صفحه اصلی / مقالات / زن شاهی /

فهرست مطالب

زن شاهی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 1 آذر 1400 تاریخچه مقاله

برخی از پژوهشگران، زمان برگزاری مراسم در بیمرغ را از 9 تا 13 فروردین دانسته‌اند (نک‍ : شکورزاده، 606؛ میرنیا، 51-52؛ باستانی، 314-315)؛ اما به گواهی سال‌خوردگان بومی، تاریخ برگزاری مراسم پس از چهارم فروردین بوده است. در مدت جشن، حکومت و اختیارات ده به دست زنان می‌افتد. هیچ مردی حق خروج از خانه را ندارد و اگر خارج شود، به دست زنان تنبیه می‌گردد. زنانْ خود مایحتاجشان را تهیه، و زندگی را اداره می‌کنند؛ همچنین، به بازیها و ورزشهای گوناگون می‌پردازند و بیشتر روز را در خارج از خانه می‌گذرانند، اسب سوار می‌شوند و می‌تازند و از روز سیزده، دوباره به خانه برمی‌گردند و به همان زنِ تسلیم و سر‌به‌زیر همیشگی تبدیل می‌شوند. آنها این تحکم بر مرد را در این چند روز جشن چنان جدی می‌گیرند که بیشتر اوقات، هیچ مردی جرئت نمی‌کند از خانـه خارج شود (نک‍ : همو، 314). اما آنچه که در بیمرغ به حکومت زنان معروف شده، در‌واقع منع مردان در طول این چند روز، از ورود به نوروزگاه و حتى رفت‌وآمد در آن حوالی بوده است و نه در داخل روستا (صادقی).
در پایان جشن، در روز سیزدهم فروردین، دختران به سبزه‌زارهای نوروزگاه می‌رفتند و برای گشایش بخت و پیدا‌شدن شوهری لایق، سبزه گره می‌زدند و با‌هم می‌خواندند: «سیزده به در چارده به تو، سال دگه خونۀ شو، هه کوت کتو هه کوت کتو» (نک‍ : ه‍ د، سیزده‌‌به‌در).
به گفتـۀ اهـالی، تـا حـدود سی و چنـد سال پیش ــ یعنی تا اوایل انقلاب اسلامی ــ این مراسم در بیمرغ اجرا می‌شده است، اما پس از آنکه زلزله روستای قدیمی بیمرغ را ــ که حدود یک کیلومتر از محل فعلی روستا فاصله داشته است ــ ویران می‌کند، این آیین نیز منسوخ می‌شود (صادقی).
در روستای توچقاز (در 10‌کیلومتری غرب ملایر) نیز زنان در این روز به بازیها و نمایشهایی می‌پرداختند که همراه با طنز و هزل بود. آخرین سرکرده یا شاه زنان که اهالی او را خاله شمسه می‌نامند، از روزگاری یاد می‌کند که لباس مردانه می‌پوشید و با دنبال‌کردن دختران و گرفتن بوسه‌های دزدانه از آنها، در‌حقیقت شرایط اجتماعی و رفتار مردان را به تمسخر می‌گرفت و ناخودآگاه به نقد می‌کشید. از دیگر نمایشها می‌توان به نمایشهایی چون شاه و وزیر، و عروس و داماد اشاره نمود. بازی عروس و داماد همچون نمونه‌های پیشین، عموماً به نیت بخت‌گشایی اجرا می‌شده است. افزون بر اینها، در این روز زنان به بازیها و ورزشهای گروهی نیز می‌پرداختند؛ بازیهایی مانند الله‌داد، سلار‌کنجکی، کوشک‌بازی، کش‌کشو، کشتی، سنگله چغچغ، ترکه‌بازی، هیکل‌هیکل و سنگ‌بازی. سرانجام، حکومت یک‌روزۀ زنان با استقبال آنان از آب و نیز آب‌تنی و آب‌پاشان، به پایان می‌رسید. از‌آنجا‌که زنان می‌دانستند مردان چه هنگام آب سد را رها می‌کنند و آب سربند به روستا می‌رسد، به‌موقع به استقبال آب می‌رفتند. آنها در کنار آب سور‌و‌سات خود را پهن، و چایی درست می‌کردند و با ورود آب، برای تبرک و شوخی، به هم آب می‌پاشیدند و برخی نیز با لباس داخل آب می‌شدند و آب‌تنی می‌کردند؛ آنهایی هم که داخل آب نمی‌شدند، سعی می‌کردند دست‌کم قسمتی از بدن خود را تر کنند. آنها این کار را خوش‌یمن می‌دانستند و هرکس نذر و نیازی داشت، نیت می‌کرد و به این کار می‌پرداخت (صادقی).
در میان اهالی توچقاز نیز مراسم و یا حکومت زنان با باورهای مذهبی سخت پیوند خورده است. مقدس‌بودن آب در باور آنان از‌آن‌رو ست که چون سپاه حضرت علی (ع) در جنگهای قادسیه به این منطقه رسید، امام حسن (ع) زمین را بدون سفره‌های آبی یافت و چون این مطلب را با پدر بزرگوارشان در میان گذاشت، ایشان عصا بر زمین کوفتند و به قد عصا آب از زمین بیرون جهید. براساس افسانه‌ای دیگر، به فرمان حضرت، اسبش دلدل بر زمین سم کوبید، و از جای سم او آب بیرون جهید. براساس هر دو روایت، قطره‌های این آب بر هر کجا پاشید، به برکت آن، از جایش چشمه‌ای جوشید. به همین سبب، این چشمه‌ها نزد مردم مقدس، نظر‌کرده و متبرک‌اند. آنها بند آب را نیز بند علی نامیده‌اند و بر این باورند که هنوز جای سم دلدل در ارتفاعات مجاور به‌صورت دو گودال کنار هم بر جای مانده است. این باور در مناطق دیگر نیز وجود دارد. بسیاری از اهالی روستاهای خراسان، ازجمله روستای بیمرغ نیز بر این باورند که جای سم دلدل، در ارتفاعات روستای گیسور گناباد بر جای مانده است و ایشان آنجا را سخت گرامی می‌دارند و به زیارتش می‌شتابند (صادقی).
مردان توچقاز در این روز دوستان و اقوام خود را از دور و نزدیک دعوت می‌کردند و برای پذیرایی از آنان در کنار نهرها و چمنزارهای اطراف، چادر می‌زدند و وسایل پذیرایی از مهمانان را که به بیش از 500 نفر می‌رسید، از قبل فراهم می‌کردند. همچنین، برای خوشامدگویی در جلو آب، گوسفند قربانی می‌کردند.
در روز سربند، مهمانان همراه با همۀ مردان و جوانان روستا به سمت دربند حرکت می‌کردند و پس از انجام مراسم پشک‌اندازی (قرعه‌کشی نوبت آب)، چاووش‌‌خوانها می‌خواندند و جمعیت صلوات می‌فرستادند و بیل‌دارها وارد آب دریاچۀ سربند می‌شدند. این کار هم به قصد آب‌تنی و هم برای هرز‌کردن (جاری‌ساختن) آب ‌بند، همچنین به‌سبب نذر و نیاز اهالی و تماشاچیان انجام می‌شد. این کارها در شرایطی صورت می‌گرفت که هوای منطقه در اوایل فروردین‌ماه، اصلاً مناسب آب‌تنی نبود؛ اما شرکت‌کنندگان هرساله بنا‌بر سنت مرسوم، با نیت شفاخواهی و برآورده‌شدن حاجاتشان، بدین کار اقدام می‌کردند، تا‌جایی‌که گاه حدود 150 تا 250 تن در آب می‌پریدند و به شادی می‌پرداختند. همچنین گروهی نذر داشتند که تعدادی تخم‌مرغ پختۀ رنگ‌کرده به داخل آب پرتاب کنند. اینها تخم‌مرغها را با روناسْ قرمز، با گیاه کلاغکْ آبی، و با کاهْ زرد‌رنگ می‌کردند و هنگام ورود مردان و جوانان دیگر در آب، آنها را به داخل دریاچه پرتاب می‌کردند. کسانی که در آب بودند، می‌کوشیدند تخم‌مرغها را به دست بیاورند و آنها را از دست یکدیگر می‌قاپیدند. این شادی با ساز و دهل نوازندگان تکمیل می‌شد. آنان سرانجام آب را به سوی ده و در نهر جاری می‌کردند و برای ناهار گرد می‌آمدند (صادقی).
از سال 1355 ش، حریم آبادیها و بخشی از زمینهای جنوب جادۀ ملایر به نهاوند به کوره‌پز‌خانه‌‌دارها فروخته شد و آنها برای مصارف کوره‌های آجرپزی خود، اقدام به احداث چاههای عمیق یا نیمه‌عمیق کردند. شماری چاه نیز برای آبیاری باغاتی که در بالای همین جاده قرار داشت، حفر گردید. احداث این چاهها به‌سرعت بر میزان آب چشمه‌های توچقاز اثر گذاشت، به‌طوری‌که از 10 سنگ آب چشمه‌ها، در اواخر بهار مقدار کمی باقی می‌ماند و همین مقدار نیز در تابستان خشک می‌شد (فرهادی، 33). با خشک‌شدن این چشمه‌ها، لای‌روبی نهرها و درنتیجه، آیینهای مرتبط با آن در این روستا دیگر برگزار نگردید (صادقی). 

ممنوعیت ورود مردان به مراسم زنانه

 نگهبانی از مراسم زنان بر عهدۀ سربازان زن بود که از سوی حاکم یا جمع زنان انتخاب می‌شدند. در اسک، شمار نگهبانان به 20 نفر می‌رسد. آنها باید مرتب اوضاع روستا را به ملکه گزارش کنند و در بخش ورودی روستا نگهبانی دهند تا مردی وارد روستا نشود. آنها حتى اگر لازم باشد، به زور هم متوسل می‌شوند. اگر مردی خطا کند، تنبیه سخت و تحقیرآمیزی را تجربه خواهد کرد. از دیگر وظایف نگهبانان، مجازات زنانی است که از دستورات شاه سرپیچی می‌کنند. در افوس، با شروع جشن، دروازه‌های روستا قرق می‌شد و مردان و پسران را به آبادی راه نمی‌دادند. حتى اگر مردی نادانسته وارد می‌شد، سربازان و نگهبانان روستا او را نزد حاکم می‌بردند. حاکم یا وزیرانش با او صحبت می‌کردند و علت آمدن او را جویا می‌شدند. همچنین از او بازخواست می‌کردند که آیا از برگزاری جشن حکومت زن در آن روز و نیز ممنوعیت ورود مردان به روستا اطلاع داشته است یا خیر؟ آنگاه با توجه به جوابی که مرد می‌داد، او را می‌بخشیدند یا تنبیه می‌کردند. 
از یکی از اهالی معتمد و پیر محل نقل شده است که یک بار توت‌فروشی وارد شهر می‌شود و به اخطار قراولان توجهی نمی‌کند. زنان او را دستگیر می‌کنند و با الاغ و بارش به حضور حاکم می‌برند. حاکم دستور می‌دهد که توتها را میان حاضران تقسیم کنند و تا عصر آن روز وی را در بازداشت نگه می‌دارند. هنگام عصر، حاکم فرمان می‌دهد تا به جبران توتهای خورده‌شده، اهالی به فراخور حال خود، مقداری گندم یا حبوبات به او بدهند. فرمان حاکم اجرا، و چند بار گندم آماده می‌شود که سوار بر الاغ می‌کنند و برایش می‌برند. باز همین پیرمرد نقل کرده است که یک سالی، هنگام این جشن، مرد غریبه‌ای سوار بر الاغ، گذرش به افوس افتاد. وقتی او را به حضور حاکم بردند، مرد دعوا به راه انداخت و شروع به ناسزاگویی کرد. به دستور حاکم او را دست‌بسته و درحالی‌که بر صورتش ماست مالیده بودند، سوار بر الاغ از افوس اخراج کردند (نک‍ : سرمدی، 42). بنابر گفتۀ اهالی، ماست‌مالی‌کردن صورت مردان خاطی از مجازاتهای متداول این روز بوده است (صادقی).
در اِوَز، با شروع جشن، مردان جاده‌های منتهی به روستا را می‌بستند و ده را قرق می‌کردند و بر 4 دروازۀ شهر مردی مأمور می‌شد تا رفت‌وآمدها را کنترل کند و مراقب باشد تا هیچ مردی وارد شهر نشود؛ حتى اگر کسی ندانسته وارد شهر می‌شد، قراولان و نگهبانان زن روستا او را نزد حاکم می‌بردند، و او حکم به مجازات آن مرد می‌داد. نقل شده است که یک ‌بار مردی در لباس زنانه خود را در گوشه‌ای پنهان می‌کند، اما زنان او را می‌یابند و به نزد حاکم می‌برند و به حکم حاکم، پس از اینکه او را کتک مفصلی می‌زنند، از شهر بیرون می‌کنند. هنگامی که مردان از پیر‌ کهار بازمی‌گردند، از ماجرا باخبر می‌شوند. آنها نیز او را تنبیه، و به مدت دو شبانه‌روز در قلعۀ اوز بدون آب و غذا حبسش می‌کنند تا سرنوشت او مایۀ عبرت دیگران شود. این سخت‌گیریها تنها نسبت به مردان نبوده است؛ چنانچه زنی تخلف می‌کرد، او نیز تنبیه می‌شد. حکایت شده است که در یکی دیگر از جشنها، دختری به نیت تماشای مراسم مردها در خارج از شهر، تصمیم می‌گیرد تا از شهر خارج شود، اما محافظان او را دستگیر می‌کنند و به حضور حاکم می‌برند و حاکم نیز حکم به مجازات او می‌دهد. در اوز، معمولاً حاکم این تصمیمات را پس از مشورت با زنان متنفذ، از‌جمله زن کدخدا و نیز زنان تاجران آبادی صادر می‌کرد. 
در روستای بیمرغ نیز وضع کم‌و‌بیش به همان صورت بود. در طول مدتی که جشن در نوروزگاه برگزار می‌شد، هیچ مردی حق رفتن به نوروزگاه را نداشت. همچنین، زنان نگهبان به هیچ غریبه‌ای اجازۀ نزدیک‌شدن به نوروزگاه را نمی‌دادند و اگر غریبه‌ای به حوالی نوروزگاه وارد می‌شد، با چو‌ب و سنگ به او حمله می‌کردند و او را فراری می‌دادند (صادقی). اگر کسی از مردان روستا به‌طور اتفاقی از آن حوالی می‌گذشت، دخترکان گرد او حلقه می‌زدند و او را وادار می‌کردند تا با چشمهای به زمین دوخته‌شده، یا با چشم ‌بسته برای آنها برقصد یا بخواند (در اصطلاح محلی، فریاد کند) و یا، هر کاری که آنها مشخص می‌کنند، انجام دهد؛ مثلاً صدای سگ و یا گربه از خود درآورد. به نقل از یکی از زنان روستا، یک بار چندین اتومبیل از تهران بدون توجه به اینکه ورود مردها به این محل ممنوع است، برای دیدن مراسم به نوروزگاه می‌آیند؛ در ابتدا ملکه‌ها از ورودشان جلوگیری می‌کنند، ولی آنها برای تماشای مراسم اصرار می‌‌ورزند. ملکه‌ها در برابر سماجت گردشگران کوتاه نمی‌آیند و به همراه دیگر زنان و دختران، با چوب و سنگ به اتومبیلهای آنان حمله‌ور می‌شوند و خسارت فراوانی به آنها وارد می‌کنند. سرانجام، با پادرمیانی ریش‌سفیدهای محل، مردهای غریبه به ده منتقل می‌شوند، و زنان همراهشان به تماشای مراسم می‌‌پردازند (صادقی).

زن‌شاهی و جشنهای نوروزی

 در متون کهن ادب فارسی و نیز مطالبی که سیاحان خارجی نوشته‌اند، گزارشهای فراوانی وجود دارد مبنی بر اینکه در ایام نوروز، زنان آداب، آیینها و جشنهای خاص خود را داشته‌اند و در‌عین‌حال، آنها در این ایام، نسبت به ماههای دیگر، از آزادیهای بیشتری برخوردار بوده‌اند. فردوسی ضمن داستان بیژن و منیژه به مراسمی اشاره می‌کند که منیژه به همراه دیگر دختران، هر نوبهار در جشنگاه برگزار می‌کرده است (3 / 317- 318). نظامی گنجوی نیز ضمن شرحی با عنوان «خراب‌کردن اسکندر آتشکده‌های ایران‌زمین را»، به جشنی زنانه اشاره می‌کند که طی آن «عروسان نادیده‌شوی» در ایام نوروز از خانه‌ها به کوی و برزن می‌آمده‌اند و با «گیسوهای فروهشته» و «رخ آراسته، دستها در نگار» «به شوخی و دلبری» و «پای‌کوبی و دست‌زنی» می‌پرداخته‌اند (ص 171-172). برخی از پژوهشگران معاصر نیز از جشن مردگیران که در آثار ابوریحان بیرونی ( آثار ... ، 355، التفهیم، 260، القانون ... ، 1 / 266) و گردیزی (ص 247) آمده است، با عنوان جشن بهاری زنان یاد کرده‌اند (نیز نک‍ : خالقی، سراسر مقاله). 
این‌گونه جشنهای زنانه که با آزادیهایی برای آنان همراه بوده، در دورۀ اسلامی نیز استمرار داشته است. به نوشتۀ هربرت، در دورۀ صفویه، در هنگام نوروز، زنان به مدت 14 روز آزادانه در مکانهای عمومی رفت‌و‌آمد می‌کردند (ص 794). این موضوع، به‌ویژه در روز 13 فروردین، صدها سال ادامه داشته است. بهار تأکید می‌کند که در دورۀ صفویه زنان در این روز، برخلاف دیگر ایام بی ‌روبند و چادر به خیابانها می‌آمدند (ص 342). لیدی شیل بریتانیایی نیز در دورۀ قاجار، از رسمی یاد می‌کند که بر‌اساس آن، زنان طبقات مختلف، از زنان شاهزادگان و صاحب‌منصبان گرفته تا زنان طبقات پایین جامعه، در روز 13 نوروز در باغ سفارت‌خانۀ بریتانیا جمع می‌شده‌اند و با کشیدن قلیان و خوردن نقل و شیرینی و کاهو خود را سرگرم می‌کرده‌اند. او تأکید می‌کند که زنان هیچ مردی را در جمع خود راه نمی‌داده‌اند (ص 137).
ظاهراً میزان خروج زنان از شهر در این زمان در حدی بوده که برای کنترل آنها به دستور کلانتر از ایشان عوارض گرفته می‌شده است (پولاک، I / 388). در بسیاری از روستاهای خراسان، تا همین چند دهۀ پیش، گردش روز سیزده‌به‌در خاص زنان بوده، و تنها در سالهای اخیر و به تبعیت از سنت شهری، جای خود را به گردشهای خانوادگی داده است.
هانری ماسه نیز از مراسمی یاد می‌کند که در یکی از روستاهای حوالی خاران (در مازندران) برپا می‌شده است. ماسه بدون اشاره به محل دقیق آن، دربارۀ چگونگی اجرای این مراسم آورده است که در 13 روز نخست سال، زنها از مردها جدا می‌شوند و هر گروه زیر درختان و کنار آب روان می‌نشینند و زنان سال‌خورده تا غروب آفتاب با آهنگ نوازندگان، دختران را وادار به رقص و پای‌کوبی می‌کنند. در این مدت، مردان جوان نام دختری را که آرزوی وصالش را دارند، با مادر خود مطرح می‌کنند. به هنگامۀ رقص، مادرِ پسر به دختر مورد نظر نزدیک می‌شود و بازوی او را می‌گیرد، دختر از رقص بازمی‌ایستد، و مادر حلقه‌ای را که در دست دارد، به چادر او گره می‌زند و به این ترتیب از او خواستگاری می‌کند. در صورت مثبت‌بودن جواب او، دختر و پسر مجازند که در همان شب به عشق‌بازی بپردازند (I / 81).
افزون بر آنچه گفته شد، براساس گزارشهای موجود، در کناره‌های دریاچۀ هامون سیستان در شب نوروز، دختران از میان خود یک تن را برمی‌گزینند و او را هوشیدر / اوشیدر می‌نامند که نام پسر زردشت، و به باو‌ر آنها نجات‌بخش است. آنها او را با خود به کنار دریاچه می‌برند و در‌حالی‌که همگی عریان آب‌تنی می‌کنند، به روی یکدیگر آب می‌پاشند، با این امید که دوشیزه‌ای از نطفۀ نگهداری‌شدۀ زردشت در این دریاچه آبستن شود و نجات‌بخش را به دنیا آورد. در طول مراسم، پسرهای جوان در جایی دور از ساحل می‌نشینند و آوازهای عاشقانه می‌خوانند، اما از ترس دستگیری و زندانی‌شدن به دست دختران، هرگز به آنها نزدیک نمی‌شوند. بعد از آن، دختران هوشیدر را با جامۀ سپید و آراسته به شاخه‌های سبز، سوار شتر می‌کنند و آواز‌خوانان و پای‌کوبان او را به دهکده می‌برند. در آنجا، جمعیتی که انتظار او را می‌کشند، به سوی هوشیدر می‌شتابند و سعی می‌کنند که تکه‌ای از پیراهن او را ببُرند و به‌عنوان طلسم نیک‌بختی با خود ببَرند (کراسنوولسکا، 242).
زنان در جشنهای نوروزی، برخی از نمایشها و بازیهای خاص را نیز اجرا می‌کردند، که از‌جمله می‌توان به بازی خال‌خالکی اشاره کرد. برای اجرای این بازی، آنها به دو گروه تقسیم می‌شدند: یکی اقوام عروس و دیگری بستگان داماد. بستگان داماد برای خواستگاری به خانۀ عروس می‌رفتند و با آنها گفت‌و‌گو می‌کردند. جمله‌هایی که هر دو گروه بر زبان می‌راندند، موزون بودند. آنها ضمن گفت‌وگو دست نیز می‌زدند (برای آگاهی از جزئیات بازی، نک‍ : دوستی، 90؛ برای آگاهی از برخی هنجارشکنـیها در این‌گونه بازیها، نک‍ : ه‍ د، بازیهای نمایشی؛ خاله رورو).
با توجه به آنچه ذکر شد، می‌توان گفت: آیینهای زن‌شاهی مصادیقی از جشنهای بهاری زنانه بوده است که به‌تدریج به‌سبب تحولات اجتماعی فراموش شده‌اند.
یکی از جنبه‌های نمادین برگزاری مراسم زن‌شاهی، پوشیدن لباسهایی غیر از پوشش معمول زنان است. این لباسها به 3 گروه کلی تقسیم می‌شوند: 1. آن دست لباسهایی که نشان‌دهندۀ مقام و یا منصبی اجتماعی است؛ همانند لباسهای نمادینی که حاکم و وزرای او در آب‌اسک بر تن می‌کنند، یا لباسهایی که معمولاً دختران توانمند روستا که وظیفۀ حفاظت و نگهبانی روستا را بر عهده دارند، می‌پوشند، که در بیشتر مواقع، عبارت از لباسهای از رده‌ خارج‌شدۀ سربازی و یا شهربانی است. 2. لباسهای مردانه که بیشتر به قصد طنز، فکاهه و نمایشهایی در تمسخر مردان بر تن می‌کنند. بیشتر این نمایشها بر حول محور رفتارهای شهوانی و هوسگرانۀ مردان می‌‌گردد. 3. لباس عروسی که شاید نمادین‌ترین پوشاکی است که در روز جشن بر تن می‌کرده‌اند. بیشتر دخترانی که این لباس را بر تن می‌کردند، حاجت‌جویانی بودند که با نیت بخت‌گشایی این پوشش را برمی‌گزیدند. این رفتار اجتماعی به ‌‌نوبۀ خود تأییدی است بر ماهیتی که برای این جشن و سایر جشنهای بهاری می‌توان قائل گشت و آن، اینکه در‌حقیقت این جشنها بستری برای بخت‌گشایی و همسریابی بوده‌اند.

مآخذ

 باستانی پاریزی، محمد‌ابراهیم، خاتون هفت‌قلعه، تهران، 1363 ش؛ بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، به کوشش ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران، 1390 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر دانا‌سرشت، تهران، 1389 ش؛ همو، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1352 ش؛ همو، القانون المسعودی، حیدرآبـاد دکن، 1373 ق / 1954 م؛ خالقـی مطلق، جلال، «مردگیران (جشن بهـاری زنان)»، ایران‌شناسی، نیویورک، 1384 ش، س 17، شم‍ 3؛ خضری، احمد (مدیر مسئول روزنامۀ عصر اوز)، گفت‌‌و‌گو با مؤلف، بهمن 1391 ش؛ دوستی، شهرزاد و المیرا شاهرودی، جلوه‌های چهارشنبه‌سوری در فرهنگ مردم، تهران، 1390 ش؛ رحیمی، ملک‌محمد، گرجیهای ایران، اصفهان، 1379 ش؛ سرمدی، محمدحسن، «دهکدۀ افوس»، هنر و مردم، تهران، 1350 ش، شم‍ 112-113؛ شریف، علی‌اصغر، «برف‌چال»، ماه نو، تهران، 1332 ش، س 2، شم‍ ‍‌3؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ صادقی، مریم، تحقیقات میدانی، 1390-1391 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فرهادی، مرتضى، «لای‌روبی و جشن پایان لای‌روبی و حکومت زنان در توچقاز سـامن ملایر»، رشد آموزش علوم اجتماعی، تهران، 1372 ش، شم‍ 17؛ فلاح، نادعلی و علی ذبیحی، «ورف‌چال»، فرهنگ مردم، تهران، 1388 ش، س 8، شم‍ 29- 30؛ کراسنوولسکا، آنا، چند چهرۀ کلیدی در اساطیر گاه‌شماری ایرانی، ترجمۀ ژاله متحدین، تهران، 1382 ش؛ کرامتی، محمد‌هادی، تاریخ دلگشای اوز، به کوشش محمد‌شریف کرامتی، شیراز، 1370 ش؛کمالی، عبدالله (مورخ تاریخ محلی)، گفت‌و‌گو با مؤلف، بهمن 1391 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم (فولکلور ایران)، تهران، 1369 ش؛ نظامی گنجوی، شرف‌نامه، به کوشش قادر فاضلی، تهران، 1388 ش؛ نیز:

Herbert, Th., Travels in Persia, Abingdon, 2005; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Sheil, M., Glimpses of Life and Manners in Persia, London, 1856.

مریم صادقی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: