گََمان می‌کنم گُُمان درست است / ابوالحسن نجفی در بوته نقد باطنی و بدیعی

1392/12/12 ۱۱:۱۷

گََمان می‌کنم گُُمان درست است / ابوالحسن نجفی در بوته نقد باطنی و بدیعی

مصریان اعتقاد داشتند هرکس وارد معبد تازه‌کشف‌شده شود دچار نفرین توتان خامون، آخرین فرعون مصر خواهد شد. اما «از مقبره که بیرون می‌آمدم احساس غرور می‌کردم، چون دچار هیچ حادثه‌ای نشده بودم. بسیاری از دوستان مصری از اینکه چنین تصمیم جسورانه‌ای را گرفتم و به آن عمل کردم مرا شماتت کردند، ولی با ریشخند به آنان می‌گفتم که: دیدید هیچ اتفاقی نیفتاد! اما داستان به این سادگی نبود گویا سرنوشت برای من رقمِ دیگری زده بود...» سفیرِ جوان ایران در قاهره در سال 1303 خورشیدی، نمی‌دانست ویروسی از جسدهای مردگانِ مصری در ریه‌هایش نشسته و یک‌سال بعد در بیست‌وهفتمین آبانِ زندگی‌اش در بیمارستانِ مسلولانِ لیزن سوییس خواهد مُرد. حسن مقدم معروف به علی‌ نوروز، تحصیلکرده فرنگ و مسلط به زبان و ادبیات فرانسه، پیش از آنکه در غربت بمیرد، در 1300، نمایشنامه‌ جسورانه «جعفرخان از فرنگ آمده» را نوشت تا یکی از سرآمدانی باشد که نسبت به در خطربودنِ زبان فارسی هشدار می‌دهند.

 

ایمان پاکنهاد: مصریان اعتقاد داشتند هرکس وارد معبد تازه‌کشف‌شده شود دچار نفرین توتان خامون، آخرین فرعون مصر خواهد شد. اما «از مقبره که بیرون می‌آمدم احساس غرور می‌کردم، چون دچار هیچ حادثه‌ای نشده بودم. بسیاری از دوستان مصری از اینکه چنین تصمیم جسورانه‌ای را گرفتم و به آن عمل کردم مرا شماتت کردند، ولی با ریشخند به آنان می‌گفتم که: دیدید هیچ اتفاقی نیفتاد! اما داستان به این سادگی نبود گویا سرنوشت برای من رقمِ دیگری زده بود...» سفیرِ جوان ایران در قاهره در سال 1303 خورشیدی، نمی‌دانست ویروسی از جسدهای مردگانِ مصری در ریه‌هایش نشسته و یک‌سال بعد در بیست‌وهفتمین آبانِ زندگی‌اش در بیمارستانِ مسلولانِ لیزن سوییس خواهد مُرد. حسن مقدم معروف به علی‌ نوروز، تحصیلکرده فرنگ و مسلط به زبان و ادبیات فرانسه، پیش از آنکه در غربت بمیرد، در 1300، نمایشنامه‌ جسورانه «جعفرخان از فرنگ آمده» را نوشت تا یکی از سرآمدانی باشد که نسبت به در خطربودنِ زبان فارسی هشدار می‌دهند. 92سال بعد چندتن از سرآمدان زبانشناسی و ادبیات و ترجمه در سرمای خشکِ تهران در انجمن ویراستارانِ دفتر فنی دور هم نشسته‌اند تا بگویند که آیا زبان فارسی همچنان در خطر است و از ابوالحسن نجفی بپرسند که آیا همچنان معتقد است در زبان غلط و صحیح وجود دارد؟

منوچهر بدیعی، مترجم برخی از آثار مهم ادبیات جهان و محمدرضا باطنی، زبانشناس و نویسنده «ساختمان دستوری زبان فارسی» یک سوی میز نشسته‌اند و ابوالحسن نجفی ویراستار کارکشته و نویسنده «غلط ننویسیم» سوی دیگر. نصرالله پورجوادی هم که دکترای فلسفه دارد و کتاب‌های برجسته ادبیات قدیم ایران را تصحیح کرده میانشان نشسته، جلسه را اداره می‌کند. سالن کوچک است و آنهایی که جا نگرفته‌اند سه طبقه بالاتر در سالنی دیگر، ویدیویی بحث را دنبال خواهند کرد. پورجوادی می‌گوید: «وقتی آقای دکتر باطنی آمدند توی اتاق، خودشان را معرفی کردند. من گفتم معرفی لازم نیست.» خنده‌ای ریز بر لب باطنی می‌نشیند و با لهجه اصفهانی می‌گوید: «محض احتیاط بود.» همه می‌خندند. نسبِ هر چهارنفرشان با واسطه یا بی‌واسطه به اصفهان می‌رسد. نجفی، زاده نجف عراق است و بزرگ‌شده اصفهان، بدیعی و باطنی در اصفهان به‌دنیا آمده‌اند و پورجوادی از خانواده‌ای اصفهانی آمده. وقتی حرف می‌زنند، لهجه اصفهانی‌شان مخفی نیست.  نصرالله پورجوادی می‌گوید به‌ترتیب بدیعی و باطنی و نجفی حرف خواهند زد، هر یک ‌نیم‌ساعت. منوچهر بدیعی، مترجم «اولیسِ» جویس سخن را درباره قانون بودجه سال93 آغاز می‌کند. پرشور و با صدای بلند حرف می‌زند: «چندروز پیش شورای نگهبان به قانون بودجه سال93 ایراد گرفت که کلماتی مثل فسیل و کنستانتره و برخی دیگر که در این قانون استفاده شده، فارسی نیست و البته این قانون به‌دلیل برخی ایرادات غیرزبانی به مجلس بازگردانده شد، اما جالب آنکه عنوان خود قانون «بودجه» است و در فرانسه و انگلیسی تقریبا همین‌طور ادا می‌شود و فارسی نیست. حالا چرا به‌عنوان خود قانون ایراد نگرفته‌اند نمی‌دانیم.»

بدیعی در ادامه گریزی به تاریخ می‌زند و از نخستین اعتراض‌ها به واردشدن لغات بیگانه به زبان فارسی می‌گوید: «در سال 1300 اتفاق عجیبی افتاد. همزمان دو متن منتشر شدند: «جعفرخان از فرنگ آمده» و «فارسی شکر است». بعد چند کلمه از نمایشنامه «جعفرخان از فرنگ آمده» نوشته حسن مقدم را بازگو می‌کند که ناشی از گرته‌برداری غلط در زبان فارسی است.

مجلس پنج (مشدی‌اکبر – جعفرخان- کاروت)

[لباس جعفرخان: نیمتنه و شلوار خاکستری، آخرین مد پاریس. شلوار باید خوب اوطوکشیده و دارای خط کاملی باشد. یقه نرم. کراوات و پوشت (Pochette) و جوراب یک‌رنگ. روی این لباس‌ها یک پالتوی بارانی کمربنددار. دستکش لیمویی‌رنگ. روی کفش و کلاه، گرد و خاک بسیار. وقتی وارد می‌شود، در دست راست چمدان کوچکی و در دست چپ بند توله سگی را دارد... جعفرخان فارسی را قدری با اشکال حرف میزند. ]

جعفرخان: (چمدانش را می‌گذارد روی میز) اوف! Enfin رسیدیم. اما راه بود. اما گرد خاک و میکروب خوردیم (با دستمال گرد خاک روی کفش و کلاه را پاک کرده، کلاه را می‌گذارد روی میز- خطاب به توله): Ici Carotte (به ساعت مچی‌اش نگاه می‌کند.) صبح ساعت هفت و ربع از ینگی امام حرکت کردیم، درست هشت ساعت و بیست‌وسه دقیقه تا اینجا گذاشتیم...

این بخش‌هایی از «جعفرخان... » بود که سال 1301 در گراندهتل تهران اجرا شد و بسیار مورد پسند مردم قرار گرفت. تا آنجا که تا سال‌ها بعد مردم، به کسی که در گفتارش کلمات خارجی به‌کار می‌برد و فرنگی‌مآبانه رفتار می‌کرد، جعفرخان می‌گفتند. منوچهر بدیعی بعد از اینکه ماجرایی از امیرنظام گروسی درباره مقابله‌اش با گرته‌برداری‌های غلط تعریف می‌کند، ادامه می‌دهد: «آقای باطنی در چاپ اول کتاب غلط ننویسیمِ آقای نجفی، 24 مورد گرته‌برداری پیدا و ذکر کرده‌اند. در مقالاتشان هم بارها نوشته‌اند که با گرته‌برداری‌ای که مردم به‌کار می‌برند موافقم اما خودم استفاده نمی‌کنم.»

 

غلط و صحیح یا رایج و غیررایج؟

«پس از چاپ مقاله احسان یارشاطر در «سخن» و پاسخ خانلری به او و بحث‌های فراوانی که درگرفت، همه سردرگم بودیم تا اینکه آقای باطنی کتاب زبان و زبانشناسی را منتشر کردند. همه نفس راحتی کشیدیم. در آن کتاب آمده که در زبان غلط و صحیح معنی ندارد. در زبان رایج و غیررایج، متداول و غیرمتداول، مصطلح و غیرمصطلح معنی دارد. اما عنوان «غلط ننویسیم» در اولین دوره انتشار سپیدوسیاه در سال 1332 در مقاله‌ای به قلم کسی با اسم مستعار «علامه» (بعدها تحقیق کردیم اسم نویسنده فریدون کار بود) منتشر شد. اگر اسم کتاب، «غلط ننویسیم» نبود و همان «فرهنگ دشواریهای زبان فارسی» بود بسیاری از بحث‌ها پیش نمی‌آمد.» منوچهر بدیعی حرف‌هایش را با این گفته‌ها ادامه می‌دهد و می‌گوید: «غلط است... صحیح نیست... پرهیز کنیم... این سه تا در کتاب آقای نجفی استفاده شده. البته دو مورد املا و گرته‌برداری را استثنا کرده‌ام. وقتی شمردم دیدم به‌طور کلی 150 مدخل بحث غلط و صحیح وجود دارد. گاهی هم توی ذوق می‌زند که فلان کلمه در زبان فارسی قدیم یا عربی وجود ندارد. اما در بسیاری از موارد هم این «در عربی و فارسی...» در پاسخ به «فضلا» آمده. مثل اینکه شخصیتی هست به اسم «فضلا» که حرف‌های عجیب‌غریب می‌زند و آقای نجفی به او پاسخ داده است. البته خود من هم هنوز دچار پاره‌ای از گرفتاری‌ها هستم.» اینها را بدیعی با اوج‌وفرودهای صدایش بیان می‌کند. در میانه‌های دهه 70 یکی از موسسات زبان، در مجموعه کارگاه‌های مترجمی از ابوالحسن نجفی هم درخواست می‌کند دو جلسه به‌عنوان استاد حضور یابد. منوچهر بدیعی در آن کارگاه در کنار دیگر دانشجویان حضور می‌یابد و به دقت به حرف‌های معلم گوش می‌دهد. اکنون هم با همان ‌دقت پیگیر نظریات ابوالحسن نجفی است: «چند روز پیش آقای نجفی به من گفتند «روی کسی حساب‌کردن» را هم با ملایمت حاضرم بپذیرم. می‌گوید بگذارید متداول بشود و رایج، آن‌وقت گرته‌برداری را قبول می‌کنیم. اما من فکر می‌کنم مشکل گرته‌برداری از 1200سال پیش در زبان فارسی وجود داشته و ادامه دارد.» بدیعی دستی به موهای سفیدش می‌کشد، دهانش را به میکروفون نزدیک‌تر می‌کند و حرف‌هایش را سرِ نیم‌ساعت با پرسیدن سوالی از نجفی پایان می‌دهد: «از آقای نجفی درباره غلط‌های املایی و غیره سوال دارم که آنها را به استناد زبان عربی و فارسی غلط دانسته‌اند. چرا؟ رایج و غیررایج را از کجا تشخیص بدهیم؟ در دنیایی که به رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها و مطبوعات اعتماد نداریم، نمی‌توانیم گوشه خیابان بایستیم و حرف مردم را گوش بدهیم و ببینیم چگونه باهم حرف می‌زنند.»

 

باطنی و اختلاف‌نظرش با نجفی

نام‌های بزرگی در جلسه نشسته‌اند. نظریاتشان حاصلِ سال‌ها مطالعه و پژوهش است و یک مقاله از هرکدام می‌تواند تحولی در زبان فارسی ایجاد کند. محمدرضا باطنی زبان‌شناس و استاد سابق دانشگاه که با چاپ مقاله سه‌بخشی «اجازه بدهید غلط بنویسیم» در سال 67 در مجله‌ «آدینه» به یکی از نخستین منتقدانِ جدی نجفی و نظریاتش در کتاب «غلط ننویسیم» تبدیل شد، اکنون نیز در این جلسه انتقاداتش را بیان می‌کند. گره درشتی به کراواتش زده و آرام و شمرده حرف می‌زند: «چون در برخی موارد، نظرات من با نظرات آقای نجفی تطبیق ندارد، می‌خواهم بگویم که هیچ نوع غرض و مرضی در کار نیست. این یک نوع دید است و بنابراین نه آقای نجفی از من رنجیده‌اند و نه من از ایشان. من سال‌ها پیش مقاله‌ای در سه بخش نوشتم با لحن تند و بعدها به‌خاطر این لحن تند از آقای نجفی عذرخواهی کردم. آقای نجفی در جشن‌نامه‌ای که برای ایشان منتشر شد گفتند که در کتاب «غلط ننویسیم» تجدیدنظر کرده‌اند. من موفق نشدم نسخه‌ اخیر کتاب را ببینم که چه چیزهایی را پذیرفته‌اند و اصلاح کرده‌اند. بنابراین حرف‌هایی که می‌زنم درباره‌ چاپ‌های پنجم و ششم است.»

«فرهنگ درست‌نویسی سخن» روی میزش است. ورق می‌زند و بخش‌های ابتدایی مقدمه کتاب را به قلم حسن انوری می‌خواند: «وقتی کتاب «غلط ننویسیم» استاد ابوالحسن نجفی منتشر شد، [در اصل کتاب: زبانشناس نامدار] دکتر محمدرضا باطنی مقاله‌ای در نقد آن نوشت با عنوان «اجازه بدهید غلط بنویسیم». نقد از آنجا ناشی است که زبانشناسان، بسیاری از آنچه را ادبا غلط می‌انگارند نتیجه تحول زبان می‌دانند. از جهتی حق با زبانشناسان است. زبان در حال تحول است. پیوسته گروهی از کلمات از حیطه‌ زبان بیرون می‌روند و به بوته فراموشی سپرده می‌شوند و گروهی از کلمات جدید در زبان ظاهر می‌شوند و کلماتی که به موجودیت خود ادامه می‌دهند از جهت آوایی و معنایی و دستوری دچار دگرگونی می‌شوند. این دگرگونی نخست به صورت غلط ظاهر می‌شود سپس تبدیل به غلط مصطلح می‌گردد، غلط مصطلح که فراگیر شد و به زبان اهل کتاب و ادب سرایت کرد جای صحیح را می‌گیرد و صورت سابق کلمه را از میدان به در می‌کند. به‌طور مسلم کسی را که نخستین‌بار مصادر باب مفاعله عربی را در فارسی به صورت مفاعله mofaele و نه مفاعلت mofaalat خوانده و تلفظ کرده متهم به غلط‌خوانی و غلط‌گویی کرده‌اند. اما این صورت غلط، ملایمِ زبان فارسی بوده که دیگران آن‌صورت مغلوط را آنقدر تکرار کرده‌اند که صحیح را از میدان بیرون رانده و جانشین آن شده است؛ چنانکه امروز اگر کسی مصالحه، معامله، مجادله و امثال آنها را مصالحت، معاملت و مجادلت بگوید می‌گوییم غریب، غیرعادی و غیرمعیار سخن می‌گوید. درواقع مصالحت در زبان امروز غلط است و صحیح آن مصالحه است. مستخدَم عربی در زبان فارسی مستخدِم تلفظ شده است. اگر کسی از روی تعصب و ناآگاهی و بیگانگی با تحول زبان مستخدَم بگوید درست نگفته است. همینطور است اگر کسی معدِل را معدَل بگوید به دلیل اینکه طبق قواعد عربی باید معدَل باشد نه معدِل، در گفتار راه خطا پیموده است. اینها نتیجه تحول است و تحول اگر در مرحله آغازین باشد می‌شود آن را نادیده گرفت. اما اگر غلبه کرده باشد به‌طوری که بیشتر گویندگان صورتِ تحول‌یافته را به کار ببرند و صورت اصلی و کهن را به بوته فراموشی سپرده باشند، دیگر صورت اصلی را به‌کاربردن جایز نیست و باید غلط تلقی شود، چنانکه تلفظ عطر به‌صورت عِطر و چِنین به‌صورت چُنین و سبیل به‌صورت سبلت غلط است و باید این نوع تلفظ‌ها و کاربردها کنار گذاشته شود.» این را می‌خواند و می‌گوید: «من هم اگر می‌خواستم در این‌باره بگویم، چنین چیزی می‌نوشتم.» البته مقدمه انوری در این موضوع چند جمله دیگر هم دارد که باطنی نخواند: «پس غلط در زبان وجود دارد. درباره واژه‌هایی که در مرحله تحول هستند یافتن صورت درست با آمارگیری امکان دارد، یعنی از گویندگان زبان که به‌طور طبیعی برای نیازهای روزمره خود سخن می‌گویند -نه کسانی که خطابه ایراد می‌کنند، یا در کلاس‌های ادبی تدریس می‌کنند یا در رادیو و تلویزیون شعر می‌خوانند، زیرا این قبیل افراد احیانا تمایل دارند صورت کهنه کلمات را به کار برند ـ آمار بگیریم، که مثلا چنددرصد چنین و چنددرصد چنین می‌گویند آمار نشان خواهد داد که غلبه با کدام صورت است و کدام صورت از زبان بیرون می‌رود یا بیرون رفته است.»

ادیبان و زبانشناسان می‌توانند ساعت‌ها درباره یک لغت حرف بزنند و آنقدر شیرین که مخاطبان خسته نشوند. کارشان همین است: «چندوقتی است می‌شنویم در مجلس و تلویزیون و حتی تلویزیون‌های فارسی‌زبان بیگانه می‌گویند «عملیاتی‌کردن» که فکر می‌کنم آقای نجفی را به‌شدت عصبانی می‌کند اما من را نه. «عملیاتی‌کردن» در مقابل «عملی‌کردن» سه اتفاق را در پی دارد. یا عملیاتی زورش به عملی می‌چربد و آن را از میدان به‌در می‌کند و همه ما از چندسال بعد می‌گوییم «عملیاتی کردن». یا یکی، دوسال چرخ می‌زند و بعد کنار می‌رود و باز همان «عملی‌کردن» برمی‌گردد. سومین اتفاق این است که «عملی‌کردن» و «عملیاتی‌کردن» هر دو باهم حرکت کنند و ما بعد از 30، 40سال آنها را مترادف هم به‌کار بگیریم. اتفاق دیگری هم ممکن است: اگر این دو واژه کنار هم پیش بروند ممکن است زبان فارسی به یکی‌شان بار معنایی تازه‌ای بدهد و آن‌یکی را به‌همان معنای قدیم به‌کار ببرد. چون من می‌دانم که این اتفاق خواهد افتاد هرگز عصبانی نمی‌شوم. چون راهی است که همه کلماتی که در تقابل هم قرار می‌گیرند، می‌پیمایند.»

بازنشستگی اجباری پیش و پس از انقلاب، کار در کارخانه گچ، افسردگی و... باعث نشده تا باطنی دست از کار لغت و زبان بکشد. همچنان با شوق مثال می‌آورد و تحلیل می‌کند. «شبستان» یکی از واژه‌هایی است که همواره برای اثبات نظریات خود استفاده می‌کند. سه‌سال پیش در گفت‌وگویی با سیروس علی‌نژاد که در مجله «بخارا» چاپ شد، چنین گفت: «وقتی پدیده‏ای وارد می‌شود، لغت آن، چه درست و چه غلط فوری ساخته می‌شود و تا زمانی که آن پدیده هست آن لغت به کار برده می‌شود. وقتی آن پدیده از بین رفت لغت آن هم کم‌کم از بین می‌رود. گاهی یک لغتی می‏ماند، اما محتوای آن عوض می‌شود. مثلا «شبستان» که در قدیم به معنی حرم‏سرا بوده، امروز به بخشی از مسجد گفته می‌شود. یعنی واژه مانده اما معنی آن تغییر کرده است. » باطنی که حالا خطابش به نجفی است، ادامه می‌دهد: «مثال دیگر شبستان است. که در گذشته به حرم‌سرا گفته می‌شد و اکنون به بخشی از مسجد گفته می‌شود. این اتفاق یک‌شبه نیفتاده است. شبستان به معنی حرم‌سرا و به معنی مسجد در یک تاریخی موازی هم حرکت کرده‌اند. اما چون حرم‌سرا در دوره‌ای از تاریخ حذف شده اکنون معنای دیگری یافته. اما موازی هم نیز حرکت کرده‌اند.» سخنانش از اینجا به بعد متوجه کتاب «غلط ننویسیم» می‌شود: «مجبورم در مورد کتاب استاد خودم آقای دکتر نجفی که بسیاربسیار به ایشان احترام قایلم صحبت کنم.»

اولین انتقادش درباره‌ کلمات عربی است و اینکه «در فارسی باید به ‌صورت عربی استفاده شوند.» و دومین انتقادش هم درباره «کلمات فارسی‌ای که مورد اختلاف است» و نجفی معتقد است «ملاک، آن صورتی است که در قدیم استفاده می‌شده. آنچه در تاریخ بیهقی آمده، آنچه در دوران فلانی استفاده شده.» همچنان شمرده حرف می‌زند، با یقین به آنچه می‌گوید، با ته‌لهجه‌ای اصفهانی: «آقای نجفی کلا به گرته‌برداری نظر خوشی ندارند. با استناد به کتاب خودشان، توضیح که چگونه این اتفاق می‌افتد. در زیر مدخل اثاثیه می‌فرمایند که (البته آقای نجفی هیچ‌وقت صریح نمی‌گویند که اینگونه است اما مثال‌های‌شان گواه حرف من است) «در عربی اثاثیه نیامده است. به‌جای آن اثاث به معنای «لوازم خانه» گفته می‌شود و واحد آن اثاثه است. در فارسی فصیح به‌جای اثاثیه بهتر است اثاث به‌کار رود.» چرا؟ مگر ما عربیم؟ خب نیامده باشد. خیلی چیزها که در فارسی، عربی هستند و به‌کار می‌بریم در زبان عربی وجود ندارند: تمسخر، افلیج، انجماد و... را فارسی‌زبان‌ها ساخته‌اند. در عربی نیامده که نیامده. ما داریم فارسی حرف می‌زنیم.» سرعت گفتارش تندتر می‌شود: «در مورد اعراب می‌فرمایند که «در عربی اسم جنس و به‌معنای عرب‌های بادیه‌نشین است و مفرد آن اعرابی است و در متون قدیم فارسی نیز به همین معنی به کار می‌رود اما در نوشته‌های متاخر فارسی این کلمه را به معنای جمع عرب به کار می‌برند حال آنکه عرب اعم از عرب‌های بادیه‌نشین و شهرنشین است. شاید بهتر باشد که امروزه نیز مانند قدیم اعراب را به معنای عرب‌های بادیه‌نشین به‌کار بریم.» برای چی این کار را بکنیم؟ جنگ اعراب و اسراییل چه عیبی دارد؟ تازه پیشنهاد دیگری هم دارند که کلمه «تازیان» را به کار ببریم. یعنی بگوییم جنگ تازیان و اسراییل.»

باطنی واژه‌به‌واژه پیش می‌رود. طوری که اگر وقت بود تمام کلماتی را که در کتاب آمده برمی‌رسید: «در زیر مدخل کعب‌الاحبار: «با ح حُطی نام یکی از علمای صدر اسلام است که حافظه‌ای قوی داشت و اخبار امت‌های گذشته را به مسلمانان می‌آموخت. این نام اصطلاحا به کسی که از همه‌جا و از همه‌چیز خبر دارد اطلاق می‌شود. عوام آن را کعب‌الاخبار (با «خ») تلفظ می‌کنند و غلط است.» باطنی به «غلط» که می‌رسد، صدایش را بالاتر می‌برد و نسبت به کلمات دیگر محکم‌تر ادا می‌کند و ادامه می‌دهد: «یکی از کارهایی که در زبان انجام می‌شود این است که مردمی که به‌لحاظ سواد بالا نیستند کلماتی را که از نظر معنایی تیره هستند با شگردهایی شفاف می‌کنند. یعنی کعب‌الاحبار برای عامه معنای تیره‌ای داشته و چون اخبار به خبر (معنای کلمه) شباهت داشته، احبار را به اخبار تغییر داده. نظیر این کار در همه زبان‌ها اتفاق می‌افتد. مثلا همبرگر همان هامبورگر است که از هامبورگ آلمان می‌آید. انگلیسی‌ها گفتند «هَم» مال خودشان است. آمدند گفتند همبرگر و چیزبرگر. بعد هم گفتند چیکن برگر و دابل برگر. یعنی همبرگر آلمانی را شفاف کردند. در فارسی هم بسیار انجام گرفته. بنابراین «کعب‌الاخبار» درست است و نه کعب‌الاحبار.»

محمدرضا باطنی رو به حاضران می‌پرسد: «شما نمی‌فهمید حرّاف یعنی چی؟» بعد برمی‌گردد سمت نجفی می‌گوید: «شما به جای کلمه حراف، پُرگو را پیشنهاد داده‌اید. کلمه «حرّاف» در عربی نیامده و از کلمات جعلی است. اولا حراف با پرگو هم معنا نیست. حراف یعنی زبان‌آور یعنی کسی که توانایی حرف‌زدن دارد. پرگو یعنی وراج. اصلا این دوتا برابر هم نیستند. و ثانیا به‌فرض اینکه در عربی هم نیامده باشد کسی نیست که معنای حراف را نداند. بخش دوم حرف‌های باطنی درباره کلمات درست عربی است که «وقتی به کشورهای عربی می‌روید آنها را قبلا در زبان فارسی شنیده‌اید اما معنایی که آنجا دارد، متفاوت است. مثلا «سیاره» که ما در زبان فارسی آن را در مقابل Planet به کار می‌بریم اما در عربی یعنی اتوموبیل. «سن» و «عمر» هر دو عربی هستند. ما در پرسش‌نامه می‌نویسیم سن، عرب‌ها می‌نویسند عمر. مخابرات در عربی یعنی جاسوسی. به‌جایش «اتصالات» را به کار می‌برند که در فارسی اصطلاحی در لوله‌کشی است.» باطنی در ادامه خاطره‌ای هم از سفرش به مصر تعریف می‌کند: «در ایران اگر چکی را به بانک بدهید، پس از اینکه پولش را گرفتید مهر می‌زند: «پرداخت». یک‌بار در مصر یک چک مسافرتی بردم بانک که پول بگیرم. پول را که گرفتم مهری به پشتش زد. می‌دانید مهر چی بود؟ «مدفوع». »

آب‌دیده یا آب‌داده؟ مساله این است

باطنی که به انتهای حرف‌هایش نزدیک شده، می‌گوید: «آب‌دیده به‌معنای دنیادیده به‌کار می‌رود. افغان‌ها هم به‌کار می‌برند. کسانی که در فرهنگ‌ها از آنها نقل شده که از آب‌دیده به این معنا استفاده کرده‌اند، اینها بوده‌اند: قاضی، شریعتی، اسلامی ندوشن، فصیح، بهنود، آل احمد و ناصرخسرو: روی بدو دارد آب‌دیده سنانم. نه «آب‌داده‌» که آقای نجفی گفته‌اند.» باطنی به‌ پایان این بحث می‌رسد: «تا همین‌جا کافی است.»

اما چیزی دیگر به ذهنش می‌رسد و ادامه می‌دهد: «آقای نجفی به گرته‌برداری نظر مساعدی ندارد. البته بنده اکنون هم به احترام استاد از کلمه گرته‌برداری استفاده می‌کنم وگرنه هیچ‌کس در زبانشناسی از کلمه گرته‌ّبرداری استفاده نمی‌کند. فقط آقای نجفی از گرته‌برداری استفاده می‌کنند. راستش از بعضی گرته‌برداری‌ها بدم نمی‌آید. غیر از اینکه بگویید دوش بگیرم، چه می‌توانید بگویید؟ یا آتش‌گشودن را خیلی دوست دارم به‌جای آتش‌کردن. سماور را آتش می‌کنند و اجاق را.» و مثال دیگر: «دوزاریش افتاد به‌جایTHE PENNY DROPPED از انگلیسی آمده. مجازا یعنی یارو فهمید. حالا مترجمی باذوق به این اصطلاح برمی‌خورَد با خود فکر می‌کند اینجا که کسی نمی‌فهمد پِنی یعنی چی. به‌جای پنی از دوزاری استفاده کرده و از الگوی انگلیسی گرده برداشته است. بعضی از اینها اگر در فارسی جا بیفتد خوب است.»

و پایان سخنانش: «در پایان با به‌کاربردن صفت جعلی در مورد واژه‌های زبان سخت مخالفم. زیرا اگر قرار بر جعل باشد تمام زبان‌های دنیا جعلی است. جعل نباید ما را بترساند. لطمه بزرگی به فارسی زده‌ایم اگر به‌خاطر ترس از جعل و جعلی‌بودن، واژه نسازیم. بیشتر فعل‌های فارسی مرکب است و از مرکب مشتق به‌دست نمی‌آید. انگلیسی‌ها وقتی واژه‌ای می‌سازند اولین کاری که می‌کنند ازش فعل می‌سازند. چنین چیزی نباید ما را بازبدارد از اینکه واژه‌های جدید بسازیم.»

 

نظریات جدید نجفی

پورجوادی مدیر جلسه می‌گوید: «مطمئنم آقای نجفی برای بسیاری از این نقدها پاسخ‌هایی دارند.» باطنی دوباره یاد موضوعی می‌افتد: «ترفندی که فارسی‌زبان استفاده می‌کند این است که چیزی بین فعل مفرد با ضمیر مفرد و فعل جمع با ضمیر جمع ایجاد کرده‌اند و آن فعل مفرد با ضمیر جمع است: شما گفتی! که بسیار ترفند ظریفی است. اما اگر از من بپرسند که گَمان درست است یا گُمان می‌گویم هر دو. یا اگر بپرسند نَخست درست است یا نُخست می‌گویم هر دو. از محجوب پرسیدند گَمان درست است یا گُمان، جواب داد گَمان می‌کنم گُمان درست است.» حاضران می‌خندند و منتظر که پاسخ‌های ابوالحسن نجفی را بشنوند. نجفی که حین سخنرانی بدیعی و باطنی یادداشت برمی‌داشت، عینکش را عوض می‌کند و اینگونه حرف‌هایش را آغاز می‌کند: «نمی‌خواستم اینجا صحبت به غلط ننویسیم محدود باشد. می‌خواستم درباره‌ مسایل مربوط به ویراستاران و مترجمان و نویسندگان و مشکلاتشان حرف بزنم. اما چون بیشتر درباره غلط ننویسیم حرف زدند، من هم ناچار چند نکته‌ای تذکر می‌دهم. آقای دکتر باطنی نقدی که برای غلط ننویسیم نوشتند برای چاپ اول بوده. یعنی بلافاصله بعد از انتشار کتاب. البته بنده در چاپ سوم تغییرات زیادی دادم. که واقعا با درنظرگرفتن انتقادات دکتر باطنی بود. اما بعدا هم خیلی از نظریاتم عوض شد. چاپ سوم 20سال پیش درآمد. در این 20‌سال، تغییرات زیادی داده‌ام. اما چون ناشر درست رفتار نکرد، امیدوارم بتوانم چاپ جدید کتاب را همراه با یادداشت‌های افزوده‌شده با ناشر دیگری منتشر کنم.» ابوالحسن نجفی در شماره 14 (بهمن و اسفند) نشریه اطلاع‌رسانی و کتابداری «نشر دانش»، مقاله‌ای نوشت و در آن به موضوع «گرته‌برداری» هم پرداخت. حالا در این جلسه هم به آن مقاله اشاره می‌کند: «قبل از انتشار این کتاب مقاله‌ای نوشتم و منتشر شد که در آن گفته‌ام که گرته‌برداری بزرگ‌ترین خدمت‌ها را به زبان فارسی کرده است. موارد غلط در گرته‌برداری معدود بوده که لازم دانستم تذکر بدهم که اگر از آنها احتراز شود، بهتر است. همین‌جا هم بگویم که همه‌اش این نبوده که خط باطل روی چیزی بکشم و بگویم صددرصد غلط است جز در موارد معدود. در این موارد خودم حکم کرده‌ام. اما معتقدم اگر چیزی رایج شد و مردم به‌کار بردند، حق نداریم بگوییم غلط است به این دلیل که گذشتگان استفاده نکرده‌اند. البته استعمال گذشتگان را اگر گفته‌ام، نگفته‌ام که باید از آنها استفاده کرد. بلکه منظور این بوده چون استفاده شده، نباید غلط بدانیم و استفاده نکنیم. اینکه کلمه‌ای به‌نظر غلط می‌آید، عمدتا منظورم این بوده که چون گذشتگان به‌کار برده‌اند بنابراین غلط نیستند.» او در ادامه به کلمات مورد بحث باطنی می‌پردازد: «مواردی که اعتراف کرده‌ام نظرم عوض شده می‌گویم. اگر گفته‌ام به جای اثاثیه اثاث استفاده کنیم، مرجحّات را گفته‌ام. نگفته‌ام باید استفاده کرد. بسیاری از موارد گفته‌ام ترجیح دارد. اثاثیه خانه و اثاث خانه هر دو به‌کار می‌روند. مثلا دوش گرفتن را نگفته‌ام غلط است اگرچه با استعمالش چندان موافق هم نیستم. به‌جایش هم استحمام کردن را پیشنهاد داده‌ام. خوشبختانه سال‌هاست که مردم حمام کردن را به‌کار می‌برند و حمام‌گرفتن خیلی استفاده نمی‌شود. اگر کعب‌الاخبار وارد زبان شده، موردی ندارد. اما این را فضلا به‌کار می‌برند. من خطابم به فضلا بوده که تذکر داده‌ام لااقل بدانید که این کلمه درستش کعب‌الاحبار است. ایراد آقای باطنی را هم وارد می‌دانم. دیگر مردم آهن آب‌دیده می‌گویند و آب‌داده را به‌کار نمی‌برند. ولی در مورد اینکه قدما آب‌دیده استفاده کرده‌اند حرف دارم. در مقاله‌ای که آقای مرحوم دکتر شریعت اصفهانی نوشت، اشاره کرد که ناصرخسرو آب‌دیده را به کار برده. خیلی تعجب کردم. باور نمی‌کردم ناصرخسرو آب‌دیده به‌کار برده باشد. به بهترین تصحیح ناصرخسرو از مینوی و محقق مراجعه کردم. دیدم آنجا دقیقا آب‌داده آمده. و یک‌نفر به غلط نقل‌قول آورده پیش آقای شریعت و ایشان هم نوشته. بعدا تذکر دادم به آقای شریعت و ایشان هم عذرخواهی کردند.» سخن که به ناصرخسرو می‌رسد، بدیعی واکنش نشان می‌دهد: «آقای نجفی! آقای باطنی این را به نقل از فرهنگ سخن گفتند. در همانجا کل تصحیح ناصرخسرو را کس دیگری کرده.» نجفی جواب می‌دهد: «فرهنگ لغت انوری گفته که تصحیح مال کس دیگری است. خب آن منبع چه بوده؟ وقتی بهترین تصحیح مال مینوی و محقق بوده چرا باید...» بحث بر سر یک کلمه بالا می‌گیرد. پورجوادی وارد بحث می‌شود و می‌خواهد سر یک کلمه آنقدر بحث نکنند. نجفی بحث دیگری را شروع می‌کند: «ملاک ما مردم است. حالا یک لغت «غلط و صحیح» باشد یا «رایج و غیررایج». اما سوال این است که چند درصد از مردم اگر لغتی را به کار ببرند، ملاک تعیین ماست؟ توجه کنیم که مردم آدم‌های اطراف ما نیستند. مردمِ محله ما نیستند. باید روش علمی در این مورد داشته باشیم. البته همه این کارها بیهوده است چون رادیو و تلویزیون و سایر وسایل ارتباط جمعی مردم را زیر تاثیر گرفته‌اند و مردم طبق زبان آنها حرف خواهند زد. بنابراین این همه حساسیت برای زبان مردم، در نهایت فایده‌ای ندارد.» جلسه دارد به پایان می‌رسد: «مقداری از آنهایی را که پذیرفته‌ام می‌گویم. احتمالا در چاپ بعدی در کتاب خواهند بود. مثلا «بستگی دارد» را در کتاب نوشته‌ام غلط است، حالا می‌بینم که غلط نیست و روشنفکر و غیرروشنفکر همه استفاده می‌کنند. بنابراین نظرم در این مورد عوض شده است. یا «روی کسی حساب‌کردن» را اکنون می‌پذیرم با توجه به اینکه مدت‌ها مقاومت کرده بودم که نپذیرم. اما دو بار رفتم بازار دیدم که حاجی دکان‌دار به من گفت: روی شما حساب کنم؟» همه می‌خندند. شاید واکنشی به پافشاری نجفی به غلط‌بودن این ترکیب که در همان مقاله «آیا زبان فارسی در خطر است» که در سال 61 نوشت: «این ترکیب که بر گرته compter sur فرانسوی و To count on انگلیسی ساخته شده، چنان رواجی یافته است که حتی گاهی در کوچه و بازار می‌شنویم «من روی شما حساب می‌کنم.» این جمله در صورتی معنی دارد که گوینده بر پشت یا دوش مخاطب خود سوار شود و عملیات جمع و تفریق را با چرتکه یا کاغذ و قلم انجام دهد! اما منظور گوینده این است که «من به امید (یا پشتگرمی) شما هستم». نجفی جالب می‌داند که به حاضران بگوید: «آتش‌گشودن را هم پذیرفته‌ام و مصداقی هم برایش در متون قدما پیدا کرده‌ام که در چاپ بعدی خواهم آورد.» نجفی یک‌چیزی را مهم‌تر از همه‌ مباحث می‌داند و آن «غلط در جمله‌بندی کلام است. گرته‌برداری در فعل معلوم و مجهول یکی از آنهاست. در فارسی قدیمی میزان استفاده از فعل مجهول به یک‌درصد هم نمی‌رسد. آن هم به‌دلیل استفاده از امکانی به اسم «را» در زبان فارسی است. باید مراقب باشیم. مثلا در برنامه کودک تلویزیون دیدم درباره داستانی حرف می‌زدند. مجری پرسید پنیر توسط چه کسی خورده شد؟ تصور کنید همین مجری برود خانه‌شان و در یخچال را باز کند و ببیند پنیر نیست و در خانه با صدای بلند بگوید پنیر توسط چه کسی خورده شد؟!»

در پایان حرف‌هایش انتقادی هم از زنده‌یاد مهدی سحابی مترجم «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» می‌کند: «سبک مارسل پروست نوشتن جمله‌های طولانی بود. گاه تا سه صفحه فقط یک جمله می‌نوشت. مرحوم سحابی سعی کرده مثل خود پروست ترجمه کند که باعث شده فعل‌ها پشت سر هم انباشته شوند. اما در نظر داشته باشید سبک مارسل پروست برای فرانسه‌زبان راحت‌خوان است. حفظ زبان نویسنده یعنی اینکه ترجمه برای فارسی‌زبان هم راحت‌خوان باشد.»

ابوالحسن نجفی در نوشتن «غلط ننویسیم» خود را بیش از همه مدیون «حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بهاء‌الدین خرمشاهی، حسین معصومی‌همدانی و...» می‌داند اما هستند نویسنده‌هایی همچون هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی که کتاب‌هایشان را پیش از چاپ، ابوالحسن نجفی خوانده و ویرایش کرده. کیست که بگوید «شازده احتجاب» و «ملکوت» از شاهکارهای ادبیات معاصر ایران نیستند.

منبع: روزنامه شرق

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: