1394/12/16 ۱۰:۰۹
نیمه اسفند 1353 یکی از آن روزهایی بود که طنز تاریخ خود را درقامت حکومت محمدرضا پهلوی نشان داد. مردی که بهعنوان شاه ایران در تمام سالهای پس از شهریور 1320 تلاش کرد نوع حکومتی نزدیک به حکومت غربی را در کنار پادشاهی مشروطه ایران - براساس قانون اساسی آن روز - پیاده کند،
سجاد صداقت: نیمه اسفند 1353 یکی از آن روزهایی بود که طنز تاریخ خود را درقامت حکومت محمدرضا پهلوی نشان داد. مردی که بهعنوان شاه ایران در تمام سالهای پس از شهریور 1320 تلاش کرد نوع حکومتی نزدیک به حکومت غربی را در کنار پادشاهی مشروطه ایران - براساس قانون اساسی آن روز - پیاده کند، در نیمه اسفند 1353 به کلی چپ زد و نسخه تازهای از مدل حکومتداری را برای ایران تحتحکومت خود پیچید. محمدرضا که در طول سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 و در آنچه خود نوسازی ایران مینامید، سیاست نزدیکی به غرب و خصوصا ایالات متحده پیش گرفته بود، ترجیح میداد نوع نمایش سیاستورزی در ایران را نیز همپای همان سیاستها نشان دهد.
او درطول آن سالها همه تلاش خویش را به کار گرفت و علاوهبر تغییر چهره ایران - خصوصا در شهرهای بزرگ - از مدل حکومتداری غرب نیز تقلید و در سال 1336 یک سیستم دوحزبی عجیب و ماندگار در تاریخ را پایهریزی کرد. اما ثروت حاصل از نفت و مستشدن در قدرت روزافزون حاصلشده در ابتدای دهه 50 باعث شد او در عین ناباوری در 11 اسفند 1353 دستور دهد که در ایران یک تکحزبی حاکم شود.
در نیمه اسفند 1353 «حزب رستاخیز ملت ایران» به دستور محمدرضاشاه و با ادغام و از بین رفتن دو حزب پیشین شکل گرفت؛ اتفاقی که شاید هنوز بسیاری از سیاستمداران دنیا نیز در نوع شکلگیری و چرایی شکلگیری آن هیچ اتفاقنظری ندارند؛ اقدامی که خود محمدرضا پهلوی هم پس از سقوط حکومتش به غلط بودن آن اذعان کرد. اما شکلگیری حزب رستاخیز به راستی در بررسی تاریخ معاصر ایران به داستانی میماند که تنها از عهده شاهان دیکتاتورمآبی چون محمدرضا پهلوی برمیآمد.
رستاخیزیها و تودهای ها «کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد و مومن به این ۳ اصل کلی که من گفتم (قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن) نباشد، دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی بهاصطلاح خودمان تودهای... هرکسی مردانه باید تکلیف خودش را در این مملکت روشن بکند یا موافق این جریان هست یا نیست.» این جملات بخشی از سخنرانی عجیب محمدرضا پهلوی در 11اسفند 1353 است. همان روزی که محمدرضا شاه فرمان داد دو حزب «مردم» و «ایران نوین» منحل و به همراه خردهحزبهای دیگر حاضر در ساختار سیاسی حکومت بساط تشکیل «حزب رستاخیز ملت ایران» را پایهگذاری کنند. خود شاه هم چنانکه خواندید تاکید کرد که هرکس به این حزب نپیوندد، تودهای است. شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» درباره تشکیل این حزب نوشت: «ما معتقد هستیم همه مردم ایران باید برای رسیدن به هدفهای ملی که سعادت و آسایش فردفرد ما را تامین خواهد کرد، متحد باشند و در یک جهت حرکت کنند، همه کوششها باید در راه پیشرفت کشور باشد، نه خنثی کردن تلاشهای یکدیگر. در نظام چندحزبی امکان تفرقه بسیار است. هر گروه که در حزبی هستند با دیگران بر سر کسب قدرت و به دست گرفتن حکومت ستیز دارند. هر گروه میخواهد حرفهای خودش را به کرسی بنشاند و در نتیجه اختلافات به وجود میآید. درحالی که در حزب رستاخیز از جنگ گروهی خبری نیست.»
او چه میخواست؟ اما این حرفها آن زمان جالبتر میشود که بدانیم شاه سالها قبل درباره حضور احزاب در ایران این جملات را به زبان آورده بود: «اگر من یک دیکتاتور بودم تا پادشاه مشروطه، باید وسوسه میشدم تا همانند هیتلر یا مانند آنچه امروز در کشورهای کمونیستی میبینید، حزب واحد مسلطی تشکیل دهم. اما من بهعنوان یک پادشاه مشروطه آن توان و جسارت را دارم که فعالیتهای حزبی گسترده به دور از خفقان نظام یا دولت تکحزبی را تشویق کنم.» نگاه کوتاهی به آنچه محمدرضا پهلوی در طول سالهای 36 تا 53 انجام داد، از همان تمایلی خبر میدهد که او همیشه برای تبدیلشدن به شاهی نظیر پدرش داشت. محمدرضاشاه در طول دوران حکمرانی خود و بهخصوص پس از مرداد 1332 تلاش کرد همه مخالفان را به انحای مختلف حذف کند. اما شخصیت او بهگونهای بود که نمیتوانست در برابر فشارها تحمل مناسبی داشته باشد. حزب رستاخیز ملت ایران قرار بود در کنار دیوانسالاری، ارتش و حمایت مالی دربار که در قامت بنیاد پهلوی نمایان میشد، ستون چهارم نگهدارنده رژیم و عامل مهمی در افزایش قدرت شاه باشد. شاه درتمام سالهای زمامداری خود تلاش کرد سه ستون دیگر را تقویت کند، اما وقتی که فریاد تشکیل حزب واحد را سر داد، نهتنها قدرت مضاعفی نیافت که بزرگترین ضربهها را نیز از آن دریافت کرد. شاه با حکم به تشکیل یک حزب واحد همانگونه که خود گفته بود، تبدیل به دیکتاتوری تمامعیار شد که میخواست همهچیز در عنان قدرت او باشد. تاریخ به ما درباره سرنوشت چنین آدمهایی حکایتهای خوبی نمیگوید. معمولا این عنان تاب آن همه قدرت را ندارد و بهزودی شاه قدرقدرت را از هم میپاشد. با آنکه حتی خوشبینترین افراد نیز نمیاندیشیدند که انقلاب اینقدر زود به وقوع بپیوندد، اما تاریخ نشان داد که چهار سال زمان مناسبی بود که به محمدرضا نشان دهد در ایران، دیکتاتوری تحمل نمیشود. «حزب رستاخیز ملت ایران» که در نیمه اسفند 1353 تاسیس شد یکی از نقاط مهم آغاز فروپاشی پهلوی دوم بود.
منبع: فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید