1394/12/8 ۰۷:۴۱
گفتههای الهیاتی را بیان احساساتی که در ارتباط با عقیده و فعالیت دینی برانگیخته میشوند، تفسیر کردهاند؛ مثلاً میتوان این را که «خدا آفریننده آسمانها و زمین است» بیانی از احساس هیبت و راز که در پی شکوه طبیعت برانگیخته میشود، این را که «خدا برای هر انسان نجات یا عذاب مقدّر کرده است»، بیانی از یک احساس فراگیر درماندگی، و این را که «خدا ناظر بر امور آدمیان است»، بیانی از احساس صلح، امنیت، آسودگی در عالم تلقی کرد. این بیانی «شاعرانه» است، به جای آنکه بیانی حشوگونه و فاقد معنای محصَّل باشد.
اشاره: در بخش نخست این نوشتار، مسئله زبان دینی، و به طور خاص مسئله «سخن گفتن از خدا» به تفصیل مورد بحث قرار گرفت و عمدتاً بحث درباره این بود که چگونه میتوان درباره خداوند به شیوه ایجابیر ثبوتی (و نه صرفاً به شیوه سلبی) سخن گفت. در فلسفه دین معاصر، بر اثر معاوضه اصل تحققپذیری پوزیتیویسم منطقی، موضوع معناداری گزارههای دینی به طور جدی مورد توجه قرار گرفته است. برخی از فیلسوفان به منظور تأمین معناداری این گزارهها، تفسیرهای غیراخباری از زبانِ دینی را ترجیح میدهند. در بخش دوم مقاله این تفاسیر، معرفی، تبیین و نقد شده به چهار دسته تقسیم ذیل چهار قسم (بیاناحساس، عرضهداشتهایی رمزی، تفسیر شعائری، تفسیر (اسطورهای، عرفانی) معرفی و نقد شدهاند.
بیان احساس
گفتههای الهیاتی را بیان احساساتی که در ارتباط با عقیده و فعالیت دینی برانگیخته میشوند، تفسیر کردهاند؛ مثلاً میتوان این را که «خدا آفریننده آسمانها و زمین است» بیانی از احساس هیبت و راز که در پی شکوه طبیعت برانگیخته میشود، این را که «خدا برای هر انسان نجات یا عذاب مقدّر کرده است»، بیانی از یک احساس فراگیر درماندگی، و این را که «خدا ناظر بر امور آدمیان است»، بیانی از احساس صلح، امنیت، آسودگی در عالم تلقی کرد. این بیانی «شاعرانه» است، به جای آنکه بیانی حشوگونه و فاقد معنای محصَّل باشد. بدان میماند که احساس پوچی را در قالب این گفته بیان کنیم که: «زندگی سایهای گذراست» به جای آنکه در بیان احساس پوچی بگوییم: «وای بر من»! یعنی احساسی است که از طریق تصویر موقعیتی که به طور طبیعی میتواند برانگیزنده آن باشد، به بیان آمده است. برای نمونه، احساس امنیت به موجب اینکه شخصی توانا مواظب آدمی است، برانگیخته میشود.
عرضهداشتهای رمزی
تفاسیر رمزی از آموزههای دینی مدت زمان مدیدی عمومیت داشتهاند. حکایت نوح و طوفان را بسیاری از متفکران مسیحی نه گزارشی از وقایع تاریخی بالفعل، بلکه روشی رمزی برای بیان نکات مهم از لحاظ دینی تلقی کردهاند که خدا شریران را عقاب خواهد کرد، لیکن تحت شرایط معین، عفو و رحمت نیز نشان خواهد داد. بسیاری از شیوههای سنتی سخن گفتن درباره خدا را باید شیوههایی رمزی دانست. به معنای حقیقی کلمه، خداوند نمیتواند چوپان یا صخره باشد. چوپان در حکم یک رمز برای «مشیت الهی» و صخره، در حکم یک رمز برای وصف خدا به عنوان یک ملجاً یا حامی در زمان گرفتاری است. رمز در این معنا، شیء، موقعیت یا فعالیتی نسبتاً انضمامی است و باید آن را چنان تلقی کرد که گویی از طریق نوعی تداعی، معمولاً براساس شباهت، برای موضوع نهایی گفتار وضع شده است. زمانی به شیوة رمزی سخن میگوییم که چیزی که به معنای منطوقی کلمه مورد اشاره ماست، نقش یک رمز را ایفا کند.
در استفاده سنتی از تفسیر رمزی، ضرورتاً فقط بخشی از گفتار الهیاتی رمزی دانسته میشود؛ زیرا اگر معتقد باشیم که گفتههای رمزی، واقعیاتی درباره خدا هستند که به صورت رمز بیان شدهاند، باید راهی برای برای بیان اینکه آن واقعیات چیستند، در اختیار داشته باشیم. و چنین تعیین و تخصیصی را از بیم تسلسل نامتناهی، در قالب بیان رمزی صورت نمیتوان داد؛ ولی اینک در مقام ملاحظه و بررسی دیدگاههایی هستیم که بر طبق آنها، کل گفتار الهیاتی رمزی است و این بدان معناست که اگر بخواهیم بگوییم چه چیزی به رمز بیان شده است، آن چیز، باید چیزی در عالم طبیعت باشد که برحسب بیانات غیرالهیاتی قابل تعیین است. معمولترین روایت از چنین دیدگاهی این است که بیانات الهیاتی عرضهداشتهایی رمزی از آرمانها، مواقف یا ارزشهای اخلاقیاند.
این موضع را جورج سانتایانا به کاملترین و قانعکنندهترین وجه و آر.بی.بریث ویت به بیان روزآمدتری، مطرح کردهاند. به اعتقاد سانتایانا هر آموزه دینی مستلزم دو عنصر است: یک هسته اصلی بصیرت اخلاقی و ارزشی و دیگری عرضهداشت شعری یا تصویری از آن؛ مثلاً این آموزه که عالم طبیعت آفریده خدای متشخص خیر متعال است، عرضهداشتی تصویری از این بصیرت است که هر چیزی در عالم، میتواند برای غنیسازی حیات بشری، مورد استفاده قرار بگیرد. حکایت مسیحی تجسد، مرگ تقربی [=با قصد قربت] و رستاخیز مسیح، شیوهای برای بیان این است که فداکاری برای دیگران، یک ارزش اخلاقی متعالی است. شایسته است که این بصیرتهای اخلاقی در قالب اعتقاد الهیاتی بیان شود؛ زیرا این بیان زنده به همراه پرورش منتظم احساسات و مواقف ملازم با آن، شیوهای مؤثرتر از یک گزاره صریح برای تفهیم آن بصیرتهاست.
نحوه روشنگری تفاسیری از دو نوع نخست در مورد کاربرد خدا شناختی محمولات، شبیه به شیوه تبیین کلمات در استعارههای شعری است. با ملاحظه استعاره مندرج در «خواب است که آستین ریشریش توجه را به هم میبافد»، بدیهی است که «بافتن» حقیقتاً برای بیان نوعی یک عمل فیزیکی استعمال نشده است. این گفته لوازمی دارد کاملاً متفاوت با جمله «او برای من ژاکت میبافد»؛ چه، در این جمله «بافتن» به معنای معمولش به کار رفته است. در بیان استعاری، «بافتن» به معنای معمول آن استعمال شده است تا کل موقعیتی را که تمثیلی از تأثیر خواب بر توجه و دقت است، به تصویر بکشد. تنها راه برای اینکه واژه «بافتن» تأثیر مطلوب را داشته باشد، این است که ببینم چگونه کل عبارت «آستین ریشریش را به هم میبافد» برای بیان غیرمستقیم مطلبی، درباره خواب مورد استفاده قرار میگیرد.
بر طبق دو نوع نخست از چهار نوع تفسیر غیراخباری مورد بحث، گزارههای الهیاتی اساساً استعارهاند. اگر این تلقی از آنها صحیح باشد، چنانچه واژه «آفریده است» را از جمله «خداوند آسمان و زمین را آفریده است»، جدا کنیم و بکوشیم تا معلوم سازیم که به خودی خود چه معنایی میدهد، راه به جایی نمیبریم. کاری که باید کرد، این است که تصویری را که این جمله ارائه میکند در نظر بگیریم و ببینیم چگونه به عنوان شیوهای برای بیان احساس امنیت یا به عنوان شیوهای برای ارائه این بصیرت که هر چیزی در عالم را برای غنیسازی حیات بشری مورد استفاده قرار میتوان داد، ایفای نقش میکند.
تفسیر شعائری
تفسیر شعائری از گفتار دینی را با ذکر پاسخ یک عضو اندیشمند کلیسای اعظم انگلیکن، به پرسش یک ناشناس، به بهترین صورت معرفی میتوان کرد. پرسش این بود که: «چگونه شما میتوانید به کلیسا بروید و همه آن چیزهایی را که در آیین است، بر زبان بیاورید؟» پاسخ این بود که: «من آنها را بر زبان نمیآورم، من آنها را ترنّم میکنم». بر طبق دیدگاه مورد بحث، شیوه عمل گروهی پرستش، در حکم زمین بکری است که سخن گفتن درباره خداوند از دل آن میروید. سخن گفتن درباره صفات، افعال و نیات یک موجود متشخص فوق طبیعی به عنوان بخشی از عمل پرستش معنا دارد و فقط هنگامی که از آن سیاق جدا گردد، اسباب حیرت و سردرگمی میشود. اگر گفتهای مانند این را که «خدا آسمانها و زمین را آفریده است» بیان عقیدهای درباره نحوه پیدایش اشیا بدانیم و سپس تردید کنیم که آیا این گفته صادق است یا کاذب، در بُهت و حیرت باقی خواهیم ماند. برای فهم این گفته باید در آن زمینهای قرارش دهیم که این گفته (یا به عبارت بهتر یک همبسته آن در قالب دوم شخص مانند «تویی که آسمانها و زمین را خلق فرمودهای») در آن زمینه کارآیی دارد. این کلمات، در آن زمینه، نه برای تبیین چیزی، بلکه برای انجام امری کاملاً متفاوت، استعمال شدهاند.
متأسفانه طرفداران این دیدگاه هرگز درباره اینکه این «امر متفاوت» چیست، با وضوح کافی سخن نگفتهاند. روشنترین پیشنهادی که دادهاند، این است که سخن گفتن درباره خدا شبکهای خیالی برای سلوک عبادی فراهم میکند. این گفته درک شخص را از اینکه امر مهمی در جریان است، به بیان میآورد و تعیین میکند که آیا یک واکنش، واکنشی مناسبی است یا نه. در بحث از آیین عشای ربانی به عنوان اجرای مجدد ایثار یک خدای متشخص قادر مطلق که [بهباور مسیحیان] به شکل بشر درآمد و نیز در تصور آن به عنوان تجسم تهذیبکننده و احیاگر جوهر چنین خدایی، چارچوبی تصویری برای عمل و فعالیت فراهم میسازیم که شکوه و هیبت آن موقعیت و مواقف و آمال برانگیخته شده توسط آن مراسم را ثبت و ضبط میکند و پرورش میدهد.
این موضع، برخلاف دیدگاه معمول، مفروض میگیرد که عبادت آیینی، صرف نظر از هر بنیاد الهیاتی از اعتبار مستقلی برخوردار است. عموماً فرض بر این است که هر آیینی فقط در صورت صدق عینی برخی آموزههای الهیاتی، مفید است؛ ولی بر طبق تفسیر شعائری، آموزههای الهیاتی گزارههایی که پرسش از صدق و کذب آنها حقیقتاً قابل طرح باشد، تلقی نمیشوند. از آنجا که این آموزهها معنا و مفادشان را مدیون شعائرند، فرض بر این است که شعائر در شکلدادن و ابراز و اظهار احساسات، عواطف و مواقف ارزش معتبر ذاتی دارند.
اسطورهها
ارنست کسیرر این تلقی را مطرح کرده است که اساس و بنیاد گفتار دینی در «شکل نمادین» منحصر به فرد آن، که او از آن به «اسطورهای» تعبیر میکند، قرار دارد. او معتقد است که این شکل در نابترین صورت خود در اسطورههای انسانهای ابتدایی یافت میشود و بر یک شیوه تصور و تلقی از عالم که متفاوت با شیوه متعارف ماست، مبتنی است. در «آگاهی اسطورهای» تمایز دقیقی میان ذهنی و عینی وجود ندارد. خط فاصل روشنی میان نماد و شئ، میان آرزو و تحقق آرزو، میان ادراک حسی و تخیّل ترسیم نشده است. تمایز دقیقی هم میان خود شئ و واکنش عاطفیی که بر میانگیزد، موجود نیست. در نتیجه هیچ یک از معیارهای معمول حقیقت و عینیت در این مورد، قابل اطلاق نیست. واقعیترین چیز آن است که شدیدترین واکنش عاطفی را برانگیزد و بهخصوص به عنوان مقدسترین امر احساس شود. (در اینجا تقابل اصلی، تقابل میان مقدس و غیرمقدساست). آگاهی اسطورهای سازماندهیهای خاص خود در خصوص زمان و مکان را به همراه دارد؛ برای مثال تمایزی میان یک موضع و شئ جایگرفته در آن موضع، وجود ندارد. به هر موضع مکانی خصوصیتی کیفی بخشیده شده است و از این حیث تأثیری را اعمال میکند.
دیدگاه کسیرر و اتباعش مانند سوزان لانگر، این است که الهیات پیشرفته، مصالحهای ناخوشایند میان دو طرز تفکر اسطورهای و علمی را به تصویر میکشد و به این اعتبار و از این حیث بدون تشخیص اینکه چگونه این الهیات از ریشههای خود بالیده و رشد کرده است، قابل فهم نیست. این الهیات، در اصل دیدگاهی اسطورهای درباره عالم است که در تلاشی بیهوده با هدف مقبول ساختن خود در پیشگاه آگاهی عقلگرایانه، «شرح و بسطی ثانوی» یافته است. و چنانچه براساس ضوابط عقلانی مورد داوری قرار گیرد نه فقط بیاساس، که بیمعناست.
عرفان
فیلسوفان و متألهان در سنت عرفانی، تقریرهایی از این تفسیر نوع چهارم بیان کردهاند که الهیات را تجلی واماندگی فرهنگی بشر نمیداند. در نظر عارف تنها راه ارتباط با خدا از طریق تجربه عرفانی است و این تجربه معلوم میدارد که خدا وحدتی توصیفناپذیر است.
خدا را میتوان در تجربه عرفانی مستقیماً شهود کرد، لیکن از آنجا که در متن وحدت مطلق وجود او تمایزی در کار نیست و نیز از آنجا که هر گزارهای که میسازیم فقط یک محمول و نه محمولهای دیگر (مثلاً حکمت را به عنوان صفتی متمایز از قدرت)، بر او حمل میکند هیچ گزارهای نمیتواند درباره او صادق باشد. نهایت کاری که در حوزه زبان میتوان کرد، این است که مخاطبان خویش را متوجه شکلی از تجربه کنیم که تنها وسیله دستیابی به اوست.
طرفداران این دیدگاه، گاهی زبان خداشناختی را زبانی «رمزی» میدانند؛ ولی این با نظریه نوع دوم ما متفاوت است، زیرا راهی وجود ندارد برای تصریح به اینکه چیست آن چیزی که گفتههای الهیاتی به صورت رمزی بیان میکنند و در نتیجه اینکه آیا باید در اینجا از اصطلاح «رمز» استفاده کرد یا نه، محل سؤال است. یک رمز همیشه رمز برای چیزی است. در واقع مشکل میتوان به دقت معلوم کرد که برطبق این دیدگاه، گفتههای خداشناختی چه کارکردی باید داشته باشند. گفتهاند این گفتهها به حقیقت الهی وصفناپذیر «اشاره دارند»، «دال برآنند» «حاکی از آنند»، ولی همه این تعابیر نیز تفسیر ناشده رها شدهاند.
در سالهای اخیر دو تلاش جالب توجه برای شرح و بسط بیشتر این موضع صورت گرفته است. والتر تی. استیس در زمان و سرمدیت (۱۹۵۲) وظیفه اصلی زبان دینی را برانگیختن تجربه عرفانی یا بازتابهای ضعیف آن دانسته است. این نظر در نگاه نخست تبیینی ذهنگرایانه به نظر میرسد که خدا از آن حذف شده است؛ ولی همانطور که استیس خاطرنشان کرده است، یک قاعده مسلم سنت عرفانی این است که در تجربه عرفانی تفاوتی میان ذهن و عین وجود ندارد و بر طبق این مبانی، استیس از قائل شدن به چنین تمایزی سرباز زده است. هرچند او در تلقی تجربه عرفانی به عنوان امری توصیفناپذیر با سنت عرفان همراه شده است، ولی از این موضع رسمی تا حدودی فاصله میگیرد و لذا اشاراتی در باب وجوهی از این تجربه که بیانات خداشناختی مختلف آن را موجب میشوند، اظهار میدارند. «خدا حقیقت است»، حس مکاشفهای بودن، «خدا نامتناهی است» حس فراگیر بودن، «خدا محبت است» خصوصیت طربناک و شعفانگیز این تجربه، و «خدا واحد است» وحدت تجربه و احساس اضمحلال همه تمایزات را برمیانگیزد.
پل تیلیش هر چند نمیتوان گفت مستقیماً در سنت عرفانی قرار دارد، ولی به هر حال، با مشکلات مشابهی در تفسیر زبان دین روبروست. او معتقد است که آموزههای الهیاتی، یک واقعیت غایی، «موجود بالذات» را که دربارهاش چیزی در معنای حقیقی لفظ نمیتوان گفت مگر اینکه این موجود به لحاظ ما بعدالطبیعی نهایی است، «به صورت رمزی بیان میکنند». تیلیش در تلاش برای توضیح کارکرد زبان دین این مفهوم را مطرح ساخته است که این زبان بیانی است از «دلبستگی غایی»، ترکیبی از سرسپردگی، دلبستگی و جهتگیری، که متمرکز بر امری غیرغایی ـ یک وجود بشری، یک ملت یا یک خدای فوق طبیعی ـ است. گزارههای دینی که در معنای حقیقی لفظ به این قبیل کانونهای نسبتاً انضمامی دلبستگی غایی اشاره دارند، احساس قداستی را که در این قبیل موضوعات به عنوان «مظاهر» وجود بالذات موجود است، بیان میکنند؛ ولی این را که دقیقاً چه موجبی دارد که چنین موضوعی «مظهر» یا «نماد» وجود بالذات تلقی شود، تیلیش هرگز روشن شناخته است.
ضعف مبنایی این تفاسیر اسطورهای و عرفانی آن است که نمیتوانند فرضیه روشنی درباره وظیفه زبان دین بیان کنند. حتی اندیشههای کسیرر درباره «تفکر اسطورهای» هرگز به گونهای شرح بسط نیافتهاند تا معلوم کنند دینداران این عصر در مقام سخن گفتن درباره خدا چه معنایی را اراده میکنند. مواضع دیگر، مواضعی معقولترند و همه آنها سخن خویش را بر جوانب مهم کاربرد زبان در دین مبتنی میسازند؛ ولی ظاهراً هر یک، با قائل شدن مرجعیت منحصر برای جنبه برگزیده خویش، مرغ تخمطلا را سر بریده است! شکی نیست که دینداران در مقام سخن گفتن درباره خدا انواع مختلفی از احساسات را ابراز میکنند، آرمانهای اخلاقی را به تصویر میکشند، و اعمال و تشریفات مربوط به مراسم مذهبی را به بیان میآورند؛ ولی به هیچ وجه روشن نیست که اگر آنها به حقانیت گزارههای خویش متقاعد نشده باشند، آیا باز هم از این نوع زبان استفاده میکنند. چرا من باید احساس اطمینان خویش را در قالب این گفته که «خدا آسمانها و زمین را آفریده است» به بیان بیاورم، اگر معتقد نباشم یا لااقل گرایشی به این اعتقاد نداشته باشم که واقعیت عینی این است که عالم طبیعت وجود خویش را مرهون فعل یک خدای فوق طبیعی است؟ به علاوه چرا باید من مجموعه مواقف و فعالیتهای ملازم این قول را در پیش بگیرم، اگر به صدق آن باور نداشته باشم؟
وظیفه گزارهسازی، شالودهای است که تمامی وظایف دیگر به آن وابستهاند و اگر کسی معتقد باشد که گزارههای خداشناختی کاذب یا بیمعناست و در عین حال بخواهد به بیانات دینی سنتی معتقد باشد، ممکن است تفسیر نویی از گفتههای خداشناختی به عنوان بیان احساس یا بیان رمزی واقعیات طبیعی پیشنهاد کند و اما باید پیشنهاد قبول یک تفسیر معین را از ادعای اینکه تفسیر پیشنهادی، به درستی بیانگر شیوه معمول برای فهم آموزههاست، فرق نهاد.
ظاهراً سخن گفتن درباره خدا بسی پیچیدهتر از آنی است که مورد تصدیق هر یک از نظریات موجود قرار گرفته است. بحث مختصر ما دربارة لوازم تجربتاً آزمونپذیر، مبیّن این مطلب است.
جملات خداشناختی بسیاری کارکردهای زبانیِ کاملا مرتبط، دارند. مؤمنان با قبول اینکه «خدا که خالق عالم است، ناظر بر امور انسانهاست»، خود را به یک دیدگاه کلی معین درباره مبدأ غایی عالم ملتزم میکند و توقعاتی معین، شاید توقعاتی بینهایت مخصوص را درباره اینکه اشیا در نهایت چگونه باید باشند، ابراز میدارند، یک احساس مبنایی از امنیت در زندگی را به بیان میآورند و خود را به تقرب جستن به خدا در شکلی از نیایش و شعائر دینی ملتزم میکنند. و این کارکردها کاملاً وابسته به یکدیگرند. آنچه مورد نیاز است، توصیفی از روابط میان این کارکردهاست، توصیفی آنقدر عالمانه که از عهدة پیچیدگی موضوع برآید.
بخش نخست مقاله را اینجا بخوانید.
منبع: ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید