1394/11/17 ۱۱:۳۱
حالا بیش از یکدهه است که سودای شعر به اصطلاح پستمدرن فارسی مشتعل نیست. در حالی که قیل و قال پستمدرنیسم در شعر ما بیشتر مربوط به تلقیها و همچنین اجراهای مختلف از این نوع شعر در دهه هفتاد بود، اما انتشار آثاری مدون درباره آن، بسیار به تعویق افتاده و شاید به یکی دو سال اخیر کشیده شده است.
در مقدمه آنتالوژی «شعر پستمدرن» نوشتهاید: «نمیتوان به مشخصهها و مولفههای شعر پستمدرن اشاره کرد و آنها را قطعی دانست و فقط میتوان اشاره کرد به آنچه تاکنون بوده است». به نظر شما صراحتا نمیتوان برای پستمدرنیسم، ایده شعری مشخصی قائل بود؟ اگر چنین است، پستمدرنها فرق ماهویشان با غیر از خودشان در چیست؟ میتوانیم به مولفههایی اشاره کنیم که بهعنوان مولفههای شعر پستمدرن شناخته شدهاند؛ نظیر داشتن یک ماهیت مبهم و متناقض و عدم قطعیت، تاکید بر سوژه چندپاره، حذف مرز بین هنر و زندگی روزمره، داشتن فرمهای فصلی و نه عطفی، نوعی موزائیکوارگی، پروسههای اتفاقی و شانسی، بیتوجهی به مهارتهای کلامی و تصحیح و ویراست، فراروی از مرزهای ژانریک، تفسیرزدایی و غلطخوانی، پرداختن به وجوه شیزوفرنیک نظیر حاشیهپردازی و بیربطگویی، ارزیابی شعر به مثابه یک پروسه و نه محصول و تولید، کثرتگرایی، وجود یک چشمچرخان و چشمانداز چندوجهی، از آن خودسازی (ناشی از مرگ مولف)، ارجاعیبودن معنا، رد مدلول یکه و استعلایی، رد تکمحوری، رد بیانگری، رد من بورژوازی، رد من تغزلی و... . اما وقتی از پستمدرنیسم حرف میزنیم با انبوهی از طرز تلقی و گفتمانهای بنیادی روبهرو هستیم که حتی بعضی متناقضند و این ایده را به ذهن متبادر میکند که پستمدرنیسم یک «نظام دلالت بسیار نامتعارف» است. آنچه در صیرورت شعر پستمدرن با آن روبهرو هستیم، یعنی تنوع و صورتهای متفاوت شعری از ذهنیت کاملا رمانتیک با وجوه بیانگرانه نسل بیت گرفته تا شعر زبان با وجوه کاملا مصنوع و ضدبوطیقا ما را به این سو میکشاند که آن را به مثابه یک پارادایم فرهنگی همچون یک نظام دلالت در نظر بگیریم و آن را به زعم اسکات لش، همچون یک رژیم انباشت معرفی کنیم. در اینجا مفهوم موقتی، گذرا و نیز دورهای بودن در واژه رژیم مستتر است. پس با این حساب، پرداختن به ماهیت یا فرق ماهوی امر بیهودهای است. بر همین مبنا که معتقدید شعر پستمدرن، مولفه مشخصی ندارد و صرفا براساس مصادیق میتوان سخن از آن گفت، براساس شعرهای فارسی موجود، متباینترین شعرهای فارسی با چیزی که از آن در غرب به شعر پستمدرن یاد میشود، کدامها هستند؟ خب پستمدرن مولفههای کلان شناختهشدهای دارد که به آنها اشاره کردم و مهمترین ویژگیای که در همه آنها مشترک بوده عدم قطعیت است. اگر شعر مدرن بر حسب جدایی، استعلا یا هاله قلمرو زیباشناسی تعریف میشود آنوقت شعر پستمدرن به سمت زیرپاگذاشتن مرزهایی که زیباشناسی را از سایر سازوکارهای فرهنگی و از خود امر اجتماعی جدا میکنند، میرود. باید توجه داشت اگرچه پستمدرن از جریان اندیشگی غرب ناشی میشود الگوهای مختلفی موجد الگوهای پستمدرن بودهاند، از جمله الگوهای شرقی که مهمترین مولفه پستمدرن پسزدن غربمحوری است. اما در این ارتباط که متباینترین شعرهای فارسی کدامها هستند، خب بهتر است که بگویم هر کدام که این ویژگیها را داشته باشند. برای نمونه شعر زبان، شعری که ابژه شعر خود زبان است و با یک ابژه بیرونی تسکین داده نمیشود و کاملا مخاطبمحور است. یا شعری که از سازههای مختلف متنی استفاده میکند و به نوعی فقط به شعریت توجه میکند و از الگوهای شناختهشده شعری سود نمیبرد و بهگونهای یک وجه کانسپچوال دارد یا آنچه بهعنوان شعر پرفورمنس در جریان است و همچنین آنچه به شعر نثر معروف است. اگر پستمدرنیسم را منتج از شرایط و وضعی بهخصوص و بسته به جغرافیا و سیاست و اجتماعی خاص در نظر آوریم [چنانچه مثلا در نسل بیت چنین است]، در این صورت، شاعری در کابل، تهران یا بغداد چگونه میتواند پستمدرن باشد؟ اتخاذ رویکرد پستمدرنیستی، مستلزم واکنش به مظاهر بیرونیِ خود هست یا نیست؟ مظاهری که مثلا در نیویورک هست و در بغداد و تهران نیست. باید توجه داشت که گرچه جنبههای فرهنگی و جغرافیایی شعر همیشه وجود دارند اما شعر اساسا انضمام فرهنگی و جغرافیایی ندارد دقیقا شبیه فلسفه، همانطور که فلسفه هم انضمام فرهنگی ندارد اما خب شعر هر سرزمینی ویژگیهای خودش را دارد. ولی باید توجه داشت که تولید زیباشناسی ما نباید به سمتی برود که ببینیم ذهنیت غربی از چه چیزی لذت میبرد، همانطور که گفتم یکی از ویژگیهای پستمدرن پسزدن زیباشناسی غربمحور است. اگر بنا به تلذذ ذهن غربی باشد که به ما میگوید: «هی! همین سنت خودت را بازتولید کن! چون که من خوشم میآد! چون که تا حالا تو کلاسهبندی من نبوده!» یکی از سوءتفاهمهای اساسی که امروزه وجود دارد همین است. به شاعرانی میگویند متاثر از نگاه غربی که اتفاقا فقط در جهت توسعه شعر فارسی قدم برمیدارند و مخاطب فارسیزبان را مطمح نظر دارند و گرنه شما نگاه کنید به همه حوزههای هنری و به رویکردهای جشنوارهای ببینید چه کسانی دعوت میشوند، کسانی که یک مارک کاملا ایرانی دارند و کاملا سنتی هستند. اما آیا من در شعر به سمتی باید بروم که مرتب سنت خودم را بازتولید کنم و مرزهای تازه را طی نکنم چراکه ذهن غربی برای من کف میزند؟ بیش از یک دهه از قیل و قال شعر پستمدرن در ایران میگذرد و بازار هر چند شاید کاذبش دیگر داغ نیست. حالا که این فاصله را گرفتهایم، مهمترین کجفهمیها از پستمدرنیسم در شعر آن سالها را در چه چیزهایی میدانید؟ یک مثال بزنم، وقتی شاعری در دهه هفتاد در پایان سطر شعرهایش از دو فعل منفی و مثبت با علامت سوال بهره میبرد و از این کاربرد، بهعنوان تندادن به تشکیکِ پستمدرنیستی یاد میکرد، بدیهی بود که تلقی او از امر مورد تردید و تشکیک پستمدرنیستی در سطح مانده است. شما هم حتما بسیاری از این موارد را رصد کردهاید. حالا کجای کاریم با شعر پستمدرن دنیا؟ بیشک دهه هفتاد یکی از نقاط عطف شعر معاصر فارسی است به دلایل مختلف؛ یکی اینکه جریان اندیشگی در دهه پنجاه و شصت در ایران کاملا تعطیل بود و از نیمه دهه هفتاد یک فضای باز سیاسی به وجود آمد و روند ترجمه اندیشههای مهم ادبی نیمه دوم قرن بیستم رواج یافت و اینکه ما با یک اتفاق مهم روبهرو شدیم، آنهم بهار مطبوعات است و من طی بررسیای که انجام دادم دیدم در تاریخ معاصر ما در دو مقطع انتشار بیسابقه تعداد مطبوعات را داشتهایم، یکی 1331 و یکی هم 1377. به همین جهت است که به آن بهار مطبوعات میگوییم و مساله بسیار تاثیرگذار و مهم دیگر اینترنت است که به آن انقلاب انفورماتیک میگویند. دستاوردهای شعری دهه هفتاد بسیار اهمیت دارند و باید یادمان باشد که شاعران دهه هفتاد پیشروترین هنرمندان ایران بودند و حرکتی که شاعران انجام دادند در حوزههای دیگر شیوع پیدا کرد. شما همین الان این دستاوردهای پستمدرن را حتی در سطح سریالهای طنز تلویزیونی هم میبینید، در تئاتر، در پرفورمنس، در موسیقی. شما همین الان وقتی شعر فارسی را با آن سالها قیاس میکنید میبینید که چقدر تاثیر گرفتهاند. منتها مسالهای که وجود دارد این است که هنوز هم شعر تجربهگرا در اقلیت است. همان زمان هم اینگونه بود و همیشه هم چنین بوده است. در دهه هفتاد و پیش از آن بخش عمده تولیدات ادبی نازل بوده است اما آن وقتها دیده نمیشدند و شما فقط بازتاب آثار نخبگان را در مطبوعات میدیدید اما الان فضای مجازی باعث شده که همه مجال نمایش خود را داشته باشند و حالا همه آن تولیدات نازل دیده میشوند و این است که برخی شاعران تسلیم وجه مصرفی میشوند و نه وجه تولیدی. ما امروزه با شرایط بسیار بدی روبهرو هستیم و آن هم این است که امر فرهنگی از امر اجتماعی جدا افتاده و میزان کتابخوانی بهعنوان نماد آگاهی بهشدت پایین آمده است. شما به شعرهایی که تولید میشود نگاه کنید. باور کنید فریدون مشیری و نادرپور و همه در حال تولید مجدد هستند، یعنی شما با رویکردهای تازه روبهرو نیستید و این واقعا اسفبار است. دم دستیترین و رمانتیکترین و شعرهایی سرشار از وجوه تغزلی و از لحاظ پرداخت شخصیتی پیشافرویدی در حال تولید است و حتی باب طبع طبقه شعرخوان و جدی هم است
منبع: فرهبختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید