دوانی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 22 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245917/دوانی
یکشنبه 18 خرداد 1404
چاپ شده
24
دَوانی، ابوعبدالله جلالالدین محمد بن اسعد دوانی صِدّیقی، فیلسوف و متکلم نامدار ایرانی در قرن 9 ق / 15 م که در شعر و ادب هم دستی قوی داشت.وی در سال 830 ق / 1427 م در دوان، نزدیک کازرون، زاده شد. پدرش سعدالدین از دانشمندان آن عهد و صاحب تفسیری بزرگ از قرآن موسوم به السواد الاعظم بود که جلالالدین در «تفسیر سورة الاخلاص» از آن یاد، و نقل کرده است (ص 38). از قول دوانی گفتهاند که چون نسب به ابوبکر، خلیفۀ اول نبی اکرم (ص)، میبرد، به صدیقی نامبردار شده است (شوشتری، 2 / 221؛ مدرس، 1 / 232-233)؛ اما بنابر اشارتی از او در آغاز «رسالة نور الهدایة» (ص 109)، این لقب را بهسبب «تصدیق به اصول و فروع دین محمدی» برگرفته بوده است.دوانی چنانکه خود اشاره کرده است، علوم عقلی و نقلی را نزد دانشمندانی چون پدر خود سعدالدین اسعد، ابوالمجد عبداللٰه کرمانی مشهور به گیلی، رکنالدین روزبهان بقلی شیرازی، صفیالدین عبدالرحمان ایجی، مظهرالدین محمد کازرونی، محییالدین محمد کوشکباری (کوشکناری؟)، و همامالدین کلباری آموخت («رسالة انموذج ... »، 275- 279؛ خواندمیر، 4 / 604). پدرش سعدالدین، و محییالدین کوشکباری و استاد دیگرش حسنشاه بقال، هر 3 از شاگردان میر سید شریف جرجانی بودند (دوانی، محمد، همان، 276؛ خواندمیر، همانجا).جلالالدین بهزودی به علم و فضل نامبردار گردید و طالبان علم ازهرسو روی به او نهادند و امیران و حاکمان او را به خود نزدیک کردند. دوانی سفرهای متعدد به هند و شهرهای ایران و عراق عرب داشته است. بیگفتوگو بعضی از آن سفرها، برای گریز از پریشانی روزگار و فرار از دست بدگویان و دشمنانش بوده است و خود در بعضی از آثارش به آن پریشانیها و آزارها که از رقیبان و دشمنان دیده، اشاره کرده است. از تاریخ دقیق بسیاری از آن سفرها اطلاع نداریم؛ اما از مقدمه و متن و خاتمۀ بعضی از مصنفات او که در خلال یا پس از حوادث مهم، یا در شهرهای مختلف به انجام رسیده است، تاریخ قطعی یا تقریبی تصنیف یا حضور او در آن نقاط معلوم میشود (شوشتری، 2 / 227؛ مظفریان، 326-327؛ نیز نک : بخش آثار).
فارس در دورۀ تحصیلات و آغاز شهرت علمی دوانی به دست آخرین فرمانروایان تیموری ایران بود؛ اما ترکمانان که تبریز را تختگاه خود کرده بودند، به دو ولایت بزرگ عراق ایران (ولایت جبال) و فارس چشم داشتند که تسلط بر آن دو، دروازۀ استیلا بر سراسر ایران و عراق عرب بود. در 857 ق / 1453 م پیربوداق پسر جهانشاه قراقویونلو به دستور پدر، فارس را از دست تیموریان به در آورد. اما ظاهراً این ولایت چندی بعد از دست ترکمانان بیرون رفت؛ زیرا گفتهاند که در 862 ق / 1458 م جهانشاه باز فارس را گرفت و حکومت آنجا و عراق را به پسر خود پیربوداق داد. پیربوداق بهزودی دعوی سلطنت ایران کرد و با پدر درآویخت. در 865 ق / 1461 م جهانشاه به فارس لشکر کشید و پیربوداق را براند و خود مدتی در شیراز ماند و حکومت آنجا را به دیگر پسر خود محمدی میرزا داد (ابوبکر طهرانی، 332، 362-366).در سال 871 ق سیدی علی بیک به فرمان جهانشاه، والی فارس شد. این علی بیک خود نیت استقلال داشت و با لطف و مدارا و مراعات احوال مردم در گرماگرم نزاع میان ترکمانان و تیموریان، عملاً بهاستقلال فرمان میراند و حتى خوزستان و اصفهان را هم تهدید میکرد. امیرزاده یوسف پسر جهانشاه که پس از قتل پدر در 872 ق / 1467 م در جنگ با آققویونلوها، خود را جانشین او میدانست و به یاری سیدی علی بیک امید بسته بود، روی به شیراز نهاد. اما علی بیک گریخت و یوسف میرزا وارد شیراز شد و آنجا ماند. وی اندکی بعد مورد هجوم حسن بیک آققویونلو واقع شد و به کرمان عقب نشست. یوسف میرزا ظاهراً در همین دورۀ کوتاه، دوانی را به وزارت برداشت؛ اما دوانی چندی بعد استعفا داد و به تدریس در مدرسۀ بیگم بازگشت (همو، 512، 516- 519، 524-527؛ فضلالله بن روزبهان، 174؛ خواندمیر، 4 / 605). بعضی محققان او را وزیر جهانشاه (تویسرکانی، مقدمه بر سبع ... ، 19)، و استعفای وی را پس از قتل او دانستهاند (اوجبی، 89). از تاریخ تصنیف رسالۀ شرح هیاکل النور دوانی برمیآید که او مقارن قتل جهانشاه در تبریز بوده است و آن اثر را در مدرسۀ مظفریۀ آنجا (شوال 872 / آوریل 1468) به پایان رسانیده است (همانجا).گفتهاند که در عصر حکومت یعقوب بیک آققویونلو، جلالالدین دوانی قاضیالقضات سراسر فارس شد و تا پایان عمر در این شغل بود (شوشتری، 2 / 221؛ دوانی، علی، 4 / 417). در هیچیک از منابع قدیمتر چنین گزارشی نیامده است؛ بلکه به تصریح آن منابع، قاضی نامدار و معتمد عصر سلطان یعقوب، صفیالدین عیسى ساوجی بوده است که در 894 ق / 1489 م در فارس دست به اصلاحات مالی و ارضی زد و بسیاری از اقطاعات را لغو کرد و به تجدید مساحی اراضی کشاورزی و تجدید نظر در خراج فرمان داد. این حادثه با انکار و مخالفت عدهای از امرا و علما که خود از اقطاعداران بودند و از آن راه زندگی میکردند و بعضاً معاش شمار زیادی از بینوایان و محتاجان را متکفل بودند، روبهرو شد. فضلاللٰه بن روزبهان نوشته است: ضعفا و عجزۀ فارس به علما و ائمۀ اسلام پناه بردند، مخصوصاً «ملک العلما، استاد البشر، افضل المتاخرین، جلال الاسلام و المسلمین، ابوعبداللٰه محمد الصدیقی الدوانی، اوحد عالم و امجد علمای اولاد آدم»؛ جز آنکه امامان مساجد را امر کرد که برای دفع این بلا به دعا بپردازند، نامهای مفصل «در بسط شکوای عجزه و ضعفا» به قاضی عیسى نوشت. پسر او «سلطان الفقهاء و المحدثین، مجدّد الدین المتین، خاتمة المجتهدین ... ابویزید الدوانی» و نیز «قطب الملة و الشریعة و الدین، محمد المحیوی» هم در این معنی چند نامه به قاضی فرستادند؛ ولی هیچیک مؤثر نیفتاد (ص 335-351).دوانی به روزگار حکومت احمد پادشاه آققویونلو، معروف به کوده (کوته)، گویا منصب قاضیالقضاتی یافت. اما حکومت احمد کوتاه بود و بهزودی قاسم بیک پرناک بر فارس مستولی شد. این قاسم بیک که با آققویونلوها سخت دشمنی داشت، دوانی را گرفت (903 ق / 1498 م) و اموال بسیار از او مصادره کرد (روملو، 28، 98).از آن سوی، پس از مرگ یعقوب بیک، فرزندان او و نوادگان حسن بیک به کشمکش بر سر سلطنت برخاستند. سلطان مراد فرمانروای عراق و فارس شد و الوند میرزا آذربایجان را زیر نگین گرفت. دوانی پس از رهایی از مصادره و حبس، به لار و هرمز (جرون) رفت. در 907 ق / 1501 م قاسم کشته شد و سلطان مراد نیز یعقوب جان بیک را به حکومت شیراز فرستاد. این ایام مقارن بود با کشورگشایی اسماعیل صفوی و جنگهای مکرر او با الوند میرزا و مراد میرزا آققویونلو. احتمالاً همین اخبار دوانی را به بازگشت به شیراز تشویق کرد؛ اما چون آن شهر را هنوز دستخوش آشوب دید، روانۀ زادگاه خود شد.دوانی در اطراف کازرون و نزدیک قریۀ دوان به اردوی ابوالفتح خلیل بیک آققویونلو، حاکم کرمان، «که به خودسر حاکم شیراز شده بود» و از آنجا روی به کازرون نهاده بود، برخورد. ابوالفتح که از پیش از آن با دوانی روابط نزدیک داشت و دوانی «تفسیر سورة الاخلاص» را به نام او ساخته بود، استاد را با احترام تمام به اردو آورد؛ اما دوانی چند روز بعد بیمار شد و بهزودی درگذشت (سهشنبه 9 ربیعالآخر 908 ق / 12 اکتبر 1502 م، یا رجب همین سال / ژانویۀ 1503). از بیماری او اطلاعی در دست نیست، اما میدانیم که اندکی بعد قحطی و طاعون آن صفحات را در بر گرفت (پیربوداق، 97؛ قاضی احمد، 1 / 78؛ شوشتری، 2 / 225؛ قس: مدرس، 1 / 236). پیکر او را به دوان بردند و در بقعۀ شیخ عالی بن شیخ مظفر دوانی، از مشایخ نامدار، دفن کردند (روملو، 95، 97، 99؛ قاضی احمد، 1 / 78- 79؛ دوانی، محمدعلی، 448- 449).بعضی نویسندگان تاریخ درگذشت دوانی را 928 ق / 1522 م نوشتهاند. این اشتباه ظاهراً از کتاب شذرات الذهب ابنعماد حنبلی (8 / 160) به منابع دیگر راه یافته است.
دوانی در جوانی به علم و فضل نامور شد (خواندمیر، 4 / 604) و هم از همان ایام به تدریس فقه و اصول و تفسیر و حکمت و فلسفه برخاست و گفتهاند که هر روز هفته را به یک درس اختصاص داده بود (دوانی، علی، 4 / 411-412). از نخستین مدرسهای او مدرسۀ بیگم شیراز است که بعداً به دارالایتام معروف گردید. مدتی نیز در سفرهای خود به شرق ایران، حوزۀ هرات را اداره کرد (مظفریان، 326).شاگردان دوانی همه از دانشمندان و صاحب تصانیف مهماند. آوردهاند که از ایام استیلای آققویونلو، از عراقین و روم و اران و آذربایجان و هرمز و کرمان و طبرستان و گرگان و خراسان، اعاظم افاضل به امید کسب علم به خدمتش میشتافتند (خواندمیر، 4 / 604-605). از آن میان باید به جمالالدین محمود شیرازی، کمالالدین حسین لاری، جمالالدین محمد صدر استرابادی، محمد ابنمبارک قزوینی معروف به حکیمشاه، شمسالدین محمد خفری، کمالالدین حسین اردبیلی معروف به الٰهی، حسین بن معینالدین میبدی متخلص به منطقی، مصلحالدین محمد لاری، و امیر اسماعیل تبریزی مشهور به شنبغازانی اشاره کرد (قاضی احمد، 1 / 128، 160، 422؛ نوربخش، 212-213؛ دهباشی، 43). عبدالرحمان بن علی آماسی، معروف به مؤیدزاده، از دانشمندان و فقیهان قلمرو عثمانی، یک وقت مورد خشم سلطان محمد قرار گرفت و به ایران گریخت و 7 سال به شیراز در مجالس درس دوانی حضور مییافت (لکهنوی، 89-90).گرچه تشبیه جلالالدین دوانی به فیلسوفان بزرگ متقدم (مثلاً، نک : ساممیرزا، 76-77)، از یونانیان و ایرانیان، را باید مبالغهآمیز تلقی کرد، اما آراء فلسفی و کلامی او، چه آنها که اساس تحقیقات و اندیشهورزیهای متفکران سپسین واقع شده، و چه آنها که مورد رد و انکار متأخران قرار گرفته، در جریان تحولات فکر فلسفی در ایـران و اسلام، از محلی سخـت درخور توجه برخوردار است. مخصوصاً توجه دوانی به آثار شیخ اشراق، موجب احیای فلسفۀ اشراق و آراء سهروردی شد؛ بهنحویکه باید گفت: انعکاس فلسفۀ اشراق و آراء سهروردی بر آراء و تحقیقات فلسفی فیلسوفان سپسین مرهون کوششهای دوانی است.از مهمترین فیلسوفانی که آراء دوانی را نقل کردهاند و بعضی موارد از او متأثر بودهاند، صدرالدین شیرازی است که در اسفار اربعه بهکرات از دوانی یاد کرده است (دهباشی، 42). از سوی دیگر، ازآنجاکه دوانی آثار متعدد در الٰهیات و کلام و فلسفه بر مذاق اهل تسنن و تشیع تصنیف کرده است، آراء و افکارش بر اصحاب هر دو مکتب در ایران و عثمانی و شبهقارۀ هند سخت مؤثر افتاده بود (امینرضوی، 36).نخست باید گفت که تحول اعتقادی او از تسنن به تشیع، حاصل تحقیق و تدقیق در بسیاری از مباحث کلامی 3 مذهب عمدۀ اشعریه و معتزله و امامیه بوده است. این معنی از برخی آثار و اشعار او پیدا ست. حتى در ایام اعتقاد به تسنن هم دفاع و تفسیر او از بعضی عقاید اشعریان، در زمینۀ جبر و اختیار و ارادۀ انسان و خلق اعمال، مفهوم «الامر بین الامرین» را به ذهن متبادر میکند (نک : «رسالة خلق ... »، 69-72) که عقیدۀ عمومی متکلمان شیعه در آن مباحث است.او خود در «رسالة نور الهدایة» تصریح کرده است که پیش از این در عقاید تقلیدیه چنان راسخ بوده که تعصب و تشدد در آن عقاید را جهاد اکبر میپنداشته است؛ اما سپس که در کنجی نشسته و خود را «از لباس هر مذهبْ عریان ساخته» و کتب محققین از اشاعره، معتزله، امامیه، فلاسفه، صوفیه، مفسران و محدثان مختلف را گرد کرده و به سیر و مطالعه برخاسته، خود در مباحث کلامی و فلسفی صاحب رأی شده و تقلید را رها کرده است. یکی از دو مقصود اصلی دوانی از تصنیف این رساله، اثبات حقانیت امامیه در اصول عقاید و نیز امامت امام علی و فرزندان او (ع) با استدلالهای کلامی است. دوم، پاسخ به شبهات وارده بر وجوب وجود واجبالوجود و عینیت یا زیادتی آن با یا بر ذات و صفات او، نفی تحیز و ذووضعبودن حقتعالى است. دوانی همینجا ضمن نقد و رد نظر اشاعره و طایفهای از عوام متکلمان که میگویند نفس ارادۀ خدا، مرجِّح افعال او ست، به پیروی از فیلسوفان و متکلمان محقق اعتقاد یافته است که مخصِّص و مرجِّح صدور موجودات یا فعلی از فاعل علیالاطلاق، استعدادهای آن موجودات یا چیزها ست (ص 110-114).دوانی آنگاه به بحث دربارۀ حدوث و قدم عالم، و انواع حدوث ذاتی و زمانی و دهری برخاسته و خود بر صحت اعتقاد به حدوث دهری عالم استدلال کرده است. دربارۀ عصمت انبیا (ع) نیز در این رساله پس از تحقیق در اقوال مختلف، به دفاع از عصمت مطلق نبی برخاسته است و او را متصرف در اجزاء عالم و صاحب معجزه شمرده است و مخصوصاً تأکید کرده است که در اقوال هر دو گروه شیعه و سنی در مسئلۀ خلافت و امامت غور کرده و به این نتیجه رسیده است که جانشین پیامبر (ص) باید بهلحاظ کمالات علمی، عملی، نفسی، روحی و غیره، اَشبهِ مردم به او باشد و این تنها در امام علی (ع) جمع بوده است (ص 114-121).تحقیقات و آراء و عقاید فلسفی و کلامی دوانی غالباً دربارۀ وجود و موجود، علت و معلول، و حدوث و قدم عالم است؛ چنانکه تمام «رسالة الزوراء» مشتمل بر بحث دربارۀ علل وجودی و فاعلی چیزها ست. به دیدۀ او علت حقیقی چیزی، سبب نفس وجود آن چیز است؛ پس آنچه مثلاً علت ظهور شیء محسوب میشود، علت حقیقی آن نیست، بلکه علت وصفی از اوصاف آن است، و این البته منافاتی ندارد با اینکه ماهیات غیرمجعول است، به آن معنی که مثلاً «کون الانسان انساناً» محتاج به فاعل نیست، زیرا مراد آن است که ماهیات و ذوات ماهیات، اثرِ فاعل است و به مؤثری دیگر در وجود نیاز ندارد؛ چه، حدوث «شیء» از «لاشیء»، حتى در حدوث ذاتی نیز، محال است. پس ذات معلول، مباین علت و ذات علت نتواند بود، بلکه لذاته متعلق به ذات علت، و یکی از شئون آن، و وجهی از وجوه آن است. پس معلول اگر از جهت نسبتش با علت لحاظ شود، چیزی جز امر اعتباری محض نیست؛ یعنی چون به علت منسوب شود، تحقق مییابد، و اگر ذات مستقل اعتبار شود، معدوم و بلکه ممتنع است. ماحصل رأی دوانی در این رساله آن است که معلول، وجهی از وجوه یا شأنی از شئون علت است و اگر نسبتش با علت لحاظ شود، چیزی جز امر اعتباری نیست؛ بنابراین کل عالم هستی، که بهواسطه یا بیواسطه معلول واجبالوجود است، شأنی از شئون حقتعالى است و آنچه ذوات متعدد به نظر میآید، صفات و جلوههای حقتعالى است. ازاینرو انعدام کلی شیء محال است. البته هر ممکنی لذاته جایزالعدم است، ولی انتفا و انعدام ذات حقیقی آن محال است (ص 82-83).بخش اعظم «رسالة انموذج العلوم» (ص 284- 319) هم به بحث دربارۀ حدوث عالم که از مهمترین مباحث اصول عقاید است، اختصاص یافته است. دراینباره آورده است که فیلسوفان هر 3 ملت مسیحی و یهـودی و مسلمان به قـدم عالم (قـدم زمانی و
حدوث ذاتی) معتقدند، درحالیکه متدینان به این ادیان، بهاستثنای گروهی از زردشتیان، به حدوث (زمانی) عالم اعتقاد دارند و میگویند که جهان و هرچه در آن است، اعم از جواهر و اعراض، وقتی نبودهاند و بعد حادث شدهاند. این حدوث و «بَعدیت» فقط ذاتی نیست، بلکه حقیقی است، یعنی جهان فیحدذاته مستحق وجود نبوده، و سپس استحقاق وجود یافته است؛ یعنی بهحسب ذات، وجودش متأخر از عدم آن بوده است، و این همان است که فیلسوفان حدوث ذاتی میخوانند. دوانی از همینجا براهین و استدلالهای فیلسوفان دربارۀ احتیاج ممکنات به علل مؤثره و تناهی علل مؤثره به علتالعلل قدیم (و البته با توجه به بطلان تسلسل، چه در امور خارجی و چه ذهنی و اعتباری، نک : «رسالة نور ... »، 114) را مورد بحث قرار داده و بعضی را رد و نقد کرده است و خود بهطریق ذوقی و به مدد آیات قرآنی به اثبات حدوث ذاتی و قدم زمانی عالم از راه استدلال بر حدوث دهری برخاسته است. یکی از مهمترین آراء دوانی در این رساله و بعضی نوشتههای دیگر او، اعتقاد به حدوث دهری است که به گفتۀ دوانی، ایرادات وارد بر حدوث ذاتی و زمانی عالم ممکنات را از میان برمیدارد.آنچه دوانی در تفسیر سورۀ توحید یا اخلاص آورده است، نتیجۀ آخرین ملاحظات او دربارۀ وجوب وجود و وحدت وجود است. او خود تصریح کرده است که این سوره بر سبیل تعریض و ایما بر تمام آنچه به ذات حق تعالى مربوط است، دلالت دارد. دوانی نخست نظر ابنسینا را دربارۀ «قُلْ هُوَ اللّٰهُ اَحَدٌ» آورده است که هویت «هو» در اینجا موقوف بر «غیر» نیست و «او» خود او ست، اما ممکنات وجودشان از غیر است و به همین سبب خصوصیات وجودیشان هم از غیر است که همان هویت آنها ست؛ یعنی هویت هر ممکن از غیر او ست، درحالیکه هویت واجبالوجود عین ذات او ست. آنگاه آن را تفسیر کرده و آورده که هویت هر چیز یا شخص، شکل وجودی خاص او ست؛ چنانکه فارابی در تعلیقات میگوید که هویت شیء و وحدت و تشخص آن که بدان از غیر خود متمایز میشود، شکل وجود خاص او ست، یعنی اگر ماهیت مجرد از ماده باشد، نوعش منحصر در شخص است؛ پس اگر برحسب یا بهموجب تأثیر فاعل وجود یابد، برحسب ماهیت و عـوارض، متعدد نخواهد بود، یعنی چیزی جز شخص (مصداق) احد نخواهد بود. اما اگر ماهیت مجرد از ماده نباشد، یعنی مادی باشد، اگر مادهاش متصف به استعدادهای مختلف باشد بهحسب حِصَص آن، مانند هیولای عناصر، ماهیت بهحسب وجودش در هریک از حصههای مختلف، مقارن است با عوارض خاص، و مغایر است با عوارضی که در حصۀ دیگر مقارن با آن است؛ به دیگر سخن، هرآنچه ماهیتش مغایر با وجودش باشد، وجودش از غیر است، یعنی هویتش همان نفس ماهیتش نیست، پس لذاته هو هو نیست، درحالیکه مبدأ اول لذاته هو هو ست. پس واجبالوجود، موجودی است که لا هو الا هو. دوانی پس از نقل این رأی در صحت آن تردید کرده است: اگر خود «ممکن» لذاته خودش نباشد (لذاته هو هو نباشد)، اقتضا میکند که هو هو به سبب غیر باشد، درحالیکه قراردادن چیزی میان چیزی و خود آن چیز فطرتاً نامعقول است. این رأی بدانجا میرسد که: تا چیزی موجود نشود، «چیزی» از چیزها محسوب نمیشود؛ پس معدوم مطلق که دارای ذات نیست، هرگاه موجود شود، آنچه برای آن ضروری است، بالضروره بر آن صدق میکند، زیرا در قضیۀ «هو هو ست»، صدق موجبه مستدعی وجود موضوع است، یعنی صدقش مساوی وجود او ست، بدون آنکه چیزی بین چیزی و خود آن چیز واسطه شود («تفسیر ... »، 37-41). از مجموع این آراء، اصالت وجود در واجبالوجود و اصالت ماهیت در ممکنات به دست میآید (نقد آن را، نک : طباطبایی، محمدحسین، 16؛ ماحصل بعضی از دیگر آراء دوانی را، نک : دهباشی، 45-50).دوانی دربارۀ معما یا شبهقضیۀ موسوم به جذر اصم هم در حاشیۀ جدید بر شرح قوشچی بر تجرید الاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسی سخن رانده است. او در اینجا ضمن بررسی و نقد آراء متفکران دیگر، ازجمله رقیب نامدارش میر صدرالدین دشتکی، خود درآنباره نظری ابراز کرده است که فقیه و فیلسوفی چون آقا حسین خوانساری آن را قویتر از دیدگاههای دیگران دراینباره دانسته است (تفصیل را، نک : فرامرز قراملکی، «آقا حسین ... »، 78- 79، «معما ... »، سراسر اثر). اختلاف میان دوانی با میر صدرالدین و پسر او میر غیاثالدین منصور دشتکی، منحصر در این قضیه نیست. در بعضی از دیگر مباحث عقلی و حتى برخی تعابیر کلامی و فلسفی هم دشتکیها با دوانی، که گفتهاند مجالس درسش گرمتر بود و طالبان علم به او رغبت بیشتر داشتند، مخالفت میکردند؛ چه، دشتکیها اهل نزاع بودند و نقض و رد را از حد مناظره و بحث میگذراندند؛ اما جلالالدین دوانی، که میر صدرالدین را بسی محترم میداشت، اهل آن تندرویها نبود (مثلاً، نک : خوانساری، 2 / 237- 238؛ دوانی، علی، 4 / 414-415).دوانی دربارۀ بعضی وجوه اخلاق و حکمت عملی نیز اندیشیده و رسالههایی نوشته است. وی دربارۀ عدالت نیز در رسالهای مستقل سخن رانده است. او پس از توجیه سبب تقرب خود به سلاطین، از آن جهت که « ... مقام دنیوی هرکس و اختلاف او با دیگران امری قهری و برحسب شدت و ضعف دریافت شعاعهای تجلی الٰهی است ... و چون خداوند یکی از بندگان را مظهر اسماء لطف و جمال خود گردانَد، اگر کسی خود را بهاخلاص در رشتۀ مخلصان او قرار دهد، از فیوض آن صاحب دولت برخوردار شود ... »، طی مقدمهای فلسفی آورده است که مقام خلیفةاللٰهی انسان، که غایت و مقصود از خلق انسان همان است، بدون تخلق به اخلاق الٰهی، محقَّق نمیشود، و چون نشئت انسانی مرکب از اضداد است و کمال انسان در توسط یا میانهروی میان این اضداد است، باید قیام به رعایت حقوق جمیع مراتب و اطراف نماید و این معنی عدالت است؛ چه، آدمی واجد دو قوه است: یکی قوت عاقله یا قوت ملکی که بهواسطۀ آن از مبادی عالیه به قبول صور علمی متأثر شود، و دوم قوت عامله که به تحریک در بدن آدمی تأثیر کند و خود به دو قسم تقسیم میشود: قوت شهوانی و قوت غضبی («تحقیق ... »، 62 بب ).دوانی به فارسی و گاه به عربی شعر میسرود و «فانی» تخلص میکرد. در تذکرهها و کتب تراجم احوال و در بسیاری از نوشتههای دوانی بعضی اشعار او آمده است (ساممیرزا، 77؛ مدرس، 1 / 235-236؛ خوانساری، 2 / 236-237؛ شوشتری، 2 / 224، 228). گفتهاند با جامی مراودۀ شعری داشته است (خوانساری، همانجا). بهعلاوه از شرحهای فلسفی و عرفانی دوانی بر بعضی از ابیات مشکل لسانالغیب حافظ و لااقل یک غزل از او، برمیآید که مردی شعرشناس و آشنا به دقایق معانی و بیان بوده است. از یک روایت قاضی احمد پیدا ست که دوانی را در همان دوران تا اندازهای بهعنوان شاعری صاحبسبک میشناختهاند و بعضی میکوشیدهاند به شیوه و سبک او شعر گویند (2 / 756).وضع مالی دوانی در ایام شهرت و فعالیتهای علمی و حکومتیاش بسیار خوب بود و «جمعیت و سامانش» بسیار گردیده بود؛ اما گفتهاند که به جمع مال میکوشید. اگر این گفته درست باشد، شاید فقر مفرط او در ایام تحصیل سبب شد که در جمع مال، که آوردهاند آن را از اسباب ترویج علم و تزیین فضل و کمال خیال میدانست، حریص شود (شوشتری، 2 / 221؛ قس: تویسرکانی، مقدمه بر سبع، 20). بااینهمه، پیدا ست که مالداری در آن نابسامانیهای حاصل از جنگها و کشمکشهای پرمخاطره، چندان موجب جمعیت خاطر و کمال خیال او نشد. شکایتهای جلالالدین دوانی از پریشانی احوال خود و زمانهای که مردم لایق را به عزلت واداشته و نادانان را سررشتهدار گردانیده (نک : «رسالة اثبات ... »، 113)، رایات علم و فضل را به زیر کشیده و شعار جهل برافراشته و پیشوایی دانشمندان را به دست نادانان و نابخردان فروفکنده، شهرها را از جوانمردان و صاحبهمتان تهی کرده و او را به فراق یاران و دوستان مبتلا گردانیده تا گوشۀ عزلت گزیند و به مطالعه و اندیشه رغبت نکند و حتى به صرافت افتد تا دفترها بشوید (همو، «شواکل ... »، 255؛ تویسرکانی، همان، 18)، شاهد این دعوی است.دوانی 3 پسر داشت: امیر سعدالدین که خود در زمرۀ دانشمندان شیراز بود؛ مولانا عبدالهادی که در ایام پدر درگذشت؛ و امامالدین ابویزید که دانشمندی متبحر بود و در ایام پدرش در شیراز به نشر فضایل نفسانی قیام مینمود و در زمان یعقوب میرزا درگذشت (خواندمیر، 4 / 605).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید