رشته‌های پیوند دو ایران شناس / میلاد عظیمی

1395/1/30 ۰۷:۱۹

رشته‌های پیوند دو ایران شناس / میلاد عظیمی

مبتکر فیلم۲ از زندگی منوچهر ستوده اصرار داشت که درباره آن همدم عزیز در فیلم سخنگویی کنم. چون از گفتار می‌پرهیزم گفتم بگذارید چند سطری بنویسم. در سخن گفتن «تپق» زدن پیش می‌آید ولی در نوشتن می‌توان برخطای قلم پیشگیری کرد.

 


ستوده؛ مرد سفر بی‌آرایه و پیرایه(یادداشت منتشر نشده ای از ایرج افشار)1

 میلاد عظیمی: مبتکر فیلم۲ از زندگی منوچهر ستوده اصرار داشت که درباره آن همدم عزیز در فیلم سخنگویی کنم. چون از گفتار می‌پرهیزم گفتم بگذارید چند سطری بنویسم. در سخن گفتن «تپق» زدن پیش می‌آید ولی در نوشتن می‌توان برخطای قلم پیشگیری کرد.
در مدت 60 سال که با ستوده بوده‌ام چند صنعت او برجسته‌ترست: یکی خاکی بودن اوست. به تجمل و تعین اعتنایی ندارد. دیگر بیابانی بودن اوست یعنی طبیعت‌دوستی و به هر سنب و سوراخی سرکشیدن و به دیده تیز در رنگ‌های کوه و کویر و بیابان و کازه و ماهور و تالاب نگریستن. یکی دیگر نظر کردن و دل بستن به آداب و رسوم بومی ‌و ملی و یکی را با دیگری سنجیدن و همه را در حافظه نگاه داشتن و بموقع به یاد آوردن. یکی دیگر بی‌اعتنا بودن به فلک، هیچ صاحب کبکبه و دبدبه‌ای پیش او ارزشی ندارد. یکی دیگر مسلط بودن بر اعصاب خویش و به اندازه و معتدل خوردن آنچه خوردنی است. گواه مراتب علمی ‌او کتاب‌های بی‌مانند از آستارا تا استارباد- آستار تاریخی ورارود و خوارزم- چند فرهنگ لغوی محلی- چاپ چندین متن جغرافیایی و تاریخی است. او نخستین ایرانی است که نخستین فرهنگ گویشی را به چاپ رسانید و راه را بر دیگران نمود. در کتیبه‌شناسی و خواندن آنچه مخصوصاً به خط کوفی است باز پیشگام بود. نسبت به تواریخ محلی اهمیت بسیار قائل است و دراین زمینه چندین متن کمنام یا گمنام را چاپ کرده است. ستوده مرد سفرست، سفر بی آرایه و بی‌پرایه. جای خواب برای او مهم نیست. بیشتر به دلش می‌چسبد که خانه روستایی باشد از «زلم و زیمبو» بیزار است. ساده زندگی می‌کند. تا روزی که پاها سستی نگرفته بود بیشتر بر زمین می‌نشست. هر کجا که باشد باشد.
با کوه و در کوه زندگی برایش دلچسب‌تر است. 50 سال است که تابستان‌ها را در کوشک لورا می‌گذراند. 30 سال است که تهران خسته‌کننده را رها کرده و به گوشه جنگلی نزدیک چالوس پناه برده است. باغی ساخته و مرکباتی بار آورده و لذتش را می‌گیرد و آن را برای نشر کتب تاریخی مرتبط به ایران بزرگ وقف کرده است. 40 سال با او و دوستان کوه را به کوه دوختیم و دره را به دره‌ای بند زدیم و ماهورها را گذشتیم و به رودهای پرآب زدیم و شبی را با چوپانان و روستائیان به همسخنی گذراندیم و با چارپادارها همگامی‌داشتیم. آن یله‌مردی که در جوانی یک سفر از تهران تا اردبیل پیاده رفته (به همراهی هوشنگ برادرش) و از آنجا خود را به خلخال رسانیده و دچار گزش غریب‌گز شده. از آن موقعی که به نوشتن کتاب از آستارا تا استارباد پرداخت ناگزیر از آن بوده که سی و چند آبریزی را که از ستیغ کوه‌های سلسله البرز به سوی دریای خزر سرازیر می‌روند یک به یک را پای پیاده تا ستیغ کوه‌ها برود و به هر گوشه آنها سربزند تا ویرانه و خرابه‌ای را از قلم نیندازد. در آن زمان راه درستی دراین کرانه‌ها نبود که بتوان با اتومبیل بر آنها سر کشید. ناچار کوله‌باری بر پشت داشت و اگر مددی می‌رسید و مالی پیدا می‌شد بر قاطری رهرو بنشیند و خود را به اکناف آن جنگل‌ها و کوره‌راه‌ها برساند تا فلان قلعه و بهمان مزار را ببیند و عکس بردارد. سفرهای درازی 6-5 هزار کیلومتری که با او در چهارسوی کشورمان داشته‌ایم تعدادش از 40-30 در می‌گذرد. یک سفر هم با اهل و عیال‌مان و آرش فرزند هشت ساله‌ام از تهران تا اقصی نقاط اروپا رفتیم و به مدت 40 روز 17 هزار کیلومتر را درنوردیدیم. دو سه روز پیش که با هم در بیان‌های باشت و بابویه و چرام و دهدشت و دیموشک و دهدز و جونقان بودیم ورقه‌ای از آن سفر کذایی را به من داد که به تازگی از میان اوراق گذشته یافته است. این ورقه تعهدنامه‌ای است به خط ستوده که از آرش فرزندم گرفته و نوشته «اگر آرش افشار بگذارد که من بخوابم، قطعاً و مسلماً و حتماً و یقیناً چیزی برای او در استانبول می‌خرم.» (10/4/52)
بیش از این پرگویی خواهد بود.
پانوشت:
1- یادداشت فوق برای فیلم مستند «خون است دلم برای ایران» توسط استاد ایرج افشار نوشته شده و رسم‌الخط ایشان حفظ شده است.
2- سید جواد میرهاشمی
 


آن‌طور که منوچهر ستوده در مجله بخارا نوشت اولین دیدارش با ایرج  افشار در گرماگرم روزی تابستانی در سراشیبی کوه‌های کلکچال به سال 1327 اتفاق افتاد. آن طور که ایرج افشار در مجله بخارا نوشت،عهد مودتش با ستوده زمانی بنیاد گرفت که عباس زریاب خویی او را به خانه ستوده برد که در آن روزها بر گروهی از جوانان اهل پژوهش و کوهنوردی، به تعبیر افشار، مقام «زعامت» داشت و چنین شد که دوستی این دو ریشه دوانید و روز به روز استوارتر شد. آنها بیش از شصت سال همراه و هم نفس بودند: در بنیادگذاری مجله فرهنگ ایران زمین همراه هم بودند، با هم سه کتاب چاپ کردند که دو کتاب؛ یعنی ترجمه «صیدنه» ابوریحان بیرونی و «آثار و احیاء» رشیدالدین فضل‌الله همدانی در موضوعاتی بود که ستوده به آنها علاقه فراوان داشت؛ یعنی مفردات طب قدیم و کشاورزی. باهم  مقاله مشترک نوشتند و کتابی  در موضوع جغرافیای ایران را نقد کردند. این دو دوست، کتاب‌های یکدیگر را نیز معرفی و نقد علمی می‌کردند؛ ستوده نقدهای جانداری بر کتاب‌های تاریخ یزد و جامع مفیدی افشار نوشت و افشار هم در فرهنگ ایران زمین و راهنمای کتاب و آینده، آثار ستوده را معرفی و نقد می‌کرد. افشار بر کتاب فرهنگ کرمانی او نیز یادداشتی نوشت. همچنین در آینده و راهنمای کتاب، مقالات ستوده منتشر می‌شد. نباید ناگفته بماند که  این دوستی استوار، موجب نمی‌شد که افشار در مقام مدیر مجله، منش علمی را نادیده بگیرد و جانب انصاف را فرو بگذارد  لاجرم بدون مجامله و مسامحه، نقدی بی‌محابا بر «از آستارا تا استارباد » چاپ کرد و البته پاسخ سخت ستوده رنجیده و برآشفته را نیز چاپ کرد. و این همه در حالی بود که افشار قدر «از آستارا تا استارباد» را خوب می‌دانست و آن را می‌ستود.
ایرج افشار، اساساً  منوچهر ستوده را می‌ستود و بزرگ می‌داشت.  به مناسبت هفتاد سالگی‌اش  یادداشتی پر مهر در مجله «آینده» نوشت. به منظور بزرگداشتش، «ستوده نامه» را در دوجلد سامان داد. در یادداشت‌هایش در آینده و کلک و بخارا مکرر از او یاد می‌کرد. در مجلس تجلیلش سخن گفت. در فیلمی که به نام ستوده ساخته می‌شد، متنی شیرین خواند... این همه به این خاطر بود  که او را  «وجودی با برکت برای ایران و دانشمندی با ارزش و پر بهره» می‌دانست. افشار، ستوده را به خاطر کارهایی که کرده بود، به خاطر مرارتهایی که برای تجسس‌های ایران‌شناسانه‌اش کشیده بود، ستودنی می‌دانست. در جایی نوشت که ستوده  «پژوهنده کامل العیاری است که توانست در جغرافیای تاریخی به مرشدی برسد و تازگی‌های بسیار بر اوراق تاریخ ایرانشهر بیفزاید و خود را با انتشارات متعددش به مرزهای علمی جهان برساند». همچنین نوشت که نام ایران گرد بزرگ سوئدی، سوِن هِدین و مشقاتی که در پیمودن کویرهای بی‌فریاد ایران کشید، بی‌درنگ دشواری‌های سفرهای علمی ستوده را به یادش می‌آورد... سفرهایی که مزیت بارز پژوهش‌های ایران‌شناسی منوچهر ستوده بود.   سفر در اقصای ایران شاید محکم ترین رشته‌ای بود که این دو ایرانشناس را به هم پیوند می‌داد. هر دو از شوق سفر و شیوه سفرهاشان به جنون،به دیوانگی تعبیر کرده‌اند. هر دو در سفر، بی‌پروا و سبکبار  و آزادوار بودند و تازه جو و خطرپذیر.  افشار نوشته که دست کم یکصد هزار کیلومتر، در ایران و انیران با ستوده  همقدم وهمنشین بوده‌ و در ایران چندین سفر هزار فرسنگی با او بوده ‌است؛ آن هم بیشتر در ایامی که هنوز راه‌ها خاکی و مالرو بود. از افشار چهل وسه سفرنامه داخلی برجا مانده که در هفده سفرنامه، همسفرش منوچهر ستوده است؛ در واقع حضور ستوده در سفرنامه‌های افشار  پررنگ تر از هرکس دیگری است.در یادداشت‌های سفرش نیز جا به جا از ستوده یاد شده است. در آخرین سفرنامه که از افشار در دست داریم و شرح گلگشت نوروز 1389 است، ستوده همسفر افشار است؛ یعنی پرونده سفرنامه نویسی ایرج افشار  در همصحبتی منوچهر ستوده بسته می‌شود. افشار، ستوده را دوست می‌داشت و او را « نمونه آدمی سراسر مهربانی و دلپذیری» وصف می‌کرد. عمق پیوند عاطفی ستوده  با افشار را نیز در عباراتی می‌توان دید که در رثای افشار گفته است: «چه شد که خدا این نعمت عظیم را از من گرفت؟ چه شد که من تک و تنها ماندم و چه شد که تکیه گاه من یکسره از میان رفت؟» فقدان افشار پایاب شکیبایی مردی را برده بود که به استواری و کوهوارگی و بردباری زبانزد بوده است.
منوچهر ستوده در مجلس بزرگداشتش درسخنانی کوتاه گفت:«به یاد دارم که یکی از شب‌های سال 1340 ‌ به اتفاق مصطفی مقربی، خدمت استاد بدیع الزمان فروزانفر بودیم.پس‌ از اینکه از هر‌ دری‌ سخنی رفت و حدیث ما هم به‌ پایان نرسیده بود،استاد فرمودند: ما مهمانیم و رفتنی؛ پاسبانی و نگهبانی ادب و زبان‌فارسی را به عهده شما می‌گذاریم و می‌رویم.شما به قدر وسع خود کوتاهی نکنید.برای اجرای‌ این‌ نصیحت و وصیت استاد،این ناچیز به کنجی نشست و در به روی غیر بست و از لهو و لعب دوری جست و دست از آنها شست تا وقت‌ بیشتری پیدا کند و صرف‌ مطالعه‌ و تحقیق‌ نماید.در نتیجه توانست حدود 55‌ مجلد‌ کتاب‌ تألیفی‌ و تصنیفی و تصحیحی به وجود آورد. این بنده هیچگونه‌ توقع‌ و چشمداشتی از هیچ کس نداشته و ندارم اما از هرکس تقاضا دارم با دیده نقد و خرده‌بینی به این آثار بنگرد‌ و نقایص‌ و نواقص و اشتباهات مرا بگیرد و مرا از آنها آگاه کند.»   باری منوچهر ستوده چنین مردی بود و ایرج افشار این کارنامه علمی درخشان، این کوشایی پیگیر، این روحیه مردانه، این  همت بلند، این بی‌توقعی و ایثار عاشقانه، این فروتنی بزرگوارانه و این دلبستگی گرم و فروزان و لایزال به ایران و فرهنگ ایران را در دوست بی‌مانندش به روشنی می‌دید و صمیمانه می‌ستود.

منبع: ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: