ضحاک
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 24 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/247387/ضحاک
چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404
چاپ شده
6
در روایت یادشده، جمشید ضمن نیایش، از ترس اهریمن و ضحاک به درگاه خداوند مینالد. پس از نیایش او، درختی که در آنجا ست، به لطف یزدان گشوده، و جمشید در آن پنهان میشود. اهریمن و ضحاک شروع به ارّهکردن درخت میکنند تا به فرق سر جمشید میرسند. در این هنگام، خورشید پنهان میشود و آنها دست از کار میکشند. اهریمن و ضحاک روز دوم برای ارّهکردن درخت بازمیگردند؛ اما قسمت بریدۀ درخت را پیوندخورده مییابند و بار دیگر شروع به بریدن درخت میکنند که ماجرای روز گذشته تکرار میشود. اینبار، آنها قسمت بریدۀ درخت را به آتش میکشند و در روز سوم، درخت نیمسوخته را همراه با جمشید که در آن پنهان است، سراسر به دو نیم میکنند (داراب هرمزدیار، 2 / 208-210).دیگر کردار اهریمنی ضحاک، کشتن گاو برمایه است (نک : فردوسی، 1 / 62 بب ؛ نیز نک : قسمتهای پیشین مقاله). از آنجا که گاو برمایه فرۀ جمشید را با شیر خود به فریدون منتقل میکند، ضحاک نیز چون اهریمن و دیوان در این اندیشه است که فره را از گاو بدزدد، شیرش را خشک کند و گاو را بکشد. کردار ضحاک بازتابی از کردار اهریمن در آغاز آفرینش است که گاو یکتاآفریده را میکشد (نک : بندهش، 53؛ اوستا، 2 / 849). گاو برمایه افزونبر فره، خویشکاری انتقال خرد جمشید به فریدون را نیز برعهده دارد؛ زیرا گاو برمایه در شاهنامه به برماین (پیر خردمندی که دانشهای روزگار را به فریدون یاد میدهد) در کوشنامه دگرگون میشود؛ بنابراین، گاو برمایه نماد فره و خرد جمشید است (نک : فردوسی، 1 / 64؛ ایرانشاه، 398). ضحاک که از بهدستآوردن فره از شیر گاو ناامید شده است، آن را میکشد؛ زیرا دیگر نمیتواند پادشاهی جاودان را به دست آورد.داستان ضحاک همزمان با حضور و گسترش در حماسههای شرق ایران و بهویژه در شاهنامۀ فردوسی، از همان سدههای نخست قمری در غرب ایران نیز رایج بوده، و گاه روایتها، تفسیرها و برداشتهای متفاوتی هم از آن ارائه شده است (نک : سهروردی، 3 / 186). شخصیت ضحاک در متون آیینی اهل حق و حماسههای غرب ایران به زبان گورانی، جایگاهی ویژه دارد. در سرودی از بابابزرگ لرستانی (سدۀ 5 ق / 11 م)، کاوۀ آهنگر به فرمان خداوند پدیدار میشود و با گرز گاوسار ضحاک را نابود میکند (نک : صفیزاده، 85-86). در سرودی از شاه ابراهیم اِیوَت (سدۀ 8 ق / 14 م) نیز به داستان جمشید، ضحاک و فریدون اشاره شده است که در آن، جمشید بر تخت مینشیند و انجمنی تشکیل میدهد؛ فریدون با گرز گاوسر به یاری جمشید میآید و سپاه ضحاک را در هم میشکند (دیوان ... ، 607؛ سرانجام ... ، 505). با توجه به آنکه سرود یادشده در مجموعۀ زلال زلال آمده که سرشار از اشارات و تلمیحات اوستایی و پهلوی است، شاید با روایتی ویژه از داستان ضحاک روبهرو هستیم که در آن، جمشید به دست ضحاک کشته نمیشود. نکتۀ دیگر آنکه بنابر این روایت، فریدونْ جهانپهلوانِ جمشید بوده است و پس از وی به پادشاهی میرسد. ساوا، یکی از بزرگان اهل حق (سدۀ 8 ق)، در سرودی تأویلی، خود را نمادی از ضحاک جلوه میدهد که جمشید را کشته است؛ ازاینرو، مارها او را گزیده، و مغزش را خوردهاند. او در تأویل سرودش، آن مارها را معجزهای برای بیدارکردن خود میداند؛ به همین سبب، آزار مارها را تحمل میکند. وی در پایان سرود میپرسد که تا کی باید از این مارها رستگاری نیابند و گرفتار زهر آنها باشند؟ (دیوان، 174-175؛ قس: دفتر ... ، 6 / 65).کاملترین روایت حماسی غرب ایران در منظومۀ «ضحاک و کـاوۀ آهنگـر» آمـده اسـت (بـرای مـتـن گـورانـی، نک : اکبـری، «روایت ... »، 47- 49، «شاه ... »، 13-42). در روایت گورانی، برخلاف متون پهلوی و شاهنامۀ فردوسی، ضحاک بیگانهای از سرزمین تازیان نیست، بلکه فرزند کارگزار جمشید است. در ظاهر، این روایت با روایتهای اوستایی که در آنها، اژیدهاک (ضحاک) عنصری اهریمنی در درون مرزهای ایران بزرگ است، همخوانی بیشتری دارد. از نکتههای اساطیری مهم این روایت، چگونگی کشتهشدن جمشید بهدست ضحاک است. افزونبر این، نگارههای شاهنامۀ بزرگ ایلخانی (710-750 ق / 1310- 1349 م) و شاهنامۀ ابراهیم سلطان (نک : عبداللهیوا، 66-67) که در آنها، فریدون گاوسوار به نبرد ضحاک میرود و او را در دماوندکوه به بند میکشد، برگرفته از همین روایت در غرب ایران است که در سدۀ 8 ق رایج بوده، و نگارگران آنها را بر این دو کتاب تصویر کردهاند. نکتۀ مهم در ساختار اسطورهای این روایت، تداوم دشمنی و نبرد میان گاو و ضحاک است که سرانجام، گاو بر ضحاک پیروز میشود؛ چنانکه فریدون سوار بر گاو سرخ از اروند میگذرد، به کاخ ضحاک وارد میشود و در فرجام کار، او را به چنگ میآورد (طومار ... ، 205 بب ؛ هفتلشکر، 32-33؛ سعیدی، 1 / 39-40). داستان ضحاک در روایتهای شفاهی نیز وجود دارد که در آنها، به نکتههایی اشاره شده است که از دیدگاه فرهنگ مردم قابل بررسیاند؛ مثلاً داستانی با نام «ضحاک ماردوش» در دو روایت در ملایر رایج است؛ بنابر این داستان، ضحاک فردی زشتروی بوده است که عاشق زن زیبای پدر خود میشود. شیطان در پیکر پیرمردی نزد ضحاک میآید و از وی میخواهد پدرش را برای رسیدن به زن وی بکشد. ضحاک نیز چنین میکند. هنگامیکه زنپدر با خواستگاری ضحاک روبهرو میشود، شرط ازدواج با وی را بهدستآوردن رمهبانی جمشید شاه میگذارد. ضحاک رمهبان جمشید میشود و نزد زنپدر بازمیگردد. زن از ضحاک میخواهد تا برای آخرینبار بر سر قبر شوهرش برود و خود را بر سر قبر شوهرش میکشد و از دست ضحاک رهایی مییابد. پسازآن، شیطان دوباره در پیکر پیرمردی ظاهر میشود و ضحاک را به گرفتن پادشاهی جمشید برمیانگیزد. دراینزمان، جمشید ادعای خدایی کرده است و مردم از وی روی گرداندهاند. ضحاک با سپاهیانش بهراحتی پایتخت را تسخیر میکند و بر تخت شاهی مینشیند. او سپس جمشید را به چنگ میآورد و وی را با ارّه به دونیم میکند. ادامۀ داستان همانند روایت فردوسی در شاهنامه پیش میرود (انجوی، مردم و شاهنامه، 301-315). در برخی دیگر از روایتهای شفاهی در ملایر، سرنوشت ضحاک بهدست کاوه رقم میخورد. در روایتی، کاوه پس از بهچنگآوردن ضحاک، قصد کشتن او را دارد، اما مردم راضی نمیشوند؛ تا اینکه شبی کاوه او را با زنجیر میبندد و درون چاهی در دماوندکوه به بند میکشد. اکنون اگر کسی بر سر آن چاه برود، صدای ضعیفی را میشنود که آب میخواهد و میگوید: «بریز که سوختم». بنابر این روایت، ضحاک در پایان جهان از بند رها میشود و یک روز پادشاهی میکند تا 000‘1 سال پادشاهیاش کامل شود (همان، 305-306). در روایتی دیگر، پس از آنکه کاوه ضحاک را درون آن چاه سرازیر میکند، ضحاک میگوید: «بِکش بالا که سوختم». این صدا هنوز هم از آن چاه شنیده میشود (همان، 313). در روایتی دیگر، پس از آنکه فریدون ضحاک را به دماوندکوه میبرد و زندانی میکند، مارها مغز سر وی را میخورند و او در همان چاه میمیرد (همان، 315). داستان ضحاک و برخورد کاوه و فریدون با وی تأثیری شگفت میان مردم داشته است تا جایی که مردم مناطق مختلف ایران این داستان را بهگونۀ نمایش اجرا، و مراسمی همراه با جشن و سرور به مناسبت پیروزی کاوه و فریدون بر ضحاک برپا میکردهاند. امروزه، در مناطق کردنشین ایران و عراق به این منظور جشنهایی برپا میشود. اهالی سلیمانیه هنگام نوروز شهر را ترک میکنند، شاهی را بر تخت مینشانند و او سوار بر گاو به میان مردم میآید. گروهی از مردم نیز پوست بز و گوسفند به تن میکنند. این جشن که یـادگاری از پیروزی فریـدون بر ضحـاک است، 3 روز ادامـه دارد (نک : اکبـری، «شاه»، 20)؛ همچنین در مازندران، در روز 26 نوروزماه در کوهها و آبادیهای اطراف دماوند آتش میافروزند و دور سر میچرخانند. این مراسم نمادی از بستهشدن ضحاک ماردوش بهدست فریدون در البرزکوه است (نک : ه د، بیس شش نورزما). یکی از ویژگیهای بارز اساطیری شخصیت ضحاک، سرنوشت مقطعی و نهایی او ست. به گزارش اوستا، در یشتها (1 / 303-304، 347- 348، 474)، فریدون از ایزدان اناهیتا، گوش و اشی میخواهد وی را یاری کنند تا بر ضحاک پیروز شود. آنان نیز وی را یاری میدهند. در این بندها، از چگونگی پیروزی فریدون سخنی نیست؛ اما در بخشهای دیگر اوستا (1 / 138، 502) آمده است که فریدون با گرز خود ضحاک را در هم میکوبد. کشتهشدن ضحاک به دست فریدون در برخی از متون عربی و فارسی نیز آمده است (بلعمی، ترجمه ... ، 28، تاریخ، 90، تاریخنامه، 1 / 104؛ ترجمه، 5 / 1154؛ ثعالبی، 28). بنابر روایت ارمنی موسى خورنی، هنگامی که فریدون ضحاک را در بندْ بهسوی دماوند میبرد، در میانۀ راه به خواب میرود. ضحاک فریدون را کشانکشان به سوی تپهای میبرد؛ اما فریدون بیدار میشود و او را در غاری میبندد؛ سپس، مجسمهای از خود در برابر ضحاک قرار میدهد تا در زنجیر بماند و نگریزد؛ ازاینرو، ضحاک نمیتواند از غار بگریزد و دنیا را نابود سازد (ص 90). این روایت در ظاهر از داستان گرشاسپ و گندرو زرینپاشنه تأثیر پذیرفته است که در آن، گرشاسپ پس از گرفتن و بستن گندرو به خواب میرود و گندرو بند را پاره میکند و مادر و دوست گرشاسپ را میکشد. هنگامیکه گرشاسپ از خواب برمیخیزد، دوباره گندرو را به چنگ میآورد و میکشد (روایت ... ، 30). در روایت ایرانیان ارمنی نیز هنگامیکه آرداوازد در کوه ماسیس یا آرارات گرفتار زندان و زنجیر میشود، سگهای او زنجیرهایش را میجوند تا او از زندان نجات یابد، نور آفتاب را ببیند و با خشم و ستم خود دنیا را ویران کند؛ اما آهنگران ارمنی شبهای یکشنبه چند ضربۀ محکم روی سندان خالی میکوبند تا زنجیرها محکم شود و او نتواند زنجیرها را پاره کند و به دنیای روشن بازگردد و آن را ویران سازد (انجوی، مردم و شاهنامه، 316-317).بازتاب گریختن ضحاک و گرفتارشدن دوبارۀ وی و زندانیشدنش تا رستاخیز، در متون فارسی زردشتی و روایتهای نقالی دیده میشود؛ بنابراین، روایت موسى خورنی بهعنوان روایتی اصیل در بین زردشتیان و مسلمانان رایج شده است. موسى خورنی در شرح روایت یادشده، گزارش دیگری از سرنوشت ضحاک میآورد که بر پایۀ آن، مردم از ستم ضحاک به ستوه میآیند و شورش میکنند. او به سوی کوه دماوند میگریزد تا اینکه مردم بر او پیروز میشوند، او را میکشند و در گودالی بزرگ پر از گوگرد میافکنند (همانجا). این روایت از سرگذشت ضحاک، همسان با گزارشی در همایوننامۀ زجاجی است که در آن، فریدون گرداگرد چاه ضحاک گوگرد میریزد (2 / 974). در گزارشی مردمی، ضحاک در کوهی در شهر قم زندانی، و در آنجا، به کوه نمک تبدیل میشود (نک : ماسه، 2 / 294؛ نیز نک : آیدنلو، 133، 142).در روایت نقالی هفتلشکر (ص 34، 51-52)، که کموبیش همسان روایتی به زبان فارسی زردشتی (نک : داراب هرمزدیار، 2 / 179) است، ضحاک پس از آنکه خبر ورود فریدون به حرمسرایش را میشنود، به سوی او هجوم میبرد. فریدون گرزی بر دو کتف ضحاک میکوبد، آنگونه که او در هم پیچیده، و نقش بر زمین میشود. سپس وی را با کمند میپیچد؛ اما ضحاک آن را پاره میکند و دست در گریبان فریدون میزند. فریدون کمرش را میگیرد، او را برمیدارد و بر زمین میزند و بر سینهاش مینشیند؛ اما هنگامیکه میخواهد سرش را از تن جدا کند، این ندا را از آسمان میشنود: «سخنان سیمرغ را به یاد آور و ضحاک را مکش؛ زیرا کشتن او بر دست تو نیست. دوالی از پشت او بکش و دستانش را با آن ببند که نتواند بند را پاره کند». فریدون چنین میکند و او را در زنجیر به دماوند میبرد، در چاهی ژرف میاندازد و سنگی گران بر سر چاه مینهد. پسازآن، فریدون بر تخت مینشیند. هنگامیکه فریدون به روم میرود، ضحاک از چاه بیرون میآید و دوباره خود را پادشاه میخواند. در این زمان، گرشاسپ گریبان ضحاک را میگیرد، او را به هوا بلند میکند و دوباره در چاه دماوند به بند میکشد و سر چاه را با قیر میپوشاند. سپس به خدمت فریدون میرود. این روایت نقالی بسیار اصیل است و در آن نکتههای ناب اساطیری چون زندهماندن عنصر اهریمنی، بستن عنصر اهریمنی با اعضای بدن خود و زندانیکردن وی در چاه دیده میشود. در روایتی از گلپایگان، نکتههای مهمی دربارۀ نبرد کاوه و ضحاک دیده میشود. در این روایت، کاوه طی یک سال، هر روز بدن ضحاک را داغ میکند و سپس، او را به غاری در دماوند میبرد و زندانی میکند؛ اما کوه از پذیرفتن ضحاک ناراحت است و آتش از آن زبانه میکشد. مردم میگریزند و برای خاموشی آتش دست به نیایش برمیدارند؛ تا اینکه به امر خداوند برفی سنگین میبارد و آتش را خاموش میکند. اگر روزی برفها آب شوند، آتش دوباره شعله میکشد. مردم برآناند که ضحاک زنده است و کاوه زندانبان او ست. بنابر برخی از افسانهها، چوپانی به درون غار رفته، و ضحاک را میان شعلههای آتش دیده است که از او کمک میخواهد، اما کاوه که پیرمردی خمیده و سپیدموی است، مانع از کمک به او میشود (انجوی، مردم و قهرمانان، 23-24). در روایتی از کرمان آمده است که مردم ضحاک را در دماوند به زنجیر کشیدهاند. مارهای ضحاک زنجیر او را میلیسند تا به باریکی مویی میرسد، اما هنگامیکه خروسی سفید بانگ میزند، زنجیر به حالت نخست خود بازمیگردد. نکتۀ مهم در این روایت، قداست و رویکرد اهورایی خروس سفید و مبارزۀ آن با اهریمنان است؛ ازاینرو، خروس سفید نزد زردشتیان از حرمت ویژهای برخوردار است (نک : داراب هرمزدیار، 1 / 267). دربارۀ اینکه چرا فریدون ضحاک را نمیکشد، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد (نک : آیدنلو، 126-127)، اما با توجه به بنیادهای اساطیری، مهمترین دلیل را میتوان درون عنصر اهریمنی جستوجو کرد. یوشت فریان که توانایی ازمیانبردن دروج درون اخت جادو را دارد، نخست با کارد و نیایش پیکر او را از هم میدرد و سپس، دروج درونش را نابود میکند (ماتیکان ... ، 105)؛ بنابراین، افزونبر آنکه پیکر عنصر اهریمنی باید نابود شود، عناصر درونیاش نیز باید از میان برود. ظاهراً فریدون که توانایی از بینبردن دروجهای درونی ضحاک را نداشته است، از کشتن او منصرف میشود. سرنوشت نهایی ضحاک در متون پهلوی، کشتهشدن او ست (نک : زند ... ، 18- 19). گذشته از این روایتهای شاخص، روایت دیگری در جاماسپنامه، به نثر فارسی زردشتی (نک : داراب هرمزدیار، 2 / 108) دیده میشود که در نوع خود یگانه است. بنابر این روایت، ضحاک از بند رها میشود و طی یک روز و نیم، ویرانی بسیار در جهان به وجود میآورد. سام نریمان از خاک برمیخیزد، دین بهی را میپذیرد و به سوی ضحاک میرود و میگوید: «بیا تا یار شویم. از بدی توبه کن؛ دین به را بپذیر و ایمان بیاور». سام نریمان گفتۀ خود را 3 بار تکرار میکند؛ اما ضحاک از سام میخواهد که به او بپیوندد و میگوید: «بیا تا یار شویم و جهان را بگیریم». سام ضحاک را تهدید میکند: «اگر دین را میپذیری، نیک است، وگرنه سرت را با این گرز در هم میکوبم». ضحاک از ترس دین را میپذیرد. پس از آن، کارهای بد و ناراستیها از جهان محو میشود، پیری و مرگ از میان میرود، مردم دیگر گوشت نمیخورند و گاو و گوسفندان را نمیکشند، پس زندگانی آرمانی و بهشت اهورایی فراهم میشود.
آموزگار، ژاله، «ادبیات زردشتی به زبان فارسی»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علـوم انسانی دانشگاه تهران، تهـران، 1348 ش، س 17، شم 1-2؛ آیدنلو، سجـاد، نیمپختهترنج، تهران، 1396 ش؛ ابودلف، مسعر، سفرنامه، به کوشش مینورسکی، ترجمۀ ابوالفضل طباطبایی، تهران، 1342 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ اكبری مفاخر، آرش، «روایت گورانی مرگ درخت شاه جمشید»، مجموعهمقالات همایش هزارۀ شاهنامه، به کوشش محمدجعفر یاحقی، تهران، 1392 ش؛ همو، «شاه گاوسوار»، پژوهشنامۀ ادب حماسی، تهران، 1395 ش، س 12، شم 21؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، مردم و شاهنامه، تهران، 1354 ش؛ همو، مردم و قهرمانان شاهنامه، تهران، 1363 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ ایرانشاه بن ابیالخیر، کوشنامه، به کوشش جلال متینی، تهران، 1377 ش؛ بلعمی، تاریخ؛ همو، تاریخنامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، 1378 ش؛ همو، ترجمۀ تاریخ طبری، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1337 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1387 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1389 ش؛ پورداود، ابراهیم، ادبیات مزدیسنا، بمبئی، 1307 ش؛ ترجمۀ تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1342 ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبـار ملوک الفـرس و سیرهم (تاریخ)، ترجمۀ محمد فضائلی، تهـران، 1368 ش؛ حصوری، علی، سرنوشت یک شمن، از ضحاک به اودن، تهران، 1387 ش؛ خالقی مطلق، جلال، سخنهای دیرینه، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1381 ش؛ داراب هرمزدیار، روایات، به کوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1922 م؛ دفتر رموز یارستان، به کوشش قاسم افضلی شاهابراهیمی، تهران، چاپ راستی؛ دوستخواه، جلیل، یادداشتها بر ج 2 اوستا (هم )؛ دیوان گَوره، به کوشش محمد حسینی، کرمانشاه، 1387 ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367 ش؛ زجاجی، عبدالرحمان، همایوننامه، به کوشش علی پیرنیا، تهران، 1383 ش؛ زند بهمنیسن، ترجمه و تحقیق محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1370 ش؛ سرانجام، آیین یارسان، به کوشش طیّب طاهری، سلیمانیه، 2007 م؛ سعیدی، مصطفى و احمد هاشمی، طومار شاهنامۀ فردوسی، تهران، 1381 ش؛ سهروردی، یحیى، مجموعۀ مصنفات، به کوشش سید حسین نصر و هانری کربن، تهران، 1372 ش؛ شاملو، احمد، «این ملت حافظۀ تاریخی ندارد»، دنیای سخن، تهران، 1369 ش، شم 33؛ همو، «بررسی اجتماعی اساطیر شاهنامه»، همان، شم 32؛ صدیقیان، مهیندخت، فرهنگ اساطیری ـ حماسی ایران به روایت منابع بعد از اسلام، تهران، 1386 ش؛ صفیزاده، صدیق، دانشنامۀ نامآوران یارسان، تهران، 1376 ش؛ طومار نقالی شاهنامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1391 ش؛ فردوسی، شاهنامه، ج 1، بهکوشش جلال خالقی مطلق، ج 7، به کوشش همو و ابوالفضل خطیبی، تهران، 1386 ش؛ ماتیکان یوشت فریان، آوانویسی و ترجمۀ محمود جعفری، تهران، 1365 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، 1357 ش؛ مزداپور، کتایون، «ضحاك و فریدون»، سخنواره، به كوشش ایرج افشار و ه . ر. رویمر، تهران، 1376 ش؛ موسى خورنی، تاریخ ارمنیان، ترجمۀ ادیک باغداساریان، تهران، 1380 ش؛ نولدكه، تئودر، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، 1388 ش؛ هفتلشکر، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، 1377 ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Abdullaeva, F. and Ch. Melville, The Persian Book of King, Ibrahim Sultan’s Shahnama, Oxford, 2008; Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Tehran, 2004; Bundahišn, ed. F. Pakzad, Tübingen, 2003; The Complete of the Pahlavi Dinkard, ed. D. M. Madan, Bombay, 1911; Iranica; Justi, F., Iranisches Namenbuch, Hildesheim, 1963; Mayrhofer, M., «Die Altiranischen Namen», Iranisches Personennamenbuch, Wien, 1979, vol. I; Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, Wiesbaden, 1974; Pahlavi Yasna and Visperad, Pahlavi Text Series, ed. E. B. N., Dhabhar, 1949.آرش اکبری مفاخر
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید