلاق، با یكدیگر پیوند میخوردند. پس از پایان جنگهای صلیبی، در قرن چهاردهم میلادی، شاهان و فرمانروایان از ظواهر این گروهها برای ایجاد یك سازمان جدید استفاده كردند تا بدین وسیله به هدف خویش، یعنی مرتبط ساختن واسالها با افراد خود، دست یابند. پس از رنسانس، گروههای سلطنتی(و برخی از فرقههای رهبانی) صرفاً به جوامعی احترامآمیز بدل شدند و دیگر گروههای احترامآمیز در وجود آمدند. بدین ترتیب، یك بار دیگر، ظواهر فرقههای شهسواری را مورد استفاده قرار دادند.
حاصل آن كه امروزه ما با گروههای گوناگون و ناهمگونِ شهسواری مواجهایم: فرقه مالتا1، جامعه ضریح مقدس2 و گروههایی همچون گارتر3، گلُدن فلیس4، حمام5 و كالاتراوا6. این گروهها همگی از عنوان كلی «فرقه شهسواری» یا «جامعه شوالیهگری» استفاده میكنند، اگرچه به لحاظ شكل، تاریخ و هدف، تفاوت بسیار دارند.
گروههای نظامی ـ رهبانی(1350ـ1100)
الف) خاستگاهها
گروههای شهسواری، در ابتدا از دلِ فعالیتهای نظامی اروپای غربی برضدّ دولتها و مردمانِ غیرمسیحی در وجود آمدند. با آغاز قرن یازده، اروپای غربی پای در مرحلهای گذاشت كه توسعهطلبی ستیزهجویانه نام گرفت و به برخورد با ملتهای غیرمسیحی ـ در دو جبهه ـ منجر شد: اسپانیا و خاورمیانه. این جنگها با انگیزههای گوناگونی صورت میگرفت اما همگی آنها ـ دستكم در برخی جنبههاـ نبرد دینی بود. نخستین فرقههای شهسواری این وجوه دوگانه، یعنی وجه دینی و وجه نظامی، را به ارث بردند.
نخستین گروههای شوالیهگری، انجمنهایی متشكل از افراد بودند كه خویشتن را به اهدافی خاص و فعالیتهایی منظم متعهد میساختند. تعهدِ مورد نظر، نوعاً در قالب عهد و پیمان جامه عمل میپوشید حال آنكه نظم و ترتیب فعالیتها در شكل نوعی قانون متجلی میشد. ساختار سازمانی نیز به واسطه قوانین و مصوبات تعریف میشد و از سوی مقامات و صاحبمنصبانِ سازمان به اجرا درمیآمد. بدین ترتیب، گروههای شهسواری گروههای دینی بودند؛ در همان معنا كه گروههای نابِ دینی یا رهبانی ـمثل كارتوزیانها7، سیستریانها8، فرانسیسكنها9، دومینیكنها10 و ... در همان زمان پدید آمدند. هدف این گروهها هم تطهیر و تقدیس اعضای خویش بود كه از طریق فعالیتهای خیریه و اعمال عبادی صورت میگرفت و هم شركت در جنگ برضدّ «كافران» ـ یا با محافظت از زایران، یا با شركت فعالان در عملیاتهای نظامی تدافعی یا تهاجمی.
در خصوص ریشهها و خاستگاه این نهاد جدید مطالب بسیاری به تألیف درآمده است. اما در مورد اصل و نسب آنها، گویی پذیرش این امر برای برخی نویسندگان دشوار بوده است كه اروپای غربی بتواند چیزی از آنِ خود ابداع نماید. اما در خصوص علم انساب، هنوز هیچ مدرك قانعكنندهای به دست نیامده كه بر وارداتی بودنِ مفهوم شهسواری دلالت نماید. برعكس، این نهاد باید در بستر رویدادهای قرن یازده مورد مشاهده قرار گیرد؛ هنگامی كه راهبان و روحانیون در تلاش بودند كه با تبدیل طبقه حرفهای و جدید شوالیهها به «سربازانِ مسیح»، برای آنها مجموعهای از قوانین رفتاری تأسیس نمایند. در طی جنگهای صلیبی، هنگامی كه شور و شوق دینی در نقطه اوج خود بود و مهارتهای نظامی حكم كیمیا را داشت، ذوب شدنِ این عناصر نظامی و دینی در گروهها و فرقههای نظامی ـ دینی امری طبیعی بود.
نخستین فرقههای شوالیهگری در خاورمیانه، همگی به واسطه ابتكار عملهای شخصی در وجود آمدند؛ چنان كه در خصوص گروههای شهسواری شبهجزیره ایبری باید گفت كه این گروهها به تقلید از فرقههای مستقر در "سرزمین مقدس" به وجود آمدند. این گروهها پس از چند سالی، قوانین و مصوبات خود را یا مورد تأیید پاپ قلمداد میكردند یا به رسمیت شناخته شده از سوی او. از میان گروههای شهسواری خاورمیانه، شوالیههای معبد11 به عنوان یك گروه نظامی در حدود سال 1119 پدید آمدند. گروه سنجان12 در حدود 1080 به وجود آمد و بعدها به فرقهای نظامی بدل شد. گروه قدیس لازاروس13 در حدود 1100 و شوالیههای
ژرمنی یا تیوتنی14 در حدود سال 1190 شكل گرفتند. همچنین از جمله گروههای شهسواری شبهجزیره ایبری میتوان به فرقه آویس15 اشاره كرد كه در سال 1143 به وجود آمد. گروههای آلكانتارا16 در سال 1156،كالاتراوا17 در سال 1158 و سانتیاگو نیز در سال 1164 پدید آمدند.
ب) سازمان
گروههای شهسواری، همانند كلیسا به طور كلی،هدایای بسیاری دریافت میكردند كه عمدتاً در قالب زمین بود(به عنوان مثال یك لُرد به سلك شوالیهگری درمیآمد و دارایی خویش را به گروهِ شهسواری مورد نظر میبخشید). بدین ترتیب، این گروهها به سرعت به زمیندارانِ بزرگی بدل شدند كه، به جز مركز فعالیت خویش، در سراسر اروپا نیز پراكنده بودند. نتیجه آن كه برای اداره این املاك، ساختارهایی خاص در وجود آمد؛ املاكی كه در حقیقت بدانها واگذار شده بود. هم از این رو، املاك مورد نظر «امانات»18 نام گرفته بود و گردانندگان آنها «امانتدار»19(قس: واژه انگلیسی«به امانت گذاشتن»20). بعدها اما، این واژه تحریف شد و در معنای سركرده و فرمانده21 به كار رفت، مفهومی كه بدان ظاهر گونهای مقام نظامی را میبخشید كه هرگز چنان نبود.
به عنوان گروههای دینی، این موسسات مسلماً تحت مسئولیت پاپ قرار داشتند. او معمولاً قوانین و مصوبات گروه را تصویب كرده و بدین ترتیب، به نوعی، رسماً آنها را مورد تأیید قرار میداد. عملاً گروهها رتق و فتق امور را خود برعهده داشتند اما در زمانه بحران یا ناپایداری، پاپ میتوانست مستقیماً به مداخله بپردازد ـ و غالباً چنین میكرد. یا با منسوخ كردن و ملغی نمودن یك گروه یا با ادغام كردن آن در گروهی دیگر(كه معمولاً به انتقال داراییهای گروه اول منجر میشد)، اصلاح قوانین آن، انتصاب یك استاد ـ بزرگ22 و غیره. پایگاه بلندمرتبه استقلال، كه گروهها مدتهای طولانی از آن برخوردار بودند، موجبات رنجش آنها را از این مداخلههای بیرونی فراهم میآورد. اما تنها فرقههای سنجان و شوالیههای تیوتنی از چنان استقلال ارضی و اقتداری برخوردار بودند كه رسماً «گروههای مستقل و خودمختار» قلمداد میشدند و در هر دو مورد، این اتفاق تنها پس از قرن چهاردهم روی داد. باید به خاطر داشت كه گروههای نظامی ـ رهبانی ـ پیش از هر چیز ـگروههای دینی بودند. آنها در كشورهای مختلف دارای زمین بودند، اعضای آنها به همه كشورهای دنیا تعلق داشتند و رتق و فتق امور را خود برعهده داشتند؛ اما بندیكتها 23 و ژزوئیتها24 هم چنین بودند و هیچ كس آنها را «مستقل و خودمختار» نخواند.
بُعد نظامی این فرقههای رهبانی، در واقع علت نامگذاری آنها بدین نام(شهسواری)25 را توجیه میكند. جنگیدن، عملی حرفهای بود و متخصصین در این امر شوالیه نام داشتند. ورود به جرگه اجتماعی ـ حرفهای شوالیهگری مستلزم انجام برخی آیینهای دینی بود كه مفهوم یك راهبه ـ شوالیه را در امتدادِ مفهومِ كلی شوالیه قرار میداد. گروههای شهسواری صرفاً افرادی را به عضویت میپذیرفتند كه یا به درجه شهسواری رسیده بودند یا توانایی این كار را داشتند. این ارتباط، در طول زمان، حتی مستحكمتر شد و شوالیهگری ـ دقیقاً هنگامی كه بُعد حرفهای خویش را از دست داد ـ به پدیدهای رُمانتیك بدل شد.
ما برای تأكید بر سرشت دوگانه این گروهها، كه آنها را از تمام دیگر سازمانهای آن روزگار متمایز میسازد، آنها را نظامی ـ رهبانی مینامیم. در حالی كه فهم این موضوع برای مسیحیان معاصر دشوار است كه چگونه یك فرد میتواند كسی را با كشتن تطهیر و تقدیس نماید؛ در گذشته ـ یعنی زمانهای كه عبارتِ «سرباز مسیح» 26 معنایی كاملاً تحتاللفظی داشت ـ هولناك به نظر نمیرسید. به هر حال برخی گروهها چندان میان وظایف مختلف تفكیك قائل نمیشدند: آنها هم شوالیههای جنگجو بودند و هم كشیشهای موعظهگر(مثل فرقه سنجان). در حقیقت، این گروهها در ساختار اصلی خویش(كشیشها،شوالیهها، گروهبانها)، بازتابی از سه طبقه جامعه فئودال بودند(روحانیون، اشراف و طبقه سوم).
پس در این نقطه، گروههای شهسواری انجمنهایی متشكل از افراد(نوعاً اعضای طبقه شوالیهها) بودند كه از طریق پیمانهای جدی، خویشتن را به اطاعت از قوانین و مصوبات، یك گروه دینی و حضور در یك جنگِ دینی دائم ـ به عنوان سربازان حرفهای ـ متعهد میسازند و در عین حال در فعالیتهای دینی و خیریه نیز شركت میجویند. این انجمنها، به عنوان گروههای دینی، معمولاً باید به تأیید پاپ برسند و تا اندازهای تحت اقتدار و مسئولیت او هستند.
گروههای كمتر شناخته شده در خاورمیانه، شبهجزیره ایبری و اروپای شرقی از این قرارند:
* گروه شمشیر 27 كه در سال 1192 توسط گایلوزینان ـ پادشاه قبرس ـ تأسیس شد و با فتح قبرس به دست تركها، در سال 1571 از میان رفت.
* گروه قدیس بلاسیوس28 در ارمنستان(قرن 13 تا 15 میلادی).
* گروههای سنجان و قدیس توماس در خاورمیانه(1254).
* گروه قدیس توماس آكرهای 29 كه در سال 1228 به عنوان یك گروه نظامی توسط پیتردوروشه ـ اسقف وست مینستر ـ تأسیس شد.
* گروه مونجو30 كه بعدها به فرقه مونفراگ31 و ناجی مقدس32 اشتهار یافت. این گروه در سال 1175 در وجود آمد و در سال 1221 در فرقه كالاتراوا ادغام شد.
* گروهی به نام «بانوی ذكرما»33 كه در سال 1209 توسط سراسقف طلیطله تأسیس شد و خیلی زود از میان رفت.
* گروه «بانوی رحمت ما»34. این گروه در سال 1233 در آراگون ظاهر شد و در فتح والنسیا و مایوركا نقشی اساسی ایفا كرد اما در قرن چهاردهم به یك فرقه دینی محض بدل شد.
* فرقه سَنجوردی دُآلفاما35 كه در سال 1201 توسط شاه آراگون تأسیس، و در سال 1399 در گروه مونتِسا36 ادغام شد.
* گروه كنكورد. این گروه در دهه 1240 توسط فردیناند سوم كاستیل تأسیس شد و در سال 1252 ـ پس از مرگ فردیناند ـ از میان رفت.
* سَن جیمز شمشیر؛37 یكی از شاخههای فرعی گروه اسپانیاییها در پرتقال و در سال 1275.
* گروه برادران شمشیر38 كه در سال 1197 توسط یكی از شهروندان بِرِمن تأسیس شد، به زودی توسط اسقفِ ریگا به گروهی نظامی بدل شد و در سال 1237 در فرقه تیوتنی ادغام شد.
پس از 1291: جستوجوی مأموریتهای جدید
در سال 1291، هنگامی كه آكره ـ آخرین پایگاه صلیبی در فلسطین ـ به دست عربها افتاد، گروههای شهسواری تغییر بزرگی را از سر گذراندند. از آنجا كه امید اندكی به بازپسگیری سرزمین مقدس وجود داشت، گروههای باقیمانده باید یك «علت وجودی» جدید پیدا میكردند. برخی گروهها با مهارت، فرآیند انتقال را انجام دادند: شوالیههای تیوتنی كه پیشتر در اروپای شرقی ساكن بودند و فرقه بومی «برادران شمشیر» را در خود مستحیل كردند و همه فعالیتهای خود را به اروپای شرقی منتقل كردند. در آنجا در مستعمرهسازی مناطقی از لهستان و بالتیك ـ كه هنوز مشرك مانده بودند ـ پرداختند و بعدها برضدّ روسیه ارتدكس(و حتی لهستان كاتولیك) جنگیدند. گروه سنجان، در اوایل دهه 1300 رُودِس را فتح كرد، خویشتن را به یك قدرت دریایی بدل ساخت، به جنگ بر علیه اعراب و پس از آن تركها نیز ادامه داد. بقیه الیف دیگر گروهها، در رُودِس و در كنف حمایت و محافظت بسن جان پناه گرفتند.
معبدیها یا شوالیههای معبد كه به واسطه شبكه گسترده سرمایهگذاری، به اصطلاح بانكدار شده بودند، در برابر تلاش برای ادغام با گروه سنجان مقاومت كردند. پروژهای كه پاپ و دیگر حاكمان بر آن اصرار میورزیدند تا بدان وسیله منابع مالی را در جهت جنگهای صلیبی جدید، بهتر هدایت نمایند. پادشاه فرانسه، بیطاقت از این مقاومت، كلافه از بینظمی و فقدان اخلاقی كه در گروه رایج بود، و احتمالاً نگرانِ داراییهای معبد، شوالیههای معبد را دستگیر كرد؛ كوشید اتهاماتی برایشان دست و پا كند و پاپ را وادار ساخت كه انحلال این گروه را(در سال 1312) اعلام نماید. گروه سَنجان به دریافتكننده قوانین معبدیها بدل شد. دو شاخه فرعی شوالیههای معبد، در قالب دو گروه جدید برجای ماندند: گروه مسیح در پرتقال(1318) و گروه مونتِسا در اسپانیا(1319). از قرن هجدهم بدین سو، بسیاری از دیگر گروه ها در وجود آمدند كه ادعا میكردند فرزندان شوالیههای معبد هستند.
1470 ـ 1335: شهسواران پادشاهی
الف) نسل جدید شوالیهها
به موازات اینكه جنگهای صلیبی به امری متعلق به گذشته تبدیل میشد(و در نهایت، در سال 1271 به مخمصه افتاد)، این جنگها ـ دقیقاً مانند خود شوالیهگری ـ به پدیدهای رمانتیك بدل شد. فضای گروههای شهسواری، به واسطه دلاوریهای شوالیههای سنجان كه بر قلمرو رُودِس حكم میراندند و با تركها میجنگیدند، بهگونهای فعالانه حفظ شد اما آنچه كه بیش از همه به حفظ این فضا كمك میكرد، محبوبیت داستانهای شاه آرتور بود. این داستانها كه در سطح بینالمللی جزء پرفروشهای زمان خود بود، اعمال شكوهمند شوالیههای میزگرد را شرح میداد. در واقع بسیاری تصور میكنند كه شوالیههای سنجان، كه در قلمرو خویش ـ قبرس ـ تنها بودند و با كافران اطراف میجنگیدند، عصاره اسطوره آرتور بودند. ظهور این اسطوره، داستان گروهی از شوالیههای وفادار و پرشور پادشاه، به طور اتفاقی و در خلاء شكل نگرفت. قرون سیزده و چهارده، شاهد پایان فئودالیسم و ظهور آن چیزی بود كه به بعدها به ملت ـ دولتهای اروپای مدرن بدل شد و در قدرت روزافزون حاكمان متمركز بود. اما چسب نظام فئودالی، یعنی وفاداری شخصی به مافوق در سلسله مراتب، به یك جایگزین نیاز داشت. تا زمانی كه مفهوم پادشاهی مطلق به طور كامل گسترش یابد، پادشاهان به مفهوم گروههای شهسواری متوسل شدند. بدینترتیب مؤسساتی ایجاد كردند كه برخی از ظواهر گروههای اصلی شهسواری را بازیابی كردند، اما هدف آنها خلق یك محفل یكپارچه و مخلصانه از نجبا در اطراف شخص پادشاه بود. اینها شهسواران پادشاهی یا گروههای پادشاهی شهسواری نام داشتند.
این گروهها تنها انجمنهایی نبودند كه، چه در آن زمان و چه در روزگاران بعد، گروههای شهسواری نام گرفتند. دومین نسل گروههای شهسواری كه روی همرفته میتوان نام «گروههای عادی شوالیهگری» را بر آنها نهاد، مجموعه متنوعی از مؤسسات و انجمنها را در برمیگیرد.
باید توجه داشت كه در آن زمان، انجمنهای برادری عادی كاملاً مشترك بودند: این انجمنها مؤسساتی عادی بودند كه اعضای خود را برای فعالیتهای عبادی گروهبندی میكردند، مرتباً با یكدیگر ملاقات داشتند و برای خود قوانینی وضع كرده بودند. شاید بتوان آنها را برابرهای قرون وسطایی(و دینی) كلوپ یا باشگاه دانست. شاهزاده و لُردها نیز در قرن چهاردهم، به طور مشترك، از علائم و لباسهایی استفاده میكردند كه هم در میان بردگان خویش توزیع میكردند و هم پیروان خود. این واقعیت كه برخی از انجمنهای برادری و برخی از گروههای شهسواری نیز استفاده از علائم و نشانههای ظاهری عضویت را مشتركاً سرلوحه خود قرار دادند، به آشفتگیها و سردرگمیهای بسیاری منجر شد.
آرشی بولتن39(1987) طبقهبندی مفصلی از این انجمنها به دست داده است: 1ـ گروههای پادشاهی: سازمانهایی كه كمابیش، به تقلید از انجمنهای برادری عوام تشكیل شدند اما ریاست و كنترل عضوگیری در آنها، به یك پادشاهی و یك مملكت ضمیمه میشد و هدف اصلی آنها پرورش وفاداری به رئیس بود. گروههایی مثل گارتر و گلدن فلیس در این مجموعه جای میگیرند. 2ـ گروههای برادری: این گروهها همانند گروههای اول هستند اما ریاست و عضوگیری در آنها انتخابی است. بولتن از دو گروه اصلی نام میبرد كه هر یك به شاخههای فرعیتر تقسیم میشوند:
الف) گروههای شاهوار40. این گروهها توسط شاهزادگان تأسیس میشدند و اغلب آنها در سال 1430 و پس از گلدن فلیس در وجود آمدند. این گروهها شبیهِ گروههای پادشاهی هستند اما ریاست در آنها موروثی نیست. شاخههای فرعی گروههای شاهوار عبارتند از:
* گروه قدیس جورج، كه در سال 6 ـ 1325 توسط چارلز اول در هنگری تأسیس شد. * فرقه سن كاترین. این فرقه در حدود سال 1335 توسط هامبرت دوفین دووینوآ41 در وجود آمد. * گروه سن آنتونی كه در سال 1384 توسط آلبرشت اولِ باواریا بنیان نهاده شد(اگرچه احتمالاً گروهی شهسواری نبود). * انجمن عقاب كه در سال 1433 توسط آلبرشت فن هابسبورگ تأسیس شد. * انجمنِ بانوی ما و انجمن قو كه هر دو در سال 1440 توسط فردریدیش دومِ براندِنبرگ پایهگذاری شد. * گروه قدیس هیوبرت. این گروه را گرهارد پنجم اهل یولیخ و برگ در سال 1444 تأسیس كرد. * گروه هِلال یا ماه نو كه در سال 1448 توسط رنه دوآنیو به وجود آمد. * جامعه قدیس جرومی. این انجمن در سال 1450 توسط فردریش دومِ وِتیسن ـ عضو هیئت گزینش ساكسونی ـ تأسیس شد.
ب) گروههای اعیانی (بارونی)42 كه نسخههای اشرافی راهنمایانِ حرفهای زمان بودند. نمونههای بارز این گروهها از این قرارند:
* گروه قدیس هیوبرت در باریوس (1422). * گروه اشرافی قدیس جورج اهلِ روژه مونت، پاریس (1440)
3ـ گروههای برادری: این گروهها گونهای از انجمنهای برادری بودند كه با هدفی خاص و برای مدتی محدود تأسیس میشدند و اعضای خود را با عهد و پیمانهایی به یكدیگر متصل میساختند كه به وفاداری آنها یاری میرساند. آنها شبیه دیگر مؤسساتِ زمان خود بودند. اما به واسطه عنوانِ «فرقه» و استفاده از علائم و نشانههای خاص از دیگر نهادها متمایز میشدند. در این دسته، تنها چهار گروه جای میگیرند:
* مجمع قوی سیاه كه توسط سه شاهزاده و یازده شوالیه، در ساووی و در سال 1350 تأسیس شد. * گروه شاهین كه بین سالهای 1377 و 1385 توسط ویكوم دو توآرس43 و هفده بارون در پویتو به وجود آمد. * فرقه دیگری44 كه در سال 1394 توسط 14 شوالیه در اُوِرن بنیان نهاده شد. * انجمنی كه در سال 1416 توسط 44 شوالیه در باریوس، به مدت پنج سال تأسیس شد و سپس در سال 1422 به گروه برادری قدیس هیوبرت پیوست.
4ـ گروههای سوگند ـ محور. این گروهها گونهای مؤسسه یا انجمن بودند كه با هدفی خاص و برای مدتی محدود، بر مبنای یك عهد یا سوگند تشكیل میشدند.
شاخههای فرعی این گروهها عبارتند از:
* بنیاد سپرسبز یا بانوی سفید كه در سال 1399 توسط ژان لو مینگر45 و دوازده شوالیه به مدت پنج سال تأسیس شد. * مؤسسه غل و زنجیر زندانی كه مسئولیت آن را ژان دو بوربُن46 و شانزده شوالیه دیگر به عهده داشتند(در سال 1415 و به مدت دو سال). * بنیاد اژدها كه به مدت یك سال توسط ژان كوم دو فوكس47 اداره شد.
5 ـ شبه ـ گروههای مرید و مُرادی. اینها به معنی واقعی كلمه در زمره گروههای شهسواری قرار نداشتند چرا كه فاقد قوانین و مصوبات بودند و عضوگیری آنها نیز محدودیتی نداشت. عامل اصلی پیوند اعضاء، یك سوگند ساده همپیمانی و وفاداری به شهزادهای بود كه نشان یا علامتِ خاص شهسواری را اعطا میكرد.
افراد این گروه، در حقیقت ملازمانِ پرطمطراقی بودند كه به غلط گروه یا فرقه شهسواری نام گرفته بودند و همین امر غالباً درهمآمیزی آنها با گروهها شاهوار را در پی داشت. از جمله این شبه ـ گروهها میتوان به عناوین زیر اشاره كرد:
* گروهِ گل طاووسی48 كه در حدود 1388 توسط چارلز ششم فرانسه تأسیس شد. * گروه خارپشت49 كه در سال 1394 به وسیله لوییدو اورلئان به وجود آمد. * گروه كبوتر50. كاستیل، 1390. * گروه ترازوی كاستیل. حدود 1430. * گروه كنگر وحشی یا خار مقدسِ51 اسكاتلند.
6 ـ شبه ـ گروههای محترم. این شوالیهها در قید هیچ تعهد خاصی نبودند و معمولاً تنها حاملِ لقب یا نشانههای احترامآمیزِ شوالیهگری بودند. این نشانهها در طی یك جشن، یك موقعیت خاص یا یك زیارت بدانها اعطا میشد و آن شوالیهها خصلت خاصی نداشتند مگر همان نشانه. در این طبقهبندی نیز چهار شاخه فرعی جای میگیرند:
* شوالیههای ضریح مقدس. این لقب، توسط متولی ضریح مقدس، به شوالیههایی اعطا میشد كه برای زیارت بدانجا میرفتند. نقطه آغاز این حركت قرن پانزدهم بود و در سال 1868 رسماً توسط پاپ به یك گروهِ شهسواری بدل شد. * شوالیههای قدیس كاترین مون سینایی. این لقب در شرایطی مشابه، از قرن دوازده تا قرن پانزده به زیارت كنندگان اعطا میشد. * گروه مهمیز طلایی52. گروهی متعلق به پاپ كه مكرراً از میان میرفت و دوباره تأسیس میشد. * شوالیههای حمام در انگلستان. این نام بار دیگر و در سال 1725 برای یك گروه دیگر نیز مورد استفاده قرار گرفت.
طبقه بندی بولتن امكانِ متمركز شدنِ ما بر روی پیچیدهترین، كهنترین و ذینفوذترین انجمنهای شهسواری، یعنی شهسواران پادشاهی، را فراهم میكند. نخستین مثال شاید گروه قدیس جورج باشد كه در سال 1325 توسط چارلز اول هنگری تأسیس شد. اگرچه برطبق قوانین این گروه، ریاست موروثی نبود؛ عملكرد آن آشكارا به یك گروه پادشاهی تمایل داشت. گروه دیگر از این دست، در سال 1330 توسط آلفونسوی یازدهم در كاستیل به وجود آمد و حمایل53 نام گرفت. نشان این گروه(كه احتمالاً در دهه 1360 ویژگی رسمی خود را از دست داد)، تا سال 1416 صرفاً یك نشان، علامت یا شعار بود كه تا دهه 1470 باقی ماند. پادشاه انگلیسی ـ ادوارد سوم ـ گروه گارتر را در سال 1344 تشكیل داد و گروه فرانسوی ستاره، به زودی یعنی در سال 1351 در پی آن رفت.
دیگر پادشاهان یا لُردهای قدرتمند عیناً همان كار را انجام دادند. فهرست محدودی از این گروهها بدین قرار است:
* قدیس جورج، هنگری(95 – 1325) * حمایل، كاستیل(1474 – 1330) * گارتر، انگلیس(1344 تا امروز) * ستاره، فرانسه(62-1352) * طوق یازه بند54، ساوُوی(1362 تا امروز) * طُرّه55، استرالیا(95 – 1365) * سپر طلایی56، بنیانگذار: لویی دو بوربُن(1410–1367) * قدیس جورج، آراگون(1410–1371) * قاقُم57، بریتانی(1522-1381) * كِشتی، ناپل(6-1381) * سمندر58، استرالیا(1463–1390) * سبو59، آراگون(1516–1403) * اژدها، هَنگری(93–1408) * گلدن فلیس، بورگندی(1430 تا امروز) * عقاب، استرالیا(93-1433) * قدیس موریس، ساوُوی(1434) * فیل، دانمارك، نروژ و سوئد(1523 – 1457)، بعداً احیاء شد. * قاقُم، ناپل(94-1465) * سن میشل، فرانسه(1791–1469)
در فهرست بالا، تعیین ویژگیهای خاصِ برخی از گروهها ـ به دلیل فقدان سند ـ دشوار است و محدودههای فیمابین گروههای پادشاهی و انجمنهای شاهوار چندان روشن نیست.
در حقیقت، برخی منتقدان، طبقهبندی بولتن را انعطافناپذیر و مفصّل نامیدهاند. به ویژه در آلمانِ قرون وسطی، دوازده انجمن از نجیبزادگان وجود داشته كه ویژگیهای مورد نظر در طبقهبندی بولتن را ـ به صورت تركیبی ـ دارا بوده است(نگاه كنید به كراس، پاراویچینی، رانفت 1991)60. رئوس مطالبی كه از پژوهش بولتن به دست میآید در چهار مقوله خلاصه میشود:
1ـ در قرون چهاردهم و پانزدهم، مجموعه گستردهای از انجمن نجبا و یا شوالیهها ظهور كرد كه پس از آن یا بعدها "گروه" یا "گروههای شهسواری" نام گرفتند.
2ـ این انجمنها طیفی كلی را در بر میگرفتند، از مؤسساتی كه با جدیت و قاطعیت كنترل میشدند و دارای قوانین و مصوبات مبسوطی بودند تا مجمعهای غیررسمی با زمانِ محدود. تعدادی از این انجمنها توسط شاهان یا اربابانِ قدرتمند فئودال تأسیس شدند و یا در اطراف آنها شكل گرفتند، حال آن كه بقیه گروهها ابداعاتِ شخصی بودند. اهداف و فلسفه وجودی آنها نیز با یكدیگر تفاوت داشت: برخی جهت محترم شمردنِ اعضا و متصل ساختن آنها با یك فرد یا یك مرجع تشكیل میشدند، طراحی بعضی با هدفی خاص ـ نظامی یا عبادی ـ و با محدودیت زمانی نامشخص صورت میگرفت.
3ـ تقریباً همه این گروهها از نوع بهخصوصی از علامت، نشانه یا قدیسِ محافظ استفاده میكردند و به واسطه همین نشانهها نیز مورد شناسایی قرار میگرفتند. این ویژگی مشترك به یك نامگذاری مشترك منجر شد و بنابر این «گروه شهسواری» به اصطلاحی مبهم و غیردقیق بدل شد.
4ـ آخرین گروهها در دهه 1460 ظاهر شدند و تعداد كمی از آنها پس از دهه 1530 نیز باقی ماندند.
باده نو در جام كهن
انجمنهای پیشگفته، به لحاظ ساختار و سرشت، به كلی با گروههای نظامی ـ رهبانی تفاوت دارند اما در همان مقوله جای میگیرند. به همین دلیل، البته آشفتگی و درهمآمیزی نیز رخ میدهد چنان كه روح جنگندگی و شهرتِ گروههای مشهورِ صلیبی تا حدی از طریق همین گروههای پادشاهی نیز دستیافتنی است. این گروهها، برای رسیدن بدین منظور، عناصر گوناگون و ظاهری گروههای نظامی ـ رهبانی را مورد اخذ و اقتباس قرار دادند. به عنوان مثال، به تأسی از نامگذاری اعضاء و صاحب منصبان، ساختار آن مؤسسات مورد تقلید قرار گرفت. اعضای گروه شوالیه نام داشتند و ریاست آن استاد ـ بزرگ نامیده میشد(ریاست گروه همواره با سلطان بود، در حالی كه گروههای نظامی ـ رهبانی نوعاً رئیس را خود انتخاب میكردند). نشانهها و علایم توسعه یافت، اعضای گروه نشانه خاص خود را بر شنل خویش یا به صورت آرم و پلاك با خود حمل میكردند، آن را از گریبان خویش میآویختند یا به ردای خود وصل میكردند. این گونهای وامگیری مستقیم از گروههای نظامی ـ رهبانی بود اما این نشانه بر مبنای شكل صلیب طراحی نشده بود بلكه تنها یك نماد بود(گارتر:كش جوراب، گلدن فلیس: پشم طلایی) یا تمثال یك قدیس حامی(قدیس مایكل). اعضاء مرتباً در انجمنهای عمومی دیدار میكردند و در خصوص موضوعاتی كه برای گروه اهمیت داشت، به بحث و گفتوگو میپرداختند.
گروهها تحت حمایت یك قدیس حامی قرار داشتند(به تقلید از عشق و سرسپردگی گروه رودس نسبت به قدیس یوحنای تعمید دهنده) و به طور مرتب آیینهای دینی را به جا میآوردند. شوالیهها سوگند همپیمانی ادا میكردند اما مخاطب سوگند بیشتر پادشاه بود تا قوانین گروه(كه ذاتاً هرگز رهبانی نبود). پادشاه معمولاً كنترل اعضا را ـ دست كم تا حدی ـ برعهده داشت. گاه گونهای روح جنگندگی آشكارا منبع الهام یا یادآور شكلگیری گروه بود چنان كه در مورد گروه گلدن فلیس و خاستگاه آن چنین بود(نماد این گروه یادآور فتح آرگوناتس بود).
از شهسواری تا ستایشگری
با گذشت زمان، بسیاری از این گروهها به سادگی ناپدید شدند و دلیل اصلی این اتفاق یا نزدیكی و وابستگی بیش از حد آنها به بنیانگذار خویش بود و یا تغییرات سیاسی، نظیر الحاق سرزمین بنیانگذار به یك قلمرو دیگر. ماهیت گروههای باقیمانده تغییر كرد چرا كه از اهداف خود پیشی گرفته بودند(در سال 1525 تنها چهار گروه برجای مانده بود: گارتر در انگلیس، بشارت در ساوُوی، گلدن فلیس در اسپانیا، و قدیس مایكل در فرانسه). با آغاز قرن شانزدهم، انتقال پادشاهان از رأس قدرتمند نظام سلسله مراتبی به حاكم مطلق یك دولت مدرن كامل شد و بنابراین اتصال اشراف بیقرار به شخص سلطان، ضرورت كمتری یافت. در واقع، بین سالهای 1469 و 1578 گروه پادشاهی جدیدی در وجود نیامد. یكی از دلایل آن این بود كه تا آن زمان، اغلب كشورها دستكم یك گروه از این دست را دارا بودند و از آنجا كه تعدادی از فرمانرواییها(دومینیونها) با یكدیگر متحد شده بودند، نیاز به گروههای متفاوت مرتفع شده بود.
به هر حال، شهرت و اعتباری كه هنوز این گروههای پادشاهی را احاطه كرده بود، موجب میشد كه برای اهداف دیگر ـ یعنی اعطای لقب و احترام به افراد یا قدردانی از رفتار خوب ـ سودمند باشند. به نشانه این كاركرد متغیر، برخی عناصر رها شده گروههای نظامی ـ رهبانی به عاریت گرفته شد. مثلاً گروه گلدن فلیس آخرین نشست شورای عمومی خود را در سال 1555 برگزار كرد. به موازات توسعه و تكامل شوالیهگری، از یك طبقه حرفهای به یك كاست موروثی، محدودیت عضوگیری در این طبقه نیز معنای خود را از دست داد. اگرچه این رویداد در خاك اصلی اروپا رخ داد، شگفت آن كه در انگلیس هرگز به وقوع نپیوست. در این جا عضویت در طبقه شوالیهها ـ به خودی خود ـ پاداشی بود كه از سوی پادشاه به افرادی اعطا میشد كه آموزش نظامی را از سر نگذرانده بودند. نقطه آغاز این جریان نیز قرن پانزدهم بود.
در مورد برخی از گروههای قدیمی نظامی ـ رهبانی، این انتقال گاه به صورت ناگهانی و غیرمنتظره رخ میداد. گروههای اسپانیایی كه با پایان كشورگشایی در سال 1492، اهداف اولیه خود را از دست داده بودند، به سرعت به زیر سلطه سلطنتی در آمدند و این اتفاق هر بار با توافق پاپ صورت میگرفت(سانتیاگو در سال 1467، آلكانتارا در سال 1474، كالاتراوا در سال 1489، آویس در سال 1550، مسیح در سال 1551 و مونتسا در سال 1587). برخی گروهها(همانند آلكانتارا و كالاتراوا) از پیمان تجرد معاف بودند. به همین ترتیب، پاپ ادغام گروه قدیس لازاروس با گروه قدیس موریس(درساووی) را در سال 1572 مورد تأیید قرار داد. اما این ادغام تنها در ایتالیا به اجرا درآمد و اموال برجای مانده گروه در فرانسه، در سال 1608، به گروه تازه تأسیس نوتردام دومونت كارمل ملحق شد. پاپ انتقال داراییها را پذیرفت اما استاد ـ بزرگ گروه جدید را هرگز به عنوان "استاد ـ بزرگ گروه لازاروس" به رسمیت نشناخت. پادشاه فرانسه هرگز خود را استاد ـ بزرگ گروه نخواند اما تحركات آن را از نزدیك زیر نظر داشت. او در سال 1757 خود را "حامی" گروه خواند و به مقام استاد ـ بزرگی منصوب كرد.
بدین ترتیب، هنگامی كه یك گروه نظامی ـ رهبانی در چندین كشور صاحب املاك و اموال بود، سرنوشت قسمتهای مختلف با یكدیگر تفاوت داشت. گروه تیوتنی در سال 1525 و به واسطه هیأت گزینش برندنبورگ ـ كه آیین لوتری را پذیرفت و از موافقت پاپ چشم پوشید ـ ناگهان سكولار شد. در انگلیس، هنری هشتم به سادگی داراییهای گروه سن جان را ـ بدون هرگونه تظاهر به تداوم گروه ـ مصادره كرد. این گروه كه در سال 1557 به دست ماری احیا شد، سرانجام در سال 1560 در انگلیس از میان رفت. اما در سرزمینهای آلمان، گروه سن جان پیشتر به میزانی از خود مختاری دست یافته بود و برخی از صوامع آن مصمم بودند كه برای تعقیب جنبشهای محلی و پذیرش پروتستانتیزم از تحركات و فعالیتهای خاص خود بهره جویند. وضعیت در سال 1648 و به واسطه پیمان آگزبورگ61 مستقر شد و گروه انجیلی سن جان 62 با استاد ـ بزرگی هوهنزولرنز63 در وجود آمد در حالی كه بخشی از سرشت دینی خود را حفظ كرده بود.
این گروه با یك فترت چهل ساله(1812 تا 1852) تا امروز به حیات خود ادامه داده است.
انتقال از گروه پادشاهی به گروههای احترامآمیز در برخی موارد منحوس و ویرانگر بود: ارزش گروه قدیس مایكل در فرانسه، به واسطه تقسیمبندی به گروههای بسیار متعدد، روز به روز كمتر شد و در طی صد سال، تمام اعتبار خود را از دست داد.
در سال 1578 گروه قدیس اسپریت ـ با یك صد ماده واحده ـ به عنوان اصلیترین گروه فرانسه، بر جای گروه پیشین نشست. قدیس اسپریت در ابتدا یك گروه سیاسی محض بود و تنها به واسطه شرایط و مقتضیات صریح اشرافی، از نسل بعدی گروهها متمایز میشد. نشانههای این گروه دیگر از سنت گروههای پادشاهی فاصله گرفت و با وامگیری از گروه سَنجان و استفاده از صلیب مالتا رسم جدیدی را بنیاد نهاد. اگرچه در میان این صلیب، كبوتری را به نشانه روحالقدسترسیم كرده بود. استفاده از صلیب مالتا توسط گروههای دیگر(مثل قدیس لوییس، حمام و غیره) نیز مورد تقلید قرار گرفت. همچنین قدیس اسپریت به طور بارزی از روبانها و حمایلهای آبی رنگ استفاده میكرد كه بازهم تقلیدی از گروه مالتا و باز هم از سوی دیگر گروههای بعدی مورد تقلید قرار گرفت.
1560 تا امروز: گروههای احترامآمیز
گروههای جدید خیلی زود در سراسر اروپا تكثیر شدند تا در راه اهدافی خدمت نمایند كه به برخی گروههای قدیمی نظامی – رهبانی یا گروههای پادشاهی جدیدتر منتقل شده بود. در واقع، اینها گروههای احترام آمیز64 بودند كه یا برای قدردانی از خدمات گذشته فرد به پادشاه شكل میگرفتند، یا راهی برای اعطای لقب و امتیاز محسوب میشدند. دراین جا هیچ تعهدی نسبت به هیچ عملی وجود نداشت و وفاداری به سلطان، چیزی فراتر از وفاداری یك فرد معمولی نبود. از این لحاظ، این گروهها با گروههای قدیمیتر تفاوت بنیادی داشتند چرا كه گروههای قدیمی احتمالاً ویژگی ستایشگری و احترامآمیز بودن را از تاریخ و فعالیتهای خویش اخذ كرده بودند و این ویژگی علت وجودی آنها نبود. در خصوص گروههای فاقد مقتضیات اشرافی، تمایز بین یك "گروه" و یك نشان یا آرایه، امری تقریباً مِن عندی بود و این امر به ویژه در مورد گروههای قرن بیستم بیشتر صادق است.
برخی از گروهها مقتضیات اشرافی و عضوگیری محدود را حفظ كردند(قدیس اسپریت در فرانسه، عقاب سیاه در پروس، قدیس اندرو در روسیه، سَنگِنارو در سیسیل و...). اما بسیاری دیگر از الگویی تبعیت كردند كه هنگام تأسیس گروه قدیس لوییس، توسط لویی چهاردهم طراحی شد؛ صلیب مالت، روبان و حمایلهای قرمز و سیستم نامگذاری مالتی كه دربرگیرنده سه درجه است: بزرگ صلیب، فرمانده و شوالیه. این نظام درجهبندی توسط گروههای بعدی مورد تقلید قرار گرفت. گروه قدیس لوییس به خاطر شایستگیهای نظامی مورد قدردانی قرار گرفت درحالی كه نه ویژگیهای اشرافی داشت، نه عضوگیری محدود، نه نشستهای عمومی و نه فعالیتهای ضروری. اگرچه این گروه در ردیف گروههای شهسواری قلمداد شد و بدین نام مسمی گشت؛ در حقیقت، پیشتر بذرگونه جدیدی از یك گروه را در خود پرورانده بود. بسیاری از این گروهها در قرون هفده و هجده در وجود آمدند. فهرست زیر تنها سیاههای ناقص و محدود است كه طی آن گروههای شهسواری با علامت ستاره و گروههای اشرافی با علامت مربع مشخص شدهاند:
* سَن استفانو، توسكانی(1561). * قدیس اسپریت، فرانسه(1578) * مون كارمل، فرانسه(1607) * خون گران بها65، مانتوآ(1608) * تاج خروس66، سوئد(1645) * گروه قسطنطنیه قدیس جورج، پارما(1669 تا امروز) - دانِبروگ67، دانمارك(1671، تصویب مصوبات در 1693، تأیید چهار درجه درسال 1808)
- بخشندگی یا سخاوت68، براندِنبورگ(1685، رسمیت یافتن در سال 1740) - خار مقدس(كنگر وحشی)، اسكاتلند(1687) - فیل، دانمارك(1693؛ احیای مجدد) - قدیس لوییس، فرانسه(1693؛ دارای سه درجه) - قدیس مایكل، باواریا(1693) - قدیس اندرو، روسیه(1698) - عقاب سیاه، پروس(1701) - شكار، وُورتِمبرگ(1702) - شور نجیب69، ساكسونی(1704) - قدیس هیوبرت، باواریا(1708) - عقابِ قدیس مایكل، پرتغال(1711) - عقاب سفید، لهستان(1713) - وفاداری70، بادِن(1715) - حمام، بریتانیای كبیر(1725؛ ایجاد سه طبقه در سال 1815) - قدیس الكساندر، روسیه(1725) - قدیس جورج، باواریا(1729؛ دارای شش درجه) - سَن گِنارا، سیسیل(1738) - سرافیم، سوئد(1748) - ستاره شمالی، سوئد(1748، دارای چهار درجه) - شمشیر، سوئد(1748؛ دارای پنج درجه) - ماریا ترزا، استرالیا(1758، دارای سه درجه) - سزاواری نظامی71، فرانسه(1759، دارای سه درجه) - سزاواری نظامی، وُورتِمبرگ(1759، دارای سه درجه) - چارلز سوم، اسپانیا(1771، دارای پنج درجه) - قدیس جورج، روسیه(1769، دارای چهار درجه) - عقاب قرمز، پروس(1790، دارای پنج درجه) - برج و شمشیر72، پرتغال(1808)
این فهرست مجموعه گستردهای از گروهها را دربرمیگیرد، از گروههای تخصصی صرف – همانند قدیس لوییس – تا گروههایی كه ظواهر گروههای پادشاهی كهن را بیشتر حفظ كردند(قدیس اسپریت، سَن گِنارو، قسطنطنیه). اما با توجه به این كه خودِ گروههای پادشاهی، به موازات جایگزینی فئودالیسم با خودكامگی، تغییراتی را از سر گذراندند؛ این تفاوتها از اهمیت چندانی برخوردار نبودند. گروهِ سانتو استفانو(قدیس استفانو) از این جهت، گروهی ویژه و منحصر به فرد است چرا كه تعهداتی اساسی را بر اعضای خویش تكلیف كرد و برضدّ دزدی دریایی در دریای مدیترانه، به فعالیتهای دریایی پرداخت.
برخی از گروههای اختصاصیتر، غالباً ادعای آن داشتند كه صرفاً ترویج دوباره گروههای قدیمیتر هستند(و این مدعا گاه حقیقت داشت). بدین ترتیب، دانبروگ علیالظاهر در سال 1219 تأسیس شده، عقاب لهستان در سال 1325، برج و شمشیر در سال 1452، خار مقدس در 1451، فیل در 1462، سرافیم در 1334 و حمام در 1399. گروه قسطنطنیه قدیس جورج ادعا كرد كه در سال 312 و توسط كنستانتین تأسیس شده است! (در خصوص خاستگاه حقیقی این گروه، بنگرید به برخی ملاحظات جالب كه توسط جیمز آلگرانت مطرح شده است). هدف، بازگرداندن اعتبار و شهرت گروههای پادشاهی قدیمی بود كه به نسل جدید گروههای احترامآمیز و ستایشگر منتقل شده بود. در موارد دیگر، گروههایی مثل قدیس موریس و قدیس لازاروس در سال 1814 به یك گروه پنج درجهای تبدیل شدند. گروه نوتردام دومونت كارمل و قدیس لازار در فرانسه، گروههای قدیمی اسپانیا و باقی ماندگان، گروههای نظامی ـ رهبانی به گروههای احترامآمیزی بدل شدند كه به سبك و سیاق مدرن اداره میشد و ممكن بود مقتضیات اشرافی را دارا بوده و یا فاقد آنها باشند. معمولاً املاك آنها دیگر در جهت حمایت از فعالیتهای مستقل گروه به كار گرفته نمیشد و صرفاً به عایدات خزانهداری پادشاه یا منبع حقوق و مزایای كسانی تبدیل میشد كه مورد لطف و تأیید شاه قرار میگرفتند(اگرچه گروه فرانسوی قدیس لازاروس، همانند گروههای مالتا و قدیس استفانو، برای مدت كوتاهی به فعالیتهای دریایی روی آورد).
نكته جالب دیگر، رفع محدودیت در عضوگیری و باز شدن درب گروهها به روی همگان بود. این مسأله، گروههای قدیمیتر را به سمت دموكرات شدن پیش برد به طوری كه پس از دهه 1720 گروههای اشرافی ناب به پدیدهای كمیاب تبدیل شدند. موضوع دیگر، نامگذاری گروهها براساس نام پادشاه است. گروه قدیس لوییس نام خود را صراحتاً از لویی چهاردهم وام گرفته بود كه در قالب یك تخصیص دینی تغییر یافته بود. اما نخستین نمونه از این دست، البته گروه ماریا ترزا بود. پس از آن، چارلز سوم و در قرن نوزدهم، بسیاری از پادشاهان ـ و بهویژه ملكهها ـ این شیوه را پی گرفتند. تاكنون، مفاهیم و مضامین دینی گروهها به طور كامل از میان رفتهاند و نام و تاریخچه پادشاهی، جای خود را به قدیسین و نمادهای مذهبی داده است.
قرن نوزدهم هم آشوبهای سیاسی متعددی را از سر گذراند و هم شاهد گسترش شكلهای جدید حكومت بود؛ از دیكتاتورهای نظامی مثل ناپلئون بناپارت گرفته تا سلطنتهای مشروطه و جمهوریهای دموكراتیك، اما احساس نیازی كه همه حكومتها در آن مشترك بودند، حفظ یا تقلید از گروههای احترامآمیز بود. این وضعیت به سرعت در كشورهای غیرغربی نیز انتشار یافت و در قرن بیستم به كشورهای كمونیستی هم رسید. شگفت آن كه در رژیمی همچون شوروی سوسیالیستی شاهد قدردانی از "گروه لنین" بودیم. جایی كه ارتباط آن با گروههای نظامی ـ رهبانی قرن دوازدهم ـ در بهترین حالت ـ اندك و كماهمیت است. اما این مؤسسههای مدرن هنوز هم «گروههای...» نامیده میشوند.
سرنوشت گروههای نظامی ـ رهبانی نخستین
بر سر گروههای نظامی ـ رهبانی نخستین چه آمد؟
ـ گروه سنجان(مالتا) در سال 1798 استقلال ارضی خود را از دست داد. از آن هنگام به بعد، قوانین و مصوبات خویش را حفظ كرد و به فعالیتهای پزشكی و خیریه پرداخت. و سپس از سوی بسیاری از كشورها و مؤسسات رسماً مورد تأیید و شناسایی قرار گرفت.
ـ شوالیههای معبد در سال 1312 از میان رفتند.
ـ شوالیههای تیوتنی در سال 1929 قوانین خود را به عنوان یك گروه شهسواری ترك كرد و به یك گروه دینی صرف بدل شد.
ـ گروه قدیس لازاروس به دو شاخه تقسیم شد. یكی از آنها از گروههای تحت حمایت پاپ تبعیت میكرد و در سال 1572 با گروه قدیس موریس در ساووی ادغام شد. دیگری در سال 1608 تحت حمایت پادشاهی فرانسه درآمد و با نوتردام دومونت كارمل انجام شد. این گروه در جولای 1791 به دست لویی چهاردهم از میان رفت و حتی با احیای پادشاهی در سال 1814 نیز دوباره شكوفا نگردید. در حال حاضر یك سازمان ادعای آن دارد كه گروه قدیس لازاروس است. گروه متعلق به ساووی از سال 1860 تا سال 1946 یك گروه دولتی ایتالیایی بود. اما از آن تاریخ به بعد، رشد و تداوم آن در ایتالیا به وارث سلسله پادشاهی محول شد(برای اطلاعات بیشتر رجوع كنید به سایت این مؤسسه).
ـ گروههای پرتغالی مثل آویس، سانتیاگو و مسیح، همگی در سال 1789 سكولار شدند و به عنوان گروههای ملی به حیات خود ادامه دادند. این گروهها در سال 1910 و با سقوط حكومت پادشاهی از میان رفتند، اما در سال 1918 در كسوت گروههای ملی دوباره ظهور نمودند. آویس اكنون از میان نظامیان عضو میپذیرد، مسیح به غیر نظامیان و بیگانگان تعلق دارد و سانتیاگو به متخصصین در هنر و علوم تعلق دارد. گروههای اسپانیایی مثل سانتیاگو، كالاتراوا، آلكانتارا و مونتسا، در پایان قرن پانزده و آغاز قرن شانزده میلادی سكولار شدند و برای مدتی كوتاه ـ بین سالهای 1873 و 1874 ـ از میان رفتند. بعدها، در سال 1934، این گروهها در قانون كشوری اسپانیا مستحیل شدند اما در سال 1978 بهطور غیررسمی فعالیتهای پیشین خود را آغاز نمودند. اكنون شاه خوان كارلوس اول استاد ـ بزرگ آنهاست و از طرف سر اسقف مقدس، سرپرستی دائم این گروهها را عهدهدار شده است. بنابراین میتوان گفت كه این گروهها به سلسلههای پادشاهی تعلق دارند و نه مؤسسات یا اشخاص دولتی.
این مقاله ترجمه ای است از:
encyclopedia of history & myth; new york:1971.
منابع:
* Boulton, D 'Arcy Jonathan Dacre: The Knights of the crown: the monarchical orders of knighthood in later medieval Europe, 1325-1520. Woodbrige, Suffolk: Boydell Press, 1987. Second revised edition (paperback): Woodbridge, Suffolk
and Rochester, NY: Boydell press, 2000.
Excellent and thorough work by an academic historian.
* Forey, Alan John: The military orders: from the twelfth to the early fourteenth centuries.
Basingstoke: Macmillan Educationi, 1992.
One of the foremost historians of the "military orders".
* Kruse, Holger, Werner Paravicini, and Andreas Ranft, eds: Ritterorden und Adelsgesellschaften im sp?tmittelalterlichen Deutschland: ein systematisches Verzeichnis, Frankfurt am Main? P. Lang 1991.
A broad study of knightly orders, confraternities, societies in late-medieval Germany.
پینوشتها:
1- order of Malta. // 2- The order of the Holy sepulchre. // 3- The Garter. // 4- Golden Fleece. // 5- Bath. // 6- Calatrava. // 7- Carthusians. // 8- Cistercians. // 9- Franciscans. // 10- Dominicans. // 11- Templars. // 12- Saint John. // 13- Saint Lazarus. // 14- Teutonic Knights. // 15- Avis. // 16- Alcantara. // 17- Calatrava. // 18- commen datores. // 19- commen datores. // 20- To commend. // 21- Commander. // 22- grand-master. // 23- Benedictines. // 24- Jesuits. // 25- chivalvy. // 26- Milites christi. // 27- The order of sword. // 28- Saint Blasius. // 29- Saint Thomas of Acre. // 30- Mountjoy. // 31- Montfrague. // 32- Holy Redeemer. // 33- our Lady of the Rosary. // 34- Our Lady of Mercy. // 35- Sant – Jordi d’Alfama. // 36- Montesa. // 37- saint- james of the sword. // 38- the sword-brethren. // 39- Arcy Boulton. // 40- Princely orders. // 41- Humbert Dauphin do Viennois. // 42- Baronial orders. // 43- Vicomte de Thouars. // 44- ourdre de la Pomme d'or. // 45- jean le maingre. // 46- jean de Bourbon. // 47- Jean comte do foix. // 48- The order of Broom. // 49- The order of Porcupin. // 50- order of dove. // 51- order of Thistle. // 52- order of Golden spur. // 53- Sash. // 54- collar. // 55- Tress. // 56- Golden shield. // 57- Ermine. // 58- salamander. // 59- Jar. // 60- ein systematisches verzeichnis, Frankfurt am main; P.Lang 1991). // 61- Treaty of Augsborg. // 62- Evangelical order of saint – John. // 63- Hohenzollerns. // 64- honorific orders. // 65- precious Blood. // 66- Amarantha. // 67- Dannebrog. // 68- Generosity. // 69- Noble Passion. // 70- Fidelity. // 71- Military Merit. // 72- Tower and sword.
منبع:اطلاعات حکمت و معرفت
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید