سندرم نوشتن و ابتذال علمی در دانشگاه ایرانی / جبار رحمانی

1394/11/13 ۰۸:۵۰

سندرم نوشتن و ابتذال علمی در دانشگاه ایرانی / جبار رحمانی

یکی از مباحثی که در نظام دانشگاهی ایران به شدت محل بحث و جدل بوده، موضوع مقالات علمی پژوهشی و مقالات ISI و کتب تالیفی است. این نوع آثار علمی تولید شده نه تنها نقش مهمی در ارتقای علمی و اداری استادان و دانشجویان دارند، بلکه نقشی کلیدی در سیاست نمایشی دولت ها در عرصه علمی و نشان دادن موفقیت های کاذب آنها در این عرصه است. به عبارت دیگر مساله انتشارات علمی به یک گلوگاه تولید وتوزیع منافع مادی و ایدئولوژیک برای کنشگران فردی (استاد و دانشجو) و کنشگران نهادی (مقامات و مدیران و سیاسیون) تبدیل شده است، این گلوگاه آنقدر اهمیت یافته که بواسطه آن بهانه ای برای استیضاح وزیرهم هم ساخته می شود.



یکی از مباحثی که در نظام دانشگاهی ایران به شدت محل بحث و جدل بوده، موضوع مقالات علمی پژوهشی و مقالات ISI و کتب تالیفی است. این نوع آثار علمی تولید شده نه تنها نقش مهمی در ارتقای علمی و اداری استادان و دانشجویان دارند، بلکه نقشی کلیدی در سیاست نمایشی دولت ها در عرصه علمی و نشان دادن موفقیت های کاذب آنها در این عرصه است. به عبارت دیگر مساله انتشارات علمی به یک گلوگاه تولید وتوزیع منافع مادی و ایدئولوژیک برای کنشگران فردی (استاد و دانشجو) و کنشگران نهادی (مقامات و مدیران و سیاسیون) تبدیل شده است، این گلوگاه آنقدر اهمیت یافته که بواسطه آن بهانه ای برای استیضاح وزیرهم هم ساخته می شود. به همین دلیل انتشارات علمی پژوهشی داخلی و خارجی به عرصه ای حیاتی در نظام دانشگاهی ایران تبدیل شده اند. گاه آنقدر اهیمت کاذب یافته اند که به عنوان مثال به دلیل اهمیت ISI برای سیاسیون و مدیران وزارتخانه ای، به یک الزام برای ارتقا تبدیل می شود. تا نمودارهایی که در صفحه تلوزیون و در حین ارائه سخنرانی در جلسات سیاسی به نمایش در می آیند، هرچه بیشتر به سمت آسمان حرکت کرده باشند.
در نتیجه این تمایل نهادی و سیاسی به چاپ مقالات در داخل و خارج شکل گرفت، برای بسیاری از استادان داخلی که زبان انگلیسی را برای خواندن و نوشتن تخصصی نمی دانند، پروبلماتیکی شکل گرفت که می توان آن پروبلماتیک انتشار دانست. همه به دنبال راهی برای انتشار مقاله علمی و پژوهشی داخلی و خارجی بودند، بازاری شکل گرفت و متخصصان حرفه ای پیدا شدند و انتشار مقالات به یک تجارت "حلال" تبدیل شد. نیاز مدیران سیاسی و کارگزاران دانشگاهی (استاد  و دانشجو) نیز زمینه بخش اصلی توجیه مشروعیت و لزوم حضور این بازار بود.
به نظر می رسد که مساله اصلی در پس این پروبلماتیک انتشار، مساله ای است که در بطن ناتوانی کارگزاران دانشگاهی برای انتشار وجود دارد: ناتوانی در نوشتن علمی، که می توان آن را سندرم نوشتن علمی نامید. قید علمی را از آن جهت مورد تاکید قرار داده ام که اشکال متنوعی از نوشتار در نظام دانشگاهی ایران وجود دارند، نوشتارهای سرقتی، نوشتارهای شبه علمی، نوشتارهای مهمل و ... . منظور از مفهوم نوشتن علمی، تاکید بر کنشی است که از دل یک ذهن خلاق علمی، بواسطه یک مساله و سوال علمی، و از طریق فرآیند پژوهشی علمی دقیق و عمیق، و درنهایت به کمک مهارتهای نوشتاری آموخته شده شکل میگیرد و نتیجه آن یک مقاله، یا متنی علمی است که نه تنها ارزش علمی و پژوهشی داخلی و خارجی دارد، بلکه ارزش فرهنگی واجتماعی معناداری برای تولید آگاهی و بینش جدید و خلاقانه در یک عرصه تخصصی دارد. سندرم نوشتار را می توان در گروه های مختلفی در دانشگاه دید: آنهایی که بلد نیستند بنویسند، آنهایی که بلد هستند و می توانند اشکال کاذب علمی[1] را تولید کنند، و اقلیتی که در حاشیه اند و مطرود دو گروه قبلی هستند، اما تولید علمی به معنای واقعی آن دارند.
سندرم نوشتن متمایز از سندرم نوشتار است. تاکید من بر کلمه نوشتن، بر وجه فاعلی این کار است، لذا فاعل این کار محمل اصلی این سندرم و تجلیگاه آن است. سندرم نوشتن به نظرم شاه کلید فهم وضعیت آموزش عالی در ایران است. این سندرم به خوبی نشان می دهد که چرا و چگونه شبکه ای از دانش آموختگان تولید می شوند که نمی توانند به شیوه ای علمی بنویسند، و مهمتر از همه اینکه چرا شبکه ای از فساد علمی در فروش شبه علم ها و تولیدات علمی کاذب شکل می گیرد. این فساد شبکه ای، در قالب سرقت علمی، در قالب زد و بندهای متولیان مجلات علمی و پژوهشی در انتشار مقالات دوستان و خودی ها، در قالب تولید قالبی مقالات بی کیفیت، و مهمتر از همه در قالب استثمار دانشجویان برای نوشتن به جای استادان (به قول معروف جور استادان را به دوش کشیدن) و درنهایت در شکل بیانات مدیران سیاسی مرتبط به نهاد علم در پز دادن هایشان به جهت رشد سریع و موشکی علم در ایران خودش را نشان می دهد.
در این سندرم نوشتن که ریشه و منشاء اصلی پروبلماتیک انتشارات است، دو دسته نقش مهمی را بازی می کنند: خیل عظیمی از استادان ودانشجویان که نوشتن بلد نیستند (چون نه تنها بینش علمی ندارند، بلکه مهارت عملی نوشتن را هم نمی دانند)، اقلیتی از دانشجویان و استادان که بلد هستند که از انی طریق تجارت علم وکسب و کاری از دل تولید علم کاذب به راه انداخته اند. این ها دو روی یک سکه اند، یکی مشتری است و دیگری فروشنده. این رابطه تولید  ومبادله (فروش) علم کاذب بواسطه حضور این دو گروه شکل می گیرد و ادامه می یابد و کارش را می کند. و البته نفعی هم به مدیران می رسد که فلان نهاد دانشگاهی زیر نظر ما رشد بالایی در تولید علمی داشته است.
معمولا این فساد علمی به ساختارهای نهادی و قواعد فرمالیستی برای ارتقای استادان و دانشجوها ارجاع میدهند. اما به نظرم می رسد یکی از ریشه های کلیدی توسعه و گسترش این شبکه فساد علمی ، در چیزی است که آن را سندرم نوشتن معرفی کردم. این سندرم بیانگر دو چیز است: یکی اینکه کنشگران میدان علمی، بلد نیستند بنویسند، و وجه دوم و مهمتر آن، اینست که نمی توانند نوشته علمی را تشخیص بدهند  و لذا هرجنس تقلبی را می توان بدانها در قالب علم فروخت. این تشخیص هم در خریداران این بازار علمی یعنی استاد و دانشجوی که تولید علمی کاذب را سفارش داده و خریده اند و هم متولیان و مدیرانی که بدانها امتیاز داده اند و ارتقای آنها را تایید کرده اند، دیده می شوند. به همین دلیل سندرم نوشتن، چرخه ای بسیار قدرتمند در تولید سیستماتیک فساد علمی ایجاد می کند.
بر این اساس سندرم نوشتن، عقده ای فروناخورده در ذهن دانشگاهی ما، کلید اصلی فهم بسیاری از خصایص این سیستم آموزش عالی ایرانی است. باید فهمید که این سندرم از کجا و چگونه شکل می گیرد، و از چه طریق و با چه مکانیسمی عمل می کند و در نهیت چه پیادهایی دارد.
در پاسخ به پرسش اول، یعنی منشا این سندرم، باید آن را محصول دو عامل کلیدی دانست: کلاس های درس بی محتوا، و استادان بیسواد یا بی مسئولیت. در کلاس های درسی بویژه کلاسهایی که باید روش تحقیق، بینش علمی و مهارت های نوشتاری (در یک کلمه، مهارت علمی بودن) را به دانشجو یاد بدهند، ما با فقدان این اهداف آموزشی و ضرورتهای آن مواجه هستیم. البته بطور عام این مساله را در همه کلاسهایی که از دانشجو تکلیف درسی و مقاله درسی می خواهند هم میتوان دید. در عموم این وضعیت ها، دانشجو مهارتهای لازم برای علمی دیدن و طرح مساله درست علمی، و روش درست تحقیق علمی و در نهایت نوشتن صحیح علمی یاد نمی گیرد و عملا محتوای گفته شده شامل اینها نمی شود. کلاسها به فرمهای بی محتوا تبدیل شده اند. در مقابل هم استادانی هستند که یا اصولا نوشتن را خودشان هم بلد نیستند و یا اینکه اگر هم بلد هستند، فرصت و انگیزه کافی برای آموزش دادن آن به نسل جدید را ندارند. در این شرایط است که تمام فرصتهایی که باید برای آموزش مهارتهای علمی دیدن و علم نوشتن به دانشجو صرف شود، به خاطره گویی، و صحبت از موضوعات بی ربط به کلاس می گذرد. در نتیجه این وضعیت ما با کلاسهایی مواجه هستیم که می توان با توجه هدف آموزشی مورد نظر، آنها را کلاس های تهی نامید. تهی بودن کلاسها، درد بی درمان نظام آموزشی ماست. تهی بودن کلاسها از مهارتهایی که دانجشویان برای نوشتن علمی (نوشتنی که حاصل بینش علمی، پژوهش علمی و نگارش علمی است) لازم دارند، باعث شکل گیری همان چیزی می شود که پیشتر در این نوشتار آن را سندرم نوشتن معرفی کردیم. این تهی بودن را می توان کنش های مختلف میدان علم دید: در تکالیفی (مقاله و پژوهش درسی) که به شیوه های غلط نوشته می شوند چون دانشجویان بینش علمی و مهارت های لازم را نیاموخته اند، و تکالیفی که هیچوقت توسط استادان سفارش دهنده بررسی نمی شوند، مهمتر از همه پایان نامه های هیچوقت به درستی خوانده و نقد نشده اند، دید. البته رشد کمی غیرعقلانی نظام آموزش عالی و جبران کمبود دانشجو/ درآمد حاصل از مقطع کارشناسی، به کمک دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی نیز بر این وضعیت سندرمی نوشتن و کلاسهای تهی افزوده است. استادانی که کل هفته را باید تدریس کنند، طمع گرفتن پایان نامه های بیشتر و درآمد بیشتر، همه و همه به این وضعیت دامن می زنند. این سندرم نوشتن به تدریج منجر میشود تا معیارهای علم (از تعیین مساله علمی و سپس پژوهش علمی و در نهایت نوشتن و انتشار آن) عوض شوند. مهمترین معیار، نه کیفیت، که فقط و فقط می شود انتشار نوشتار علم کاذب در مجلات داخلی و خارجی. به تدریج سندرم نوشتار که به محصولات علمی کاذب انجامیده بود، به جایی می رسد که معیار علمی بودن را نیز تغییر می دهد. نقطه عطف تجلی این کلاس های تهی و سندرم نوشتن، جلسات دفاع ازپایان نامه های کارشناسی ارشد و دکتری است. رساله هایی دفاع می شوند که نه استاد راهنما، نه مشاور و نه داور آن را خوانده اند و البته گاه خود دانشجو هم آن را نخوانده است. همه ناظر دفاع از متنی هستند که هیچکدام نخوانده اند.
روی دیگر سکه سندرم نوشتن، سندرم خواندن است. وقتی کنشگران دانشگاهی ما بواسطه سندرم نوشتن نیاموخته اند که چگونه علمی ببینند، علمی بیاندیشند،علمی پژوهش کنند و در نهایت علمی بنویسند، از سوی دیگر هم نمی توانند علمی بخوانند، قدرت نقد و ارزیابی علمی داشته باشند و در نهایت علمی گفتگو کنند، به عبارت خلاصه وقتی سندرم نوشتن هست، سندرم خواندن را هم داریم. در نتیجه این وضعیت است که کارهای علمی تولید شده هم به درستی خوانده نمی شوند، و گاه اصلا خوانده نمی شوند. وقتی کاری خوانده نشود، عملا گفتگوی علمی و تعاملات علمی هم شکل نمی گیرند. ماحصل نهایی این وضعیت آنست که اجتماع علمی که حاصل 1) تولید یک اثر علمی، 2) خواندن آن و 3) گفتگو و تعامل مبتنی بر گفتگوهای علمی است، عملا شکل نمی گیرد. به همین سندرم نوشتن و سندرم خواندن، دست به دست هم می دهند که اجتماع علمی شکل نگیرد و عملا با اجتماعات تهی از نظام آموزش عالی مواجه هستیم. در این وضعیت است که نمی توان علت این ابتذال علمی را به گردن مدیران و سیاستمدارانی انداخت که فقط به فکر رشد موشکلی نمودارهای تولید علمی داخلی هستند، بلکه بذر ابتدالی که از طریق سیاستگذاری های شبه علمی مدیران ایجاد می شود در زمین مستعد دانشگاهیانی رشد می کند که نه مهارت علمی اندیشیدن دارند و نه مهارت خواندن و مباحثه علمی. لذا این فرمالیسم مبتنی بر تولیدات علمی کاذب بهترین راهی است که قبل از همه نفعش را همین استاد و دانشجویی می برند که نه حوصله کار علمی جدی را دارند و نه مهارت نوشتار متن علمی درست و دقیق. لذا بهتره است لبه تیز تیغ نقد را قبل از همه بر پیکر بیمار متولاین درون دانشگاهی متوجه کنیم. اگر این نهاد ایراد نمی داشت ،آن سیاست های تهی فرمالیستی هم خود به خود شکست می خوردند. برای اصلاح این وضعیت ویرانه علم در ایران (که سیاست جذب استادان بی مایه هم بدان افزوده)، تنها راه موثر نقد درونی و نقد خویشتن است، تا اینکه گناه را به گردن سیاستمدران بیاندازیم و خودمان را تبرئه کنیم. حرمت امامزاده را متولی آن نگه می دارد. متولیان این سرزمین علم، خودشان فرصت رشد علف های هرز را داده اند، چون منافع آنی و فردی را به منافع نهادی ترجیح داده اند. پس از این نقد است که می توان به سیاستمدارانی پرداخت که به نام استاد دانشگاه بودن و ....، توانسته اند سیاست های نابخردانه علمی را بر آموزش عالی ایران تحمیل کنند. آنها محصول وضع نابسامان درون آموزش عالی هستند. قصد من تقلیل این دو وجه به دیگری نیست، مساله اصلی آنست که وقتی قواعد میدان علم توسط کنشگران اصلی آن تخریب و تحریف می شود، نمی توان انتظاری از کنشگران بیرونی (حتی در سطح ستادی وزارت علوم و نهادهای سیاستگذار بالادستی) انتظار مراعات داشت. اما باید پذیرفت که قبل از همه، متولیان این خانه، آن  را به ویرانه تبدیل کرده اند.

این مطلب پیشتر در مجله اندیشه پویا منتشر شده است.
[1]- دکتر عباس کاظمی این نوع تولیدات شبه علمی را  تولیدات کاذب علمی نام نهاده است. لذا این اصطلاح را از ایشان وام گرفته ام.
منبع: انسان شناسی و فرهنگ

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: