شب آمد و قصه‌گو به آرامی خفت... / منوچهر مهدوی

1393/2/15 ۰۸:۱۴

شب آمد و قصه‌گو به آرامی خفت... / منوچهر مهدوی

این سؤالی كه بر سنگ مزار قصه‌گو نقش بست، چیست؟ آیا غیر از این است هر كه این سروده را بر مزار قصه‌گو می‌خواند و یا در آثار وی به آن برخورد می‌كند و یا علاقه‌ای بین خود و قصه‌گو می‌بیند، از خود سؤال كند كه قصه‌گو چه گفت؟

 

 

شب آمد و قصه گو به آرامی خفت

و آنكس كه شنید، گفت دیدی كه چه گفت؟

استاد باستانی پاریزی

 

این سؤالی كه بر سنگ مزار قصه‌گو نقش بست، چیست؟ آیا غیر از این است هر كه این سروده را بر مزار قصه‌گو می‌خواند و یا در آثار وی به آن برخورد می‌كند و یا علاقه‌ای بین خود و قصه‌گو می‌بیند، از خود سؤال كند كه قصه‌گو چه گفت؟

یكی می‌گوید تاریخ را به میان مردم برد، یكی می‌گوید صیاد لحظه‌ها بود، یكی می‌گوید موضوع‌ها را با طنز دلنشین بیان می‌كرد، یكی می‌گوید علاقه وافری به كرمان و كرمانی‌ها داشت، یكی می‌گوید شاعر و سخن سنجی توانا بود، الی آخر...

باید اذعان داشت، بلی: هر چه كه در موردش بگوئیم بود و بیش از آن هم بود و اما سؤال این است كه قصه‌گو در طول عمر پربركت خود، چه گفت؟

این سؤال همان است كه همواره بر سنگ مزار وی می‌درخشد، متأسفانه ما فرزندان آدم ابوالبشر در طول حیات این بزرگان از رسالت آنان بی‌خبریم و توشه‌ای برای كمك به بیداری خود از دست آنان دریافت نمی‌كنیم و اگر هم چیزی مطالبه می‌كنیم، برای افزودن به میزان دانستگی‌های خودمان است، نه برای باز شدن چشم بصیرتمان، نقل است كه حواریون حضرت عیسی(ع) این سؤال را از حضرت می‌كردند آیا حواریونی كه در سمت راست شما نشسته‌اند وارد بهشت می‌شوند یا آنان كه در سمت چپ نشسته‌اند و از این قبیل سؤالات و مسئله‌ها كه در همه قرون مطرح بوده و هست، ای بسا چنانچه انسان دندان طمع بهشت را می‌كند و از دوزخ نمی‌هراسید، زودتر از خواب غفلت بیدار می‌شد.

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است

بردار ز رخ پرده كه مشتاق نگاهیم

حافظ

پس از این مقدمه، دو موضوع در خور بررسی است. اول آنكه تألیف بیش از 60 كتاب و نگارش هزاران مقاله و ایراد چندین سخنرانی و بیان مطالب شیوا كه هر مستمعی را از سر سفرة قصه‌گو راضی بلند می‌كند، كدام سرّ و حكمت بود؟ بی‌شك بر آمدن سخن از دل است و آنهم دلی كه عاری از هر زنگاری و متصل به بحر بیكران اندیشه بود، كه مرز انسانیت را ترسیم می‌نماید. مولوی كه خود از غواصان دریای معانی است می‌گوید:

متصل چون شد دلت با آن عدن

هین بگو، مهراس از خالی شدن

امر قل زان آمدش كی راستین

كم نخواهد شد بگو دریاست این

دوم ـ روشی كه خردمندان برای بیان معانی به كار می‌بردند، كدام است؟ به نظر می‌رسد گفتمان و زبان قصه در این راه كارائی بیشتری دارد، تا منطق و استدلال بی‌روح! دلیل آن نیز انتخاب زبان قصه توسط آفرینندة جهان هستی در كتاب‌های آسمانی است. عرفا و علمائی نیز در بیان رسالت خود موفق بوده‌اند كه آنان هم گفتمان قصه را انتخاب نموده‌اند كه این شیوه در حد اعلای خود در مهمترین اثر عرفانی تاریخ بشریت یعنی مثنوی حضرت مولانا به چشم می‌خورد. نه تنها خدای خوانان، بل ما دیگرایان نیز برداشت‌های خویش از هستی را تحت قالب قصه(رمان) به خود خلق‌الله داده‌اند. استاد باستانی پاریزی نیز با این گفتمان از همان بدو كودكی و با شنیدن بینوایان ویكتور هوگو آشنا شد و هرگز آن را رها نكرد، نتیجه‌ای كه از این گفتار حاصل می‌شود، این است كه هیچ قصه‌گوئی قصه را به صرف قصه بودن نمی‌گوید بلكه معارفی را در این قالب به دامان خردورزان می‌ریزد، چنانكه قصه‌گوی پاریزی از پاریز تا پاریس نیز چنین كرد. حال كه سرّ و حكمت برخوردار شدن از اینهمه معانی و روشن بیان آن معلوم شد، این سؤال هنوز باقی است كه قصه‌گوی ما چه گفت؟ پاسخ را هركس به فراخور درك خویش می‌گوید. نگارنده این سطور هر چه را كه از قلم قصه‌گو تراوش شده است، خواه بیان تاریخ باشد، خواه شعر و غزل و قصیده باشد و خواه طنز باشد و غیره، به جز عرفان نمی‌بیند. همان عرفانی كه مولانا و سعدی و حافظ و عطار و امثالهم از چشمه‌های زلال آن سیرآب شدند و دیگران را دعوت به این رزق نمودند.

روزنامه اطلاعات

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: