1395/2/19 ۰۸:۴۹
قتل ناصرالدین مورد بحث و ارزیابی مختلف از سوی مورخان قرار گرفته است اما كمتر به نتایج این قتل و ترور در منظومه تاریخ سیاسی ایران بحث شده باشد. قاتل ناصرالدین شاه، میرزارضاكرمانی است كه یك رعیت بود و ارتباطی با دستگاه حاكم نداشت و این تفاوت عمده این قتل با قتلهای دیگر در تاریخ سیاسی ایران است چون دیگر قتلها برآمده از جناحبندی مختلف دربار یا قبایل بود اما این قتل هیچ كدام از این خصوصیات را نداشت.
به مناسبت صد و بیستمین سالگرد ترور ناصرالدینشاه
قتل ناصرالدین مورد بحث و ارزیابی مختلف از سوی مورخان قرار گرفته است اما كمتر به نتایج این قتل و ترور در منظومه تاریخ سیاسی ایران بحث شده باشد. قاتل
ناصرالدین شاه، میرزارضاكرمانی است كه یك رعیت بود و ارتباطی با دستگاه حاكم نداشت و این تفاوت عمده این قتل با قتلهای دیگر در تاریخ سیاسی ایران است چون دیگر قتلها برآمده از جناحبندی مختلف دربار یا قبایل بود اما این قتل هیچ كدام از این خصوصیات را نداشت. در اینجا میتوان نقش مردم در حاكمیت را هرچند به شكل منفی دید. یعنی اینكه مردم كمكم وارد عرصه سیاسی میشوند و از حالت یك رعیت صرف خارج میشوند. برخی قتل ناصرالدین شاه را به سیدجمالالدین اسدآبادی نسبت میدهند، چون میرزارضاكرمانی یكی از یاران نزدیك او در ایران بود. برخی قتل شاه را توطئه دول خارجی مانند انگلیس یا حتی عثمانی میدانند. برخی معتقدند كه صدراعظم وقت یعنی علیاصغرخان امینالسلطان در این مساله نقش ایفا كرده است. اما باید گفت مهمترین علت و انگیزه میرزا رضای كرمانی برای قتل ناصرالدین شاه، ظلم و ستمی بوده است كه او در دوران حیات خود با آن مواجه شد؛ و به این مساله میتوان از نگاه روانشناسی تاریخی پرداخت. در دوران كودكی پدرش بر اثر ظلم و تعدی حاكم ناصرالدین شاه كرمان مجبور به ترك شهر خود شد و در دوران جوانی كامران میرزا ابتدا برای پرداخت پولی كه حق میرزا رضا كرمانی بوده است او را اذیت و مورد شماتت قرار میدهد و سپس او را محاكمه و به زندان میاندازد، بیشتر محاكم آن زمان در دست حكام ناصری بوده و میرزا رضا كرمانی هیچ راه اعتراض نداشت، در زندان نیز شرایط سخت و دشواری را پشت سر گذاشت. همه این مشكلات به علاوه شرایط وخیم اقتصادی و اجتماعی جامعه باعث آن شد تا خانوادهاش از هم بپاشد و این از لحاظ روانی بدون شك بر او تاثیر گذاشت و ترور ناصرالدین شاه را برای انتقام شخصی میدانست و سیستم حاكم و شخص ناصرالدین شاه را عامل مشكلات و مصیبت خود میدانست.
به تاثیرات این قتل بر منظومه سیاسی ایران بپردازیم. قتل ناصرالدین شاه ذهنیت ظلالله بودن شاهان را كه در دوره قاجار بهشدت تقویت شد، را ضعیفتر از همیشه كرد، در دوره صفوی این ظلالله بودن پادشاهان در كنار مرشد صوفی صفوی و نایب پیشوای دینی عصر بودن، به عنوان مثلث مشروعیت شناخته میشد اما قاجار ظلالله بودن را بیشتر از مشروعیت برای خود تقویت كرد. البته این ذهنیت با آمدن اندیشه سیاسی جدید به ایران كمرنگ شده بود اما با قتل ناصرالدینشاه تقریبا دیگر رنگ باخت. تبعات قتل ناصرالدینشاه را میشود در دو زاویه یا دیدگاه دید. اولی اینكه با كشته شدن ناصرالدینشاه راه برای پیروزی حكومت مردم بر حكومت استبدادی هموار شد. میتوان گفت بدون قتل ناصرالدینشاه انقلاب مشروط صورت نمیگرفت و نه حكومت قانون تاسیس میشد و نه حكومت استبدادی در ایران منقرض میشد. حكومت استبدادی در ایران با این واقعه از بین رفت و حتی اگر حكومت استبدادی بعدا شكل گرفت حداقل در آن قانون و نهاد قانونگذاری بود. پس قتل ناصرالدینشاه، خداحافظی با استبداد مطلقه بود و انقلاب مشروطه دستاورد این قتل بود. فرهنگ رجایی تعبیر زیبایی درباره قتل ناصرالدین شاه دارد و مینویسد: «تیری كه از تپانچه میرزارضا كرمانی شلیك شد، به سقف بسته اندیشه سیاسی سنتی ایران كه مبتنی بر فره ایزدی بود برخورد كرد و آن سقف را سوراخ كرد.» مرگ ناصرالدین شاه سدی كه در مقابل پیشرفت جریانات سیاسی مختلف بود را برداشت و راه را برای مشاركت سیاسی باز كرد.
میتوان نگاه متفاوتی به این قضیه هم داشت كه میشد نگاه یا دیدگاه دوم؛ در تاریخ سیاسی معاصر ایران یك فرمول بیشتر نداریم و آن اینكه استبداد و هرج ومرج، یعنی یك مرحله استبداد میآید و بعد از سقوط استبداد هرج و مرج كشور را فرا میگیرد و بعد دوباره استبداد شروع میشود. در این دیدگاه دوم میگویند درست است با قتل ناصرالدین شاه فضای سیاسی كشور رشد كرد اما باعث هرج و مرج و كم رونقی كشور شد و بیشتر بر این كلام ناصر الدین شاه قبل از مرگ تاكید میكنند كه گفته: «اگر بمانم، اینبار جور دیگر حكومت خواهم كرد.» در واقعه در دیدگاه دوم این نهفته است كه اگر ناصرالدین شاه باقی میماند احتمالا انقلاب مشروطه به تاخیر میافتاد اما مشروطه در بحرانهای خود عقب نمیافتاد و و مفاهیم جدید سیاسی مانند قانون، شهروندی و... با رشد اندیشه مردم همسو میشد و نه اینكه اول انقلاب رخ میداد و بعد سطح اندیشه مردم بالا میرفت و سرنوشت مشروطه جور دیگری رقم میخورد. نكته كه به همین دیدگاه دوم مربوط میشود این است كه چند سالها بعد از قتل ناصرالدین شاه جامعه ایران ناصرالدین شاه را «شاه شهید» خواند. ماجرا از این قرار بود كه با اوج گرفتن بحرانهای بعد از پیروزی مشروطه مردمی كه گمان میكردند با پیروزی مشروطه، عدالت همه جامعه را فرا میگیرد و سطح رفاه جامعه بالا میرود اما به جای آن گرفتار بدبختیهای پس از انقلاب را دیدند و
ناصرالدین شاه را « شاه شهید» نامیدند و حسرت نظم دوران حكومتش را خوردند. معروف است كه به میرزا رضا كرمانی در زندان گفتند: « به فرض كه شاه ظالم بود و تو او را كشتی اما كدام بیسماركی را جلوی دروازه تهران دیده بودی كه جایگزین ناصرالدین شاه كنی؟»
اما در كل این قتل و ترور سیاسی ناصرالدین شاه در بستری متفاوت شكل گرفت و میتوان آن را به عنوان یكی از نخستین نمونههای عملیات چریكی شناسایی كرد. البته باید انصاف را درنظر گرفت و نسبت دادن ترور ناصرالدینشاه به جریانهای اسلامگرایانه و تندرو كاملا درست نیست. در واقع هر دو دیدگاه را میتوان با این سوال خلاصه كرد كه قتل ناصرالدین شاه تیری به استبداد مطلقه بود یا تیری كه باعث هرج و مرج كشور شد؟ در كل باید دانست كه با قتل ناصرالدین شاه تاریخ مدرن ایران آغاز میشود و بدون این ترور شاید مسیر تاریخ ایران عوض میشد البته اگر به حركت دومینوی تاریخ اعتقاد داشت. دیدگاه اولی را میتوان حالت واقعیتگرا از این اتفاق دانست و دیدگاه دوم را آرمانگرا از این حادثه تاریخی دانست و باید گفت كه تاریخ، تاریخ واقعیتهاست تا آرمانگراها.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید