1393/2/29 ۰۹:۱۹
البته كسانى اظهار ترديد كرده، گفتهاند رابطه ميان «مرگ» و آنچه پرسش از «معنى زندگى» خوانده مىشود، چندان روشن و آشكار نيست؛ زيرا اگر مسئله مرگ با پرسش از معنى زندگى ارتباط محكم و ضرورى داشته باشد، بايد در فرضمخالف آن كه هميشه زنده بودن انسان را مجسم مىسازد، جايى براى پرسش از معنى زندگىوجود نداشته باشد. در حالى كه به نظر مىرسد در فرض جاودانگى و هميشه زنده بودن انساننيز هنوز مىتوان از معنى زندگى پرسش كرد و درباره آن انديشيد. شايد شاعر خوشذوق بههمين مسئله اشاره كرده آنجا كه گفته است:
ترسم اى مرگ نيايى تو و من پير شوم
آنقدر زنده بمانم كه ز جان سير شوم
در اين بيت، شاعر برخلاف غالب مردم سخن گفته، يك موضع جديد و تازه اتخاذكرده است. بيشتر مردم از مرگ مىترسند و از بىوفايى روزگار و ناپايداربودن آن گله وشكايت دارند، در حالى كه اين شاعر از نيامدن مرگ مىترسد و از هميشه زنده بودن ابراز انزجار و ناآرامى مىكند. به اين ترتيب مىتوان گفت اگر در نظر بيشتر مردم ميان مرگ و بىمعنى بودن زندگى، رابطهاى وجود داشته باشد، در نظر اين شاعر ميان هميشه زنده بودن، وبىمعنايى نوعى رابطه ديده مىشود.
ترديدى نمىتوان داشت كه اگر كسى در هميشه زنده بودن خود بىمعنايى ببيند، به سوى مرگ مىشتابد و آن را معنىدار مىشناسد. همه كسانى كه با خودكشى به سوى مرگ رفتهاند وآن را يگانه راه نجات شناختهاند، در زمره اشخاصى هستند كه هميشه زنده بودن را يك امر بىمعنى دانستهاند. اگر چنين باشد، مىتوان به اين نتيجه رسيد كه بىمعنى بودن زندگى،سختترين و سهمگينترين پديدهاى است كه بشر مىتواند با آن روبرو گردد.
سؤالى كه اينجا مطرح مىشود، اين است كه: بىمعنى بودن چگونه پديد مىآيد و چگونه مىتوان از آن دورى جست؟ ترديدى نمىتوان داشت كه بىمعنى بودن، سلب معنىدار بودن است و براىاينكه معنىدار بودن زندگى معلوم گردد، بايد ماهيت زندگى روشن و آشكار بوده باشد. دركماهيت زندگى از كارهاى فلسفه به شمار مىآيد و اگر معنىدار بودن زندگى به درك ماهيت آنبستگى دارد، ناچار بايد گفت، معنىدار بودن زندگى از طريق فلسفه امكانپذير مىگردد.
اكنون با توجه به اينكه تحقق يك ماهيت در جهان واقعى و نفسالأمرى بدون علت فاعلى و غايى امكانپذير نيست، به آسانى مىتوان گفت ماهيت و معنى زندگى نيز بدون درنظر گرفتن هدف و غايت آن، به هيچ وجه صورت تحقق نمىپذيرد.
در اينجا دوباره يادآور مىشويم كه اگر درك ماهيت زندگى از كارهاى فلسفه است و علم نمىتواند به درك آن دست يابد، ادراك غايت و هدف زندگى نيز در قلمرو فلسفه قرارمىگيرد. در اينجا ممكن است گفته شود: آيا پيشرفت علوم و تواناييهاى شگفتانگيز علمنمىتواند ما را به درك غايت و هدف زندگى اميدوار سازد؟ در پاسخ بايد گفت: آنچه علم به گونهاى شگفتانگيز مىتواند انجام دهد، اين است كه راه رسيدن به هدف و غايتزندگى را نشان مىدهد و آسان مىسازد؛ ولى هرگز نمىتواند به يك انسان بگويد چه هدفى را انتخاب كند و چه غايتى را منظور نظر داشته باشد. علم هرگز نمىتواند براى انسان آرمان بيافريند و او را هدفمند سازد.
جامعه انسانى نمىتواند بدون آرمان، به فضيلت و تمدن دست يابد؛ اما اينكه منشأ آرمانگرايى و فضيلتخواهى در كجاست و چرا انسان هميشه در جستجوى فضيلت است و به دنبال آرمان مىرود، مسئلهاى است كه بدون تأمل عقلى و تفكر فلسفى نمىتوان به بررسىآن پرداخت.
خيام و زندگي
با توجه به آنچه تا كنون در اينجا ذكر شد، مىتوان دريافت كه چرا حكيم عمر خيام در ميان مسائل گوناگون فلسفى، به آنچه معنى زندگى خوانده مىشود، بيش از هر مسئله ديگرتوجه كرده، با تأمل و ژرفانديشى درباره آن سخن گفته است. آنچه در رباعيات اين حكيمدردآشنا بيش از هر چيز ديگر مطرح شده، مسئله بغرنج و پيچيدة زندگى است كه به طرقمختلف و مضامين گوناگون مورد بررسى قرار گرفته است.
در اينجا ممكن است گفته شود آنچهخيام درباره زندگى و معنى يا غايت آن ابراز داشته، به صورت شعر مطرح شده و خود او نيز به عنوان يك شاعر در اين باب سخن گفته است. اين مسئله نيز مسلم است كه شعر جنبه تخيلىدارد و آنچه در جهان خيال تحقق مىپذيرد، غير از آن چيزى است كه به عالم معقول و مسائلفلسفى مربوط مىگردد.
در پاسخ بايد گفت فلسفه بيش از آنكه با هر علم و دانش ديگرى ارتباط داشته باشد، به شعر و ادب نزديك است، چنان كه شعر و ادب نيز به فلسفه وابستگى دارد وپيوسته در ميان آنها نوعى داد و ستد برقرار مىگردد. شعرى كه درباره جهان هستى سرودهمىشود، به فلسفهاى كه روح را با ماده پيوسته مىبيند نزديك است، چنان كه افلاطون و هومرنيز با يكديگر بسيار نزديك بودهاند.
شعر و فلسفه، دو بُعد از ابعاد هستى انسان را تشكيل مىدهند و همواره مىتوان از يكبُعد هستى به بُعد ديگر آن راه يافت. عمر خيام به همان اندازه كه فيلسوف است، شاعر بزرگي نيز شناخته مىشود. او انديشههاى فلسفى خود را هم به زبان فلسفه و هم به زبان شعر بيان كرده است. او به خوبى مىدانسته است كه بيان معنى زندگى با زبان شعر از مناسبتبيشترى برخوردار است. در زندگى انسان ظرافتهايى وجود دارد كه با زبان شعر بهتر مىتوانآنها را ابراز داشت.
با اين همه بايد توجه داشته باشيم كه خيام در پى آرايش سخن خودنيست. صنعت شاعرى نيز به خرج نمىدهد و با تخيلات شاعرانه خود را سرگرم نمىسازد، بلكه همواره به معانى و امور معقول نظر دارد و مىكوشد آنها را به سادهترين صورت ابراز واظهار دارد؛ اما البته كسانى كه امور معقول و ژرف را به زبان ساده و روان مطرح مىسازند،همواره در معرض خطر قرار مىگيرند و از آسيب اشخاص خامانديش و كوتاه فكر در اماننخواهند بود.
در تاريخ درازمدت فلسفه، كمتر فيلسوف بزرگ و ژرفانديشى را پيدا مىكنيم كه از طعن طاعنان و گزند كوتهانديشان در امان مانده باشد. شايد بتوان گفت در ميان انديشمندان بزرگ، حكيم عمر خيام بيش از فيلسوفان ديگر مورد حمله و تهمتهاى ناروا بوده است؛ زيرا انديشههاى عميق و دغدغهبرانگيز او به زبان ساده و در قالب رباعى بيان شده و در اختيارمردم كوچه و بازار قرار گرفته است؛ كسانى كه سطوح مختلف و متفاوت زبان را نمىشناسند واز لايههاى تو در توى آن آگاهى ندارند در سطح ظاهرى زبان درنگ مىكنند و دچاركجفهمى مىشوند.
لايههاى تو در تو و متفاوت زبان، به مراتب مختلف و گوناگون هستىانسان بستگى دارد و هستى انسان از ملك تا ملكوت امتداد مىيابد. حافظ شيرين سخن بههمين مسئله اشاره كرده آنجا كه مىگويد:
ز ملك تا ملكوتش حجاب بردارند
هر آن كه خدمت جام جهاننما بكند
خود حافظ نيز در معرض تير تهمت قرار گرفته، از طعن طاعنان كجانديش بركنار نمانده است. زبان او از سنخ همان زبانى است كه خيام با آن سخن گفته و راه او نيز همانراهى است كه بزرگان اهل معرفت در آن گام برداشتهاند.
زبان فارسى گنجينهاى گرانبها از معارف است كه از نظر بسيارى از مردم جهان پنهانمانده است. گنج در حال پنهانى نيز گنج است و گوهرشناسان كسانى هستند كه از اين گنجنصيب دارند و با تلاش و كوشش خستگىناپذير خود سرانجام به آن دست مىيابند.
آنچه در رباعيات خيام مطرح شده، گنجينهاى از معارف عقلى است كه به زيباترينشكل به زيور سخن آراسته شده و در طول قرون در معرض افكار مردم قرار گرفته است. باكمال تأسف بايد گفت در طول اين مدت تفسيرهاى ناپخته و نسنجيدهاى از اين رباعياتبهمنصه بروز و ظهور رسيده است كه با شأن عقلانى خيام مناسبت ندارد. راقم اين سطوركوشيده است تا به اندازه توان خود زنگار كجفهمى را از چهره سخنان خيام بزدايد و دين خودرا به اين انديشمند بزرگ در حد مقدور ادا نمايد.
* هستي و مستي (انتشارات اطلاعات)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید