نگاهی به پندهای ایرانیان باستان مکتوب بر ابزار و لوازم زندگی و اثر آن بر ادب فارسی و عربی/ وحید سبزیان‌پور

1393/2/27 ۱۲:۰۵

نگاهی به پندهای ایرانیان باستان مکتوب بر ابزار و لوازم زندگی و اثر آن بر ادب فارسی و عربی/ وحید سبزیان‌پور

ایرانیان باستان به پندهایی پایبند بودند که آنها را به منزله دستورالعملی در دسترس و تذکری دائمی برای دست یافتن به زندگی بهتر و مبارزه با انواع مصائب اجتماعی به کار می­بردند، به این سبب، همگان موظف به آگاهی و اطاعت از آنها بودند.

 

ایرانیان باستان به پندهایی پایبند بودند که آنها را به منزله دستورالعملی در دسترس و تذکری دائمی برای دست یافتن به زندگی بهتر و مبارزه با انواع مصائب اجتماعی به کار می­بردند، به این سبب، همگان موظف به آگاهی و اطاعت از آنها بودند.

این پندها را در روزهای خاصی به سمع مردم می­رساندند و آنها را بر ابزار و لوازم زندگی خود می نوشتند تا دائما در دسترس و مورد توجه آنها باشد.تنوع و کثرت این پندها از یک سو نشانه ی دامنه ی گسترده و عمق بسیار این پدیده است و از دیگر سو تناسب این حکمت ها با ابزار و وسایلی که بر آنها نوشته شده بود، بیانگر باریک اندیشی و نکته سنجی آنهاست و با اینکه سخن از تأثیر حکمت های ایران باستان در ادب عربی سخنی نو نیست ولی با باریک کردن مسیر این پژوهش به حکمت های مکتوب بر ابزار و لوازم زندگی و تأثیر آنها بر ادب عربی و فارسی، می­توان از یک سو عمق و گستره­ی پندهای حکمی ایرانی را دریافت و از دیگر سو با این زاویه ی تنگ، عمق تأثیر فرهنگ و ادب ایران را در ادب عربی نشان داد. دیگر اینکه نشان بدهیم که با وجود اهتمام کم نظیر ایرانیان باستان به پند های حکمت آمیز و تأثیر شگرف آن در ادب عربی و فارسی، در شرح و تعلیقات منابع ادب فارسی، امثال و اشعار عربی یکه تازی کرده، نشانی از حکمت های ایرانی دیده نمی شود و شایسته است که در این نوع پژوهش­ها به پندهای ایرانی توجه بیشتری صورت گیرد.

کلید واژه: پند ایرانی، لوازم زندگی، ادب عربی و فارسی، ادب تطبیقی

1- پند و اندرز ایرانی و عقاید دینی

سنت پند شنیدن و پند گفتن در ایران باستان رنگ و بوی دینی دارد زیرا محتوای کیش دینی ایرانیان، سرشار از پندها و اندرزهایی است که به حکیم جاودانه و خداوند یگانه منسوب است. (عاکوب، 1374: 33) در دعاهای موجود در اوستا، یکی از درخواستهای بنده به درگاه خدا، طلب حکمت و دانایی است. (ایرانی، 1361: 60) به علاوه پندها و اندرزهای فراهم آمده در اوستا به منزله‏ی قوانینی بود که ایرانیان موظف به حفظ و اجرای آنها بودند. دینکرت ششم مشتمل بر بیش از صد صفحه پند و اندرز است، در این بخش از تفسیر اوستا، اندرزهایی به «آذر نرسه»، «آذرمهر»، «بهداد آذر اورمزد»، «آذر بوزید» و «اورمزد سگزی» که از روحانیان دوره‏ی ساسانی بوده‏اند، نسبت داده شده است. (تفضلی، 1375: 18) این پندها از آدمی می‏خواهند که خوب رفتار کند، خوب سخن بگوید، و چون با خود تنها شد خوب بیندیشد. (آربری، 1959: 4) این خواسته‏های سه گانه، «کردار نیک»، «گفتار نیک» و «پندار نیک» است. اوستا تأکید می‏کند که سه چیز بر آدمی واجب است: «دشمن را به دوست تبدیل کند، پلید را پاک سازد و نادان را دانا گرداند.» (دورانت، 1337: 1/544) این حکمتها در غالب سخنان موجز و کلمات قصار موجب ترغیب به آموزه‏های دینی می‏شد و به شکل روایتهای ساده در می‏آمد...این اندرزها، بخشی از اوستا را تشکیل می‏دهد که پر از گفتار و بیانات علم و آگاهی است و مجموعه‏ی دانش‏های ضرب المثلی و اندرزی را شامل می‏شود...نک: (بویس، 1377: 103- 107)

اصول اخلاقی در قالب پند و اندرز و به شکل بایدها و نبایدها از عوامل مهمی است که جامعه ایرانی قبل از اسلام را از بسیاری آسیب های اجتماعی حفظ کرده بود، ایرانیان باستان برای مبارزه با زیاده­خواهی و تجاوز مردم به حقوق یکدیگر و نیز ایجاد زندگی مسالمت­آمیز و توأم با صمیمیت و گذشت، آشنایی با شایست و ناشایست، التزام به آنها را از زمان بلوغ بر همگان واجب می دانستند. مجموع اندرزنامه­های پهلوی که خیم و خرد فرخ مرد را شایسته تحسین می ساخته است... در همه طبقات اجتماعی هرکس از خرد و کلان به سن پانزده سالگی می رسیده است، آشنایی با آن گونه افکار را که جالب خیر و اخلاق متعالی است بر خود واجب می دیده است. (زرین کوب، 1385: 53)

1-1- مجالس پند و اندرز در ایران

علاوه بر متون دینی، در آثار به جا مانده از منابع قدیم ایران، پندهای بسیاری از خسرو انوشروان، اردشیر بابکان، شاپور پسر اردشیر، بهمن، هوشنگ، و وزیرانی چون بزرگمهر دیده می‏شود. نک: (ابن مسکویه، بی تا: 6 - 88) همچنین از شاهان افسانه‏ای مثل فریدون، بهمن و دارا و نیز از حکیمانی مانند مهبود، مه آذر، آذرگشسب، برزگمهر، شاپور، بهروز،، هرمزدآفرید، نرسی و سینا برزین، پندهایی دیده می شود. (تفضلی، 1375: 202 - 206)

مؤلف کتاب تاریخ گزیده می­گوید: «اول پادشاهی که در پندیات سخن گفت هوشنگ بود سپس پندهای بسیاری را از او نقل می­کند، همچنین بخش­هایی از این کتاب اختصاص به پندهای اردشیر و کسری دارد» (مستوفی، 1339: 76 – 79 و 117-118)، پندنامه‏ی بزرگمهر، وزیر خسرو انوشروان نیز از مشهورترین نمونه‏ی حکمت ایرانی است. نک: (آربری، 1959: 261) از این میان «عهد اردشیر» از نمونه‏های برجسته‏ی ذوق و اندیشه‏ی ایرانی است، او در این منشور، مسائل گوناگونی را بیان کرده و پذیرفتن و به کار بستن آن را ضامن دوام و ماندگاری سلطنت دانسته است. نک: (اردشیر، 1976).

از سخنان ابن فقیه (1382: 83) بر می­آید که انوشروان رغبت بسیار به شنیدن پندهای بزرگمهر داشته است[1]. در خرد نامه (1367: 47- 52) بخشی با عنوان سؤال­های انوشروان از بزرگمهر آمده، در بهارستان جامی (1387: 41) به مجالسی اشاره شده که تبادل­نظر بین خردمندان از جمله بزرگمهر و کسری صورت می­گرفته است:

پیش کسری زخردمند حکیمان میرفت / سخن ازسخت­ترین موج درین لجه غم

آن یکی گفت که بیماری واندوه دراز / وان در گفت که ناداری وپیریست بهم

سومین گفت که قرب اجل وسوء عمل / عاقبت رفت بترجیح سوم حکم حکم

در دیوان ابن یمین با عنوان انوشیروان و موبدان آمده است که انوشیروان موبدان شهرها را فرا خواند و از آنها گنجی از پند و اندرز خواست که بر دیوار دخمه بنویسند تا برای آیندگان مفید افتد:

شنیدم که کسری شه دادگر / که دیهیم از او بود با زیب و فر //

ز هر کشوری موبدی بخواست / فراوان سخنها ز حکمت براند//

بخواهم که ماند ز من یادگار / یکی گنج پر گوهر شاهوار //

که تا هرکه بر خاک من بگذرد / از آن گنج حکمت گهرها برد //

وزان پس به دیوار آن دخمه بر / سخن­ها نوشت آن شه دادگر (ابن یمین، بی تا: 594- 595)

برای اطلاع از مجالس انوشروان با حکیمان و خردمندان و اشاره فردوسی به آن، نک: (سبزیان پور، مقایسه...1384: 134) همچنین برای اطلاع از تأثیر اندرزهای ایرانی در ادب عربی، نک: (سبزیان پور، جستاری...1384: 84-87) و برای اطلاع از دیدگاه صاحب نظران عرب درباره پند و حکمت ایرانی نک: (سبزیان پور، نقبی...: 1389: 71)

1-2- اهمیت و اهتمام به پند و اندرز

در ایران باستان، التزام اخلاقی در قالب پند و اندرز، با جمله­های کوتاه و پرمغز که حاصل تجربه های تلخ و شیرین بود از نسلی به نسلی دیگر منتقل می شد به گونه ای که آنها را مقدس می­دانستند. (فرهنگ انجمن آرای ناصری، نقل از دانش پژوه، 1359: بیست و هشت) و در روزهای خاصی منادیان، پندها را با صدای بلند، در مراکز شهرها به گوش مردم می رساندند.[2] (مستوفی، 1339: 118) این پندهای حکیمانه را به سبب اهمیتی­ که داشت با گرانبهاترین و زیباترین ابزار و وسایل می نوشتند و در معرض دید همگان قرار می دادند، در نوشتن این پندها از طلا[3] (مسعودی، 1404: 1/295) و (عنصر المعالی، 1366: 50) زعفران، گلاب (بلاذری، 1987: 650) چوب آبنوس (مستوفی، 1339: 111) استفاده می­شد و آنها را در گنجینه های شاهان، چون گوهر و مروارید نگهداری می کردند، در خردنامه بخشی با این عنوان آمده است: گفتار اندر نکته هایی که اندر گنج شاپور یافتند. نک: (خردنامه، 1376: 53 و 54)، در یادگار بزرگمهر[4] که پندهای بزرگمهر به انوشروان است در پایان بند اول آمده است: این یادگار به یاری یزدان و...به فرمان خسرو شاهنشاه...به گنج شایگان نهادند (نوابی، 1338: 305) فردوسی هم که این پندها را به نظم درآورده، اشاره ای به نگهداری آنها در خزانه شاهی دارد:

نوشتم سخن چند بر پهلوی / ابر دفتر و کاغذ خسروی //

سپردم به گنجور تا روزگار / برآید بخواند مگر شهریار (همان: 321)

1-3- سنت پندنویسی

این پندها در همه جا دیده می­شد از جمله: حاشیه‏ی فرشها، (ابن یمین، بی تا: 589) کناره‏ی سفره‏ها، در میان ظروف (مسعودی، 1404 2/104)، عصا (آبی، 1987: 5/324)، دیوارهای قصر (ماوردی، 1407: 251)، تخت شاهان (ابن جوزی، 1412: 2/113)، سنگ قبر (سعدی، 1368: 237)، لوحهای مکتوب (ابشیهی، 1421: 2 / 501)، در مقبره­ها (واعظ کاشفی، بی تا: 38)، کمربند (ابن عبد ربه، 1999: 2/28)، بازو (ابن قتیبة، بی تا: 3/191)، تابلوهای طلا (خردنامه، 1376: 52- 47)، انگشتر (ابن الحداد، 1983: 67)، طاق ایوان (سعدی، 1368: 49)، حاشیه چادر و خرگاه (سعدی، 1368: 602)، پرده (ترجمه‏ی تفسیر طبری، 1339: 1/ 343)، دیوار مجالس (ابن مسکویه، بی تا: 64)، تاج شاهان (مستوفی، 1339: 118-120)، سر در کاخ­ها (راغب اصفهانی، 1420: 1/208)، صخره­های بزرگ (جاحظ، 1969: 5)، سکه (اسداللهی، 1366: 916)، گنبد (طرطوسی، بی تا: 1/92)، تابوت زمامداران (واعظ کاشفی، 1307: 175)، دروازه شهرها.[5] (جاحظ، 1969: 5)

هدف ما در این مقاله معرفی این امثال حکیمانه است، تا نشان دهیم بسیاری از مفاهیم حکمی که امروز به نام ادب عربی شهرت یافته، در ایران باستان رایج بوده و در منابع عربی به آنها اشاره شده است و خود آنها منشأ الهام شاعران و ادیبان عرب شده است.[6]

البته ما به هیچ روی ادعا نداریم که شاعران و ادیبانی که در این مقاله از آنها نام برده­ایم در آثار خود بی­واسطه و مستقیم متأثر از اندیشه­های ایرانی هستند بلکه معتقدیم این مفاهیم در ایران قبل از اسلام وجود داشته، و بسیاری از آنها از طریق فرهنگ شفاهی و کتاب­هایی چون شاهنامه، گرشاسب نامه و... و برخی دیگر در دوره عباسی از طریق اختلاط ایرانیان و عرب­ها و نهضت ترجمه به فرهنگ و ادب عربی منتقل شده است. این مضامین بعدها مانند کالاهایی که مواد اولیه آن صادر می شود و به شکل دیگری به خاستگاه خود بر می­گردد از طریق منابع عربی به ادب فارسی منتقل شده است[7].

با اینکه بنا به قول مشهور «الفضلُ مَا شَهدتْ بهِ الاعداءُ» جای تردید در صحت این سخنان وجود ندارد احتمال جعل و تحریف به سبب دشمنی با عرب­ها و گرایش­های شعوبی منتفی نیست ولی تنوع و گستردگی آنها نشان از اهمیت بسیار آنها در ایران باستان و نفوذ عمیق و پر حجم آنها به فرهنگ و ادب عربی دارد.

در این مقاله برای نشان دادن تأثیر این پندها در ادب فارسی، آنها را به امثال و حکم دهخدا ارجاع داده­ایم زیرا این کتاب ارزشمند به منزله دائرة المعارفی از امثال و اشعار عربی و فارسی است و نمونه­هایی از ادب فارسی و عربی را بویژه از شرح­های منابع فارسی چون گلستان، بوستان، مثنوی و شاهنامه آورده­ایم تا علاوه بر نشان دادن میزان این تأثیرگذاری نشان دهیم که جای حکمت­های ایرانی در شرح و توضیح منابع ادب فارسی خالی است و سخت نیازمند به بازنگری و تجدیدنظر است.

از نکات قابل توجه، مولد بودن این امثال است. میدانی به عنوان یک کارشناس و صاحب نظر، با مهر مولد بودن، ایرانی بودن آنها را تأیید کرده است.

   کتاب ها و مقاله‌های بسیاری درباره تأثیر پند های ایرانی بر ادب عربی نوشته شده از جمله می توان به کتاب عیسی عاکوب «تأثیر پند پارسی بر ادب عرب» و کتاب ثعالبی «الاعجاز و الایجاز» و نیز مقالاتی مانند «نقبی به روشنایی در جستجوی امثال ایرانی در نظم عربی» و «ریشه های ایرانی امثال و حکم عربی در شعر بهار» اشاره کرد، لازم به یاد آوری است که بر اساس اطلاعات نظام مند، تا به حال تحقیقی در این زمینه با قید مکتوب بر لوازم زندگی دیده نشده است.

ضمنا منابع برخی از شواهد این مقاله، از متون فارسی است که برای اطمینان و تأیید بیشتر سعی کرده­ایم معادل آنها را از منابع عربی نیز ذکر کنیم. ضمنا پندهای مکتوب بر لوازم زندگی را برای وضوح بیشتر به شکل ایتالیک آورده­ایم:

2- پند های ایرانی بر لوازم زندگی

2-1- انگشتر[8]

الف: چنانکه از منابع بر می­آید ایرانیان سخت علاقمند به نوشتن پند بر نگین انگشتر بودند از جمله مواردی که به آنها دست یافته ایم:

2-1-1- انوشروان:

2-1-1-1- مالیات و عدالت

کانَ لأنوشروانَ أربعُ خَواتیمَ: فَخاتمٌ لِلْخَراجِ نَقشُهُ: العدلُ وَخَاتمٌ لِلضِیاعِ نقشُهُ الْعمَارةُ، وَخاتمٌ لِلمَعُونَةِ نقشُهُ: الأِناةُ، وَخَاتمٌ لِلْبریدِ نَقشُهُ: الْوَحی. (توحیدی، بی تا: 3/325)، (آبی، 1987: 5/124) و (مسعودی، 1404: 1/294)؛ ترجمه: انوشروان چهار انگشتر مختلف برای خراج، آب و زمین، کمک و چاپارخانه داشته که به ترتیب نقش عدالت، آبادانی، صبر و وحی

 بر آنها حک شده بود. (توحیدی، بی تا: 3/325) و (آبی، 1987: 5 / 124)

همچنین برای اطلاع از نقش نگین انوشروان، نک: (غزالی، 1351: 138)، (راوندی، 1333: 72) و (تفضلی، 1375: 211)

2-1-1-2- منافات ستم و آبادانی

لا یکونُ العِمرانُ حیثُ یجورُ السلطانُ. (زمخشری، 1412: 3/310) و (آبی، 1990: 7 / 69)؛ ترجمه: هرجا ستم شاه باشد، آبادانی وجود ندارد. نک: (مستوفی، 1339: 120)

2-1-1-3- نیکی...

أًنعمْ تُشکَرْ، وَأرْهبْ تُحذَرْ، ولا تَهزلْ فَتُحقَرَ؛ فَکتَبهَا المَلکُ عَلَی خَاتَمِهِ... (توحیدی، بی تا: 1/ 61) و (قیروانی، 1372هـ: 2 /991)؛ ترجمه: بزرگمهرگفت: نیکی کن تا سپاس شوی، بترس تا از تو دوری شود، و مسخرگی نکن زیرا ذلیل می شوی، انوشروان این پندها را بر انگشترش نوشت.

2-1-1-4- ارزش عدالت

عَدلُ السلطانِ أَنفعُ مِنْ خِصْبِ الزمانِ. (ابن الحداد، 1983: 67)؛ ترجمه: عدالت شاه بهتر از برکت روزگار است.

2-1-1-4- عزت و بزرگی:

به مه، نه مه به. (غزالی، 1351: 138)

غزالی پس از نقل داستان مأمون که دخمه انوشروان را گشود، می­گوید: «مأمون در انگشت انوشروان انگشتری دید که بر نگین آن عبارت «به مه، نه مه به» نوشته بود». برای اطلاع بیشتر نک: (راوندی، 1333: 72)

2-1-1-5- مدارا، مشورت و یاری درماندگان

1- با دوست و دشمن مدارا کن. 2- در کارهای بی مشورت خردمندان مشورت منما. 3- رعایت رعیت فرو مگذار.

مؤلف اخلاق محسنی (واعظ کاشفی، بی تا: 38) می­گوید: «مأمون وقتی دخمه انوشروان را باز کرد سه انگشتر در آنجا یافت که 3 عبارت بالا بر آنها نقش بسته بود.»

2-1-2- بزرگمهر:

2-1-2-1- خدا، زنده باقی

ایزد است که نمرده است و نمیرد. (ابن فقیه، 1317: 108) نیز نک: (مرزبان راد، 2536: 83)

2-1-2-2- موجود نه مفقود

مُعالجةُ اْلمَوجودِ خَیرٌ مِنْ انتظارِ المفقودِ. (توحیدی، بی تا: 4/ 106)؛ ترجمه: پرداختن به موجود بهتر از انتظار چیزی است که وجود ندارد.

2-1-2-3- سازش با زندگی

مَنْ لَمْ یُدارِ عَیشَه ضَنک... (توحیدی، بی تا: 1/ 443)؛ ترجمه: هر کس با زندگی خود مدارا نکند دچار تنگنا می شود.

2-1-3- رستم:

2-1-3-1-شوخی، دروغ و ستم

الهزلُ مُبغِضةٌ و الکذبُ منقصَةٌ وَ الجَورُ مُفسِدةٌ. (طرطوشی، 1990: 532)؛ ترجمه: شوخی عامل کینه، دروغ مایه نقصان و ستم عامل فساد است. طرطوشی رستم را به غلط از شاهان ایران دانسته است.

2-1-4- شاپور:

2-1-4-1- صبر و ظفر

الصبرُ دَرَکٌ. (توحیدی، بی تا: 2/1، 69)؛ ترجمه: صبر موجب رسیدن است.

2-1-5- بهرام گور

بنا به گفته ی مسعودی، نگین بهرام گور دارای نوشته­های پندآمیز بوده است. (نقل از تفضلی، 1375: 211)

2-1-6- خسروپرویز

2-1-6-1- ارزش مال و ثروت

بالمالِ یَنالُ الفَرَحُ؛ ترجمه: شادی با مال می رسد.

مسعودی از نه انگشتر پرویز سخن می­گوید که بر نگین یکی از این انگشترها عبارت بالا نوشته شده بود. برای اطلاع بیشتر نک: (مسعودی، 1404: 1/307)

2-2- بازو

2-2-1- حرص، شادی و فریب دنیا

إِن کانَتِ الحُظُوظُ بِالجُدودِ فَمَا الحِرصُ؟وَ إنْ کانتِ الأشیاءُ غَیرَ دائمةٍ فَما السرورُ؟و إن کانت الدُّنیا غَرارةً فَما الطُمَأنِینَةُ؟ (ابن قتیبة، بی تا: 3/191)؛ ترجمه: وقتی بهره آدمی به بخت و اقبال است حرص چه فایده ای دارد؟ وقتی امور زندگی همیشگی نیست شادی چه معنایی دارد؟ و اگر دنیا فریب است آرامش چه معنایی دارد؟ (قیروانی، 1372هـ: 2 /991)

بنا به قول ابن قتیبه و قیروانی، عبارت بالا بر بازوی بزرگمهر نوشته شده بود.

2-3- پرده

2-3-1- خوردن و کار کردن

کار کردن، خوردن باید و خوردن، مردن باید.

در ترجمه‏ی تفسیر طبری (1339: 1/ 343) آمده است: بر روی دو پرده‏ی سرخ و سبز که در دربار انوشروان آویزان شده بود دو اندرز بالا در معرض دید همگان قرار داده شده بود.

2-4- پند نوشته های کنار شاهان

از منابع عربی برمی آید که برخی شاهان ایرانی پند­هایی را در کنار خود قرار می­دادند که دائما در مقابل دیدگان آنها باشد و یا آن را به دست نزدیکان خود می دادند که در مواقع لازم چون علامت بازدارنده ای، مانع تندروی آنها باشد. از جمله:

2-4-1- رحم کن تا به تو رحم شود

مَا لَکَ وَ الْغَضَبَ إِنَّمَا أَنتَ بَشرٌ، اِرحَمْ مَنْ فِی الأرْضِ یَرْحَمْکَ مَن فِی السَّماءِ[9]! (ماوردی، 1407: 222) و (طرطوشی، 1990: 267)؛ ترجمه: چرا خشمگین می­شوی تو یک انسان هستی که به مرگ نزدیک هستی به کسانی که روی زمین هستند رحم کن تا آنکه در آسمان است به تو رحم کند. ماوردی و طرطوشی نوشته­اند: یکی از پادشاهان ایرانی نوشته بالا را به وزیرش داد و به او گفت: هرگاه خشمگین شدم آن را به من ده.

ابن عبدربه (1999: 2/191) عبارت«ارحَمْ تُرحمْ[10]» را ذیل امثال بزرگمهر و اکثم صیفی به گونه­ای قرار داده که معلوم نیست از کدام یک است. ولی با قرینه بالا می­توان آن را به بزرگمهر نسبت داد.

2-4-1-2- شواهد فارسی و عربی:

ایزد کند رحمت بر آن کس که او / رحمت کند بر مردم ممتحن (فرخی، نقل از دهخدا، 1370: 325)

2-4-2- عدالت بهتر از حاصلخیزی

عدلُ السلطانِ أنفعُ لِلرعیةِ مِنْ خَصْبِ الزمانِ. (ابن جوزی، 1412: 2/113)؛ ترجمه: عدالت شاهان بهتر از حاصل­خیزی و برکت روزگار است. ابن جوزی نوشته است: عبارت بالا از مکتوبات کنار کسری بوده است.

2-5- تابوت

2-5-1- گم نشدن خوبی و بدی

هر چه نیکی ورزیدیم نزد کسی است که پاداش را کم نمی دهد و هر چه بدی کردیم نزد کسی است که از کیفر دادن ناتوان نیست. ابن فقیه (1382: 128) نوشته است: عبارت بالا وصیت انوشروان است که بر پیشانی تابوتش نوشته بودند. همچنین نک: (حمزه اصفهانی، 1340: 41)، (مستوفی، 1339: 117)، (واعظ کاشفی، 1307: 175) و (قزوینی، 1363: 89)، ترجمه عربی عبارت بالا در همین مقاله (سنگ قبر) آمده است.

2-5-2- بی ارزشی دنیا

این جهان هیچ چیز نیست و در نگرید بدین تن که چندین اموال دنیا جمع کرد و چگونه دست بازداشت و جهان را آبادان کرد و آخر کار، مرگ، تن وی را خراب کرد. (ابن فقیه، 1317: 108، وصیت انوشروان بر تابوت)، این سخنان شباهت به پندهای بهرام در بخش (سنگ قبر) دارد.

اسدی طوسی در گرشاسب­نامه، حکمتهایی را از روی تابوت زرین سیامک به شعر درآورده است. برای اطلاع از این پندها نک: (اسدی طوسی، 1317: 178 – 182)

2-6- تاج

2-6-1- ناپایداری دنیا

چه سال های فراوان و عمرهای دراز / که خلق بر سر ما بر زمین بخواهد رفت //

چنانکه دست به دست آمده است ما را / به دست­های دگر همچنان بخواهد رفت (سعدی، 1368: 120)

سعدی دو بیت بالا را از نوشته­های تاج کیخسرو نقل کرده است. حمداله مستوفی، (1339: 118-120) نزدیک به100 پند حکیمانه را از تاج انوشروان نقل کرده است. سعید نفیسی 10 پند مفصل را که بر تاج انوشروان نوشته شده بود، به تفصیل آورده است. برای اطلاع از این پندها، نک: (نفیسی، 1310: 623 - 626)

خاقانی در بیت زیر اشاره به پندهای تاج انوشروان کرده است:

بس پند که بود آنگه بر تاج سرش پیدا / صد پند نو است اکنون در مغز سرش پنهان (خاقانی، 1375: 246)

یکی از پندهای تاج انوشیروان که نویسندگان عرب باز گفته­اند، این پند نغز و زیباست: «آن مه که آن به، نه آن به که آن مه»، (نقل از کزازی، 1376: 146)، نیز نک: (سبزیان پور، نکته ای...، 1388: 25)، زاکانی (1999: 317) در ابتدای رساله صد پند می گوید: «از پندهای بسیار استفاده کرده­ام علی الخصوص...پندنامه پادشاه عالم خسرو کامگار عادل انوشروان بن کسری که بر تاج مرصعش نبشته بود.»

2-7- تخت

2-7-1- وابستگی دولت و مردم به یکدیگر

ابن الجوزی نوشته است: بر تخت کسری نوشته شده بود:

 الدینُ لا یتِمُّ إِلا بالمُلکِ، وَالمُلکُ لا یَتِمُّ إلا بالرجالِ، والرجالُ لا یتِمُّونَ إلا بالمالِ، والمالُ لا یَجیءُ إلا بِعمارةِ الأرضِ، والعمارةُ لا تَتِمُّ إلا بالعدلِ. (ابن جوزی، 1412: 2/113)؛ ترجمه: دین جز با ملک، حکومت جز با مردم، مردم جز با مال کامل نمی شوند و مال و ثروت جز با آبادانی به دست نمی آید و آبادانی جز با عدالت ایجاد نمی شود. نیز نک: (تحفه، 1341: 48)

مطلب بالا در عهد اردشیر به شکل زیر آمده است: لا مُلکَ إِلا برجالٍ، ولا رجالَ إلا بمالٍ، ولا مالَ إلا بعمارةٍ، ولا عمارةَ إلا بعدلٍ. (قرطبی، بی تا: 1/334)؛ ترجمه: حکومت، بدون مردم، مردم بدون مال، مال بدون آبادانی و آبادانی بدون عدالت ممکن نیست.

این مضمون در اشعار ابوالفتح بستی و شاهنامه به شکل زیر آمده است:

إذَا وُلیتَ فَاعمُرْ مَا تَلیِه / بعدَ ذَلک فَالإمَارةُ بالعِمارةِ (بستی، 1980: 255) برای مزید اطلاع نک: (مرسی الخولی، 1980: 138)

چو خوشنود داری جهان را به داد / توانگر بمانی و از داد شاد (فردوسی، نقل از دهخدا، 1370: 175)[11].

2-8- چادر و خرگاه

2-8-1- نیکی به بدان

فریدون گفت نقاشان چین را / که پیرامون خرگاهش بدوزند //

بدان را نیک دار ای مرد هشیار / که نیکان خود بزرگ و نیک روزند (سعدی، 1368: 602)

2-9- دروازه شهرها

جاحظ (1969: 5) در المحاسن و الاضداد از سخنان حکیمانه­ای سخن می­گوید که بر دروازه سمرقند نوشته شده بود.

2-10- دستار

واعظ کاشفی، 4 پند زیر را از اندرزهای مکتوب بر دستار انوشروان دانسته است:

 1- گیتی که یزدان کرد از من چه کوشش 2- زندگی که نبشته برمن چه کوشش 3- گیتی که نه جاوید بر من چه رامش 4- که شاید که نشاید دانست. (واعظ کاشفی، ص 175، نقل از مرزبان راد، 2536: 84)

2-11- دیوار

عنصرالمعالی (1366: 50) می­گوید: «در اخبار خوانده­ام که مأمون بر گور انوشروان حاضر شد و از دخمه­ای که انوشروان در آن دفن شده بود نوشته­ای به خط طلا بر دیوار یافت که در قسمتی از آن آمده بود: اکنون چون عاجزی آمد هیچ چاره ندانستم جزین که این سخنها برین دیوار نبشتم تا اگر وقتی بزیارت من کسی بیاید، این لفظها بخواند و بداند، او نیز از من محروم نمانده باشد، این سخنها و پندهای من پای مزد آن کس باشد و آن پندها اینست که نبشته آمدست». صاحب قابوس­نامه پس از نقل این مطلب این پندها را در 54 فقره نقل کرده است: قیروانی نیز این داستان را به تفصیل نقل کرده است. (1953: 91-96)

ابن مسکویه (بی تا: 64) نوشته است: عادت ایرانیان قدیم این بود که بر دیوار مجالسشان این چهار جمله را بنویسند:

2-11-1- خشونت و نرمش

أولُهَا: الشدةُ فِی غَیرِ عُنفٍ وَ الِلینُ فِی غَیرِ ضعفٍ؛ ترجمه: سخت­گیری بدون خشونت و نرمش بدون ضعف.

در بوستان سعدی آمده است:

چو نرمی کنی خصم گردد دلیر / وگر خشم گیری شود از تو سیر //

درشتی و نرمی به هم در به است / چو رگزن که جراح و مرهم نه است. (سعدی، 1379: 45) [12]

2-11-2- پاداش نیکوکار و مجازات بدکار

 الثانی: المحسنُ یُجازَی بِاحسَانِهِ وَ المُسِیءُ یُکافِأُ بِاساءَتِهِ؛ ترجمه: نیکوکار به خاطر نیکی­اش پاداش و بدکار به خاطر بدیش مجازات می­شود.

2-11-3- زمان هدیه و رزق

 الثالثُ: العَطیاتُ و الارزاقُ فِی حینِهَا وَ اوقاتِها؛ ترجمه: هدیه و روزی در زمان خودش صورت می­گیرد.

2-11-4- مرزبان و مسافر شب

لا حِجَابَ عَنْ صاحِبِ ثَغرٍ و لَا طَارِقِ لیلٍ؛ ترجمه: مرزبان و مسافر شب مانعی ندارند.

2-12- دیوار قصرها

2-12-1- صبر و ظفر

ماوردی، (1407: 251) از ابن مقفع نقل کرده که در قصر اردشیر نوشته شده بود:

الصَّبْرُ مِفْتَاحُ الدَّرَکِ؛ ترجمه: صبر کلید دست یافتن است[13].

2-12-1-1- نمونه­ایی از منابع عربی:

أنوشروان: الصَّبْرُ کاسِمُهُ وعاقِبَتُه العسلُ. (راغب اصفهانی، 1420: 1/525) نک: (دباشی، 1370: 94) و (سبزیان پور، تأثیر پند...، 1388: 106)، برای اطلاع از پندهای مکتوب در کاخ فریدون. نک: (ابن فقیه، 1317: 60- 61)

2-12-2- تحمل دوست

 بر دیوار قصر فریدون این سخن نوشته شده بود:

از دوست به هر زخمی افگار نباید شد/ وز یار به هر جوری بیزار نباید شد (ابن فقیه، 1382: 48)

2-12-2-1- شواهدی از متون عربی:

از حکمت­های ایرانی: إنْ لَمْ تَغْضِ عَلَی القَذَی لَمْ ترضَ أبَدا. (ثعالبی، 2003: 39)؛ ترجمه: اگر از خاشاک چشم پوشی نکنی هرگز راضی نمی­شوی.[14]

از پندهای حکیمان ایرانی: صِفَةُ الصَّدِیقِ أَنْ یَبْذُلَ لَک مَالَهُ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَنَفْسَهُ عِنْدَ النَّکْبَةِ، وَیَحْفَظَک عِنْدَ الْمَغِیبِ. (ماوردی، 1407: 294)؛ ترجمه: ویژگی دوست خوب این است مالش را در زمان نیاز به تو ببخشد، خودش را در زمان بلا و مصیبت در اختیار تو گذارد، و در نبود تو حافظ حقوق تو باشد.

برای اطلاع از ده پند نوشته شده بر دیوار کاخ فریدون. نک: (ابن فقیه، 1382: 69)

2-13- سردر کاخ

2-13-1- کار و حقوق آن

بر سردر خانه کسری نقاشی طلایی بود که بر آن نوشته شده بود: العملُ لِلکِفَاءةِ، وقضاءُ الحقوقِ عَلَی بیوتِ الأموالِ. (آبی، 1987: 2 /173) و (راغب اصفهانی، 1420: 1/208)؛ ترجمه: کار برای بی­نیازی است و دادن حق به عهده بیت المال است.

2-14- سفره

بر سفره کسری جمله­هایی نوشته شده بود که محور اساسی آنها بر اجتناب از حرص، پرخوری و تشویق به مال حلال و کمک به نیازمندان است:

2-14-1- خودداری از حرص

اتقِّ الشُحَّ، فإنَّه أدنسُ شعارٍ، وأوحشُ دِثارٍ. (زمخشری، 1412: 4/399)؛ ترجمه: از حرص دوری کن زیرا بدترین لباس ظاهر و باطن است.

2-14-1- 1- نمونه هایی از ادب فارسی و عربی

چنین است گیتی پر از آز و درد / از او تا توانی گرد بیشی مگرد (فردوسی، نقل از دهخدا، 1370: 1167)

عَبدُ المَطامِعِ فی لِباسِ مَذَلَّةٍ / إِنَّ الذَلیلَ لَمَن تَعَبَّدَهُ الطَمَع (ابو العتاهیة، 1425: 229)، نک: (سبزیان پور، مضامین...، 1387: 163)

2-14-2- خوردن با اشتها

مَا طَعمتَه وَأنتَ تَشتَهیه فَقَد أَکَلتَه. وَمَا طَعمَته وأنت لا تَشتَهیهُ فَقَد أکَلَکَ. (راغب اصفهانی، 1420: 1/731) و (مسعودی، 1404: 1/296)؛ ترجمه: هرچه را با اشتها خوری تو آن را خورده­ای و هرچه را بی اشتها خوری او تو را خورده است.[15]

2-14-3- خوراک حلال و کمک به نیازمندان

لِیَهنَأ طَعامَه مَنْ أکَلَه مَنْ حِلِّه، وَعَادَ عَلَی ذَوِی الحَاجةِ مِنْ فَضلِه. (مسعودی، 1404: 1/296)؛ ترجمه: گوارا باد خوراک آن کس که از راه حلال به دست آورد و افزودنی آن را به نیازمندان بخشد.

2- 15- سنگ قبر

2-15-1- ارزش سخاوت

نبشته است بر گور بهرام گور / که دست کرم به ز بازوی زور (سعدی، 1368: 237)

2-15-2-پاداش و مکافات اعمال

انوشروان در آستانه مرگ دستور داد بر سنگ قبرش بنویسند:« مَا قَدَّمْنَاهُ مِن خیرٍ فعِندَ مَن یُحسِنُ الثوابَ ومَا کَسَبناهُ مِن شرٍ فَعندَ مَن لا یَعجزُ عَنْ العِقابِ.» (ثعالبی، بی تا: 57) و (زمخشری، 1412: 2/9)؛ ترجمه: کارهای نیکی که کردیم نزد کسی است که به نیکی پاداش می­دهد و بدیهای ما در نزد کسی محفوظ است که از عقوبت ناتوان نیست. نیز (نک: مستوفی، 1339: 117)، برای اطلاع از بیش از 100 نمونه عربی و فارسی از این مضمون نک: (دهخدا، 1370: 158-160)

2-15-3- چاره نداشتن از مرگ

ابشیهی و زمخشری از شخصی به نام عمرو بن میمون نقل کرده­اند: شهری را در فارس فتح کردیم به غاری وارد شدیم که در آن تختی از طلا بود، مردی روی تخت نشسته و بالای سرش این نوشته بود: أنا بهرام ملکُ فارسً، کنتُ أَغْنَاهُم بَطشاً، وأَقساهُم قلباً، وأطوَلَهُم أَملاً، وأحرَصَهُم عَلی الدُّنیا، قد ملکتُ البلادَ، وقتلتُ الملوکَ، وهزمتُ الجیوشَ وأذلَلتُ الجبابرةَ وجمعتُ مِنَ الأموالِ مَا لَمْ یَجمَعْه أحدٌ قَبلِی، وَلَمْ أستطِعْ أَنْ أَفتَدِی بِهِ مِنَ المَوتِ إذْ َنَزَلَ بِی. (ابشیهی، 1421: 2 / 501) و (زمخشری، 1412: 5/137)؛ ترجمه: من بهرام، شاه ایران هستم، من غنی­ترین، خشن­ترین، آرزومندترین و حریص­ترین شاهان نسبت به دنیا بودم، حاکم بر کشور شدم، پادشاهان را کشتم، سپاهیان را شکست دادم، بزرگان را ذلیل کردم و اموالی به دست آوردم که هیچ کس به دست نیاورده بود ولی هنگامی که مرگ به من نزدیک شد نتوانستم آن را با مال و ثروت بخرم.

2- 16- شمشیر

2-16-1- بدی شتاب و خوبی صبر

التأنِّی فِیمَا لا یَخافُ الفوتَ أفضلُ مِنَ العجلةِ فِی إِدراکِ الأَملِ؛ ترجمه: شکیبایی در چیزی که ترس از دست دادن آن را نداری، بهتر از شتاب برای رسیدن به خواسته ها است.

ابشیهی (1421: 2/113) عبارت بالا را بدون توضیح از پندهای مکتوب بر یک شمشیر دانسته است. با توجه به سنت پند نویسی بر ابزار و لوازم در ایران باستان و نقل عین این جمله در الحکمة الخالدة (ابن مسکویه، بی­تا، 9) و در پندهای آذرباد، شکی نمی­ماند که شمشیر و پند مذکور متعلق به ایرانیان بوده است.

2-17- صخره

ابن مقفع در ابتدای ادب الکبیر (1407: 63-65) اشاره به گذشتگان می­کند که پند و اندرز بر صخره­ها می­نوشتند و می­گوید که من برخی از سخنان آنها را در این کتاب جمع­آوری کرده­ام. جاحظ در المحاسن و الاضداد (1969: 5) می­گوید: «ایرانیان سخنان خود را بر صخره‏های عظیم به یادگار می­‏گذاشتند.» همچنین ابن الفقیه جهانگرد و جغرافیا دان معروف، در کتاب البلدان (1861: 243) صخره عظیمی در همدان دیده است که دارای دو طاق بزرگ حجاری شده بوده و در هر طاق سه لوح از سنگ تراشیده و در هر لوحی بیست سطر در حکم و نصایح مندرج بوده است. برای اطلاع بیشتر. نک: (محمدی، 1384: 260)، در منابع مختلف، پندهای زیر را بر صخره ها یافته ایم:

2-17-1- چاره ناپذیری از مرگ

شنیدم که جمشید فرخ سرشت / به سرچشمه­ای بر به سنگی نبشت //

بر این چشمه چون ما بسی دم زدند / برفتند چون چشم بر هم زدند //

گرفتیم عالم به مردی و زور / ولیکن نبردیم با خود به گور (سعدی، 1379: 52)، این ابیات شباهت به سخنان بهرام در همین مقاله (سنگ قبر) دارد.

2-17-2- توأم بودن سلامت و بیماری، رنج و آسایش، امنیت و ترس

العافیةُ مقرونةٌ بالبلاءِ و السلامةُ مقرونةٌ بالعَطَبِ والأمنُ مَقرونٌ بالخوفِ؛ ترجمه: سلامت همراه بلا و رنج است و امنیت همراه ترس است. طرطوشی (1990، 534) عبارت بالا را از سنگ نوشته ایی در فاصله ی اصفهان و فارس نقل کرده است.

2-18- طاق ایوان

2-18- 1- دل بستن، فقط به خدا

بر طاق ایوان فریدون نبشته بود:

جهان ای برادر نماند به کس / دل اندر جهان آفرین بند و بس[16]//

مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت / که بسیار چون تو پرورد و کشت (سعدی، 1368: 49)

2-18-1-1-نمونه­ایی از منابع عربی:

بزرگمهر گفته است: «الرُّکونُ عَلَی الدنیَا مَعَ مَا نُعایِنُ مِنَ المَوتِ جهلٌ.» (توحیدی، بی تا: 3/2، 641) و (ابن حمدون، 1983: 1/89 نقل از علی (ع))؛ ترجمه: تکیه و اعتماد به دنیا با دیدن مرگ، نادانی است.

2-19- عصا

در منابع عربی 9 عبارت حکیمانه که بر عصای ساسان حک شده بود، نقل شده است[17]. این امثال همگی در جهت تشویق به حرکت و تلاش و دوری از تنبلی و تن پروری است و با عصا که وسیله حرکت است، نوعی تناسب دارد.

2-19-1- برکت در حرکت

الحرکةُ برکةٌ. (آبی، 1987: 5/324) و (زمخشری، 1412: 3/399)؛ ترجمه: برکت در حرکت است.

میدانی (2003: 1/253) این ضرب المثل را از امثال مولد دانسته و ابشیهی (1421: 2/111) از اقوال حکما و ثعالبی در المحاضرة و التمثیل (2003: 131) آن را بی نام و نشان آورده اند.

جاحظ (1969: 95) جمله فارسی «هر که رود چرد و هرکه خسبد خواب بیند» را از توقیعات انوشروان دانسته و معادل آن را به شکل «مَنْ سعَی رعَی وَ مَنْ لَزِمَ المنامَ رأَی الاحلامَ»[18] نقل کرده است.

این جمله شباهت بسیار با بیتی از ناصر خسرو دارد:

در جهان دین بر اسب دل سفر بایدت کرد / گر همی خواهی چریدن مر تو را باید چرید. (ناصر خسرو، نقل از محقق، 1363: 59)، این مضمون در ادب عربی به شکل «البَرَکاتُ فی الحَرَکاتِ» (یوسی، 1981: 1/213) نیز آمده است[19].

2-19-2- تنبلی موجب سرزنش

 التَوانی هلکةٌ، و الکَسَلُ شؤمٌ، و التَوانی زادُ الْعَجَزَةِ. (آبی، 1987: 5/324)، (زمخشری، 1412: 3/399)؛ ترجمه: تنبلی هلاکت، کسالت شوم و ناتوانی توشه افراد ناتوان است.

2-19-2-1- دو نمونه از ادب فارسی و عربی

دَعِ التکاسُلَ فی الخَیراتِ تطلُبها / فلیسَ یسعَدُ بالخَیراتِ کَسْلانُ (بستی[20]، 1980: 315)؛ ترجمه: در کارهای نیکی که خواستار آنها هستی، تنبلی را رها کن، زیرا تنبل به نیکی دست نمی­یابد.

که چون کاهلی پیشه گیرد جوان / بماند منش پست و تیره روان (فردوسی، نقل از دهخدا، 1370: 115)

2-19-3- اهمیت نشاط و حرکت

 کلبٌ طائفٌ خیرٌ مِنْ أسدٍ رابضٍ[21]. (آبی، 1987: 5/324) و (زمخشری، 1412: 3/399)؛ ترجمه: سگ راه رونده بهتر از شیر نشسته است.

2-19-4- فقر، نتیجه تنبلی و ناتوانی

 مِنَ الْعجزِ و التوانیِ نتجتْ الفاقةُ. (زمخشری، 1412: 3/399) و (آبی، 1987: 5/324)؛ ترجمه: ثمره ناتوانی و تنبلی فقر است.

2-19-4-1- نمونه های عربی و فارسی

انوشروان: ثمرةُ التوانِی الفاقةُ و الضُرُّ. (ابن مسکویه، بی تا: 54)؛ ترجمه: نتیجه تنبلی، فقر و زیان است.

درخت کاهلی، بارش گرسنگی است. (دهخدا، 1370: 119)، مَنْ دامَ کَسلُهُ خَابَ املُهُ. (ابشیهی، 1421: 1/47)

2-19-5- آرزو، سرمایه ناتوان

 الأملُ زادُ العَجَزَةِ. (آبی، 1987: 5/324)؛ ترجمه: آرزو، توشه افراد ناتوان است.

2-19-5-1-نمونه های فارسی و عربی:

عقل دست و زبان کوته خوان / آرزو رأس مال مفلس دان (سنایی، نقل از دهخدا، 1370: 29)

ولا تَکُنْ عَبْدَ المُنَی فَالمُنَی / رُءُوسُ أَمْوالِ المَفالیسِ (ثعالبی، 2003: 82)؛ ترجمه: بنده آرزو مباش، آرزو سرمایه افراد مفلس است.

2-19-6- شغل و حرفه

 مَنْ لَمْ یَحتَرِفْ لَمْ یَعتَلِفْ[22]. (آبی، 1987: 5/324)؛ ترجمه: هرکس حرفه­ای نداشته باشد، خوراک و روزی ندارد.

2-19-6-1- نمونه­ایی از امثال عربی

الصِناعةُ فِی الکفِ امانٌ مِنَ الفقرِ. (میدانی، 2003: 1/423)؛ ترجمه: صنعت و حرفه مانع فقر است.

2-19-7- جوینده یابنده است

 مَنْ طَلَبََ جَلَبَ و منْ جالَ نالَ.[23] (آبی، 1987: 5/324)، (حریری، 1398: 407)؛ ترجمه: هر کس بخواهد دست می یابد و هر کس برود می رسد. فروزانفر (1385: 70) بیت زیر از مثنوی را با یک ضرب المثل عربی مقایسه کرده است:

سایه حق بر سر بنده بود / عاقبت جوینده یابنده بود

مَن طَلبَ وَجَدَ وَ مَن طلبَ شیئاً نَالَهُ أَو بَعضَه. (ابن قتیبة، بی تا: 2/134)

دامادی (1379: 301) همان بیت مثنوی را با عبارتی از نهج البلاغه مقایسه کرده است:

مَن طلبَ شیئاً نَالَهُ أَو بَعضَه.

2-19-8- تنبلی، موجب بدبختی

إیّاکَ والکسلَ فإنهُ عُنوانُ النّحوسِ ولَبوسُ ذَوی البوسِ ومِفتاحُ المَترَبَةِ ولِقاحُ المَتعَبَة وشیمَةُ العجَزَةِ الجهَلَةِ. (آبی، 1987: 5/324)؛ ترجمه: از تنبلی به دور باش زیرا تنبلی سبب بدبختی و لباس افراد بدبخت و کلید خاک نشینی و عامل رنج و شیوه افراد ناتوان و نادان است.

2-19-9- راحت طلبی موجب محرومیت

 ومَا اِشتارَ العسلَ مَنِ اختارَ الکَسَلَ وَلا مَلأَ الراحةَ مَنِ اسْتَوطأَ الراحةَ. (آبی، 1987: 5/324)؛ ترجمه: کسی که تنبلی را برگزیند عسل برداشت نمی­کند و کسی که راحتی را بطلبد به آسایش نمی رسد.

2-20- فرش

2-20-1- دل بستن به دنیا، قضا و قدر، رزق

شنیدم که کسری یکی فرش داشت / بر آن فرش هرگونه چندی نگاشت //

نخست آنکه دنیا نجوید کسی / که داند بدو در نماند بسی //

دوم آنکه سودی ندارد حذر / ز کاری که رفتست اندر قدر//

سوم آنکه دانای خالق شناس / ز مخلوق بر سر نگیرد سپاس //

چهارم چو روزی مقدر شدست / چرا مرد آزاده چاکر شدست (ابن یمین، دیوان، بی تا: 589)

این ابیات شباهت بسیار دارد با نوشته­های بازو و کمربند بزرگمهر (در همین مقاله).

 

منابع

نهج البلاغه

الآبی، ابوسعد منصور بن الحسین، (1987)، نثر الدر ج2و 5 تحقیق محمد ابراهیم عبد الرحمن و علی محمد البجاوی، الهیئة المصریة العامة الکتاب.

--------، (1990)، نثر الدرر. ج 7، تحقیق منیر محمد المدنی، مراجعة دکتور حسین نصار، الهیئة المصریة العامة للکتاب.

آذر باد مهرسپندان، (1379)، رهام اشه. شهین سراج، مؤسسه انتشاراتی - فرهنگی فروهر.

آربری، أ. ج. (1959)، تراث فارس. ترجمه یحیی الخشاب، القاهره، دار احیاء الکتب العربیة.

الأبشیهی، شهاب الدین محمد بن أحمد أبو الفتح، (1421)، المستطرف فی کل فن مستظرف. ج 1 و 2، مراجعة و تعلیق محمد سعید، دار الفکر للطباعة و النشر و التوضیع.

ابن الجوزی، ابو الفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد، (1412)، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم. ج 2، دراسة و تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، راجعه و صححه نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیة.

ابن الحداد، محمد بن منصور بن حبیش، (1983)، الجوهر النفیس فی السیاسة الرئیس. تحقیق و دراسة رضوان السید، بیروت، دار الطلیعة للطباعة و النشر.

ابن حمدون، محمد بن الحسن بن محمد بن علی، (1983)، التذکرة الحمدونیة. ج1، تحقیق احسان عباس، بیروت، لبنان، معهد الانماء العربی، الطبعة الأولی.

ابن عبد ربه، شهاب الدین، (1999)، العقد الفرید. ج 2، تقدیم الاستاذ خلیل شرف الدین، بیروت، دار و مکتبة الهلال.

ابن فقیه، محمود اصفهانی، علی بن أبی حفص، (1317)، تحفة الملوک. از روی نسخه خظی موزه بریتانیا، به اهتمام کتابخانه طهران.

--------------------، (1382)، تحفة الملوک. تصحیح علی اکبر احمدی دارانی، میراث مکتوب.

--------------------، احمد بن ابی یعقوب، (1861)، البلدان. چاپ لیدن.

ابن قتیبة الدینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم، (بی تا)، عیون الاخبار. ج 1و 2 و 3، بیروت - لبنان، دار الکتب العلمیة.

ابن مسکویه، ابوعلی احمد بن محمد، (بی تا)، الحکمة الخالدة. تحقیق عبد الرحمان بدوی، بیروت، لبنان، دار الأندلس.

ابن مقفع، عبدالله، (1407)، الأدب الصغیر والأدب الکبیر. دار بیروت للطباعة والنشر.

ابن یمین فریومدی، (بی تا)، دیوان اشعار. به تصحیح و اهتمام حسینعلی باستانی راد، کتابخانه سنایی.

ابوالعتاهیة، (1425)، الدیوان. قدم له وشرحه مجید طراد، بیروت، لبنان، دار الکتاب العربی.

اردشیر بن بابک، (1976)، عهد اردشیر. تحقیق احسان عباس، دار صادر، بیروت.

اسدی طوسی، ابونصر علی بن احمد (1317)، گرشاسب نامه. به اهتمام حبیب یغمایی، کتابفروشی و چاپخانه بروخیم.

ایرانی، دینشاه، (1361)، اخلاق ایران باستان. سازمان انتشارات فروهر، چاپ پنجم.

البستی، أبوالفتح، (1980)، الدیوان. الدکتور محمد مرسی الخولی، حیاته و شعره، دار الأندلس للطباعة و النشر و التوضیع، الطبعة الأولی.

البلاذری، أحمدبن یحیی، (1987)، فتوح البلدان. حققه و شرحه و علق علی حواشیه و اعد فهارسه و قدم له عبد الله انیس الطباع، بیروت، مؤسسة المعارف، للطباعة و النشر.

بویس، مری، (1377)، ادبیات دوران ایران باستان. سازمان انتشارات فروهر، چاپ اول.

بهار، ملک الشعرا، (1368)، دیوان.ج 2، انتشارات توس، چاپ پنجم.

تحفة (در اخلاق و سیاست)، (1341)، از متون فارسی قرن هشتم. به اهتمام محمد تقی دانش پژوه، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

ترجمه‏ی تفسیر طبری، (1339)، ج 1، به تصحیح حبیب یغمایی، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.

تفضلی، احمد، (1375)، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. چاپ مهارت.

التوحیدی، ابو حیان، (بی تا)، البصائر و الذخائر. ج 1و 2و 3و 4، عنی بتحقیقه و التعلیق علیه الدکتور ابراهیم الکیلانی.

الثعالبی، ابو منصور، (2003)، التمثیل و المحاضرة. ج 2 و 3، تحقیق وشرح و فهرسة الدکتور قصی الحسین، بیروت - لبنان، دار و مکتبة الهلال.

-----------، (بی تا)، الاعجاز و الایجاز. بغداد، مکتبة دار البیان.

الجاحظ، عمرو بن بحر، (1969)، المحاسن و الأضداد. حققه فوزی عطوی، بیروت، لبنان، الشرکة اللبنانیة للطباعة و النشر و التوزیع.

جامی، (1387)، بهارستان. به تصحیح اسماعیل حاکمی، انتشارات اطلاعات.

خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل بن علی شروانی، (1375)، دیوان، به اهتمام جهانگیر منصور، انتشارات نگاه.

خردنامه، (1367)، به کوشش منصور ثروت، انتشارات امیرکبیر.

خزائلی، محمد، (1363)، شرح بوستان سعدی. سازمان انتشارات جاویدان، چاپ پنجم.

------، (1368)، شرح گلستان. سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، چاپ هفتم.

دامادی، سید محمد، (1379)، مضامین مشترک در ادب فارسی و عربی. انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم.

دانش پژوه، محمد تقی، (1359)، مقدمه بر جاویدان خرد. انتشارات دانشگاه تهران.

دورانت، ویل، (1337)، تاریخ تمدن. ج 1، ترجمه احمد آرام، شرکت نسبی حاج محمد حسین اقبال و شرکا.

دهخدا، علی اکبر، (1370)، امثال و حکم. ج 1، انتشارات امیر کبیر، چاپ ششم.

الراغب الاصفهانی، ابی القاسم الحسین بن محمد بن المفضل، (1420)، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء. ج 1، حققه وضبط نصوصه و علق حواشیه الدکتور عمر الطباع، شرکة دار الارقم بن ابی الارقم للطباعة و النشر.

راوندی، محمد بن علی بن سلیمان، (1333)، راحة الصدور و آیة السرور. در تاریخ آل سلجوق، به سعی و تصحیح محمد اقبال، کتاب فروشی علی اکبر علمی.

الحریری، (1398ه. 1987م)، مقامات الحریری. دار بیروت للطباعة و النشر.

زاکانی، عبید، (1999)، کلیات. به اهتمام محمد جعفر محجوب، نیویورک، زیر نظر احسان یار شاطر.

زرین کوب، عبد الحسین، (1365)، دفتر ایام. انتشارات علمی، انتشارات معین.

--------------، (1384)، نه شرقی نه غربی انسانی. مؤسسه انتشارات امیرکبیر.

--------------، (1385) از گذشته ادبی ایران. انتشارات سخن، چاپ سوم.

الزمخشری، ابو القاسم محمود بن عمر، (1412هـ)، ربیع الابرار و نصوص الاخبار. ج 2 و 3 و 4 و 5، تحقیق عبد الامیر مهنا، بیروت - لبنان، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.

طباطبایی، سیدمصطفی، (بی تا)، گنجینه امثال عرب. انتشارات شرق.

الطرطوشی، محمد بن الولید، (1990)، سراج الملوک. تحقیق جعفر البیاتی، ریاض، الریس للکتب و النشر، الطبعة الأولی.

الطرطوسی، نجم الدین ابراهیم بن علی الحنفی، (بی تا)، تحفة الترک فیما یجب أن یعمل فی الملک. ج 1، تحقق عبد الکریم محمد مطیع الحمداوی.

عاکوب، عیسی، (1374)، تأثیر پند پارسی بر ادب عرب. ترجمه‏ی عبدالله شریفی خجسته، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.

عنصر المعالی، (1366)، قابوس نامه. به اهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.

عوفی، سدید الدین محمد، (1384)، جوامع الحکایات و لوامع الروایات. به کوشش جعفر شعار، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

غزالی، امام محمد بن محمد بن محمد الطوسی، (1351)، نصیحة الملوک. با تصحیح مجدد و حواشی و تعلیقات و مقدمه تازه بخامه جلال الدین همایی، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی.

فروزانفر، ‌بدیع الزمان، (1385)، احادیث و قصص مثنوی. ترجمه و تنظیم حسین داودی، مؤسسه انتشارات امیرکبیر.

القرطبی، الامام أبویوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر النمری، (بی تا)، بهجة المجالس و أنس المجالس و شحذ الذاهن و الهاجس. ج 1 و 2، تحقیق محمد مرسی الخولی.

قزوینی، یحیی بن عبد اللطیف، (1363)، لب التواریخ. انتشارات بنیاد و گویا.

القیروانی، أبو اسحاق بن علی الحصری، (1372)، زهر الآداب و ثمر الآداب. ج 2، مفصل و مضبوط و مشروح بقلم الدکتور زکی مبارک، الطبعة الثانیة، المصر، مطبعة السعادة.

القیروانی، الحصری، أبو اسحاق بن علی، (1953)، جمع الجواهر فی الملح و النوادر. ج 2، حققه و ضبطه و فصل ابوابه و وضع فهارسه علی محمد البجاوی، دار احیاء الکتب العربیة، عیسی البابی.

کزازی، میرجلال الدین، (1376)، سراچه آوا و رنگ. انتشارات سمت.

 سعدی، (1368)، گلستان. به کوشش خلیل خطیب رهبر، کتابفروشی صفی علیشاه، چاپ پنجم.

----، (1379)، بوستان. تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، انتشارات خوارزمی، چاپ ششم.

الماوردی، أبوالحسن بن محمد بن حبیب البصری، (1407 هـ)، أدب الدنیا و الدین. بیروت، لبنان، دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولی.

متون پهلوی، (1371)، گرد آورنده: جاماسب جی دستور منوچهر جی جاماسب، آسانا، گزارش سعید عریان، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران.

محفوظ، حسین علی، (1336)، متنبی و سعدی. طهران، چاپخانه حیدری.

محقق، مهدی، (1363)، تحلیل اشعار ناصر خسرو. انتشارات دانشگاه تهران.

محمدی محمد، (1384)، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام. انتشارات طوس، چاپ پنجم.

مرزبان راد، علی، (2536)، خسرو انوشروان در ادب فارسی. انتشارات دانشگاه ملی ایران.

مرسی الخولی، (1980)، مقدمه بر دیوان أبوالفتح البستی. دار الأندلس للطباعة و النشر و التوضیع، الطبعة الأولی.

مستوفی، حمد الله، (1339)، تاریخ گزیده. به اهتمام عبد الحسین نوایی، انتشارات امیر کبیر.

المسعودی، علی بن الحسین، (1404)، مروج الذهب و معادن الجوهر. ج 1 و 2، قم، ایران، دار الهجرة.

المیدانی، أبو الفضل، (2003)، مجمع الأمثال. ج2، تحقیق و شرح و فهرسة الدکتور قصی الحسین، منشورات دار و مکتبة الهلال، بیروت، الطبعة الأولی.

واعظ کاشفی، ملا حسین، (بی تا)، اخلاق محسنی. چاپخانه صفدری، بمبئی.

یاقوت، الحموی، (1411)، معجم الأدباء. ج 1، بیروت، دار الکتب الاسلامیة.

------، (1981)، زهر الأکم. ج 1، تحقیق محمد حجی و محمد الأخضر، الدار البیضاء، دار الثقافة.

 

مجلات

آذرنوش، آذرتاش، (1383)، «ابو الفتح البستی»، ج 4، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 95-99

اسد اللهی، سید محمود، (1366)، «رواج زبان عربی در ایران»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، شماره چهارم، سال بیستم، شماره مسلسل 78، ص 909 -926

خالقی مطلق، جلال، (1373)، «چند یادداشت دیگر بر مقاله ایران در گذشت روزگاران»، مجله ایران شناسی، سال ششم، شماره اول.

دباشی، حمید، (1370)، «انوشیروان و بوذرجمهر در گلستان سعدی»، مجله ایران شناسی، سال سوم شماره اول، بهار 1370 ص 85 تا 97.

سبزیان پور، وحید، (1387)، «مضامین شعر و ادب عربی در دیوان ایرج میرزا»، فصلنامه علمی و پژوهشی کاوش نامه، سال نهم، شماره 17، 154- 208

-----------، (1388)، «تأثیر پندهای انوشروان و بزرگمهر بر گلستان سعدی»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلم، سال 17، شماره 64، صص 91-124

-----------، (1388)، «تأثیر نهج البلاغه در گلستان سعدی»، فصلنامه علوم اسلامی، سال اول، شماره صفر، صص 105-126

-----------، (1384)، «مقایسه‏ی حکمت در شاهنامه و متون عربی قرن سوم تا پنجم»، مجله‏ی علمی و پژوهشی انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی شماره‏ی 1، ص 127 تا 148

-----------، (مهر و آبان 1388)، «نکته ای درباره مقاله تاج در دائرة المعارف بزرگ اسلامی»، گزارش میراث، دوره دوم، سال چهارم، شماره سی و پنجم.

-----------، (1389)، «نقبی به روشنایی در جستجوی امثال ایرانی در نظم عربی»، مجله علمی و پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، دوره جدید، سال اول، شماره 2، ص 69-96

-----------، (1384)، «جستاری در کشف ریشه‏های ایرانی مفاهیم مشترک حکمی متنبی و فردوسی»، مجله فرهنگ، ویژه ادبیات، سال هیجدهم، شماره سوم، پیاپی 55، ص 95 تا 123

---------، (1386)، «ریشه های ایرانی امثال و حکم عربی در شعر بهار»، نامه فرهنگستان، ص 95-74

نفیسی، سعید، «ده پند انوشروان»، مجله ارمغان، سال دوازدهم، 1310، ص 623 – 626

نوابی، ماهیار، (1338)، «یادگار بزرگمهر»، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، سال یازدهم، 300 -333

[1] - چاپ شده در  مجله‌ی بوستان ادب دانشگاه شیراز،  (مجله علوم اجتماعی و انسانی سابق)، سال سوم، شماره‌ی اول، بهار 1390، پیاپی 7، ص 147-178

[1] - در کتب تاریخی آمده است: انوشروان به کسانی که جمله های حکیمانه می گفتند جایزه می داد از جمله به دو نفر که به ترتیب این دو پند را به زبان آوردند: «بد مکن و بد میندیش» و «نیکی کن و نیکی اندیش تا تو را نیکی آید پیش» 1000 و 2000 دینار پاداش داد وقتی از او پرسیدند سبب این تفاوت چیست؟ گفت: اولی از بدی گفت دومی از خوبی. نک: (عوفی، 1384: 139)

[2] - زاکانی (1999: 317) در ابتدای رساله صد پند می­گوید: پندهای تاج انوشروان را هر هفته به گوش مردم می رساندند: «پند نامه پادشاه عالم، خسرو کامگار عادل انوشروان بن کسری که بر تاج مرصعش نبشته بود و هر هفته آن را به سمع خواص و عوام رسانیدی».

[3] - روزی انوشروان با دانشمندان نشسته بود تا از علم آنها بهره برد، پس به آنها گفت: «حکمتی به من بیاموزید که برای من و مردم کشورم سودمند باشد، هر کدام سخنی گفتند، انوشروان سرش را پایین انداخته و به سخنان آنها فکر می کرد. نوبت به بزرگمهر رسید، پس گفت: من همه را در 12 جمله خلاصه کرده ام. انوشروان گفت: آنها را بگو. او گفت: أوَّلهُنَّ تَقَوی اللهِ فِی الشَهوةِ والرَّغبةِ والرَّهبةِ والغَضَبِ...»؛ ترجمه: اولین آنها تقوای الهی در شهوت و رغبت و ترس و خشم... انوشروان دستور داد که این سخن را با طلا بنویسند و گفت: این سخنی است که همه­ی سیاستهای پادشاهی را در بردارد. برای اطلاع از این پندها نک: (مسعودی، 1404: 1/295) واعظ کاشفی (بی تا: 218) می­گوید: «انوشروان پس از شنیدن سخنان موبد دستور داد که کلمات او را با آب طلا بنویسند».

[4] - از متون پهلوی است که در سال 1885 به انگلیسی ترجمه شده و در سال 1338 ماهیار نوابی آن را به فارسی برگردانده است. نک: (نوابی، 1338: 300 – 333)

[5] - افلاطون به هنگام گردش در شهر تاریخی آتیکیونان قدیم از زیادی سخنان حکمت آمیز که روی سنگها و در و دیوار ساختمانهای عمومی شهر کنده شده بود، از روی تعجب فریاد کشید: این شهر به خودی خود یک مکتب بزرگ اخلاقی است... (طباطبایی، بی تا: 6)

[6] - در مقاله «نقبی به روشنایی در جستجوی امثال ایرانی در نظم عربی» حدود 100 نمونه از این امثال ارائه شده که به تصریح صاحب نظران و ادیبان عرب منبع الهام شاعران عرب شده است. نک: (سبزیان پور، نقبی...1389: 69-96)

[7] - صاحب بن عباد با دیدن کتاب عقد الفرید گفته است: هذه بِضاعتُنا رُدَّتْ الینا. (یاقوت الحموی، 1411: 1/612)

[8] - ترتیب ابزار و لوازم زندگی را براساس حروف الفبا قرار داده­ایم.

[9] - ابن قتیبة (بی تا: 1/358) و راغب اصفهانی (1420: 1/276) سخن بالا را به اردشیر نسبت داده­اند.

[10] - فروزانفر (1385: 35) در شرح این بیت از مثنوی (اشک خواهی رحم کن بر اشکبار / رحم خواهی بر ضعیفان رحم آر) می نویسد: مأخوذ است از مضمون حدیث ذیل: لا یرحمُ اللهُ مَن لا یَرحمُ الناسَ. خزائلی (1368: 743) در شرح این عبارت از گلستان (هر که بر زیر دستان نبخشاید، به جور زیردستان گرفتار آید) می گوید: اشاره است به کلمه معروف (ارحم ترحم).

[11] - برای اطلاع از بیش از 90 مضمون عربی و فارسی نک: (دهخدا، 1370: 173-176 و نیز 1359)

[12] - زرین کوب (1365: 84) دو بیت بالا را از حکمت های ارسطو دانسته و عبارت زیر را به عنوان شاهد نقل کرده است:

«آن کس که درست و به هنگام و برای مدتی محدود به کسی یا چیزی خشم بگیرد قابل ستایش است»

Aristotles ethics 1125 b

جای تعجب است که سعدی از لزوم «نرمش و خشونت» با هم سخن می گوید و کلام منسوب به سقراط مربوط به کنترل خشم است و با این وجود زرین کوب، این دو مضمون را یکی دانسته، سعدی را متأثر از ارسطو می داند. این در حالی است که مضمون فوق در ایران باستان بسیار روشن­تر و صریح­تر از سخن ارسطو وجود دارد:

در بند 9 عهد اردشیر به لزوم خشونت همراه با نرمش توصیه شده است:

و رأسُ السیاسةِ أن یفتحَ الوالی مِن قبلِه للرعیةِ بابینِ: أحدُهما بابُ رقّةٍ و رحمةٍ و رأفةٍ و تضرُّعٍ و بذلٍ و تحنُّنٍ و الطافٍ و مؤاساةٍ و مؤانسةٍ و بشرٍ و تهللٍ و عفوٍ و انبساطٍ و انشراحٍ والآخرُ: بابُ غلظةٍ و خشنةٍ و تصعبٍ و تشدیدٍ و جفاءٍ و امساکٍ و مباعدةٍ و اقصاءٍ و مخالفةٍ و منعٍ و قطوبٍ و عبوسٍ وانقباضٍ و تضییقٍ و عقوبةٍ و محقرةٍ الی أن یبلغَ القتلَ (اردشیر، 1976: 58)؛ ترجمه: سرآمد نیکو رهبری ها آن است که فرمانروا بر روی زیردستانش دو راه گشاده دارد: یکی از آن دو تا راه، دلسوزی و مهربانی و نرمی و بخشندگی و گشاده رویی است. دیگری راه تندی و زمختی و دوری گزینی و راندن و دشمن داشتن و باز داشتن و ترش رویی کردن و گره بر ابرو افکندن و دل تنگ داشتن و کیفر دادن و کوچک کردن است تا به به کشتن انجامد.

از انوشروان نقل شده است: إنَّ هذا الأمرَ لا یصلُحُ لهُ إلا لینٌ فِی غیرِ ضعفٍ وشدّةٍ فِی غیرِ عُنفٍ. (ابن قتیبه، بی تا: 1/61)؛ (راغب اصفهانی، 1420: 1/509)، ترجمه: این کار (سیاست) ممکن نیست مگر با نرمشی که از روی ضعف نباشد و سختگیری که از روی خشونت نباشد. عنصر المعالی در قابوس نامه، فرزندش گیلانشاه را چنین نصیحت می کند:

«دیگر تندی و تیزی عادت مکن وز حلم خالی مباش و لکن یکباره چنان نرم مباش که از خوشی و نرمی بخورندت و نیز چنان درشت مباش که هرگز بدست نپساوندت.» (عنصر المعالی، 1366: 37)

برای اطلاع از ریشه های ایرانی این مضمون در گلستان نک: (سبزیان پور، تأثیر پند...، 1388: 107)

در نهج البلاغه (نامه 46) آمده است: واخلُطْ الشِدَّةَ بضِغْثٍ مِنَ الّلینِ. وارْفُقْ مَا کانَ الرِّفقُ أَرْفَقَ. واعْتَزِمْ بالشدَّةِ حینَ لا یُغْنِی عنک إلا الشدَّة؛ ترجمه: درشتی را با اندک نرمی بیامیز و آنجا که مهربانی باید راه مهربانی پوی و در جایی که جز درشتی به کار نیاید درشتی پیش گیر. همچنین نک: (سبزیان پور، تأثیر نهج...، 1388: 116)

[13] - نظیر این عبارت در نوشته های انگشتر شاپور (در همین مقاله) دیده می شود. دهخدا در امثال و حکم (1370: 68 و 255) الصبرُ مِفتاحُ الفَرجِ را از احادیث دانسته، بیش از 30 بیت فارسی و ضرب المثل عربی و فارسی با همین مضمون نقل کرده است. خزائلی (1368: 272) در شرح این بیت از گلستان سعدی به یک بیت شعر عربی استناد کرده است:

منشین ترش از گردش ایام که صبر / تلخ است ولیکن بر شیرین دارد (سعدی، 1368: 97)

الصبرُ مثلُ اسمِهِ فِی کُلِّ نائبةٍ / لکنْ عواقبُهُ احْلَی مِنَ العَسلِ.

به یقین اگر خزائلی عبارت مذکور از انوشروان را دیده بود، بیت سعدی را با اشعار عربی مقایسه نمی کرد. زیرا ا در شرح بوستان و گلستان، در چند مورد، به سخنان حکیمان ایرانی قبل از اسلام اشاره کرده است. برای نمونه نک: (خزائلی، 1363: 117 و 155) و (همان، 1368: 249 و 671).

[14] - برای اطلاع از این مضمون در ادب فارسی نک: (دهخدا، 1370: 836)، همچنین نک: (سبزیان پور، تأثیر پند...، 1388: 109)

[15] - طرطوشی (1990، 173) از کسری نقل کرده است: اتّفَقَتْ مُلوکُ العَجَمِ عَلَی أربعِ خِصالٍ: أنَّ الطعامَ لا یُؤکَلُ إلا بشهوةٍ، و... پادشاهان ایرانی بر چهار ویژگی اتفاق نظر دارند: غذا جز با اشتها خورده نشود....

پیمان خورش باشید (در خوردن اعتدال را رعایت کنید) تا دیرپای (دارای عمر طولانی) باشید. (متون پهلوی، 1371: 176)

به خورش خوردن حریص مباش. (آذرباد مهرسپندان، 1379: 83)

گزنفون در کتاب آیین کورش (نوشته در سال 366 ق.م.) کم خواری پارسیان را ستوده است بنا بر گزارش او یک جا کورش در کودکی به پدر خود می­گوید: به خداوند سوگند که نخستین چیزی که به کار خواهم بست این است که شکم را هیچ گاه انباشته نسازم. نک: (خالقی، 1373: 40)

دهخدا (1370: 143-144) ذیل (از گلو بنده...) بیش از 25 عبارت عربی و فارسی در مذمت پرخوری آورده است.

سعدی در گلستان: در سیرت اردشیر بابکان آمده است که حکیم عرب را پرسید که روزی چه مایه طعام باید خوردن؟ گفت: صد درم سنگ کفایت است. گفت: این قدر چه قوت دهد؟ گفت: هَذا الْمقدارُ یَحمِلُکَ وَ مَازادَ عَلَی ذلک فانتَ حَامِلُهُ: یعنی اینقدر تو را برپای همی دارد و هر چه برین زیادت کنی تو حمال آنی.

خوردن برای زیستن و ذکر کردن است / تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است.

به نظر می رسد سعدی در نقل این سخنان مرتکب سهو شده باشد، زیرا بر اساس شواهد و قرائن، در زمان اردشیر، وجود حکیمی عرب که مورد وثوق اردشیر باشد، معقول نمی نماید. در بهارستان جامی (1387: 41) این مضمون از قول ابن مقفع به حکمای هند منسوب شده است. زرین کوب (1384: 214) یک عبارت از کشف المحجوب و دو بیت از ابوالفتح بستی را با مضمون کم خوردن، نظیر سخن سعدی دانسته است:

کان المتقدِّمونَ یأکلُونَ لِیَعیشُونَ وَ انتُم تَعیشُونَ لِتَأکِلُوا

کُلْ قَلیلاً تعِشْ طَویلاً وتسْلَمْ مِن عَوادِی الأسقامِ والأدْواءِ

إنما یَغتَذِی الکَریمُ لِیَبْقَی وبَقاءُ السَّفیهِ للاغْتِذاءِ

[16] - زرین کوب (1384: 204) بیت مذکور از گلستان را نظیر این جمله از فریدون دانسته: الأیامُ صحائِفُ أَعمارِکُم فَخَلِّدُوها أحسنَ أعمالِکُم. (ثعالبی، بی تا: 39)؛ روزها روزنامه اعمال شماست، پس با کارهای نیک آن را جاودان کنید. یوسفی (1381: 235) نیز آن را نقل کرده است. به اعتقاد نویسنده این مقاله تشخیص شباهت بین این دو کمی دشوار است.

[17] - دهخدا (1370: 114-120) در ذیل (از تو حرکت از خدا برکت) علاوه بر نقل این امثال (بدون اشاره به ریشه ایرانی آنها) حدود 200 بیت شعر و ضرب المثل فارسی و عربی در همین مضمون نقل کرده است.

[18] - میدانی (2003: 2/341) مثل بالا را از امثال مولد دانسته است.

[19] - برای اطلاع از تأثیر این مضمون در اشعار ایرج میرزا، زاکانی و افسانه های ازوپ نک: (سبزیان پور، مضامین...، 1387: 174) و (همان، 1386: 85)

[20] - ابوالفتح بستی از شاعران ذولسانین، اهل بست در جنوب افغانستان است که دیوانی هم به زبان فارسی داشته و واژه های فارسی در شعر او بسیار است و یکی از ناقلان فرهنگ ایرانی به عربی است. نک: (آذرنوش، 1383: 95- 99)

[21] - دهخدا (1370: 1/1741) این مثل را بدون اشاره به عصای ساسان نقل کرده و به (از تو حرکت از خدا برکت) ارجاع داده است.

[22] - میدانی (2003: 2/341) (مَنْ احتَرفَ، اعتَلفَ) را مولد دانسته و ابشیهی (1421: 2/111) آن را به حکما نسبت داده است.

برو کار می کن مگو چیست کار / که سرمایه جاودانی است کار. (بهار، 1368: 2/330)، در کتب تاریخ آمده است: گشتاسب در زمان اسارت در روم آهنگری می کرد و چون به وطن خود باز آمد دستور داد تا جمله محتشمان فرزند خود را حرفت آموزند و در عجم این رسم منتشر شد و هیچ محتشم نبودی که پیشه ندانستی. نک: (عوفی، 1384: 286)

[23] - دهخدا (1370: 1/1744) این مثل را بدون اشاره به عصای ساسان نقل کرده و به (از تو حرکت از خدا برکت) ارجاع داده است. میدانی (2003: 2/341) (من جال نال) را مولد دانسته است.

کتابخانه مجلس شورای اسلامی

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: