صفحه اصلی / مقالات / رعد و برق /

فهرست مطالب

رعد و برق


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 22 دی 1398 تاریخچه مقاله

در بسیاری از نقاط گیلان، مردم باور داشتند که رعدوبرق همچون دارویی بسیار مؤثر، درمان‌کننده و شفادهندۀ بسیاری از دردهای آنها ست؛ ازاین‌رو، هنگام رعدوبرق به آن متوسل می‌شدند؛ برای نمونه، مردم ماسال هنگام رعدوبرق می‌گفتند: «ای رعد بهاری، نیت می‌کنم که تن من، عیال و بچه‌هایم، چون بدن تو سخت و سالم بماند»، آنگاه با ملایمت، گوش کوچک‌ترین فرزند خانواده را به طرف بالا می‌کشیدند و می‌گفتند: نیت می‌کنم که همیشه تندرست باشی. آنان باور داشتند که هرکس صدای نخستین رعد و جهش آغازین آذرخش سال را بشنود و ببیند و آنگاه دردها و بیماریهای خود را بر زبان بیاورد و آرزو کند، بهبود می‌یابد (نک‍ : همان‌دو، 21-22). در برخی از نقاط گیلان، هنگام رعدوبرق، بیماران و ناتوانان درخت تناوری را در آغوش می‌گرفتند و دعا می‌کردند: «خدایا! شفایم، نیرویم و تندرستی‌ام بده» (نک‍ : بشرا، همانجا). 
اما رعدوبرق که پیش‌درآمد باران و نویدبخش حیات به شمار می‌رود، از دیرباز با شرارۀ برق خود، سبب واردشدن زیانها و خسارات فراوان به مردم شده است، تاجایی‌که بیشتر درصدد مقابله و دفاع در برابر این پدیدۀ جوی قدرتمند برآمده‌اند. به‌کاربردن طلسم در دفع صاعقه گذشته‌ای دیرین دارد. حسن بن محمد قمی در تاریخ قم (تألیف: 378 ق/ 988 م)، در بیان و شرح روستاهای قم، از نیزۀ درازی با دو مهرۀ آویخته از آن یاد کرده که یکی برای «منع برق» و دیگری برای «منع باد»، به نیزه متصل بوده است. این نیزه بر سر کوه «خور»، حوالی روستای «صرم»، نصب بوده است (ص 67). 
در برخی از عجایب‌نامه‌ها، افزون بر شرح و وصف چگونگی صاعقه و قدرت آن، گزارشهایی از رخ‌دادن صاعقه، به‌صورت شگفت‌انگیز و بی‌بدیل، در زمانهای گذشته مضبوط است؛ برای نمونه، طوسی در عجایب المخلوقات از قول محمد بن جریر طبری به صاعقه‌ای عجیب و ویرانگر در طبرستان اشاره کرده است: «در طبرستان صاعقه‌ای بر سرای ملک افتاد و قبه‌ای (گنبد) را ناچیز کرد و لشکری بسیار بمرد». وی همچنین به باوری از سوی حکما اشاره کرده است، مبنی بر اینکه: «ظهور آتش (صاعقه) دلیل قحط بود». او دربارۀ خسارت جانی صاعقه روایتی را نقل می‌کند: «شخصی در بیابانی خفته بود. صاعقه‌ای باریک بر پای وی زد؛ ساقهای وی جدا شد و از پای وی هیچ خون نیامد، کی داغ گشته بود و اثر تشنج داغ ظاهر بود» (ص 78). 
طوسی غریو رعد را سبب نابودی بسیاری از آبزیان دانسته است: «و بدان که ماهی از آواز رعد بمیرد و سر از دریا بیرون نیارد کردن از بیم رعد و سحاب، کی وی را به خود کشد. و ماهی چون بمیرد، در آب سمی قاتل بود؛ حیوان بحری از وی گریزند» (ص 79). همچنین، رعد دشمن و تنها قاتل موجودی عظیم‌الجثه و شگرف به نام «رُخ» است؛ رخ به‌حدی از غرش رعد می‌ترسد که اگر هنگام رعدوبرق بر کوهی باشد، خود را از غصه به پایین می‌افکند و هلاک می‌شود؛ گوشت و پوست و استخوان رخ، جمله زهر باشد و حتى اگر آب دهان و بولش بر هر حیوان چکد، فوراً بمیرد (فزونی، 445). 
در لاهیجان، مردم باور داشتند که اگر رعد پی‌درپی بغرد و برق همه‌جا را روشن کند، گورخانه (رعدوبرق) خواهد ترکید و بر خانه‌ای فرو خواهد آمد. بر این اساس، برای جلوگیری از ترکیدن گورخانه، پیرزنی که برادر نداشت، داسی کُند و بی‌دسته را به نیت فروکش‌کردن رعدوبرق، در جرز دیوار فرومی‌کرد و سورۀ حمد را می‌خواند (نک‍ : بشرا، 53؛ همو و طاهری، 23). در برخی از روستاهای گیلان، فرزند اول خانواده برای دفع خطر رعدوبرق، مقداری آب را با ذکر نام خداوند در گودی پاشنۀ در اتاق می‌ریخت. این عمل با اندک تغییری، گاه برای دفع باد شدید هم صورت می‌گرفت (نک‍ : بشرا، همانجا). 
همچنین مردم برخی از شهرها باور داشتند که رعدوبرق، به‌ویژه در موسم بهار، سبب پوچ‌شدن و یا به قول کرمانیها، باعث شِفک (فاسد) شدن تخم‌مرغهایی می‌شود که برای تولید جوجه زیر مرغ گذاشته‌اند؛ به همین سبب، گیلانیها تکۀ کوچکی آهن یا میخی را در لابه‌لای کاه، زیر تخم‌مرغها قرار می‌دادند. مردم کرمان هم تکه‌ای زغال کنار تخم‌مرغها می‌گذاشتند (نک‍ : همانجا؛ مؤیدمحسنی، 349؛ بختیاری، 327). 
عشایر افرچ در منطقۀ خبر، از توابع بافت کرمان، باور داشتند که موی بز خاکستری دافع صاعقه است؛ به همین سبب، در پارچه‌های پلاس (سیاه‌چادر) مقداری موی بز خاکستری کار می‌گذاشتند و با این کار، پلاس را از آسیب صاعقه حفظ می‌کردند (فرهادی، 963). 
بیشتر جواهرشناسان الماس را دافع صاعقه دانسته‌اند (نک‍ : نصیرالدین، 69؛ ابوالقاسم، 82؛ زاوش، 122). حبیش در «بیان الصناعات»، داشتن انگشتر یشم در دست را مانع و دافع اثرات خطرناک صاعقه دانسته است (ص 389). 
در گذشته، مردم باور داشتند که دیدن برق در آسمان، بدون وجود ابر، نشانۀ تعادل در حرارت تابستان است؛ اگر برق در جهت شمال پدیدار شود، دلالت بر وزیدن باد دارد و اگر در جهت جنوب و یا جهات دیگر به‌جز شمال پدیدار شود، نشانۀ وزیدن باد و نیز باریدن باران است. اگر رعد وَ برق هم‌زمان پدیدار شوند، نشانۀ وزیدن باد بسیار شدید است؛ اگر غرش رعد بر برق غلبه داشته باشد، نشانۀ وزیدن باد در جهتی است که رعد در آن جهت پیدا شده است، اما اگر برق قوی‌تر باشد، نشانۀ باریدن باران است. شنیدن صدای غرش رعد در شب، علامت وزیدن باد شدید است و اگر در صبح شنیده شود، دلالت بر باد ملایم دارد و نیز در نزدیکی صبح، نشانۀ باریدن باران است. همچنین پی‌درپی‌بودن غرش رعد نشانۀ شدت و قدرت آتش صاعقه است (اعتضادالسلطنه، 76-77). 
در برخی از شهرها، مردم همواره رعدوبرق را نحس، شوم و پیام‌آور بی‌برکتی می‌دانستند؛ برای مثال، اگر روز اول فروردین، هوا رگبار و توفانی و توأم با رعدوبرق می‌شد، مردم کومله (شرق گیلان) فصل بهار را سیاه‌بهار می‌نامیدند و به درگاه خداوند پناه می‌بردند و دعا و مناجات می‌کردند و برای بندآمدن باران شدید و آسیب‌رسان، آیین و مراسم خاصی را به جای می‌آوردند (شهاب، 52). مردم فارس باور داشتند که اگر نخستین باران سال با رعدوبرق همراه باشد، آن سال باران کم خواهد بارید (فقیری، 25). مردم تهران قدیم می‌پنداشتند کسی که نطفه‌اش در شبهای عید قربان و عید فطر، و شبهای شهادت امامان، یا شب خسوف و رعدوبـرق بستـه شود، نـاقص‌انـدام، ازجمله شش‌انگشتـی، متـولد می‌شود؛ در میان این جماعت، کودک شش‌انگشتی مکروه‌ترین فرد بود و او را شوم، بدذات و متقلب می‌دانستند (شهری، 1/ 513). 
در گیلان، مردم عقیده داشتند که باریدن باران همراه با رعدوبرق در آغاز یا سراسر پاییز، نشانۀ سختی زمستان خواهد بود (بشرا و طاهری، 23). همچنین گیلانیها با شنیدن غرش نخستین رعد بهاری، اولاد اول یا آخر خانواده را وامی‌داشتند که قاشقی چوبین را به حیاط خانه بیفکند؛ اگر قاشق به پشت قرار می‌گرفت (پشت قاشق رو به آسمان می‌بود)، باور داشتند که آن سال، سالی مبارک و پر از فراوانی خواهد بود؛ اما اگر قاشق به رو می‌افتاد (گودی قاشق رو به آسمان قرار می‌گرفت)، آن سال نامبارک و همراه با کمبود محصول و سختی معیشت پیش‌بینی می‌شد. همچنین در برخی از نقاط گیلان، مردم باور داشتند رعدوبرق در روزهای اول فروردین، نشان از خوبی و فراوانی محصولات کشاورزی در سراسر آن سال، و یا اینکه به‌گوش‌رسیدن صدای رعد در روزهای آفتابی اول بهار از دوردست (فراز کوهساران)، دلیل بر غلبۀ روزهای آفتابی در نیمۀ اول آن سال خواهد بود (بشرا، 52). 
در برخی از شهرها، غرش رعد علامت خطری برای کشاورزان محسوب می‌شد تا به‌موقع بتوانند محصول خود را از گزند باران زیان‌بار حفظ کنند؛ برای نمونه، در میان مردم گیل و دیلم رسم بود که هرگاه در فصل بهار، صدای رعد به گوش کسی که جو (= شلتوک) در آب ریخته بود تا توم بیجار (= خزانۀ جو، سبزینۀ جو) برای نشاکردن در برنجزار آماده کند، می‌رسید، فوراً خود را به مرد ثروتمندتر و غنی‌تر از خود می‌رساند و او را در آغوش می‌کشید و به هوا بلند می‌کرد، سپس کف پایش را محکم به زمین می‌کوبید و در همان حال نیت می‌کرد و می‌گفت: «ای رعد! باران نکن و تخم جو من را به بن زمین مکن، به زمین فرونکن»؛ آنها باور داشتند که با این کار باران نخواهد بارید (پاینده، 347). همچنین مردم گیل و دیلم، به‌ویژه شالی‌کاران، رسم داشتند که اگر پس از سال نو (فصل بهار)، صدای غرش رعد ــ که پیش‌درآمد باران است ــ به گوش می‌رسید، می‌گفتند: «نخستین برداشت از محصول برنج مال من است» و آنگاه می‌گفتند امیدوارم که سردرد یا کمردرد من در سال نو خوب شود یا آرزو دارم که سر و کمرم سالم باشد (همو، 348). 

تعبیر خواب

اگر کسی در خواب ببیند که شرارۀ آتش صاعقه از ابر بر زمین فرود می‌آید، نشانۀ آن است که به اندازۀ همان آتش (آتش صاعقه)، نعمت و رحمت به اهل دیارش خواهد رسید (حبیش، کامل ... ، 311). «اگر مردی ابرِ باصاعقه بیند و برق، ممکن گردد که عذاب یاود، از بهر آنکه ابر باصاعقه و برق بی‌باران عذاب بود» (خواب‌گزاری، 257). اگر کسی در خواب ببیند که صاعقه از آسمان فرود آمد و سبب سوختن وی شد، تعبیرش این است که به عذاب پادشاه گرفتار خواهد شد (حبیش، همانجا). 

رعدوبرق در ادبیات فارسی

غرش سهمگین، نور خیره‌کننده و آتش سوزانندۀ رعدوبرق از دیرباز، در اشعار شاعران فارسی به‌صورت کنایات، تشبیهات، استعارات و بیان دشواری روزگار و تنگناهای زمانه فراوان به کار رفته است که مثلاً می‌توان به این تشبیهات اشاره کرد: تشبیه خصم و خشم به آتش صاعقه (نک‍ : سنایی، 69؛ انوری، 1/ 141؛ محتشم، دیوان، 399، هفت‌دیوان، 1/ 770)؛ تشبیه سختی و دشواری روزگار و تنگناهای زمانه به سهمگینی، شدت و قدرت صاعقه (نک‍ : وحشی، 215)؛ و تشبیه برندگی و کشندگی ابزار و سلاح جنگ به برندگی و ویران‌کنندگی صاعقه (نک‍ : فرخی، 272). همچنین ویژگی ویران‌کنندگی و زیان‌باربودن صاعقه و نیز پندارهای کهن دربارۀ اینکه صاعقه نوعی بلای آسمانی است که از جانب خداوند برای مجازات ستمگران و بدکرداران فرستاده می‌شود، به نوعی در شعر شاعران تجلی یافته است (برای نمونه، نک‍ : همو، 26؛ مولوی، مثنوی ... ، 1/ 203؛ نظامی، 150؛ حافظ، 362). گاه جذابیت و زیبایی رخسار معشوق که سبب شیفتگی و دل‌مشغولی عاشق می‌شود، به صاعقه‌ای سوزاننده تشبیه شده است (نک‍ : مولوی، کلیات ... ، 6/ 106؛ نظامی، 104). 

ادبیات شفاهی

ویژگیهای رعدوبرق و صاعقه دست‌مایۀ امثال متعددی شده است؛ برای نمونه: «از باران بارعدوبرق و از مهمان خنده‌رو بترس» (قشقایی) (ذوالفقاری، 1/ 273)؛ «آن دم که سنگ صاعقه از آسمان رسد / اول به مرغ بلندآشیان رسد» (همو، 1/ 236)؛ «ابری که رعدوبرق زیاد دارد، کمتر می‌بارد» (افغانی) (همو، 1/ 258)؛ «برق را هم طمع بارانِ رحمت باشد، هم ترس از آتش صاعقه» (همو، 1/ 515)؛ «تندری نشان داد و رفت» (مازندرانی) (همو، 1/ 707)؛ «رعدوبرق عصری، باران امشبی را دنبال داشت» (لری)؛ «رعدوبرقهای دیشبی درز و شکافها را پوشاند» (لری) (همو، 1/ 1081)؛ «صاعقه به مورچه کاری نمی‌کند» (کردی کرمانشاهی)؛ «صاعقه گردد همی وسیلۀ باران» (همو، 1/ 1280)؛ «مثل باران بهار است که رعدوبرق دارد، اما نمی‌بارد» (همو، 2/ 1601). 

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌بیطار، عبدالله، جامع المفردات الادویة و الاغذیة، قاهره، 1291 ق؛ ابن‌سمجون، حامد، جامع الادویة المفردة، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1412 ق/ 1992 م؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ اخوان، مرتضى، آداب و سنن اجتماعی فین کاشان، تهران، 1373 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اعتضادالسلطنه، علیقلی میرزا، فلک السعادة، چ سنگی، تهران، 1278 ق؛ انطاکی، داوود، تذکرة اولی الالباب، بیروت، دارالفکر؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1347 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بشرا، محمد، «بن‌مایه‌های فرهنگ مردم گیلان»، پیام شمال، رشت، 1380 ش، شم‍ 24-25؛ همو و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ بکران، محمد، جهان‌نامه، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1342 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بیرونی، ابوریحان، الجماهر فی الجواهر، به کوشش یوسف هادی، تهران، 1374 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پورداود، ابراهیم، تعلیقات بر یشتها، ترجمۀ همو، تهران، 1347 ش، ج 1؛ ثعالبی، عبدالملک، فقه اللغة و سر العربیة، بیروت، 1885 م؛ حافظ، دیوان، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، 1364 ش؛ حبیش تفلیسی، «بیان الصناعات»، به کوشش ایرج افشار، فرهنگ ایران‌زمین، تهران، 1336 ش، ج 5؛ همو، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ خواب‌گزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ دوستخواه، جلیل، یادداشتها بر اوستا، ج 2 (هم‍‌ )؛ دهار، بدر محمد، دستور الاخوان، به کوشش سعید نجفی اسداللٰهی، تهران، 1349 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضی، هاشم، یادداشتها بر وندیداد، ترجمۀ همو، تهران، 1385 ش، ج 2؛ زاوش، محمد، کانی‌شناسی در ایران قدیم، تهران، 1375 ش؛ سجزی، محمود، مهذب الاسماء، به کوشش محمدحسین مصطفوی، تهران، 1364 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1385 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، حرف ب، تهران، 1377 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ صفی‌پوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، سنایی؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، به کوشش محمود عادل، تهران، 1367 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ عفیفی، رحیم، اساطیر و فرهنگ ایرانی در نوشته‌های پهلوی، تهران، 1374 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، تهران، 1379 ش؛ عمادی، عبدالرحمان، آسمانکت (چند رسم مردمی)، تهران، 1388 ش؛ غیاث اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، بمبئی، 1349 ق؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ فرهادی، مرتضى، «فرهنگ آب‌وهوایی در روستاها و عشایر سیرجان، بخش 2»، فروهر، تهران، 1362 ش، شم‍ 10؛ فزونی استرابادی، محمود، بحیره، چ سنگی، تهران، 1328 ق؛ فقیری، ابوالقاسم، گوشه‌هایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، 1357 ش؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش جلال‌الدین طهرانی، تهران، 1313 ق؛ گزنفن، سیرت کورش کبیر، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، 1350 ش؛ گزیده‌های زادسپرم، به کوشش محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1366 ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ محتشم کاشانی، دیوان، به کوشش محمدعلی گرکانی، تهران، 1344 ش؛ همو، هفت‌دیوان، به کوشش عبدالحسین نوایی و مهدی صدری، تهران، 1380 ش؛ مسعودی مروزی، محمد، «آثار علوی»، دو رساله دربارۀ آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1337 ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، 1363 ش؛ همو، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن و نصرالله پورجوادی، تهران، 1363 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخ‌نامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1348 ش؛ نظامی گنجوی، لیلی و مجنون، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1364 ش؛ وحشی بافقی، کمال‌الدین، دیوان، به کوشش حسین نخعی، تهران، 1339 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1311 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ نیز: 

Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938. 
محسن ابراهیمی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: