1395/1/17 ۰۷:۲۷
کهنسالان همیشه و همواره با اشاره به باغهای میوه، تاکستان و بادامستان و انارستان و قلمستان، باغچه، بوستان، صیفی کاری و دره پردرخت خرم آباد میگفتند: «شهر در بهار منظرهای بسیار جالب داشت. هیچ کجا آسفالت و قیرگونی و موزائیک نبود. در پشت بام، روی تیغهها وکنارکوچهها، مملو از گل شقایق بود. بین شقایقها تک تک گل بابونه بود که به زیبایی شقایقها میافزود. بچهها میگفتند که این گل _ گل کاسه اشکنک _ است.
درباره «دانشنامک خرمآباد» و «سرگذشت خرمآباد»
بهرام سلاح ورزی
یکم: کهنسالان همیشه و همواره با اشاره به باغهای میوه، تاکستان و بادامستان و انارستان و قلمستان، باغچه، بوستان، صیفی کاری و دره پردرخت خرم آباد میگفتند: «شهر در بهار منظرهای بسیار جالب داشت. هیچ کجا آسفالت و قیرگونی و موزائیک نبود. در پشت بام، روی تیغهها وکنارکوچهها، مملو از گل شقایق بود. بین شقایقها تک تک گل بابونه بود که به زیبایی شقایقها میافزود. بچهها میگفتند که این گل _ گل کاسه اشکنک _ است. هرکس آن را بکند کاسهاش میشکند وکتک میخورد! اطراف شهر هم همین طور، دامنه کوه شرقی شهر، اطراف منار و دامنه سیاه کوه تا تنگ رباط، همه مملو از شقایق و بابونه و... بود. اطراف شهر تا چند کیلومتر باغهای میوه وجود داشت...»1 آن چه در بالا آوردم برشی است ازتازهترین اثر نویسنده، پژوهشگر و اندیشمند دیارمان سید فرید قاسمی با نام سرگذشت خرم آباد. ما برای مادر، زمینمان اصلاً فرزندان خوبی نبودیم. نخواستیم که هر سال دشتهایمان گر بگیرد از شقایق. از همین رو بغل بغل شقایقها را از بیخ و بن کندیم. ما نخواستیم ببینیم سر به تن بابونهها باشد. گویی حوصلهمان از دیدن آن همه سرسبزی سررفته بود که تبرتبر به جان درختان افتادیم و دیاری را که روزگاری سبزبود، خرم بود کشاندیم به این جا که حالا باید سرانه فضای سبزش از خیلی شهرهای دیگرکم و کمتر باشد. «دریغا، سرزمین نگونبخت که از به یاد آوردن خود بیمناک است» 2. دریغا ما که با دست خود کاسههای پراز زندگی و پر از امید را شکستیم و چه بدکردیم! دوم: فرید قاسمی به تنهایی برای دیارش بیشتر از چند مؤسسه فرهنگی کار کرده است. این را ایرج افشار میگوید. او خود در مقدمه دو جلد کتاب سرگذشت خرم آباد و هم دانشنامک خرم آباد میگوید: «12 ساله بودم که همکاریام با مطبوعات آغاز شد و نگارشهایم درباره زادگاهم در مجلههای چاپ تهران منتشر شد. اکنون (سال 1395) از آن روزگار 39 سال میگذرد و حدود 33 سال از این حدود 4 دهه را، دور از شهر و دیار به سر بردهام. در گستره زمانی یاد شده، با وجود همه دشواریهایی که درزندگیام پدید آمد، همیشه وهمواره به لرستان پژوهی وخرمآبادشناسی اندیشیدهام. درسرآغاز این اندیشه ورزی، اولویتهای زمانه راه به سوی دیگری میجست. دیارشناسی و زادگاه پژوهی متاع بیخریداری بود و تا سرحد گناه نابخشودنی، پیش میرفت. باوجودآن که هیچ حامی، مشوق و همراهی نداشتم؛ بیزروزور، اما با توکل برخدا ایدههای بسیاربزرگی درباره این دغدغه درسر میپروراندم. ... مقدمهنویسی برآثاردیگران، نگارش صدها مقاله برای مطبوعات ملی ومحلی، راهنمایی دانشجویان و پژوهشگران، اهدای سند و عکس و حتی گاه دست نوشتههای منتشرنشده خودم به دیگران، ناشریابی ودهها خدمت دیگر همچون پژوهشگرپروری، نویسنده پروری، روزنامه نگارپروری و حتی سردبیرپروری ازجمله کارهایم طی این چند دهه بود. ... میانه سال 1384 مصمم شدم کتابخانه ومرکزاسناد لرستان پژوهی را پس از 3 دهه گردآوری، به خرمآباد انتقال دهم. دهها بار، زندگی خود را در تهران رها کردم و به امید اینکه فضایی را بیابم و مجموعه منتقل شود به خرمآباد رفتم. عزیزان دردآشنا و دلسوز متوجه نیتم شدند و به نگارش مطالب پیاپی در گرامی نشریههای محلی مبادرت فرمودند، اما دریغ که بانگ مرغی برنخاست و پذیرای این مجموعه غنی که با هزینه شخصی و بیکمک هیچ فرد و نهادی فراهم آمده بود، نشدند و همه تلاشها با در بسته مواجه شد. در آن روزها که به نیت انتقال مجموعه به خرمآباد میرفتم متوجه شدم همانند سایر شهرها، زادگاهم و دیارم رو به نقطه دیگری دارد. لرستانپژوهی نیز بر اثر فرهنگ حاکم، همچون بسیاری از مقولههای دیگر، روبه سمت جدیدی نهاده و از نظم و ریتم معمول خارج شده، پس باید رویهای دیگر را در دستورکار قرارداد و به امید این وآن نماند. ... آنچه پیش رو دارید مجلد نخست این مجموعه است که - سرگذشت خرمآباد- را دربردارد. باید این نکته را یک بار برای همیشه یادآور شوم که شهر و دیارم پایاننامه تحصیلیام نبود. منبع درآمدزایی و شغل موظف اداریام نبود. سرگرمی روزگار بازنشستگیام نبود، تفننام نبود، «عشقم» بود. زادگاه دوستیام خودجوش و خصوصی پدید آمد وعمر وقت و جوانیام را بر سر آن گذاردم. علاقهای که نه تنها بابتش از هیچکس دیناری نگرفتم و هیچ گاه از امکان دولتی بهره یاب نشدم، ازدرآمدم هم صرف شد. همه این سالها درمجموع 3 سکه نهادهای فرهنگی دیارم مرحمت فرمودند که آن سکه هم به دانشجویان بااستعداد همشهریام که توان پرداخت شهریه دانشگاه را نداشتند اهدا شد. اکنون در 50 سالگی به روزگار پیشین که نظر میاندازم میبینم 33 سال است که ازخرمآباد دورهستم و بیشترین سالهای زندگی را در غربت گذراندهام، اما هیچ گاه از یاد شهر و دیارم بازنماندهام و آنچه توان داشتهام صرف زادگاهم شده است. اگر هم بیش از این نتوانستم، عذرخواهی و همه را به خدا میسپارم.» سوم: فرید قاسمی جایی میگوید: «خرم آباد شهر نگارش است. خرم آباد شهر ارتباط و اطلاعرسانی است. شاهد مدعای ما بناهای تاریخی ماست. تاکنون آن چه در خرم آباد یافتهاند از منظر باستان شناسی مورد مطالعه قرار گرفته و چنانچه متخصصان حوزههای دیگر با نگاه تخصصی خود به این شهر بنگرند به نو یافتههایی خواهند رسید. اگر تعریف علمی کتاب که هر مضمونی بر محملی ثبت و ضبط شود کتاب است مبنا قرار داده شود، پیشینه مکتوب ما را باید در کتیبههایمان جست و جو کنند. در تصنیف و تألیف کاغذی نیز ما هزارههای گمشدهای داریم که با پژوهش قابل بازیابی اند. کتاب تحفئ الفقیر جبرئیل خرم آبادی را در کتابخانه موزه آثار ترک و اسلامی ترکیه میتوانید بخوانید و دیوان شاعرانمان را در کتابخانههای هندوستان ببینید. آنکه مینویسد پیشینه گردهمایی ادیبان ما به چهاردهه پیش باز میگردد دست کم تذکرهها را بخواند. نه نام نامه شاعران بل متن را بخواند تا ببیند چه تعداد شاعر «اصلش از خرم آباد» است اما به نامهای شهرها و استانهای همجوار به ثبت رسیدهاند. وظیفه ادب پژوهان ما غبار روبی از سدههای پیشین است. سدههایی که به دلیل دو گسستگی فرهنگی خرم آباد از مرکزنشینان در روزگار قاجار ناپیدا ماندهاند تا جایی که ادیبان ادب پرور ما نمیدانند حدود سه دهه پیش از نشر آثاری درباره لرستان در مطبعه مظفری، نخستین خرم آبادی در دوره ناصرالدین شاه دیوان شعرش را به چاپ رساند.» اینک او خود دردواثرجدیدش که باید عیدانهاش به مردم خرم آباد دانست، آستین همت بالا میزند ویک تنه ودر نزدیک به دوهزار و سیصد صفحه نگارش به واکاوی و تبیین همه جانبه از تاریخ زادگاهش مینشیند. سرگذشت خرم آباد سرگذشت خرمآباد، مشتمل این عناوین است: درآمد، سرآغاز و چکیده، اقلیم، پیشینه، آثار، سیاست، اجتماع، اقتصاد، فرهنگوهنر، آداب، مذهب، آموزش و ورزش که در زیر هر عنوان این مطالب را میتوان خواند: اقلیم: جایگاه (شهرستان و شهر)، نامجا، زمین، کوه، پوشش، هوا، دما، باد، بارش، آب؛ غار تا قاجار: پیشینه، پیش از تاریخ، خایدالو/ سیماشکی/ سیماش، شاپورخواست، خرمآباد (زمانه خورشید زادگان، روزگار صفوی، عهد افشار، دوره زند، عصر قاجار)، آثار (آببنا، آرامستان، پل، تپه، دوازده برجی، راه، سنگ نوشت، عمارت، غار، قلعه/ دژ، کاروانسرا، مناره، ویرانهها)؛تا فراز و فرود دوران پهلوی. دانشنامک خرم آباد دردانشنامک خرم آباد، که درواقع نخستین فرهنگ اعلام شهرهای ایران است قاسمی چنین آورده است: -... بر این باور بوده و هستم استخراج اعلام شهرهای ایران نه تنها بنیادیترین تحقیق و کلید پژوهشهای شهرشناسی است بل پایه دانشنامه ایران است. چرا که تا اعلام شهرها در دسترس نباشد مدخلگزینی/ درایهنگاری دانشنامههای ایران بدرستی به انجام نخواهد رسید-... دانشنامک خرم آباد در بردارنده نزدیک به 30 هزار مدخل است. آخر شب از نیمه گذشته است. شهررا که روزگاری تمیزترین شهرها بوددر خیالم قدم میزنم. هیچ چیزسرجای خودش نیست. بهیاد گفته حسنین هیکل بزرگترین نویسنده و روزنامه نگار مصری میافتم، آنجا که میگوید: «چون مصر فردوسی نداشت نتوانست زبانش راحفظ کند». مقدمه پرازدلتنگی سرگذشت خرم آباد، قاسمی جلو چشمانم ورق میخورد. با خود میگویم سیدی را که میشناسم اندوه ش را بریخ مینویسد و آن را کنار همین جوانه زیر نور و گرمای خورشید جا خواهد گذاشت. من باور دارم سید بازهم ازمادر سرزمینی که چشم درچشمانش دوخته خواهد نوشت. شهربرای حفظ داشتههایش چشم در چشمه چشمان قاسمی دوخته است و روزها را به امید دیدن کارهای تازهتر وبیش تر از او ورق میزند! 1و2 سرگذشت خرمآباد و مکبث پرده چهارم
منبع: ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید