صفحه اصلی / مقالات / طلسم /

فهرست مطالب

طلسم


آخرین بروز رسانی : سه شنبه 26 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

طلسم در باورهای عامه

در باورهای عامه، میان سحر و جادو و طلسم تفاوتی وجود ندارد و در بسیاری مواقع، این واژگان به‌جای یکدیگر به‌کار می‌روند. 
طلسمهای عامیانه از نظر ظاهری به دو گروه کلی تقسیم می‌شوند: الف ـ مکانهایی که طلسم‌شده‌اند و یا در آنها طلسمهایی نمایان ساخته شده‌اند؛ ب ـ اشیاء کوچکی که قابل حمل‌ونقل‌اند و قابلیت طلسم دارند یا حامل طلسم‌اند. 
نوع نخست، یعنی مکانهای طلسم‌شده جاهایی هستند که در قیاس با مکانهای پیرامونشان، امر آزاردهنده بیشتر یا کمتر است. ازاین‌رو در نظر عامه، فردی مجرب آنجا را طلسم کرده تا مثلاً حیوانات موذی در آنجا کمتر شود؛ برای نمونه، بلیناس در کرمانشاه طلسمی ساخت تا باد شدید بعد از غروب آفتاب بوزد و مردم را آزار ندهد. وی در نزدیکی کرمانشاه در ده کرکان نیز طلسم ضد کژدم ساخت (ابن‌فقیه، 30؛ قزوینی، 213)؛ یا برعکس، فردی مجرب به‌سبب نارضایتی از رفتار مردم، مکان آنها را طلسم کرده، باعث آزار مردم می‌شود؛ مثلاً بلیناس چـون از مردم قم ناراضی بود، طلسمهایی ساخت تا همیشه در این شهر دزدی باشد، نانْ کم، و راههایش ناامن باشد (نک‍ : قمی، 246-247)؛ یا می‌خواهند مانع ورود مردم به مکانی شوند، مانند آرامگاه کورش که در باور عامه، نگاه‌کردن به درون آن باعث کوری چشم می‌شود (ابن‌بلخی، 126)؛ یا شهر دورق در خوزستان شکارگاهی دارد که پر از پشه‌های کشنده است و مردم به آنجا وارد نمی‌شوند؛ می‌گویند چون قباد زیاد به شکار می‌رفته، مادرش اینجا را طلسم کرد تا قباد به مملکت‌داری برسد (نک‍ : یاقوت، 2 / 410). 
گروه دومِ طلسمها، مجسمه‌ها یا سنگ‌نگاره‌هایی هستند که عامه آنها را طلسم می‌پندارند، اما درحقیقت، آثار شگفت‌انگیز بازمانده از دورانهای کهن، یا نگاشته‌هایی به زبانهای کهن ایرانی‌اند که مایۀ شگفتی مردم بوده و بعدها نیز فراموش شده‌اند و چون مردم آنها را نمی‌شناسند، گمان می‌کنند که طلسم‌اند. برای نمونه، نگاره‌هایی که روی صخره‌ای نزدیک روستای زرده در استان کرمانشاه حک شده و روستاییان باور دارند که طلسم‌اند؛ یا شیرهای دیوار میان مازندران و سرزمین خزرها که به دستور انوشیروان ساخته شد. بالای دیوار دروازۀ جهادشهر دربند هم دو ستون سنگی بود که بالای هریک، شیری سنگی، و پایین‌تر از این دو ستون، دو ستون کوتاه‌تر بود که روی هرکدام شیربچه‌ای سنگی قرار داشت؛ می‌گویند این شیرها طلسمهای دیوارند (همو، 1(2) / 388؛ اعتمادالسلطنه، 1 / 203). البته، برخی برآن‌اند که این تندیسها خودْ طلسم نیستند، بلکه نشانۀ وجود طلسم‌اند. در نخستین سده‌های اسلامی، طلسمهای موجود در ایران آشکار بوده‌اند و به‌نوشتۀ ابن‌فقیه، در 40گزی آنها صخره‌ای یا تندیسی برپا بوده است (ص 29).
افزون‌بر اینها، در نوع نخست طلسم، به مکانهایی برمی‌خوریم که در آنها از «علم حیل» استفاده شده، یا آنکه دلایلی طبیعی، اما ناشناخته برای دانش عموم مردم، موجب پدیدآمدن آنها شده است و ازاین‌رو طلسم دانسته می‌شده‌اند؛ مثلاً در هرات، مسعود غزنوی دستور داد تا کوشکی ساختند که در آن حوضی بود که آب از آنجا روان می‌شد و به طلسم به طبقات بالاتر می‌رفت (بیهقی، ابوالفضل، 121). نیز در دهی واقع در نزدیکی شیراز، که در گذشته شهری آباد بوده است، چاهی وجود داشته که روی آن حوضی ساخته بودند و در ته آن سوراخی بوده که آب از آن فواره می‌کرده و مردم معتقد بودند که چاه «خور حوض» طلسم است (حسینی، 30). همچنین چشمۀ قُل‌قُل در اسک که به‌دلیل میزان بالای گوگرد قابل آشامیدن نیست و مردم آن را طلسم‌شده می‌دانند (راعی، 49).
نوع دوم طلسم، یعنی اشیاء قابل حمل نیز به‌نوبۀ خود به دو دسته تقسیم می‌شوند: 
اشیائی که طلسم روی آنها حک می‌شد و آنها را عمدتاً از سنگهای قیمتی خاص (آمیه، 21)، به‌ویژه سنگ لاجورد با رگه‌های سیاه و سفید و آمیخته به جوهری مانند طلا (جوهری، 217)، یا یشم (رایس، 196) درست می‌کردند. به‌جز سنگها، دانۀ تسبیح (هاکس، 159؛ کورف، 113)، و فلزاتی مانند آهن، طلا، نقره و سرب نیز برای ساخت طلسم مناسب دانسته می‌شدند؛ زیرا به باور مردم، این فلزات روح دارند (رایس، همانجا). گروهی دانه‌های اسپند را نیز طلسم دانسته‌اند (هاکس، 94). 
دستۀ دوم اشیائی هستند که حامل طلسم‌اند. در سده‌های پیشین، این اشیاء معمولاً جعبه‌های کوچک فلزی‌ای بودند که طلسم نگاشته‌شده بر کاغذ یا پارچه در آنها نگهداری می‌شد. این طلسم‌دانها به شکل مکعب یا استوانه با سرپوشی گنبدی بودند که روی آنها حروف، عبارات و گل و برگ حکاکی شده بود (آلن، 191). این جعبه‌ها بعدها جای خود را به لوحهای فلزی‌ای دادند که حاوی طلسم بودند (برای نمونه، نک‍ : ویلز، 330؛ رایس، 94، 123، 197؛ هاکس، 25، 78، 137؛ مونس‌الدوله، 75؛ لهسایی‌زاده، 89؛ نظری، 346؛ عسکری‌عالم، 1 / 57؛ خوانساری، 104).
طلسم‌سازان عمدتاً کولیها (ذکاء، 15؛ یزدان‌پناه، 1 / 151) و ملاها بودند (ناصری، 226؛ افندی، 181). گاه طلسمها را اشخاص عادی نیز می‌توانستند بسازند که مردم آنها را سید می‌نامیدند (صفی‌نژاد، 135). گروهی از زنان نیز طلسم‌سازی می‌کردند و برخی از اهالی آذربایجان بر این باور بودند که آنها به حکم طلسم بر خمره سوار شده، از جایی به جایی می‌روند (مهیار، 317). برخی از طلسمها را مسیحیان و به‌ویژه یهودیان نیز تهیه می‌کردند (نیبور، 158- 159).
از نظر محتوایی، طلسمهای عامیانه دو گونه‌اند: طلسمهای سیاه‌بختی، و طلسمهای سفیدبختی (انجوی، گذری ... ، 223). طلسمهای سیاه‌بختی باعث ایجاد مشکل و ناراحتی برای طلسم‌شونده می‌گردند، مانند ایجاد بی‌خوابی (اسدیان، 172)، ایجاد اختلاف بین زن و شوهر (همو، 175؛ ناصری، 228؛ وکیلیان، 127) یا بریدن مهر بین دو تن و جز اینها. طلسمهای سفیدبختی باعث گشودن گره از کار طلسم‌شونده می‌گردد؛ مانند طلسمهای برقراری محبت بین زن و شوهر (بابن، 63-64؛ رایس، 42، 88)، باریدن باران (فقیری، 43)، جلوگیری از سقط جنین (مونس‌الدوله، 73؛ داودی، 399)، باردارشدن (لایارد، 74)، رفع بیماری (هاکس، 159؛ کورف، همانجا؛ اسدیان، 174؛ ملک‌راه، 110) و جز اینها. مثلاً برای جلوگیری از سقط جنین، به کمر زنی که سه‌ماهه باردار بود، طنابی می‌بستند و آن را با قفلی که روی آن طلسم نوشته شده بود، محکم می‌کردند؛ این قفل تا هنگام زایمان گشوده نمی‌شد. بختیاریها این قفل را قفل بلقیس می‌نامند و بر آن‌اند که طلسمِ آن را ملکۀ سبا که همسر حضرت سلیمان (ه‍ م) بود، ساخته است (داودی، همانجا). یزدیها معتقدند طلسمهای مربوط به محبت باید در بیست و هفتم رمضان نوشته شود (وکیلیان، همانجا).
ترکمنها برای دوری از ارواح خبیثه که به‌گمان آنها در میان ما زندگی می‌کنند، از طلسم همراه استفاده می‌نمایند (لوگاشوا، 106). بسیاری نیز معتقدند گنجهای مدفونْ طلسم‌شده‌اند و دستیابی به آنها بدین‌سبب بسیار دشوار است؛ برای نمونه، در زرین‌کول نزدیک رضوان‌شهر تپه‌ای وجود دارد که مردم معتقدند بازماندۀ دژی است و در آنجا گنجی نهان است که طلسم شده، و راه ورود به آن، همان جایی است که صبح نخستین پرتو خورشید به آن می‌تابد (عبدلی، 21). همچنین برخی بر آن‌اند که در تپه‌های اطراف کندو در سیستان، خمهای گنج خسروی پنهان است که طلسم شده‌اند و ازاین‌رو پیدا نمی‌شوند (رئیس‌الذاکرین، 95).
اعتقاد به طلسم به‌ویژه در دوران قاجار بسیار رایج بود، به‌طوری‌که ناصرالدین شاه به طلسم بیش از علوم نظامی و مملکت‌داری اعتقاد داشت (ناظم‌الاسلام، 197). ازاین‌رو محافظت در برابر طلسم می‌توانست از دغدغه‌های فکری مردم باشد و به دنبال روشهایی برای دفع آن باشند. کسانی که گمان می‌رفت به طلسم دچار شده‌اند، به کمک ملاها و کولیها باطل‌السحر تهیه می‌کردند، امـا برخـی بـر این بـاور بـودند کـه بهترین راه بـرای طلسم‌نشدن، خوردن گوشت خوک است؛ زیرا کسی که گوشت خوک بخورد، هیچ طلسم و سحری بر او اثر نخواهد کرد (ذوالفقاری، 811؛ شکورزاده، 282).

طلسم در داستانهای ادب عامه

طلسم در داستانهای ادب عامه نیز همان تنوعِ شکلی و مفهومی دیگر حوزه‌ها را دارد و همچون باورهای عامه با افسون، سحر و جادو، و گاه تعویذ یکی دانسته شده است و حتى گاهی در یک متن، این واژگان به‌صورت مترادف به‌کار رفته‌اند. برای نمونه، در داراب‌نامه پیرزن جادو با چوب گزی که در دست دارد، دور شاهزاده خطی می‌کشد که به خندق آتش بدل می‌شود. در جایی از متن (نک‍ : بیغمی، 2 / 376)، این کار به‌صراحت سحر خوانده شده، اما چندی بعد (همو، 2 / 378)، همین عملْ طلسم دانسته می‌شود. این نکته بیشتر در افسانه‌ها دیده می‌شود که بسیاری از آنها دارای عناصر تکراری‌اند؛ برای نمونه، در افسانه‌ای از منطقۀ آذربایجان، دختر شاه پریان که شیفتۀ یک جوان است، او را طلسم کرده، به خواب می‌برد تا از آن او باشد (سالمی، 120). درواقع، طلسم در اینجا همان جادوی مربوط به عشق است که در داستانهای مربوط به دختر شاه پریان حضوری گسترده دارد و اطلاق لفظ طلسم به آن، ناشی از یکی‌پنداشتن سحر و طلسم است. این موضوع در داستانهای هزارویک‌شب (ه‍ م) نیز دیده می‌شود؛ برای نمونه، داستان شب نهصدوسی‌وهشتم که ملک انگشتری طلسم‌شده دارد و به سوی هرکس بگیرد، بلافاصله سرش قطع می‌شود (نک‍ : 5 / 339). بیشتر عناصر این داستانها که گه‌گاه نام طلسم به آنها اطلاق می‌شود، دراصل جادو هستند (حجت، سراسر مقاله)، و یا در روایتی از افسانۀ تیپ 707 آرنه ـ تامپسون مرغی است سخن‌گو کـه از همۀ وقایع خبر دارد، ولی به دست دیو طلسم شده است و طلسم او با بردن نام حضرت سلیمان باز می‌شود (انجوی، قصه‌ها ... ، 105). 
طلسمها در داستانهای کهن ایرانی ویژگیهای چندی دارند: نخست آنکه، سازندۀ آنها معمولاً دیوها و جادوگران‌اند، مگر در مواردی خاص که در ادامه خواهد آمد. دوم آنکه، طلسمها عموماً دوردارنده هستند، یعنی به‌واسطۀ طلسم، تماس بین طلسم‌شده و دیگران قطع می‌گردد؛ خواه طلسم مکانی باشد که ورود و خروج از آن غیرممکن است، مانند قلعۀ سنگ‌باران در داستان امیر ارسلان (ه‍ م)، خواه جانداری باشد که قدرت تکلم یا حرکت از او سلب شده است، مانند ملک شاهپور که در داستان امیر ارسلان به خوابی فرومی‌رود که بیدارشدنی نیست؛ یـا مرغ سخنگو که توان تکلم از او گرفته شده است. سوم آنکه، شکنندۀ طلسم حتماً باید پیش‌تر حوادثی را از سر گذرانده باشد تا پاکی، خلوص نیت و شجاعتش اثبات شده باشد. چهارم آنکه، در بیشتر داستانها شکنندۀ طلسم از یاری موجودات یا انسانهایی که تواناییهای خارق‌العاده دارند، بهره‌مند است، مانند پریان، یا زاهدانی که می‌توانند با پریان ارتباط برقرار کنند ــ مثل پیرمرد زاهد در داستان امیر ارسلان که با مملکت جـان در ارتباط است (نک‍ : نقیب‌الممالک، 415-417) ــ و یا مقدسانی که تواناییهای ویژه دارند، مانند حضرت خضر (ه‍ م) در سمک عیار. استثناهایی نیز در این داستانها به چشم می‌خورد؛ مثلاً در برخی داستانها، طلسمها چه از جانب افراد پلید ساخته شده باشند و چه از سوی افراد نیک‌طبع، به یکی از بزرگان گذشته مانند حضرت سلیمان، آصف برخیا یا فریدون (نک‍ : هفت‌لشکر، 372 بب‍‌ ) نسبت داده می‌شوند. 
گاه نیز طلسم به‌معنای شعبده‌ای که مایۀ تفریح است به کار رفته، از آن انتظار عملی ماوراءالطبیعی نمی‌رود و یا خاصیت جادویی برای آن قائل نمی‌شوند؛ برای نمونه در حمزه‌نامه، عمرو اُمیه خود را شبیه بازی‌سازان می‌کند و با کارهای مختلف تماشاچیان را متعجب می‌نماید. سپس لندهور را پارچه‌پیچ به‌عنوان آدم چوبی همراه می‌برد. حاجب هنگام معرفی آنها، لندهور را طلسم می‌نامد (نک‍ : قصه ... ، 1 / 152). 
آن‌چنان که در ابتدا گفته شد، طلسمها در داستانها بسیار متنوع‌اند. این تنوع برآمده از منشأ اصلی آنها ست. از این دیدگاه می‌توان 3 نوع طلسم را در داستانهای فارسی تشخیص داد:
الف ـ داستانهایی با منشأ ایرانی: در این داستانها بین جادو و طلسم تفاوتی ظریف وجود دارد. طلسم‌سازی در این نوع داستانها، مختص دیوان است که به موجودات اهریمنی مذکر اطلاق می‌شود، مانند صندلوس‌دیو در داراب‌نامه که صاحب طلسم شهر خفتگان و خندق آن است (بیغمی، 2 / 686)؛ یا روایتی از تیپ 303 که درویشی جادوگر دختری را در یک غار طلسم می‌کند (کوهی، 43). در این نوع داستان، مردمان عادی و قهرمانان طلسم‌ساز نیستند، بلکه در صدد ازمیان‌برداشتن طلسم‌اند. جادوگری در این داستانها به موجودات اهریمنی مؤنث تعلق دارد که نامشان پسوند «جادو» دارد، مانند سوسن‌جادو در داستان ملک جمشید (نک‍ : نقیب‌الممالک، 123). 
طلسم در این داستانها عموماً در ارتباط با یک مکان است، مانند کوه، باغ یا قلعه، و طلسمْ مانع خروج افرادِ داخل مکان، و ورود کسانی می‌گردد که خارج از آن محل هستند (بیغمی، 2 / 407). در داستان ضحاک، فریدون در کاخ ضحاک که طلسمی سربه‌فلک‌کشیده بود، ناچار شد طلسم را با نام ایزد بگشاید تا بر دیوان غلبه کند (فردوسی، 1 / 75). در داستان عقاب‌جادو قلعه‌ای طلسم‌شده وجود دارد که دختری با خدمتکارانش در آن محبوس‌اند. این دختران با جادو در جلد کبوتر رفته، اجازه دارند در این هیئت، در جنگل گردش کنند، اما باید قبل از غروب آفتاب، به قلعه بازگردند (نک‍ : بیهقی، حسین‌علی، 45)؛ در داستان هفت‌کشور نیز قلعۀ شهر خضر دارای طلسمی غیرقابل‌گشایش است (ص 243). بسیاری از این مکانها در باغی قرار دارند؛ در داستان امیر ارسلان، طلسم حمام بلور در باغ فازهر (نک‍ : نقیب‌الممالک، 413-417) و در داراب‌نامه طلسم گنبد گردان در باغ جندله‌جادو ست (بیغمی، 2 / 394)؛ در روایتی از افسانۀ تیپ 707 نیز جای دختر در باغی طلسم‌شده است (انجوی، قصه‌ها، 415). هرچند که طلسم در اختیار دیوان است، اما جادوگران توان آن را دارند که در مناطق طلسم‌شده به جادوگری بپردازند. مثلاً باغ فازهر، طلسم اکوان‌دیو است که مادرش صیحانه‌جادو در آن نگهبان باغ را با جادو به طاووسی دربند تبدیل کرده است (نک‍ : نقیب‌الممالک، همانجا)، یا جندله و عاجله‌جادو در داراب‌نامه که سحر و جادو می‌کنند (بیغمی، همانجا).
ب ـ داستانهایی بـا منشأ رومی: در این داستانها، طلسمها با مجسمه‌هایی در ارتباط‌اند که کارهای شگرف انجام می‌دهند. در این داستانها افراد نیک و پلید هر دو طلسم‌سازند؛ مثلاً در هفت‌پیکر نظامی دختر سقلابی که در گنبد سرخ جای دارد، داستان بانوی حصاری را برای بهرام شاه روایت می‌کند که در زیبایی شهره بود و برای انتخاب همسر در قلعه‌ای حصین بالای کوه جای گرفته، و مسیر رسیدن به قلعه را با آدمهای سنگی پر کرده بود که داس در دست داشتند و ازآن‌رو که طلسم شده بودند، به‌راحتی در نبرد با خواستگاران، سر آنها را جدا می‌کردند (ص 636-640). یا مجسمۀ دختر گریان در داستان خسرو پرویز در شاهنامۀ فردوسی (8 / 105-110) که طلسمی بود که رومیان ساخته بودند. همچنین طلسم قلعۀ لؤلؤ که مجموعه‌ای از چرخ‌دنده و مجسمه بود برای دورداشتن دزدان از گنج (بیغمی، 2 / 483-485). چنان‌که می‌بینیم، بیشتر این طلسمها درواقع ابزارهای مکانیکی‌اند که با منشأ یونانی واژۀ طلسم در ارتباط‌اند.
ج ـ داستانهایی با منشأ هندی: در این داستانها طلسم قطعه‌فلزی است که روی آن علائم هندسی یا حروف و عدد حک شده است و قراردادن آن در مکان مورد نظر به همراه خواندن وردی خاص، طلسم ویژه‌ای را به وجود می‌آورد؛ مانند داستانهای شب اول (نخشبی، 17) و شب دوازدهم (همو، 115) در طوطی‌نامه یا داستانهای هزارویک‌شب. همچنین در اسکندرنامه پیرمرد زاهد اسامی اعظمی را که از حضرت سلیمان آموخته بود، به اسکندر می‌آموزد و اسکندر این نامها را بر لوح زر می‌نویسد و در دیبا نگاه می‌دارد (ص 305-311). 

مآخذ

 آلن، ج.، «فلزکاری»، هنرهای ایران، به کوشش ر. دبلیو. فریه، ترجمۀ پرویز مرزبان، تهران، 1374 ش؛ آمیه، پیر، تاریخ عیلام، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، 1349 ش؛ ابن‌بلخی، فارس‌نامه، به کوشش جلال‌الدین طهرانی، تهران، 1313 ش؛ ابن‌فقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، ترجمۀ ح. مسعود، تهران، 1349 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اسکندرنامه، تحریر عبدالکافی بن ابی‌البرکات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1389 ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1367 ش؛ افندی بایزیدی، محمود، آداب‌ورسوم کردان، به کوشش الکساندر ژابا، ترجمۀ عزیز محمدپور داشبندی، تهران، 1369 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، قصه‌های ایرانی، گل به صنوبر چه کرد؟، ج 1(2)، تهران، 1359 ش؛ همو، گذری و نظری در فرهنگ مردم ایران، تهران، 1371 ش؛ بابن، س. و فردریک هوسه، سفرنامۀ جنوب ایران، ترجمۀ محمدحسن اعتمادالسلطنه، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1363 ش؛ بیغمی، محمد، داراب‌نامه، به کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، 1391 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علی‌اکبر فیاض، تهران، 1324 ش؛ بیهقی، حسین‌علی، چهل افسانۀ خراسانی، تهران، 1380 ش؛ جوهری نیشابوری، محمد، جواهرنامۀ نظامی، به کوشش ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، تهران، 1383 ش؛ حجت، محمد و مهتاب مهرابی‌زادۀ هنرمند، «نقش طلسم و جادو و برخی صنایع غریبه در داستانهای هزارویک‌شب»، ادب و زبان، کرمان، 1392 ش، س 16، شم‍ 33؛ حسینی منشی، محمدمیرک، ریاض الفردوس خانی، به کوشش ایرج افشار و فرشته صرافان، تهران، 1385 ش؛ خوانساری ابیانه، زین‌العابدین، ابیانه و فرهنگ مردم آن، تهران، 1378 ش؛ داودی حموله، سریا، دانشنامۀ قوم بختیاری، اهواز، 1393 ش؛ ذکاء، یحیى، کولی و زندگی او، تهران، 1337 ش؛ ذوالفقاری، حسن و علی‌اکبر شیری، باورهای عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1394 ش؛ راعی اسکی، مصطفى، اسک در گذر تاریخ، تهران، 1387 ش؛ رایس، ک. ک.، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، مشهد، 1369 ش؛ رئیس‌الذاکرین، غلامعلی، کندو، فرهنگ مردم سیستان، بی‌جا، 1370 ش؛ سالمی، نورالدین، افسانه‌های مردم آذربایجان، تهران، 1391 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرانی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ عبدلی، علی، مطالبی در زمینۀ تاریخ، فرهنگ و جامعۀ تاتها و تالشان، تهران، 1369 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1382 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، «مراسم باران‌خواهی در فارس»، رفتارها و پندارها: مجموعه‌مقالات فرهنگ مردم، به کوشش مهدی تقی‌نژاد، شیراز، 1390 ش؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1366 ش؛ قصۀ حمزه (حمزه‌نامه)، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1347 ش؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش محمدرضا انصاری قمی، قم، 1385 ش؛ کورف، فئودور، سفرنامه، ترجمۀ اسکندر ذبیحیان، تهران، 1372 ش؛ کوهی کرمانی، حسین، پانزده افسانه از افسانه‌های روستایی ایران، تهران، 1348 ش؛ لایارد، هنری، سفرنامه، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1367 ش؛ لوگاشوا، بی‌بی‌رابعه، ترکمنهای ایران، ترجمۀ سیروس ایزدی و حسین تحویلی، تهران، 1359 ش؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ ملک‌راه، علیرضا، آیینهای شفا، تهران، 1385 ش؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مهیار، عباس، بایدها و نبایدها در باورهای مردم توفارقان، تهران، 1392 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1356 ش؛ ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، 1324 ش؛ نخشبی، ضیاء، طوطی‌نامه، به کوشش فتح‌الله مجتبائی و غلامعلی آریا، تهران، 1372 ش؛ نظامی گنجوی، خمسه، به کوشش سامیه بصیرمژدهی، تهران، 1383 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نقیب‌الممالک، محمدعلی، امیر ارسلان، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1345 ش؛ همو، ملک جمشید، طلسم آصف و طلسم حمام بلور، تهران، 1384 ش؛ نیبور، کارستن، سفرنامه، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، 1390 ش؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1376 ش؛ ویلز، چارلز جیمز، ایران در یک قرن پیش، ترجمۀ غلامحسین قراگزلو، تهران، 1368 ش؛ هاکس، م.، ایران: افسانه و واقعیت، ترجمۀ محمدحسین تهرانی‌نژاد و دیگران، مشهد، 1368 ش؛ هزارویک‌شب، عبداللطیف طسوجی تبریزی، به کوشش میترا مهرآبادی، تهران، 1387 ش؛ هفت‌کشور و سفرهای ابوتراب، به کوشش ایرج افشار و مهران افشاری، تهران، 1386 ش؛ هفت‌لشکر، به کوشش ایرج افشار و مهران افشاری، تهران، 1377 ش؛ یاقوت، معجم البلدان، ترجمۀ علینقی منزوی، تهران، 1380 ش؛ یزدان‌پناه، اسماعیل، کـولیهـا، قائـم‌شهـر، 1383 ش.

ملیحه کرباسیان

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: