صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / هنرهای عامه / موسیقی / چغانه /

فهرست مطالب

چغانه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 15 دی 1398 تاریخچه مقاله

چَغانه، از خانوادۀ سازهای ضربی. 
واژۀ چغانه به‌صورت چَقونه (ایزد‌پناه، 41)، چَغَبه (ستایشگر، 1 / 332)، چَغان (نفیسی، ذیل واژه)، چَغَنه (نک‍ : حدادی، 152)، چَکاو (برهان ... ، ذیل واژه)، و در عربی صَغانة (صفی‌پوری، 2 / 688) و جَفانة (ابن‌عماد، 5 / 148) نیز آورده شده است. این واژه به معنای کوشش‌کننده و محنت‌کش هم آمده است (نفیسی، ذیل چغان). همچنین چغانه را سازی منسوب به اهل چغان دانسته‌اند ( آنندراج) که شهری در ماوراءالنهر بوده است (یاقوت، 2 / 88-89) و گویا در زمان فرخی (د 429 ق)، رونق بسیار داشته و شاعر پس از ترک سیستان، به آنجا روی آورده بود (یوسفی، 20). چغانه نام پرده‌ای در موسیقی نیز آمده است ( آنندراج). 
ساختمان نوع ابتدایی این ساز شامل کدوی کوچک و خشکی است که درونش سنگ‌ریزه ریخته و دسته‌ای برای آن تعبیه می‌کردند (حدادی، 151). این نوع امروزه در ارکستر موسیقی جاز استفاده می‌شود و به نام «ماراکا» معروف است (ملاح، فرهنگ ... ، 239؛ برای آگاهی بیشتـر دربارۀ ماراکا، نک‍ : «فرهنگ ... »، XI / 639). در ساختن آن غیر از کدو، چوب و فلز هم به کار می‌رود (ملاح، منوچهری ... ، 118). 
نمونۀ امروزی این شکل چغانه به نام «جغجغه» در بسیاری از شهرهای ایران ازجمله کاشان و شاهرود دیده می‌شود که مادران از آن برای آرام کردن کودکان استفاده می‌کنند (درویشی، 2 / 632). در قسمتهایی از ایران، به «وق‌وق‌صاحاب» که نوعی ساز بادی زبانه‌دار است، نیز «سکانه» یا «چغانه» گفته می‌شود (ملاح، فرهنگ، 244-245). گمان می‌رود که این نام به‌سبب بازیچه‌بودن این ساز به آن داده شده است و به این ترتیب، هم‌ردیف «جغجغه» که وصفش رفت، قرار می‌گیرد. 

گونۀ دیگری از این ساز که در زمان ساسانیان رواج داشته، شامل دو چوب قابل انعطاف است که هریک از وسط تا نصف شکاف داده می‌شود و شکلی تقریباً شبیه انبر دارد (همان، 239-240). نوازنده هریک از چوبها را گرفته، انگشت سبابۀ خود را درون شکاف قرار می‌دهد؛ با خارج‌کردن انگشت، دو سر مدوّر چوب به یکدیگر اصابت می‌کند و صدایی به وجود می‌آید (همان، 240). گاهی زنگ یا زنگوله‌هایی نیز به انتهای چوبها می‌بستند (فروغ، 121). این شکل چغانه شبیه به قاشقک است (نک‍ : وجدانی، 190) و انواع تغییرشکل‌یافتۀ آن را می‌توان به نامهای «شق‌شق» در کردستان و «تک‌تکو» در بوشهر مشاهده کرد 
(درویشی، 2 / 518، 643). کهن‌ترین نقشی که از این ساز برجای مانده، جام زرکوب دورۀ ساسانی است که چغانه‌ای را به شکل انبر نشان می‌دهد (پوپ، 7 / 221). این نوع هنوز هم در برخی از روستاهای فارس به همین نام متداول است (ملاح، همان، 242). 
در فارس دو نوع چغانه کاربرد دارد: یکی به شکل دو قطعه تخته که با هم کره‌ای را تشکیل می‌دهد و با ریسمان و کش به انگشتها وصل می‌شود، و نوع دیگر عبارت از 4 قطعه چوب است که به شکل کره ساخته شده و 4 برش دارد و به کمک ریسمان به یک دستۀ چوبی متصل است (همانجا). در هیئت دیگر، این ساز به شکل چوب کوچکی مانند مشتۀ پنبه‌زنی بوده است که سر آن را شکافته و درون آن زنگوله می‌ریختند و با آن ضرب را نگاه می‌داشتند (نک‍ : وجدانی، همانجا). این شکل چغانه نیز بر تنگ زرین ساسانی قابل تشخیص است (امام‌شوشتری، 147). 
برخی از منابع چغانه را سازی زهی و دارای 3 سیم ثبت کرده‌اند و حتى آن را سازی شبیه به قـانون دانستـه‌اند (نک‍ : ستایشگر، 1 / 331). در ایران و افغانستان، سازی با 3 سیم به نام «چقانه» رواج دارد که آن را با آرشه می‌نوازند، کاسۀ طنینی آن گرد است و بر روی آن دو سوراخ، و پشت آن یک سوراخ برای انعکاس صوت تعبیه شده است (ملاح، همان، 244).
وجود سازی زهی به نام چغانه ــ با توجه به حضور آن در شعر فارسی ــ بیشتر در کنار چنگ، چندان دور از ذهن نمی‌نماید؛ چنان‌که حافظ می‌گوید: «به وقت سرخوشی از آه و نالۀ عشاق / به‌ صوت و نغمۀ چنگ و چغانه یاد آرید» (ص 325)، و فرخی آن را در آغوش نوازنده قرار می‌دهد: «وقتی که چون سرود سرایی به باغ / یا در چمن چغانه نهی بر کنار» (ص 95)، یا خاقانی می‌سراید: «دست پیاله بگیر قد قنینه بپیچ / گوش چغانه بمال سینۀ بربط بخار» (ص 166). اما تا آنجایی که تاریخ آلات موسیقی نشان می‌دهد، چغانه برای حفظ ریتم استفاده می‌شده است (ستایشگر، 1 / 331- 332)، و این نیز در بسیاری از ابیات شعر فارسی، مصداقهایی دارد؛ چنان‌که منوچهری دامغانی گفته است: «زلف بنفشه ببوی، لعل خجسته ببوس / دست چغانه بگیر، پیش چمانه بخم» (ص 59) و در آن، اشاره به دستۀ ساز دارد که آن را می‌گرفتند و تکان می‌دادند. 
در اصطلاح عروض، به قصیده «چغامه» یا «چغانه» نیز گفته می‌شود (نفیسی). معنی اخیر را می‌توان تغییریافتۀ چکامه نیز دانست، زیرا ارتباط تنگاتنگ میان خواندن و رقصیدن و استفادۀ رقصندگان از چغانه برای حفظ ریتم در‌ گذشته، و اینکه به مطرب، رقاص و سرودخوان در اصطلاح چغانه‌زن نیز می‌گفتند ( لغت‌نامه ... ، ذیل واژه؛ ستایشگر، 1 / 332)، می‌تواند دلیلی بر این باشد که چغانه‌زن سرود می‌خوانده و می‌رقصیده و آن سرود چکامه نامیده می‌شده است. واژۀ چکامه در رسالۀ «خسرو قبادان و ریدک» به‌همراه سرود و رقص آورده شده است (متون ... ، 73). 
در گویش مردم اراک «چَغّونه» به معنی بشکن است (محتاط، 2 / 59) و نیز در گویش لکی «چَقونه» را صدای بشکن که از دو انگشت به هنگام رقص و شادمانی حاصل می‌شود، می‌دانند (ایزدپناه، 41). با‌توجه به کاربرد ساز چغانه در هنگام رقص و شباهت آن با بشکن‌زدنِ امروزه، می‌توان نتیجه گرفت که این واژه به‌عنوان نام جزئی از رقصهای قدیمی، بدون انتقال اصل ساز، به برخی از گویشهای امروزی منتقل شده است. 
حبیش به نقل از ابن‌سیرین (ص 160)، نواختن چغانه در خواب را سخن باطل و دروغ یا رسیدن غم و اندوه، تعبیر کرده است. 

مآخذ

 آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1350 ق / 1931 م؛ امام‌شوشتری، محمدعلی، ایران، گاهوارۀ دانش و هنر، تهران، 1348 ش؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لکی، تهران، 1367 ش؛ برهان قاطع؛ پوپ، آرثر اُپهام و فیلیس اکرمن، سیری در هنر ایران، به کوشش سیروس پرهام، تهران، 1387 ش؛ حافظ، دیوان غزلیات، به کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران، 1363 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حدادی، نصرت‌الله، فرهنگ‌نامۀ موسیقی ایران، تهران، 1376 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش حسین نخعی، تهران، 1336 ش؛ درویشی، محمدرضا، دایرة‌المعارف سازهای ایران، تهران، 1384 ش؛ ستایشگر، مهدی، واژه‌نامۀ موسیقی ایران زمین، تهران، 1374 ش؛ صفی‌پوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، 1377 ق؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1335 ش؛ فروغ، مهدی، مداومت در اصول موسیقی ایران، تهران، 1354 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ متون پهلوی، به کوشش جاماسب ـ آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ ملاح، حسینعلی، فرهنگ ساز‌ها، تهران، 1376 ش؛ همو، منوچهری دامغانی و موسیقی، تهران، 1363 ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ وجدانی، بهروز، فرهنگ موسیقی ایرانی، تهران، 1376 ش؛ یاقوت، بلدان؛ یوسفی، غلامحسین، فرخی سیستانی، مشهد، 1341 ش؛ نیز:

The New Grove Dictionary of Music and Musicians, ed. S. Sadie, London, 1980.

گلاله هنری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: