تنش‌زدایی از دانشگاه و علوم انسانی

1396/8/20 ۰۹:۲۱

تنش‌زدایی از دانشگاه و علوم انسانی

علم دینی یکی از مساله‌های اساسی پیش‌روی دانشمندان و اندیشمندان کشور است که تاکنون تنها 20 نظریه از سوی موافقان به‌عنوان راه مطلوب حصول آن عرضه شده است. طبیعتا این حجم از نظریه‌پردازی نشان‌دهنده اهمیت فراوان بحث برای فضای علم در کشور است. خسرو باقری یکی از متفکرانی است که در این زمینه قلم پرکاری داشته و تاکنون سه کتاب «هویت علم دینی» «مناظره‌هایی درباره علم دینی» و به‌تازگی اثر «یک رویا و دو بستر، تنش‌زدایی از دانشگاه و علوم انسانی» را منتشر کرده است.


مناقشه علم و دین از منظر خسرو باقری

علی عسگری : علم دینی یکی از مساله‌های اساسی پیش‌روی دانشمندان و اندیشمندان کشور است که تاکنون تنها 20 نظریه از سوی موافقان به‌عنوان راه مطلوب حصول آن عرضه شده است. طبیعتا این حجم از نظریه‌پردازی نشان‌دهنده اهمیت فراوان بحث برای فضای علم در کشور است. خسرو باقری یکی از متفکرانی است که در این زمینه قلم پرکاری داشته و تاکنون سه کتاب «هویت علم دینی» «مناظره‌هایی درباره علم دینی» و به‌تازگی اثر «یک رویا و دو بستر، تنش‌زدایی از دانشگاه و علوم انسانی» را منتشر کرده است.

علم دینی واژه‌ای متشکل از دو لفظ علم و  دین است که یکی از پرکاربردترین و معنادار‌ترین الفاظ عصر ما هستند. هرگونه صحبت از علم دینی پیشاپیش مستلزم شناخت درست از مبانی دین‌شناختی و علم‌شناختی نظریه‌پرداز است، به همین دلیل ابتدا به تحلیل هویت هر یک از این دو عنصر در منظومه فکری باقری خواهیم پرداخت.

هرچند علم پدیده‌ای به ظاهر روشن و بدیهی تلقی می‌شود اما با اندکی مشاهده شاهد جدال‌های عمیق اندیشمندان بر سر معنای آن هستیم، دو رویکرد غالب در چند قرن اخیر درعرصه فلسفه علم، رویکرد اثبات‌گرایی و پسااثبات‌گرایی است. در رویکرد اثبات‌گرایی علم به مشاهده تعریف می‌شود، مهم‌ترین ویژگی‌های این رویکرد معرفتی عبارتند از:

1- انفکاک علم از متافیزیک: به این شرح که علم تنها شامل گزاره‌های مشاهده‌پذیر است که از طریق تجربه قدرت ابطال و اثبات آن وجود داشته باشد، اما گزاره‌های متافیزیک به این علت که غیرقابل مشاهده و غیرقابل ابطال است فاقد معنای معرفت‌شناختی است، بنابراین میان آن و علم مرزبندی دقیقی وجود دارد.

2- انفکاک نظریه و مشاهده: معیار صحت هرچیزی مشاهده است اما از آنجایی که نظریه حاوی گزاره‌های کلی است که نمی‌توان آنها را با مشاهده آزمایش کرد، درنتیجه حاوی واقعیت نیستند و تنها باید به چشم ابزار کنترل و پیش‌بینی به آن نگریست.

3- انفکاک علم از ارزش: علوم ناظر به واقع هستند، درحالی که ارزش برآمده از احساسات درونی است.

4- انفکاک حوزه کشف از داوری: دانشمند درهنگام جمع‌آوری اطلاعات برای فرضیه‌سازی و نظریه‌پردازی ممکن است از هر منبعی الهام بگیرد اما محتوای جمع‌آوری‌شده آنها درنهایت باید از فیلتر داوری مشاهده بگذرد و از هرگونه پیش‌فرض متافیزیکی غربال شود.

این رویکرد به علم به علت ضعف‌هایی که در به تصویر کشیدن عرصه معرفت بشری داشت با انتقادات جدی روبه‌رو شد، این انتقادات زمینه را برای عبور از عصر اثبات‌گرایی به عصر پسا‌اثبات‌گرایی فراهم کرد، پسااثبات‌گرایی دقیقا نقطه مقایل اثبات‌گرایی است که مهم‌ترین ویژگی‌های آن عبارتند از:

درهم‌تنیدگی متافیزیک و علم: یکی از دانشمندانی که با نظریات خود ضربه بزرگی به اندیشه‌های اثبات‌گرایی زد، لاکاتوش بود. لاکاتوش با در نظر گرفتن قسمتی در برنامه پژوهشی محقق به نام سخت هسته (اندیشه‌های متافیزیکی) مدعی شد که تمام تلاش محقق در تحقیق این است که به سراغ داده‌های تجربی که سخت هسته را تخریب می‌کند، نرود بلکه برعکس به سراغ داده‌هایی برود که موجب تقویت سخت هسته شود، برای مثال شما در تحقیق خود در مورد بدن انسان اگر قائل به این هستی‌شناسی غیرمنظم شوید که تمام تغییرات جسمی علت فیزیکی دارند، دیگر هرگز تاثیر روح و عوامل متافیزیکی بر جسم را به‌عنوان یک احتمال مورد مطالعه قرار نمی‌دهید.

درهم‌تنیدگی نظریه و مشاهده: مشاهده یعنی بازآفرینی تصویری که جامعه می‌سازد. مشاهده گرانبار از نظریه است.

 

 

  عدم‌اثبات یا ابطال نظریه توسط مشاهده

درهم تنیدگی علم و ارزش: درپسا اثبات‌گرایی به علم به‌عنوان یک محصول بشری نگاه می‌شود که تمام ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی انسان را با خود حمل می‌کند.

با توجه به مطالب گفته شده در مورد پسااثبات‌گرایی باقری در عرصه تاثیر پیش‌فرض‌های متافیزیکی بر علم قائل به دیدگاه پسااثبات‌گرایان است.

رویکرد مدنظر باقری در دین‌شناسی رویکرد گزیده‌گویی از دین است. در رویکرد گزیده‌گویی، دین یک سخن خاص دارد که آن را با زبان گویا و کامل بیان می‌کند. دین نه آمده است که زبان به بیان همه حقایق هستی بگشاید و نه آنقدر زبانش صامت است که نشود جز از طریق علوم بشری به آن راه یافت. دین حرف خاصی دارد که اگر بیان نمی‌کرد بشر نمی‌توانست از طریق عقل خود به آن دست پیدا کند اما برای بیان این منظور اصلی خود به حقایق دیگری هم اشاره می‌کند اما این حقایق منظور اصلی قرآن نیست بلکه تنها برای توضیح منظور اصلی گفته شده است. برای تقریب به ذهن می‌توان دین را به سخنرانی تشبیه کرد که در یک سخنرانی می‌خواهد موضوعی را توضیح دهد اما حالا در این بین برای توضیح موضوع خود به امور دیگری هم اشاره می‌کند و مثال‌هایی هم می‌آورد، در این نظریه دین به سه منطقه تقسیم می‌شود، منطقه مرکزی که شامل احکام، ارزش‌ها و اعتقادات است و دین برای بیان آنها آمده است، دین این منطقه را به صورت مفصل بیان می‌کند، چراکه هدفش از انزال انتقال آنها بوده است. منطقه میانی که شامل حقایقی هستند که به صورت اجمال برای تبیین آموزه‌های منطقه مرکزی گفته شده‌اند و درنهایت منطقه مرزی که منطقه میان عقل بشری و دین است که به وسیله آن از دین دفاع عقلانی می‌شود. این منطقه شامل باورهای صحیح همگانی است.

طبق این نظریه وظیفه دین نه بیان همه حقایق بلکه هدایت است، دین در این وظیفه خود هیچ‌گونه کوتاهی نکرده بلکه آن را به‌طور کامل انجام می‌دهد اما درمورد بیان حقایق وظیفه‌ای برعهده ندارد، در نتیجه علم دینی نه وظیفه اصلی دین بلکه از حاشیه‌های برداشتی آن است. باقری در جواب به آیاتی که قرآن را تبیان (بیان کننده) کل شئ می‌خوانند و همه‌چیز را در آن می‌دانند می‌گوید که از سیاق کتاب شما می‌فهمید که منظور نه همه حقایق درهمه موارد بلکه همه موارد در زمینه هدایت است، برای مثال اگر شما در ابتدای یک کتاب فیزیک بخوانید که همه‌چیز در این کتاب آمده می‌فهمید که منظور همه‌چیز در مورد موضوع کتاب که فیزیک است آمده نه در مورد علوم دیگر همچون زیست و شیمی و... .

پس از روشن شدن معنای علم و دین در نظریه مذکور نوبت پرداختن به موضوع اصلی بحث یعنی علم دینی است. وجود علم دینی از این نظرگاه مستلزم وجود ارتباط میان دو نوع معرفت بشری یعنی معرفت دینی و علمی است. تلقی مورد پذیرش باقری در این بحث کثرت‌گرایی تداخلی است که در آن مجموعه معارف بشری همچون شبه‌جزیره‌های مستقل از هم در نظر گرفته می‌شود که به وسیله راه‌هایی به یکدیگر متصل شده‌اند، در این دیدگاه علاوه‌بر عدم نفی ارتباط میان انواع معارف بشری استقلال آنها نیز حفظ شده است، اکنون برای نمونه به مواردی از تاثیر‌گذاری معرفت‌های دینی و معرفت‌های علمی بر یکدیگر با توجه به رویکرد شبه‌جزیره‌ای به معرفت اشاره می‌کنیم:

  اشتراک در زمینه: با توجه به منطقه سوم دین میان معارف بشری و دین به علت استفاده هر دو از معارف عقل سلیم و استدلال عام اشتراک در این زمینه وجود دارد، این درواقع همان راهی است که معارف مختلف بشر را به هم پیوند می‌زند.

  طرد معرفت‌های ناهمگون: با پرتو‌افکنی منطقه سوم دین بر معارف بشری، میزان سازش این معارف با منطقه اول دین مشخص می‌شود، از آن جایی که معارف منطقه اول در حکم هسته مرکزی دین هستند در صورت بروز تعارض این معرفت‌های بشری هستند که طرد می‌شوند.

  به کارگیری معرفت‌های فلسفی و عرفانی همگون برای تعمیق معرفت دینی

  به کارگیری معرفت‌های علمی برای تفصیل معرفت دینی

  جهت‌دهی به معارف علمی، عرفانی و فلسفی از طریق الهام به محقق و تاثیر‌گذاری در پیش‌فرض‌های آنان.

با توجه به توضیحاتی که درمورد کثرت‌گرایی تداخلی داده شد، متوجه شدیم که در این نگرش وجود حوزه‌های مختلف معرفت بشری پذیرفته شده است اما میان این حوزه‌ها تداخل وجود دارد، نمونه‌ای از این تداخل، دخالت متافیزیک در علم است که در بحث هویت علم توضیح داده شد، بنابراین سخن گفتن از علم دینی در این نظرگاه مستلزم در نظر گرفتن پاره‌ای از اندیشه‌های دین به‌عنوان متافیزیک علم است. با توجه به گستردگی این اندیشه‌های دینی در نظریه می‌توان آن را منتسب به دین دانست، پس از لحاظ کردن این تاثیر‌گذاری در فرضیه آن را به مشاهده و آزمایش عرضه می‌کنیم تا شواهد تجربی لازم را برای تامین وجهه علمی آن پیدا کنیم. بنا براین، این نوع از نظریه‌های دینی با باقی نظریه‌ها در درون یک علم به‌عنوان رقیب حضور پیدا می‌کنند. برای تحقق علم دینی لازم است آموزه‌های دینی، در قلمروی مورد‌نظر تجربی، چندان وفور و غنا داشته باشند که بتوان از آنها به‌عنوان پیش‌فرض‌های علم استفاده کرد.

 

منبع: مهر

سایر تصاویر

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: